جعفر ساسانـ داوود عسگری/ با توجه به نقد و بررسی نظریات ارائه شده درباره بهائیت در شماره گذشته، نظریه مناسب برای تحلیل این فرقه، نظریه فتنه مذهبیـ سیاسی است که ریشه در تعالیم دینی و به ویژه بیانات گهربار امام علی (ع) دارد.
مفهومشناسی فتنه
و کاربردهای آن
واژه فتنه، از ریشه «فتن» به معنای آزمایش و امتحان است. بیشترین کاربرد این واژه در متون دینی و در سه مورد است: ۱ـ آزمایش و امتحان؛ ۲ـ آمیختگی حق و باطل؛ ۳ـ آشوب و بلوا.
۱ـ آزمایش و امتحان: یکی از سنتهای حتمی و استثناناپذیر خداوند، «امتحان» است. هر کس، هر قوم و هر جامعهای، با چیزی آزمایش میشود تا میزان ادعای او در راستی و ناراستی، ایمان و کفر، تحمل و ناشکیبی مشخص شود. به آن چیزی که وسیله آزمایش است، «فتنه» گفته میشود؛ مانند اموال، اولاد، قحطی، کمبود، مرگومیرها، بلاها و شداید.
۲ـ آمیختگی حق و باطل: در فتنه، حق و باطل در هم آمیخته میشوند و تمییز آنها از هم کار مشکلی است و تنها راه شناخت آن، داشتن بصیرت است. توصیه حضرت امیر(ع) در چنین مواردی این است که انسان به گونهای رفتار کند که نه از قدرت جسمی او و نه از موقعیت اجتماعیاش به سود باطل بهرهبرداری نشود. تعبیر و تشبیه حضرت، چنین است: «کن فی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونَ لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ؛ در فتنه، همچون بچه شتر باش که نه پشت محکمی دارد که بر آن سوار شوند و نه پستان پرشیری دارد که او را بدوشند.»(۱)
۳ـ آشوب و بلوا: کاربرد دیگر فتنه، درباره آشوبها و هرجومرجهایی است که میان مردم پیش میآید و جان و مال و ناموس مردم به خطر میافتد و امنیت و آسایش از آنان سلب میشود. در این معنا، «فتنهانگیز» به کسی گفته میشود که اختلاف و بلوا پیش آورد و با گفتن حرفها یا انجام برخی رفتار، وحدت جامعه را به هم بریزد و ناامنی ایجاد کند.
امیرمؤمنان علی(ع) در نهجالبلاغه، ریشه بروز فتنهها را چنین ترسیم میکند:
سرآغاز پیدایش فتنهها، هواهای نفس است که پیروی میشود و احکام بدعتآمیزی است که در دین پدید میآید؛ بدعتهایی که با کتاب خدا مخالف است، ولی عدهای بر سر آنها بدون انگیزه دینی و خدایی، با یکدیگر همبستگی پیدا میکنند و در مقابل دیگران جبهه میگیرند. اگر باطل از آمیختن به حق خالص باشد، ترسی بر حقطلبان نیست (چون باطل را میشناسند) و اگر حق با باطل درنیامیزد، زبان معاندان از آن کوتاه میشود؛ لیکن بخشی از حق و بخشی از باطل گرفته میشود و به هم مخلوط میگردد؛ در این حال است که شیطان بر دوستان خود مستولی و مسلط میشود؛ اما آنان که از سوی خدا نیکی بر آنان رقم خورده و هدایت شدهاند، نجات مییابند: «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع... »(۲)
بنابراین، امام(ع) سرچشمۀ پیدایش فتنه در جوامع اسلامی را در دو عامل میدانند: 1ـ پیروى از هواى نفس؛ 2ـ احکام دروغین خودساختۀ مخالف کتاب خدا (بدعتگذارى در دین خدا).
حال با توجه به تعریف فتنه، شاخصهها و عوامل شکلگیری آن، فرقه بهائیت بهمثابه یک فتنه مذهبی ـ سیاسی تحلیل میشود.
تبارشناسی بهائیت
بهائیت، ریشه در بابیه و شیخیه دارد و شیخیه با ادعاهای غلوآمیز فردی روحانی به نام شیخاحمد احسایی، و سپس شاگرد وی به نام سیدکاظم رشتی شکل گرفت. این دو مدعی بودند که علم خود را به طور مستقیم از ائمه(ع) دریافت کرده و با آنان در ارتباط هستند و به تعلیم نیازی ندارند. آنها همچنین با غلو درباره ائمه(ع)، نقشی فوقبشری برای آنان قائل بودند و با روش اخباریگری و تکیه بر ظاهر روایات، برخی از اصول مسلم اعتقادی شیعه، نظیر معاد جسمانی و زندگی امام زمان(عج) در این دنیا را منکر شده و معتقد بودند که ایشان در عالمی به نام عالم هورقلیا زندگی میکند.
آنها مدعی بودند که چون امام(ع) در دسترس مردم نیست، باید میان ایشان و مردم واسطهای باشد که همان شیعه کامل یا رکن رابع است و تلویحاًً خود را همان رکن رابع میدانستند. این ادعاها سبب شد تا علما به مقابله با آنها و در نهایت تکفیر آنها بپردازند.
بنابراین، در عملکرد رهبران و بنیانگذاران شیخیه، هر دو عامل شکلگیری فتنه، یعنی پیروی از هوی و هوس و بدعت در دین دیده میشود. آنها به دلیل اینکه جایگاه علمی بالایی در میان علمای آن روز نداشتند، با طرح این ادعا به دنبال قدرتطلبی و مطرح کردن خود در جامعه شیعه بودند، که البته کار آنها تا حدودی جواب داد و مورد توجه عدهای از مردم و حتی شخص فتحعلیشاه هم واقع شدند. از سویی، ادعاهای آنان خرافه و بدعت در دین بود به همین دلیل با برخورد قاطع علما روبهرو شدند؛ ولی به دلایل متعدد، این فتنه ادامه پیدا کرد و به شکل دیگری بروز یافت.
با درگذشت رهبران اولیه شیخیه، یکی از شاگردان مکتب آنان به نام سیدعلیمحمد باب، خود را مظهر رکن رابع یا باب امام زمان(عج) نامید. با گرایش عدهای از پیروان شیخیه به وی و حمایت استعمارگران از اوـ که در آن دوره در ایران از نفوذ گستردهای برخوردار بودندـ او از بابیت فراتر رفت و ادعا کرد که خود امام زمان(عج) است؛ در نهایت نیز ادعای نبوت و الوهیت کرد. در این مقطع، طرفداران وی به طور پراکنده در برخی از نقاط کشور شورشهایی به راه انداختند و عدهای از مردم بیگناه را کشتند که مصداق دیگری از فتنه، یعنی آشوب و هرجومرج در جامعه و تعرض به مردم بود. علمای آگاه که طبق دستور پیامبر اکرم(ص) باید در برابر بدعت، علم خود را آشکار کنند، این بار با جدیت بیشتری در برابر این فتنه ایستادند و سرانجام به تکفیر و اعدام وی حکم دادند که با دستور امیرکبیر، این حکم اجرا شد؛ اما فتنۀ باب با اعدام وی پایان نیافت و با حمایت استعمار در لباس دیگری ظاهر شد.
بهائیت که نسخه تکاملیافته دو فرقه پیش بود، به وسیله یکی از پیروان باب به نام میرزاحسینعلی نوری، معروف به بهاءالله، شکل گرفت. وی با جاهطلبی بیش از حد، برادر خود معروف به صبح ازل را که از طرف باب به جانشینی برگزیده شده بود، کنار زد و ابتدا ادعای نبوت و نسخ شریعت اسلام کرد؛ سپس ادعای الوهیت نمود. با این ادعای گزاف، وی و پیروانش از دین اسلام خارج شدند و علما فرقه منسوب به آنها را یک فرقه ضاله و حزب استعماری معرفی کردند.
بنابراین، با توجه به عواملی همچون نحوه شکلگیری فرقه بهائیت، عقاید انحرافی و بدعت در آموزههای شیعی، عملکرد مخرب و آشوبطلبی در جامعه تا ظهور بهعنوان یک حزب استعماری تمامعیار، میتوان این جریان را یک فتنۀ مذهبیـ سیاسی نامید که در ایران معاصر برای ایجاد تفرقه در جامعه شیعی ایران و تسهیل حاکمیت استعمار به وجود آمد.
این فرقه که آلت دست استعمار برای استحاله فکری و فرهنگی جامعه ایران شده است، در پیوند با جریانهای وارداتی دیگر، نظیر فراماسونری و روشنفکری وابسته، به دنبال تضعیف هویت ملی ایران و بازتعریف آن متناسب با مدرنیته غربی بوده که در قالب ناسیونالیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم (اباحهگری) و ... ظاهر شده و تاکنون نیز به فعالیت خود ادامه داده است.
در ادامه این مبحث به دنبال بررسی سیر مراحل شکلگیری، عقاید، احکام، رهبران، انشعابات، وضعیت تشکیلاتی، ارتباط با بیگانگان و بررسی عملکرد این فرقه در مقاطع زمانی قاجار، پهلوی و پس از انقلاب اسلامی هستیم و در این راستا سعی شده است تا تصویری روشن بر مبنای منابع تاریخی و آثار خود فرقه، از آن ارائه شود.
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.