علی حیدری/  در حالی که حدود پنج‌ماه تا دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری و پنجمین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا باقی‌مانده، هر چه جلوتر می‌رویم فعل و انفعالات فضای سیاسی و رسانه‌ای کشور حاکی از تأثیر این شرایط در حرکت جریان‌های سیاسی است. روزی نیست که خبری از آمدن و نیامدن برخی چهره‌های سیاسی در کارزار انتخابات منتشر نشود. نشست‌ها و جلسات جناح‌ها و احزاب گوناگون برای جمع‌بندی‌ها و کم‌ّوکیف حضورشان در صحنه انتخابات همواره نقل محافل و رسانه‌ها، به‌ويژه شبکه‌های مجازی است. شاید تا اینجای کار طبیعی باشد. البته برخی جریان های سیاسی از مدت ها پیش درصدد دمیدن در تنور انتخابات و انتخاباتی کردن فضای کشور بودند. این اقدامات پیش از موعد  سبب می‌شود سیر امور اجرایی کشور ناخواسته دچار یک توقف و رکود شود و دستگاه‌های اجرایی به جای خدمت و کار و تلاش درگیر حاشیه‌های انتخابات شوند؛ موضوعی که دغدغه رهبر معظم انقلاب بوده و در ادوار مختلف به صراحت بیان شده است. 
اما کالبد‌شکافی فضای رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی پیرامون انتخابات پیش‌رو از جنبه‌های مختلف حائز اهمیت است؛ 
اول اینکه گسترش شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه شبکه‌های موبایل‌محور در بین سطوح مختلف جامعه در هیچ دوره از انتخابات ریاست‌جمهوری به‌این حد نبوده و امروز به جرئت می‌توان گفت هر ایرانی که تلفن همراه دارد و عضو شبکه‌های اجتماعی است، یک رسانه محسوب می‌شود؛ چرا که بدون محدودیت می‌تواند تولید محتوا و مطلب کرده و در گستره نفوذ خود منتشر کند. هر چه فضای تبلیغات انتخاباتی جدی‌تر شود و تضارب آرا، به‌ویژه در سطح نخبگان و اقشار دانشجویی و جوان که به اقتضای شرایط سنی آنها با هیجانات زیاد همراه است، شدیدتر شود، به همان میزان انتشار محتواهای سیاسی از سوی جریان‌ها و طیف‌های مختلف و حامیان و هواداران‌شان می‌تواند فضای جامعه را در آستانه انتخابات ملتهب کند. در چنین شرایطی انتشار اخبار نظارت نشده می‌تواند پیامدهای خاص خودش را داشته باشد.
دوم اینکه در فضای رقابت‌های انتخاباتی برخی جریان‌ها و رسانه‌های وابسته به آنها به‌جای اثبات خود در افکار عمومی؛ مدام درصدد تخریب جبهه مقابل و عناصری که احتمال ورود آنها به عرصه انتخابات وجود دارد؛ هستند و با خبرسازی‌های دروغین و شبهه‌افکنی درباره اشخاص و نهادهای قانونی به دنبال خدشه‌دار کردن چهره رقیب یا تضعیف جایگاه نهادها و قوای مهم مانند شورای نگهبان، قوه قضائیه و... هستند، تا اگر قرار شد این نهادها روزی در برابر بی‌قانونی و تخلّف وارد میدان شوند، اثرگذاری خود را نداشته باشند؛ چرا که عملکرد این نهادها یا مسئولان آنها پیشتر به‌واسطه شایعات و خبرسازی‌هایی که به مدد همین شبکه‌های ‌اجتماعی به شکل‌های گوناگون در جامعه پخش شده زیر سؤال رفته است. البته به تبع توسعه شبکه‌های اجتماعی، سواد رسانه‌ای هم تا حدودی رشد داشته و مردم و افکار عمومی دیگر به هر خبر و جریان‌سازی ساختگی اعتماد نمی‌کنند. اما سوار شدن بر موج احساسات در فضای تند تبلیغاتی در آستانه انتخابات می‌تواند محاسبات مخاطبان را دچار خطا و اشکال کند. 
سومین و آخرین نکته هم اینکه برخی جریان‌های سیاسی که نتوانسته‌اند اعتماد افکار عمومی را نسبت به عملکرد خود جلب یا حفظ کنند، امید زیادی به بهره‌گیری از شبکه‌های اجتماعی دارند و در این راستا در تلاشند تا در ایام باقی مانده تا انتخابات 96 و در ادامه تخریب و جریان‌سازی منفی علیه جریان رقیب، ضعف و ناکارآمدی خود را بپوشانند و در این مسیر از هجمه و حمله به شخصیت‌ها و مسئولان عالی نظام هم ابایی ندارند. غافل از اینکه ضربه زدن به چهره‌ها و نهادهایی که ارکان نظام اسلامی محسوب می‌شوند، با میدان‌داری دشمنان و رسانه‌های آنها معمولاً به سمتی پیش می‌رود که خدایی ناکرده به بی‌اعتمادی به اصل نظام منجر می‌شود و کسانی که از چنین حرکت‌هایی حمایت و جانبداری کنند، نمی‌توانند داعیه حرکت در مسیر انقلاب اسلامی را داشته باشند.

  دکتر یدالله جوانی/ آزاد شدن حلب از اسارت گروه‌های تکفیری، آزادسازی یک شهر از اشغال نیست؛ بلکه پیروزی یک جبهه و تفکر، بر جبهه و تفکر دیگری است. با آزاد شدن حلب، یک جبهه با تفکر دینی و مردم‌محور، بر جبهه‌ای دیگر با تفکر مادی، التقاطی و تجهیزات‌محور پیروز شد. 
آزادسازی حلب، برای مستضعفین در منطقه و جهان یک پیروزی راهبردی و برای مستکبرین یک شکست راهبردی قلمداد می‌شود. بنابراین، پیروزی محور مقاومت در حلب، یک نقطه عطف نه تنها در تحولات منطقه، بلکه در تحولات جهانی خواهد بود. پیروزی ارتش و نیروهای مردمی سوریه به همراه متحدان‌شان در حلب، نه تنها معادلات صحنه نبرد در سوریه، بلکه معادلات دیگر صحنه‌های نبرد در منطقه، مانند عراق، یمن، بحرین و افغانستان را نیز تغییر خواهد داد. آزادی حلب، شبیه آزادی خرمشهر در جنگ تحمیلی، نتایج و پیامدهای راهبردی برای طرف‌های درگیر دارد. در جنگ تحمیلی، یک طرف ارتش بعث عراق به نیابت از تمامی قدرت‌های شیطانی و مستکبرین عالم قرار داشت و در طرف دیگر ملت مؤمن و انقلابی ایران بود. جبهه مستکبرین در جنگ علیه ایران با جلو انداختن صدام و اشغال بخش‌هایی از سرزمین ایران و از جمله خرمشهر، هرگز تصور شکست و از دست دادن خرمشهر را نمی‌کردند؛ امّا برخلاف این تصورات، خرمشهر آزاد شد و روند جنگ به نفع ملت ایران تغییر کرد. 
جنگ هشت ساله با اهداف راهبردی، چون شکست انقلاب اسلامی، فروریختن جمهوری اسلامی و تجزیه ایران، به ملت ایران و نظام نوپای اسلامی تحمیل شد؛ امّا با شکست جبهه متجاوزین در عملیات الی‌بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر طی این عملیات به دست رزمندگان اسلام، ملت ایران نشان داد از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های بالا برای تبدیل جنگ تحمیلی به یک دفاع مقدس پیروزمندانه برخوردار است. داستان آزاد شدن حلب به دست نیروهای محور مقاومت، شباهت بسیاری با جنگ تحمیلی و آزادی خرمشهر دارد. جنگ تحمیلی با هدف شکست انقلاب اسلامی آغاز شد و بحران‌آفرینی در سوریه با هدف شکست بیداری اسلامی در منطقه پدید آمد. جنگ تحمیلی با لشکرکشی ارتش بعث عراق به ایران، شکلی از جنگ‌های نیابتی بود و بحران‌آفرینی، اشغال، قتل و خشونت از سوی گروه‌های تکفیری و تروریستی در سوریه و عراق، گونه‌ای دیگر از جنگ‌های نیابتی است. در این جنگ نیابتی، همان کسانی در پشت صحنه قرار دارند که در جنگ جهانی تحمیل شده به ملت ایران، پشت سر صدام‌حسین معدوم قرار داشتند. امروز هیچ‌ شک و تردیدی وجود ندارد و تمامی اسناد از آن حکایت دارد که تمامی این گروه‌های تکفیری و تروریستی فعال در سال‌های اخیر در منطقه و به ویژه در صحنه سوریه، به دست آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها، صهیونیست‌ها و دولت‌های فاسد، مستبد و وابسته در منطقه، همانند آل‌سعود سازمان یافته و تجهیز شدند. شبکه استکبار به سرکردگی آمریکا در این جنگ نیابتی، اهداف راهبردی، چون نابود کردن محور مقاومت و جریان بیداری اسلامی و تضعیف موقعیت منطقه‌ای جمهوری اسلامی را دنبال می‌کرد. مؤسسان تروریست‌ها و گروه‌های آدم‌کش در منطقه، با هدف راه انداختن جنگ‌های مذهبی و فرقه‌ای در جهان اسلام و به ویژه منطقه غرب آسیا، به دنبال احیای سلطة خود بر این منطقه بودند. سلطه آمریکا با پدید آمدن انقلاب اسلامی و شکل‌گیری محور مقاومت و جریان بیداری اسلامی، به صورت جدی به چالش کشیده شد. آمریکایی‌ها با طرح نظم نوین جهانی پس از فروپاشی بلوک شرق، هدف سلطه بر جهان و به دست‌گیری رهبری جهان و مدیریت بین‌المللی را در اولویت خود قرار دادند.
 سردمداران رژیم مستکبر آمریکا بر اساس بررسی‌های راهبردی کارشناسی، به این جمع‌بندی رسیده بودند که برای سلطه بر جهان، باید ابتدا بر غرب آسیا(خاورمیانه) به یک سلطه کاملاً انحصاری دست یافته و از طریق تسلط بر این منطقه راهبردی با در اختیار داشتن بخش اعظم انرژی جهان، رهبری خود را بر دیگران اعمال کنند. آمریکایی‌ها احیای سلطه خود بر ایران را، شرط لازم و ضروری سلطه بر خاورمیانه می‌دانند. این برآورد از سوی آمریکایی‌ها، در حالی بود که جمهوری اسلامی به منزله یک کشور انقلابی ضد استکباری، موفق به تشکیل جبهه مقاومت در منطقه و پدیدارساختن جریان بیداری اسلامی شده بود. نفوذ روزافزون جمهوری اسلامی در منطقه با قدرت‌یابی محور مقاومت و تقویت جریان بیداری اسلامی، غرب و آمریکایی‌ها را به شدت نگران کردند؛ از این رو درصدد برآمدند به این نفوذ پایان داده، ترتیبات جدید امنیتی و منطقه‌ای را در راستای اهداف راهبردی خود، ابتدا با سیاست دخالت مستقیم و لشکرکشی به منطقه به بهانه مبارزه با تروریسم و سپس با سیاست جنگ‌های نیابتی از طریق گروه‌های تکفیری پدید آورند. ساقط کردن دولت بشار اسد در سوریه، تضعیف، خلع سلاح و نابود کردن حزب‌الله در لبنان، تضعیف گروه‌های مقاومت فلسطینی و ساقط‌ کردن دولت مردمی عراق، بخشی از اهداف جنگ‌های نیابتی برای تضعیف موقعیت‌ منطقه‌ای ایران و سلطه بر منطقه بود. آمریکایی‌ها با چنین اهداف بلند منطقه‌ای در راستای هدف به دست‌گیری رهبری جهان، حاضر شدند طی چند سال گذشته، به اعتراف آقای ترامپ، شش تریلیون دلار در جنگ‌های غرب آسیا هزینه کنند. بحران‌آفرینی در سوریه با ابزار گروه‌های تکفیری از حدود شش سال گذشته، نقطه شروع پیاده‌سازی جنگ‌های نیابتی بود. غرب با محوریت آمریکا و به کمک دولت‌های فاسد و وابسته در منطقه، مانند آل‌سعود، تقویت تفکر انحرافی تکفیر را با ماهیت تفرقه‌افکنانه در جهان اسلام برای مقابله با تفکر دینی و انقلابی وحدت‌آفرین جمهوری اسلامی در جهان اسلام ‌مورد توجه قرار داد. این تفکر انحرافی به کمک فتاوای علمای وهابی و دلارهای نفتی عربستان و قطر، با اعلام سرزمین سوریه به عنوان «ارض جهاد» موفق شد با سرازیر کردن مزدوران و فریب‌خوردگان بی‌بصیرت به این سرزمین، بخش‌هایی از سوریه و از جمله پایتخت اقتصادی این کشور، یعنی «حلب» را تصرف و اشغال کند. مختصات شهر حلب از جهات مختلف، این شهر را به عامل تعیین سرنوشت آینده سوریه و منطقه تبدیل کرد. بر همین اساس، از یک سو دولت سوریه به همراه متحدانش بر روی آزادسازی حلب متمرکز شدند و از سوی دیگر، گروه‌های تروریستی با کمک همه‌جانبه حامیان خود، حفظ حلب و تداوم اشغال را به مثابه تنها راه رسیدن به اهداف خود مورد توجه قرار دادند. اکنون پس از چهار سال‌ونیم، حلب از چنگال گروه‌های تکفیری رهایی‌ یافته است. بنابراین، آزادی حلب، پیروزی ارتش سوریه بر یک گروه تروریستی نیست؛ بلکه این آزادی نشان از پیروزی جبهه انقلاب اسلامی و جریان مقاومت و بیداری اسلامی بر جبهه مستکبرین و جریان گروه‌های تکفیری دارد و آثار راهبردی این پیروزی به مرور زمان آشکار خواهد شد.


صبح‌صادق پیروزی‌های راهبردی محور مقاومت در سوریه و پیامدهای آن را بررسی می‌کند
 هادی محمدی/  در شش سال گذشته از بحران تروریستی سوریه، هرگاه که سخن از مواضع نمادین و سرنوشت‌ساز بوده، شهر حلب، بیش از هر شهر و جغرافیای سوریه، خودنمایی کرده است.
جایگاه اقتصادی، جمعیتی، جغرافیایی و فرهنگی شهر حلب این ویژگی و برجستگی را داشته که یکی از محورهای تجزیه سرزمین، شاخصی برای یکسره‌سازی و براندازی، مبنایی برای امتیازگیری در مذاکرات و پروژه‌های سیاسی، نشانه‌ای از طمع‌ورزی‌های تاریخی و در نهایت معیاری برای سیر تحولات بعدی، یا ماندگاری نظام سیاسی سوریه تلقی شود. اگر شرایط اجباری در ادلب را که بسیاری از گروه‌های تروریستی را در خود جای داده، استثنا کنیم، در هیچ نقطه‌ دیگری از سوریه، ۳۵ گروه تروریستی در یک جغرافیا جمع نشده و حضور ندارند. به همین دلیل و بسیار پرتعدادتر از بقیه نقاط حضور تروریست‌ها، افسران اطلاعاتی و نظامی از سوی آمریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه، سعودی و قطر در حلب شرقی حضور دارند و آن را به اتاق جنگ و راهبری مناطق مرکزی و شمالی تروریست‌ها در سوریه مبدل کرده‌اند و در سال‌های گذشته این امید را داشتند تا بر تمامی شرق و غرب حلب مسلط شده و آن را به اشغال درآورند. 
سیر جنگ و تحولات تقریباً یک ماه اخیر که از محور حندرات در شمال حلب آغاز شد، آنچنان پرشتاب به پیش رفت که حملات ایذایی یا انحرافی و حتی جدی در محور جنوب‌غرب حلب، برنامه‌ریزی عملیات در حلب شرقی را تحت‌الشعاع قرار نداد. جایگاه و اهمیت شهر حلب آنچنان بود که سنگین‌ترین فشارهای روانی و رسانه‌ای، حقوقی و سیاسی غربی ـ عربی در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی و سازمان‌های بین‌المللی بر روی روسیه، ایران و حامیان سوریه متمرکز کرده و به راه انداخته‌اند و علنی‌تر از هر زمان دمیستورا و سازمان ملل را هزینه ابزاری برای متوقف کردن عملیات در حلب شرقی و نجات تروریست‌ها قرار داده‌اند. ادبیات رسمی و رسانه‌ای غربی تروریست‌هایی را که در لیست سیاه سازمان ملل و غرب بودند، «جنگجو» و «مسلح» نامیده و کشتار آنها را جنایت جنگی و نقض حقوق بشر قلمداد کردند. اینکه راهبرد عملیاتی روسیه، ایران و سوریه و مقاومت فاصله زمانی بین انتخابات آمریکا و جابه‌جایی و انتقال قدرت در این کشور را بهترین زمان برای آزادسازی حلب شرقی قرار داده بود، بازیگران حامی تروریسم را در تنگنا قرار می‌داد. به‌ویژه اینکه به موازات آزادسازی حلب شرقی، عملیات ضد تروریسم داعش در استان نینوا و موصل عراق نیز با سرعت پیش‌بینی شده‌ای، بر خشکاندن ظرفیت‌های تروریستی و ابزارهای سیاست‌های غربی ـ عربی تکیه داشت و به عنوان شاخصه و عامل اثرگذار منطقه‌ای که شیب تحولات بعدی در عراق و سوریه را روشن می‌کرد، خود را نشان می‌داد. دلایل روشنی وجود دارد که از یک سو برای کند کردن، حفظ و ماندگاری تروریست‌ها، هم در عراق و هم در حلب شرقی و سوریه دلالت دارد و هم‌اینکه حامیان تروریست‌ها نگران «رخدادهای دوره پس از حلب» می‌باشند. شاید بتوان آزادسازی حلب به لحاظ نظامی، سیاسی و روانی ـ اجتماعی را به آزادسازی خرمشهر در تحولات جنگ هشت ساله ایران و عراق تشبیه کرد که یک نقطه عطف در سرنوشت جنگ ارزیابی می‌شود؛ یعنی به جز آزادسازی یک جغرافیای بسیار مهم و تعیین‌کننده، از ظرفیت نظامی و عملیاتی ۳۵ گروه تروریستی حاضر در حلب، که شش تا هشت هزار نفر برآورد حداقلی داشته، چیزی نزدیک به دو هزار نفر باقی مانده‌اند که بخشی از آنها زخمی و با روحیه‌های از دست رفته هستند و نمادهای شکست و فروپاشی تلقی می‌شوند. نابودی تروریست‌ها در حلب، از هم‌اکنون اوضاع تروریست‌ها در ادلب را در شرایط دفاعی قرار داده و برای اینکه در نوبت عملیاتی ارتش سوریه و حامیان آن قرار گیرند، روزشماری می‌کنند؛ لذا پیامد روانی و ضریب آمادگی رزم از هم‌اکنون آثار خود را بر دیگر مناطق بر جای گذاشته و می‌توان انتظار داشت که فروپاشی نقاط حضور این تروریست‌ها در برخی مناطق باقی‌مانده، با سرعتی بیش از انتظار و محاسبات خودنمایی کند. برخلاف آنچه از عملیات داعش در تدمر و فرودگاه T4 در غرب آن تبلیغ می‌شود، گسترش عملیات داعش در این محور، یک پروژه عملیاتی آمریکایی ـ انگلیسی است تا بر فضای ناشی از پیروزی در حلب سایه انداخته و کارکردی برای تولید شرایط غیر متمرکز برای نیروهای عملیاتی در حلب به وجود آورد. این مسئله روشن است که با تمام شدن آخرین نفس‌های تروریستی در حلب شرقی، نیروهای پرتعداد عملیاتی در حلب به سرعت به اولویت‌های عملیاتی جدید می‌پردازند و این ظرفیت بزرگ نظامی، در هر محوری حضور یابد، با سرعت در آن پیشروی کرده و پیروزی کسب خواهد کرد. ماهیت عملیاتی داعش در تدمر که از پیش در ارزیابی‌های رفتاری داعش و رفتار هماهنگ با طرح آمریکا در شمال شرق سوریه و هدف‌گذاری حمله به رقه، پیش‌بینی‌ می‌شد، درصدد ایجاد اختلال در برنامه‌های نظامی برنامه‌ریزی شده در حلب و پیرامون آن می‌باشد و داعش نمی‌تواند در تدمر که عقبه‌های لجستیکی و تسلیحاتی آن پرآسیب است، تاب ماندگاری چندانی داشته باشد. حضور چند هزار نفری داعش در تدمر، از یک سو آنها را به صیدهای کم دردسر در مناطق بیابانی تبدیل می‌کند و از سوی دیگر با خالی کردن مناطق شمالی رقه، برای نیروهای «قسد» (ًقوات السوریه الدموقراطیه) پیروزی‌سازی می‌کند.
نکته مهم سیاسی، امنیتی، حقوقی که با پیروزی در حلب کسب خواهد شد و ائتلاف غربی ـ عربی را در تنگناهای جدید قرار می‌دهد، در کنار پیامدهای نظامی ـ میدانی که تروریست‌های باقی‌مانده را رنجورتر خواهد کرد این است که ائتلاف غربی ـ عربی هیچ‌گاه تا این حد و به شکل علنی در کنار تروریست‌ها از آنها حمایت نکرده و هزینه‌های آن را خواهند پرداخت. علمای وهابی سعودی علناً از خطبای مساجد عربستان می‌خواهند برای تروریست‌ها در حلب دعا کنند و غرب هم تروریست‌ها را در لیست دوستان خود قرار داده، لذا از هم‌اکنون باید برای ائتلاف ضد تروریستی خود در سوریه به دنبال توجیه دیگری باشد؛ یا ظرفیت‌های بین‌المللی را از دست رفته تلقی کند، یا در جایگاه رسمی حمایت از تروریسم جهانی قرار گیرد.
کمترین سود این رخداد که باید از سوی دیپلماسی رسمی و رسانه‌ای ایران مورد استفاده قرار گیرد، جایگاه علمی حمایتگر غرب و ارتجاع عرب از تروریست‌هاست که تلاش می‌کنند ایران را به آن متهم کنند، یا اینکه جای مفاهیم را تغییر داده و تروریست‌ها را مبارز و جنگجو و مقاومت را تروریسم معرفی کنند.
مهم‌ترین اولویت راهبردی غربی‌ها پس از شکست در حلب، جلوگیری یا پرهزینه کردن ادامه عملیات ضد تروریستی در سوریه است که اهرم‌های چندان مؤثری نیز ندارند؛ لذا از هم‌اکنون به موازات برنامه‌های سیاسی و حقوقی و رسانه‌ای، باید برای رویکرد انتقامی غرب که از زبان وزیر خارجه انگلیس که تلخ کردن شیرینی پیروزی حلب را وعده داد، در عرصه عملیاتی تدابیر جدیدی اتخاذ کرد. محصور کردن کامل داعش در موصل، پاک‌سازی کامل استان نینوا و استقرار حشدالشعبی در مرزهای عراق با سوریه می‌تواند یک ظرفیت فوری و هماهنگ با عملیات‌های سوریه برای فشار به داعش در دیرالزور و عرصه‌های بیابانی شرق سوریه، یا به موازات رود فرات در نظر گرفته شود. چندین لشکر عملیاتی حشدالشعبی عراق می‌توانند شتاب عملیاتی علیه تروریست‌ها را با سرعت و نتایج مؤثر، همراه کنند. دیپلماسی فعلی روسیه و ایران با ترکیه باید از محور حلب و شمال آن بر محور مرزهای هاتای ترکیه با ادلب و مسدود کردن مسیرهای لجستیکی تروریست‌ها متمرکز شود. اگرچه اولویت‌های عملیاتی در قبال تروریست‌ها در پیرامون حلب و حماه و غوطه شرقی دمشق قرار دارد، ولی شوک عملیاتی و پرسرعت در تدمر و حذف کامل ظرفیت‌های عملیاتی از نیرو تا تسلیحات آن، تصویر قدرتمندانه پیروزی در حلب را کامل‌تر خواهد کرد. مهم‌ترین پیامد پیروزی در حلب آن است که هم تروریست‌ها و هم حامیان آن در موضع دفاعی قرار گرفته و ناچار به بازی در زمین‌های محدود نظامی و سیاسی هستند. اگر ترامپ و رویکردهای اعلام شده وی را یک متغیر جدید در سوریه تلقی کنیم، کاسته شدن از ظرفیت‌های کارکردی تروریسم در سیاست‌های غربی و مدیریت و نظارت دقیق رویکردهای ترامپ در پرونده سوریه یا تعامل و همگرایی با روسیه و کاسته شدن ارزش کارت ترکیه در رویکردهای ترامپ، می‌تواند به عنوان مؤلفه‌های اثرگذار یا ضروری برای مراقبت و ارزیابی و مدیریت، مدنظر قرار گیرند. 
آمریکای ترامپ در حداقل یک تا سه ماه آینده از کمای انتخاباتی برای بیان عملی رویکردهای خود خارج نخواهد شد که این زمان فرصت مناسبی برای مدیریت صحنه میدانی پس از پیروزی در حلب و عرصه‌های دیپلماسی منطقه‌ای و بین‌المللی خواهد بود.

 محمد رضا مرادی/ مردم بحرین از فوریه 2011 علیه دیکتاتوری آل‌خلیفه به خیابا‌ن‌ها آمدند و خواستار اصلاح نظام شدند. در حالی که مردم در مصر، یمن، تونس و دیگر کشورهای عربی خواستار انقلاب و ساقط کردن نظام حاکم بودند؛ اما انقلابیون بحرین بر روش مسالمت‌آمیز مبارزه با آل‌خلیفه تأکید کردند و خواستار اصلاحات بودند. اما واکنش آل‌خلیفه به این مشی مسالمت‌جویانه بسیار سخت بوده است. در ابتدا این رژیم شیخ‌عیسی قاسم از بزرگ‌ترین رهبران انقلاب بحرین را سلب تابعیت کرد و اکنون نیز حکم شیخ‌علی سلمان به 9 سال زندان را تأیید کرده است. 
هفته گذشته (22 آذر ماه) دادگاه آل‌خلیفه حکم حبس 9 ساله شیخ علی سلمان، دبیر کل جمعیت اسلامی و ملی ‌الوفاق، را تأیید کرد. شیخ‌علی سلمان در دسامبر 2014 (دی ماه 1393) پس از چند سخنرانی صلح‌آمیز که در آن اصلاحات سیاسی را خواستار بود، بازداشت شد. 
رژیم آل‌خلیفه اوایل تیرماه 1394 شیخ‌علی سلمان، دبیرکل جمعیت الوفاق بحرین را به‌ اتهام آنچه اهانت به وزارت کشور بحرین و تحریک مردم این کشور برای قانون‌شکنی و تغییر نظام حاکم عنوان شد، به چهار سال زندان محکوم کرد
. سپس دادگاه تجدید نظر بحرین این حکم را برای شیخ‌علی سلمان به حکم 9 سال زندان تبدیل کرد و در نهایت دیوان‌ عالی این کشور این حکم را نقض کرد.
 اما سرانجام وی به 9 سال زندان محکوم شد. شیخ‌علی سلمان، دبیرکل گروه اصلی سیاسی مخالف با رژیم حاکم بحرین که در دهه 1990 از این کشور تبعید شده بود، در سال 2001 به کشور خود بازگشت. وی در جایگاه رهبر الوفاق در جریان اعتراضات سال 2011 در بحرین نقشی فعال داشت و به رهبری حرکت‌های اصلاح‌طلبانه در این کشور ادامه داد.
گروه‌های حامی حقوق بشر از دادگاه استیناف رژیم بحرین به دلیل تأیید حکم زندان شیخ‌علی سلمان، روحانی برجستۀ شیعه و رهبر مخالفان این کشور، انتقاد کردند.
 همچنین «بنیاد حقوق بشر و دموکراسی در بحرین» نیز از محکومیت شیخ‌علی سلمان به زندان به‌شدت انتقاد کرده است، این در حالی است که وزارت دادگستری بحرین در تاریخ 25 خرداد 1395 فعالیت الوفاق را به حالت تعلیق درآورد؛ پس از آن دادگاه عالی بحرین در تاریخ 27 تیر، بزرگ‌ترین گروه شیعۀ مخالف رژیم آل‌خلیفه را منحل و دستور مصادرۀ اموال او را صادر کرد.
تأیید حکم شیخ‌علی سلمان آنچنان با اصول اولیه حقوق بشر در تضاد بوده است که حتی برخی از نهادهای غربی که حامی آل‌خلیفه هستند نیز زبان به انتقاد گشوده‌اند. در واقع، نقض حقوق بشر در بحرین آنچنان شدت گرفته است که حتی روحانی 51 ساله این کشور که تنها خواستار اصلاحات است نیز محکوم می‌شود. البته نباید فراموش کرد که حمایت کشورهای غربی از آل‌خلیفه در این امر بسیار مؤثر بوده است.
 در این زمینه انگلیس بسیار تأثیرگذار بوده است و سفر اخیر «ترزا می» نخست‌وزیر انگلیس به بحرین و اعلام حمایت وی از مرتجعان عرب سبب شده است تا بحرین خود را در حصار امن کشورهای مدعی حقوق بشر بداند و با اتکا به این امر هرگونه انتقاد و صدای مخالفی را سرکوب کند. انگلیس با فروش سلاح‌های مدرن به آل‌خلیفه و آموزش نیروهای پلیس و تعلیم آخرین روش‌های شکنجه و بازجویی به مأموران بحرینی در سرکوب انقلاب بحرین بسیار مؤثر بوده است. می‌توان گفت، انگلیس نقش ژاندارم را برای بحرین ایفا می‌کند.
البته، برخورد شدید آل‌خلیفه با شیخ‌عیسی قاسم و شیخ‌علی سلمان که مشی مسالمت‌جویانه برای مبارزه خود انتخاب کرده بودند در آینده می‌تواند سبب تغییر طرز تفکر انقلابیون بحرین شود و به جای تداوم این مشی، به روش‌های سخت‌تری روی بیاورند. 
محکومیت دو رهبر اصلی انقلاب مسالمت‌جویانه بحرین اوج حماقت آل‌خلیفه است؛ چرا که این دو رهبر در مهار خشم مردم این کشور نقش اصلی را ایفا کردند. 

 محمدابراهیم میانجی/ طرح حذف صفر از پول ملی که یکی از مراحل هفت‌گانه طرح تحول اقتصادی دولت گذشته بود، برای دوره‌ای در بانک مرکزی فعلی منتفی اعلام شده بود که با مصوبه اخیر هیئت ‌دولت در زمینه تغییر واحد پول کشور به جریان افتاده است. رئیس کل بانک مرکزی در دو سال گذشته اعلام کرده بود با وجودی که مخالفتی با این موضوع ندارد؛ اما تا زمانی که شرایط لازم فراهم نشود در این‌باره اقدامی انجام نخواهد شد. وی معتقد بود که تورم ۴۰ درصدی حاکم بر اقتصاد و بی‌ثباتی که بر سایر شاخص‌های کلان حاکم بود، توان ورود به حذف صفر از پول ملی را به حداقل رسانده است؛ از این رو سیف، تأکید داشت تا زمانی که ثبات به اقتصاد برنگشته و تورم تک‌رقمی پایدار نشده است، اجرای این طرح منتفی خواهد بود. آن‌گونه که از شواهد برمی‌آید دولت با مصوبه جلسه روز چهارشنبه 17 آذر ماه خود به ریاست حجت‌الاسلام روحانی رئیس‌جمهور که در جریان بررسی «لایحه بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران» صورت گرفت با تعیین واحد پول ایران به تومان ‏قدم در این راه گذاشته است. 
حذف یک صفر از پول ملی و تبدیل واحد پول ایران از ریال به تومان در حالی در هیئت دولت تصویب شد که وزیر اقتصاد، رئیس‌کل بانک‌مرکزی و کارشناسان اقتصادی حذف سه صفر از پول را ضروری می‌دانند؛ موضوعی که برخی از کارشناسان آن را در راستای حفظ ارزش پول ملی و برخی دیگر کاهش نرخ تورم معرفی کرده‌اند.
سؤالی که در این زمینه مطرح است اینکه این مصوبه تا چه میزان می‌تواند مشکلات اقتصادی کشور را در این برهه خاص و پر چالش حل کند و موجب بهبود روندهای اقتصادی شود. در این باره اظهارنظر برخی کارشناسان حوزه اقتصاد راه‌گشای این موضوع خواهد بود که به آن اشاره می‌‌شود:

اکنون زمان تغییر
 واحد پول ملی نیست
محسن یزدان‌پناه محقق دانشگاه آراسموس هلند درباره تصویب تغییر واحد پول ملی ایران از ریال به تومان معتقد است: «به طور کلی تغییر صفر و حذف آن از پول ملی، آثار جدی بر اقتصاد ایران نخواهد داشت.  اکنون زمان تغییر واحد پول ملی نیست؛ چراکه اصلاحات ساختاری انجام نشده و کشور در اوضاع نامساعدی در حوزه دارایی‌های بانکی قرار دارد، این در حالی است که اکنون دارایی‌هایی وجود دارد که به ازای آن نرخ، وثیقه و ماشین‌آلات وجود ندارد؛ اکنون رقم ۵۰۰ هزار میلیارد تومانی دارایی سوخته بانک‌ها وجود دارد و پیش‌بینی می‌شود این رقم به ۷۰۰ هزار میلیارد تومان در سال آینده برسد و اثرات خود را دارد. دارایی سوخته آن دسته از دارایی‌هایی است که قابلیت تبدیل نشدن به منابع ریالی را ندارند و از جمله این دارایی‌ها می‌توان به برخی املاک اشاره کرد که خریداری برای آنها وجود ندارد.

این تغییر اولویت 
مسائل اقتصادی کشور نیست
محمدمهدی راسخ، عضو اتاق بازرگانی درباره تصمیم دولت درباره تبدیل ریال به تومان گفت: «حذف یک صفر از پول ملی کشور اثری بر اقتصاد کشور ندارد و اصولاً حذف یک صفر اولویت مسائل پولی و اقتصادی کشور نیست.» وی معتقد است: «آنچه تاکنون شاهد بوده‌ایم، اینکه هرگاه دولت‌ها پاسخی برای حل مشکلات اقتصادی کشور ندارند دست به چنین اقداماتی می‌زنند تا افکار عمومی را منحرف سازند. علاوه بر این کافی است محاسبه شود که در کشوری که هنوز حجم اسکناس در آن بالاست، چه هزینه‌ای باید برای جایگزینی صورت پذیرد.»

هیچ تأثیری در کاهش
 تورم ندارد
محمود دهقانی، اقتصاددان و عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی(ره) درباره مصوبه دولت برای تبدیل ریال به تومان و حذف یک صفر از واحد پولی ایران معتقد است: در این اقدام اگر به معنای حذف یک صفر از ریال باشد، اقدامی ضعیف تلقی شده و صرفاً اقدامی روانی و نه اقتصادی محسوب می‌شود.» وی با بیان اینکه این اقدام هیچ تأثیری در کاهش تورم نداشته و صرفاً موضوعی حاشیه‌ای تلقی می‌شود، گفت: «اگر هدف، حذف صفر از ریال بوده است منطق اقتصادی اقتضا می‌کرد به جای یک صفر، چهار صفر از پول ملی حذف شود.»

این تبدیل تأثیری 
بر اقتصاد كلان ندارد
یحیی آل‌اسحاق درباره تبدیل ریال به تومان و پیامدهای اقتصادی آن گفت: این کار الزاماتی دارد، تا لوازم کار مهیا نشود، این طرح انجام‌شدنی نیست. این طرح در حوزه‌های مختلف اثر دارد و از نقاط مثبت و منفی برخوردار است. در حال حاضر که قانون نظام بانکی در مجلس مطرح شده، دولت خواسته، همزمان با طرح این قانون در مجلس، این موضوع هم مطرح شود.
این کارشناس اقتصادی اظهار داشت: تبدیل ریال به تومان بار اقتصادی و عملیاتی ندارد، تنها اینکه در مسائل حسابداری و نگهداری حساب، به جای اینکه ارقام به ریال نوشته شود، راحت‌تر به تومان نوشته می‌شود، کما اینکه در حال حاضر این کار انجام می‌شود و در صحبت‌های عمومی ملاک تومان است، نه ریال. نکته دیگر چاپ اسکناس است؛ یعنی اگر مبنا بر تومان باشد، اسکناس‌های جدیدی باید چاپ شود که هزینه‌های چاپ اسکناس بالا است، الان با توجه به اینکه نیاز به اسکناس با وجود عابر بانک‌ها کمتر شده است؛ لذا این مشکل هم خیلی مهم نیست.
به نظر می‌رسد دولتمردان تدبیر و امید که در یک سال اخیر نتوانستند از ثمرات اجرای برجام بهره‌ اقتصادی ببرند و با تمدید ۱۰ ساله تحریم‌های داماتو عملاً برجام را نقض شده می‌بینند، قصد دارند اخبار را به سمت دیگری سوق دهند. بررسی شرایط موجود نشان می‌دهد که احتمالاً شورای نگهبان در برهه فعلی رأی به اجرای این طرح نمی‌دهد و دولت هم تقریباً نسبت به این مسئله آگاهی دارد، اما قصد دارد فعلاً با خبرسازی در این زمینه نگاه‌ها را به سمت دیگری منعطف کند. با این تفاسیر باید دید دولتمردان پس از تغییر واحد پول ملی به اهداف مدنظرشان می‌رسند یا خیر؟ آیا این طرح قابلیت عبور از فیلتر مجلس و شورای نگهبان را دارد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها باید اندکی منتظر بمانیم.

 محمدرضا فرهادی/ پس از بیداری اسلامی در منطقه و ظهور گروه‌های تروریستی در سوریه، اولین اقدامات مسلحانه این گروه‌ها تحت عناوین گوناگون و با تشکیل گروه‌های مختلفی در رنگ و لعاب‌‌‌های جدید شکل گرفت. داعش، جبهه النصره، ارتش آزاد و ... عناوینی بودند که کشورهای منطقه‎ای و فرامنطقه‌ای برای ساقط کردن نظام سوریه به وجود آوردند تا به نظام سوریه پایان دهند. ورود گروه‌های مردمی به عرصه نظامی، توازن قوا را به نفع ارتش و نیروهای مقاومت رقم زد و همین امر سبب یک توازن نسبی بین نیروهای درگیر در سوریه شد. امروزه، آنچه بیش از همه نمود دارد، پیروزی‌های ارتش سوریه در عرصه میدانی و سیاسی بر بازیگران معارض داخلی و خارجی خود است. آمریکا و عربستان با طراحی‌های مختلفی سعی در سرنگونی نظام سوریه داشتند که تا به امروز این امر ناکام مانده است. به تازگی نیز در عرصه میدانی پیشروی‌های خوبی در مناطق مختلف سوریه همچون حلب صورت گرفته است. حلب در سال ۹۲ به اشغال گروه‌های تروریستی درآمد؛ اما از سال ۱۳۹۳ با عملیات‌های متعدد در مناطق مختلف این استان، سرانجام مقدمات آزادسازی قلب اقتصادی سوریه فراهم شد. 
گروه‌های تروریستی 
و سناریوهای پیش رو
با توجه به شکست تروریست‌ها در حلب به‌منزله مهم‌ترین پایگاه مخالفان دولت سوریه، اقدامات و سناریوهای متعددی می‌تواند از جانب حامیان این گروه‌ها و گاهی خود این گروه‌ها صورت گیرد.
سناریوی اول؛ عملیات ایذایی: با توجه به شکست سنگینی که تروریست‌ها در حلب متحمل شدند، انجام عملیات‌های ایذایی دور از ذهن نخواهد بود. شاید بتوان گفت، اشغال تدمر به دست داعش نمونه‌ای از چنین عملیات‌ها باشد.
سناریوی دوم؛ ورود تروریست‌ها به فاز امنیتی: این اقدامات شامل ترور، انفجار و هدف قرار دادن مناطق مهم و امنیتی سوریه است. با وجود انتحاری‌های فراوان در گروه‌های تروریستی، این امکان وجود دارد که مناطق مهمی در دمشق به مثابه مرکز امنیتی سوریه هدف قرار داده شود. وارد شدن تروریست‌ها به فاز امنیتی در راستای فشار روانی بر مردم سوریه خواهد بود که این اقدام نیز در راستای تحت فشار قرار دادن نظام سوریه است.
سناریوی سوم؛ بازتولید گروه‌های جدید: این احتمال وجود دارد که گروه‌های جدیدی با حمایت‌ها و تسلیحات جدید در سوریه قد علم کنند. با توجه به لغو ارسال سلاح‌های سنگین به تروریست‌ها از سوی اوباما و همچنین موضع‌گیری عادل الجبیر، وزیر خارجه عربستان در دیدار با جانسون، وزیر خارجه انگلیس مبنی بر حمایت‌های گسترده نظامی از تروریست‌ها، باید منتظر ایجاد گروه‌های جدیدی با عناوین مختلف در سوریه باشیم. به هر حال، استفاده از این گروه‌ها و استفاده از برند آنها در اذهان عمومی مردم و نظام بین‌الملل هزینه‌های هنگفتی برای حامیان‌شان خواهد داشت که به ناچار باید به گزینه‌های دیگری روی آورند.
سناریوی‌ چهارم؛ ورود به روند سیاسی: سوق دادن تحولات سوریه به روند سیاسی به دو صورت امکان‌پذیر است: یکی گفت‌وگوهای سیاسی است که این امر به دلیل اختلافات ماهوی دو طرف و عدم اجماع بین‌المللی بسیار بعید است. دوم محکومیت اقدامات سوریه و به ویژه روسیه در سطح بین‌الملل است. حامیان بین‌المللی گروه‌های تروریستی از دو راه شورای امنیت و تحریم این اقدام را صورت خواهند داد. استفاده از ابزار شورای امنیت با توجه به حضور خود روسیه علناً منتفی است که طی روزهای گذشته نیز این اقدام غربی‌ها در محکومیت روسیه در شورای امنیت ناکام ماند. تحریم تنها روش قهری غربی‌ها برای فشار وارد کردن بر روسیه است. هرچند اتحادیه اروپا و آمریکا پس از بحران اوکراین، روسیه را تحریم کردند و تشدید این تحریم‌ها دور از انتظار نیست؛ اما باید به این نکته نیز توجه کرد که در اوضاع فعلی با توجه به برتری روسیه در تحولات بین‌المللی و همچنین وابستگی اروپا به منابع انرژی روسیه، این امر امکان‌پذیر نخواهد بود.

ارزیابی نهایی
هدف بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از اشغال حلب در ابتدای بحران سوریه، استفاده از ابزارهای سخت‌افزاری، همچون تجزیه (به معنای سهم‌خواهی دو طرف از مناطق جدا شده از سوریه) بود. ترکیه و آمریکا هر یک به دنبال  نفوذ و حضور در حلب بودند، اما آزادسازی این استان نقشه‌های بعدی این کشورها را  نقش بر آب کرد. حلب  در واقع تئوری «سوریه کوچک» کشورهای غربی بود که بنابر عدم سقوط دمشق و دولت مرکزی، به پایتخت گروه‌ها و کشورهای مختلف تبدیل شده بود. همچنین، نباید اتحاد و همکاری جبهه مقاومت را در شکست تروریست‌ها کم‌رنگ در نظر گرفت؛ چرا که بار دیگر اثبات شد که تنها راه مبارزه با استکبار و ایادی آن،مقاومت و ایستادگی است.

فرمول‌ بازی‌ معتادکننده کلش
   حسین مدبرعزیزی/ ما در حال حاضر رتبه اول جهان را در وایبر، رتبه اول را در تلگرام، رتبه سوم را در لاین و رتبه سوم را در بازی کلش‌‌آف‌کلنز داریم. در واقع، شرایط به گونه‌ای ا‌ست که اولیای ما با چارچوب‌های معین، مدون و مشخصی که در ارتباط با شبکه‌ها و بازی‌ها وجود دارد آشنایی ندارند تا به دانش‌آموزان، نوجوانان و فرزندان‌شان یاد بدهند. همچنین برنامه‌ریزان برنامه‌ریزی درستی در این عرصه نیز صورت نداده‌اند، تا خانواده‌ها مجهز باشند و بدانند چطور باید برخورد کنند.
در استفاده از تلگرام و اپلیکیشن‌های ارتباطی، برابر تعهداتی که ما در موقع ورود به شبکه‌های اجتماعی به خود این شرکت‌ها می‌دهیم، متعهد می‌شویم حداقل سن کاربران ما از سن مجاز کمتر نباشد. برای نمونه در تلگرام حداقل سن ۱۴ سال، در وایبر ۱۳ سال و در خیلی از شبکه‌های اجتماعی دیگر ۱۶ سال است. که به تازگی هم در اتحادیه اروپا تصویب شده که از سال جدید میلادی، ۱۶ سال باشد؛ اما همین مسئله را خیلی از اولیای ما نمی‌دانند که برای ورود به شبکه‌های اجتماعی باید این حداقل سن مورد توجه قرار بگیرد.
در ارتباط با بازی کلش هم داستان همین است؛ یعنی در واقع حداقل سن باید ۱۳ سال باشد؛ ولی متأسفانه خیلی از بچه‌هایی که در حال حاضر عضو این بازی هستند زیر سن قانونی جهانی‌اند. به دلیل کمبود اطلاعات، پدر و مادر برای فرزندش یک گوشی هوشمند خریده و او را مجهز می‌کند و همه این بازی‌ها چه بازی کلش و چه بازی‌های دیگری مثل زامبی که حداقل سن برای استفاده از آنها باید ۱۵ سال باشد، در اختیار او قرار می‌گیرد. بنابراین علت استقبال خیلی گسترده از بازی‌ها، برمی‌گردد به اینکه چون برخلاف چارچوب‌های مشخص اپلیکیشن، تعداد بسیار زیادی از کسانی که زیر سن قانونی استفاده از این ابزارها هستند، از این ابزارها استفاده می‌کنند. 
در همین بحث بازی کلش‌آف‌کلنز، ما با بازی استراتژیک آنلاین مواجه هستیم، در این سبک اگر کنترل زمان اعمال نشود، صد درصد فرزندان معتاد خواهند شد. به این دلیل که بازی در ذات خود شرایط ویژه‌ای دارد. 
در بازی کلش‌آف‌کلنز از فرمول بازی‌های معتادکننده استفاده می‌شود. بازی‌هایی که معمولاً ایجاد اعتیاد می‌کنند، این فرمول را دارند: تمرین، تکرار، پاداش، تقویت و همذات‌پنداری. سرانجام وقتی در یک بازی رایانه‌ای، تمرین اتفاق می‌افتد، به این معنا که مرحله‌ای را چند بار تکرار می‌کند، به طور حتم تمرین و تکرار به نوعی مهارت می‌آورد. مهارتی که در این تمرین و تکرار نهفته است، در ذات خودش یک پاداش دارد؛ پاداشی که به دلیل مهارت کاربر بوده نه به دلیل دیگری. این پاداش، موجب می‌شود که بازی را ادامه دهد و در نهایت خودش را تقویت می‌کند و این به همذات‌پنداری می‌رسد. به یقین وقتی که همذات‌پنداری اتفاق افتاد، قضیه اعتیاد هم به دنبال آن خواهد آمد؛ چراکه فردی که بازی رایانه‌ای می‌کند، شخصیت موردنظر را به جای خودش و خودش را به جای او تصور می‌کند؛ لذا این حالت که حالت اعتیاد است، به نوعی فرد را در شرایطی قرار می‌دهد که همواره بی‌قرار است؛ یعنی مداوم به دنبال این است که لحظه‌به‌لحظه این بازی را دنبال کند. به ویژه در تیپ بازی‌های استراتژیک آنلاین، لذا در بازی کلش‌آف‌کلنز مشاهده می‌کنیم که کاربر برای اینکه بتواند از منابع خودش حفاظت بکند، برای اینکه بتواند در حمله‌ها شرکت کند و با دوستانش تعامل داشته باشد، (چراکه بازی کلش علاوه بر اینکه یک بازی است، یک شبکه اجتماعی هم است) به هرحال برای اینکه لیدر و کولیدر شود، یا اینکه بخش‌های خودش را تقویت کند، مداوم باید به این بازی سرکشی داشته باشد. لذا در درازمدت، شرایط به نوعی رقم می‌خورد که ما به آن می‌گوییم استرس نوتیفیکیشن دارد؛ یعنی هر لحظه به نوعی، منتظر اعلان‌های گوشی خود است. یک نوع اضطراب در او به وجود می‌آید که هر لحظه امکان دارد، گوشی‌اش آلارم بدهد و اعلام کند به شما حمله شده یا کِلِن‌وار شروع شده باید در این کلن‌وارها شرکت کند، یا سربازان شما آماده حمله هستند. همه اینها ذهن فرد را به شدت درگیر می‌کند. این اضطراب مداوم حتی به نوموفوبیا تبدیل می‌شود، یک نوع بیماری که اگر بازی کلش را از فرد دور کنند، انگار از کمبودی رنج می‌برد. حتی بحث اسکیزوفرنی اجتماعی و یک نوع واقعیت‌گریزی برای این فرد ایجاد می‌شود. چون همیشه وقتی وارد این بازی می‌شود، احساس اطمینانی به خودش دارد و یک طمأنینه کاذبی برایش ایجاد می‌شود. در نهایت شاهد کاهش خودآگاهی فرد هستیم، در واقع، کسی که به نوعی وارد این بازی می‌شود زمان از دستش خارج می‌شود. در ادامه مراحل این بازی رایانه‌ای به دلیل اینکه بتواند به سطح بالایی برود، نیازمند این است که حتماً جِم بخرد و هزینه کند. این است که می‌بینم متأسفانه از نظر مالی نیز دچار سرمایه‌گذاری می‌شود.
علاوه بر این، اگر به لحاظ فرهنگی هم نگاه کنیم، می‌بینیم تفکر حاکم در این بازی بحث اصالت به پول و سرمایه است. در واقع، فرمول ‌بازی رایانه‌ای در کلش‌آف‌کلنز این است که؛ غارت بیشتر مساوی است با پول بیشتر و پول بیشتر یعنی موفقیت بیشتر. متن کامل این گزارش در مصاحبه با حسین مدبرعزیزی در پایگاه خبری ـ تحلیلی بصیزت موجود است.

کارشناسان در گفت‌وگو با صبح‌صادق تبیین کردند:
سیدمحمد مشکوه‌الممالک/ رهبر معظم انقلاب در دیدار با فعالان فرهنگی جبهه انقلاب فرمودند: «حالا که کار رایانه و فضای مجازی به بچه‌های سه چهار ساله هم رسیده که می‌نشینند و قشنگ بازی می‌کنند، کار می‌کنند و گاهی در همان اثنای بازی یک چیزی را تصادفاًً کشف می‌کنند که بزرگ‌ترهای‌شان این را نفهمیده‌اند و آدم تعجب می‌کند؛ حالا که این جور دایره وسیع شده، شما در این مجموعه، مخاطب‌های خودتان را مشخص کنید و افزایش بدهید. یعنی مخاطب‌تان فقط آن جوانی که از پیش به شما معتقد است، نباشد. «گر آن بیگانه هم با ما نشیند آشنا خیزد»؛ این جوری باید باشد. آن بیگانه هم اگر با شما نشست، باید آشنا بلند شود. خلق مخاطب که ما گفتیم مراد این است. این یکی از کارهاست.» در راستای تبیین صحبت‌های معظم‌له درباره فضای مجازی خبرنگار صبح‌صادق گفت‌وگویی را با سه نفر از کارشناسان فضای مجازی ترتیب داده است که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم.
 مردم انقلابی در زمین دشمن بازی نکنند
ابوذر منتظرالقائم*
رهبر معظم انقلاب، در مقام اولین شخصیت نظام که در بالاترین سطح مدیریتی کشور قرار دارند، مسئولان را به واکنش متناسب با این مهم، دعوت می‌کنند؛ البته افرادی که بر اهمیت این موضوع تأکید می‌کنند، کم نیستند؛ اما در جایگاه عالی مدیریتی قرار ندارند که بتوانند اقدام مناسبی را سیاست‌گذاری یا اجرا کنند یا اینکه نسبت به این ماجرا، بیشتر نوعی موضع‌گیری شعاری و تبلیغاتی دارند و عملکرد متناسب با آن ندارند. درباره حضرت آقا تفاوت این است که هم ایشان در جایگاه رفیعی قرار دارند و هم نسبت به موضع کاملاً واکنش عملیاتی دارند.  
رهبر معظم انقلاب درباره فضای مجازی، مسئولیت‌ها، تدابیر، دستورها و پیشنهادهایی برای حاکمیت، دولت، نخبگان، مجموعه‌های مردم‌نهاد، خانواده‌ها و افراد دارند که عمده آنها زمین مانده است. 
ما در حوزه مجازی و فناوری اطلاعات و ارتباطات یک گفتمان انقلاب اسلامی داریم که به طور کامل با گفتمان ضد انقلابی معارض است.
 اگر بدنه مؤمن و انقلابی کشور درباره حاکمیت، اطلاعات و بصیرت نداشته باشد، به یقین نمی‌تواند به منزله بازوی مردمی، منویات و مطالبات رهبر معظم انقلاب در حوزه‌های مدیریتی‌ـ راهبردی را هم پیگیری کند. در واقع، باید با آگاهی و نگاه راهبردی  به بصیرت دست پیدا کنیم.  
بسیاری از فرامین رهبری از مدت‌ها پیش، در قالب برنامه‌های توسعه کشور آمده؛ ولی هنوز روی زمین مانده است؛ مانند ماده ۴۶ برنامه پنجم توسعه که به ضرورت ایجاد شبکه ملی اطلاعات اشاره می‌کند؛ اما چون بدنه مؤمن و معتقد ما اطلاعات ندارند و در این زمینه قشر ضعیفی هستند، با این مسئله روبه‌رو هستیم که رهبری در مطالبه سیاست‌های راهبردی و نجات کشور و انقلاب اسلامی در فضای مجازی تنها مانده‌اند؛ و تعداد بسیار محدودی از نخبگان انقلابی در این زمینه فعال هستند. 
آنچه ما با آن مواجه هستیم، این است که بچه حزب‌اللهی و مؤمن ما یک سری فعالیت‌های کاملاً ضعیف و محدودی در فضای مجازی دارند که از نظر مشخصات و مختصات، مانند یک میدان مین، به نفع دشمن مجهز شده است؛ اعم از فعالیت‌های محتوایی یا فعالیت‌های دیگر. این اصل مسئله است؛ یعنی اگر ما فضای مجازی را به اهمیت انقلاب اسلامی می‌دانیم، انقلاب اسلامی در فضای مجازی باید به اندازه  اهمیت انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خامنه‌ای (حفظه‌الله تعالی) و حرکت بچه‌های مذهبی پیگیری شود. 
شرط اول هم همان بصیرت و آگاهی و جدا شدن از ادبیات دشمن است. متأسفانه، حتی در رسانه‌های خودی شاهد آن هستیم که به جای تقویت ساختارهای داخلی، خود به منزله مصرف‌کننده ابزارهای بیگانه سبب اشاعه برنامه‌های دشمن در بدنه مردمی نیروهای خودی می‌شوند. در این صورت نباید از بدنه جامعه انتظاری داشت. در واقع، گناه این اشاعه بی‌بصیرتی و انحراف، به یقین به گردن دوستان نخبه سیاسی ما هم خواهد بود. 
کارشناس فضای مجازی*
مردم باید توانایی مطالبه‌گری داشته باشند
روح‌الله مؤمن‌نسب*
براساس دیدگاه رهبر معظم انقلاب فضای مجازی فضایی است که اگر بتوانیم آن را تحت اختیار بگیریم و از دست دشمن خارج کنیم؛ فرصت بسیار خوبی برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد می‌شود که می‌تواند پیام‌های ما را به سراسر جهان برساند؛ ولی اگر این فضا به همین صورت، رها شود به قتلگاه جوانان و نوجوانان ما تبدیل خواهد شد و می‌تواند تمام دستاوردهای ما حتی انقلاب را از درون از بین ببرد. 
و در جای دیگر رهبر معظم انقلاب آن را به سونامی تشبیه می‌کنند. سایبری سونامی، فکر، فرهنگ و باورهای ملت ما را با خود می‌برد؛ لذا فضای مجازی می‌تواند یک فرصت باشد، اما در شرایط فعلی، تهدیدات این فضا چند برابر فرصت‌های آن است که اگر بخواهیم از فرصت‌ها و فناوری‌های آن استفاده کنیم؛ باید متناسب با نیاز مردم شرایط، مقررات، زیرساخت لازم و فرهنگ‌سازی و آموزش را ایجاد کنیم که همان‌طور که در فضای حقیقی امنیت و آرامش دارند، در فضای مجازی نیز امنیت و آرامش آنها تأمین شود. 
در حال حاضر از مهم‌ترین کارهایی که می‌توان انجام داد، این است که مردم و نیروهای جوان، حزب‌اللهی و توانمند انقلابی به دنبال کسب تخصص بروند و از این طریق در عرصه‌های اجتماعی، موتورهای جست‌وجو و رایانامه ایرانی و مانند آن، محصولات متناسب با نیازها و باورهای جامعه را بسازند. 
دوم اینکه مردم باید توانایی مطالبه‌گری داشته باشند. اگر در رأس حکومت اسلامی شخص امیرالمؤمنین‌(ع) باشد، ولی مردم، تابع او نباشند مجدداً ماجرای کوفه تکرار خواهد شد. در نتیجه مردم و جوانان انقلابی و حزب‌اللهی باید دستورهای حضرت آقا را به مطالبه روز جامعه تبدیل کنند. به عبارت دقیق‌تر، اگر مسائل فرهنگی را به موضوعات اجتماعی تبدیل کنند، برای افراد ملموس‌تر خواهد شد و در نتیجه اجرای آن را مطالبه می‌کنند و حتی اگر هیچ‌‌یک از این کارها هم صورت نگرفت؛ کمترین کار این است که از محصولات مجازی، یعنی شبکه‌های اجتماعی، موتورهای جست‌وجوگر و رایانامه‌های ایرانی استفاده کنند. 
در حال حاضر به جای اینکه فضای مجازی نقطه قوت ما باشد، به دلیل بی‌تدبیری، به نقطه ضعف جمهوری اسلامی تبدیل شده و دشمنان در عرصه مجازی همه فضا را تحت اختیار گرفته‌اند و آنقدر بر این فضا اشراف و احاطه دارند که در اوج تحریم‌ها که همه چیز از جمله سرنگ پلاستیکی و داروی بیهوشی هم برای ما تحریم شد؛ در تجهیزاتی مثل گوشی‌های تلفن همراه که حتی به صورت قاچاق وارد کشور ما کردند و نیز در اینترنت و عرصه مجازی ما تحریم نشدیم. 
این امر نشان می‌دهد که این عرصه را صد درصد به آنها واگذار کرده‌ایم و فضای مجازی را به بهشت جاسوسی و طرفداری فرهنگی و زمین تهاجم فرهنگی تبدیل کرده‌ایم و طبق فرمایش رهبر معظم انقلاب فضای مجازی به فضایی برای بی‌ادبی و بی‌حیایی تبدیل شده و نهایتاً این فضای رها شده، مورد سوء‌استفاده دشمن قرار خواهد گرفت. 
کارشناس فضای مجازی*
اکنون جنگ در زمین دشمن است
مرتضی اصفهانی* 
رهبر معظم انقلاب بیانات مفصلی درباره فضای مجازی دارند. اما اگر بخواهیم چکیده نظرات ایشان را در این باره عنوان کنیم به نظر من آن جمله معروف ایشان را باید ملاک قرار داد که «اهمیت فضای مجازی به اندازه اهمیت انقلاب اسلامی است». این جمله حق تمام سخن را ادا می‌کند.
مقایسه کنیم ببینیم انقلاب اسلامی چه کارکردی برای مردم ایران داشت؟ تحت استعمار غرب بودیم ما را رهایی داد. تحت استبداد سلطنت غیراسلامی و بیگانه‌پرست بودیم ما را رهایی داد. عزت و آبروی ما با قوانینی مثل کاپیتولاسیون تسلیم غرب شده بود؛ پایان گرفت. منابع زیرزمینی ما را به ثمن‌بخس می‌بردند و از همه مهم‌تر رسانه و فکر مردم را با ترویج محتوای فاسد به سمت ضدیت با دین سوق می‌دادند و همه اینها را انقلاب اسلامی در فضای حقیقی پایان بخشید.
پیشنهادهای رهبر معظم انقلاب به افسران جنگ نرم و بچه‌حزب‌اللهی‌ها همین است و اینجا دیگر جنگ در زمین دشمن است. کسی که برای مدیریت محتوای اینترنتی می‌جنگد که زیرساختش دست خودمان نیست مانند تکاوری است که داخل خاک دشمن هلی‌برد شده از همه طرف در محاصره است!
 چقدر صفحه به نام حاج‌قاسم سلیمانی در اینستاگرام ساخته شد و اینستاگرام آنها را بست؟ چند بار صفحه سیدحسن نصرالله را بستند؟ حالا اینها را می‌گوییم سیاسی و نظامی بودند. همین سال گذشته خانم جوانی در اینستاگرام فیلم محمد(ص) ساخته مجید مجیدی را تبلیغ کرد و پیام‌هایی از پیامبر رحمت گذاشت، باور نمی‌کنید عدد پست‌ها به ده نرسیده اینستاگرام او را هم بستند! خبرگزاری تسنیم هم با این خانم یک مصاحبه کرد که هنوز موجود است.
دوستانی که در این فضا می‌خواهند مدیریت محتوا کنند؛ جهاد بسیار بزرگی می‌کنند. به شرطی که با آمادگی لازم علمی و فنی و همچنین با تسلط بالا بر نفس و تقوا وارد میدان شوند، وگرنه شکست می‌خورند و شکست در جنگ فرهنگی پیامدهای بسیار بدی دارد؛ زیرا فرد شکست‌خورده در این جنگ شهید نمی‌شود؛ بلکه به جبهه دشمن اضافه می‌شود و با سر به جهنم سقوط می‌کند. 
دشمنان در شرایط فعلی حجم بیشتر حملات‌شان را به فضای مجازی و شبکه‌های مجازی کشانده‌اند و در علت شدت گرفتن هجمه‌ها در فضای مجازی  چند نکته وجود دارد:
نخست اینکه مدیریت زیرساخت این فضا دست خودشان است و ما در این زمینه خیلی کم‌کاری کرده‌ایم و شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی باید پاسخگو باشند که چرا شبکه ملی اطلاعات هنوز فعال نشده است؟
دوم اینکه فضای مجازی به ظاهر مدیر ندارد، هرچند در پشت پرده با دقت مدیریت می‌شود و ما نمی‌بینیم و فکر می‌کنیم با جریان آزاد اطلاعات که بزرگ‌ترین دروغ قرن است، مواجه هستیم ولی در ظاهر مدیریت ندارد؛ یعنی شبکه تلویزیونی یا ماهواره‌ای نیست که شما انتظار نظم در انتشار محتوا داشته باشید و هرکس هر حرفی بخواهد می‌زند و بهترین فضا برای شبهه‌افکنی و شایعه‌سازی و بدبین کردن مردم و انتشار گسترده اخبار دروغ و تحلیل‌های نادرست و آبکی و غیرمستدل همین جاست.
کارشناس فضای مجازی*

از فساد و رسوایی رئیس‌جمهور تا حضور نظامی آمریکا در کره جنوبی در گفت‌وگوی اختصاصی صبح صادق با «هون لی» تحلیلگر کره‌ای
مصطفی افضل‌زاده / «پارک گئون های» رئیس‌جمهور کره جنوبی به دلیل رسوایی مربوط به فساد و اعمال نفوذ یکی از دوستانش اعلام کرده بود از سمتش استعفا خواهد داد. پارک گئون های اگر به وعده‌اش برای استعفا عمل کند، پس از «سینگمن رهی» اولین رئیس‌جمهور کره جنوبی که در سال 1960 استعفا داد و به هاوایی فرار کرد، دومین رئیس‌جمهور در تاریخ این کشور خواهد بود که استعفا کرده است. در این زمینه با «هون لی» کارشناس کره‌ای ساکن آمریکا گفت‌وگو کرده‌ایم تا با دلایل این استعفا و اعتراضات مردمی بیشتر آشنا شویم.
* دلیل اصلی فشار بر رئيس‌جمهور کره جنوبی برای کناره‌گیری از قدرت چه بود؟
به طرز شگفت‌انگیزی هنوز پارک گئون های، رئيس‌جمهور کره جنوبی از کناره‌گیری از قدرت خودداری می‌کند. مجلس شورای ملی به استیضاح وی رأی داده است؛ اما حدود 180 روز طول می‌کشد تا دادگاه قانون اساسی رأی قوه مقننه این کشور را اجرایی کند. بنابراین ممکن است چند ماه دیگر شاهد پایان کار دولت گئون های باشیم.
همه می‌دانند که روزهای پایانی ریاست‌جمهوری پارک گئون های است؛ اما وی حاضر به کناره‌گیری از قدرت نیست؛ زیرا می‌داند به محض کناره‌گیری به جرم دست داشتن در فساد مورد بحث دستگیر خواهد شد. گفتنی است، تا زمانی که گئون های در کاخ ریاست‌جمهوری کره جنوبی مستقر است، از پیگرد قانونی مصون است؛ به همین دلیل سعی خواهد کرد حداقل تا پایان ماه مارس که دستور تحقیقی دادستان ویژه درباره رسوایی فساد به پایان می‌رسد، در این کاخ باقی بماند؛ البته احتمالاً جنبش‌های مردمی در کره جنوبی دادگاه قانون اساسی این کشور را وادار می‌کند که به سرعت درباره اتهامات وارد شده به رئیس‌جمهور تصمیم‌گیری کند.
استیضاح رئیس‌جمهور کره جنوبی نتیجه آرای یک جبهه متحد بین احزاب مخالف و بخشی از حزب «سائه نوری» محافظه‌کار است که از رئیس‌جمهور جدا شده‌اند. شایان ذکر است که این اقدام بدون فشار جنبش مردمی در کره جنوبی که به دلیل سال‌ها سرخوردگی از حکومت نو استبدادی گئون های بروز کرده، میسر نبود.
بسیاری از مردم در سراسر جهان تصور می‌کنند نظام سیاسی کره جنوبی نمادی از دموکراسی مدرن است، امّا برای مردم کره جنوبی حکومت پارک گئون های یادآور سبک استبدادی پدر او، یعنی «پارک چونگ هی» دیکتاتور نظامی سابق است. پارک گئون های، به مخالفت حزب ترقی‌خواه این کشور اهمیت نداد و این موضوع را حل نکرد؛ همچنین «لی سوک کی» را به عنوان یک قانونگذار مخالف و «هان سونگ کیون» رئيس کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری کره جنوبی را زندانی کرد. افزون بر این، اصلاحات بازار کار را معرفی کرد که طبق آن تسهیل پایان دادن به کار کارگران برای کارفرمایان شرکت‌ها و افزایش بی‌ثباتی کاری در دستور کار قرار گرفت. پارک همچنین بررسی‌های مربوط به تراژدی سئول را که طی آن یک کشتی غرق شد، تعطیل کرد و تدریس کتاب‌های درسی تاریخ را که دولتی‌ها نوشته‌اند و در آن جنایت‌های پدر دیکتاتور وی نادیده گرفته شده است، اجباری کرد. البته کارهای استبدادی پارک گئون های بسیار زیاد است و همچنان ادامه دارد.
برخلاف آنچه رسانه‌های غربی ادعا می‌کنند، تظاهرات و اعتراضات میلیونی مردم در کره جنوبی که در هفته‌های اخیر شاهد آن بودیم، صرفاً واکنش خودجوش مردم به یک رسوایی نبوده است؛ بلکه هسته مرکزی معترضان، جبهه متحد کارگران، کشاورزان، فقرای شهری و دانش‌آموزان بوده‌اند که علیه سیاست‌های ضد دموکراتیک پارک گئون های طی سال‌های متمادی واکنش نشان داده‌اند.

* پارک گئون های با شعار مبارزه با فساد به کاخ ریاست‌جمهوری کره جنوبی وارد شد، به نظر شما وی تا چه اندازه در تحقق این امر موفق عمل کرده است؟
میزان فساد دولتی که فقط در شش هفته گذشته فاش شده است، بسیار بیشتر از مقداری است که تندترین منتقدان رئيس‌جمهور تصور می‌کردند. دوست نزدیک رئيس‌جمهور و محرم اسرار وی به نام «چوئی سون سیل» از ارتباط شخصی خود با رئيس‌جمهور برای تطمیع بزرگ‌ترین شرکت‌های کره جنوبی، از جمله سامسونگ، هیوندای و ال جی استفاده می‌کرده است.
شواهد اخیر که از دفتر خاطرات یکی از مقامات بلندپایه کاخ ریاست‌جمهوری کره جنوبی (که فوت کرده است)، به دست آمده است، نشان می‌دهد رئیس سابق کارمندان کاخ ریاست‌جمهوری نفوذ بسیار زیادی در تمام شاخه‌های دولتی داشته است؛ برای نمونه وی اختیار داشته با رئیس دادگستری دادگاه قانون اساسی رابطه نامشروع داشته باشد. این شرایط در حالی بوده است که مخالفت حزب ترقی‌خواه در سال 2014 حل نشده باقی مانده است.

* جانشین پارک گئون های چه کسی خواهد بود و غرب تمایل دارد چه کسی به جای وی قدرت را در کره جنوبی برعهده بگیرد؟
 اگر دادگاه قانون اساسی به نفع استیضاح‌کنندگان حکم دهد و پارک گئون های از قدرت برکنار شود، انتخابات جدید ریاست‌جمهوری باید ظرف دو ماه برگزار شود. پیش‌بینی می‌شود، نیروهای میانه‌روی حزب محافظه‌کار، بخشی که با احزاب مخالف برای استیضاح رئيس‌جمهور همکاری کرده‌اند، به انحلال حزب «سائه نوری» مبادرت کنند و تحت لوای یک حزب جدید و با نامی دیگر سازمان یابند. همچنین، این حزب درخواست کند تا در مبانی محافظه‌کارانه‌اش تجدید نظر شود. از سوی دیگر، این احتمال هم وجود دارد که بان‌کی‌مون، دبیر کل سازمان ملل متحد نیز که یک ماه دیگر دوره دبیر کلی‌اش به پایان می‌رسد، به این نیروها برای بازسازی حزب محافظه‌کار بپیوندد.
احزاب مخالف نیز باید حول یک نامزد واحد ـ که به احتمال زیاد «مون جائه این» رئیس سابق حزب «مینجو» یا «لین جائه میونگ»  منتقد صریح پارک گئون های خواهد بود ـ گرد هم آیند. «لین جائه میونگ» شهردار محبوبی به شمار می‌آید که در جریان تظاهرات گسترده اخیر به یک مدعی برجسته ریاست‌جمهوری در کره جنوبی تبدیل شده است. همگان از تمایلات غرب‌‌گرایانه بان‌کی‌مون اطلاع دارند و می‌دانند که در صورت روی کار آمدن وی در سمت رئیس‌جمهور کره جنوبی، سناریوهای غرب‌گرایانه در این کشور عملی خواهد شد. از سوی دیگر، سناریوی اتحاد آمریکا و کره جنوبی نیز در صورت به قدرت رسیدن وی قوت خواهد گرفت.
در مقابل نامزد مخالفان ممکن است قصد داشته باشد دوره‌ای از عدم وابستگی را برای کره جنوبی ترسیم کند، شبیه آنچه در زمان «رو مو هیون» رئیس‌جمهور سابق کره جنوبی رخ داد؛ امّا احزاب مخالف از اینکه در برابر ائتلاف آمریکا و کره جنوبی بایستند، هراس دارند. به این ترتیب، تا زمانی که نیروهای آمریکایی در کره حضور دارند، ایستادگی در مقابل آنها برای نمایندگان احزاب مخالف سخت است. 
افزون بر این، در حال حاضر که عامل توانمند و تغییردهنده بازی در این کشور، جنبش میلیونی مردم است که استیضاح رئیس‌جمهور را عملی کرده است، هیچ حزب سیاسی که نشان‌دهنده منافع کارگران، کشاورزان و فقرای شهری (که اکثریت جنبش مردمی هستند) باشد، وجود ندارد؛ زیرا پارک گئون های این احزاب را منحل کرده است. همچنین، چون پارک گئون های تقریباً تمامی رهبران برجسته را زندانی کرده است، جنبش مردمی هنوز رهبری را که بتواند منافع آنها را پیش ببرد، شناسایی نکرده است. 
بنابراین، احتمالاً هر دو حزب محافظه‌کار و نیروهای دموکراتیک نئولیبرال سعی خواهند کرد به گزینش و جذب جنبش مردمی اقدام کنند؛ اما از سوی دیگر امکان دارد یک حزب جدید مردم‌محور دموکراتیک از داخل این جنبش مردمی پدیدار شود که نقش مهمی در تعیین نتیجه انتخابات بعدی خواهد داشت و بعید به نظر می‌رسد دولت بتواند این حزب را منحل کند.

* به نظر شما کره جنوبی یک کشور مستقل است؟ اگر این‌گونه نیست، چطور امکان تبدیل آن به یک کشور مستقل وجود دارد؟ 
کره جنوبی هنگامی تأسیس شد که ایالات متحده «ایسونگمن ری» فرد تحصیلکرده در آمریکا را به قدرت رساند. این فرد هزاران نفر را که به داشتن تمایلات کمونیستی مظنون بودند، قتل عام کرد. وی از طریق برگزاری یک انتخابات روی کار آمد و به این ترتیب احساسات مردمی که پس از آزادی این کشور از ژاپن خواستار کشوری مستقل و واحد بودند، نادیده گرفته شد. در حال حاضر، 28 هزار سرباز ایالات متحده در کره جنوبی حضور دارند و این کشور پایگاه مهمی در منطقه برای آمریکا به شمار می‌آید. به این ترتیب ایالات متحده منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی حیاتی در کره جنوبی دارد و این کشور دولت اقماری برای ایالات متحده به شمار می‌آید. با وجود بحران مشروعیتی که برای پارک گئون های در کره جنوبی به وجود آمده است، به تازگی این کشور با ژاپن یک موافقت‌نامه بحث‌برانگیز نظامی امضا کرده است که بدون اعمال فشار ایالات متحده امکان‌پذیر نبود. گفتنی است، کره جنوبی و ژاپن دو دشمن تاریخی به شمار می‌روند و منافع حیاتی ایالات متحده، دلیل اصلی امضای قرارداد نظامی میان آنها بوده است.
از سوی دیگر، در بحبوحه بحران سیاسی، ایالات متحده به اعمال فشار بر کره جنوبی برای استقرار سامانه دفاع موشکی تاد در این کشور ادامه داده است. کره جنوبی تنها زمانی می‌تواند به معنای حقیقی مستقل باشد که سربازان ایالات متحده از این کشور خارج شوند. از قضا حضور سربازان آمریکایی در کره جنوبی یا خروج آنها از این کشور، یکی از مواردی است که «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور منتخب آمریکا نسبت به آن تردیدهایی را مطرح کرده است. ترامپ رویکردی تبادلی به سیاست خارجی دارد و در حال حاضر این سؤال را مطرح کرده است که آیا حضور سربازان آمریکایی در کره جنوبی به صرفه است یا خیر؟