آیت‌الله صادق آملی لاریجانی گفت: مدعيان نظريه پلوراليسم دينى، درصددند كه در عصر جدید يك نوع اباحى‌گرى جديد را ترويج كنند و ما بسيارى از مریدان اين افكار را مى‌بينيم كه به يك نحو اباحى‌گرى رسيده‌اند. ادعا مى‌كنند كه وجوب حج و وجوب صوم و اين دقت‌ها كه در باب‌هاى احكام است، همه فهم فقها است؛ اما اينكه خود دين چه مى‌گويد، معلوم نيست.
جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصر ـ ۵۰
 جعفر ساسان‌ـ داوود عسگری/ پیدایش فتنه‌ها و فرقه‌‌ها، معلول شرایط خاص سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است که بدون شناخت‌ این زمینه‌ها نمی‌توان به شناخت همه‌جانبه یک فرقه یا گروه دست یافت. در این راستا، در شماره گذشته زمانه و زمینه‌های سیاسی و اجتماعی پیدایش فرقه ضاله بهائیت مورد بررسی قرار گرفت و همچنین به اخباری‌گری، به مثابه یکی از شرایط فکری و فرهنگی عصر قاجار و تأثیر آن بر شکل‌گیری شیخیه و در نهایت بهائیت اشاره کردیم. در مطلب پیش‌رو سایر زمینه‌ها و شرایط فکری و فرهنگی پیدایش این فرقه گمراه بررسی می‌شود. 
۱ـ موعودگرایی و مهدویت
موعودگرایی، در تمام ادیان و اقوام باوری مشترک است و از مؤلفه‌های محوری اندیشه و اعتقاد شیعیان شمرده می‌شود. عقلانی‌ترین و شفاف‌ترین تعبیر درباره مهدویت نیز در اندیشه شیعه وجود دارد. این مسئله، یكی از بارزترین و بدیهی‌ترین مسائل اسلامی و مورد تأیید همه مسلمانان، به ویژه شیعیان است؛ زیرا صدها آیه قرآن و روایت‌، این مسئله با اهمیت را به طور گسترده و مبسوط مطرح کرده و جزئیات آن را با بیاناتی دقیق و روشن آورده‌اند. می‌توان ادعا كرد كه كمتر دانشمند و عالمی، بلكه مسلمانی را می‌توان یافت كه به این موضوع مهم و خطیر نپرداخته، یا این مطلب به گوش او نرسیده باشد.
این موضوع مانند هر مسئله دیگر دینی و اسلامی، مورد سوءاستفاده قرار گرفته و با تحریفات زیادی روبه‌رو شده است، به گونه‌ای که در سده‏های اخیر فرقه‏هایی اندیشه ناب مهدویت را وسیله‏ای برای رسیدن به اهداف و آمال دنیوی خود قرار داده‌اند.
اما در ایران معاصر، تلاش برای انحراف‌ این باور، با دخالت بیگانگان همراه شد و گروهی از مردم را که از بحران‌های روحی، اجتماعی و سیاسی در رنج بودند و از سوی استبداد و استعمار در تنگنا قرار گرفته بودند، به خود جذب کرد.‌ این‌گونه بود که شیخ‌احمد احسایی و سیدکاظم رشتی، زمینه‌ساز ظهور افرادی چون سیدعلی‌محمد باب و حسین‌علی نوری(بهاء) شدند و از ماهیت آرمان‌شهرگرایانه مذهب شیعه، به سود خود بهره جستند. در واقع، شیخیه با طرح «رکن رابع» و ارتباط مستقیم با امام زمان(ع) توطئه‌ای نو درانداخت. باب که در کربلا در درس سیدکاظم رشتی شرکت کرده بود‌، ‌نظر به رکن رابع، با مرگ سیدکاظم و اقبال برخی از شاگردان او به وی، ابتدا ادعای بابیت امام زمان، و سپس مهدویت، و سرانجام الوهیت کرد و سنگ بنای بهائیت را گذاشت و آن را تداوم بخشید.
بنابراین، اندیشه مهدویت که شیعیان برای آن قداست قائل هستند و در طول قرون گذشته همواره به حراست از آن پرداخته و مانع تحریف آن شده‌اند، دستاویز عده‌ای برای رسیدن به قدرت و ریاست قرار گرفت و شکافی هرچند کوچک در جامعه شیعی ایران به وجود آورد.
 ۲ـ صوفیه و باطنی‌گری
پیدایش ‏واژه تصوف، مربوط به نیمه اول قرن ‏دوم هجری است. چنانكه بررسی‌های تاریخی پژوهشگران در تاریخ ادیان و مذاهب‏ نشان می‏دهد، مؤلفه‌هایی چون؛ پرهیز از لذایذ دنیوی، كشف و شهود، وحدت وجود، اتحاد با حقیقت و فنا در روح كلی، كه محورهای اصلی و اركان تصوف را تشكیل می‌دهند، سابقه‏ای دیرینه دارند. برخی ریشه تصوف را در تفکرات اهل سنت می‌دانند که به دلایلی متعدد، از جمله نقشه خلفا برای تضعیف و انحراف مکتب تشیع، فشارهای سیاسی و اجتماعی و اقدامات پادشاهان صفوی وارد تشیع شده است؛ اما در دوره مورد بحث ما، یعنی از قاجاریه به بعد، گرایش به تصوف برای تضعیف اندیشه شیعه که در قالب تفکر اصولی انسجام یافته و در مسائل سیاسی و اجتماعی متکی به فقه بود، دوباره رواج یافت؛ به‌ویژه آنکه برخی از پادشاهان قاجار، مانند محمدشاه و صدر اعظم وی، همچنین قدرت‌های بیگانه که در‌ این دوره در ایران نفوذ داشتند به دلیل مقاصد سیاسی، به این قضیه دامن زدند. پیوند صوفیه با جریان منورالفکری که در‌ این دوره در حال شکل‌گیری بود‌، در قالب فراماسونری و انجمن‌های سرّی برقرار شد و به تقابل با جریان فقهی و اصولی شیعه پرداخت که اوج آن را می‌توان در مشروطه مشاهده کرد. در نتیجه این پیوند و ارتباط، مانند «شیخیه» که‌ از دستمایه‌های‌ عرفانی‌ بهره‌ می‌برد، فرقه‌های جدیدی‌ چون «بابیت» و «بهائیت» ظهور کردند و با دخالت‌ عوامل‌ روس‌ و به‌ ویژه‌ انگلستان، با حضور برخی‌ منورالفکران ‌‌ایرانی‌ به‌ صورت‌ دین‌ و آیین‌ جدید در خدمت‌ منافع‌ استعماری‌ بروز کردند. نکته قابل توجه این است که تصوف و شیخیه، از تعابیر و اصطلاحات مشابهی، مانند قطب و رکن رابع و باطنی‌گری نیز استفاده می‌کردند. «جوانز کل» معتقد است: «شیخ‌احمد مانند پیرهای نعمت‌اللهی معاصرش، اصرار دارد که مهارت در یک‌سری قواعد (فقه و اصول)، برای اعتبار و صلاحیت دینی کافی نیست(برخلاف تشیع اصولی)؛ بلکه ملاک باید دارا بودن تجربه‌های معنوی قلبی باشد. با این حساب،‌ آیا می‌توان گفت که وی به گونه‌ای یک پیر صوفی بوده است.»
از دیگر فرقه‌هایی که می‌توان شیخیه را متأثر از آن دانست، فرقه اسماعیلیه است. این فرقه در زمان امام صادق(ع) بنیان‌گذاری شد و پیروان آن معتقد بودند که اسماعیل، فرزند ارشد امام صادق(ع) امام هفتم خواهد بود.
از نظر اسماعیلیان، عقاید، اندیشه‌های انسان‌ها، معارف، احكام و آیات الهی و احادیث، دو مرتبه دارند: ظاهر و باطن. دو عالم ظاهر و باطن، پیوسته از كمال به نقصان و از نقصان به كمال می‌روند تا به عالم امر منتهی شوند، كه از آن به لفظ «ركن» تعبیر می‌كنند و سلسله وجود، از مبدأ تا معاد، ‌این‌گونه نظم پذیرفته است. 
به استناد منابع بهائی، حسین‌علی نوری(بهاء) دو سال تمام را در خانقاه‌های سلیمانیه عراق به سر برد. همنشینی سرکرده بهائیت با دراویش و صوفیان خانقاه‌ها، قابل تأمل است؛ زیرا همنشینی، یکی از راه‌های تأثیرپذیری است و بنا به آنچه از منابع بهائی استفاده می‌شود، بهاء در مدت اقامت خود در سلیمانیه، رابطه تنگاتنگی با دراویش و صوفیان داشته است.بنا بر ادعای بابیان و بهائیان، علی‌محمد باب، امی (درس نخوانده) و فرستاده الهی بوده است. در ‌اینجا ضمن اشاره به تأثیرپذیری علی‌محمد باب از تصوف، این ادعا بررسی خواهد شد:
۱ـ درس خواندن علی‌محمد باب در نزدیکی خانقاه دراویش و محله مرتاضان؛ نصرت‌الله محمدحسینی، در شرح حال باب نوشته است: «چون به سن ۵، ۶ سالگی رسیدند، جناب خال اعظم، ‌ایشان را برای فراگرفتن مقدمات زبان فارسی، به مکتب فرستادند. مکتب مبارک، در محلی به نام قهوه اولیا قرار داشت. 
قهوه اولیا نام خانقاه درویشان و محل ریاضت مرتاضان و واقع در محله بازار مرغ و نزدیک بیت جناب...»(1)
در این نوشته، سه نکته قابل توجه وجود دارد:
الف‌ـ درس خواندن علی‌محمد باب در سن ۵، ۶ سالگی، که امی نبودن او را ثابت می‌کند؛
ب‌ـ همجواری با خانقاه دراویش(یکی از عوامل تأثیرپذیری همجواری است)؛
ج‌ـ همجواری با محل ریاضت مرتاضان.
۲ـ علی‌محمد باب، خود را «ذکر» می‌نامید(2) و این نیز بی‌ربط با تصوف نیست؛ زیرا در صوفیه نیز فرقه‌ای به نام ذکریه هست.
۳ـ علی‌محمد شیرازی، گذشته از دلبستگی به اندیشه‌های شیخی و باطنی، به ریاضت‌کشی نیز تمایل داشت، و هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده ‌دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خوشید، اورادی می‌خواند و در پی آن به «سید ذکر» شهرت یافت. بر کسی پوشیده نیست که‌ این وردخوانی‌ها و ذکرگویی‌های باب در تابستان سوزان بوشهر بود که توجه مردم را به خود جلب کرد.(3)
۴ـ تأویل‌گرایی و باطن‌گرایی فراوان، که حاصل همجواری با تصوف و شاگردی مکتب شیخیه است و در کتاب‌های باب (از جمله تفسیر سوره یوسف و صحیفه بین‌الحرمین) به‌روشنی دیده می‌شود.
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان ـ ۳۷۵
 فتح الله پریشان/مطالعه و بررسی اصولی و علمی تاریخ فقهای قم در عصر جدید، مستلزم بررسی زندگی، زمانه سیاسی و اجتماعی و آثار و آرای علمی، فکری و سیاسی میرزای قمی است. میرزا ابوالقاسم قمی از برجسته‌ترین فقهای اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجری قمری به شمار می‌رود. این مجتهد گیلانی‌الاصل متولد لرستان، به قدری در قم درخشید که به میرزای قمی مشهور شد. هشت دهه حیات میرزا در میان کشاکش سه سلسله افشاریه، زندیه و قاجاریه گذشت. وی همچنین شاهد بغرنج‌ترین مرحله تنش میان اصولیون و اخباریون در مباحث فکری حوزه‌های علمیه بود و استادش، وحید بهبهانی موفق به پایان دادن به سیطره اخباری‌ها بر فضای فکری شیعه شد. نکته درس‌آموز از زندگی میرزای قمی، دست و پنجه نرم کردن وی با فقر شدید در مسیر تحصیل علم است. در این راه استادش، علامه بهبهانی نقش بسزایی در دستگیری از او داشته است، به گونه‌ای که در بسیاری از اوقات خود نماز و روزه استیجاری می‌پذیرفت و پولش را به میرزا می‌بخشید تا به تحصیلش بپردازد. با این همه میرزا هرگز از راهی که برگزیده بود، دست بر نداشت. از خصوصیات میرزا جدیت وی در مسیر علم‌آموزی بود، به گونه‌ای که محبوب‌ترین کارها نزد میرزا مطالعه و پژوهش بود تا آن اندازه که ستارگان آسمان کمتر شاهد خواب وی بودند و بیشتر شب‌ها تا صبح مطالعه می‌کرد. زمینه‌های اجتماعی، شرایط محیطی و وضعیت خانوادگی دورانی پرحادثه در حیات میرزای قمی رقم زد و از وی مجتهدی صاحب ‌سبک و تأثیرگذار ساخت. شاید اغراق نباشد که او را احیاگر محافل علمی قم پس از ضربه هولناک حمله مغول به این شهر شیعه‌نشین و محدث‌پرور بدانیم.میرزا در اوج درگیری‌های زندیه و قاجاریه و گسترش ترکتازی‌های آقامحمدخان قاجار به قم آمد و حدود چهار دهه به رونق جلسات فقهی و اصولی در این شهر کمک کرد. یکی از ثمرات جلسات درس میرزا در قم، فرزندان قاضی محمدسعید رازی (قاضی‌القضات تهران در دوره آقامحمدخان قاجار) بودند که پس از حضور در درس میرزای قمی به شهر خود، تهران برگشتند تا پایتخت قاجار را از نظر دینی رونق بخشند. میرزا مسیح مجتهد و میرزا موسی تهرانی، دو فرزند قاضی‌القضات پایتخت بودند که سرسلسله چندین بیت حوزوی شاخص حوزه‌های تهران در روزگار ما شمرده می‌شوند.با وجود اینکه دهه‌های آغازین سده سیزدهم، دوره‌ اوج مرجعیت و شهرت میرزای قمی در ایران است؛ اما این فقیه اصولی برجسته از جمله كسانی است كه برخلاف دارا بودن علم و دانش فراوان در زمینه علوم مختلف، آن چنان كه بایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. از جمله ابعاد علمی حائز اهمیت محقق قمی، اندیشه‌های سیاسی وی است كه تاكنون، بسیار اندك به آن توجه شده است.‌ میرزا در اواخر نیمه اول حضور و فعالیت در قم کتاب مشهور «قوانین‌الاصول» را تألیف کرد. اهمیت این کتاب که درباره علم اصول نگاشته شده است، به قدری بود که لقب «محقق قمی» را برای وی به ارمغان آورد و نام میرزا را طی دو قرن اخیر به عنوان «صاحب ‌قوانین» ماندگار کرد. آیت‌الله‌ شبیری‌زنجانی نقل می‌کند که تا پیش از تألیف کتاب «فرائدالاصول» یا «رسائل» به قلم شیخ مرتضی انصاری که پس از انجام اصلاحات و حذف و اضافات از سوی میرزای‌شیرازی بزرگ به محافل علمی شیعه عرضه شد، کتاب قوانین به منزله متن درسی عالی‌ترین سطوح دینی حوزه‌های علمیه استفاده می‌شد و حتی شیخ انصاری درس خارج خود را بر پایه این کتاب میرزای قمی قرار داده بود. بی‌تردید، گسترش فضای اجتهادی در مدرسه قم، مدیون میرزای قمی است که میراث استادش وحید بهبهانی را به قم آورد و اخباری‌گری را به حاشیه راند.
به اذعان قاطبه فقها، اندیشه‏‌های میرزای‌قمی در گستره فقه و اصول تأثیرگذار بوده است. در عرصه فقه سیاسی، دو دیدگاه به او نسبت داده‌‏اند: اعتقاد به مشروعیتِ سلطنت(حکومت شاهان) و اعتقاد به عدم مشروعیت سلطنت. 
در بازخوانی اندیشه سیاسی میرزای قمی به نکات مهم و گفتنی‌هایی نائل می‌شویم که می‌تواند در زدودن برخی شبهات در زمینه اندیشه سیاسی وی مؤثر واقع شود؛ از این‌رو باید بدانیم که اندیشه وی بیش از آنكه تأسیسی باشد،‌ جنبه‌ واکنشی و انفعالی داشته و در پاسخ به شرایط و اوضاع زمانه‌اش شكل گرفته است. البته این موضوع درباره بیشتر اندیشمندان سیاسی و اجتماعی صادق است؛‌ چرا که هدف اندیشمند اساساً مطالعه بحران‌ها، بی‌نظمی‌ها و دردهای اجتماع و کشف درمان برای آنهاست. 
محقق قمی در باب حكومت نظریه منسجمی ندارد؛‌ اما آنچه از بررسی آثار وی برمی‌آید، این است كه میرزای قمی به مرور زمان به نظریه «ولایت سیاسی فقها» نزدیك‌تر می‌شود. مهم‌ترین دلیل این مدّعا را می‌توان از آخرین نامه وی به فتحعلی‌شاه و كتاب «جامع‌الشتات» دریافت. در بررسی دیدگاه‌های سیاسی وی به این نتیجه دست می‌یابیم كه میرزای قمی برخلاف برخی دیدگاه‌ها، هیچ‏گاه برای سلطنت «مشروعیت بالاصاله» قائل نبوده و به مشروعیت سیاسی حكومت پادشاهان اعتقادی نداشته و تنها بر اساس شرایط زمانه و بنا بر مصالح و ضرورت‌های دیگر به تعامل با حكومت‌های جائر وقت تن داده است.
 * پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

 شهاب زمانی/ پلوراليسم به معنای كثرت‌گرايى در ساحت‌های مختلفى به كار برده مى‌شود. منظور از پلوراليسم در ساحت هستى‌شناسى و متافيزيك اين است كه بنيان اين عالم بر كثرت نهاده شده است. این موضوع در مقابلِ وحدت‌نگرى مورد استفاده قرار می‌گیرد.  
در ساحت امور سياسى، پلوراليسم به معناى به رسميت شمردن آرا و احزاب مختلف است. كسانى كه در عالم سياست پلوراليست هستند، معتقدند كه جريان سياست از يك مجراى كثرت‌گرايانه اداره شود؛ به اين صورت كه احزاب مختلف و آراى مختلفى وجود داشته باشند كه با هم رقابت كرده، امور حكومت را اداره كنند. 
پلوراليسم دينى هم به معناى كثرت‌گرايى و تبيين كثرت در اديان است. در پلوراليسمِ دينى، دو بحث عمده مطرح مى‌شود؛ كثرت‌گرايى در فهم دين و كثرت‌گرايى در خود دين. مقصود از كثرت‌گرايى در فهم دين، معتقد بودن به برداشت‌ها و فهم‌هاى مختلفى از دين و به تعبير امروزى، قرائت‌هاى مختلف از دين است. مقصود از كثرت‌گرايى در نفسِ دين اين است كه خودِ اديان، راه‌هاى مختلفى به حقيقت واحد هستند. 
بحث كثرت‌گرايى در فهم دين و همين بحثى كه در جامعه ما رواج دارد، يعنى تعدد قرائت‌هاى دينی، به طور ذاتی بحث مهمى بوده و جهات مختلف آن قابل تنقيح است. اما آنچه مایه نگرانی بوده و می‌تواند پیامدهایی برای جامعه ما داشته باشد، نگاه سیاسی نهفته در ورای طرح این موضوعات است. حقيقت امر اين است كه علماى ما، به ویژه اصوليين، در زمينه فهم دين، سخن بسيار داشتند كه از اهميت ويژه‌اى برخوردار است و حتّى غربى‌ها برخلاف روشنفكران جديد ما، يك طرفه قضاوت نمى‌كنند. فيلسوفان غربى و علماى تفسير آنها (هرمنوتيك) اين مباحث را با اين افراط و تفريطى كه مدعيان روشنفكری امروزى جامعه ما مى‌گويند، مطرح نمى‌كنند.
بحث نسبى‌گرايى در فهم دين يكى از بهترين سلاح‌هايى است كه غربى‌ها براى خلع سلاح كردن حكومت دينى به كار مى‌برند و هيچ حربه‌اى بهتر از نسبى‌گرايى نيست كه يك حكومت دينى را از محتواى خودش خالى كند و شدت و صلابت را از آن بگيرد؛ زيرا يكى از لوازم بحث نسبى‌گرايى، بحث سكولاريسم (جدايى دين از سياست) است. 
بسيارى از كسانى كه بحث تعدد قرائت از دين و تعدد فهم‌ها را مطرح مى‌كنند، به اختلاف آراى مجتهدين تمسك مى‌كنند، در حالی که بحث در قرائت‌هاى مختلف، بر سر نسبى‌گرايى كلّى است؛ يعنى آيا ما نمی‌توانیم هيچ فهم يقينى از كتاب و سنت داشته باشيم؟ آيا ما به ضروريات دينى و فقهى اعتقاد داريم؟ 

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت سی‌وهشتم
  دکتر سیامک باقری‌چوکامی/نظام اعتمادپایه، در جنگ نرم جایگاهی راهبردی دارد؛ زیرا به زعم عاملان جنگ نرم، با تغییر نظام اعتمادپایه می‌توان به تغییر محاسبات، رفتارها و حتی ساختار دست یافت. با این توصیف نظام اعتمادپایه در دو سطح مورد توجه بازیگران جنگ نرم قرار گرفته و برنامه‌های پیچیده‌ای برای زوال و جایگزینی آنها طراحی و تدارک شده است
1ـ  سطح اعتماد مردم به نظام‌های سیاسی
در سطح داخلی اعتماد رکن اصلی سرمایه اجتماعی و تأثیرگذار بر احساس امنیت در کشورهاست. همچنین  اعتماد، به مثابه مهم‌ترين عامل در پارادايم نظم، ارتباط وثیقی با مشروعیت نظام‌های سیاسی دارد. کاهش اعتماد سبب کاهش نفوذ و مشروعیت و افزایش آن نیز موجب ارتقای مشروعیت و مألاً نفوذ و اقتدار ملی می‌شود. امروزه دولت‌ها برای بقا و دوام خود به ارتباط با مردم و اعتماد آنها نیازمندند و این نياز نیز اجتناب‌ناپذیر است. 
از این‌رو، مجریان جنگ نرم با تکنیک‌های مختلف عملیات روانی ضمن اینکه از طریق جوّ بی‌اعتمادی به دنبال تبدیل همگرایی به واگرایی ملت و دولت و سایر شخصیت‌ها، مراجع و گروه‌های نظام هستند، در تلاشند تا نظام سیاسی را با بحران نفوذ، مشارکت و مشروعیت روبه‌رو سازند.(باقری‌چوکامی و یوسفی،1387: 39) 
در این زمینه کیان تاج‌بخش در اعترافات خود تصریح می‌دارد که دشمن برای براندازی نرم، سعی دارد پایه‌ها و ستون‌های نظام را از طریق سه نوع عملیات هدف قرار دهد: 
الف‌ـ از طریق مشروعیت‌زدایی، که به باورها و اعتقادهای مردم حمله می‌شود و از طریق تضعیف این باورها و اعتقادهای مقدس، پایه‌های نظام تضعیف می‌شود؛
 ب‌ـ اعتبار‌زدایی از طریق ناکارآمد جلوه دادن مسئولان و دستگا‌ه‌های دولتی؛ 
 ج‌ـ اعتماد‌زدایی از طریق شایعه‌پراکنی، تهمت زدن و اینکه مسئولان دروغ می‌گویند، یا صلاحیت ندارند.
براساس رابطه تأثیر و تأثری که بین این سه مؤلفه وجود دارد، از بین رفتن اعتماد می‌تواند به زوال اعتبار و مشروعیت سیاسی نیز منجر شود. چنانچه رهبر معظم انقلاب غایت برنامه‌های دشمن در اعتمادزدایی را از بین بردن مشروعیت جمهوری اسلامی ایران می‌دانند. است.(امام خامنه‌ای، 29/3/1388)
2ـ سطح اعتماد مردم، نخبگان و مسئولان به نظام سلطه
آمریکا و غرب به تدریج به این نتیجه رسیدند که نظام اعتمادپایه منفی جامعه ایران نسبت به غرب و آمریکا، از موانع جدی هر نوع تغییر در رفتار و ساختار جمهوری اسلامی ایران است و بدون تغییر آن نمی‌توان به هدف براندازی دست یافت. 
در این چارچوب برای اینکه نظام اعتمادپایه تحت تأثیر قرار گیرد و تغییر کند، هر دو رکن آن مورد توجه قرار گرفت؛ رکن ذهنی شامل جنبه‌های معرفتی، ادراکی، روانی و عاطفی می‌شود و رکن عینی، جنبه‌های رفتاری، تاریخی و تجربی مستمر و غیرمنقطع را در برمی‌گیرد؛ زیرا فرایند نظام اعتماد پایه مثبت یا منفی نسبت به دیگری، زمانی شکل می‌گیرد که ذهنیت و معرفتی مثبت یا منفی از او به‌ وجود آید و به تجریه نیز این معرفت و ادراک مثبت یا منفی مورد تأیید واقع شده و این اطمینان به وجود آید كه در مسیر اعتماد، از حقوق و منافع آنان سوءاستفاده نمي‌شود، یا می‌شود.(پناهي، 1388: 91) با فرض فوق، دیوار بی‌اعتمادی زمانی شکسته خواهد شد که نفوذ در سازه‌های نظام اعتمادپایه صورت گیرد.
لایه‌های مختلف بازیگران و مجریان جنگ نرم کوشش دارند تا به طرق مختلف نظام اعتمادپایه منفی ایرانیان نسبت به نظام سلطه را دچار تغییر کنند. برخی از تاکتیک‌های آنها عبارت است از:
۱‌ـ۲ـ تله‌های ارتباطی: مقامات آمریکایی و غربی معتقدند که برقراری تماس قادر است دیدگاه دولت ناهمسو را تغییر دهد. به زعم آنها برقراری تماس بین گورباچف با ریگان در اکتبر ۱۹۸۶ در ریکیاویک(پایتخت ایسلند) و همچنین روابط حسنه‌ گورباچف با بسیاری از رهبران غربی همچون مارگارت تاچر و هلموت کهل صدر اعظم وقت آلمان غربی بر نظام اعتماد پایه وی نسبت به آنها تأثیرگذار بوده و در نهایت محاسبات او را نسبت به رابطه با غرب تغییر داد. اکنون این شگرد درباره ایران نیز در حال پیاده شدن است؛ تلاش برای برقراری تماس تلفنی با مقامات ایران و رایزنی‌های دیپلماتیک شاخص‌های آن است. به همین دلیل رهبر معظم انقلاب هشدار داده‌اند که دشمن سعی دارد تا با برقراری تماس تغییر و تحول مورد دلخواه خود را پیش ببرد.(16/4/۱۳۹۳) 
۲ـ۲ـ تغییر در بنیان معرفتی نظام اعتمادپایه: از آنجا که مبانی دینی و تاریخی یکی از سازه‌های مهم نظام اعتمادپایه مردم و مسئولان است، مجریان جنگ نرم و کسانی که در دام آنها قرار گرفته‌اند، تلاش دارند تا با تفسیر دلخواه خود از این مبانی و تحریف تاریخی، نظام اعتمادپایه را سست و دچار تغییر کنند. به همین دلیل رهبر معظم انقلاب در نقد این نوع تفاسیر و تحلیل‌ها فرمودند: «این افراد می‌گویند چگونه است که حضرت علی(ع) و حضرت امام حسین(ع) با دشمنان خود مذاکره کردند؛ اما اکنون با مذاکره با آمریکا مخالفت می‌شود؟... چنین تحلیلی درخصوص مسائل تاریخ اسلام و مسائل کشور، نهایت ساده‌اندیشی است.»(22/10/1394)
۳ـ۲ـ القای تفاوت غرب و آمریکای گذشته با حال: همان‌طور که گفته شد نظام بی‌اعتمادی مردم ایران نسبت به غرب و آمریکا در بستر تاریخی شکل گرفت. اکنون بازیگران جنگ نرم تلاش دارند از طریق پاک کردن گذشته آمریکا یا تفاوت قائل شدن بین آمریکای امروز با آمریکای گذشته دیوار بی‌اعتمادی را بردارند. طرح مباحثی مانند آمریکا قدرت برتر و سلطه‌گر نیست، کاخ سفید به دنبال تغییر رژیم نیست، طرح توهم توطئه و اینکه مقامات ایرانی بی‌دلیل نسبت به اهداف و نیات قدرت‌های خارجی تردید دارند و... در راستای خط تبلیغی برای از بین بردن بی‌اعتمادی مردم است. 
۴ـ۲ـ تجلیل و تشویق میانه‌روها: یکی از سیاست‌های فریبکارانه غربی‌ها، تشویق و تحویل گرفتن افرادی است که مواضع و سیاست‌های آنها در تعارض با منافع غرب نیست، یا همسویی ماهوی با اهداف و منافع آنها دارد. این سیاست درباره گورباچف با موفقیت پیاده شد. در سال‌های اول ریاست‌جمهوری وی رسانه‌های غربی به وفور از او تعریف و تجلیل کردند و مراکز آمریکایی نیز او را مرد سال معرفی کردند. رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «این آغوش باز غرب، به‌عنوان یک مشوّق بزرگ، گورباچف را فریب داد!... آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربی‌ها، گورباچف را فریب داد. او به غربی‌ها و آمریکایی‌ها اعتماد کرد؛ اما فریب خورد.»(19/4/۱۳۷۹)
۵ـ۲ـ سخن گفتن با مردم ایران: رئیس‌جمهور آمریکا و برخی مقامات دیگر تلاش دارند در فرصت‌های مناسب چهره‌ای جدید از آمریکا در قالب دیپلماسی عمومی به مردم ایران نشان دهند، پيام تبریک سال نو به ملت ایران، سخنرانی نرم و آشتی‌جویانه اوباما در سازمان ملل متحد، اعتراف به دخالت در امور داخلی ایران در دوره مصدق و... برخی از محورهای این سیاست است: «میدان دیپلماسی، میدان یک نبرد واقعی است؛ منتها نبردی که پشت میز و با لبخند و با گفتن صبح بخیر و شب بخیر انجام می‌گیرد! وجود ارتباطات دیپلماتیک، هرگز نباید به معنای اعتماد به دشمن تلقّی شود؛ نباید اعتماد کرد.»(19/04/1379)

کتاب «معرفت دينی؛ نقدی بر نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت»، به قلم آیت‌الله صادق آملی‌لاریجانی جزء اولین کتاب‌های تخصصی ـ انتقادی به کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت نوشته دکتر عبدالکریم سروش است که بلافاصله پس از انتشار آن در همان سال 1369 بنگاه ترجمه و نشر کتاب به بازار عرضه کرد و باب نقد و ارزیابی در این باره را گشود. 
کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت سروش، پیشتر به صورت مقاله در مجله کیهان فرهنگی دهه 60 به چاپ رسیده و مباحث زیادی را برانگیخته بود و در سال 1369 مؤسسه فرهنگی صراط این مجموعه‌ مقالات را ذیل همین موضوع و با عنوان فرعی تکامل معرفت دینی منتشر کرد که به‌طور خلاصه سروش در آنها می‌گوید که معرفت دینی، یعنی فهم جمعی ما از متون دینی، مستقل و مستغنی از معارف بشری نیست. این نظریه در زمان خود با انتقادات زیادی از سوی جامعه مدرسین قم مواجه شد، از جمله آیت‌الله جوادی آملی با انتشار کتابی با عنوان شریعت در آینه معرفت و صادق لاریجانی با نوشتن این کتاب(معرفت دینی) عقاید سروش را نقد کردند.
آیت‌الله جوادی‌آملی در بخشی از مقدمه این کتاب نوشته است: «از همان ابتدا كه مقالات قبض و بسط ايشان را مطالعه كردم، آن را به فكري هيجان‌انگيز بيشتر شبيه ديدم، تا فكري علمي و دقيق. اين مقالات مملو از عبارات خطابي و اشعار دل‌انگيز است كه انسان تعجّب مي‌كند در بحثي فلسفي و علمي، چرا اين مقدار پاي خطابه و شعر به ميان مي‌آيد!»
وی ضمن تصریح به اینکه؛ از لحاظ نظري و منطقي، نظريه قبض و بسط را كلاً نادرست و نامعقول مي‌دانم، در بیان علل حساسیت خود به این نظریه به اموری دیگر، از جمله پیامدهای آن نظیر؛ گشودن باب تفسير به رأي در متون كتاب و سنت، لغو بودن شريعت و مراجعه به كتاب و سنت در صورت پذیرش این نظریه، ترويج شكاكيت تمام‌عيار به عنوان یكي از توالي فاسد نظريه قبض و بسط، سست کردن پايه‌هاي تقليد در احكام و... اشاره می‌کند. از آنجا که این نظریه هر از گاهی در بین افراد وابسته به جریان روشنفکری غربگرا در مراکز علمی کشور مطرح می‌شود، لازم است پیرامون نقد آن، با کتاب‌های علمی از جمله این اثر آشنا شویم. 

مرحوم علامه جعفری «تمدن» را تشکل هماهنگ انسان‌ها به همراه روابط عادلانه و اشتراک افراد و گروه‌ها در پیشبرد اهداف «مادی» و «معنوی» تعریف کرده است. نجات یک یا چند جامعه از بحران جدی و بادوام تروریستی، با اتکا به عدالت و قدرت و پذیرش استقلال ملت‌ها برخلاف رویه استعمارگران، کشورها را زیر چتر تمدنی جمع می‌کند. شکی نیست که چنین روندی به تشکیل اتحاد اقتصادی و نظامی نیز منجر می‌شود.
البته، استعمارگری نیز می‌تواند به رشد و شکوفایی یک تمدن بینجامد؛ اما دوام چنین مسیری با همراه کردن دل‌ها با ناظمان تمدنی قابل مقایسه نیست. دقیقاً به همین دلیل است که انگلیس از همراهی دل‌های مردم یمن، بحرین و عراق با جمهوری اسلامی ایران به خشم می‌آید؛ چون استعمارگران خوب می‌دانند که در پرتو تمدن‌سازی نوین اسلامی در ایران، جهان تغییر کرده و ملت‌ها بیدار شده‌اند و دیگر آنها با استانداردهای دوگانه نمی‌توانند از حاکمان ظالم وابسته برخلاف اصول دموکراسی حمایت کنند.