نشست گوادلوپ، نام جزيرهاي كوچك در شرق درياي كارائيب و غرب اقيانوس اطلس است که با حضور سه روزه سران چهار كشور اروپايي، يعني فرانسه، انگلستان، آمريكا و آلمان در جزيرهاي به اين نام در سال 1357 برگزار شد. در اين نشست كه از 14 تا 17 دي ماه 1357 و در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران ترتيب يافت، رهبران چهار كشور غربي سياست خارجي خود را در زمينه چند بحران مهم جهاني، از جمله انقلاب اسلامي ايران با يكديگر هماهنگ کردند.
شرايط ايران
در آستانه اجلاس گوادلوپ
در نيمه دوم سال 1357، مدارس و دانشگاهها در جريان انقلاب اسلامي تعطيل بودند، اعتصاب در سراسر كشور برقرار بود، صدور نفت متوقف شده بود، تظاهرات خشمآلود مردمي همهروزه در شهرها جريان داشت، برق بیشتر مواقع قطع بود و توزيع نفت و بنزين به حداقل رسيده بود، مطبوعات نیز در اعتراض به حاكميت اختناق و سانسور، تعطيل و در اعتصاب بودند، بیشتر پروازهاي داخلي و خارجي به دليل اعتصاب كاركنان فرودگاه مهرآباد لغو شده بود، بسياري از سربازان به فرمان امامخميني(ره) از پادگانها فرار كرده و يا از دستور مافوق براي كشتار مردم امتناع ميورزيدند. دولتهاي كم دوام شاه در برابر مردم تاب مقاومت نداشته و يكي پس از ديگري ساقط ميشدند. آموزگار در پنج شهريور جاي خود را به شريفامامي داده و او نيز در 14 آبان جاي خود را به دولت نظامي ازهاري سپرده و اين دولت نيز در 16 دي ماه همزمان با تشكيل اجلاس گوادلوپ سقوط كرده و شاه به عوامل جبهه ملي متوسل شده بود. با وجود این، غلامحسين صديقي از پذيرفتن دستور شاه براي تشكيل كابينه امتناع ورزيد و بختيار بار اين مسئوليت را در واپسين روزهاي حيات رژيم شاه برعهده گرفت. وي از حمايت مردمي محروم بود و زائده رژيم شاه تلقي ميشد. در چنين وضعيتي و به ویژه در آستانه خروج شاه از كشور، بیشتر دولتهاي جهان خود را براي تعامل با دولتي كه مولود انقلاب مردم ايران باشد، آماده كرده بودند. اين ذهنيت حتي بر اجلاس گوادلوپ نيز سايه افكنده بود.
تشكيل اجلاس گوادلوپ
در اوایل دي 1357 «والري ژيسكاردستن» رئيسجمهور فرانسه از سران دولتهاي آمريكا، انگلستان و آلمان درخواست كرد به گوادلوپ سفر كنند تا به طور غير رسمي درباره بحرانهاي بينالمللي با يكديگر به بحث و تبادلنظر بپردازند. در آن زمان تبعات كودتاي كمونيستها در افغانستان، خشونتهاي فزايندهنژادي در آفريقاي جنوبي، اشغال نظامي كامبوج به دست ارتش ويتنام و مهمتر از همه، انقلاب اسلامي ايران مهمترين دغدغه سياسي رهبران كشورهاي غربي به شمار میآمد. اين دغدغه خاطر براي ژيسكاردستن كه كشورش ميزبان امام خميني(ره) رهبر انقلاب بود، بيشتر وجود داشت. ژيسكاردستن آنگونه كه در خاطرات خود ميگويد، هنوز باور نداشت كه كار شاه به پايان رسيده است. او گزارشهاي ارسالي «رائول دلاي» سفير فرانسه در تهران را كه تأكيد ميكرد راهي جز خروج شاه از كشور وجود ندارد، «بدبينانه» خوانده و به همين دليل براي آگاهي از اوضاع ايران «ميشل پونياتوسكي» فرستاده ويژه خود را كه دوست شاه نيز بود، به تهران اعزام كرده بود؛ از اين رو وقتي گزارشهاي پونياتوسكي را با جمعبندي سفير فرانسه يكسان يافت، در يك سردرگمي سياسي دعوتنامههايي براي «جيمي كارتر» رئيسجمهور آمريكا، «جيمز كالاهان» نخستوزير انگلستان و «هلموت اشميت» صدراعظم آلمان فرستاد و آنها را به گوادلوپ دعوت كرد تا به مشورت پرداخته، راهبردهاي سياسي خود را با آنها همسو کند و چاره مشتركي براي حفظ منافع خويش در ايران بيابند.
اين عده روز 14 دي 1357 وارد گوادلوپ شدند و سپس به محل تشكيل اجلاس كه آلاچيقي در كنار دريا بود، رفتند. در اين نشست حساسيت شركتكنندگان درباره مسائل ايران به مراتب بيشتر از ساير بحرانهاي بينالمللي بود. بحثهاي مربوط به ايران، ابتدا با سخنان جيمزكالاهان آغاز شد: «شاه از دست رفته و ديگر قادر به كنترل اوضاع نيست. راه حل واقعي براي جانشيني او هم وجود ندارد. مردان سياسي كه در ميدان ماندهاند تواناييهاي محدودي دارند. به علاوه بيشتر آنها با رژيم ارتباطاتي داشتهاند و آلوده به مسائل و مشكلات اين رژيم هستند. آيا ارتش ميتواند در اين ميان يك نقش انتقالي ايفا كند؟ نه! ارتش فاقد تجربه سياسي است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند.»
ژيسكاردستن در ابتدا تحت تأثير اظهارات شاه به «پونيا توسكي» فرستاده ويژه كاخ اليزه، صرفاً تحليلهاي محمدرضا پهلوي را مطرح كرد و گفت: «... خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروي، مهمترين عللي هستند كه بايد دولتهاي غربي در جلوگيري از وقوع آنها بكوشند. شاه از من تقاضا كرده است براي كاستن از فشار شوروي، بهطور مشترك اقدام كنيم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروي هشدار داده شود تا شورويها بدانند كه اين سران مستقيماً درگير و نگران اوضاع هستند. بايد از شاه پشتيباني شود؛ زيرا با وجود اينكه، او تنها ضعيف شده، ولي ديد واقعبينانهاي! به مسائل دارد و تنها نيرويي است كه در برابر جريان مذهبي، ارتش را در اختيار دارد. از طرف ديگر اين امكان وجود دارد كه مشكلات فزايندة اقتصادي، در سطح طبقه متوسط كه تعداد آنها در تهران زياد است و از نفوذ قابل توجهي هم برخوردارند، تغييراتي به وجود آورد و ابتكار سياسي آنها را در آينده ممكن سازد.»
كارتر به سوليوان، سفير آمريكا در تهران نيز اعتماد چنداني نداشت و ژنرال هايزر را براي بررسي اوضاع و واداشتن ارتش به تبعيت از بختيار به تهران فرستاده بود.كارتر در سخنان خود گفت: «...شاه ديگر قادر به ماندن و ادامه حكومت نيست؛ زيرا مردم ايران به هيچ روي خواهان او نيستند. به علاوه دولت يا دولتمردان وجيهالمله ديگري بر جاي نمانده تا حاضر به همياري و همكاري با او باشد.»
كارتر تا آنجا پيش رفت كه هر نوع امكان موفقيت شاه را منتفي دانست و رهبران غرب را به انديشيدن درباره آيندهاي كه در آن نظام سلطنت قطعاً جايي نخواهد داشت، دعوت كرد؛ اين در حالي است كه وي يك سال پيش از آن در سفر به تهران و پس از ملاقات با شاه تأكيد كرده بود شاه، ايران را به جزيره ثبات در منطقه تبديل كرده است.
«هلموت اشميت» صدراعظم آلمان نيز اگرچه بيش از ساير همپيمانان نگران منافع اقتصادي كشورش در ايران بود؛ ولي به باقي ماندن شاه در كشور اعتقادي نداشت.
سران كشورهاي آمريكا، آلمان، انگليس و فرانسه پس از سه روز گفتوگو و مشورت درباره تحولات ايران به اين نتيجه رسيدند كه باقي ماندن شاه در ايران سبب تداوم بحران خواهد بود؛ البته هيچ يك حاضر نبودند در صحن بينالمللي «گوادلوپ» به منزله مركز تباني غرب براي سقوط شاه يا زمينهساز پيروزي انقلاب اسلامي ايران شناخته شوند.
پس از پايان اجلاس گوادلوپ، كارتر به توصيه ژيسكاردستن و همچنين همراهان خود، از جمله «سايروس ونس» وزير خارجه و «برژينسكي» مشاور امنيت ملي آمريكا، تصميم گرفت امام خميني(ره) را به وضعيتي ميان سقوط رژيم شاه و پيروزي انقلاب اسلامي متقاعد کند. او اين وضع را در حفظ دولت بختيار جستوجو ميكرد؛ به همين دليل يك روز پس از پايان اجلاس 18 دي، پيغام خود را به طور غير مستقيم و از طریق دو نفر از مقامات فرانسوي به اطلاع امام خميني(ره) رساند. او در پيام خود از امام خميني(ره) خواست تا تمام نيرو و اهتمام خويش را به منظور جلوگيري از مخالفت مردم عليه بختيار به كار بندد. وي در اين پيام به قطعي بودن خروج شاه اشاره و تهديد كرد كه «تهاجم به بختيار به مثابه قماري است كه تلفات فراوان برجاي خواهد گذاشت و وخامت اوضاع به مداخله ارتش خواهد انجاميد.»
البته امام(ره) در پاسخ درخواست كارتر را قاطعانه رد كردند و فرمودند: «پيام آقاي كارتر دو جهت داشت؛ يكي موافقت با دولت بختيار يا دستكم سكوت در شرايط فترت موجود و دوم احتمال كودتاي نظامي يا پيشبيني وقوع آن. در باب موضوع اول امام تأكيد كرد كه همه مصايب و خونهاي ريخته شده ملت براي رهايي از زير بار گران سلسله پهلوي است. ملت ما حاضر نيست با دولت بختيار به عنوان ميراث شاه و يا با تدابيري چون تشكيل شوراي سلطنت كه همه آنها غير قانوني است، كنار آيد. اما درباره حفظ آرامش ما بارها تأكيد كردهايم كه همواره خواهان مملكتي آرام و با ثبات بودهايم. اما با وجود شاه آرامش هيچگاه باز نخواهد گشت. آقاي كارتر اگر حسن نيت دارند، ميبايست از پشتيباني كودتا يا دخالت در امور ايران دست بكشند، تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمي برقرار شود. ملت ايران نيز از كودتاي نظامي هیچ هراسي به خود راه نخواهد داد؛ زيرا چندين ماه است كه رژيم با خشونت و قهر و غلبه نظامي و با حادترين شكل آن با مردم رفتار كرده است.
مردم ايران براي من پيام فرستادهاند كه در صورت بروز كودتاي نظامي بايد حكم جهاد مقدس داد. من كودتا را نه به صلاح ملت ايران ميدانم و نه به صلاح ملت آمریکا. اما اگر چنانچه كودتايي صورت پذيرد ملت ايران از چشم شما خواهد ديد. من به حكم اينكه يك روحاني هستم، هميشه مصلحت بشر را در نظر ميگيرم. لذا به شما توصيه ميكنم كه جلوي اين خونريزيها را بگیرید و ايران را به حال خود واگذاريد. در اين صورت است كه نه تسليم شرق خواهد شد و نه تسليم غرب.
ملت را به حال خود واگذاريد تا من از اشخاص پاكدامن براي انتقال قدرت، يك شوراي انقلاب تأسيس كنم تا امكانات مناسب جهت به ثمر نشستن حكومت مبعوث ملت انجام پذيرد، در غير اينصورت اميد به آرامش نيست. اكنون در سازمان نيروهاي مسلح ايران اختلاف عميق و اساسي بروز كرده است و در صورت كودتا بسياري از ارتشیان كه به ما پيوستهاند اين تلاش را در نطفه خفه خواهند نمود...»
سران دولتهاي غربي در گوادلوپ به خوبي از قدرت انقلاب مردم و از سقوط قريبالوقوع شاه و رژيم تحت حمایت او با خبر بودند؛ از اين رو در موضعي انفعالي و در وضعيتي كه كمترين اميدي به بقاي شاه نداشتند، ناگزير شدند با رفتن او از كشور موافقت كنند. در واقع، نشست گوادلوپ تحتالشعاع اراده ملت ايران قرار داشت؛ والّا قدرتهاي غربي چيزي در حمايت همهجانبه خود از رژيم شاه كم نگذاشتند. به قول فردوست، كارتر تا آنجا كه ميتوانست از رژيم او و از خود او پشتيباني كرد. كارتر به تهران آمد و آن نطق کذایی را سر ميز شام كرد كه حداكثر حمايت از محمدرضا بود. كارتر حتي با تلفنهاي روزمره تلاش كرد محمدرضا را از نظر روحي آماده حداكثر مقاومت كند؛ ولي محمدرضا آمادگي نداشت. كارتر آنچه را كه لازم بود در حمايت از شاه انجام داد. به عبارتی، نه آمريكا و نه ساير دولتهاي غربي، هيچگونه كوتاهي در حمايت از شاه نداشتند؛ ولي مشكل آنها اين بود كه هيچ برنامهاي براي نجات شاه و رژيم او نداشتند و موج فراگير انقلاب آنها را دچار استيصال و سردرگمي كرده بود. حضور آنها در گوادلوپ نمايانگر آخرين تلاشهاي بيهدف و مأیوسانه آنها برابر انقلاب اسلامي بود؛ به همين دليل قويترين متحدان غربي بهترين راه را در خروج او از كشور ديدند. از اين رو پيروزي انقلاب را مظهري از ناكامي غرب ميشمارند.