مردانه قربانی شدی
آتش دل را نشان آتشنشانِ باوفا
سوختم تا که شنیدم ماندهای در شعلهها
شعلهها پیراهنت را بر تن تو دوختند
مردم ایران برای غربت تو سوختند
برج در آتش، تو هم در شعلهها افروختی
در میان شعلههای عشق خود، میسوختی
مرد مردی و برای مردمت جان میدهی
در میان دود و آتش عطر باران میدهی
دختر تو منتظر خیره به در مانده بیا
همسرت دلشوره دارد چارقل خوانده بیا
نه، تو مرد رفتنی مرد نبردی مهربان
نردبان زیر پایت میرود تا آسمان
زیر حجم آهن و آوار زندانی شدی
در لباس خدمتت مردانه قربانی شدی
مادرت با اشک لرزان میزند از دل صدا
شیر من باشد حلالت شیرمرد باوفا
ناهید قبادی
کاش دیگر دست بردارند
گفتند ققنوسند و بالاتر، سیاووشند
در شعله با بوی کدامین باغ همآغوشند
رد میشوند از جنگل آتش، سراسیمه
صبح خطر پیراهنی از شعله میپوشند
تمثیلها حتی کم آوردند تا دیدیم
مردانی از آتش شراب شعله مینوشند
دیو سپیدی دارد آیا دست بر آتش
یا نه تهمتنها در آن سو پنبه درگوشند
جمعی میان شعلهها بر خویش میپیچند
جمعی به شوق عکسی از آن صحنه میکوشند*
در این جوانها کمکم اخلاق سلف گم شد
ما را به عکس سلفی از این دست نفروشند*
عکاسها پرپر شدنها را نمیبینند
این دوربینها دور و نزدیکند و خاموشند*
این دوربینها کاش دیگر دست بردارند
اين دوربينها در شكار سوژه مدهوشند*
اَمّن بخوان خوننامه آتشنشانها را
اینان شقایق جامگان دار بر دوشند
محمدحسین انصارینژاد
* در نکوهش کسانی که در آن سوختنها، گرم گرفتن عکس سلفی بودند و با ازدحام، راه امدادگران را سد میکردند!