ابوذر احمدی/ پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تنها حادثهای داخلی، آن هم برای تغییر یک رژیم سیاسی نبود؛ بلکه همانگونه که بسیاری از دولتمردان غربی و صهیونیستی در خاطرات خود از آن روزها تعبیر کردهاند، انقلاب اسلامی زلزلهای ویرانگر برای نظام سلطه بود.
انقلاب شکوهمند اسلامی با تکیه بر قدرت نرم خود که برگرفته از ماهیت فرهنگی و مبتنی بر تفکر اصیل اسلامی و ارزشهای معنوی است، تغییرات و تحولات اساسی در ساختار و کارکرد نظام بینالملل و رفتار ملتهای جهان به وجود آورد و با به چالش کشیدن نظام بینالملل و قواعد حاکم بر آن، نشان داد که قدرتهای شرق و غرب هر دو در جهت تسلط بر ملتهای جهان عمل کرده و ماهیت هر دوی آنها سلطهجویانه و مادیگرایانه است.
انقلاب اسلامی با ترسیم مرز جدیدی که به تعبیر امام خمینی(ره) مرز بین مستضعفان و مستکبران بود، جبههای جدید در برابر غرب و شرق ایجاد کرد و سبب خیزش نهضتهای آزادیبخش و نقشآفرینی آنها در عرصه روابط بینالملل شد. مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی ایران در این راستا، تجدید حیات اسلامی در منطقه راهبردی غرب آسیا بود که بیداری و همگرایی اسلامی میان مسلمانان منطقه و متزلزل کردن رژیمهای وابسته به نظام سلطه در ممالک اسلامی و بلاد عربی را به دنبال داشت. برجسته شدن مسئله اشغال فلسطین و شکلگیری ایدئولوژی جنبشهای مبارزاتی علیه موجودیت جعلی رژیم غاصب صهیونیستی از مهمترین و اصلیترین مصادیق آن بود.
انقلاب اسلامی ایران با قرار دادن مسئله فلسطین به منزله یکی از آرمانهای اصلی خود، افزون بر آنکه توانست در راستای آزادی فلسطین «گفتمانسازی» کرده و تحول بزرگی در روش مبارزاتی گروههای فلسطینی به وجود آورد، سبب شد تا موجودیت جعلی رژیم اشغالگر قدس به یکباره زیر سؤال رفته و عدم شناسایی این رژیم به مطالبهای عمومی و منطقهای تبدیل شود.
به هر حال، وقوع انقلاب اسلامی در ایران و اعلام حمایت از ملت مظلوم فلسطین و پرچمداری مبارزه علیه صهیونیسم به طور طبیعی موجب ایجاد تغییر اساسی در محیط امنیتی منطقه غرب آسیا شد. كشوری كه تا دیروز مناسبات همكاریجویانه با رژیم صهیونیستی داشت، دارای یك حكومت اسلامی شد كه نه تنها با رژیم غاصب صهیونیستی مخالف بود؛ بلكه بر این باور بود كه این رژیم هیچ گونه مشروعیتی نداشته و باید نابود شود.
به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی ایران با برجسته شدن مسئله اشغال فلسطین و تأکید بر ضرورت مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی تا نابودی آن موجب شد یكی از شعارهای اصلی بنیادگرایی اسلامی در منطقه ضدیت با رژیم جعلی صهیونیستی در آید. به همین منظور ابتدا با زیر سؤال بردن مشروعیت این رژیم و جعلی خواندن آن و سپس با بیان اینکه موضوع فلسطین یك قضیه اسلامی است و نه عربی، خواستار تشكیل جبههای برای مبارزه با رژیم اشغالگر قدس شد.
اما آنچه در این میان اهمیت دارد و بررسی آن به نوعی مغفول مانده است، تبیین راهبردها و سیاستهای مقامات صهیونیستی در جهت تخریب این جبهه اسلامی و فراگیر و همچنین تلاش برای مشروعیتبخشی به وجود جعلی رژیمی به نام اسرائیل است؛ مسئلهای که تمام تحولات منطقهای را تحتالشعاع خود قرار داده و از سویی محور تمام سیاستهای نظام سلطه را به خود اختصاص داده است.
مقامات جانی صهیونیستی با درک هویت انقلاب اسلامی ایران به مثابه اصلیترین کانون تهدید خود در منطقه غرب آسیا و جهان، با طرح مسئله «تهدید وجودی»، تلاش کردهاند جمهوری اسلامی ایران را نه تنها تهدیدی علیه موجودیت خود، بلکه تهدیدی برای منطقه و جهان معرفی کنند تا افزایش نقش و قدرت منطقهای ایران را غیر سازنده، گسترشطلبانه و تهاجمی جلوه دهند و از این طریق، آن را تهدیدی علیه منافع نظام سلطه و همپیمانان منطقهای آن در نظر گرفته که از هر راه ممکن، از جمله استفاده از زور، باید از آن جلوگیری شود. به این ترتیب، سران جانی صهیونیستی با به کار گرفتن قدرت و ظرفیت لابیهای یهودی تلاش کردند با بزرگنمایی تهدیدات جمهوری اسلامی ایران، راهبردها و سیاستهای غرب را حول محور مقابله جمعی علیه ایران سازماندهی کنند. در ادامه سیاستهای منطقهای غرب که بر اساس ذهنیتها و تصورات صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران اتخاذ شده، بررسی و تحلیل میشود.
راهبرد
ایرانهراسی
جریان صهیونیسم با بزرگنمایی تهدید جمهوری اسلامی ایران سیاستهای منطقهای ایالات متحده آمریکا و غرب را بر اساس پروژهای به نام «ایرانهراسی» کلید زدند. این پروژه که بیشتر جنبه روانی داشت و امپراتوری رسانهای نظام سلطه را به کار گرفته بود، تلاش داشت با به چالش کشیدن قدرت منطقهای ایران، اهداف مهمتری چون خارج کردن مسئله اشغالگری فلسطین، عادیسازی روابط رژیم صهیونیستی با دول غربگرای عربی، دامن زدن به اختلافات مذهبی شیعه و سنی و انحراف افکار عمومی، چپاول منابع انرژی منطقه را دنبال کند.
پروندهای ساختگی
به نام سلاح اتمی
جریان صهیونیسم بینالملل طی دهه اخیر به شکل اغراق شدهای در صحنه سیاسی و رسانهای جهان، تلاش کرده است برنامه صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران را به یکی از موضوعات امنیتی مهم در نظام بینالملل تبدیل کند. از اینرو، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و رسانههای غربی نوعی تصویرسازی از برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران ایجاد میکنند و به دنبال آن فشار دول غربی و روند بینتیجه و هدفدار مذاکرات هستهای ایران و کشورهای غربی موسوم به گروه 1+5 شکل میگیرد؛ اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، اینکه جریان صهیونیسم اهدافی چون انحراف افکار عمومی منطقه و جهان از وجود تهدیدات مخرب تأسیسات اتمی رژیم صهیونیستی و وجود پایگاههای تسلیحات کشتار جمعی غرب در کشورهای منطقه و همچنین انبارهای اتمی نظام سلطه را دنبال میکند.
بهار عربی
و جنگ نیابتی ایران
با رشد فزاینده بیداری اسلامی در منطقه و متزلزل شدن پایههای حکومت دول غربگرای عربی، جریان صهیونیسم با پرچمداری مقامات واشینگتن، در جهت مهار این پدیده فراگیر با مدیریت اطلاعاتی و عملیاتی صهیونیستها راهبرد «گروههای تکفیری» را در پیش میگیرد. در این راهبرد، با همخوانی گروههای تکفیری و جمهوری اسلامی ایران، جنگ خانمانسوزی را در محورهای مهم مقاومت منطقه از جمله سوریه به راه میاندازد که هدف آن تضعیف بیش از پیش قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت است؛ جنگی که با فرافکنی خبری و رسانهای، جنگ نیابتی ایران خوانده میشود.
سناریوی تهدیدهای نظامی و امنیتی رژیم غاصب صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران که در ذیل راهبرد «تهدید وجودی» مطرح میشود، تضمین میکند که: ۱ـ گزینه نظامی آمریکا علیه ایران همچنان در دستور کار است، ۲ـ واشینگتن از خط قرمز رژیم اشغالگر قدس درباره ممانعت از غنیسازی اورانیوم در خاک ایران منحرف نمیشود و 3ـ-برنامه هستهای ایران جزء اولویتهای جامعه بینالمللی است؛ اما در نهایت امر، این راهبرد رژیم صهیونیستی سیاستی برای مهار و ایجاد بازدارندگی در مقابل افزایش نقش و قدرت منطقهای ایران است که سبب شکست انحصار هستهای و تنزل جایگاه این رژیم در غرب آسیا شده است.