دکترحسن بنیانیان: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اولین و شاید یکی از بزرگ‌ترین ضربه‌های وارده به انقلاب اسلامی ترور جمعی از بهترین نظریه‌پردازانی بود که از یک سو سال‌ها در محضر حضرت امام(ره) آموزش دیده بودند و از سوی دیگر در کوران تجربیات انقلاب با مسائل داخلی و جهانی آشنا شده بودند و در عین حال از هوش و ذکاوت و تکنیک‌های علمی لازم برای نظریه‌پردازی جهت استقرار یک نظریه جدید در لباس حکومت برخوردار بودند.
 ابوذر احمدی/ پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تنها حادثه‌ای داخلی، آن هم برای تغییر یک رژیم سیاسی نبود؛ بلکه همان‌گونه که بسیاری از دولتمردان غربی و صهیونیستی در خاطرات خود از آن روزها تعبیر کرده‌‌اند، انقلاب اسلامی زلزله‌ای ویرانگر برای نظام سلطه بود.
انقلاب شکوهمند اسلامی با تکیه بر قدرت نرم‌ خود که برگرفته از ماهیت فرهنگی و مبتنی بر تفکر اصیل اسلامی و ارزش‌های معنوی است، تغییرات و تحولات اساسی در ساختار و کارکرد نظام بین‌الملل و رفتار ملت‌های جهان به وجود آورد و با به چالش کشیدن نظام بین‌الملل و قواعد حاکم بر آن، نشان داد که قدرت‌های شرق و غرب هر دو در جهت تسلط بر ملت‌های جهان عمل کرده و ماهیت هر دوی آنها سلطه‌جویانه و مادی‌گرایانه است. 
 انقلاب اسلامی با ترسیم مرز جدیدی که به تعبیر امام خمینی(ره) مرز بین مستضعفان و مستکبران بود، جبهه‌ای جدید در برابر غرب و شرق ایجاد کرد و سبب خیزش نهضت‌های آزادی‌بخش و نقش‌آفرینی آنها در عرصه روابط بین‌الملل شد. مهم‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی ایران در این راستا، تجدید حیات اسلامی در منطقه راهبردی غرب آسیا بود که بیداری و همگرایی اسلامی میان مسلمانان منطقه و متزلزل کردن رژیم‌های وابسته به نظام سلطه در ممالک اسلامی و بلاد عربی را به دنبال داشت. برجسته شدن مسئله اشغال فلسطین و شکل‌گیری ایدئولوژی جنبش‌های مبارزاتی علیه موجودیت جعلی رژیم غاصب صهیونیستی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین مصادیق آن بود. 
انقلاب اسلامی ایران با قرار دادن مسئله فلسطین به منزله یکی از آرمان‌های اصلی خود، افزون بر آنکه توانست در راستای آزادی فلسطین «گفتمان‌سازی» کرده و تحول بزرگی در روش مبارزاتی گروه‌های فلسطینی به وجود آورد، سبب شد تا موجودیت جعلی رژیم اشغالگر قدس به یکباره زیر سؤال رفته و عدم شناسایی این رژیم به مطالبه‌ای عمومی و منطقه‌ای تبدیل شود.   
به هر حال، وقوع انقلاب اسلامی در ایران و اعلام حمایت از ملت مظلوم فلسطین و پرچمداری مبارزه علیه صهیونیسم به طور طبیعی موجب ایجاد تغییر اساسی در محیط امنیتی منطقه غرب آسیا شد. كشوری كه تا دیروز مناسبات همكاری‌جویانه با رژیم صهیونیستی داشت، دارای یك حكومت اسلامی شد كه نه تنها با رژیم غاصب صهیونیستی مخالف بود؛ بلكه بر این باور بود كه این رژیم هیچ گونه مشروعیتی نداشته و باید نابود شود.
به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی ایران با برجسته شدن مسئله اشغال فلسطین و تأکید بر ضرورت مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی تا نابودی آن موجب شد یكی از شعارهای اصلی بنیادگرایی اسلامی در منطقه ضدیت با رژیم جعلی صهیونیستی در آید. به همین منظور ابتدا با زیر سؤال بردن مشروعیت این رژیم و جعلی خواندن آن و سپس با بیان اینکه موضوع فلسطین یك قضیه اسلامی است و نه عربی، خواستار تشكیل جبهه‌ای برای مبارزه با رژیم اشغالگر قدس شد. 
اما آنچه در این میان اهمیت دارد و بررسی آن به نوعی مغفول مانده است، تبیین راهبردها و سیاست‌های مقامات صهیونیستی در جهت تخریب این جبهه اسلامی و فراگیر و همچنین تلاش برای مشروعیت‌بخشی به وجود جعلی رژیمی به نام اسرائیل است؛ مسئله‌ای که تمام تحولات منطقه‌ای را تحت‌الشعاع خود قرار داده و از سویی محور تمام سیاست‌های نظام سلطه را به خود اختصاص داده است. 
مقامات جانی صهیونیستی با درک هویت انقلاب اسلامی ایران به مثابه اصلی‌ترین کانون تهدید خود در منطقه غرب آسیا و جهان، با طرح مسئله «تهدید وجودی»، تلاش کرده‌اند جمهوری اسلامی ایران را نه تنها تهدیدی علیه موجودیت خود، بلکه تهدیدی برای منطقه و جهان معرفی کنند تا افزایش نقش و قدرت منطقه‌ای ایران را غیر سازنده، گسترش‌طلبانه و تهاجمی جلوه دهند و از این طریق، آن را تهدیدی علیه منافع نظام سلطه و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن در نظر گرفته که از هر راه ممکن، از جمله استفاده از زور، باید از آن جلوگیری شود. به این ترتیب، سران جانی صهیونیستی با به کار گرفتن قدرت و ظرفیت لابی‌های یهودی تلاش کردند با بزرگنمایی تهدیدات جمهوری اسلامی ایران، راهبردها و سیاست‌های غرب را حول محور مقابله جمعی علیه ایران سازماندهی کنند. در ادامه سیاست‌های منطقه‌ای غرب که بر اساس ذهنیت‌ها و تصورات صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران اتخاذ شده، بررسی و تحلیل می‌شود.

راهبرد
 ایران‌هراسی
جریان صهیونیسم با بزرگنمایی تهدید جمهوری اسلامی ایران سیاست‌های منطقه‌ای ایالات متحده آمریکا و غرب را بر اساس پروژه‌ای به نام «ایران‌هراسی» کلید زدند. این پروژه که بیشتر جنبه روانی داشت و امپراتوری رسانه‌ای نظام سلطه را به کار گرفته بود، تلاش داشت با به چالش کشیدن قدرت منطقه‌ای ایران، اهداف مهم‌تری چون خارج کردن مسئله اشغالگری فلسطین، عادی‌سازی روابط رژیم صهیونیستی با دول غربگرای عربی، دامن زدن به اختلافات مذهبی شیعه و سنی و انحراف افکار عمومی، چپاول منابع انرژی منطقه را دنبال کند. 

پرونده‌ای ساختگی
 به نام سلاح اتمی
جریان صهیونیسم بین‌الملل طی دهه اخیر به شکل اغراق شده‌ای در صحنه سیاسی و رسانه‌ای جهان،  تلاش کرده است برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران را به یکی از موضوعات امنیتی مهم در نظام بین‌الملل تبدیل کند. از این‌رو، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و رسانه‌های غربی نوعی تصویرسازی از برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران ایجاد می‌کنند و به دنبال آن فشار دول غربی و روند بی‌نتیجه و هدف‌دار مذاکرات هسته‌ای ایران و کشورهای غربی موسوم به گروه 1+5 شکل می‌گیرد؛ اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، اینکه جریان صهیونیسم اهدافی چون انحراف افکار عمومی منطقه و جهان از وجود تهدیدات مخرب تأسیسات اتمی رژیم صهیونیستی و وجود پایگاه‌های تسلیحات کشتار جمعی غرب در کشورهای منطقه و همچنین انبارهای اتمی نظام سلطه را دنبال می‌کند. 

بهار عربی 
و جنگ نیابتی ایران
با رشد فزاینده بیداری اسلامی در منطقه و متزلزل شدن پایه‌های حکومت دول غربگرای عربی، جریان صهیونیسم با پرچم‌داری مقامات واشینگتن، در جهت مهار این پدیده فراگیر با مدیریت اطلاعاتی و عملیاتی صهیونیست‌ها راهبرد «گروه‌های تکفیری» را در پیش می‌گیرد. در این راهبرد، با همخوانی گروه‌های تکفیری و جمهوری اسلامی ایران، جنگ خانمان‌سوزی را در محورهای مهم مقاومت منطقه از جمله سوریه به راه می‌اندازد که هدف آن تضعیف بیش از پیش قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت است؛ جنگی که با فرافکنی خبری و رسانه‌ای، جنگ نیابتی ایران خوانده می‌شود. 
سناریوی تهدیدهای نظامی و امنیتی رژیم غاصب صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران که در ذیل راهبرد «تهدید وجودی» مطرح می‌شود، تضمین می‌کند که: ۱ـ گزینه نظامی آمریکا علیه ایران همچنان در دستور کار است، ۲ـ واشینگتن از خط قرمز رژیم اشغالگر قدس درباره ممانعت از غنی‌سازی اورانیوم در خاک ایران منحرف نمی‌شود و 3ـ-برنامه هسته‌ای ایران جزء اولویت‌های جامعه بین‌المللی است؛ اما در نهایت امر، این راهبرد رژیم صهیونیستی سیاستی برای مهار و ایجاد بازدارندگی در مقابل افزایش نقش و قدرت منطقه‌ای ایران است که سبب شکست انحصار هسته‌ای و تنزل جایگاه این رژیم در غرب آسیا شده است.

 اکبر معصومی/ پیروزی انقلاب اسلامی ایران در نیمه دوم قرن بیستم یکی از بزرگ‌ترین رخدادهای بین‌المللی است. انقلاب اسلامی ایران بدون تأثیر‌پذیری از قدرت‌های جهانی، توانست خود نیز در عرصه‌های بین‌المللی تأثیرگذار باشد. اصولاً انقلاب‌ها دو نوع هستند:
 ۱ـ انقلاب‌هایی که ماهیت مادی دارند و صرفاً برای حل مشکلات اقتصادی یک کشور اتفاق افتاده است؛ از این رو ماندگاری چنین انقلاب‌هایی بسیار کم است و پس از مدتی هویت انقلابی خود را از دست می‌دهند. 
۲ـ انقلاب‌هایی که ماهیت دینی و جهان‌شمولی دارند. در واقع، این انقلاب‌ها ماندگاری بیشتری دارند و برخلاف نوع اول در مبدأ خود محصور نمی‌شوند و خیلی زودتر به فراتر از مرز خود گسترش پیدا می‌کنند. انقلاب اسلامی ایران نیز از چنین هویت و ماهیتی برخوردار است. این انقلاب توانست در همان روزهای نخست خود با اتکا بر جوانان خود به بیرون از مرزهای خود گسترش پیدا کند. نشانه‌های تأثیرگذاری انقلاب اسلامی از همان روزهای نخستین انقلاب اسلامی به وضوح دیده شد. 
مسلمانان منطقه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دچار بی‌هویتی دینی شده بودند و اصولاً به سمت جریان‌های چپی سوق داده می‌شدند؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی مسلمانان هویت دینی پیدا کردند و توانستند به نوعی به خویشتن برگردند. امروز با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی، می‌توان به وضوح تأثیر انقلاب اسلامی را در ترویج و گسترش فرهنگ ناب اسلام که خاستگاه آن انقلاب اسلامی است، در جای‌جای جهان لمس کرد. این انقلاب از همان ابتدا توانست با اعتماد امام راحل بنیانگذار انقلاب اسلامی به جوانان انقلابی در برهه‌های حساس، از جمله ترورهای افراد انقلابی و جنگ تحمیلی پایه‌های خود را مستحکم کند و امروز نیز باید چنین باشد. با توجه به تجربه موفق انقلاب اسلامی در روزهای حساس و نخست انقلاب اسلامی به جوانان انقلابی، امروزه نیز به نظر می‌رسد راه ثبات و ماندگاری انقلاب اسلامی جوان‌گرایی و اعتماد به جوانان در سطوح مختلف اجرایی و مدیریتی است. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز که همواره بر استفاده از نیروهای مؤمن و انقلابی، به ویژه جوانان تأکید دارند، در دیدار اخیر خود با دانش‌آموزان و دانشجویان فرمودند: «سازش با آمریکا مشکلات کشور را حل نمی‌کند؛ بلکه افزایش خواهد داد، مشکلات اقتصادی اگر داشته باشیم مشکلات ما را خودمان باید حل کنیم، مشکلات ما را باید جوانان حل کنند.»
 در واقع، طبق تجربه موفق قبلی نظام در اعتماد به جوانان در عرصه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی رهبری راه حل مشکلات فعلی کشور را در اعتماد به جوانان مطرح می‌کنند. نگاهی که امروزه دولت یازدهم در حل مشکلات اقتصادی به بیرون از مرزها دارد و هیچ توجهی به جوانان کشور ندارد، نظام جمهوری اسلامی ایران را دچار مشکلات عدیده‌ای کرده است. به عبارتی، دولت یازدهم نه تنها نتوانسته است با چنین تفکری مشکلات مردم را حل کند؛ بلکه هر روز بر مشکلات مردم افزوده شده است. به نظر می‌رسد، یکی از ضرورت‌های اصلی امروز انقلاب اسلامی ایران توجه به نسل جوان است تا بر همه مشکلات اساسی همانند دهه‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی فائق آید.

 مصطفی قربانی/ کارگزاران نظام‌های سیاسی را در حکم قوای حاسّه و دست و پاهای این نظام‌ها دانسته‌اند که جز با وجود آنها تحقق اهداف این نظام‌ها، امکان‌پذیر نیست. براساس تحلیل‌های کارگزارمحور، برای تجزیه و تحلیل و فهم کنش‌ها و پدیده‌های اجتماعی باید به تحلیل کارگزاران، اندیشه‌ها و نیت‌های آنها پرداخت. هر چند این دست تحلیل‌ها ساده و تک‌علتی هستند و در نهایت باید به قوام‌بخشی متقابل ساختار و کارگزار در تعیِِّن‌بخشی به پدیده‌های اجتماعی معتقد بود؛ اما همین موضوع هم اهمیت بی‌بدیل کارگزاران را در تعیین سرنوشت نظام‌های سیاسی نشان می‌دهد. 
گردش یا چرخش منطقی و مناسب کارگزاران ضرورتی اساسی برای کشورداری موفق محسوب می‌شود؛ زیرا طبیعتاً همه نخبگان یا کارگزاران نظام دیدگاه‌ یکسانی ندارند و چنانچه چرخش منطقی در میان آنها صورت نگیرد، چه بسا روند اداره امور کشور دچار یکنواختی، ایستایی و رکود شود. بر همین اساس است که در همه نظام‌های سیاسی سازوکارهایی چون وجود احزاب سیاسی که محل تجمیع نخبگان سیاسی است، شکل گرفته تا در قالب انتخابات برای چرخش نخبگان رقابت صورت بگیرد. 
در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز به این مهم توجه شده و وجود احزاب و جریان‌های سیاسی مختلف در کشور و همچنین برگزاری به طور میانگین هر سال یک انتخابات به خوبی تعبیه این سازوکار و توجه به آن را در نظام جمهوری اسلامی ایران نشان داده است. با این وجود، سرعت تحولات جهانی از یک‌سو، تغییرات هرم سنی جامعه و افزایش جمعیت جوانان تحصیل‌کرده و نخبه و همچنین وجود پاره‌ای از معضلات و چالش‌ها در کشور که ریشه در بی‌تحرکی و بی‌مسئولیتی نخبگان و کارگزاران کشور دارد، ضرورت چرخش بهینه و سریع‌تر نخبگان و واگذاری مصادر امور به نخبگان با مهارت کافی، متعهد به آرمان‌ها و ارزش‌های نظام و انقلاب و برآمده از متن مردم را گوشزد می‌کند. شاید براساس همین ضرورت بود که رهبر فرزانه انقلاب در ۱۴ خرداد امسال در جوار بارگاه ملکوتی امام راحل(ره)، انقلاب را رودی روان و حقیقتی همیشگی معرفی کردند و در تبیین مفهوم انقلابی‌گری و شاخص‌هایش، آن را مفهومی مشکِک و ذی‌مراتب دانستند و فرمودند: «توقع یک میزان انقلابی‌گری از همه‌ کسانی که در مسیر شاخص‌ها و جهت‌گیری‌های انقلاب حرکت می‌کنند، اشتباه است و اصل بر این است که شاخص‌های انقلابی‌گری وجود داشته باشد. ... ممکن است فردی نسبت به مفاهیم انقلاب و عمل انقلابی، بهتر حرکت کند و فرد دیگری با شدت و جدیت او حرکت نکند؛ اما هر دو انقلابی هستند و نمی‌توان هر فردی را که در مسیر شاخص‌های انقلاب قرار دارد، اما خوب حرکت نمی‌کند، متهم به غیرانقلابی‌گری و ضدانقلاب بودن، کرد.»
در واقع، به نظر می‌رسد، یکی از دغدغه‌های رهبر معظم انقلاب از بیان فراز فوق، فراهم کردن زمینه برای چرخش منطقی و مناسب نخبگان و جوان‌گرایی و شایسته‌سالاری در دستگاه دیوانی کشور است؛‌ زیرا با عنایت به اینکه کشور در آستانه یک گذار برون‌نسلی قرار دارد‌ که طی آن نسل‌های دوم و سوم انقلاب باید جایگزین نسل اول انقلاب شود و به نوعی مسئولیت‌های خطیر انقلاب،‌ نظام اسلامی و کشور را برعهده بگیرد، معظم‌له می‌خواهند با این مسئله احتمالی که ممکن است در برخی جاها به نیروهای مؤمن و انقلابی جوان،‌ میدان ندهند، مقابله کرده و خطرات آن را گوشزد کنند. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد که باتوجه به اینکه نسل اول انقلاب باید دیر یا زود پرچم انقلاب را به نسل‌های بعد واگذار کند، ایشان با تأکید بر این مسئله، تصمیم دارند ضمن مقدمه‌چینی برای تسهیل ورود نسل‌های دوم و سوم انقلاب به عرصه‌های خطیرتر، به نوعی روحیه خودباوری را به آنها تزریق کنند؛ بنابراین، چرخش نخبگان در برهه کنونی ضرورتی برای انقلاب و ضامن کارآمدی آن است. 

چشم ‌انداز انقلاب اسلامی در دهه پنجم
 قاسم غفوری/ملت بزرگ ایران در سال ۱۳۵۷ انقلابی را به ثمر رساند که به مثابه یکی از مهم‌ترین انقلاب‌های جهان در تاریخ به ثبت رسیده است؛ انقلابی که از ویژگی‌های انحصاری آن وابسته نبودن به قدرت‌های روز جهان، یعنی بلوک شرق و غرب با محوریت شوروی و آمریکا و نیز ماهیت اسلامی و مردمی آن بوده‌ است. انقلاب ملت ایران با سه هدف ۱ـ مبارزه با استبداد داخلی، ۲ـ استعمار خارجی و ۳ـ برقراری جمهوری اسلامی صورت گرفت. نکته بسیار مهمی که درباره انقلاب اسلامی ملت ایران قابل توجه است آنکه هدف‌گذاری و افق چشم‌انداز آن نه برگرفته از مقطع کوتاه مدت، یعنی پیروزی انقلاب یا میان‌مدت، یعنی تثبیت جمهوری اسلامی، بلکه افقی بلندمدت بر اساس اصول و چارچوب‌های انقلاب اسلامی بود. تحقق جمهوری اسلامی بخش کوچکی از آرمان و اهداف نظام اسلامی و ملت ایران است و اصل ریشه‌ای و زیربنایی آن حفظ و استمرار انقلاب اسلامی است. بر این اساس نیز یکی از ارکان سیاست‌گذاری و اجرایی را حضور گسترده در عرصه مقاومت تشکیل می‌دهد؛ مقاومتی که مرزهای آن ورای مرزهای اقلیمی و جغرافیایی بوده که بر اساس اصول امنیت ملی، تحقق آرمان‌ها و ایدئولوژی‌ها و نگاه جهان‌شمول انقلاب اسلامی صورت می‌گیرد.
این نگاه مقاومتی زمینه‌ساز نقش‌آفرینی گسترده ایران در معادلات منطقه، به ویژه شکل‌گیری جبهه مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی و سلطه‌گری آمریکا شده است که حمایت‌های ایران از ملت مظلوم فلسطین، همراهی با لبنان و سوریه در مبارزه با رژیم صهیونیستی و در سال‌های اخیر مبارزه با تروریسم تکفیری ـ صهیونیستی ـ آمریکایی نمودی از آن است.
اکنون انقلاب اسلامی در حالی به دهه پنجم عمر خود نزدیک می‌شود که یک سؤال مطرح است و آن اینکه آیا دیگر ضرورتی برای ادامه حضور در جبهه مقاومت وجود دارد، یا اینکه باید راهبردی جدید برای تحقق اهداف و رسیدن به چارچوب‌های امنیتی، سیاسی، اقتصادی در پیش گرفت؟
آنچه محافل رسانه‌ای و سیاسی و اندیشکده‌های غربی مطرح می‌کنند آن است که انقلاب‌ها پس از چند دهه باید ساختارهای رفتاری انقلابی را کنار گذاشته و بر اساس شرایط روز برای حفظ وضع موجود اقدام کنند. بر همین اساس نیز آنها ادعا دارند که ایران باید در چارچوب جمهوری اسلامی رفتار کرده و انقلاب اسلامی را به تاریخ بسپرد. پیروان این نظریه مدعی هستند که عمر انقلاب تا زمان استقرار نظام است و پس از آن دیگر نباید به دنبال آرمان‌ها و اهداف انقلابی بود. بر اساس این دیدگاه نیز کنار نهادن حضور در جبهه مقاومت و حتی مؤلفه‌های جایگزینی همچون رویکرد به قدرت‌ها(ملاک عنوانی آمریکا) برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی منطقه‌ای را مطرح می‌کنند. آنها معتقدند با کنار نهادن روحیه انقلابی و مقاومت می‌توان با همراه شدن با آمریکا در معادلات منطقه از انزوا خارج و به عبارتی وارد جامعه جهانی شد.
حال این سؤال مطرح است که آیا ورود به چنین عرصه‌ای می‌تواند دستاوردهای ادعایی را به همراه داشته باشد، یا همچنان تنها تحقق‌بخش اهداف همان روحیه مقاومتی است؟
بررسی تحولات در سه سطح داخلی، منطقه‌ای و جهانی نشان می‌دهد که در هر مقطعی که مقاومت محور حرکت‌های نظام و مردم بوده، دستاوردهای چشمگیری داشته است. برای نمونه همین مقاومت بود که هشت سال دفاع مقدس را رقم زد. مقاومت زمینه‌ساز مقابله با فشارها و تهدیدات گسترده خارجی بوده است، مقاومت مؤلفه اصلی در دستاوردهای بومی هسته‌ای و ورود ایران به باشگاه هسته‌ای را به ثبت رساند. امروز همگان اذعان دارند که رویکرد به مقاومت در حوزه اقتصادی است که زمینه‌ساز حل چالش‌های اقتصادی کشور خواهد شد و این روحیه مقاومت بوده که دستاوردهای بزرگ علمی و صنعتی کشور را رقم زده و بسیاری از فتنه‌ها را خنثی کرده است. به صراحت می‌توان گفت هر ملتی برای رسیدن به اهدافش و توسعه مادی و معنوی نیازمند مؤلفه‌ها و انگیزه‌هایی است که مقاومت برای ملت ایران کارنامه‌ای موفق را ثبت رسانده است و همچنان می‌تواند زمینه‌ساز دستاوردهای عظیمی در عرصه داخلی کشور باشد.
باید در نظر داشت که مقاومت صرفاً در بعد نظامی و امنیتی تعریف نمی‌شود؛ بلکه مقاومت یک فرهنگ و اصل است که نهادینه شدن‌ آن در هر ملتی آن را به سر منزل مقصود خواهد رساند.
نکته دیگر شرایط حاکم بر منطقه است. از یک سو تروریسم همچنان در منطقه جولان می‌دهد و از سوی دیگر ساختار سلطه‌گر در حال گسترش تحرکات خود در منطقه است، چنانکه رقابتی سخت میان قدرت‌ها برای نفوذ در منطقه ایجاد شده است. آنچه تاکنون مانع از نفوذ تروریسم به کشور و حفظ امنیت ملی شده و از سوی دیگر مقابله با طراحی‌های سلطه‌گران را رقم زده است، حضور ایران در عرصه مقاومت بوده است. با توجه به روند تحولات منطقه استمرار حضور در عرصه مقاومت مهم‌ترین اصلی است که می‌تواند در حوزه‌های امنیتی، سیاسی، اقتصادی و در مجموع مقابله با تهدیدات منطقه‌ای نقشی مهم و مؤثر داشته باشد. یک نکته مهم در معادلات منطقه مشاهده می‌شود و آن اینکه آمریکا خود بخشی از بحران‌ است و نه حلّال بحران. آمریکایی که خود زمینه‌ساز ایجاد تروریسم و بحران‌های منطقه‌ای بوده و از سوی دیگر اصل اولیه آن مقابله با انقلاب‌های مردمی و به ویژه جمهوری اسلامی است، قطعاً نمی‌تواند اسباب ارتقای جایگاه و اهداف منطقه‌ای ایران را فراهم آورد. ساختار آمریکا نشان می‌دهد که این کشور نه به دنبال تعامل و تقسیم منافع با کشورهای دیگر، بلکه خواستار بهره‌گیری از ظرفیت‌های کشورها برای منافع خود است و در این راه حتی متحدانش را نیز قربانی می‌کند که نمود آن رفتارش با صدام، ترکیه و بسیاری از کشورهای منطقه است. آمریکا در نهایت به دنبال نابودی کل منطقه است و لبخندهای آن تصنعی است.
در مجموع می‌توان گفت، حفظ و استمرار حرکت در چارچوب مقاومت با آسیب‌شناسی گذشته و ایجاد چشم‌اندازی روشن برای آینده مهم‌ترین اصل در تحقق اهداف منطقه‌ای و جهانی است و این مؤلفه‌ای است که قطعاً دستاوردهای بسیاری را همچون گذشته برای نظام اسلامی و ملت ایران رقم خواهد زد.