استدلال قرآنی برای اثبات ولایت‌فقیه در عصر غیبت در کلام آیت‌الله یعقوبی مطرح کرد
یکی از آیات در زمینه «ولایت» آیه 44 سوره مائده است؛ بسیاری از مدرسان فقه حکومتی به این آیه استناد نکرده‌اند؛ اما به نظر می‌رسد برای اثبات اصل حاکمیت و ولایت در جامعه دینی آیه محکمی است؛ به‌ ویژه در عصری که به معصوم دسترسی نداریم.
«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فيها هُديً وَ نُورٌ يَحْکُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي‏ ثَمَناً قَليلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»؛ ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود؛ نازل كرديم؛ پيامبرانى كه تسليم فرمان خدا بودند و به موجب آن براى يهود داورى می‌کردند و همچنين الهيون و دانشمندان به سبب آنچه از كتاب خدا به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند؛ پس از مردم نترسيد و از من بترسيد و آيات مرا به بهاى ناچيزى مفروشيد و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نکرده‌اند، آنها خود کافران‌ هستند.
دو واژه «رِبیون» و «رَبانیون» در قرآن وجود دارد که هر دو منسوب به رب هستند؛ یعنی علمای ربانی و علمای منسوب به خدا، ولی معنای رَبانی شدیدتر از رِبی است؛ ربی یعنی الهی و رَبانی یعنی کسانی که از سوی خدا ممحض در تربیت نفوس هستند و به خدا نزدیک‌ترند.
پس وقتی عالم ربانی می‌گوییم؛ به معنای عالم الهی تربیت‌ شده‌ای است که می‌خواهد دیگران را هم تربیت کند؛ پس ربانیون که علمای مربی جامعه هستند و احبار که دانشمندان متخصص هستند، بعضی گفته‌اند عطف تفصیلی است و بعضی هم گفته‌اند ربانیون مقام بالاتری دارند.
بنابراین بر اساس تورات نبیون و انبیا آمدند و حکم و داوری کردند. همچنین دسته دیگری به نام ربانیون و احبار بودند. خب اینها با چه مجوزی بر اساس تورات حکومت یا داوری می‌کردند؟ «بما استحفظوا من کتاب‌الله»؛ به دلیل اینکه اینها با کتاب خدا آشنا بودند، اینها متحفظ کتاب الهی بودند و از کتاب الهی محافظت می‌کردند، علم به کتاب داشتند، دانشمند بودند، به خاطر مسائلی که از کتاب خدا یاد گرفته و حفظ کرده بودند با چنین سرمایه و دستمایه‌ای حکومت یا قضاوت می‌کردند.
جمله «و کانوا علیه شهداء» بر تحقق مأموریتى دلالت دارد که بر عهده عالمان یهود گذاشته شده بود که همان حراست از تورات باشد. سپس می‌گوید: «فلا تخشوا الناس واخشون»؛ از مردم نترسید؛ بلکه از من بترسید؛ یعنی در اجرای احکام الهی ممکن است زرمندان، زورمندان و تزویرگرانی باشند؛ اما شما از آنها نترسید و احکام الهی را اجرا کنید؛ زیرا اجرای احکام الهی کار سختی بوده و وقتی می‌خواهید دین خدا را اجرا کنید، عده‌ای در برابر آن مقاومت می‌کنند.
ما در دین اسلام به ربانیون، «فقها» می‌گوییم. در واقع، همان نقشی که ربانیون در دین یهود داشتند، فقهای ما هم دارند.
«یحکم بها النبیون»؛ این عبارت در قرآن بسیار به کار رفته است. در آموزه‌های دینی یحکم، حاکم و محکمه  به کار رفته است و گفته می‌شود همه یک ریشه دارند و اصل آن به معنای منع است؛ چرا به حاکم می‌گویند حاکم؟ چون از ظلم ظالم منع می‌کند. حاکم الهی کسی است که جلوی ظلم را می‌گیرد و مانع از ظلم می‌شود؛ همان‌گونه که قاضی این‌گونه است، قاضی هم جلوی ظلم را می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد به حق‌الناس ظلم شود.
حاکم هم می‌تواند به معنای قاضی باشد و هم اعم از قاضی است.
«یحکم بها»، یعنی حاکمیت می‌کند که در این حاکمیت گاهی قضاوت هم هست، پس قضاوت رشته‌ای و شعبه‌ای از حاکمیت می‌شود.
از این‌ رو حاکم اسلامی شأن قضاوت هم دارد، البته همه کارش قضاوت نیست و شئون اجتماعی مردم، شئون اقتصادی و شئون سیاسی مردم را نیز به عهده می‌گیرد. یحکم یعنی بر اساس آموزه‌های الهی حاکم و عهده‌دار تدبیر امور مردم است که از جمله تدبیرش قضاوت حقوقی بین مردم است تا جلوی ظلم به حق‌الناس را بگیرد.
حالا می‌خواهیم از این آیه یک استناد قرآنی بیاوریم که ولایت‌فقیه در عصر غیبت می‌تواند جایگزین حاکمیت ائمه(ع) باشد. 
نکته اول، این آیه مخصوص علمای یهود نیست و اگر کسی بگوید این آیه به اسلام ربطی ندارد، می‌گوییم پیغمبرانی که تسلیم خدا بودند، «للذین هادوا» حکم می‌کنند برای کسانی که یهودی بودند. «والربانیون و الاحبار بما استحفظوا» می‌گوید احبار و ربانیون هم حکومت می‌کنند؛ چون با کتاب خدا آشنا هستند. بنابراین، طبق این آیه هر کسی که با کتاب خدا آشنا باشد، چه کتاب تورات باشد، چه کتاب انجیل و چه کتاب قرآن باشد، می‌تواند حکومت کند. پس این مخصوص علمای یهود نیست و هر کسی که با کتاب الهی آشنا بوده و دستش در اجرای احکام الهی هم باز باشد، باید این کار را انجام بدهد.
نکته دوم، اگر در اقوام گذشته و در مردمی که از انبیای گذشته پیروی می‌کردند این حکم اجرا و نسخ شده باشد، می‌گوییم مخصوص همان پیامبران و همان مقطع بوده است؛ اما اگر حکمی در ادیان گذشته اجرا می‌شده و نسخ شدن آن هم برای ما ثابت نشده است، ما به آن عمل می‌کنیم و شریعت آنها برای ما هم حجت است؛ چون ما می‌گوییم پیامبر ما صد است و «چون که صد آمد نود هم پیش ماست»؛ در واقع، پیامبر ما همه آنها را دارد، بلکه یک چیزهای اضافی هم دارد؛ پس اختصاص به آنها ندارد.
علامه طباطبایی در اصول تفسیری «المیزان» از دو کلمه بسیار استفاده کرده است: ۱ـ سیاق و ۲ـ جری. سیاق آیات برای تفسیر بسیار مهم است. قانون جری، یعنی تطبیق کلیات بر مصادیق در هر زمان؛ چون در روایتی آمده است؛ «القرآن یجری کما یجری الشمس و القمر»؛ قرآن در بستر زمان جاری است، همان‌گونه که خورشید و ماه جاری‌اند؛ یعنی همان‌طور که خورشید و ماه مخصوص یک عصر، یک ملت نبوده و همه امت‌ها در طول تاریخ از آن استفاده کرده‌اند، قرآن به ماه و خورشید می‌ماند و برای اعصار جاری است.
طبق این قانون، قرآن وقتی این آیه «یحکم بها النبیون و الربانیون و الاحبار» را می‌گوید، فرقی نمی‌کند هر کسی که با کتاب خدا آشنایی داشت، این اجازه را دارد که بر اساس آن قضاوت کند، حاکمیت کند و حقوق مردم را استیفا کند.
بنابراین، حکم عموم ادیان الهی یکسان است، مگر اینکه حکمی نسخ شده باشد. «یحکم بها النبیون»؛ همان کاری که پیامبران می‌کردند عده‌ای دیگر هم این اجازه را دارند. اصل این از آیه استفاده می‌شود. در اصول خواندیم که همان قوانین علمای گذشته و شرایع گذشته را استصحاب می‌کنیم؛ یعنی هر آنچه برای آنها بوده، برای ما نیز هست. اگر به مقام شک رسیدیم، استصحاب به کمک ما می‌آید و اگر در عمل نرسیدیم که هیچ.
پس غیر معصوم اجازه حکم و حکومت دارد؛ یعنی قرآن این اجازه را به او داده، اول انبیای الهی را مطرح می‌کند؛ «یحکم بها النبیون»، یعنی در درجه اول انبیا، بعد کسانی که با کتاب آشنا هستند، پس این ولایت عرضی نیست، طولی است و در زمانی که نبی و معصوم نیست یا هست و ما به او دسترسی نداریم، چه کنیم؟ راه باز است و در قوانین و نظام سیاسی اسلام بن‌بست وجود ندارد که اگر پیغمبر یا امام برود یا غایب شود، احکام اسلام تعطیل‌بردار نیست. «یحکم بها النبیون و الاحبار بما استحفظوا» جالب این است که «بما استحفظوا» را هم آورده است. به چه دلیل آنها می‌توانند والی و حاکم و قاضی باشند؟ به علت اینکه «استحفظوا من کتاب الله»، با کتاب خدا آشنا هستند، کارشناس دینند، فقیه‌اند، احبارند و ربانیون هستند، حق دارند بر اساس دین خدا قضاوت کرده و احکام الهی را اجرا کنند.
* نماینده ولی‌فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد

عباس‌بن عبدالمطلب ـ۶
یکی از بزرگ‌ترین فضیلت‌های عموی پیامبر(ص)، طرفداری از امیرمؤمنان، علی(ع) است. پس از رحلت رسول خدا(ص)، همه بنی‌هاشم در ماتم و اندوهی عمیق فرورفته بودند؛ اما عباس، این پیر دنیادیده، اگرچه سخت در اندوه فراق پیامبر(ص) می‌سوخت، اما غفلت نکرد، گویا با چشم خود می‌دید که غاصبان چه توطئه‌هایی در سر دارند. او با شتاب خود را به امیرمؤمنان، علی(ع) رساند و گفت: «دستت را دراز کن با تو بیعت کنم، تا دیگر، کسی درباره خلافتت نزاع نکند؛ زیرا خواهند گفت: عباس، عموی پیامبر با علی بیعت کرده و اینگونه دیگر کسی را یارای مخالفت نیست.»
اما مسئله به همین آسانی که عباس می‌پنداشت، نبود و ماجرا با بیعت عباس پایان نپذیرفت؛ بلکه درگیری، اختلاف و جنگ داخلی در پی آن اجتناب‌ناپذیر بود. پس از آن طولی نکشید که خبر آوردند زیر سایبان چه گذشته است.
در خانه باز شد و «براء‌بن‌عازب»، یار دیرین خاندان پیامبر(ص) با اضطراب وارد شد، عباس به او روی کرد و گفت: «چه خبر شده است؟». براء گفت: «مردم با ابوبکر بیعت کرده‌اند...»
عباس گفت: «تا ابد دست شما کوتاه شد. هرچه به شما گفتم نپذیرفتید و من دردم را در درون خودم حبس کردم.»
آنچه در این میان تحسین‌برانگیز است، موضع عباس است که نه تنها از حقانیت امیرمؤمنان دفاع کرد؛ بلکه در این راه، از کوچک‌ترین اقدامی کوتاهی نکرد و حکومت غیر را به رسمیت نشناخت و با آنان بیعت نکرد و کنار امیرمؤمنان ماند.
شورایی تشکیل شد تا تصمیم گرفته شود با کسانی که بیعت نکرده‌اند چه کنند. شورا چنین نظر داد: «بهترین راه این است که عباس، عموی پیامبر(ص) را ببینیم و از حکومت سهمی برای او و فرزندانش قرار دهیم.» آنان می‌پنداشتند، چون عباس بزرگ هاشم است، اگر او بپذیرد، دیگران نیز نمی‌توانند مخالفت کنند و اگر پس از این توافق، خاندان بنی‌هاشم و هر جناح دیگری مخالفت کنند، بهانه خوبی برای سرکوبی مخالفان خواهد بود. در پی این تصمیم، اعضای شورا، شبانه به خانه عباس، رفتند.
رئیس شورا دو راه پیش پای عباس گذاشت و گفت: «شما، یا با همه مردم همراه شوید و بیعت کنید، یا اگر همراه نمی‌شوید، کاری کنید که آنها با ما نجنگند. می‌خواهیم از حکومت، سهمی هم به شما دهیم که بعد از شما برای بازماندگانت نیز باشد؛ زیرا تو عموی پیامبر(ص) هستی. اگرچه مردم منزلت شما را دیده‌اند، که عموی پیامبری و منزلت علی را هم دیده‌اند، ولی شما را نخواسته‌اند. با این حال، ما به شما نصیبی می‌دهیم.» 
عباس، در پاسخ گفت: «چنان که گفتی، خداوند، محمد(ص) را برانگیخت تا پیامبر باشد و برای مؤمنان یار و یاور و خداوند به برکت وجود پیامبر(ص) بر این امت منت گذارد، تا آنکه وی را به نزد خود خواند و برای او، آنچه نزد خویش داشت برگزید و کار مسلمانان را به خودشان واگذاشت تا حق را بیابند و برای خود خلیفه‌ای را برگزینند، نه آنکه با گمراهی ناشی از هوای نفس، از حق جدا شوند و به جانب دیگر روند.»
عباس از بیعت سر باز زد و به تندی پاسخ داد و این کلام که پیامبر مردم را به خودشان واگذاشته است را به شدت نفی کرد. 
وی درباره سهمی که قرار بود شورا به او بدهد نیز گفت: «اگر آنچه را که می‌دهی مال مؤمنان و حق ایشان است، تو چنین حقی را نداری؛ چرا که تو نمی‌توانی حق دیگران را از طرف خود بذل و بخشش کنی و اگر حق ماست، باید تمام آن را بدهی. جزئی از حق را نمی‌خواهیم که بخشی را بدهی و بخشی را ندهی.»
پس از این سخنان، وقتی دیدند نقشه‌‌شان کارگر نیفتاد، ناامیدانه از منزل عباس بیرون رفتند.

  حجت‌الاسلام والمسلمین علی نظری‌منفرد/ مداحان بزرگوار در هنگام مداحی و زمانی که می‌خواهند زبان حال معصوم یا بزرگی را بخوانند باید این کار را به صورت درست انجام دهند.
ائمه(ع) نیز بر این مسئله تأیید کرده‌اند که نباید کلمه‌ای به نادرست به آنها نسبت داده شود. مرحوم ملامهدی نراقی که از بزرگان دین ما است، مقتلی نوشته و سعی کرده رابطه خود را با امام حسین(ع) قطع نکند. ایشان در این کتاب، بیان زبان حال عقلایی را تأیید می‌کند و می‌گوید زبان حال نباید به گونه‌ای باشد که سبب تعجب و تردید شنونده شود و اگر از ما سؤال کردند که از کجا چنین حرفی زدی، بتوانیم جواب دهیم.
نباید روضه‌هایی خوانده شود که شبهه‌ناک باشد، برای نمونه این موضوع مسلّم است که سر امام حسین(ع) بر روی نیزه قرآن خواند، ولی برخلاف قول کسانی که می‌گویند همه این صحنه را دیدند، مسلماً همه متوجه نشدند، همچنانکه مرحوم آیت‌الله فلسفی بیان داشته، همه نشنیدند؛ چراکه اگر همه می‌شنیدند در کوفه انقلاب می‌شد و خود این مسئله اعجازی غیر قابل سکوت بود.
باید به وظیفه خودتان عمل کنید، نه اینکه حتماً کاری کنید که مجلس خیلی خوب از کار دربیاید؛ انسان نباید مسائل غیر عقلی بر زبان بیاورد و یک مطالبی بگوید که بعد نتواند پاسخگو باشد. همچنین صرف بیان یک مطلب در یک کتاب مجوز بیان آن در روضه یا سخنرانی نمی‎شود. در واقع الزاماً هرآنچه در کتاب‌ها آمده باشد معتبر نیست؛ بلکه باید کتاب معتبر باشد.
شما مداحان بسیاری از اوقات از اشعار بهره می‌گیرید که البته تأثیر زیادی در برانگیختن احساسات دارد، ولی گاهی پیام برخی اشعار اهل بیت(ع) را به زمین می‌زند که نباید خوانده شود؛ چراکه خود خداوند در قرآن کریم، اهل بیت(ع) را تکریم کرده است. ما روحانیان و شما مداحان باید توجه کافی و ویژه به این موضوع داشته باشیم.

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در گفت‌وگوی تفصیلی با صبح‌صادق
مجتبی برزگر/ قرآن به ما درس می‌دهد «واعتصموا بحبل‌الله جمیعاً ولا تفرّقوا»؛ اعتصام یعنی خود را نگه داشتن در یک جاده لغزنده و باریک! دیده‌اید وقتی از یک جاده کوهستانی دشواری بالا می‌روید، جایی هست که بدون دست نمی‌شود بالا رفت؛ دستگیره‌ای پیدا می‌کنید و خودتان را بالا می‌کشید؛ با کمک آن دستگیره خودتان را از افتادن و لغزیدن مصون و محفوظ نگه می‌دارید؛ این اعتصام است. قرآن می‌‌فرماید، به ریسمان خدایی معتصم بشوید و به وسیله الله خودتان را نگه دارید تا نلغزید و منحرف نشوید. در این آیه نیامده است که تک‌تک و انفرادی به ریسمان الهی چنگ بزنید و خودتان را نگه دارید؛ بلکه بر «بحبل‌الله جمیعا»؛ همه با هم تأکید شده است. این مؤلفه همه با هم بودن مسئله مهمی است؛ اگر ما تک‌تک به ریسمان الهی و به دستاویز الله معتصم بشویم، فایده مطلوب به دست نخواهد آمد. اعتصام به حبل‌الله در عرف قرآن مفهوم آشکار و واضحی دارد. آدرس و نشانی به ما می‌دهند که قدر نعمت تشکل و هم‌گرایی‌ها را بدانیم؛ زیرا بزرگان ما گفته‌اند هرگاه سخن واحدی را شنیدید و در راه واحدی حرکت کردید، این یک نعمت بزرگ است. آن چیزی که می‌تواند همه نیروها را در یک جهت حرکت بدهد، نیروهای خفته و مرده را زنده کند، این نیروها را به نشاط بیاورد و نیروهای بالقوه را بالفعل کند؛ یعنی در واقع به صحنه بکشاند(از انحراف نیروها جلوگیری کند) همان انسجام و هم‌گرایی در قالب یک تشکل یا سازماندهی تشکیلاتی است. پس از سال‌ها شنیدن منویات حضرت امام راحل، رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) و دیگر بزرگان مبنی بر ضرورت کار تشکیلاتی، حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان، استاد حوزه و دانشگاه بر بالای منبر حسینیه امام خمینی(ره) و در محضر حضرت آقا این نکته مغفو‌ل مانده را تبیین و موشکافی کرد و به تعبیر خودش تلنگر دوباره‌ای به مسئولان و مدیران نظام زد تا این اصل مهم را بیش از پیش جدی بگیرند. خبرنگار هفته‌نامه صبح صادق با این استاد حوزه و دانشگاه درباره اهمیت و ضرورت کار تشکیلاتی در نظام جمهوری اسلامی گفت‌وگو کرده است که در ادامه از نظرتان می‌گذرد.
*نخست بفرمایید چه ضرورتی داشت که بحث کار تشکیلاتی را در جمهوری اسلامی مطرح کردید؟
هر کس که مطالعات دینی داشته باشد، به سرعت متوجه ضرورت تشکیلات برای یک جامعه دینی می‌شود، جدای از این بنده از قدیم شاید حدود 20 سال پیش، هنگام تدریس در درس‌های معارف دانشگاه برای تحقیق دانشجویان مطالعه و خلاصه تفسیر المیزان ذیل آیه 200 سوره آل‌عمران را پیشنهاد می‌کردم. این آیه کریمه به صراحت بر لزوم کار جمعی تأکید می‌ورزد و مرحوم علامه طباطبایی بحث مفصلی در این زمینه آن دارند. در سال‌های اخیر، دائماً موضوع تشکیلات به منزله یک ضرورت حیاتی برای حل مشکلات اساسی جامعه، فکر من را مشغول می‌کرده است. بارها با متخصصان در رشته‌های مختلف علوم انسانی در این باره صحبت کرده‌ام و با برخی از علمای برجسته نیز گفت‌وگوهایی داشته‌ام تا صحت درک خود را از معارف دینی درباره ضرورت تشکیلات از نظر دین بررسی کنم. واقعاً معتقدم این نقص بزرگی است که ما به تشکیلات بها نمی‌دهیم و هنوز به دینداری و انقلابی‌گری به صورت فردی می‌پردازیم.

*یکی از آسیب‌هایی که به واسطه انجام ندادن کار تشکیلاتی در میان مسئولان و سیاستمداران حادث می‌شود، مسائلی همچون عدم نقدپذیری، تحمل نکردن نظرات مخالف، خودرأیی، پایبند نبودن به تصمیمات جمعی و انتخاب فردی برای تصمیم‌گیری نهایی است؛ در این باره توضیح بفرمایید.
دقیقاً همین‌طور است. تشکیلاتی نبودن و در تشکیلات تجربه تقوای جمعی را تمرین نکردن، چنین عوارضی را دارد. اگر کسی بخواهد سیاستمدار خوب یا مدیر موفق و سالمی باشد، باید در چارچوب تشکیلات (افزون بر اینکه از چه جهت‌گیری برخوردار است) به مرحله رشد و تکامل رسیده باشد. تشکیلاتی بودن عامل رشد شخصیت سیاسی و اجتماعی افراد است. تشکیلاتی بودن قدرت تعامل را بالا می‌برد و سعه صدر را افزایش می‌دهد و سیاستمدار را اهل ادب و بردباری بار می‌آورد. اگر ما به دنبال آن هستیم که سیاستمداران و مسئولان ما حقوق دیگران را رعایت کنند و به مردم احترام بگذارند، باید نخبگان سیاسی خود را در یک تشکیلات سالم مردمی و انقلابی رشد دهیم و از دوران جوانی در تشکیلات سالمی که از تقوای جمعی برخوردار است، به رشد و تکامل برسانیم.

*یکی از نکات مهم برای تبیین لزوم کار تشکیلاتی، بایدها و نبایدهای این اصل است. به نظر حضرتعالی چه بایدها و نبایدهایی وجود دارد و چه اهدافی می‌تواند به واسطه اجرای درست کار تشکیلاتی به منصه ظهور برسد؟
ما اگر می‌خواهیم اخلاق و تقوا را در حد مطلوب به دست آوریم و به تربیت خود و افراد مستعد بپردازیم، باید برای نیل به این دستاوردهای ارزشمند در یک جمع تشکیلاتی قرار بگیریم و دستیابی به اهداف عالیه را تمرین کنیم؛ در غیر این‌صورت رعایت اخلاق و تقوا خارج از پیوندهای تشکیلاتی اساس محکمی پیدا نخواهد کرد. وقتی شما مجبور باشید با دوستانی که همکار تشکیلاتی شما هستند، رفتار مناسبی داشته باشید، در حالی که ممکن است اختلاف‌نظرها و اختلاف عملکردها موجب دشمنی و نفرت شما شده باشد، آنگاه است که شما از اخلاق و تقوای عالی برخوردار خواهید شد.

*به نظر شما کار تشکیلاتی که شما در محضر حضرت آقا و در آن سخنرانی مبنایی خودتان بیان کردید، چگونه و به واسطه تبیین چه مبناهایی به مرحله اجرا می‌رسد؟
اگر کمی در معارف دینی دقت کنیم و بخواهیم واقعاً دین را کارآمد بدانیم، وجود تشکیلات را یک ضرورت برای رشد معنوی مؤمنان خواهیم یافت. دینی که به ما دستور می‌دهد اگر دو نفر با هم به مسافرت رفتید یک نفر رئیس بشود آیا این دین برای گروه‌های بزرگ‌تر جامعه دستور به تشکیلات ندارد؟ اصل ولایت‌پذیری و ضرورت نصرت ولی خدا، کار تشکیلاتی را ایجاب می‌کند. مقام ولایت یک جامعه ولایی را به گونه‌ای اداره می‌کند که لازم است اهل ولا رابطه عرضی ولایتمدارانه بین خود برقرار کنند. ولایتمداری به رابطه طولی مردم با ولی و رابطه عرضی مردم ولایتمدار با یکدیگر نیاز دارد. بحث در این باره فراوان است که متأسفانه به قدر کافی در جامعه ما مطرح نشده است. اسلام اداره جامعه را در بسیاری از مراتب به عهده خود مردم می‌داند تا زمینه پدید آمدن قدرت‌های فاسد و مفسد پیش نیاید.

*آیا به واسطه ایجاد بسترهای مربوط به کار تشکیلاتی در جمهوری اسلامی می‌توانیم شاهد شکوفایی، پویایی و اتحاد و همدلی بیشتر میان تشکل‌ها، نهادها و نیروهای انقلاب باشیم؟
مسلماً فرهنگ کار تشکیلاتی موجب آرامش و پویایی جامعه خواهد شد و نیروهای پراکنده را گردهم می‌آورد. از سویی دیگر، زمینه گفت‌وگو و بصیرت را با یک دیدگاه توسعه‌ای و فزاینده‌ فراهم خواهد کرد. خداوند متعال هم به کار جمعی و تشکیلاتی بسیار برکت می‌دهد؛ به ویژه انقلابیون و نیروهای مؤمن بیش از دیگران باید خود را به کار تشکیلاتی موظف بدانند. ما دستورات روشنی مانند «تعاونوا علی البرّ و التقوی» و «اصبروا و صابروا و رابطوا» داریم. مگر ممکن است ما این دستورات را اجرا کنیم و به شکوفایی نرسیم؟
اول اینکه آیین گفت‌وگو و رعایت آداب تعامل بیش از هر کسی از یک نیروی انقلابی مورد انتظار است و نیروهای انقلابی باید در قدرت تعامل و سعه صدر و همکاری الگو باشند؛ ولی ما شاهد مشکلاتی در این زمینه‌ها هستیم که تأسف‌بار است. تنها برخورداری از جهت‌گیری انقلابی کافی نیست، رفتار و منش انقلابی هم لازم است و مهم‌ترین بستر رشد رفتار انقلابی در تشکیلات پدید می‌آید. دوم اینکه نیروهای معتقد و دلسوز در جامعه ما فراوان هستند؛ اما چرا باید توانایی کافی برای تأثیرگذاری در جامعه نداشته باشند؟ چون تشکیلاتی کار نمی‌کنند. وقتی قدرت هماهنگ شدن با برادران انقلابی خود را نداشته باشند و توانایی رسیدن به تفاهم در بین نیروهای انقلاب نباشد، طبیعتاً قدرت تأثیرگذاری به مراتب کاهش می‌یابد.

*حاج آقا! چه اتفاقات و مسائلی را در جامعه سیاسی امروز دیده‌اید که باز این مسئله را ضرورت دانستید و آن را در محضر حضرت آقا بیان کردید؟
هدف بنده از طرح این موضوع در حسینیه امام خمینی(ره) این بود که قدری توجه مؤمنان به این بحث بهتر جلب شود. به نظر من، نباید بحث تشکیلات را یکی از مباحث مهم دانست؛ بلکه تشکیلاتی بودن مهم‌ترین ضرورت اجتماعی نیروهای انقلابی است تا بتوانند با این سازوکار مشکلات را حل کنند.
*استادان، بزرگان و کارشناسان برای بسط و موشکافی بهتر این اصل مهم چگونه و با چه نوع دیدگاه‌هایی باید بحث کنند تا موضوع به خوبی جا بیفتد؟
باید درباره نحوه تشکیلات، گفت‌وگوهای عالمانه فراوانی صورت بگیرد تا بتوانیم به صورتی از تشکیلات دست یابیم که استعدادها در آن شکوفا شوند، سطح گفت‌وگو و تعامل به معنای واقعی افزایش یابد و در عین حال جهت‌گیری‌های ارزشمند تشکیلات حفظ شوند. ما هم اکنون تشکیلات سیاسی زیادی داریم که به احزاب مشهورند؛ اما هیچ‌گاه از آفات احزاب مصون نبوده و نیستند و فواید تشکیلات مردمی و رشددهنده را ندارند. ما باید درباره الگوی تشکیلات اسلامی مطالعه و گفت‌وگوهای علمی فراوان داشته باشیم؛ البته مهم این است که در ابتدا ضرورت آن برای نخبگان جا بیفتد و اندیشمندان به اهمیت آن توجه کنند. مشکل ما این است که تا می‌گوییم تشکیلات، همین پاتوق‌های سیاسی موجود به ذهن می‌رسد که نه تنها نجات‌بخش نبوده‌اند؛ بلکه به باندهای سیاسی پیچیده با اغراض سیاسی پنهان تبدیل شده‌اند که باید از آنها پرهیز کرد. من نمی‌خواهم به جریان‌ها و تشکل‌های سیاسی موجود، دیدگاه منفی داشته باشم، شاید بسیاری از اینها از افراد دلسوزی تشکیل شده‌اند که راه دیگری برای سیاست‌ورزی نیافته‌اند؛ اما اکتفا کردن به این‌گونه سیاست‌ورزی‌ها در حقیقت صحیح و واقع‌بینانه نیست. ما نیروهای انقلابی، دلسوز و فهیم، به ویژه در میان جوان‌ها بسیار داریم که از انرژی و فهم آنها در امور سیاسی استفاده نمی‌شود. باید به واسطه برقراری یک تشکیلات فراگیر، الگویی برای سیاست‌ورزی و ایجاد زمینه مشارکت در اداره امور مختلف فرهنگی و اجتماعی مقدمات لازم را فراهم کرد. احساس وظیفه انقلابی وقتی به صورت فردی یا توده‌ای و جمعی بدون تشکیلات باشد، قدرت‌آفرین نیست و نمی‌تواند مشکلات جامعه را حل کند. باید با کمک اندیشمندان انقلابی احساس وظیفه تشکیلاتی را در افراد زنده کرد. آن‌وقت بدون آنکه بخواهیم صبر کنیم تا یک بحران پیش بیاید، بر اساس احساس وظیفه تشکیلاتی حضور نیروها در صحنه مداوم و مؤثر خواهد بود.

*در پایان اگر راهکار و پیشنهادی برای اجرای بهتر این دیدگاه اندیشمندانه دارید، بفرمایید.
ما باید در مدارس و مساجد کار تشکیلاتی را تمرین کنیم؛ ما می‌توانیم بسیاری از فعالیت‌های بسیج را به صورتی تشکیلاتی به انجام برسانیم. حوزه‌های علمیه و طلاب می‌توانند برای رشد اجتماعی خود به انواع فعالیت‌های تشکیلاتی در انجام رسالت‌های فرهنگی خود روی بیاورند. سیاستمدارانی که متوجه اهمیت تشکیلات هستند، باید در این زمینه ضرورت تشکیلاتی بودن را تبلیغ کرده و ترویج دهند. همین انتخابات ریاست‌جمهوری پیش رو موقعیت خوبی است تا فرهنگ و الزام استفاده از چارچوب تشکیلات به منظور افزایش و ارتقای سطح گفت‌وگوهای سیاسی و تعامل سیاسی بین نیروهای انقلاب نهادینه شود.

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدصمصام‌الدین قوامی گفت: صداقت سرمایه یک رهبر دینی است. چنانچه قرآن کریم بیان می‌کند در آغاز و پایان هر کاری باید صداقت داشت. صداقت به معنای مطابقت عمل با گفتار است؛ از خود چیزی نگویید، بلکه سخن اسلام را بیان کنید که پیروز خواهید شد. بنا بر تصریح قرآن کریم با آمدن حق، باطل خواهد رفت، شما سعی کنید حق باشید که باطل رفتنی است؛ اما اگر التقاطی عمل کنید و مقداری از حق و مقداری از باطل را دریافت کنید، هرگز پیروز نخواهید شد.