یکی از آیات در زمینه «ولایت» آیه 44 سوره مائده است؛ بسیاری از مدرسان فقه حکومتی به این آیه استناد نکردهاند؛ اما به نظر میرسد برای اثبات اصل حاکمیت و ولایت در جامعه دینی آیه محکمی است؛ به ویژه در عصری که به معصوم دسترسی نداریم.
«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فيها هُديً وَ نُورٌ يَحْکُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»؛ ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود؛ نازل كرديم؛ پيامبرانى كه تسليم فرمان خدا بودند و به موجب آن براى يهود داورى میکردند و همچنين الهيون و دانشمندان به سبب آنچه از كتاب خدا به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند؛ پس از مردم نترسيد و از من بترسيد و آيات مرا به بهاى ناچيزى مفروشيد و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نکردهاند، آنها خود کافران هستند.
دو واژه «رِبیون» و «رَبانیون» در قرآن وجود دارد که هر دو منسوب به رب هستند؛ یعنی علمای ربانی و علمای منسوب به خدا، ولی معنای رَبانی شدیدتر از رِبی است؛ ربی یعنی الهی و رَبانی یعنی کسانی که از سوی خدا ممحض در تربیت نفوس هستند و به خدا نزدیکترند.
پس وقتی عالم ربانی میگوییم؛ به معنای عالم الهی تربیت شدهای است که میخواهد دیگران را هم تربیت کند؛ پس ربانیون که علمای مربی جامعه هستند و احبار که دانشمندان متخصص هستند، بعضی گفتهاند عطف تفصیلی است و بعضی هم گفتهاند ربانیون مقام بالاتری دارند.
بنابراین بر اساس تورات نبیون و انبیا آمدند و حکم و داوری کردند. همچنین دسته دیگری به نام ربانیون و احبار بودند. خب اینها با چه مجوزی بر اساس تورات حکومت یا داوری میکردند؟ «بما استحفظوا من کتابالله»؛ به دلیل اینکه اینها با کتاب خدا آشنا بودند، اینها متحفظ کتاب الهی بودند و از کتاب الهی محافظت میکردند، علم به کتاب داشتند، دانشمند بودند، به خاطر مسائلی که از کتاب خدا یاد گرفته و حفظ کرده بودند با چنین سرمایه و دستمایهای حکومت یا قضاوت میکردند.
جمله «و کانوا علیه شهداء» بر تحقق مأموریتى دلالت دارد که بر عهده عالمان یهود گذاشته شده بود که همان حراست از تورات باشد. سپس میگوید: «فلا تخشوا الناس واخشون»؛ از مردم نترسید؛ بلکه از من بترسید؛ یعنی در اجرای احکام الهی ممکن است زرمندان، زورمندان و تزویرگرانی باشند؛ اما شما از آنها نترسید و احکام الهی را اجرا کنید؛ زیرا اجرای احکام الهی کار سختی بوده و وقتی میخواهید دین خدا را اجرا کنید، عدهای در برابر آن مقاومت میکنند.
ما در دین اسلام به ربانیون، «فقها» میگوییم. در واقع، همان نقشی که ربانیون در دین یهود داشتند، فقهای ما هم دارند.
«یحکم بها النبیون»؛ این عبارت در قرآن بسیار به کار رفته است. در آموزههای دینی یحکم، حاکم و محکمه به کار رفته است و گفته میشود همه یک ریشه دارند و اصل آن به معنای منع است؛ چرا به حاکم میگویند حاکم؟ چون از ظلم ظالم منع میکند. حاکم الهی کسی است که جلوی ظلم را میگیرد و مانع از ظلم میشود؛ همانگونه که قاضی اینگونه است، قاضی هم جلوی ظلم را میگیرد و اجازه نمیدهد به حقالناس ظلم شود.
حاکم هم میتواند به معنای قاضی باشد و هم اعم از قاضی است.
«یحکم بها»، یعنی حاکمیت میکند که در این حاکمیت گاهی قضاوت هم هست، پس قضاوت رشتهای و شعبهای از حاکمیت میشود.
از این رو حاکم اسلامی شأن قضاوت هم دارد، البته همه کارش قضاوت نیست و شئون اجتماعی مردم، شئون اقتصادی و شئون سیاسی مردم را نیز به عهده میگیرد. یحکم یعنی بر اساس آموزههای الهی حاکم و عهدهدار تدبیر امور مردم است که از جمله تدبیرش قضاوت حقوقی بین مردم است تا جلوی ظلم به حقالناس را بگیرد.
حالا میخواهیم از این آیه یک استناد قرآنی بیاوریم که ولایتفقیه در عصر غیبت میتواند جایگزین حاکمیت ائمه(ع) باشد.
نکته اول، این آیه مخصوص علمای یهود نیست و اگر کسی بگوید این آیه به اسلام ربطی ندارد، میگوییم پیغمبرانی که تسلیم خدا بودند، «للذین هادوا» حکم میکنند برای کسانی که یهودی بودند. «والربانیون و الاحبار بما استحفظوا» میگوید احبار و ربانیون هم حکومت میکنند؛ چون با کتاب خدا آشنا هستند. بنابراین، طبق این آیه هر کسی که با کتاب خدا آشنا باشد، چه کتاب تورات باشد، چه کتاب انجیل و چه کتاب قرآن باشد، میتواند حکومت کند. پس این مخصوص علمای یهود نیست و هر کسی که با کتاب الهی آشنا بوده و دستش در اجرای احکام الهی هم باز باشد، باید این کار را انجام بدهد.
نکته دوم، اگر در اقوام گذشته و در مردمی که از انبیای گذشته پیروی میکردند این حکم اجرا و نسخ شده باشد، میگوییم مخصوص همان پیامبران و همان مقطع بوده است؛ اما اگر حکمی در ادیان گذشته اجرا میشده و نسخ شدن آن هم برای ما ثابت نشده است، ما به آن عمل میکنیم و شریعت آنها برای ما هم حجت است؛ چون ما میگوییم پیامبر ما صد است و «چون که صد آمد نود هم پیش ماست»؛ در واقع، پیامبر ما همه آنها را دارد، بلکه یک چیزهای اضافی هم دارد؛ پس اختصاص به آنها ندارد.
علامه طباطبایی در اصول تفسیری «المیزان» از دو کلمه بسیار استفاده کرده است: ۱ـ سیاق و ۲ـ جری. سیاق آیات برای تفسیر بسیار مهم است. قانون جری، یعنی تطبیق کلیات بر مصادیق در هر زمان؛ چون در روایتی آمده است؛ «القرآن یجری کما یجری الشمس و القمر»؛ قرآن در بستر زمان جاری است، همانگونه که خورشید و ماه جاریاند؛ یعنی همانطور که خورشید و ماه مخصوص یک عصر، یک ملت نبوده و همه امتها در طول تاریخ از آن استفاده کردهاند، قرآن به ماه و خورشید میماند و برای اعصار جاری است.
طبق این قانون، قرآن وقتی این آیه «یحکم بها النبیون و الربانیون و الاحبار» را میگوید، فرقی نمیکند هر کسی که با کتاب خدا آشنایی داشت، این اجازه را دارد که بر اساس آن قضاوت کند، حاکمیت کند و حقوق مردم را استیفا کند.
بنابراین، حکم عموم ادیان الهی یکسان است، مگر اینکه حکمی نسخ شده باشد. «یحکم بها النبیون»؛ همان کاری که پیامبران میکردند عدهای دیگر هم این اجازه را دارند. اصل این از آیه استفاده میشود. در اصول خواندیم که همان قوانین علمای گذشته و شرایع گذشته را استصحاب میکنیم؛ یعنی هر آنچه برای آنها بوده، برای ما نیز هست. اگر به مقام شک رسیدیم، استصحاب به کمک ما میآید و اگر در عمل نرسیدیم که هیچ.
پس غیر معصوم اجازه حکم و حکومت دارد؛ یعنی قرآن این اجازه را به او داده، اول انبیای الهی را مطرح میکند؛ «یحکم بها النبیون»، یعنی در درجه اول انبیا، بعد کسانی که با کتاب آشنا هستند، پس این ولایت عرضی نیست، طولی است و در زمانی که نبی و معصوم نیست یا هست و ما به او دسترسی نداریم، چه کنیم؟ راه باز است و در قوانین و نظام سیاسی اسلام بنبست وجود ندارد که اگر پیغمبر یا امام برود یا غایب شود، احکام اسلام تعطیلبردار نیست. «یحکم بها النبیون و الاحبار بما استحفظوا» جالب این است که «بما استحفظوا» را هم آورده است. به چه دلیل آنها میتوانند والی و حاکم و قاضی باشند؟ به علت اینکه «استحفظوا من کتاب الله»، با کتاب خدا آشنا هستند، کارشناس دینند، فقیهاند، احبارند و ربانیون هستند، حق دارند بر اساس دین خدا قضاوت کرده و احکام الهی را اجرا کنند.
* نماینده ولیفقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد