لیلی زهدی/ همزمان با ایام مبارک دهه فجر و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی دستاندرکاران هفتهنامه صبح صادق از موزه عبرت (کمیته مشترک ضد خرابکاری دوران طاغوت) بازدید کردند. در طی این بازدید توضیحات لازم از طریق پخش فیلم یا به صورت زنده از زبان راویان که عموماً از زندانیان سیاسی پیش از انقلاب بودند، ارائه شد. آنچه در ادامه میآید گزارشی توصیفی است که تلاش کرده فضای این مجموعه را برای مخاطبان ترسیم کند.
نمیتوانی پروانه باشی و تالی نور نه؛ چرا که رسم پروانه طواف نور است؛ سیال، بیپروا و عاشق... از پروانگانی سخن است که در پس ظلمت نیز زخم عمیق بالهایشان مانع پروازشان نشد، همه هدفشان نور بود و نور. بال در بال هم به مقصد خورشید بار سفر بسته بودند و در اقتدا به چشمه نور تردیدی نداشتند. درس عاشقی را از بر داشتند و در نایره نور حلم را به بوته آزمون گذارده بودند. آری! حتم دارم حدیث پروانگان را شنیدهای و رسمشان را نیک به خاطر داری.
نامش را شنیدهای، شاید هم آنجا را از نزدیک دیده باشی؛ مخوفخانه رژیم پهلوی را میگویم؛ کمیته مشترک ضد خرابکاری؛ همان مکانی که امروز «موزه عبرت» مینامندش. مکانی واقع در میدان امام خمینی(ره) تهران که در و دیوار آن راوی محنت ایامی نچندان دور است؛ روزگاری تلخ که تاریخ تا ابد شرمسار لحظههای تارش خواهد بود. شرمسار از وجود ددمنشانی که قلادهشان در دستان سردمداران دیوسیرت پهلوی و اربابان خبیثشان بود.
از بدو ورود به این ظلمتکده، سرمایی همه وجودت را فرامیگیرد. از در حیاط تا در اصلی ساختمان پلاکهای فلزی حک شده بر آجرهای سه سانتی نظرها را به خود جلب میکند. دقیق که میشوی اسامی مظلومانی را مشاهده میکنی که ایامی گرفتار در بند ساواک در همین مکان شوم بودهاند. تصور اینکه جای هر گامی که میگذاری روزگاری جای پای شیران شرزهای بوده است که همین راهروها را با اضطراب و حالی نزار طی کردهاند، لرزه بر اندامت میافکند.
ساختمان چهار طبقه دایره شکلی که دیوارهای بتنی و حفاظهای بلندش با تو حرفها برای گفتن دارد. لکههای خون کف زمین و مجسمههای ماهرانه شبیهسازی شده زندانیان خبر از غریبستانی میدهد که زندانیانش با نهایت مظلومیت تا آخرین نفسشان مقاومت کردهاند. اتاقهای شکنجه، آلات شکنجه و شیوههای متفاوت اقرارگیری، تصاویری دلخراش از پوست و گوشت کنده و آویزان زندانیان تنها نمونههایی از مشاهد این وحشتخانه است که دیدنش دل هر انسانی را به درد میآورد.
این مخوفخانه در سال ۱۳۱۱ به دستور رضاخان، با الگوگیری از انگلیس و با هدف بازداشت زندانیان ضد حکومت پهلوی بنا شد. این ساختمان که آن را «توقیفخانه» نیز مینامیدند، با چهار بند انفرادی و ۸۶ سلول با ابعادی بسیار کوچک (یکونیم در دوونیم متر) و دو بند عمومی با ۱۸ سلول ( که بیشترین مساحت هر یک از آنها ۳۰ متر بود و گاهی ۳۰ تا ۴۰ زندانی را در خود جای میداد) به دلیل طراحی دقیق آن هرگز راه فراری نداشت؛ دژی به ظاهر استوار، ولی زندانیانش استوارتر...
تاریخ گواه است هر کجا که دستان پلید آمریکای جنایتکار و رژیم منحوس صهیونیستی که «خَذ لهم الله»؛ خدا خوارشان کند در کار بوده است، آثاری کمتر از مخوفخانه رژیم پهلوی بر جا نگذاشتهاند. وقتی که موساد و سیا الگو باشند، ظهور شکنجهگران قسیالقلبی چون؛ محمدعلی شعبانی (معروف به دکتر حسینی)، فریدون توانگری (معروف به آرش)، بهمن نادریپور (معروف به تهرانی)، منوچهری، مقدم و... دور از انتظار نیست؛ سرسپردگان بیرحمی که از هیچ عمل غیر انسانی برای گرفتن اعتراف دریغ
نکردند.
نمیتوان تصور کرد؛ آیا ارتقای مقام و ترفیع درجه این قدر مهم بود که این عمّالان سفله برایش حاضر به هر اقدام شنیعی میشدند. مگر اینان دل در سینه نداشتند؟!
به گفته راوی، این ساختمان طوری طراحی شده بود که صدای فریاد و شیون زندانیان در حال شکنجه به بیرون درز نکند و بنا به طراحی هدفمند آن زمستانهایی بسیار سرد و تابستانهایی فوقالعاده گرم داشت.
سلولهای تنگ و تاریک تعبیه شده در دو طرف دالانی باریک یکی دیگر از بخشهای جانکاه این مجموعه است که ایامی پذیرای مشاهیر استوار و صبوری چون؛ امام خامنهای، آیتالله طالقانی، آیتالله مهدویکنی، آیتالله هاشمیرفسنجانی، شهیدان بهشتی، باهنر، مطهری، رجایی، دستغیب، قدوسی، مفتح و سایر انقلابیون جان بر کف بوده است.
هر بخش از این مسلخ که قدم میگذاری، بوی خون میدهد و در و دیوارهایش از نعرههای دلخراشی حکایت دارد که تصورش بر رعب محیط میافزاید.
آویختن از سقف، شوک الکتریکی، صندلی داغ، آپولو، شلاق برقی، سوزاندن بدنها، کشیدن ناخنها و... تنها برخی از شیوههای شکنجه این کمیته برای کسانی بود که مصرانه بر آرمانهایشان پا میفشردند؛ دلیرمردان و شیرزنانی که تلاشهای مذبوحانه جائران زمان ذرهای از ایمانشان نکاست و برای لحظهای از راهی که در آن گام نهاده بودند، مرددشان نکرد.
دیدن حوض بزرگ آب وسط حیاط که ساواک از آن هم برای رسیدن به خواستههایش بهره میگرفت و بازدید از حمام این مجموعه آخرین بخشی بود که به اتفاق شاهد آن بودیم. به نظر میرسد تن سپردن به زلال آب پس از سه ماه ولو برای سه دقیقه لحظه خوبی برای تن و بدنهای غرقه به خون بوده است، هر چند اینجا هم دنائت این بیدینان به گونه دیگری خودنمایی کرده است.
شاه خودکامه با اتکا به این سازمان مخوف امنیتی و صدور حکم بازداشت زندانیان چنین تصور میکرد که این مکان جهنمی درس عبرتی میشود برای سایر انقلابیون تا از مواضع خود کوتاه بیایند، اما نمیدانست که این انقلابیون استوار خود هر یک درسی میشوند برای همه مستکبران زمانه و سرمشقی برای رهروان راه حق.
پروانگانی که بر گرد وجود معمار بزرگ انقلاب، امام خمینی(رحمتاللهعلیه) درس آزادیخواهی، ظلمستیزی، عدالتطلبی، نفی سلطه استکبار را آموختند و اینک رهاورد استقامتشان تا آن سوی مرزها سرمشق دیگر آزادیخواهان جهان است.
آری چنین است رسم پروانگان...