مصطفی افضلزاده/ هفته گذشته در همین ستون سندی را منتشر کردیم که گراهام فولر یکی از اعضای سازمان سیا در سال 1983(1361) و همزمان با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پیشنهاد گشودن جبهه جدیدی از سوی رژیم بعث عراق علیه سوریه را مطرح کرده بود. در این شماره گفتوگویی اختصاصی با این عضو اسبق سازمان سیا انجام دادیم که در ادامه میخوانید. با این توضیح که گراهام فولر کارشناس ارشد سازمان سیا بوده و به طور طبیعی دیدگاهها و نظراتش با منافع ما همخوانی ندارد. این مصاحبه نیز تنها به دلیل ارائه این طرح از سوی وی انجام شده است.
* گزارش اطلاعاتی شما زمانی که در سازمان سیا فعالیت میکردید، در شماره اخیر صبح صادق منتشر شد، ابتدا میتوانید درباره آن گزارش توضیحی بدهید؟ شما در این گزارش درباره اهمیت سوریه صحبت کردهاید. چرا سوریه در آن زمان مهم بود و چرا پیشنهاد حمله به سوریه را دادید؟
این یادداشت، در دوره جنگ ایران و عراق نوشته شد؛ رویدادی که نگرانی بزرگی برای غرب به وجود آورد. این نگرانی درباره آینده تولیدات نفتی خلیج فارس و جنگندههای مشغول به جنگ در این خلیج بود. زمانی که سوریه لولههای انتقال نفت عراقی از گذرگاه مدیترانه و منتهی به سوریه را بست، بحرانی دیگر برای انتقال نفت به وجود آمد.
البته این بحران افزون بر تحت تأثیر قرار دادن عراق، به این معنا بود که منبع عظیم نفتی که از طریق خلیج فارس منتقل میشد، در حال بسته شدن است. بنابراین، این مسئله نگرانی بزرگ دیگری به وجود آورد. از سویی، آمریکا و اروپا درباره حمایت سوریه از ناسیونالیسم عربی و مخالفت سخت آن با اسرائیل [رژیم صهیونیستی] نگران بودند. بنابراین، سوریه سیاستهایی را دنبال میکرد که آمریکا اصلاً از آن خرسند نبود.
به هر حال، من در یادداشت خود پیشنهاد دادم اجبار سوریه برای باز کردن دوباره خطوط نفتی دریای مدیترانه، مهم است. این یک تصمیم سیاسی نبود، بلکه یک پیشنهاد بود و هیچ اقدامی صورت نگرفت.
پیشنهاد من این بود که عراق علیه سوریه حملات هوایی انجام دهد و بر سوریه فشار وارد کند تا این خطوط لوله باز شوند. هیچ پیاده نظام یا جنگی نباشد و فقط بر سوریه فشار وارد شود. ترکیه و اسرائیل هم میتوانستند بر سوریه فشار وارد کنند تا سوریه متقاعد شود و آن خطوط لوله مهم را باز کند.
در ادامه باید بگویم دولتمردان آمریکا به چنین کاری دست نزدند.
* شما در این گزارش گفتهاید که سوریه با منافع آمریکا در خاورمیانه خصومت دارد. اول موضوع خطوط لوله و بعد بحث امتناع سوریه از عقبنشینی سربازانش از خاک لبنان را مطرح کردهاید. بفرمایید چرا اینها برای آمریکا مهم بودند؟
از نظر آمریکا، نفوذ سوریه در لبنان خوشایند نبود؛ اما برای کسانی مانند من که مسائل خاورمیانه را مطالعه میکنند، واضح است که نفوذ سوریه در لبنان دائمی است و این نفوذ ریشههای تاریخی دارد و تغییر نخواهد کرد. سؤال اینجاست که لبنان تا چه اندازهای به سوریه اجازه خواهد داد در کشورش نفوذ کند؟ از منظر آمریکا، حضور سوریه در لبنان کاملاً منفی است. در حال حاضر، سوریه بارزترین نیروی ضد اسرائیلی در خاورمیانه است.
* آیا ترور «رفیق حریری» و اعمال فشار بر سوریه برای عقبنشینی نظامیانش، برای آمریکاییها مهم بود؟
بله، عربستان سعودی نیز از این مسئله ناراحت است. آمریکا نیز به مدت 40 سال از سوریه ناراحت و نگران بوده است. این موضوع به زمانی برمیگردد که حافظ اسد علیه اسرائیل موضع گرفت و در مقابل نفوذ آمریکا در منطقه ایستاد. بنابراین، سوریه نگرانی بزرگ آمریکاییها در سالهای متوالی بوده است.
* شما که سالها درگیر مسائل منطقه بودهاید، میتوانید توضیح دهید که چرا جنگ اخیر سوریه آغاز شد؟ آیا این جنگ به علت منافع آمریکایی رخ داد یا دلیل دیگری داشت؟
کاملاً مشخص است که جنگ داخلی سوریه، به طور کل در بخشی از بهار عربی رخ داد. آمریکا به طور کلی، با بهار عربی مشکلی نداشت؛ اما این کشور از سقوط دوست دیکتاتورش، بنعلی در تونس و سقوط مبارک ناراضی و ناراحت بود و درباره رخدادهای یمن نیز نگرانی داشت. بنابراین، زمانی که بهار عربی سوریه را تهدید کرد، واشنگتن برای اولین بار با یک شورش موافق بود.
به این ترتیب، آمریکا موافق براندازی بشار اسد شد. بیشتر تحلیلگران منطقه، معتقد بودند بشار اسد در جنگ داخلی خیلی دوام نخواهد آورد؛ اما به هر حال، اسد توانست در این جنگ دوام بیاورد. نیروهای مردمی سوریه بسیار از او حمایت کردند که غرب توقع چنین حمایتهایی را نداشت؛ از اینرو او سرانجام جان سالم به در بُرد.
آمریکا تمایل داشت از جهادیهای میانهرویی که علیه رژیم اسد میجنگیدند حمایت کند؛ اما به نظر من، بعدها مشخص شد این گروههای به اصطلاح جهادیهای میانهرو، خیلی ضعیف هستند یا اصلاً میانهرو نیستند.
بنابراین از نگاه من، دولت قانونی اسد از یک سو و دولت جدید تحت فرمان نیروهای نظامی جهادی از سوی دیگر، دو گزینهای بودند که باید یکی از آنها انتخاب میشد. بسیاری از سیاستها و قوانین اتخاذ شده از سوی گروههای جهادی از منابع القاعده و داعش نشئت میگرفت.
به هر حال، اسد شورشها را خیلی بد مدیریت کرد و پاسخ مناسبی به آنها نداد. به نظر من، حتی ایران هم از پاسخهای زودهنگام بشار اسد به این شورشها ناراحت بود.
به اعتقاد من، بین گزینه اسد و گروههای جهادی باید یک انتخاب شکل بگیرد که البته این موضوع به جنگ داخلی حتی بین آنها ادامه خواهد داد. آمریکا و اروپا این انتخاب را درک کردند، بنابراین حمایتهای خود را از گروههای جهادی قطع خواهند کرد.
* تغییر یا تضعیف رژیم سوریه، چه منافعی برای آمریکا داشته است؟
همانطور که گفتم، آمریکا رژیم سوریه را هیچگاه دوست نداشته است. این موضوع به زمان حافظ اسد و به دلایلی که گفته شد، برمیگردد. واشنگتن ابتدا با شورش علیه اسد موافق بود و به تضعیف و سقوط او امید داشت. آنها انتظار داشتند اگر اسد سقوط کند، چند نیروی دموکرات اداره سوریه را در دست خواهند گرفت؛ اما این توقع بسیار احمقانه بود. هر تحلیلگری که موقعیت را درک میکرد، متوجه میشد که این گروه کوچک از نیروهای دموکرات طرفدار غرب، در صورت سقوط بشار اسد، هرگز جنگ را نخواهد برد. نتیجه سقوط اسد، دولتی میشد که جهادیها آن را اداره میکردند و احتمالاً نیز با خودشان جنگ داشتند. حتی اگر گروههای جهادی قدرت را در دمشق در دست میگرفتند، جنگهای داخلی هیچ وقت پایان نمییافت.
* وضعیت کنونی و آینده سوریه در سالهای پیش رو را چگونه میبینید؟
وضعیت سوریه به حدی ویرانگر بود که موجب شد صدها نفر از مردم سوریه کشته شوند و هیچ نتیجه مثبتی به بار نیاورد. بنابراین، من معتقدم ورود روسیه به این وضعیت شفافسازیهایی را به همراه خود آورد. موضع روسیه مشخص بود؛ از نظر آنها یا باید اسد حمایت میشد یا گروههای جهادی. شما نمیتوانید برخی گروههای جهادی را حمایت کنید یا اینکه از جهادیهای خوب در مقابل جهادیهای بد حمایت کنید. آنها خارج کردن تمام جهادیها و حمایت و حفظ قدرت بشار اسد را لازم و ضروری میدانستند. در همان زمان، من امیدوار بودم روسیه بر بشار اسد فشار بیاورد تا قدرت را رها کند.
* از دیدگاه ملی ایرانیها، چرا حضور ایران در سوریه و به طور کلی منطقه مهم خواهد بود؟
یکی از اهداف آمریکا منزوی کردن ایران بود. به نظر من، کشورهای خلیج فارس و رژیمهای دموکراتتر باید تغییر کنند؛ اما از سویی در دولتهای سنی که ایران نماینده شیعه دارد، ترس از تغییر وجود دارد و احتمالاً ایران نمایندگیهای بیشتری به جز دولت شیعه در منطقه دارد. شیعه در خاورمیانه نمیتواند حکومت کند و البته در حال حاضر مسائل مهمتری به جز مخالفت شیعه و سنی در منطقه وجود دارد.
من معتقدم وضعیت حال حاضر خاورمیانه، که مناطق با خطوط فرقهای شیعه و سنی از هم جدا شدهاند، بسیار خطرناک است و واقعیات و مشکلات خاورمیانه را نمایان میکند. نظر عربستان سعودی درباره این موقعیت نیز این بوده که همه مشکلات از تهدید شیعهها نشئت میگیرد.
* به جز کمک به حزبالله، به نظر شما مسائل دیگری وجود دارد که برای ایران مهم باشد؟
بله، قطعاً ایران به دنبال حفظ متحدان در منطقه بوده است. از بین این متحدان حزبالله مهمترین آنهاست؛ اما تهران باید به خاطر داشته باشد که حزبالله نیرویی لبنانی است و این نیرو در لبنان رشد پیدا کرده و ریشه مذهبی آن، شیعه است که این ریشه بسیار عمیقتر از ایران است.
بنابراین، غرب به اشتباه حزبالله را ابزاری برای قدرت ایرانیان پنداشته است. قطعاً حزبالله به خواستههای ایران از جهات مختلف پاسخ میدهد؛ اما حزبالله یک نیروی مستقل در لبنان است. آنها بخشی غیر قانونی از دولت و نیروی قدرتمند سیاسی هستند که با مسیحیان کار میکنند. غیر مشروع خواندن حزبالله به منزله نیروی ایرانیان درست نیست و ایران روابط و نفوذ خود را با حزبالله حفظ میکند.