جعفر ساسان
داوود عسگری/
«من یظهرهالله»
باب در کتاب بیان در مواضع متعدد، به ظهور فردی به نام «من یظهرهالله»، یعنی کسی که خدا او را ظاهر میکند، اشاره دارد و به مریدان خود درباره ظهور وی بشارت میدهد. از جمله در کتاب بیان فارسی مینویسد: «مد نظر بیان نیست، الا به سوی من یظهرهالله»؛(1) و در جایی دیگر مینویسد: «آثار ظهور حقیقت در هر ظهور، تحفه است من قِبَلالله از برای او در ظهور بعد...؛ مثلاً آنچه خداوند بر عیسی نازل فرمود، تحفه بوده من قبلالله از برای محمد رسولالله...؛ و همین قسم، آنچه خداوند به رسولالله نازل فرموده، که امروز در مؤمنین به قرآن مشاهده میشود، مرایای افئده ایشان تحفه بود منالله به سوی قائم آلمحمد و همین قسم، آنچه در بیان متکوّن شود از شئون محبوبه، تحفه است از قبل نقطه بیان به سوی من یظهرهالله، که ظهور اخرای بیان باشد... .»(2)
باب در کتاب بیان، اعتبار تعالیم خود را تا روز ظهور «من یظهرهالله» و او را در رد یا قبول تعالیم خود، صاحب اختیار دانسته است. او همچنین منی انسان را از دسته نجاسات خارج کرده است تا «من یظهرهالله» از پاکی پدید آید.(3)
باب در بیان فارسی، ظهور موعود خود را بین ۱۵۱۱ تا ۲۰۰۱ سال پس از ظهور خود و تألیف بیان مقرر کرده است. او مینویسد:
«اهل این جنت، در این جنت متلذّذ هستند، الی اول ظهور مَن یظهِرُهُ الله. قسم به ذات الهی که از برای ایشان، در حین ظهور ایشان هیچ جنتی اعظمتر از ایمان به او و طاعت او نیست... وصیت میکنم کل اهل بیان را ... اگر شنیدید ظهوری ظاهر شده به آیات قبل از عدد اسمالله الاغیث [=۱۵۱۱ به حساب حروف ابجد]، که کل داخل شوید و اگر نشده... به عدد اسمالله المستغاث [=۲۰۰۱ به حساب حروف ابجد.]»(4)
حال بهاءالله که پیش از باب و پیش از حکم او بر پاکی نطفه به دنیا آمده است و در زمان مورد نظر باب ظهور نکرده و تنها نوزده سال پس از مرگ او، ادعای دیانت جدید کرده است، چگونه خود را همان من یظهرهالله میداند؟
اختلاف و جدایی
در دوره اقامت در ادرنه یا به قول بهاییها «ارض السرّ» بود كه یكباره میرزا حسینعلی رازی را كه مدتها در دل نهان كرده بود، آشكار و پیروان باب را به خود دعوت کرد. همچنین ازل را فاقد صلاحیت برشمرد. خلاصه، جنگ در گرفت و وی استقلال مذهب خود را اعلان کرد. (نمودار)
مبانی، اصول، تعالیم و احکام بهائیت
مبانی و اصول هر جریان، زیرساخت فکری و عقیدتی آن درباره مسائلی، مانند خداوند، انسان، جهان، مبدأ و معاد و منبع کسب معرفت در واقع بیانگر جهانبینی آن جریان است. فرقه بهائیت، اصول و مبانی مستحکم عقلانی ندارد و رهبران آن برای طراحی و ارائه یک منظومه فکری سواد کافی نداشتهاند؛ اما برای جذب پیروانی هر چند اندک، با استفاده از مبانی مکاتب دیگر، چه الهی و چه بشری و ممزوج کردن حق و باطل که یکی از شاخصههای فتنه است، اصول خود را ارائه دادهاند. منابع اعتقادى و احكام بهائیان، نوشتههاى سیدعلىمحمد باب، میرزا حسینعلى بهاءالله، عبدالبها و تا حدى نیز شوقى افندى است كه از نظر بهائیان مقدس هستند و در مجالس ایشان قرائت مىشوند؛ هرچند كتب باب به دلیل آنکه بهائیان از حقایق اعتقادات خود آگاه نشوند، عموماً در دسترس بهائیان قرار نمىگیرد. از همین رو، بیتالعدل مانع چاپ و انتشار كتب باب مىشود. دو كتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلى، نزد آنان از اهمیت خاصى برخوردار است.
در واقع، مهمترین ویژگی فتنه، که بدعت در دین است، در اصول این فرقه نمایان است و با شناخت این اصول، ماهیت آن بهتر مشخص خواهد شد. در ادامه برخی از اصول و مبانی بهائیت را بررسی میکنیم.
معرفتشناسی
راهها و شیوههای کسب شناخت در معرفتشناسی معنا مییابد و با کمک وحی، عقل، کشف و شهود و حس و تجربه میتوان به آن دست یافت؛ اما بهائیت به دلیل ضعف تئوریک نتوانسته است تصویر روشنی از معرفتشناسی و ابزارهای کسب آن ارائه دهد؛ بلکه برای فرار از واقعیت و ترس از رویارویی با نقدهای عقلی و نقلی، صورت مسئله را پاک کرده، اصالت این موازین را در شناخت نفی میکند و فیض روحالقدس را معیار کامل شناخت میداند. اشکالات معرفتشناسی و روششناسی معرفت دینی بهائیت، در شیخیه ریشه دارد که این فرقه، وارث فکری و عقیدتی آن قلمداد میشود. احسایی، بنیانگذار شیخیه که مشرب اخباری داشت، عقل و اجتهاد را برنمیتابید و بسیاری از عقاید خود را به مسموعات مستقیم از ائمه(ع) که در رؤیا نصیبش میشد، مستند میکرد. این نگرش نادرست، از شیخیه به بابیه و بهائیت سرایت کرد و آنها افزون بر عقل، نقل و حس را نیز نامعتبر
دانستند.
عبدالبهاء که پیامبر دوم و مبین بهائیت شناخته میشود، سخنان پدر را بیشتر تفصیل میکند و مینویسد:
«میزان ادراک، آنچه مسلّم است، منحصر در چهار موازین است؛ یعنی حقایق اشیا به این چهار چیز ادراک میشود: اول میزان، حس است؛ یعنی آنچه به چشم و گوش و ذائقه و شامّه و لامسه احساس میشود، این را محسوس میگویند. امروز نزد جمیع فلاسفه اروپا این میزان، تامّ است. میگویند: اعظم موازین، حس است و این میزان را مقدس میشمارند؛ حال آنکه میزان حس، ناقص است؛ زیرا خطا دارد... پس بدان، آنچه در دست ناس است و معتقد ناس، محتملالخطاست؛ زیرا در اثبات و نفی شیء، اگر دلیل حسی آرد، واضح شد که آن میزان تامّ نیست و اگر دلیل عقلی گوید، آن نیز تامّ نیست یا اگر دلیل نقلی گوید، آن نیز تامّ نیست. پس واضح شد که در دست خلق میزانی نیست که اعتماد نمایی؛ بلکه فیض روحالقدس میزان صحیح است که در آن ابداً شک و شبههای نیست و آن تأییدات روحالقدس است که به انسان میرسد و در آن مقام یقین حاصل میشود.»(5)
فیض روحالقدس یکی از تعالیم دوازدهگانه بهائیت است که میگوید: «عالم محتاج به نفثات (الهامات) روحالقدس است.» عباس افندی در ارتباط با این اصل گفته است:
«تعلیم دوازدهم حضرت بهاءالله آنکه عالم انسانی به قوای عقلیه و قوای مادیه ترقی نکند، بلکه به جهت ترقی صوری و معنوی و سعادت فوقالعاده انسانی، نفثات روحالقدس لازم است و باید قوه الهیه، یعنی روحالقدس تأیید کند و توفیق بخشد تا آنکه هیئت بشر ترقیات فوقالعاده نموده، به درجه کمال برسد؛ زیرا جسم انسان محتاج به قوای مادیه است، ولی روح انسان محتاج به نفثات روحالقدس است و اگر تأییدات روحالقدس نبود، عالم انسانی خاموش میشد و نفوس انسانی مرده بود.»(6)
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.