بلژيک با نام رسمي پادشاهي بلژيک، کشوري در غرب اروپا و يکي از اعضاي اتحاديه اروپاست. پايتخت آن «بروکسل» است و از شمال با هلند، از شرق با آلمان، از جنوب شرقي با لوکزامبورگ، از جنوب با فرانسه و از شمال غربي با درياي شمال مجاور است. خط جدايي فرهنگي ژرمنها و روميزبانها از ميانههاي کشور بلژيک ميگذرد.
از نظر تاريخي، بلژيک قسمتي از کشورهاي فروبوم (سرزمينهاي پست) بود که شامل هلند و لوکزامبورگ نيز ميشد و پيشترها نواحي گستردهتري را نسبت به گروه کشورهاي بنلوکس امروزي در بر ميگرفت.
این کشور از اواخر سدههاي ميانه تا سده هفدهم، کانون بازرگاني و فرهنگي پر رونقي به شمار ميرفت. از سده شانزدهم تا انقلاب بلژيک در سال ۱۸۳۰ و جدايي اين کشور از هلند، بلژيک محل جنگهاي بسياري بين قدرتهاي اروپايي بود و به همين دليل با عنوان «ميدان جنگ اروپا» لقبگذاري شده بود. از زمان انتصاب «لئوپولد اول» به پادشاهی در سال ۱۸۳۱، بلژيک داراي يک نظام سلطنتي، قانون اساسي و دموکراسي پارلماني شد.
ورود به جرگه استعمارگري بلژيک با به قدرت رسيدن «لئوپولد دوم» آغاز ميشود که زاده ۹ آوريل ۱۸۳۵ در بروکسل است. وي دومين پادشاه بلژيک و پسر لئوپولد يکم و لوئیز اورلئان بود. لئوپولد دوم پس از پدرش در ۱۷ دسامبر ۱۸۶۵ به تخت نشست و تا زمان مرگ پادشاه بلژيک بود. اين پادشاه خونخوار بلژيکي در طول مدت اشغال جمهوري دموکراتيک کنگو موجب قتل و مرگ بيش از ۱۰ ميليون نفر از مردم اين کشور شد. وی ابتدا با شعار پايان دادن به بردگي به ميدان آمد و با انجام دسيسههاي بسيار، سرانجام موفق شد در نشست برلين کنگو را تحت سلطه درآورد.
لئوپولد دوم در سال 1870 به منزله پادشاه قدرتمند بلژيك كه خود را «انساندوست» ميدانست و در نطقهايش بيشتر بر انسانيت و نوعدوستي تأكيد ميكرد، به بهانه بالابردن وجهه و حيثيت كشور خود درصدد استعمار بخشهايي از قاره آفريقا برآمد. وي در سال 1876 م در شهر بروكسل، نشستی با حضور دانشمندان، سيّاحان و سياستمداران تشكيل داد و در نطق افتتاحيهاش مكارانه از گسترش تمدن در قاره سياه سخن گفت. او آنگونه حرف ميزد كه گويي اروپاييها هيچ منافعي در آفريقا ندارند و فقط براي گسترش تمدن و رهايي سياهپوستان بومي از جهل به آن سرزمين ميروند. نتيجه نشست تشكيل «انجمن بينالمللي به منظور گسترش تمدن در آفريقا» بود. در سال 1879 اين انجمن «هنري استانلي» را براي كشف سرزمينهاي تازه فرستاد. استانلي در طول رودخانه آن پيش رفت و منابع عظيم ثروت آن را از نزديك مشاهده كرد. استانلي در بازگشت خود پادشاه بلژيك را از منابع عظيم ثروت كنگو، به ویژه عاج و كائوچو آگاه کرد. پادشاه طماع بلژيك گروههاي تازهاي را به كنگو اعزام كرد که اين گروهها خیلی زود توانستند با فريب و ريا قبايل آفريقايي را تابع خود کنند.
کنگوي بلژيک مملکت زرخيزي از آفريقاي مرکزي است که بيش از يک قرن مستعمره بلژيک بوده و منابع غني آن با نهايت بيرحمي مورد استثمار قرار گرفته است. در ايالت آزاد كنگو دو منبع بزرگ ثروت براي بلژيك وجود داشت؛ اول كائوچو كه بلژيكيها از جنگلهاي بزرگ اين منطقه به دست ميآوردند و دوم عاجهاي گرانقيمت فيلها. كائوچو به اروپا حمل ميشد و عاجهای فيلها نيز به صورت وسايل زينتي در ميآمد؛ البته تهيه كائوچو و عاج براي لئوپولد بسيار گران تمام ميشد.
لئوپولد دوم در طول تسلطش بر کنگو به غارتها و جناياتهاي فراواني دست زد که در طول تاريخ استعمار کمتر ميتوان براي آن نظيري یافت. او معاملات تجارياش را به منزله تلاشهاي «بشردوستانه» و «علمي» و با نام جامعه بينالمللي آفريقاييها به انجام ميرساند و براي اين کار مردم به بند کشيده شده کنگو را براي استخراج منابع آن به کار ميگرفت. در واقع، پادشاهي او شامل اردوگاههاي کار، قطع اعضاي بدن، شکنجه و اعدام
بود.
لئوپولد دوم فقط به کنگو نظر نداشت؛ بلکه به مصر و فلسطين هم چشم دوخته بود. بلژيکيها نتوانستند مصر را به دست آورند و از فلسطين يا چين هم که در آن سرمايهگذاري زيادي کرده بودند، چيزي عايدشان نشد. بلژيک در نشست برلين سرزميني به وسعت بيش از ۰۰۰/۰۰۰/۳۶۰ کيلومتر مربع را به تصرف درآورد.
مستعمرههاي سابق آلمان از جمله رواندا و بوروندي در سال ۱۹۱۶ به تصرف کنگوی بلژیک درآمد. در سال ۱۹۲۴ اتحادیه ملل اين مناطق را تحت اختيار بلژيک قرار داد؛ اما بار ديگر بلژيک در سال ۱۹۴۰ طي يک يورش وحشيانه هدف حمله آلمانها قرار گرفت و تا زمستان سال ۴۵ ـ ۱۹۴۴ که به دست نيروي متفقين آزاد شد، تحت اشغال قرار داشت. کنگوي بلژيک استقلال خود را طي بحران کنگو در سال ۱۹۶۰ به دست آورد و رواندا و بوروندي در سال
۱۹۶۲ مستقل شدند.