صياد شيرازي مانند ديگر مردان حق از روزي که قدم در راه انقلاب نهادند، همواره سر و جان خود را براي نثار در راه خدا بر روي دست داشتند. سرزمين‌هاي داغ خوزستان و گردنه‏هاي برافراشته کردستان، سال‌ها شاهد آمادگي و فداکاري اين انسان پاک‏نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه‏هاي دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگي او حفظ کرده است. (امام خامنه‌اي، 21/1/1378)
روز ۱۹ فروردين ۱۳۵۹ جيمي کار‌تر، رئیس‌جمهوري آمريکا طي دستوري قطع روابط سياسي و بازرگاني با جمهوري اسلامي ايران را اعلام کرد. اين دستور که پنج ماه پس از تصرف سفارت آمريکا در تهران به دست دانشجويان مسلمان پيرو خط امام(ره) صادر شد، عکس‌العمل دولت آن کشور در برابر گروگان‌گيري ديپلمات‌هاي آمريکايي در ايران بود.
کار‌تر در سخنان خود درباره قطع رابطه با ايران گفت: «... مطالبات شاکيان آمريکايي و شرکت‌ها، از اموال مسدود شده ايران در آمريکا برداشت خواهد شد و مسئوليت بحران با شوراي انقلاب ايران است که خود را پشت سر دانشجويان پنهان مي‌کند. اگر گروگان‌ها آزاد نشوند، تصميمات شديد‌تري عليه ايران اتخاذ خواهد شد و آمريکا با هم‌پيمانان خود اقدامات مقتضي به عمل خواهد آورد. هيچ ويزاي جديدی براي ايرانيان صادر نخواهد شد و کليه ويزاهاي صادر شده پس از بحران باطل مي‌باشد... .»
در پي اين تصميم، از يک‌سو دفتر امام خميني(ره) اعلام کرد: «نظر امام در مورد گروگان‌ها عوض نشده و مثل گذشته سفارت و گروگان‌ها تا تشکيل مجلس شوراي اسلامي و تعيين سرنوشت آنها توسط وکلاي مردم در دست دانشجويان باقي خواهد ماند» و از سوی ديگر امام خميني(ره) خود بيانيه جداگانه‌اي در اين زمینه منتشر کردند.
امام(ره) در اين پيام با اشاره به انتشار خبر دستور کار‌تر براي پايان روابط سياسي ايالات متحده با ايران، گفته بود: «اگر کار‌تر در عمر خود يک کار خير کرده باشد، همين قطع رابطه است.»
متن کامل پيام بنيانگذار جمهوري اسلامي به این شرح بود:
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم
ملت شريف ايران، خبر قطع رابطه بين آمريکا و ايران را دريافت کردم. اگر کار‌تر در عمر خود يک کار کرده باشد که بتوان گفت به خير و صلاح مظلوم است، همين قطع رابطه است. رابطه بين يک ملت به پا‌خاسته براي رهايي خود از چنگال چپاولگران بين‌المللي با يک چپاولگر عالم‌خوار هميشه به ضرر ملت مظلوم و به‌ نفع چپاولگر است. ما اين قطع رابطه را به فال نيک مي‌گيريم، چون که اين قطع رابطه دليلي بر قطع اميد دولت آمريکا از ايران است، ملت رزمنده ايران اين طليعه پيروزي نهايي را که قدرت سفاکي را وادار به قطع رابطه، يعني خاتمه دادن به چپاولگري‌ها کرده اگر جشن بگيرد، حق دارد.
ما اميدواريم که نابودي سرسپردگاني مثل سادات و صدام حسين به زودي انجام گيرد و ملت‌هاي شريف اسلامي به اين انگل‌هاي خائن آن کنند که ملت ما با محمدرضا خائن کرد و دنبال آن براي آزاد زيستن و به استقلال تمام رسيدن قطع روابط با ابرقدرت‌ها خصوصاً آمريکا نمايند.
من کراراً گوشزد نموده‌ام که رابطه ما با امثال آمريکا رابطه ملت مظلوم با جهان‌خواران است. شما اي ملت عزيز که براي رضاي خداوند متعال با بانگ «الله اکبر» بر دشمنان خود چيره شديد و آزادي و استقلال را به دست آورديد، با اتکا به خداوند تعالي و حفظ وحدت کلمه مهيا باشيد براي رودررويي دشمنان اسلام و دشمنان مستضعفين، شما به خواست خداي تعالي پيروز هستيد و بر مشکلات غلبه خواهيد کرد.»
کار‌تر پيش از قطع رابطه با ايران، چند مرحله اقدامات سياسي و اقتصادي عليه جمهوري اسلامي ايران به عمل آورده بود. در نخستين عکس‌العمل، روز ۲۲ آبان ۱۳۵۸ ضمن صدور دستور توقيف کليه دارايي‌هاي ايران در بانک‌هاي آمريکايي و شعبه‌هاي خارجي، خريد نفت از ايران را متوقف کرد. در ۱۳ آذر، پانزده عضو شوراي امنيت تحت فشار آمريکا به اتفاق آرا قطعنامه شماره ۴۵۷ را در محکوميت اشغال سفارت آمريکا در تهران منتشر کردند.
ارجاع موضوع گروگان‌گيري به ديوان بين‌المللي دادگستري در لاهه، از ديگر اقدامات آمريکا بود. رأي اين ديوان نيز روز ۲۴ آذر عليه ايران صادر شد و ۱۵ قاضي اين دادگاه به اتفاق آرا جمهوري اسلامي ايران را به دليل تصرف سفارت آمريکا محکوم کردند.
در نهم دي ۱۳۵۸، شوراي امنيت سازمان ملل تحت فشار آمريکا قطعنامه ۴۶۱ را در موضوع مجازات‌هاي اقتصادي عليه ايران تصويب کرد و تا ۱۷ دي به ايران مهلت داد تا گروگان‌هاي آمريکايي را آزاد کند. افزون بر اين، بسياري از مفسران آمريکايي نيز از نيروي موسوم به «واکنش سريع» که در ۱۱ دي ۱۳۵۸ به دستور کار‌تر در خليج فارس شکل گرفت، به منزله عکس‌العمل واشنگتن در مقابل واقعه تصرف سفارت آمريکا در تهران ياد کردند. دستور قطع رابطه با ايران ۱۷ روز پیش از مداخله نظامي آمريکا در منطقه طبس با هدف آزادسازي گروگان‌ها اتخاذ شد. جيمي کار‌تر پس از صدور فرمان قطع رابطه، در سخناني اعلام کرد: «ديپلمات‌هاي ايراني ۲۴ ساعت فرصت دارند خاک آمريکا را ترک کنند.»
موضوع قطع روابط سياسي و اقتصادي آمريکا با ايران، دو ماه پيش از صدور دستور کار‌تر، در قطعنامه ارائه شده از سوي آمريکا به شوراي امنيت سازمان ملل پيش‌بيني شده بود. در آن قطعنامه که در ۲۴ بهمن ۱۳۵۸ به شورا ارائه شد، آمريکا خواستار اعمال تحريم‌هاي اقتصادي عليه جمهوري اسلامي و قطع رابطه با ايران به دليل تصرف سفارت آمريکا شد. اين درخواست در نشست کشورهاي صنعتي غرب نيز مطرح شده بود؛ ولي رايزني‌هاي هیئت نمايندگي ايران در سازمان ملل و همچنين وتو شدن قطعنامه پيشنهادي آمريکا از سوی اتحاد جماهير شوروي، سبب شد دولت جيمي کار‌تر در تصميم‌گیری براي قطع مناسبات سياسي و بازرگاني با ايران تنها بماند.
به دنبال قطع رابطه ايران با آمريکا و مهلت ۳۶ ساعته کار‌تر به ديپلمات‌هاي ايراني مبني بر خروج از آمريکا، در ساعت ۱۲:۳۵ بيستم فروردين ماه حدود ۵۰ نفر از اعضاي سفارت ايران در واشنگتن و اعضاي کنسولگري‌هاي ايران در شيکاگو و نيويورک به همراه خانواده‌هاي‌شان با پرواز ۷۳۰ هواپيمايي ملي ايران وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدند.
روزنامه «کيهان» فرداي آن روز در گزارشي از بازگشت ديپلمات‌هاي ايراني نوشت: «به دنبال ورود ديپلمات‌هاي ايراني به فرودگاه تهران علي آگاه، کاردار ايران در واشنگتن و تني چند از اعضاي سفارت ايران در آمريکا به همراه صادق قطب‌زاده و اسقف کاپوچي در يک مصاحبه راديو، تلويزيوني و مطبوعاتي شرکت کردند و به سؤالات خبرنگاران داخلي و خارجي جواب دادند.»
يکي از نظاميان ايراني که به همراه اعضاي سفارت ايران در آمريکا به کشورمان مراجعت کرده بود، درباره موضوع اخير به خبرنگار کيهان گفت: «روز دوشنبه گذشته پس از ورود انور سادات به آمريکا عده‌اي از دانشجويان ايراني و عرب به همراه گروهي از سياهان مسلمان، تظاهرات وسيعي را در اغلب شهرهاي آمريکا به راه انداختند که به دنبال آن کار‌تر در ساعت سه بعدازظهر ضمن ايراد يک سخنراني تند به اعضاي سفارت ايران ۳۶ ساعت مهلت داد که آمريکا را ترک کنند. به دنبال اين مهلت غافلگيرانه، سفارت ايران در محاصره مأموران اف.بي.آي و سازمان سيا قرار گرفت و پيش از آنکه اعضاي سفارت ايران بتوانند تصميمي بگیرند، هر يک از آنها تحت مراقبت دو مأمور اف.بي.آي قرار گرفتند.»
وي در ادامه سخنانش افزود: «مأموران اف.بي.آي با در دست داشتن عکس سفارت و کنسولگري‌ها در جلوی خانه آنها کشيک مي‌دادند و چنانچه يک ايراني مي‌خواست قدمي بردارد، به دنبال او حرکت مي‌کردند.» وي همچنين گفت: «در اين چند ساعت که به پايان مهلت ما مانده بود، انواع توهين‌ها از سوي مأموران آمريکايي به ما شد، به خصوص نظامياني که در شهرهاي کوچک آمريکا سکونت دارند، بيش از اندازه در ناراحتي به سر مي‌برند، چرا که در اين شهرهاي کوچک ايراني‌ها شناسايي شده‌اند و از هر نظر در مضيقه قرار دارند.»
در همين حال مقدم، سرپرست کنسولگري ايران در شيکاگو در گفت‌وگو با خبرنگاران گفت: «در طول مهلت ۳۶ ساعته، ما فقط توانستيم به سرعت مدارک و ويزاهاي دانشجوياني را که هم‌اکنون تنها مورد نگراني ما هستند، به وسيله پست براي‌شان ارسال داريم و ديگر فرصتي نبود که براي‌شان اقدام سازنده‌اي صورت دهيم. چند ساعت به پايان مهلت مانده، سفارت ايران در محاصره قرار گرفت و آن ‌عده که در داخل سفارت بودند، هر يک به وسيله دو مأمور به نقطه‌اي برده شدند و در سفارت ايران مهر و موم شد. ما فقط توانستيم زندگي‌مان را به دوستاني که شايد آنها نيز وضعيت ما را پيدا کنند، تحويل داده و خود را به فرودگاه رسانديم. در فرودگاه عده‌اي از آمريکايي‌ها عليه ايران شعار مي‌دادند و يک گروه از سياه‌پوستان مسلمان نيز با در دست داشتن عکس امام به محل فرودگاه آمده بودند و عليه کار‌تر شعار مي‌دادند.»
به نوشته کيهان، تا بعدازظهر ۲۱ فروردين به جز سرکنسولگري ايران يا‌‌ همان سفارت ايران که در واشنگتن واقع بود، ايران چهار کنسولگري ديگر نيز در شهر‌هاي شيکاگو، هستون، نيويورک و سانفرانسيسکو داشت که همگي آنها تعطيل و مهر و موم شدند.

 عبدالله شهبازي/ سرباز وظيفه گارد شاهنشاهي به نام رضا شمس‌آبادي (اهل کاشان) روز بيست‌ويکم فروردين سال ۱۳۴۴ تصميم می‌گیرد هنگام ورود «محمدرضا پهلوي» به کاخ مرمر، او را به هلاکت برساند. او در مقابل در ورودي کاخ قرار می‌گیرد؛ اما به علت تأخير چند دقيقه‌اي شاه، نقشه عملي نمی‌شود. استوار بابايي که در پشت يکي از درختان مخفي شده بود، او را هدف قرار می‌دهد؛ اما شمس‌آبادي وی را به هلاکت می‌رساند. سپس با استوار آيت لشگري روبه‌رو می‌شود. آيت لشگري نيز به سرنوشت بابايي دچار می‌شود. شاه به سمت دفتر خود می‌دود. رضا نيز به دنبالش می‌رود و فرياد می‌زند: «من بايد اين جلاد را بکشم!»
محمدرضا که در حال فرار به داخل ساختمان کاخ بود، زمين مي‌خورد و همين زمين خوردن سبب مي‌شود گلوله‌ها به محمدرضا نخورد، همزمان ساير نگهبانان خود را به شمس‌آبادي رسانده و او را به گلوله مي‌بندند.
شمس‌آبادي که جواني قوي‌هيکل و قوي‌بنيه بود،‌ در حالي که حدود پانزده گلوله به قسمت‌های حساس‌ بدنش خورده بود، باز هم جلو رفته و به شليک ادامه می‌دهد تا اينکه يکي از گاردها گلوله‌اي به مغز او شليک کرده و او را به قتل می‌رساند.
در اين حادثه دو نفر از درجه‌داران گارد شاهنشاهي جان خود را از دست می‌دهند، اما محمدرضا که در زير ميز اتاق کار خود پناه گرفته بود، از مرگ حتمي نجات می‌یابد.
پس از اين حادثه ساواک وارد کار شده و از روي تحقيقات مطلع می‌شود که اين حادثه تروريستي را يک گروه مائوئيستي به رهبري «پرويز نيکخواه» سازماندهي و اجرا کرده است.
به این ترتیب، ساواک موفق می‌شود با وجود کشته شدن رضا شمس‌آبادي سرنخ‌هايي به دست آورد و اعضاي گروه تروريستي پرويز نيکخواه را دستگير کند. آنها عده‌ای جوان تحصيل‌کرده در انگلستان بودند که پس از پايان تحصيلات خود براي انجام اقدامات تروريستي به ايران آمده بودند.
محمدرضا پس از اطلاع از ماوقع ماجرا، دستور می‌دهد مهندس پرويز نيکخواه، نفر اول اين گروه تروريستي را به کاخ بياورند و با او روبه‌رو کنند!
در پرونده پرويز نيکخواه عکسي بود که او را پشت سر مائو، رهبر چين کمونيست نشان مي‌داد و ساواک اين عکس را دليل ارتباط آنها با چين مي‌دانست، اما محمدرضا اين مسئله را قبول نداشت و معتقد بود همه اين حوادث زير سر شرکت‌هاي نفتي انگلستان است.
روايت فرح پهلوي از ديدار پرويز نيکخواه و محمدرضا پهلوي نيز خواندني است. فرح مي‌نويسد، روزي که پرويز نيکخواه را به قصر آوردند، من هم حضور داشتم. او چند قدم مانده بود تا به ما برسد، سلام و تعظيم کرد.
محمدرضا گفت: «مردک براي چه مي‌خواستي مرا بکشي؟!»
مهندس نيکخواه پاسخ داد: «اشتباه کردم و تقاضاي عفو دارم!»
ارتشبد نصيري (رئيس سازمان امنيت) که در کنار نيکخواه ايستاده بود، اجازه خواست تا گزارشي را به عرض ما برساند؛ اما محمدرضا به او تشر زد و گفت: «اگر شما وظايف خودتان را درست انجام داده بوديد، اين اتفاق نمي‌افتاد!»
در اين موقع نصيري ساکت شد و محمدرضا از نيکخواه خواست تا صادقانه همه چيز را شرح بدهد. 
در پايان اين گفت‌وگو نيکخواه از محمدرضا تقاضاي بخشش کرد و من هم پادرمياني کردم و از محمدرضا خواستم تا او را ببخشد.
محمدرضا رو به ارتشبد نصيري (رئيس سازمان امنيت) کرد و گفت: «نظر شما چيست؟»
ارتشبد نصيري گفت: «امر امر اعلي حضرت است؛ اما اگر نظر جان‌نثار را بخواهيد، بايد عرض کنم اين شخص بايد فوراً اعدام و مايه عبرت ديگران شود!» 
من بار ديگر از محمدرضا خواستم او را ببخشد و محمدرضا در کمال بهت و ناباوري گفت: «نيکخواه را مي‌بخشد!»...
در نتیجه نيکخواه از مرگ حتمي نجات يافت و پس از آن خود را در خدمت اهداف «انقلاب سفيد شاه و مردم» قرار داد.
پرويز نيکخواه مرد متفکري بود و خدمات بسیاری در حزب رستاخيز ملت ايران و سازمان راديو ـ‌ تلويزيون ملي ايران انجام داد. به این ترتیب، کسی که به قصد ترور محمدرضا و نابودي رژيم سلطنتي ايران به مملکت وارد شده بود، در زمره وفادارترين خدمتگزاران رژيم قرار گرفت!
نيکخواه پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دستور مرحوم شيخ صادق خلخالي به اعدام محکوم شد.

امام خامنه‌ای در گذر زمان-۱۳۴
  سید‌مهدی حسینی/یکی از غم‌انگیزترین روزها برای امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) لحظات پایانی عمر امام خمینی(ره) بود. معظم‌له و سایر مسئولان در این ایام بسیار نگران بودند. شرایط بسیار حاد بود. آیت‌الله محمد مؤمن یکی از اعضای فقهای شورای نگهبان در مصاحبه‌ای درباره آن روزها چنین می‌گوید: «بازنگری قانون اساسی به این ترتیب پیش می‌رفت تا عصر روز 13 خرداد که طبق روال برنامه بود برای بررسی اصل تعیین مقام رهبری در کمیسیون جمع شویم. من بعد از ظهر که به کمیسیون آمدم جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی را دیدم و ایشان به من گفتند از دفتر حضرت امام(ره) مرا فراخوانده‌اند و باید به آنجا بروم. هنوز آقای خامنه‌ای تشریف نیاورده بودند؛ از این‌رو آقای هاشمی تأکید کردند اگر آقای خامنه‌ای تشریف آوردند به ایشان بگویید که من به این دلیل به دفتر حضرت امام(ره) رفتم که حدس زده‌ایم حال حضرت امام(ره) نباید چندان مساعد باشد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که تشریف آوردند همه ما تصمیم گرفتیم که با هم به دفتر ایشان برویم، زیرا من هم یکی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بودم. هنوز اذان مغرب نشده بود که ما در منزل حضرت امام(ره) اجتماع کردیم. ایشان در اتاقی رو به قبله بستری و زیر دستگاه تنفس مصنوعی بودند. حضرات آیات مشکینی،‌ مهدوی‌کنی و نیز آقای خامنه‌ای و برخی اعضای مجلس خبرگان رهبری در اتاق بودند.آقایان از من که منشی اعضای هیئت‌رئیسه خبرگان بودم خواستند تا با استفاده تلفن دفتر امام با کلیه اعضای خبرگان در سراسر کشور تماس گرفته و آنها را به یک جلسه فوق‌العاده در مجلس شورای اسلامی برای ساعت هشت صبح فردا، دعوت کنم و در عین حال قرار نبود خبری درباره حال حضرت امام داده شود. این تماس‌ها با توجه به اینکه تلفن تمامی اعضا را داشتم، تا دقایقی پس از اذان مغرب به طول انجامید و ما پس از ادای نماز، غمگین و ناراحت در بیت امام(ره) نشسته بودیم که حاج احمدآقا خبر فوت امام(ره) را دادند. اجتماع بزرگی از مردم جماران، همسایه‌ها و افراد متفرقه اطراف دفتر حضرت امام گرد آمده بودند تا از وضع امام(ره) مطلع شوند، اما آقایانی که در بیت امام جمع بودند تمایلی به اعلان خبر فوت امام، خصوصاً در ساعات پایانی روز نداشتند. از این رو از اجتماع مردمی تقاضا شد، در مساجد و تکایا به قرائت‌ دعای توسل بپردازند. به این ترتیب از ازدحام و سروصدای اطراف بیت حضرت امام کاسته شد. پس از آن در این باره اعلان خبر فوت حضرت امام(ره)  بین حضرات آیات بحث شد... و تصمیم گرفته شد روز 14 خرداد ساعت 7 صبح رادیو خبر فوت امام  اعلان شود...»


جمهوري چاد، کشوري بي‌دريا و از همه سو خشک، در مرکز آفريقاست. پايتخت آن انجامنا است. مساحت اين کشور در حدود ۱۲۸۴۰۰۰ کيلومتر مربع است. اين کشور از نظر مساحت در جهان رتبه بيستم را دارد و جزء سي کشور بزرگ جهان و از بزرگ‌ترين کشورهاي آفريقاست. مساحت عظيمي از اين کشور بيابانی است و در اکثر زمين‌هاي آن، کشتی صورت نمی‌گیرد. نظام حکومتي اين کشور بر اساس نظام جمهوري است. جمهوري چاد از شمال با کشور ليبي، از شرق با کشور سودان شمالي، از جنوب با کشورهاي آفريقاي مرکزي و کامرون و از غرب با کشورهاي نيجر و نيجريه همسايه است.
«چاد» در زبان محلّي به معناي درياچه است و این نام به دلیل وجود درياچه‌اي حدود 20 هزار كيلومتر مربع در اين كشور، اخذ شده است. اين كشور آفريقايي از هزاره‏هاي قبل از ميلاد، مسكوني بوده و از قرن يازدهم ميلادي، پذيراي اسلام شده است؛ اما در اواخر قرن هجدهم، برخي مبلّغان مسيحي توانستند، گروهي از مردم جنوب اين كشور را به مسيحيّت سوق دهند. با اين حال بيش از نيمي از جمعيّت آن مسلمان و بيش از 30 درصد مسيحي هستند. مردم چاد به دو زبان رسمي عربي و فرانسوي صحبت مي‏كنند و خط آنها لاتين و عربي است.
مسلمانان چاد براي نخستين بار، در سال 1895، با دولت‌هاي استعمارگر، رو در رو شدند؛ مسلمانان چاد وظيفه ديني و اسلامي خود مي‌دانستند تا در برابر استعمارگران غربي که با ميسيون‌هاي تبشيري يا با لباس‌هاي ديگري به سراغ آنها آمده بودند، بجنگند. مبارزات مردم چاد در آن تاريخ شکست خورد؛ چرا که از يک سو در آغاز راه قرار داشت و از سوي ديگر، مبارزان تجربه کافي براي مبارزه نداشتند و از امکانات لازم برخوردار نبودند؛ پس نتوانستند جلوي تجاوز اشغالگران به چاد را بگيرند. به اين ترتيب نيروهاي فرانسه وارد اين کشور شدند.
در سال 1900، فرانسوي‌ها تمامي مناطق اطراف درياچه چاد را با جنگي وحشيانه گرفتند. يکي از شاهدان عيني نتيجه اين جنگ را چنين توصيف مي‌کند: «به هر کجا نگاه مي‌کردي دهکده‌هاي ويران بود و استخوان‌هاي انسان... زمين پر بود از بقاياي اجساد انسان که سگ‌هاي غول‌پيکر و زشت آنها را دريده و خورده بودند...» نيم قرن مقاومت مردم سودان غربي و مرکزي به طور موقت درهم شکسته شد.»
فرانسو‌ي‌ها با تسلّط بر اين سرزمين به اجحاف، زورگويي، بي‌عدالتي و رشوه‌خواري پرداختند. از سال ۱۹۲۹، کشاورزان چاد به کشت پنبه مجبور شدند. در مناطق پنبه‌خيز، توده مردم کشاورز، مجبور بودند بخشي از مزارع خود را به کشت پنبه اختصاص دهند. تعيين مساحت زمين‌ها براي کشت پنبه با مسئولان رژيم استعماري بود. پس از برداشت محصول، کشاورز بومي ناچار بود توليد خود را به «کمپاني‌هاي داراي امتياز» که از سوی مقامات رژيم استعماري، انحصار خريد و فروش پنبه را دريافت کرده بودند، واگذار کند. کشاورز بومي، مي‌بايست در موعد مقرّر، تحت نظارت مقامات اداري و نمايندگان کمپاني، پنبه توليدي‌اش را به «خريدار» کمپاني پنبه تحويل مي‌داد. در غير اين صورت، نامبرده جريمه مي‌شد. قيمت پنبه را وزارت امور مستعمرات ـ دايره کشاورزي، تعيين می‌کرد. به طور معمول، قيمت تعيين شده به حدي نازل بود که فقط کفاف پرداخت ماليات مقرّر شده را مي‌داد.
با پايان جنگ جهاني اول و پس از برچيده شدن خلافت عثماني در سال 1917، چاد به طور رسمي زير سلطه دولت‌هاي فرانسه درآمد. در عين حال، مبارزات مردم چاد براي آزادي سرزمين‌شان از اشغال متجاوزان استعمارگر ادامه پيدا کرد. سرانجام مبارزان موفّق شدند پس از 43 سال نبرد با استعمار، در ۱۱ اوت سال 1960، استقلال کشورشان را به دست آورند. 
با وجود اعلام استقلال، نيروهاي فرانسه خاک اين کشور را ترک نکردند و با پشتيباني آنها «تامبل باي»، رهبر «حزب ترقّي‌خواه» قدرت را به دست گرفت. او که يک فرد غير مسلمان و وابسته به غرب بود، لبه تيز حملات خود را متوجّه مسلمانان و گروه‌هاي سياسي جهاد کرد و يک ديکتاتوري بسيار خشن و مخالف با باورهاي اسلامي را روي کار آورد. تامبل باي درصدد ايجاد يک نظام غير مذهبي در چاد بود. اين امر، خشم مسلمانان را برانگيخت و مورد اعتراض شديد آنها واقع شد. اين اعتراضات، تهديد جدّي و زنگ خطري براي حکومت تامبل باي در آينده به شمار مي‌آمد؛ به همين دليل تحمّل گروه‌هاي سياسي و مسلمان براي او گران بود؛ از اين رو پس از تثبيت حکومت خود، در نخستين اقدام، به سرکوب آنان پرداخت. گروه‌ها و احزاب سياسي چاد با درک موقعيّت حساس کشور، ناگزير با سياست‌هاي تامبل باي مقابله کرده و براي برآورده شدن خواسته‌هاي‌شان هماهنگ شده و «حزب ملّي آفريقا» را پايه‌ريزي کردند و به جز «حزب اتحاد ملي» ديگر احزاب سياسي به آن پيوستند. 


بسم‌الله الرحمن‌الرحيم
خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامي، نائب امام عصر(عج) حضرت آيت‌الله خامنه‌اي ايدکم‌الله تعالي بتأييداته ‌الخالصه.
سلام عليکم و رحمه‌الله و برکاته.
امتثال امر، فرصتي براي عرض ارادت در اين مرقومه باقي نمي‌گذارد، لذا حقير مستقيماً با استمداد از فضل بي‌منتهاي رب‌العالمين وارد در اصل مطلب مي‌شوم بعد از عرض اين مختصر که:
ما با حضرت‌عالي به‌عنوان وصي امام امت(ره) و نايب امام زمان(عج) تجديد بيعت کرده‌ايم و تا بذل جان در راه اجراي فرامين شما ايستاده‌ايم؛ همان‌گونه که پيش از اين درباره‌ امام امت(ره) بوده‌ايم و بسيارند هنوز جواناني که عشق به اسلام و شوق رضوان حق، آنان را در ميدان انقلاب نگه داشته است؛ با همان شوري که پيش از اين داشته‌اند‌.‌ خدا شاهد است که اين سخن از سر کمال و صدق و از عمق قلوب همان جواناني سرچشمه گرفته است که در تمام اين هشت سال بار جنگ را بر شانه‌هاي ستبر خويش کشيدند. ما به جهاد في‌سبيل‌الله عشق مي‌ورزيم و اين امري است فراتر از يک انجام وظيفه‌‌ خشک و بي‌روح. اين سخن يک فرد نيست؛‌ دست جماعتي عظيم است که به‌سوي حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بيعت کند.‌ بسيارند کساني که مي‌دانند شمشير زدن در رکاب شما براي پيروزي حق، از همان اجري در پيشگاه خدا برخوردار است که شمشير زدن در رکاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده،‌ که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.
کمترين مطيع شما/سيدمرتضي آوينی

 محمد درودیان/ در پي اقدامات حکومت عراق عليه ايرانيان در آن کشور و مشخص شدن دخالت‌هاي عراق در ناامن‌سازي استان‌هاي مرزي ايران نيز دستگيري و اعدام طرفداران انقلاب ‌اسلامي در عراق، از جمله آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر، اختلافات سياسي بين دو کشور گسترش يافت و روابط‌شان بحراني شد. مدتي پس از بسته شدن مدرسه‌ عراقي‌ها در خرمشهر، ارتش عراق کنسولگري ايران در بصره را محاصره و پس از ضرب‌وشتم ديپلمات‌هاي ايراني، آنجا را تعطيل ‌کرد. از اين زمان به بعد جنگ سفارتخانه‌ها بين دو کشور شروع شد.
تنش سياسي بين ايران و عراق چند ماه ادامه يافت. ايران دفتر کنسولگري عراق در کرمانشاه را در 10 آبان 1358 تعطيل کرد و در اسفند 1358 حجت‌الاسلام سيدمحمود دعايي سفير ايران در عراق را از آن کشور فراخواند. سفير عراق هم از ايران اخراج شد. اين اقدامات سبب شده روابط سياسي بين ايران و عراق بيش از پيش تيره و تار شود و رو به وخامت بگذارد، به طوري که از شش ماه پیش از آغاز جنگ طرفين در دو کشور، سفير نداشتند. همچنين حکومت بعثي عراق، انفجار چند بمب در فروردين 1359 در عراق را به ايران نسبت داد و به دليل نگراني از الهام‌گيري شيعيان عراق از انقلاب اسلامي، مرتب بر دخالت ايران در امور داخلي آن کشور اصرار مي‌کرد. در همين حال، حکومت بعثي عراق در تلاش بود تا علاوه بر سازماندهي گروه‌هاي مسلح وابسته به خود در استان‌هاي آذربايجان غربي، کُردستان و خوزستان، با سازمان مجاهدين خلق نيز در ايران ارتباط برقرار کند و از توان و ظرفيت آنها عليه جمهوري‌اسلامي بهره گيرد.
 اجراي ترورها، انفجارهاي خطوط نفتي در خوزستان و حرکت‌هاي مسلحانه در مناطق کُردنشين، نشان‌دهنده قصد دولت عراق مبني بر توسعه و تشديد بحران با ايران بود. از سوي ديگر، جنگ تبليغاتي در رسانه‌هاي دو کشور به طور مرتب ادامه داشت و هر دو کشور وقوع هر حادثه‌اي در کشور خود را به طرف مقابل نسبت مي‌دادند. مذاکره‌اي نيز بين مقامات دو کشور انجام نمي‌گرفت و بر دامنه تشنج در روابط سياسي و بحران در مسائل فيمابين افزوده مي‌شد.