عليرضا خورسند/ براي ساکنان ايالت پنجاب پاکستان، طلوع خورشيد چهارشنبه ۲۴ دي ماه ۱۳۶۴، پيامآور پايان انتظاری چند ساعته بود. روز پیش از آن قرار بود، مهماني به «لاهور» مرکز اين ايالت سفر کند، اما ازدحام جمعيت و استقبال گسترده مردم در اسلامآباد مانع از حضور اين مهمان در لاهور شد؛ بنابراین زمان اين سفر به صبح روز چهارشنبه تغییر کرد. مردان و زنان از روستاها و شهرهاي اطراف لاهور خود را به اين شهر رسانده بودند. در ميان خيابانها پارچهنوشتههاي به زبان فارسي حال و هواي شهر را دگرگون کرده بود که جملاتي، مانند «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار» یا «سرباز اسلام شاگرد و مقلد امام، ياور بهشتي مظلوم و دشمن مستکبرين، حامي مستضعفين.» روی آنها درج شده بود.
اما آنچه هواي غربت را براي آيتاللهالعظمی خامنهاي از اين شهر بيرون کرده بود، تصاوير امام خميني(ره) و سربندهاي قرمز «گوش به فرمان توييم خميني» مردمان لاهور بود. گويي رئيسجمهور وقت ايران، نه در شهري بيرون از مرزهاي جغرافيايي کشور خود، که در خاک ديرآشنايي از سرزمين اسلام پاي نهاده بود.
هواپيماي حامل رئيسجمهور ايران و ضياءالحق، رئيسجمهور پاکستان در فرودگاه لاهور به زمين نشست. اين نخستين سفر يک مقام بلندپايه خارجي به کشور پاکستان پس از پايان حکومت نظامي بود و حجم استقبال مردم چه در اسلامآباد و چه در لاهور چشمگیر بود. چنين استقبالي از رئيسجمهور کشوري ديگر، مسئولان جمهوري پاکستان را نگران کرد، به ويژه آنکه از اصليترين شعارهاي مردم در اين استقبال شعار «ما حاضريم براي ايران خون خود را فدا کنيم» بود، آن هم در حالي که ايران در آن زمان درگیر جنگ تحميلي با عراق بود.
طبق برنامه از پيش تعيينشده، قرار بود آيتالله خامنهاي از فرودگاه به مزار مرحوم اقبال لاهوري بروند و در آنجا در جمع مردم پاکستان سخنراني کنند. زمان تخمینی براي اين انتقال از فرودگاه به محل سخنراني چيزي در حدود يک ربع در نظر گرفته شده بود؛ اما حجم جمعيت آن به اندازهای بود که طی اين مسير پانزده دقيقهاي، حدود چهار ساعت طول کشيد.
چرا مزار اقبال؟
رئيسجمهور وقت ايران از ميان اماکن متعددي که هيئتهاي ديپلماتيک براي سخنراني و گفتوگو انتخاب ميکردند، مزار اقبال لاهوري را براي سخنراني با مردم انتخاب کرد؛ انتخابي که نشاندهنده اهميت اقبال لاهوري در انديشه رئيسجمهور وقت ايران بود. براي خيليها اين پرسش مطرح شد که از ميان اين همه اماکن، چرا مزار اقبال؟!
اقبال اگرچه شاعري فارسيزبان است؛ اما شاعر ملي پاکستان لقب دارد و البته همه ميدانند که آيتاللهالعظمی خامنهاي، الفتي ديرينه با شعر و شاعران فارسيزبان دارد؛ اما به نظر ميرسد دليل اين انتخاب تنها به حسن طبع شعر ایشان محدود نميشود. بيشک، امام خامنهای میخواستند با اين اقدام پيامي را منتقل کنند. همانطور که رهبر معظم انقلاب يک سال بعد، درباره شخصيت اقبال چنين گفتند: «اقبال از شخصيتهاي برجسته تاريخ اسلام است و شخصيت او چنان عميق و متعالي است که نميتوان تنها بر يکي از خصوصيتهاي او و ابعاد زندگياش تکيه کرد و او را در آن بعد و آن خصوصيات ستود. اگر ما فقط اکتفا کنيم به اينکه بگوييم اقبال يک فيلسوف است و يک عالم است، حق او را ادا نکردهايم؛ زيرا ابعاد ديگر زندگي اقبال آنقدر درخشنده است که چنانچه بگوييم اقبال يک فيلسوف يا يک عالم يا يک شاعر است اقبال را کوچک کردهايم. البته اقبال بيشک يک شاعر بزرگ است و از بزرگان شعر به حساب ميآيد.»(12/19/1365)
اقبال لاهوري در عهد استعمار شبهقاره هند به دنيا آمد. تربيت ديني، مبارزه با استعمار، ژرفنگري نسبت به مسائل جامعه و ذوق ادبي از او شخصيت ذوابعادي ساخت. گروهي او را يک شاعر هنرمند ميشناسند و گروهي ديگر از او به يک فيلسوف مسلمان ياد ميکنند. با اين حال، اگر به آثار و افعال اقبال نگاه کنيم، درمييابيم که او در همه وجوه زندگي خود يک راه ثابت را طي کرده و آن احياي تمدن اسلامي است. اگرچه اقبال تحصيلات عالي خود را در دانشگاههاي اروپا، يعني کمبريج و مونيخ سپري کرد و بيواسطه با تمدن غرب مواجه شد؛ اما هيچگاه فريب پيشرفت مظاهر سطحي آن را نخورد و درست برخلاف جريان روشنفکري مرسوم آن زمان که راه پيشرفت را غربيشدن بيان ميکرد، احياي تمدن اسلامي را عامل نجات ملتهاي مسلمان ميدانست. اقبال عامل اصلي سلطه استعمار و ريشه گرفتاريها را تفرق در ملتهاي مسلمان ميدانست و همواره مسلمانان را به اتحاد دعوت ميکرد. جايي در اشعارش در اينباره چنين ميگويد:
رشته وحدت چو قوم از دست داد
صد گره بر روي کار ما فتاد
ما پريشان در جهان چون اختريم
همدم و بيگانه از يک ديگريم
باز اين اوراق را شيرازه کن
باز آيين محبت تازه کن
باز ما را بر همان خدمت گمار
کار خود با عاشقان خود سپار
رهروان را منزل تسليم بخش
قوت ايمان ابراهيم بخش
همين جهانبيني است که اقبال را در زمان جنگ جهاني اول به مبارزه عليه استعمار بريتانيا و حضور در جنبش اسلامي خليفه سوق ميدهد؛ همچنان که او نخستين کسي بود که ايده تشکيل يک کشور مستقل از هند و متشکل از مسلمانان را مطرح کرد. در همين حال به زيبايي تشخيص داد که براي بيان افکار خود به ظرف زباني دیگری به جز اردو نیاز دارد؛ به همين دليل از مجموع ۱۲ هزار بيت از سرودههاي اقبال، حدود هفت هزار بيت به زبان فارسي سروده شده است. در حقيقت، اقبال براي بيان افکار آزاديخواهانه و ضد استعماري خود، حتي از زبان استعماري نيز استفاده نميکند و به زبان اصيل و غني فارسي متمسک ميشود.
احياي تمدن بازگشت به خويشتن
اقبال لاهوري در سالهاي حيات خود به دليل استقرار حکومت وابسته طاغوت در ايران و تمايل نداشتن اين حکومت به بيداري مردم هيچگاه نتوانست به ايران سفر کند؛ اما او همواره در خارج از مرزهاي کشورمان از فرهنگ و زبان فارسي به منزله يک ميراث ماندگار از دوران درخشان تمدن اسلامي دفاع میکرد؛ همچنان که در يکي از اشعار خود به زبان اردو اشاره ميکند، اگر روزي فرا برسد که تهران مرکز مسلمانان جهان قرار گيرد، سرنوشت جهان تغيير خواهد کرد. در حقيقت، او در نظر داشت که تهران به منزله امالقراي جهان اسلام، مرکز امت واحده اسلامي قرار گيرد و محل رجوع ملتهاي ديگر شود.
سرانجام اقبال در سال ۱۳۱۸ شمسي فوت کرد و در سالهاي پس از او همچنان استعمار در اشکال مختلف و نو به امتهاي اسلامي ضربه زد و روشنفکران وابسته نيز همچنان تقليد از غرب را راه سعادت ملتها نشان دادند. در اين ميان، در راه احياي مجدد تمدن اسلامي توجه به بیانات رهبر معظم انقلاب که در دیدار جمعی از روحانیون ایراد فرمودند، ضروري است: «نکته اساسى اين است که امروز علاوه بر اينکه بايد به مسائل اعتقادي اسلام پرداخت و اعتقاد به اسلام را در ذهنها و دلها راسخ نمود، بايد اعتقاد به حاکميت اسلام را هم راسخ کرد. اين مطلب واضح است. اين امري است که مسلمانان عالم در طول قرنهاي متمادي و به خصوص متفکّرين بزرگ در قرن اخير ـ از سيدجمال اسدآبادي تا اقبال لاهوري، تا بزرگان فکر و انديشه، تا علماي بزرگي در داخل کشور خود ما ـ دنبال آن بودهاند که دين خدا را حاکم کنند و اين ادامه راه پيغمبران بوده است.»(2/2/1377)
همه اينها راز انتخاب مزار اقبال از سوی رهبر معظم انقلاب، براي صحبت با مردم پاکستان در آن سفر تاريخي است. امروز سيويک سال از ديدار مردم لاهور با «سرباز مبارز اسلام» ميگذرد. پروفسور محمد اکرم، اديب پارسيگوي پاکستان، که در آن سفر مترجم رهبر فرزانه انقلاب بود و سال ۹۴ نيز در ديدار شاعران با معظمله حضور داشت، درباره آن روز و سخنراني ايشان ميگويد: «محبت، مهرباني و عطوفت در واژه به واژه کلامش و لحظه به لحظه نگاهش پيدا بود. کلام و رفتارش جذابيت غريبي داشت. وقتي از اقبال لاهوري سخن گفت، فهميدم که دورنماي سياسي و فرهنگي پاکستان و شبهقاره را خوب ميشناسد. مردم پاکستان که از جان و دل دوستدار ايران هستند، به اين سيد روحاني عشق ميورزند.»