دکتر غلامحسین دینانی گفت: بین فکر و تفکر تفاوت وجود دارد. فکر متعلق معین دارد و حتی می‌تواند کهنه باشد. فکری که برای دو هزار سال پیش بوده، فکر کهنه‌ای است؛ برای نمونه فکری که می‌گفته بردگی خوب است. اما تفکر نمی‌تواند کهنه باشد؛ چرا که انسان اکنون تفکر می‌کند، در واقع تفکر فکرها را تفکر می‌کند. تفکر عمل فکر کردن انسان است و عمل فکر کردن هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود. ممکن است تفکر به فکرهای کهنه فکر کند؛ اما تفکر نمی‌خواهد کهنه شود و قصدش نو کردن آنهاست.
جریان‌شناسی فکری فرهنگی ایران معاصر ـ 64
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ 
 استقامت بر شریعت و خاتمیت ساختگی 
با توجه به آنچه در شماره گذشته بیان شد، مطابق با اعتقاد سران فرقه ضاله بهائیت، اگر کسی مدعی مقام شارعیت شود و شریعتی تشریع کند و آن را به خداوند تبارک و تعالی نسبت دهد و آن شریعت نافذ شود و در عالم بماند، شریعت او الهی است و هیچ‌کس نباید با آن مخالفت کند؛ اما این ادعا با عقل و منطق سازگار نیست (البته اگر این طایفه عقل را معیار شناخت درست از نادرست بدانند که نمی‌دانند) زیرا در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده است که کسانی ادعای دروغین نبوت و رسالت داشته و کتاب نوشته‌اند، اما مورد عتاب خداوند قرار گرفته‌اند: «فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللهِ»؛ وای بر كسانی‌ كه با دستان خود كتاب می‌نویسند و بعد می‌گویند این كتاب از سوی خداست. (بقره/ 79)
اما رهبران این فرقه در نوشته‌های خود، نفوذ آنان را نیز منکر شده‌اند؛ چنانکه بهاءالله می‌نویسد:  «نفسی از اهل سنت و جماعت در جهتی از جهات، ادعای قائمیت نموده و الی حین، قریب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قیام کردند؛ قائم حقیقی به نور الهی در ایران قیام بر امر فرمود، شهیدش نمودند.»(1) بنابراین، نمی‌توان به حقانیت هر مدعی که در میان مردم نفوذی پیدا کرده و مریدانی اطرافش را گرفتند، نظر داد و نفوذ حجت، حقانیت مدعی تلقی کرد. 
در بررسی اقامه ادله برای ادعای پیامبری از سوی سران این فرقه، دلیل دیگر استقامت است، که میرزا حسین‌علی در کتاب ایقان می‌نویسد: 
«و دلیل برهان دیگر که چون شمس بین دلایل مشرق است، استقامت آن جمال ازلی است بر امر الهی، که با اینکه در سن شباب بودند و امری که مخالف کل اهل ارض، از وضیع و شریف، غنی و فقیر، عزیز و ذلیل، و سلطان و رعیت بود، با وجود این، قیام به آن امر فرمود؛ چنانچه کل استماع نمودند و در هیچ‌کس و هیچ نفسی خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند. آیا می‌شود این به غیر امر الهی و مشیت مثبته ربانی.»(2)
اول اینکه خود میرزا حسین‌علی در اینجا اعتراف می‌کند که کل اهل ارض مخالف این امر بودند؛ پس نفوذ آن زیر سؤال می‌رود؛ دوم اینکه اگر استقامت داشتند، چرا هر روز ادعای جدیدی مطرح کرده‌اند و از بابیت شروع کرده و به قائمیت و الوهیت رسیده‌اند؟ سوم اینکه توبه‌های مکرر باب و انکار ادعا و استغفار، که به صورت مکتوب موجود است، بیان‌کننده ساختگی بودن این دین و استقامت نداشتن آورنده آن است.
میرزا حسین‌علی هم که ادعای استقامت دارد، در دوران اقامت در بغداد و اسلامبول و ادرنه و عکا، جرئت رفتن به میان مردم را نداشت و همیشه سنت و آداب و عقاید مردم مسلمان را احترام می‌نهاد؛ چنانکه صبحی در ضمن بیان خاطرات خود می‌نویسد: 
«... . از روز نخست که بها و کسانش به عکا تبعید شدند، عمومْ رعایت مقتضیات حکمت را فرموده، متظاهر به آداب اسلامی از قبیل نماز و روزه بودند. بنابراین، هر روز جمعه عبدالبهاء به مسجد می‌رفت و در صف جماعت اقتدا به امام سنت کرده، به آداب طریقه حنفی که مذهب اهل آن بلاد است، نماز می‌گزارد.»(3) 
شوقی افندی نیز در ذکر حالات عباس افندی، در آخرین هفته حیاتش تصریح می‌کند: «در آخرین جمعه توقف مبارکش در جهان ناسوت، با وجود خستگی و ضعف فراوان، جهت ادای صلاه ظهر، در جامع مدینه حضور به هم رسانید.»(4)
ادعای تشریع و نفوذ در میان عامه مردم و فریب آنان با الفاظ مقدس، موضوع جدیدی نیست؛ بلکه در طول تاریخ، از این مدعیان دروغین که ادعای نبوت و مهدویت و ... کرده‌اند، بسیار دیده شده است و صرف اقبال ناآگاهانه مردم به آنان، دلیل بر مشروعیت نیست. در رأس این طایفه گمراه‌کنندگان، شیطان قرار دارد که سوگند خورده است همه مردم را اغوا خواهد کرد و پیروی عده‌ای از او و نافرمانی خدا، دلیل بر حقانیت او نیست. به قول باباطاهر
متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست
گروهی این، گروهی آن پسندند

از انکار تا تأویل آیات قرآن
 درباره قیامت 
معاد و قیامت از اصول اعتقادی اسلام و تمامی ادیان آسمانی است. حسابرسی و رسیدگی به اعمال انسان در جهان پس از مرگ، که همان قیامت باشد، جزء عقاید مسلّم و قطعی در بین مسلمانان است و همه کسانی که ادعای پیروی هر یک از پیامبران الهی را دارند، به نوعی به این مسئله معتقدند. قیامت، از نظر اسلام عبارت است از: بازگشت روح به بدن (معاد) و زنده شدن پس از مردن و حشر مردم برای دیدن نتیجه اعمال خوب و بدی که در این جهان به جای آورده‏اند. در واقع، قیامت و حسابرسی به اعمال انسان‌ها، نشان‌دهنده عدل الهی است و انکار آن، این اصل مهم را نیز خدشه‌دار می‌کند. 
از آیات قرآنی، به دست می‌آید که بخش مهمی از سخنان پیامبران و بحث‌‎های ایشان با مردم، به موضوع معاد اختصاص داشته است و حتی می‌توان گفت، تلاش آنها بیش از تلاشی بوده است که برای اثبات توحید کرده‌اند؛ زیرا بیشتر مردم سرسختی بیشتری در این‌باره نشان می‌داده‌اند.(5)
اما بهائیت که هدف اصلی خود را مبارزه با دین، به‌ویژه اسلام قرار داده است، با انکار این اصل مهم و اساسی، آیات قرآن درباره قیامت را تأویل کرده است. از نظر بهائیان، قیامت به دو بخش صغری و کبری تقسیم می‌شود؛ قیامت صغری همان عالم برزخ است که بلافاصله پس از مرگ آغاز می‌شود؛ اما قیامت کبری عبارت است از انتهای دین سابق و ظهور پیامبر و تشریع شریعت دین جدید. بنا بر این نظر، تاکنون قیامت‌های متعددی بر پا شده است و در آینده نیز بر پا خواهد شد. قیام باب و بهاء در ادامه قیامت‌های گذشته، مانند قیامت‌های پیامبران سلف، همچون حضرت موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد‌‌(ص) بوده است.  بهائیان، دیگران را از درک قیامت عاجز دانسته و مدعی‌ هستند که برداشت آنان از قیامت درست است؛ چنانکه باب، در باب هفتم از واحد دوم «فی بیان یوم‌القیامه» می‌گوید: 
«ملخّص این باب آنکه مراد از یوم قیامت، ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمی‌شود که احدی از شیعه، یوم قیامت را فهمیده باشد؛ بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد؛ آنچه عندالله و عند عرف اهل حقیقت، مقصود از یوم قیامت است، این است که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن، قیامت است؛ مثلاً از یوم بعثت عیسی(ع) تا یوم عروج آن، قیامت موسی(ع) بود به قول خود و هر کس مؤمن نبود، جزا داد به قول خود؛ زیرا که ما شهدالله در آن زمان، ما شهدالله فی‌الانجیل بود و بعد از یوم بعثت رسول‌الله‌‌(ص) تا یوم عروج آن، قیامت عیسی(ع) بود که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمد و جزا داد هر کس مؤمن به عیسی(ع) بود و عذاب فرمود به قول خود هر کس مؤمن به آن نبود. از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب، قیامت رسول‌الله‌‌(ص) است، که در قرآن خداوند وعده فرموده که آن بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی‌الاول سنه ۱۲۶۰ که سنه ۱۲۷۰ بعثت می‌شود، اول یوم قیامت قرآن بوده و الی غروب شجره حقیقت، قیامت قرآن است؛ زیرا شیئی تا به مقام کمال نرسد، قیامت آن نمی‌شود و کمال دین اسلام الی ظهور منتهی شد؛ از اول ظهور تا حین غروب اثمار شجره اسلام، آنچه هست ظاهر می‌شود؛ قیامت بیان، در ظهور من یظهره‌الله است.(6)
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان ـ 389
 فتح الله پریشان/ مقابله میرزای‌قمی با خرافات و انحرافات جریان‌های فکری و فرهنگی عصر و زمانه خود، یکی از دلایل تعامل وی با شاهان قاجار ذکر شد، در حالی که اصل حکومت آنها را مشروع نمی‌دانست. در شماره گذشته در این راستا، به مقابله و مبارزه مرحوم قمی با جریان انحرافی صوفی‌گری اشاره شد. در ادامه به روند مبارزه وی با دیگر گروه‌ها و نحله‌های فکری منحرف اشاره می‌شود. 
 الف‌ـ جریان اخباری‌گری
بنا بر برخی نظریه‌ها، ریشه اخباری‌گری را در سده ششم باید جست‌. بعدها در دوره صفویه محمدامین استرآبادی، پسرش و برخی دیگر از علمای شیعه، جریان اخباری‌گری را گسترش دادند. جوهره اختلاف اصولیان و اخباریان به نظریه امامت و موقعیت مجتهدان در میان مسلمین برمی‌گردد. اخباریان معتقد بودند که عالم مجتهد برای تحمل وساطت بین مؤمنین و امام غایب، کافی نیست و در واقع منکر نقش مجتهد بودند.(1) 
اخباریان معتقد بودند که تقسیم مسلمین به دو گروه مجتهد و مقلد به هیچ‌وجه درست نیست. آنها مفهوم اجتهاد را ردّ کرده، علم اصول را بیهوده می‌خواندند. در واقع، اینان در برابر اصولی‌ها که عقل و اجماع را به منابع فقه اسلامی اضافه کردند، منابع مذکور را در کتاب و سنت محصور می‌دانستند و حتی برخی از آنها تنها به سنت اکتفا کرده، از آن به این دلیل که تفسیر کتاب و عمل به آن به جز از طریق سنت روا نیست، پرهیز می‌کردند.(2) 
اخباریان از به کارگیری اصول اجتهادی اصولیان احتراز می‌کردند. علمای اصولی به علت موضع‌گیری‌هایی که اخباریان در برابر آنان اتخاذ کردند، به مبارزه‌ای سخت و پیگیر بر ضد آنان دست زدند و در کتاب‌های بسیاری که در این زمینه نوشتند، اخباری‌گری را ردّ کردند. سردسته مجتهدان اصولی در این دوره، استادالاساتید آقامحمدباقر بهبهانی بود که در غلبه اصولیان بر اخباریان نقش بسیار مهمی داشت. شاگردان وی نیز از جمله شیخ جعفر کاشف‌الغطاء و میرزاابوالقاسم قمی از وزنه‌های سنگین اصولیان در مقابل اخباریان به شمار می‌رفتند. با مقاومت اصولیان بزرگی مانند وحید بهبهانی و شاگردان وی، به تدریج قوت اخباریان رو به افول نهاده بود. اما در آغاز دهه حکومت فتحعلی‌شاه، هنوز خطر آنها از میان نرفته بود و جدال میان آن دو جریان ادامه داشت. با توجه به اینکه شاه، گاهی اقدامات تناقض‌آمیزی از خود نشان می‌داد و با وجود اظهار دوستی با علما به چنین جریان‌هایی گرایش پیدا می‌کرد، نزدیکی علما و سعی در جلب حمایت شاه از خود و سلب حمایت او از اخباریان ضروری بود.(3) بنابراین، طبیعی است که در چنین شرایطی برای مقابله با خطر گسترش اخباری‌گری، علما از جمله میرزای‌قمی هر چه بیشتر به شاه نزدیک شده، به تعامل با وی روی آورند.
ب‌ـ جریان شیخیه 
مجادله‌ اصولیان و اخباریان که در دوره فتحعلی‌شاه رو به افول می‌نهاد، به تدریج جای خود را به تقابل «شیخی‌ها» و «بالاسری‌ها» داد. اساس مکتب شیخیه که مبتنی بر امتزاج تعبیرات فلسفی قدیم با اخبار و روایات معصومین(ع) بود، نخستین بار از سوی شیخ‌احمد احسایی (1242 ـ 1167ق) پی‌ریزی شد و بعدها به وسیله شاگردان و مریدانش در برخی نواحی ایران گسترش یافت. وی که از شاگردان بهبهانی بود، به سبب هوش سرشار و ریاضت‌های نفسانی، مشهور شد. شهرت شیخ‌احمد احسایی به فتحعلی‌شاه رسید و او را به تهران دعوت کرد. شیخیه ادعای مجتهدان را مبنی بر اینکه آنان نایبان عام امام زمان(عج) هستند، انکار می‌کردند و در مقابل، به یک «شیعه کامل» اعتقاد داشتند؛ به این معنا که در هر عصری یکی از شیعیان کامل خودنمایی می‌کند. به این ترتیب، آنان اصول دین را در چهار اصل توحید، نبوت، امامت و رکن رابع منحصر می‌دانستند. به عقیده آنان، رکن چهارم دین، شناخت شیعه کامل است. او همان مبلّغ و ناطق اول است که به عنوان واسطه بین شیعیان و امام غایب، ایفای نقش می‌کند و در واقع، احکام را بلاواسطه از امام می‌گیرد و به دیگران ابلاغ می‌نماید.(4)
شیخیه معتقد است که اعتقاد به دو اصل عدل و معاد به عنوان اصول دین، لغو و غیر محتاج‌الیه است؛ چرا که اعتقاد به خدا و رسول، ضرورتاً مستلزم اعتقاد به «ما فی‌الکتاب» و از آن جمله عدل و معاد است. همچنین آنها منکر معاد جسمانی هستند و معتقدند بعد از اعتزال جسم، عنصری که باقی می‌ماند جسم لطیفی به نام «هورقلیا» می‌باشد.(5) مفهوم شیعه کامل شیخیه، چیزی جز انکار نقش اجتهاد و موقعیت مجتهد نبود و بسیاری از معتقدات متعارف تشیع و احکام مذهبی را مورد تردید قرار می‌داد. از این رو، مجتهدان اصولی به ناچار باید با آن به مقابله برمی‌خاستند. این گروه، نفوذ چشمگیری در حکومت پیدا کردند؛ به گونه‌ای که شیخ‌احمد درخواست فتحعلی‌شاه را برای اسکان در پایتخت نپذیرفت، اما همچنان ترس از نفوذ و رخنه آنها در حکومت و در اندیشه مردم عوام وجود داشت و این خود عاملی برای نزدیکی علما به شاه به منظور جلوگیری از نفوذ اینان می‌شد؛ چرا که شیخی‌گری یکی از دشواری‌های بزرگ مجتهدان بود و آنها برای از میان برداشتن آن به کمک و پشتیبانی فتحعلی شاه نیازمند بودند.
* منابع در دفتر هفته‌نامه موجود است.


 شهاب زمانی/ یک تعریف ساده از قطبی‌سازی سیاسی، می‌تواند واگرایی حاصل از نگرش‌ها و ایده‌های بعضاً افراطی باشد که افراد، نهادها یا رهبران سیاسی به آن دامن می‌زنند. بیشتر بحث‌های قطبی‌سازی در علوم سیاسی، متوجه احزاب سیاسی (مانند دموکرات و جمهوریخواه در ایالات متحده) یا نظام‌های فکری (مانند اصلاح‌طلب و اصولگرا در ایران) است و یکی از کارکردهای مهم آن، حذف گروه‌های میانه‌رو یا مستقلی است که خارج از دو قطب تشکیل شده است. برای نمونه، در انتخابات ایالات متحده، جامعه ناگزیر به تبعیت از دو کانال تصمیم‌گیری مربوط به هر یک از قطب‌های جمهوریخواه و دموکرات است و بنا بر یک تجربه تاریخی، افراد مستقل با ایده‌های جدید، عموماً از گردونه رقابت‌ها حذف می‌شوند.
از نظر تعریف، قطبی‌سازی در حوزه سیاست به شرایطی اطلاق می‌شود که در آن موضع یک فرد درباره موضوعی خاص (برای نمونه انتخابات) به شدت در چارچوب قالب‌های از پیش تعریف شده یک گروه خاص قرار گیرد. با توجه به مقاله دیمگیو و همکاران، قطبی شدن هم به منزله یک وضعیت و هم به مثابه یک فرایند قابل طرح است؛ به عنوان یک وضعیت یعنی شرایطی که نظرات مخالف با یک موضوع به شکل جدی، در کنار نظر حاکم مطرح است و به مثابه فرایند یعنی واگرایی که در شرایط بروز و رشد این اختلاف در حال اتفاق است. درباره شرایط بروز این پدیده، برخی از محققان حوزه علوم سیاسی معتقدند دوقطبی شدن نیازمند وجود واگرایی در طیف وسیعی از موضوعاتی است که بر اساس مجموعه منسجمی از باورها و اعتقادات شکل گرفته‌اند. برخی دیگر نیز معتقدند زمانی یک سیستم دوقطبی می‌شود که گروه‌های متعصب و مجزای ایدئولوژیکی قوی وجود داشته باشند.
بررسی مفهوم قطبی‌سازی و سازوکار اثرگذاری آن، با رویکردهای مختلفی انجام می‌گیرد. یکی از معروف‌ترین این رویکردها، بررسی و طبقه‌بندی قطبی‌سازی بر اساس طبقه فکری درگیر با آن است. در این طبقه‌بندی جامعه هدف به دو دسته نخبگان سیاسی و عموم مردم که معمولاً متأثر از دسته دیگر هستند، طبقه‌بندی می‌شود.
قطبی‌سازی نخبگان زمانی رخ می‌دهد که اعضای حزب (هم شامل مقامات دولتی زیر پرچم آن حزب و هم فعالان درون‌حزبی) «سنخیت» بیشتری با جایگاه یک حزب و «افتراق» بیشتری نسبت به اندیشه‌های حزب دیگر پیدا می‌کنند. قطبی‌سازی عمومی یا قطبی‌سازی در میان عوام، زمانی اتفاق می‌افتد که نگرش‌های رأی‌دهندگان نسبت به موضوعات سیاسی، سیاست‌ها و مردم به شکل متعصبانه تقسیم شود. در حالت قطبی‌سازی، رأی‌دهندگان و عموم مردم به طور معمول کمتر میانه‌رو هستند.
محققان حوزه علوم سیاسی علل مختلفی از قبیل وجود احزاب، توده‌های مردم و رسانه‌های جمعی را در بروز قطب‌بندی‌های سیاسی شناسایی کرده‌اند.
دوقطبی‌سازی در جامعه ضمن گسست عمیق در میان آحاد ملت، زمینه مساعدی را برای تضعیف منافع ملی و موفقیت طرح‌های دشمنان فراهم می‌کند.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ‌ قسمت پنجاه‌ودوم
  دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ 
 انتخابات، یکی از عرصه‌ها و فرصت‌های راهبردی برای بازیگران جنگ نرم به شمار می‌آید. فرصت‌یابی و فرصت‌سازی به فرآیندهایی اشاره دارد که مهاجم خارجی و داخلی با هدف توسعه و گسترش جنگ نرم به سطوح و فضاهای عینی‌تر و عملیاتی‌تر پیگیری می‌کند. انقلاب‌های رنگی یکی از الگوهایی است که عاملان جنگ نرم براساس بسترها و فرصت‌های انتخاباتی استفاده کرده‌اند. در واقع، انتخابات و رخدادهای آن فرصت‌هایی را فراهم می‌آورد که از رهگذر آن بسیاری از اهداف جنگ نرم محقق شود.

اهمیت انتخابات
 در الگوی جنگ نرم
 دلیل اهمیت داشتن و راهبردی بودن استفاده از فرصت انتخابات در الگوهای جنگ نرم مانند انقلاب‌های رنگین دقیقاً همین موضوع است؛ یعنی جنبش برانداز، فرصت پیدا می‌کند تا به بهانه بسیج افکار عمومی برای کسب رأی در چارچوب قانون، ایده‌آل‌های تغییرطلبانه خود را به شعارهای انتخاباتی تبدیل کرده و در قالب مبارزه انتخاباتی، همجوشی ایجاد کند. اگر در انتخابات به پیروزی برسد، بقیه راه را با بهره‌گیری از فرصت‌های ناشی از به دست گرفتن قدرت و البته در قالب ترکیبی از حکومت‌گری و بازی اپوزیسیون، تا رسیدن به براندازی کامل به پیش خواهد برد. اما اگر در این کار موفق نباشد، آن‌گاه انرژی لازم را برای به خیابان آوردن توده‌ها کسب خواهد کرد.

شوک‌های انتخاباتی
 و کارکرد آنها
تکنیکی که می‌تواند این انرژی منفی را آزاد کند، رخدادهای شوک‌آمیز است. این رخدادها به مثابه کاتالیزور یا شوک‌های هیجان‌ساز، به جنبش حاصل از تهدید نرم این فرصت را می‌دهد تا آرمان‌ها، ایده‌ها و مطالبات خود را به هیجانات جمعی گره بزند. این هیجانات برای جنبش‌هایی که در مرحله اول جنگ نرم به بلوغ لازم نرسیده‌اند، بسیار ضروری است. شوک‌های مطرح شده در انتخابات به عنوان متغیر واسط عمل می‌کنند و نقش فعال‌سازی زمینه‌ها و بسترهایی را دارد که پیش از انتخابات فراهم شده است. 
به بیان دیگر، برای گذار و انتقال از شرایط عادی و طبیعی در مبارزات انتخاباتی، به شوک‌هایی نیاز است که مسیر رساندن گام‌های مقدماتی جنگ نرم را به گام نهایی که براندازی است، تسهیل و تسریع کند. این بازیگران با توسل به رویدادهای شگفتی‌ساز یا شوک‌های هیجان‌ساز، رویارویی دو سیستم را از فضای سیاسی رقابتی به فضای امنیتی تقابلی منتقل می‌کنند. 
استفاده از کاتالیزورها یا شوک‌ها برای انتقال شرایط سیاسی‌ـ رقابتی به مرحله امنیتی در کشورهای مختلف متفاوت بوده است. مهم‌ترین آنها اعتراض به نتایج انتخابات و ادعای تقلب از سوی حاکمیت بوده است. 
آنچه درباره کاتالیزور یا شوک‌های مهیج تأمل برانگیز است، ویژگی تأثیرگذاری بر افکار کل جامعه می‌باشد تا زمینه مشارکت حداکثری مردم در اعتراضات را فراهم کند(و هر اندازه که این بسیج اجتماعی، بر مراکز پرجمعیت، به ‌ویژه مراکز سیاسی کشورهای هدف متمرکز باشد، دستیابی به هدف نهایی مهم‌تر خواهد بود). هر چند که ادعای تقلب در انتخابات، ترور، مسمومیت نامزد مخالفان به عنوان ابزارهای تهییج توده‌ها و بسیج اجتماعی، هر یک به گونه‌ای نقش کاتالیزوری را ایفا کرده‌اند، اما این گونه نیست که در تجربه‌های آتی براندازی از طریق فرصت انتخابات، رخدادها و پدیده‌های دیگری در دستور کار قرار نگیرد.
براساس تجربه انقلاب‌های رنگی و ادبیات جنگ نرم دشمن، زمانی این شوک می‌تواند انتخابات را به مرحله امنیتی و میدانی نبرد منتقل کند که برآیند کلی طیف‌های اصلی جامعه از اوضاع کشور احساس درستی نداشته باشند. به بیان دیگر، اقشار بی‌تفاوت جامعه نسبت به اوضاع سیاسی یا اقتصادی و معیشتی یا اجتماعی احساس تحمل‌ناپذیری کنند. از سوی دیگر، امید ناراضیان جامعه به تغییر اوضاع بیشتر شود و مهم‌تر اینکه بخشی از حامیان نظام، وضع موجود را به لحاظ ارزشی، کارآمدی، اقتداری و مدیریتی قابل دفاع ندانند. از سوی دیگر، انسجام، توان پاسخگویی و اصولاً قدرت نرم حاکمیت نیز دچار فرسایش شود. یعنی بین قوا و دستگاه‌ها یکدستی و وحدت کاهش یابد، همراهی نخبگان جامعه بر سر مسائل اساسی کاسته شود و دولت کارآمدی و استحکام لازم را نداشته باشد و در نهایت برای نظام توان پاسخگویی رسانه‌ای به حملات روانی‌ـ تبلیغی حریف نباشد. از سوی دیگر معارضان نظام از انسجامی نسبی برخوردار باشند و مطالبات و آرمان‌های‌شان جاذبه پیدا کرده و میان گرایش‌های مختلف مخالفان، همگرایی نسبی برقرار شده و مهارت‌های سازماندهی و بسیج اجتماعی آنها افزایش یابد. به موازات مؤلفه‌های موصوف، محیط خارجی نیز ظرفیت‌های اقتصادی، رسانه‌ای، حقوقی و دیپلماتیکی را برای پشتیبانی از معارضه و مخالفان و ناراضیان فراهم و اقدامات واحد تهدید شده را خنثی و بی‌اثر کند. در چنین شرایطی عوامل کاتالیزور و تهییج‌کننده به سرعت می‌تواند گروه‌های اجتماعی را برای اعتراض و نافرمانی و حرکت‌های خیابانی بسیج کند.  
با این وجود، در نظریه‌هایی که برای تبیین انقلاب‌های مخملی یا مبارزه بدون خشونت به کار رفته است، نیز به این موضوع تصریح شده است که «ممکن است وضعیت سیاسی بسیار شعله‌ور باشد، اما بدون جرقه‌ای نمی‌تواند به انفجار تبدیل شود. آنچه برای یک انقلاب لازم است یک  واقعه خالص است که حکم جرقه‌ای را دارد و زنجیره‌ای از حوادث را پیوند می‌دهد. از نظر این دسته از نظریه‌پردازان، از جمله تامسون و کنتز  انتخابات مسئله‌دار همان جرقه یا واقعه خالص است که فرصت سیاسی مناسبی را برای بسیج توده‌ها به بازیگران بهره‌بردار می‌دهد.»(نک. بونس و ولچیک، 1388: 85‌ـ84)
با توجه به نکات پیش گفته، دولت‌های متخاصم با ایران مانند آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی و عربستان آرزو دارند که شرایط پیشین و پس از انتخابات 88 در انتخابات سال 96 تکرار شود. برخی از کدها نشان می‌دهد که بازیگران خارجی برنامه‌ای برای بی‌ثبات‌سازی ایران از طریق انتخابات 96 دارند. برای نمونه ولید فارس مشاور خاورمیانه‌ای ترامپ ابراز خوشبینی کرد که مخالفان در ایران بتوانند شورشی بزرگ‌تر از حوادث 2009 راه بیندازند. مسعود بهنود از کارکنان بی‌بی‌سی نیز در یادداشتکی خطاب به ایرانیان از آنان خواسته با یک برنامه درست انتخابات آینده را به چالش حقوق بشر و قوه قضایی بی‌طرف تبدیل کنند. بنابراین برای رسیدن به هدف به کاتالیزور یا شوک‌های هیجان‌ساز نیاز دارند که فرصت‌های سیاسی‌ـ امنیتی را برای آنها با منظور ایجاد حرکت‌های هیجانی و اعتراضی علیه نظام فراهم کند.

 پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از مؤسسات و رویش‌های انقلاب اسلامی به شمار می‌آید که با هدف تبیین اندیشه‌های اسلامی و تولید نرم‌افزاری در راستای نظام‌سازی برای حکومت اسلامی تأسیس شده و تاکنون محصولات خوبی در روند اسلامی‌سازی علوم انسانی و اجتماعی ارائه داده است. از تازه‌ترین محصولات این مرکز علمی، کتاب «الگوی نظام سیاسی در حکمت متعالیه» است که چهلمین کتاب گروه سیاست پژوهشکده نظام‌های اسلامی این پژوهشگاه به شمار می‌آید؛ این کتاب به قلم حجت‌الاسلام والمسلمین بهرام دلیر، عضو هیئت علمی این گروه به چاپ رسیده است. هر اندیشه سیاسی که در مکاتب فلسفی شکل می‌گیرد، از یونان باستان تا مکاتب دیگر و از جمله مکتب اسلام مبتنی بر مبانی است که مورد قبول آن مکتب است. اندیشه سیاسی به منزله روبناست و مبانی زیربنایی اندیشه اسلامی به شمار می‌آید؛ حکمت متعالیه همانند دیگر مکاتب فلسفی مبانی خاص خود را دارد؛ البته مبانی چه بسا از نظر مفاهیم در تمام مکاتب فلسفی یکسان باشد، مانند مبانی هستی‌شناختی، انسانی‌شناختی، فرجام‌شناختی و معرفت‌شناختی، اما به اندازه هر یک از مبانی یاد شده در هر مکتب فلسفی رویکرد خاص آن مکتب وجود دارد، برای نمونه فلسفه مشابه هستی به انسان و فرجام نگرشی کاملاً متفاوت با نگاه فلسفی حکمت متعالیه دارد. در این کتاب پس از تبیین مفاهیم به کار برده شده در تحقیق، منابع و مبانی نظام سیاسی مطلوب حکمت متعالیه بیان شده و سپس منابع معرفتی آن در وحی، عقل، تجربه، شهود و فطرت پی گرفته شده است. در ادامه نظام سیاسی در حکمت متعالیه با شاخصه‌های اختصاصی‌اش طی پنج فصل با عناوینی، همچون مفاهیم و چهارچوب نظری، منابع و مبانی نظام سیاسی مطلوب حکمت متعالیه، نظام سیاسی در حکمت متعالیه، کارگزاران و نهادهای نظام سیاسی و ساختار مطلوب در سیاست متعالیه و غایات و اهداف نظام سیاسی متعالیه مورد مطالعه قرار گرفته است. کتاب «الگوی نظام سیاسی در حکمت متعالیه» اثر حجت‌الاسلام و المسلمین بهرام دلیر، با قیمت 370 هزار ریال در سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی عرضه شده است. علاقمندان به منظور کسب اطلاعات تکمیلی و تهیه کتاب می‌توانند به وبگاه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مراجعه کنند.
رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرماندهان و کارکنان ارتش فرمودند: «برای یک کشور، بدترین موقعیّت این است که مسئولین کشور از اخم و تهدید و تشر دشمن بترسند؛ اگر ترسیدند، در واقع، در را برای ورود او و دخول او و تجاوز و تعرّض او باز کرده‌اند.»
حال پرسش این است که چرا یک مسئول یا سیاستمدار می‌ترسد؟ روی دیگر و اسفناک قضیه مذکور این است که این ترس به ابزاری برای کسب موقعیت سیاسی و اجتماعی هم تبدیل شود. ترس سیاسی علل زیادی دارد و باید از نظر باور و ایمان، روانشناسی فرد، مصلحت‌سنجی‌های مفرط و... بررسی شود؛ اما به اجمال می‌توان گفت، یکی از خاستگاه‌های «ترس سیاسی»، سرخوردگی‌های شخصی سیاستمدار و تردید او در توانایی‌هایش است. همگام نبودن با مردم و سرد شدن از سیاست که ممکن است در اثر ضعف «ایمان» به هدف یا درستی مسیر طی شده ایجاد شود، از دیگر علل ترس به شمار می‌آید.