محمد رضایي/  24 خرداد ماه 1392 همزمان با انتخابات رياست‌جمهوري يازدهم، شاهد برگزاري چهارمين دوره انتخابات شوراهاي شهر و روستا بوديم. قرار گرفتن همزمان دو انتخابات براي اولين بار موجب شده بود رسانه‌ها تحت تأثیر فضاي انتخابات رياست‌جمهوري کمتر به رقابت در شوراها بپردازند.
در صحنه رقابت گروه‌هاي مختلف سياسي براي تصاحب کرسي‌هاي شوراي شهر تهران، شاهد نقش‌آفريني سه جريان اصلي اصولگرايان، اصلاح‌طلبان و طرفدار دولت بوديم که هر يک با فهرست جداگانه‌ای به ميدان آمدند و به دنبال کسب کرسي بيشتر در شوراها، به ویژه در شهرهاي بزرگ و پايتخت بودند.
هر چند انتخابات رياست‌جمهوري از چنان اهميتي برخوردار بود كه بر فعاليت‌هاي انتخاباتي شوراها سايه انداخته باشد، اما حقيقت آن است كه انتخابات شوراها نيز از اهميت خاصي برخوردار بود كه جريان‌هاي سياسي به سادگي نمي‌توانستند از كنار آن بگذرند. ضمن آنكه تقارن آن با انتخابات رياست‌جمهوري نيز بر اهميت آن افزوده بود.

1ـ اصولگرايان
پس از آنکه اولين دوره شوراها با مديريت پرانتقاد اصلاح‌طلبان و مناقشات و درگيري‌هاي دروني آنها روبه‌رو شد، اولين نشانه‌ها‌ از اعتراض ملت به عملکرد ناکام اين جريان ظهور کرد. در دومين دوره انتخابات شوراها در سال 1381 بود که با پيروزي اصولگرايان، زمينه بازگشت همه‌جانبه ايشان به قدرت در زماني که سيطره اصلاح‌طلبان بر قدرت فراگير بود، فراهم آمد. اين موفقيت در دوره سوم انتخابات ادامه يافت و تا سال 1392 بیشتر شوراهاي شهرهاي کوچک و بزرگ را کسانی در سراسر کشور اداره می‌کردند که به اين جريان تعلق داشتند.
اصولگرايان در تلاش بودند بار ديگر پيروزي‌هاي خود را در اين ميدان تکرار کرده و قدرت خود را در مديريت شهري حفظ کنند. هرچند اختلافات و رقابت‌هاي درون اردوگاهي اصولگرايان نگراني‌هايي را در اين زمينه ايجاد کرده و تفرق و چنددستگي مي‌توانست به پاشنه آشيل اين جريان در انتخابات شوراها بدل شود؛ اما در نهايت توانستند به وحدت رسيده و انسجام کلي خود را حفظ کنند.

2ـ اصلاح‌طلبان
اصلاح‌طلبان مدت‌ها بود که از موفقيت در انتخابات در سطوح مختلف محروم بودند و پس از بي‌اعتباري در فتنه 88، به شدت به دنبال ترميم و بازسازي چهره خود در اين دوره از انتخابات برآمده بودند. در اين میان، اهمیت انتخابات شوراها براي اردوگاه اصلاح‌طلبان به دلايلي حتي بيش از اصولگرايان بود:
1ـ 2ـ امكان فعاليت بيشتر: با توجه به حساسيت‌هاي ايجاد شده نسبت به اين جريان به واسطه عملكرد آن در دو انتخابات گذشته رياست‌جمهوري دهم و مجلس نهم و حركت در قالب سناريوي كودتاي مخملي و ايجاد فتنه و آشوب و در نهايت اتخاذ خط تحريم در انتخابات مجلس، امكان فعاليت حداكثري در انتخابات رياست‌جمهوري تا حدودي از اين جريان سلب شده بود. اين محدوديت اقتضا داشت تا تحركات سياسي حداكثري اين بار در ميدان بازي انتخابات شوراها صورت پذيرد.
2ـ 2ـ امکان تأیید صلاحيت نامزدها: شايد مهم‌ترين وجه تمايز اين انتخاب با ديگر انتخابات کشور در چگونگي بررسي صلاحيت نامزدها باشد که از يد قدرت شوراي نگهبان خارج بوده و وزن بيشتري براي نمايندگان مجلس و البته هیئت‌های اجرايي قائل مي‌شود. همين موضوع در طول برگزاري سه دوره انتخابات سبب شده است تا ميدان دادن به جریان‌های مختلف فکري بيشتر احساس شود. به واقع مي‌توان گفت، فضا در انتخابات شوراها نسبت به رياست‌جمهوري  و مجلس بازتر است و همين متفاوت بودن سازوکار اجرايي و نظارتي انتخابات شوراها، به فرصتي براي اصلاح‌طلبان براي فعاليت مجدد در عرصه سياسي كشور مبدل شده بود.
3ـ 2ـ گستردگي و تکثر: گستردگي انتخابات که از شهرهاي بزرگ تا روستاهاي کوچک را در بر مي‌گيرد و تکثر نامزدها فضا را براي فعاليت بيشتر جريان اصلاح‌طلب فراهم می‌کرد.
4ـ 2ـ بهره‌برداري از خصوصيت منطقه‌اي و بومي بودن: بومي و منطقه‌اي بودن انتخابات شوراها، براي بهره گرفتن از برخي هواداران موجه و خوشنام محلي، فرصت بهتری را برای جريان اصلاح‌طلب فراهم مي‌‌آورد. ضمن آنکه پيوند خوردن نگرش‌هاي بومي و قومي با گرايش‌هاي سياسي نيز شرايط براي بهره‌برداري اصلاح‌طلبان را مناسب مي‌کرد.
5ـ 2ـ اميدواري به موفقيت در شهرهاي كوچك: وجود تضادها و شرايط نابسامان اردوگاه اصلاح‌طلبان و ناتواني از بسيج نيروها سبب شد تا نسبت به توانايي آنها براي بسيج سراسري نيروها ترديد ايجاد شود؛ از این‌ رو تمركز بر شهرهاي كوچك كه به بضاعت كمتري براي فعاليت نيازمند است، در دستوركار اصلاح‌طلبان قرار گرفته بود. احمد شيرزاد، نماينده اصلاح‌طلب مجلس ششم در تحليل خود از انتخابات پيش‌رو مي‌نويسد: «تصور بنده اين است که در تهران و شهرهاي بزرگ نبايد انتظاري فراتر از آنچه در انتخاب نمايندگان مجلس نهم رخ داد، داشته باشيم؛ اما در شهرهاي کوچک و روستاها وضعيت کمي متفاوت است و ممکن است کانديداهاي مستقل و اصلاح‌طلب بتوانند پا به عرصه رقابت بگذارند. اگر چه تا آن زمان نمي‌توان فضاي سياسي حاکم بر کشور را پيش‌بيني کرد اما اين احتمال وجود دارد که برخي اصلاح‌طلبان که چهره‌هاي حساسيت‌برانگيزي براي جناح حاکم نيستند بتوانند کرسي شوراها را از آن خود کنند.»(1)
6ـ 2ـ اميدواري به پيروزي در شهر تهران: نتايج انتخابات رياست‌جمهوري دهم از رأی بيشتر موسوي نسبت به احمدي‌ن‍ژاد در شهر تهران حکایت داشت. اين مسئله موجب شده است تا اميدهاي بخشي از اصلاح‌طلبان براي پيروزي در تهران در صورت تأیید صلاحيت نامزدهاي مورد علاقه‌شان بيشتر از ديگر شهرها باشد. ضمن آنکه با افزايش اعضاي شوراي شهر تهران از 15 به 31 نفر، امکان ورود بخشي از اصلاح‌طلبان به اين شورا نيز افزايش يافته بود. نمونه‌هایی از اين اميدواري را در برخي اظهار نظرات منسوبان به اين اردوگاه مي‌توان مشاهده کرد. برای نمونه، خانم ابتكار عضو شوراي شهر تهران مي‌گويد: «به نظرم زمينه پيروزي اصلاح‌طلبان در شهر تهران بسيار زياد است. با توجه به نتايج انتخاباتي که تاکنون برگزار شده و ميزان پايين مشارکت در خيلي از بخش‌ها، به نظر مي‌رسد که رأي تهران مشخص باشد. ما در انتخابات سال ۸۸ بيشترين نرخ مشارکت را داشتيم و شهر تهران نظرش را درباره اصولگرايان و رئيس‌جمهور وقت با رأي خود اعلام کرد.»(2)
7ـ 2ـ فرصتي براي بازسازي تشكيلاتي اصلاح‌طلبان: با وجود شرايط موجود همچنان اصلاح‌طلبان بر اين نظر بودند که در هر حالت نفس برگزاري انتخابات فرصتي براي فعاليت و سازماندهي است. از این رو وقتي نامزدی در صحنه باشد، لاجرم ستاد انتخاباتي ايجاد مي‌كند و اين مي‏تواند موجبات جمع شدن نيروها در استان‌ها و شهرستان‌ها را دور هم فراهم کند که اين موضوع براي اردوگاه از هم گسيخته اصلاح‌طلبان فرصتي به شمار می‌آید که مي‌توانند بار ديگر انسجام را به اردوگاه خود باز گردانند.
اين مسئله را مي‌توان در گفتار منتشر شده برخي فعالان سياسي اصلاح‌طلب، از جمله سعيد حجاريان و احمد شيرزاد مشاهده کرد. شيرزاد به اين مسئله چنين تأکید دارد: «شيوه تصميم‌گيري پيرامون انتخابات شوراها در مجموعه اصلاحات در طول ادوار گذشته به اين شکل بوده است که يک تصميم کلي را به شهرستان‌ها تحميل نکنيم و بر اساس سنت حسنه‌اي که در سال‌هاي اخير وجود داشته است، تصميم‌گيري در شهرستان‌ها برعهده نيروهاي مستقر در آنجا گذاشته مي‌شود. اين واگذاري تصميم محاسن زيادي دارد که يکي از آنها گردهم آمدن نيروهاي اصلاح‌طلب حتي در شهرستان‌هايي با جمعيت کمتر از ۲۰ هزار نفر است. به اجماع رسيدن اين نيروها از يک سو به قدرتمندشدن شبکه اصلاحات در کشور کمک مي‌کند و از سوي ديگر از بروز اختلافات جلوگيري مي‌کند.»(3)
3ـ احمدي‌نژادي‌ها 
براي جريان دولت انتخابات شوراها به دلایل زیر از اهميت ويژه‌اي برخوردار بود:
1ـ نگراني از ناکامي در انتخابات رياست‌جمهوري: امکان فعاليت و کسب قدرت در ميدان انتخابات رياست‌جمهوري براي اين جريان کاسته شده بود؛ از این رو در گام و سطحي ديگر، پيروزي در انتخابات شوراها مي‌توانست مانعي براي حذف تمام‌عيار اين جريان از عرصه قدرت سياسي در کشور باشد. حضور همه‌جانبه و با تمام توان منسوبان به اين جريان در انتخابات پايتخت و ديگر شهرها از اين تلاش و حضور فعال حکايت داشت.
2ـ در اختيار گرفتن شهرداري پايتخت: تجربيات موفق احمدي‌نژاد در شهرداري تهران که سکويي براي اوج گرفتن وي تا کرسي رياست‌جمهوري شد، حاميان وي را به تکرار اين شرايط ترغيب کرده بود. اين جريان اميدوار بود با کسب قدرت در شوراي شهر تهران شهرداري را در اختيار گرفته و با ارائه خدمات شهري براي چهار سال ديگر زمينه بازگشت به قوه مجريه را فراهم آورد؛ از این رو اين جريان با تمام توان وارد ميدان شوراها شد. ويژگي‌هاي فعاليت اين جريان در انتخابات شوراها را مي‌توان چنين برشمرد:
1ـ داشتن برنامه مشخص و هدفمند در مديريت فضاي انتخابات شوراها؛ 2ـ درک اهميت انتخابات شوراها و قرار دادن آن در اولويت‌هاي برنامه‌ريزي مديريتي و انتخاباتي؛ 3ـ برخورداري از انسجام بالاي درون جرياني؛ 4ـ معرفي فهرستی با ترکيبي متنوع و جذاب با دعوت از چهره‌هاي هنري، ورزشي و... ؛ 5ـ ورود چند چهره‌ سياسي با سابقه وزارت.
همه اين برنامه‌ها با حساسيت‌هاي ايجاد شده بر روي اين جريان و عدم احراز صلاحيت منسوبان به اين جريان بي‌ثمر باقي‌ ماند و کسي از منسوبان اين جريان نتوانست وارد شوراها در پايتخت و ديگر شهرهاي بزرگ شود.

نتايج پاياني
سرانجام چهارمين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا همزمان با انتخابات رياست‌جمهوري يازدهم در ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ برگزار شد. در سراسر شهرهاي ايران حدود ۷۰ درصد کل کرسي‌ها به اصولگرايان رسيد. نامزدهای مستقل و اصلاح‌طلب در رتبه بعدي قرار گرفتند و اصولگرایان در تهران پيروز شدند. در بيشتر مراکز استان‌ها فهرست‌های اصولگرايان پيروز شد. در 60 درصد مرکزها اصولگرايان، ۲۳ درصد مستقلان و ۱۷ درصد اصلاح‌طلبان بيشترين کرسي‌ها را از آن خود کردند.
* پی‌نوشت‌ها‌ در دفتر نشریه موجود است.

در 24 ارديبهشت ماه سال 1270 هـ.ش فتواي فقيه عالي‌قدر شيعه اين‌گونه صادر مي‌شود: «اليوم استعمال توتون و تنباکو باي نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل‌الله تعالي‌فرجه است.» پس از صدور این فتوا، در شهر ولوله‌اي مي‌افتد که هر کس سواد دارد، از روي آن نسخه‌اي برمي‌دارد و پس از آن قليان‌ها شکسته مي‌شود! اين حرکت نشان‌دهنده آغاز يک مبارزه مکتبي عليه استعمار بود.
  سید‌مهدی حسینی/  در سلسله مباحث این ستون با موضوع زعامت رهبری این مبحث نیز به خرداد ماه سال 68 و ماجرای انتصاب امام خامنه‌ای به ولایت فقیه اختصاص دارد. در رابطه با آنچه در دستور کار اجلاس فوق‌العاده مجلس خبرگان قرار داشت از دست‌خط مرحوم هاشمی‌رفسنجانی در سال 74 استفاده می‌شود، آن مرحوم به عنوان مقدمه در جلد اول حدیث ولایت باز هم به موضوع انتخاب امام خامنه‌ای به زعامت ولایت فقیه اشاره کرده و در بخشی از آن آورده است:
«با این انتخاب آن هم با آن سرعت و سهولت خاطر دوستان آرام و مطمئن شده و دشمنان کمین نشسته خود را زیر آوار خاکسترهای سرد از دست دادن امیدهای واهی شیطانی خویش مدفون دیدند. بجاست که در اینجا اشاره به برخی از عوامل مهم این رویداد خوش‌فرجام داشته باشیم:
الف‌ـ امدادهای غیبی که برای دست‌اندرکاران خیلی واضح بود و به خصوص من که در این برنامه نقش قابل توجهی به عهده گرفته بودم، در هر قدم می‌فهمیدم که خداوند از طریق عواملی کار را بر ما سهل می‌کند و مشکلات را آسان.
ب‌ـ هوشیاری و آینده‌نگری شخص امام که اولاً، با اظهارنظر سریع شروط رهبری را متناسب با شرایط موجود پس از خودشان مشخص کردند و ثانیاً، با اظهارات صریح در مورد شخص آیت‌الله[‌العظمی] خامنه‌ای در حضور جمع ما پنج نفر مصداق قابل انتخاب را در دسترس ما قرار دادند و در نهایت هم شهادت یادگار امام و آیت‌الله موسوی‌اردبیلی در جمع خبرگان در مورد اظهارات صریح امام خبرگان را برای اخذ تصمیم کمک کرد. 
ج‌ـ عملکرد شخص آیت‌الله[العظمی] خامنه‌ای در دوران مبارزه و در دوران پس از پیروزی انقلاب در جریان دفاع مقدس و در مسئولیت ریاست‌جمهوری و جایگاه امامت جمعه تهران و سایر مسئولیت‌های مهم که در این دوره به عهده داشتند، معیارهای لازم تصمیم‌گیری را در اختیار علمای مجلس خبرگان قرار می‌داد. 
د‌ـ آگاهی و دلسوزی و توجه اعضای مجلس خبرگان نیز از عوامل قابل توجه است. وضع کشور در اثر مشکلات ناشی از جنگ، آتش‌بس شکننده جبهه‌ها که خطر شعله‌ور شدن سریع مجددّ آتش جنگ با توجه به امید دشمنان به پیروزی در غیاب امام و فرماندهی کل قوان نگرانی و پریشانی و دلهره مردم و موارد فراوان دیگری از این قبیل به ما دیکته می‌کرد که وسواس و تأخیر و تردید در این شرایط ممکن است رشته کار را از دست بیرون کند و مجالی برای متحرک کردن دشمنان در کمین نشسته باشد. 
خبرگان با واقع‌نگری درخور تحسین و سرعت عملی اعجاب‌انگیز به این تصمیم بجا و اساسی و سرنوشت‌ساز رسیدند و خیلی زود خیال خام مصیبت‌زده و نگران ... آسوده کردند و فردای آن روز تاریخی همه چیز در همان مسیر طراحی شده توسط معمار انقلاب امام راحل(ره) و بنیانگذار جمهوری اسلامی قرار داشت.»


 عبدالله شهبازي/  يازدهمين دوره انتخابات رياست‌جمهوري در حالي برگزار مي‌شد که دوران هشت ساله ریاست محمود احمدي‌نژاد به پايان مي‌رسيد و با نبود رئیس‌جمهور در عرصه انتخابات، رقابتي متوازن پيش روي جريان‌هاي سياسي در حال شکل‌گيري بود. تجميع انتخابات شوراها و رياست‌جمهوري، امکان سه‌قطبي شدن انتخابات، تکثر نامزدها، عبور از فتنه 88، شکل‌گيري جريان انحرافي، افزايش تحريم‌هاي اقتصادي، ايجاد واگرايي در اصولگرايان، وضعيت انفعالي اصلاح‌طلبان، از جمله ويژگي‌هاي اين دوره از انتخابات بود که آن را به نحوي از ادوار گذشته متمايز مي‌کرد.
اصلاح‌طلبان که هنوز به دليل خطاهاي راهبردي خود در فتنه 88 ، بستري مناسب براي حضور در انتخابات نمي‌يافتند، به تدريج تلاش کردند تا از فضاي ايجاد شده در نظام سياسي بهره گرفته و مناسب‌ترين گزينه را به ميدان رقابت سياسي بياورند که خروجي آن حضور محمدرضا عارف، عضو مجمع تشخيص و نماينده رهبري در شوراي عالي انقلاب فرهنگي بود که وی توانست صلاحيت شوراي نگهبان را کسب کند.
از سوي ديگر، آقاي هاشمي‌رفسنجاني نيز عزم حضور داشت که مي‌توانست معادلات رقابت‌هاي انتخاباتي را تا حدودي تحت تأثیر خود قرار دهد. حضور وي احتمالاً به انصراف عارف و حمايت همه‌‌جانبه اصلاح‌طلبان از وي مي‌انجامد، اما شوراي نگهبان به دليل کهولت سني صلاحيت وي را احراز نکرد و وي نتوانست وارد ميدان رقابت انتخابات رياست‌جمهوري يازدهم شود. همزمان با او آقاي حسن روحاني که از مشي‌اي ميانه برخوردار بود و از خاستگاه خود که اصولگرايي بود فاصله گرفته بود و از ياران نزديک آقاي هاشمي به حساب مي‌آمد، وارد ميدان شد. تأیید صلاحيت عارف و روحاني، دو گزينه‌اي بود که اصلاح‌طلبان براي موفقيت در انتخابات بر روي آنها سرمايه‌گذاري کردند. در نهايت در روزهاي پاياني با مديريتي که در رأس اردوگاه اصلاح‌طلبان صورت گرفت، عارف به نفع روحاني کنار رفت تا اين اقدام بموقع و هوشمندانه موجب تجميع و هم‌افزايي و انسجام آرا اصلاح‌طلبان شود.
اصولگرايان در اين دوره پس از مناقشاتي که در مسير وحدت در انتخابات مجلس در سال 1390 داشتند، اين بار با الگوي متفاوتي به ميدان آمدند. سه گزينه قاليباف، حداد عادل، ولايتي وارد ميدان شدند تا در اقدامي هماهنگ در نهايت دو نفر به نفع نفر سومي که از بيشترين مقبوليت برخوردار است، کنار روند. از ميان آن سه در نهايت آقاي حداد عادل در روزهاي پاياني انصراف داد، بدون آنکه به نفع فردي خاص کنار رفته باشد و قاليباف و ولايتي با وجود هماهنگي‌هاي صورت گرفته تا آخر ماندند! در اين ميان دو گزينه تأثيرگذار، يعني سعيد جليلي و محسن رضايي نيز به ميدان آمدند، بدون آنکه بازي آن سه نفر را پذيرفته باشند و در نهايت اصولگرايان تا روز انتخابات کاملاً متشتت و واگرايانه با چهار گزينه در صحنه ماندند و حتي به تضعيف و تخريب يکديگر نيز پرداختند!
اما جريان احمدي‌نژاد نتوانست گزينه‌اي در اين آوردگاه داشته باشد. وي که تلاش کرد تا اسفنديار رحيم‌مشائی را وارد ميدان انتخابات کند، با عدم احراز صلاحيت وي مواجه شد و تلاش‌هايش نيز براي احراز صلاحيت مشائی ثمر نداد. در کنار نامزدهاي جريان‌هاي سياسي، غرضي نيز به عنوان گزينه‌اي مستقل به ميدان آمده بود. 
اين انتخابات در نهايت با همه فراز و نشيب‌هايش به روز رأی‌گيري در 24 خرداد 1392 رسيد و آقاي حسن روحاني در جایگاه رئیس‌جمهور برگزيده شد. ۱۹۲/۴۸۳/۵۰ نفر واجد شرايط رأی دادن در اين انتخابات بودند که از اين تعداد ۱۵۶/۷۰۴/۳۶ نفر رأی خود را به صندوق انداختند و مشارکت ۷/۷۲ درصدي را رقم زدند. از مجموع اين تعداد آرا، ۷۴۷/۴۵۸/۳۵ رأی صحيح شمارش شد و آقاي حسن روحاني با کسب ۳۲۹/۶۱۳/۱۸ رأی حائز اکثريت مطلق آرا و رئيس‌جمهور مردم ايران شد. آرای ساير نامزدها به اين شرح است: محمدباقر قاليباف ۲۹۲/۰۷۷/۶ رأی، سعيد جليلي ۹۴۶/۱۶۸/۴ رأی، محسن رضايي‌ميرقائد ۴۱۲/۸۸۴/۳ رأی، علي‌اکبر ولايتي ۷۵۳/۲۶۸/۲ رأی، سيدمحمد غرضي ۰۱۵/۴۴۶ رأی.

اتريش و مجارستان در ۲۸ ژوئيه ۱۹۱۴ به صربستان اعلان جنگ کردند و اين موضوع سبب به راه افتادن جنگي عالمگير شد تا اینکه در 11 نوامبر 1918 به موجب متارکه‌نامه منعقده شده بين آلمان و متفقين، خاتمه يافت. اين جنگ را جنگ بزرگ ناميده‌اند که منشأ آن، رقابت دولت‌هاي بزرگ بر سر مستعمره‌ها و مسائل نظامي و ملي بوده است.
در جريان جنگ، عثماني و بلغارستان به امپراتوري‌هاي مرکزي (آلمان، اتريش و مجارستان) کمک رساندند. متفقين (بلژيک، انگليس، فرانسه، مونته نگرو، روسيه و صربستان) نيز مورد حمايت ژاپن، ايتاليا، پرتغال، روماني، ایالات متحد آمريکا، يونان و برزيل قرار گرفتند. به عبارت ديگر، اعضاي اتفاق سه‌گانه (انگليس، فرانسه و روسيه) و اتحاد سه‌گانه (آلمان، اتريش و ايتاليا) به يکديگر اعلان جنگ کردند.
ايتاليا از اتحاد سه‌گانه خارج شد و تا سال 1915 بي‌طرف ماند و در همين سال به متفقين پيوست؛ زیرا مي‌خواست سرزمين‌هاي ايتاليايي‌زبان را، که در تصرف اتريش بود، به انضمام چند مستعمره در آفريقا به دست آورد. عثماني به طرفداري از آلمان‌ها برخاست تا مانع تسلط روسيه بر تنگه‌هاي درياي سياه شود. آمريکا در 1917 با قدرت نظامي، ثروت و تجهيزات فراوان، هنگامي به ياري متفقين آمد که نيروهاي مرکزي پس از سه سال جنگ تقريباً نابود شده بودند.
مهم‌ترين صحنه جنگ اروپا در فرانسه بود، آلماني‌ها از خاک بلژيک گذشتند و به فرانسه حمله بردند. نقشه جنگي ارتش آلمان اين بود که برق‌آسا به فرانسه هجوم ببرد، پاريس را اشغال کند و آن گاه به رأي نابود کردن روسيه به آن کشور حمله‌ور شود. آلمان سه مرتبه تلاش کرد فرانسه را تصرف کند: يکي، در مارن (6 ـ14 سپتامبر 1914)، ديگري در وردن (فوريه 1916) و دوباره در مارن (ژوئيه 1918).
در جبهه شرق، روس‌ها از آلماني‌ها به سختي شکست خوردند و هنگامي که در سال 1917 بلشويک‌ها بر روسيه مسلط شدند، در شهر برست ليتوفسک عهدنامه‌اي بستند و از جنگ کناره گرفتند.
متفقين کليه مستعمره‌هاي آلمان را در آفريقا و خاور دور به تصرف درآوردند و مستملکات عثماني را در خاورميانه، يعني سوريه و عربستان متصرف شدند.
شکست نهايي آلماني‌ها در 1918 در نتيجه حملات متفقين، به رهبري «مارشال فوش» فرانسوي صورت گرفت و آلمان به ناچار ترک مخاصمه را خواهان شد و هنگامي که اين کشور در 11 نوامبر 1918 شرايط متفقين را پذيرفت، جنگ جهاني اول به پايان رسيد.
در 28 ژوئن 1919 عهدنامه «ورساي» به آلمان شکست خورده تحميل شد و پيروزي دولت‌هاي متفق را کامل کرد. اين عهدنامه با عهدنامه‌هاي «سن ژرمن» با اتريش (1919)، «نويي» با بلغارستان و «تريانون» با مجارستان تکميل شد. گفتنی است، اين جنگ خسارت‌هاي جاني و مالي بسيار فراواني بر جاي نهاد و 1565 روز طول کشيد.
مفاد اين عهدنامه در ۴۴۰ ماده و ۱۵ بخش تنظيم شد. پيمان ورساي مسئوليت آغاز جنگ و خسارات وارد شده به متفقين را متوجه آلمان دانست و غرامت‌هاي بي‌سابقه‌اي را به اين کشور تحميل کرد.
قسمت اعظم معاهده به جدا کردن بخش‌هايي از سرزمين آلمان مربوط بود که در پی آن آلزاس و لرن به فرانسه داده شد. همچنین، ناحيه اوپن ـ مالمدي به بلژيک و «پزناتي» به لهستان داده شد که از طريق کريدور لهستان به دريا راه مي‌يافت. شهر گدانسک زير نظر جامعه ملل قرار گرفت و اجراي سياست خارجي و گمرکي آن به لهستان واگذار شد. تعيين سرنوشت شلزويگ و سليسياي عليا به برگزاري همه‌پرسي موکول شد و عاقبت نيز طبق همه‌پرسي که در سال ۱۹۲۱ به عمل آمد، شلزويگ به دانمارک منضم شد و سليسيا که ۶۰ درصد مردم به الحاق به آلمان و ۴۰ درصد به الحاق به لهستان رأي دادند، طبق تصميم جامعه ملل يک سوم آن به لهستان و بقيه به آلمان منضم شد. بندر ممل و کرانه‌هاي آن به ليتواني و هولشتين نیز به چکسلواکي واگذار شد. اتحاد آلمان با اتريش نیز منع شد. سار تحت سلطه و اختیار جامعه ملل درآمد و راين‌لند غير نظامي شد.
افزون بر اين، آلمان تمامي مستعمرات خود را از دست داد. کامرون و قسمتي از توگو به فرانسه و آفريقاي شمالي و جنوب غربي آفريقا به انگلستان و جزاير پاسیفیک (اقيانوس آرام) به ژاپن واگذار شد تا زير قیمومت آنها اداره شوند. براساس ماده ۲۲۲ منشور جامعه ملل، قرار شد اداره اين مستعمرات از طریق جامعه ملل به بعضي از قدرت‌هاي صاحب تجربه سپرده شود تا ضمن اداره، مقدمات استقلال آنها را نيز فراهم کنند، افزون بر اين موارد، مقرر شد:
تمامي کشتي‌هاي جنگي و تجاري آلمان به انگلستان و فرانسه داده شود. آلمان بايد با هزينه خود براي متفقين کشتي بسازد و از تمامي دارايي‌هاي خود در ساير کشورها چشم بپوشد. آلمان بايد پنج هزار موتور قطار و ۱۵۰ هزار اتومبيل براي متفقين توليد کند. آلمان بايد به مدت ۱۰ سال مقادير زيادي (مقادير در پانويس قرارداد ذکر شده بود) زغال سنگ به فرانسه، ايتاليا و بلژيک بدهد. متفقين باید تا پنج سال بر واردات و صادرات آلمان نظارت داشته باشند. افزون بر اينها آلمان بايد شش ميليارد و ۶۰۰ ميليون ليره استرلينگ به صورت نقدي به متفقين غرامت بپردازد. ناحيه زغال ‌سنگ‌‌خيز سار به مدت ۱۵ سال به فرانسه واگذار شود. آلمان باید ارتش خود را به يکصد هزار نفر آن هم بدون تانک، سلاح سنگين و خودروهاي زرهي کاهش دهد. آلمان از حق داشتن زيردريايي و سربازگيري و داشتن نیروی هوایی محروم مي‌شود؛ نيروي دريايي آن هم به شش فروند کشتي جنگي و تعدادي رزم‌ناو و اژدر محدود می‌شود.
در طول اين مدت، حدود 65 ميليون نفر بسيج شدند که از اين تعداد حدود 9 ميليون نفر کشته شدند؛ حدود 22 ميليون نفر (به نسبت يک سوم) معلول و از کار افتاده، هفت ميليون نفر براي هميشه ناقص و معلول و حدود پنج ميليون نفر نيز مفقود شدند.

فردوسي يک حکيم است؛ تعارف که نکرديم به فردوسي حکيم گفتيم. الآن چند صد سال است که به فردوسي، حکيم مي‌گويند. حکمت فردوسي چيست؟ «حکمت الهي اسلامي.» شما خيال نکنيد که در حکمت فردوسي، يک ذره حکمت زرتشتی وجود دارد. فردوسي آن وقتي که از اسفنديار تعريف مي‌کند، بر دينداري او تکيه مي‌کند. مي‌دانيد که اسفنديار يک فرد متعصبِ مذهبي مبلّغ دين بوده که سعي کرده است پاکديني را در همه جاي ايران گسترش بدهد. تيپ اسفنديار، تيپ حزب‌اللهي‌هاي امروز خودمان است؛ آدم خيلي شجاع و نترس و ديني بوده است؛ حاضر بوده براي حفظ اصولي که به آن معتقد بوده و رعايت مي‌کرده، خطر بکند و از هفت‌خان بگذرد و حتي با رستم دست‌وپنجه نرم کند. وقتي شما شاهنامه را مطالعه مي‌کنيد، مي‌بينيد که فردوسي روي اين جنبه دينداري و طهارت اخلاقي اسفنديار تکيه مي‌کند... فردوسي، خداي سخن است. او زبان مستحکم و استواري دارد و واقعاً پدر زبان فارسي امروز است. او دلباخته و مجذوب مفاهيم حکمت اسلامي بود؛ شاهنامه را با اين ديد نگاه کنيد.
امام خامنه‌ای، 5/12/1370

 محمد درودیان/ با وجود آنکه گزارش‌هايي از تحرکات نظامي عراق در اطراف مرزهاي کشور به گوش مسئولان مي‌رسيد، ولي در تحليل نهايي، اقدامات حکومت بعثي به معناي تهاجم نظامي عراق به ايران تعبير و تفسير نمي‌شد. بسياري از مقامات بلندپايه کشور معتقد بودند که عراق جرئت حمله به ايران را ندارد. در اوايل شهريور 1359 مجله «جينز ديفنس» در خبري نوشته بود، هشت هزار ايراني تحت فرماندهي يکي از افسران حکومت شاهنشاهي، در بصره براي حمله به ايران آموزش مي‌بینند. اين خبر را وزارت خارجه به اطلاع مسئولان وقت رساند، اما در نهايت پاسخ اين بود که عراق ضعيف‌تر از آن است که بتواند به ايران حمله کند. از سویی اگر اين کشور چنين اقدامي را در پيش بگيرد، در وهله نخست شيعيان عراق با آن به مقابله برمي‌خيزند و حکومت صدام را سرنگون مي‌کنند. بنابراين، ارزيابي دولت ايران چنين بود که احتمال حمله عراق به ايران کم است.
حدود دو هفته پیش از آغاز جنگ، جلسه شوراي عالي دفاع با حضور فرمانده کل قوا (که در آن هنگام رئيس‌جمهور وقت عهده‌دار اين سِمَت بود) نخست‌وزير، وزير دفاع، فرمانده سپاه، جانشين رئيس ستاد مشترک ارتش، فرمانده نيروي زميني ارتش و فرمانده سپاه غرب کشور در ستاد لشکر 81 زرهي کرمانشاه تشکيل شد. در اين جلسه شهيد محمد بروجردي اعلام کرد عراق قصد دارد به ايران حمله کند. گزارش‌ها نیز حاکي از آن بود که در اطراف مناطق مرزي قصر شيرين، يک لشکر زرهي مکانيزه ارتش بعثي در پشت مرز به سمت ايران آرايش جنگي گرفته است. در آن جلسه تحليل رئيس‌جمهور درباره اين گزارش‌ها، چنين بود که براي آغاز يک جنگ بايد موازنه قوا بين شوروي و آمريکا در دوران جنگ سرد به هم بخورد و تا اين موازنه قوا به هم نريزد، جنگي آغاز نمي‌شود. رئيس‌جمهور خطاب به فرماندهان سپاه در اين جلسه گفت: «عليه دولت من جوسازي نکنيد و شما به همان مأموريت خود در کُردستان برسيد.» فرماندهان ارتش نيز آغاز چنين جنگي را باور نداشتند. تيمسار ظهيرنژاد مي‌گفت: «گزارش پاسدارها از قصد عراق براي حمله به ايران صحيح نيست.
 عراق جرئت حمله به ايران را ندارد و اگر حمله کند توي دهن وي مي‌زنيم.» او مي‌گفت: «پاسدارها به بهانه جنگ مي‌خواهند تجهيزات ارتش را بگيرند.» البته با بررسي نامه بني‌صدر که در 28 شهريور 1359 خطاب به امام(ره) نوشته شده است، مي‌توان استنباط کرد که وي احتمال بروز جنگ را در چند روز باقي‌مانده به حمله سراسري عراق جدي مي‌ديده است؛ ولي به هر حال دچار غافلگيري استراتژيک شده بود؛ زيرا هيچ اقدام جدي‌اي براي انتقال لشکرهاي مهم ارتش، مانند لشکرهاي 21، 16، 77، 88 و تيپ 55 هوابرد به مناطق مرزي خوزستان انجام نداد.
حضرت امام خميني(ره) در سخنراني خود در 14 فروردين 1361 اين‌گونه به غافلگير شدن ايران اشاره مي‌کنند: «صدام را وادار کردند که به اين کشور اسلامي حمله کند و از زمين و هوا و دريا حمله کرد به ما و بعضي از اشخاصي که آن وقت سردمدار بودند، خيانت کردند به اين کشور و در عين حالي که اطلاع داشتند چيزي نگفتند.»