امید ظهور
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
چه ساقهها که سلوکش به صبح صادق توست
چه باغها که شکوهش به آبیاری توست
تویی که در همه ذرّات جلوهگر شدهای
هنوز آینه، مبهوت بیشماری توست
بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟!
بگو کدام چکامه به استواری توست؟!
بیا بیا که در این کوچهباغ دلتنگی
دلِ شکسته هر عاشقی، قناری توست
بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر
حَرا هر آینه در انتظار یاری توست
مرا امید ظهور تو زنده میدارد
و آنکه شوکت باران به همجواری توست
بهار، همنفس باغهای خرّم توست
بهار، همسفر چشمههای جاری توست
جواد محمدزمانی
انتظار توست
شبها شبیه ماه که چشم انتظار
یک برکه در بساط زمین بیقرار توست
با من بخوان، تصور این لحظه محشر است
گاهی که مثل سیصد و چندی کنار توست
در شرجی غیاب تو سختی مضاعف است
وقتی نفس کشیدنمان داغدار توست
صبحی که عهد بستهام و خواندهام فرج
غافل شدم گشایش هر کار، کار توست
بیاختیار در پی دنیا دویدهایم
دنیا شگفت یکسره در اختیار توست
«ثبت است در جریده عالم دوام» تو
کیهان مگر جریده در انتشار توست؟
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
ما با غزل خوشیم که آیینهدار توست
سیدحمیدرضا موسوی