دکتر یدالله جوانی/ وضع تحریم‌های جدید آمریکا تحت عنوان «قانون مقابله با اقدامات بی‌ثبات‌کننده ایران ۲۰۱۷» که به اختصار ۷۲۲ ـ s نامیده می‌شود، به یقین ناقض برجام است. ماهیت این تحریم‌ها به گونه‌ای است که می‌توان از آن به «نقض فاحش برجام» یاد کرد. در این طرح سه محور اصلی تحریم وجود دارد: ۱ـ تحریم‌های مربوط به موشک‌های بالستیک؛ مبتنی بر این محور تحریم،‌ تمامی اشخاص دخیل در برنامه موشک‌های بالستیک ایران و همچنین کسانی که با آنها دادوستد دارند تحریم می‌شوند. ۲ـ تحریم‌های مربوط به تروریسم؛ مبتنی بر این محور، تحریم‌های جدیدی علیه سپاه پاسداران، افراد آن و همچنین اشخاص و شرکت‌های خارجی مرتبط با سپاه اعمال می‌شود. ۳ـ تحریم‌های تسلیحاتی؛ مبتنی بر این محور، تحریم‌هایی علیه افرادی که در تأمین قطعه، فروش، تعمیر و انتقال تانک، خودروی زرهی، تسلیحات با کالیبر بالا، هواپیمای جنگی، بالگردهای تهاجمی، کشتی، موشک و سامانه‌های موشکی به ایران نقش‌آفرین باشند، اعمال می‌گردد.
در میان تحریم‌های مذکور، تحریم‌های جدید علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که پیشتر این نوع تحریم‌ها علیه نیروی قدس بود و اینک به کل سپاه تعمیم داده می‌شود، بسیار تأمل‌برانگیز است. در قانون جدید آمریکایی‌ها با متهم کردن سپاه به تروریسم، تلاش خواهند کرد سپاه و افراد و شرکت‌های مرتبط با آن را در سراسر جهان، ‌از طریق مسدود کردن دارایی‌ها و منع معاملات، مورد تحریم شدید قرار دهند.
وضع تحریم‌های جدید علیه جمهوری اسلامی ایران و به ویژه تحریم سپاه پاسداران، را از زوایای مختلف می‌توان بررسی و تحلیل کرد:
۱ـ تحریم‌های جدید و سرنوشت برجام
ترامپ که پیش از ورود به کاخ سفید از پاره کردن برجام سخن گفته بود، با وضع تحریم‌های جدید، عملاً درصدد پاره کردن برجام است، براساس اطلاعات موجود، نزدیک به ۵۰ طرح در کنگره آمریکا با عناوین مختلف آماده شده تا ضمن تصویب یکی پس از دیگری، تحریم‌های جدید و بیشتری را علیه جمهوری اسلامی وضع کند. بسیار روشن است که این رویکرد آمریکا، ‌هم با روح حاکم بر برجام و هم با متن برجام در تضاد است. در بند ۲۹ برجام آمده است: «اتحادیه اروپایی و دولت‌های عضو و همچنین ایالات متحده،‌ منطبق با قوانین خود، از هرگونه سیاست با هدف تأثیرگذاری منفی و مستقیم برعادی‌سازی تجارت و روابط اقتصادی با ایران، در تعارض با تعهدات‌شان مبنی بر عدم اخلال در اجرای موفقیت‌آمیز برجام خودداری خواهند کرد.»
این رفتار آمریکا نقض فاحش برجام طبق بند ۲۹ می‌باشد. بر همین اساس است که آقای جان کری وزیر امور خارجه پیشین آمریکا، با هشدار به وضع تحریم‌های جدید علیه ایران، می‌گوید وضع این تحریم‌ها خطرناک است و به ایرانیان این پیام را می‌دهد که توافق هسته‌ای هیچ دستاوردی برای آنان نداشته است!
حال سؤال این است که با این رویکرد آمریکا در نقض فاحش برجام، جمهوری اسلامی ایران چگونه باید رفتار کند؟
۲ـ نقطه هدف در تحریم سپاه
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را می‌توان از ارکان اصلی اقتدار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران دانست. سپاه در تولید قدرت ملی، حفظ انقلاب اسلامی، تأمین امنیت ملی، توسعه نفوذ راهبردی جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان خنثی‌سازی توطئه‌ها علیه انقلاب و نظام در حوزه‌های مختلف و مبارزه با تروریسم دست‌پرورده نظام سلطه در منطقه، نقش بی‌بدیلی داشته و دارد.
آمریکایی‌ها، صهیونیست‌ها و جریان وهابی آل‌سعود، سپاه را عامل اصلی شکست‌ها و ناکامی‌های خود طی چند دهه گذشته ارزیابی می‌کنند. براساس همین نقش‌آفرینی‌های سپاه است که رسانه‌های معروف غرب، از سپاه به «ستون فقرات نظام سیاسی ایران» یاد می‌کنند. آمریکایی‌ها سپاه را مانع اصلی سر راه بازتولید و احیای سلطه خود بر منطقه راهبردی غرب آسیا ارزیابی می‌کنند و بر همین اساس، تضعیف سپاه را به صورت جدی از طریق وضع تحریم‌های جدید، در دستور کار خود قرار داده‌اند. نقطه هدف در سناریوی تحریم سپاه، معرفی سپاه به مثابه عامل تحریم ملت ایران است!
در تحریم‌های هسته‌ای، آمریکایی‌ها درصدد بودند که برنامه فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران را، علت وضع تحریم‌ها معرفی کرده و راه‌حل برداشتن تحریم‌ها را، در کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای، یا پذیرش محدودیت در این حوزه اعلام کنند. دشمنان ملت ایران،‌ همین سناریو را درباره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیش گرفته، به دنبال محدودسازی و تضعیف سپاه هستند. آمریکایی‌ها معتقدند که با تشدید تحریم‌ها در حوزه‌های موشکی، حقوق بشر، تروریسم و…، ‌می‌توانند همانند واداشتن جمهوری اسلامی به پذیرش محدودیت‌ها در حوزه هسته‌ای، ایران را به پذیرش محدودیت‌ها در دیگر حوزه‌ها وادار کنند. به عبارت دیگر، نقطه هدف در وضع تحریم‌های جدید و از جمله تحریم سپاه، زمینه‌سازی در داخل جامعه ایران برای پذیرش برجام‌های ۲ و ۳ و… است. آمریکایی‌ها چنین نقطه‌ای را نشانه گرفته‌اند. با اطمینان می‌توان گفت، هرگز این خواب آمریکا‌یی‌ها تعبیر نخواهد شد و آنان باید آرزوی برجام‌های دیگر را به گور ببرند.


مروری بر حادثه تروریستی روز چهارشنبه تهران
چهارشنبه ۱۷ خرداد ماه، پایتخت جمهوری اسلامی ایران، آمد و شد در خیابان‌های شهر عادی است، قطارهای مترو رأس ساعت مقرر به ایستگاه قطار شهری پایتخت وارد می‌شوند و مسافران را به مقصد می‌رسانند، دستگاه و ادارات مختلف کشور در حال فعالیت و رسیدگی به امور مردم هستند، جلسه علنی مجلس شورای اسلامی طبق برنامه در حال برگزاری است و نمایندگان که در انتخابات اردیبهشت ماه به خانه ملت راه یافته‌اند، سوگند نمایندگی خود را بجا می‌آورند، دانشجویان آماده افطار با رهبر معظم انقلاب می‌شوند و نهاد ریاست‌جمهوری آماده میزبانی از هنرمندان در ضیافت افطاری ریاست‌جمهوری است، شهر در آرامش و امنیت است تا بیش از پیش مشخص شود انتحار چند تروریست عصبانی از شکست‌های پی‌درپی در عراق و سوریه نمی‌تواند آرامش و امنیت مردم را به هم بزند. همانگونه که رهبر معظم در عصر همان روز در دیدار دانشجویان فرمودند؛ این ترقه‌بازی‌هایی هم که امروز شد در اراده‌ مردم تأثیری نخواهد گذاشت. اینها کوچک‌تر از آنند که بتوانند در اراده‌ ملت ایران و مسئولان اثر بگذارند. البته خود این حوادث نشان داد که اگر جمهوری اسلامی در آن نقطه‌ای که مرکز اصلی این فتنه‌هاست، ایستادگی نمی‌کرد، ما تا حالا گرفتاری‌های زیادی از این ناحیه در کشور داشتیم. ان‌شاءالله کلک اینها کنده خواهد شد. یا در پیام‌شان به مناسبت این حادثه فرمودند: این‌گونه جنایات که حاکی از خباثت و در عین حال، حقارت مباشران و نیز آمران و مسببان آن است، بسی کوچک‌تر از آن است که در عزم ملت ایران خللی ایجاد کند. نتیجه قطعی اینها چیزی جز افزایش نفرت از دولت‌های آمریکا و عوامل آنان در منطقه همچون سعودی نیست. ملت ایران، متحد و با عزم راسخ به پیش خواهد رفت ان‌شاءالله. 
ماجرا از این قرار بود که چهارشنبه هفته گذشته چند تروریست تکفیری با ورود به بخش مراجعات مردمی مجلس شورای اسلامی و چند نفر دیگر در حرم بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران دست به یک اقدام تروریستی زدند که بلافاصله داعش مسئولیت آن را پذیرفت، تروریست‌ها از داخل ساختمان مراجعات مردمی مجلس شورای اسلامی نیز فیلم کوتاهی را منتشر کردند که فرد در آن می‌گفت ما آمدیم که بمانیم! اما با فاصله کوتاهی از انتشار این فیلم و با ورود پاسداران انقلاب اسلامی به میدان مقابله با حرکت مذبوحانه تروریست‌ها در تهران تصاویر اجساد این جنایتکاران منتشر شد و از همان روز در عملیات پیچیده اطلاعاتی عده‌ زیادی از تروریست‌ها  در شهرهای مختلف کشور دستگیر شدند و ضربه‌ای سنگین به بقایای تروریست‌ها وارد شد!
اما در میان حوادث هفته گذشته در تهران آنچه بیش از پیش به چشم آمد، کارآمدی، هوشمندی  و دقت سیاست‌های منطقه جمهوری اسلامی ایران است که با رهبری داهیانه رهبر معظم انقلاب شکل گرفته است و امنیتی بی‌نظیر را در جمهوری اسلامی ایران، آن هم در قلب منطقه پر آشوب و پر هرج و مرج غرب آسیا به ارمغان آورد است؛ موضوعی که آنقدر روشن است که حتی علیزاد کارشناس شبکه بی‌بی‌سی نیز در صفحه شخصی خود در توئیتر درباره آن می‌نویسد؛ بدون ترس از حذف و اتهام و توهین می‌نویسم: «اگر سیاست منطقی آیت‌الله‌[العظمی] خامنه‌ای نبود، تاکنون هر خیابان تهران، هر روز و در هر ساعت ۱۷ کشته می‌داد.»
 این حادثه بیش از پیش نشان داد که رشادت‌های پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای مدافع حرم که مدت‌هاست غریبانه در کیلومترها دورتر از مرزها و خانه و کاشانه خود در حال مبارزه با تروریسم تکفیری در منطقه هستند چقدر برای کشور اهمیت دارد؛ همان موضوعی که مهدی محمدی کارشناس مسائل سیاسی در واکنش به آن در صفحه شخصی خود در فضای مجازی درباره آن می‌نویسد؛ بیش از شش سال است که این مردان شریف در صحرای تفتیده عراق و سوریه در حال «کندن کلک» داعش و امثال آنند. در این مدت زخم تن فراوان خورده‌اند، ولی دیده‌ام که زخم زبان برای‌شان گران‌تر بوده است. فکرش را بکنید که اگر در عراق و سوریه یک «دولت تروریستی» سر کار آمده بود حالا اوضاع چگونه بود. در آمریکا و اروپا، وقتی «ترقه»ای در می‌شود، سیاستمداران به پناهگاه و فرماندهان نظامی پشت سیم خاردار می‌روند. در ایران، دیروز محمد پاکپور، فرمانده نیروی زمینی سپاه ـ که مهارت یگان صابرینش در تروریست‌زدایی از خاورمیانه زبانزد است ـ خود اسلحه به دست گرفت و وسط محوطه پارلمان به نبرد ایستاد. تصویر او در حالی که خود سلاح به دست دارد از حافظه تاریخی این ملت پاک نخواهد شد. اضافه کنید مردان دلیر وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی را که در باب آنها جداگانه باید نوشت. افتخار به سربازی که از پی جهاد و شهادت می‌دود، یک مسئله ملی است. نمی‌دانیم؛ شاید باز هم اوباشی بنای شر درست کردن در تهران یا هر جای دیگر بکنند، اما این ملت به آنها که جان‌شان کف دست‌شان است، همچنان محتاج خواهد ماند و به آنها خواهد بالید. آنچه در این بین فضا را تلطیف کرد حضور یک میلیونی مردم در بدرقه پیکر پاک شهیدان در روز جمعه بود که نشان همدلی و اتحاد و یکپارچگی در آن موج می‌زد و همچنین به تروریست‌ها درس داد که اینجا ایران است و با این‌گونه اقدامات نمی‌توانند نه به خواسته‌های خودشان برسند و نه مردم را دچار رعب و وحشت کنند، بلکه تنها این گونه اقدامات کور اراده و عزم ملت را راسخ‌تر کرد.

حمیدرضا حیدری / نزدیک به شش سال است که از اعلام موجودیت گروهک تکفیری ـ تروریستی داعش می‌گذرد. گروهکی که در طول این مدت در سایه حامیان افراط‌گرا و خشونت‌طلب با کشتار وسیع در عراق و سوریه و ایجاد ناامنی در بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای اروپایی و عربی به دنبال رعب و وحشت بوده است؛ از همین رو انتشار تصاویر شکنجه و قتل با روش‌های وحشیانه این گروه تا عملیات‌های تروریستی در کشورهای مختلف در صدر اخبار جهان قرار گرفته است.
در این میان، ایران تنها کشوری است که از ابتدای ظهور این پدیده شوم با آن مبارزه کرده است. شاید بتوان گفت، در هر جای جهان تروریستی اعلام موجودیت کرده، جمهوری اسلامی داعیه‌دار مبارزه با او بوده است. در برابر داعش نیز ایران همیشه در خط مقدم مبارزه بوده و از این رو توانسته است ضربات سخت و مهلکی را در عراق و سوریه به همراه جبهه مقاومت بر پیکره تروریسم منطقه وارد آورد که در روزهای اخیر شکست‌های سنگین در عراق و سوریه سبب شده است داعش و هم‌پیمانانش به فکر انتقام‌جویی از ملت ایران باشند.
اوج خباثت‌ها به نشست ریاض موسوم به نشست «تشکیل ائتلاف ضد تروریسم» برمی‌گردد. ائتلافی متشکل از آمریکا به سرکردگی دونالد ترامپ از یک سو و در سوی دیگر آن قبایل عربی که خزانه مالی اصلی تروریست‌ها در یکی دو دهه گذشته محسوب می‌شوند.
دول مذکور به دنبال ائتلافی بودند تا خط مقاومت در برابر تروریسم را تضعیف کنند. ترامپ که با رقص شمشیر با پدران تروریسم در منطقه سرمست چپاول دلارهای نفتی عربستان بود، با این ائتلاف به فکر تشدید آتش‌افروزی در منطقه افتاد و ایران را که همیشه در خط مقدم مبارزه با تروریسم بوده، به تروریسم‌پروری و عامل بی‌ثباتی منطقه متهم کرد.
کسانی که نفع‌شان در وجود داعش و امثال آن است، در پایان نشست ریاض بیانیه‌ای قرائت می‌کنند که مفاد آن به جای آنکه ضد تروریسم باشد، عمدتاً ضد ایرانی است. این بیانیه با محوریت تروریسم خواندن ایران و هم‌پیمانانش در منطقه به مقابله دولت‌های عضو این ائتلاف با ایران تأکید می‌کند. در این بیانیه گفته شده است، با دخالت ایران در امور داخلی کشورها مقابله خواهند کرد؛ اما در روزهای بعد مجادله بر سر ایران همچنان داغ است؛ از خروج قطر از ائتلاف گرفته تا اظهار نظر ناپخته و حساب‌نشده وزیر خارجه عربستان.
ساعاتی پیش از حمله تروریستی در تهران عادل‌الجبیر، وزیر خارجه عربستان در اظهاراتی تند ایران را اولین حامی تروریسم در جهان معرفی می‌کند. او همچنین مدعی می‌شود، ایران به دلیل دخالت در امور کشورهای منطقه باید تنبیه شود!
ایران جایی است که برهم زدن امنیت آن برای داعش و عربستان یک رؤیا است و فاصله بسیاری تا وقوع آن وجود دارد. در طول این سال‌ها تلاش‌های فراوانی از سوی این گروهک برای عملیاتی‌سازی این رؤیا در ایران صورت گرفته بود که با هوشیاری نیروهای امنیتی و اطلاعاتی کشور تعبیر نشده بود. پس از چندین سال اقدامات ناکام تنها در روز چهارشنبه (17/3/96) توانستند در حرم امام راحل(ره) و مجلس شورای اسلامی به اقداماتی دست بزنند که با وجود شهادت تعدادی از مردم بی‌گناه، همه تروریست‌ها به دست نیروهای سپاه و امنیتی کشته شدند.
حملاتی که هدف اصلی آن خدشه‌دار کردن امنیت جمهوری اسلامی در منطقه بود و به‌زعم آنان رویدادی عظیم است و تمام اتفاقات دیگر را تحت‌تأثیر خود قرار خواهد داد. آنها می‌خواهند در بوق و کرنا کنند که ایران یک کشور آسیب‌پذیر است. آنها فکر می‌کنند این اتفاق رعب و هراسی ایجاد کرده که به واسطه آن می‌توانند ملت را به مقابله با سیاست‌های حاکمیت در مبارزه با تروریسم بکشانند؛ اما اتفاقات به گونه‌ای دیگری رقم می‌خورد: اول اینکه عملکرد نیروهای امنیتی و انتظامی ما در برخورد با این حادثه و دستگیری باقی‌مانده آنها موفقیت‌آمیز است.
 دوم اینکه پس از پایان درگیری‌ها، به ویژه با حضور گسترده مردم در تشییع جنازه شهدا موضع ملت نیز به روشنی دیده می‌شود، آنها ترسی در دل ندارند و بر روی یک نکته تأکید دارند و آن، اتحاد و برادری بیش از پیش است. رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار با دانشجویان به این حمله واکنش نشان داده و از آن به ترقه‌بازی یاد کرده و فرمودند: «ملت ایران دارد حرکت می‌کند و پیش می‌رود؛ این ترقه‌بازی‌هایی هم که امروز شد، اینها هم در اراده مردم تأثیری نخواهد گذاشت.» ایشان بار دیگر آب پاکی را بر دست دشمنان ریخته و فرمودند: «البته خود این حوادث نشان داد که اگر چنانچه جمهوری اسلامی در آن نقطه‌ای که مرکز اصلی این فتنه‌هاست ایستادگی نمی‌کرد، ما تا حالا گرفتاری‌های زیادی از این ناحیه در داخل کشور داشتیم.» این جملات نشان می‌دهد، جمهوری اسلامی نه تنها در مبارزه با تروریسم لحظه‌ای کوتاه نخواهد آمد؛ بلکه عزم خود را جزم خواهد کرد و تا نابودی تروریسم پیش خواهد رفت.
نکته پایانی آنکه کسانی می‌توانند شعار مبارزه با تروریسم را سر دهند که دست‌شان به خون جانباختگان ترور در اعصار مختلف آلوده نشده باشد که این ویژگی نه در آمریکا هست که خود نظریه‌پرداز ایجاد تروریسم جهانی است و نه در عربستان که هر زمان و در هر جایی تروریسمی شکل گرفته، جای پایش قابل مشاهده است.


  محمدرضا مرادی / ترزا می، نخست‌وزیر انگلیس که تیر ماه سال 95 جانشین دیوید کامرون شده بود، فروردین 96 از برگزاری انتخابات زودهنگام در انگلیس خبر داد. «ترزا می» نیاز به پارلمان یکدست و حامی دولت برای حضور قوی در مذاکرات مربوط به خروج از اتحادیه اروپا، موسوم به «برگزیت» را دلیل این تصمیم اعلام کرد. در همین راستا، مردم انگلیس در انتخابات سراسری برای تعیین سرنوشت 650 کرسی پارلمان پای صندوق‌های رأی رفتند؛ انتخاباتی که طبق تصمیم ترزا می، سه سال پیش از موعد مقرر برگزار شد. برگزیت، خدمات بهداشتی، اشتغال و امنیت، چهار موضوع محوری در مباحث انتخاباتی انگلیس طی هفته‌های اخیر بوده است. نتایج اعلام شده از انتخابات اخیر نشان می‌دهد، حزب محافظه‌کار به رهبری ترزا می اکثریت مطلق خود را در پارلمان از دست داده است. در انتخابات پارلمانی سال 2015 حزب محافظه‌کار 331 کرسی، حزب کارگر 232 کرسی و حزب ملی اسکاتلند 56 کرسی به دست آورده بودند؛ اما نتایج اعلام شده نشان می‌دهد حزب ترزا می اکثریت مطلق را از دست داده و 319 کرسی به دست آورده و در مقابل حزب کارگر با افزایش 30 کرسی پارلمانی 261 کرسی کسب کرده است. همچنین نتایج انتخابات نشان می‌دهد، حزب ملی‌گرای اسکاتلند، تحت رهبری نیکولا استورجن در این انتخابات 21 کرسی خود را از دست داده و به احزاب حامی باقی ماندن اسکاتلند در انگلیس واگذار کرده است که ضربه بزرگی به طرح ملی‌گرایان اسکاتلند برای برگزاری یک همه‌پرسی استقلال از بریتانیا به شمار می‌آید.
به دنبال اعلام نتایج، «جرمی کوربین» رهبر حزب کارگر انگلیس در سخنانی تأکید کرد، اکنون زمان مناسبی فرا رسیده است که ترزا می از قدرت کناره‌گیری کند؛ اما مقامات ارشد حزب محافظه‌کار انگلیس تأکید کردند، با وجود ناکامی این حزب در کسب اکثریت مطلق کرسی‌های مجلس عوام، ترزا مِی، نخست‌وزیر این کشور هیچ قصدی برای کناره‌گیری ندارد. پس از آنکه مشخص شد حزب محافظه‌کار انگلیس به رهبری «ترزا می» قادر به کسب اکثریت مطلق در پارلمان این کشور نشده، منابع خبری از تشکیل «پارلمان معلق» خبر دادند. اصطلاح «پارلمان معلق» به معنی این است که هیچ حزبی نتوانسته در انتخابات عمومی، 326 کرسی از میان 650 کرسی مجلس عوام را به خود اختصاص بدهد. در صورت شکل‌گیری پارلمان معلق در بریتانیا احزابی که کرسی‌های بیشتر به دست آوردند، باید با احزاب کوچک‌تر ائتلاف کنند تا یکی از آن‌ احزاب با ائتلاف بتواند مجموع کرسی‌های 326 را کسب کند؛ اما اگر حزب دیگری حاضر به ائتلاف نباشد، آنگاه امکان دارد دولت حداقلی تشکیل شود یا باز هم درخواست برگزاری انتخابات به ملکه داده شود. دومین حزب بزرگ ـ که در این انتخابات کارگر خواهد بود ـ هم می‌تواند گفت‌وگوهایی موازی را برای رسیدن به عدد جادویی 326 و تشکیل ائتلاف آغاز کند. در صورتی که هیچ‌ یک نتوانند به توافق برسند، یک حزب می‌تواند دولت اقلیت تشکیل بدهد؛ اما باید برای تصویب طرح‌هایش در پارلمان روی رأی احزاب دیگر حساب کند. 
اما نکته مهم در این زمینه این است که ترزا می با اعتماد بالایی خواستار برگزاری انتخابات زودهنگام شد؛ چرا که از پیروزی خود مطمئن بود؛ اما شکست وی اکنون انگلیس را با بحرانی جدی مواجه کرده است. ترزا می در حالی انتخابات زودهنگام پارلمانی را دو ماه پیش کلید زد که این انتخابات قرار بود طبق تقویم در سال 2020 برگزار شود؛ اما او به دلیل افزایش قدرت مانور خود در فضای سیاسی انگلیس و در مذاکرات مربوط به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا با اشتباه محاسبه و به گمان اینکه موقعیت حزب محافظه‌کار را در پارلمان ارتقا دهد، به برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی دستور داد؛ اما بر خلاف محاسبات ترزا می در دو ماه منتهی به انتخابات زودهنگام، حملات تروریستی در انگلیس فضای انتخابات را تحت تأثیر قرار داد و انتقادات از عملکرد خانم نخست‌وزیر بالا گرفت. اکنون با توجه به تأکید ترزا می به لزوم حمایت گسترده مردم برای موفقیت در مذاکرات برگزیت، مشخص نیست آیا دولت آینده دوامی خواهد داشت یا اینکه برگزاری انتخابات دیگری در آینده نزدیک ضرورت خواهد یافت؛ اما بی‌شک می‌توان گفت عملکرد ضعیف کابینه ترزا می در برابر حملات تروریستی در لندن مهم‌ترین عامل شکست وی بوده است.

 سعید مهدوی/ مباحث شبکه بانکی همواره از جمله موضوعات مهم و حساس بخش اقتصادی کشور بوده است. در طول تصدی دولت یازدهم پس از ادعای برداشته شدن تحریم سوئیفت و گشایش خط اعتباری ال‌سی، موضوع توافق بانک مرکزی با سازمان بین‌المللی مبارزه با پولشویی و کارگروه ویژه اقدام مالی آن (FATF) خبرساز شد. سپس خبر خرید یک نرم‌افزار آمریکایی از سوی شرکت شبکه الکترونیکی پرداخت کارت (شاپرک) افکار عمومی را به پیگیری خبرهای حوزه بانک ترغیب کرد و اکنون نیز خبر تحریم‌های جدید بانکی اشخاص از سوی آمریکا و کشورهای عربی و بلوکه کردن حساب‌های اتباع ایرانی نگرانی جدیدی برای فعالان اقتصادی به وجود آورده است.

دور جدید بلوکه کردن حساب‌ ایرانی‌ها در کشورهای منطقه
فعالان اقتصادی می‌گویند در چند هفته گذشته و به ویژه پس از سفر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور حاشیه‌ساز ایالات متحده آمریکا به عربستان سعودی، کشورهای عربی، فشارهای زیادی را به ایرانیان برای مراودات بانکی وارد می‌کنند. آنها حساب‌های بانکی ایرانی‌ها را بدون اطلاع مسدود می‌کنند و حتی راه را برای انجام عملیات بانکی به میزان بیشتر از نیاز روزانه یک خانواده دشوار کرده‌اند. اخبار رسیده حکایت از آن دارد که حساب‌ بانکی ایرانی‌ها در کشورهایی، همچون ترکیه، عمان، امارات متحده عربی به ویژه دوبی و ابوظبی یکی پس از دیگری مسدود می‌شود و برگی دیگر از تحریم‌های بانکی ایران در حال رقم خوردن است. دور جدید بلوکه کردن حساب بانکی ایرانی‌ها آغاز شده و اعراب، پیشقدم در اجرای سیاست‌های تحریمی آمریکا، به عروسک خیمه‌شب‌بازی بدل شده‌اند و دومینوی مسدود کردن حساب‌های ایرانی را رقم زده‌اند.

مشکل جدید در انتقال پول صادرات پتروشیمی‌ها
بیژن نامدار زنگنه، وزیر نفت در گفت‌وگو با فارس در پاسخ به این پرسش که انجمن کارفرمایی صنعت پتروشیمی به تازگی در نامه‌ای تأکید کرده است که امکان حواله کردن پول صادرات محصولات پتروشیمی از چین وجود ندارد و این مبالغ و پول‌ها در چین بلوکه شده است، بر اساس این برنامه وزارت نفت برای حل این مشکل چیست، اظهار داشت: «مشکلاتی در زمینه چین وجود دارد که آقای طیب‌نیا وزیر اقتصاد و دارایی اخیراً به آنجا رفته‌اند و صحبت‌هایی داشتند که امیدواریم تأثیر داشته باشد.» یکی از انجمن‌های صنفی صنعت پتروشیمی ایران در نامه‌ای که در اواخر فروردین ماه سال جاری خطاب به معاون اول ریاست‌جمهوری نوشته است، به طور رسمی از ایجاد مشکلات عدیده برای شرکت‌های پتروشیمی داخلی در زمینه صادرات محصول و انتقال پول حاصل از آن ابراز نگرانی کرده است. در این نامه با اشاره به صادرات 40 درصد از محصولات پتروشیمی ایران به کشور چین، تأکید شده است در ماه‌های اخیر بنا به دلایل مختلف از جمله تغییر مقررات داخلی کشور چین ناشی از فشارهای عربستان و آمریکا، مشکلات عدیده‌ای برای شرکت‌های پتروشیمی داخلی در زمینه صادرات محصولات و انتقال پول حاصل از آن ایجاد شده است که می‌تواند خسارت‌های جبران‌ناپذیری را به شرکت‌های داخلی و بازار ارز و اقتصاد ایران وارد کند.
بر اساس این گزارش، به نظر می‌رسد به جز مشکلات مربوط به انتقال پول نفت که پس از برجام نیز برطرف نشده است، مشکلات انتقال پول محصولات پتروشیمی هم به مشکلات قبلی اضافه شده است؛ در حالی که در زمان تحریم، ارز حاصل از صادرات محصولات پتروشیمی‌ کم و بیش بدون مشکل به کشور وارد یا برای مصارف ارزی در حساب‌های خارجی منتقل می‌شد و کمک زیادی به تنظیم بازار ارز در کشور و نگه داشتن تعادل بین عرضه و تقاضای ارز می‌کرد.

نگرانی از اجرای FATF 
هنوز ادامه دارد
در زمینه این برنامه قبلاً توضیح داده شده و تنها ذکر چند نکته ضروری است:
1ـ دولت مشکل وصل نشدن بانک‌های ایرانی با بانک‌های بین‌المللی را ناشی از قوانینی، همچون مبارزه با پولشویی و مبارزه با حمایت مالی از تروریسم می‌داند و تعهدات آن و همچنین توافقش با این گروه برای رفع این مشکل است. در حالی که تعریف و ذات تروریسم از دید جمهوری اسلامی و کشورهای غربی و اروپایی، کاملاً متفاوت و متضاد است. در گفتمان FATF سازمان‌هایی چون سپاه پاسداران که قلب تپنده جمهوری اسلامی و لنگر و وزنه منطقه خاورمیانه است، گروه حزب‌الله لبنان که بازوی پرتوان مقاومت در منطقه است و وزارت دفاع کشور تروریسم محسوب می‌شوند.
2ـ دولت تلاش می‌کند ناکامی‌های خود را در برجام، مانند رفع تحریم‌های بانکی کشور که اهم آن گشایش ال‌سی و ارتباط با سامانه سوئیفت است، با توافقات دیگر و تعهدات بیشتر [شما بخوانید امتیازاتی دیگر] جبران کند؛ زیرا مهم‌ترین موضوعی که دولت در مسئله برجام روی آن مانور می‌داد، برداشته شدن تحریم‌های شبکه بانکی بود.
3ـ از دیگر نکات مهم در این زمینه، دسترسی FATF به اطلاعات مشتریان و حساب‌‌های بانکی است که بانک مرکزی اعلام کرده این اطلاعات را در اختیار FATF قرار نمی‌دهد و مذاکرات با کارگروه ویژه اقدام مالی در زمینه مبارزه با پولشویی و تأمین مالی تروریسم انجام می‌شود و مصادیق تروریسم را نیز خود ایران تعیین می‌کند!

خرید نرم‌افزار مالی ـ نظارتی
 از شرکت آمریکایی SAS
خبر خرید یک نرم‌افزار از شرکت آمریکایی SAS اولین بار اردیبهشت سال 1395 منتشر شد. پس از آن مشخص شد شرکت شاپرک تهیه و نصب یکی از نرم‌افزارهای امنیتی را که برای شناسایی و کشف تقلب در شبکه پرداخت الکترونیکی کشور است، به شرکت آمریکایی SAS برو‌ن‌سپاری کرده است. انتشار این خبر موجب شد بخش‌های مختلف کشور به ناچار موضع‌گیری کنند و مسئولان شاپرک بگویند این نرم‌افزار به داده‌های اساسی دسترسی ندارد و روی سامانه‌های حساس نصب نیست.
در نهایت باید گفت، مشکلات پولی و بانکی به همراه وجود تحریم‌های بانکی در صدر وضعیتی قرار گرفت که مذاکره‌کنندگان ایرانی برای به ثمر رساندن برجام، به آن تکیه داشتند و آن را از محورهای معامله خود با غرب معرفی می‌کردند. آن روزها بسیاری از مردان تیم اقتصادی دولت، از وضعیت سهلی سخن می‌گفتند که  قرار بود بر نظام بانکی ایران و به طور قطع، اقتصاد بانک‌محور کشور حاکم شود. البته بانک مرکزی هم مدعی بود، نظام بانکی گشایش‌های زیادی را تجربه خواهد کرد و حتی حواله‌ها و مراودات بانکی پشت پرده و جابه‌جایی دلار با پالت‌های نقدی هم برچیده شده و حساب‌های بلوکه شده ایرانی‌ها، به زودی زود آزاد خواهد شد؛ ولی حالا با نزدیک شدن به پایان دولت یازدهم از یک‌سو مشکلات پولی و بانکی مرتفع نشده‌اند و از سوی دیگر تحریم‌ها و مشکلات جدید در این حوزه، وضعیت را از گذشته سخت‌تر کرده است!

 رضا اشرفي/ در طی هفته‌های اخیر اعضاي داعش در مناطقي از شرق و جنوب شرق آسيا دست به عمليات زده و همچون حوزه غرب آسيا نگراني‌هايي را براي شهروندان اين حوزه ايجاد كرده‌اند. اخبار موجود نشان مي‌دهد كه داعش به دو طريق مستقيم و با حضور نيروهاي خود و همچنين به صورت بيعت‌گيري و پذيرش ديگر گروه‌ها اقدام به تنش و رعب‌آفريني مي‌كنند. گروه مائوته در فیلیپین از جمله آنها است كه با داعش و ابوبكر بغدادي بيعت كرده است. گفته مي‌شود كه بيش از 60 گروه كه از پيش در اين مناطق به ویژه در مرزهاي فیلیپین، مالزي و اندونزي حضور داشتند، به گروه داعش پيوسته‌اند. حتي افرادي از كشوري‌هاي منطقه همچون مالزي و اندونزي جذب داعش مي‌شوند و در همان راستا اقدامات تروريستي انجام مي‌دهند، اين افراد در مواردي از اعضاي ارتش نيز به شمار می‌آیند. 
این نکته كه گفته مي‌شود عضوگيري داعش از القاعده بيشتر است، در حالي كه اين گروه تروريستي در غرب آسيا روزهاي سختي مي‌گذراند، تأمل‌برانگیز است. در اين زمينه چند مسئله را نبايد فراموش كرد؛ مسائلی كه مي‌تواند ادامه سياست‌هاي پشت پرده پيشين باشد. 
ابتدا اينكه فیلیپین اولين بستر فعاليتي داعش در شرق آسيا انتخاب شده است. شهر ماراوي در حال حاضر مركز اين تحولات است. منطقه‌اي كه به نسبت مسلمان‌نشين است و به لحاظ اقتصادي موقعيت چندان مطلوبی ندارد. در همين حال طي يك سال گذشته مشاهده شده است كه «روابط فیلیپین و آمريكا بسيار مخدوش شده است.» آيا نمي‌توان نسبتي بين اين دو پيدا كرد؟ داعشي كه حتي مقامات رسمي آمريكا از جمله دونالد ترامپ رئيس‌جمهور فعلي اين كشور گفته است كه ساخته دست آمريكا است. آيا آمريكا خواهان گسترش اين گروه تروريستي به سمت شرق و جنوب شرق آسيا است؟ اين مناطق پس از خاورميانه يكي از مهم‌ترين حوزه‌هاي انرژي‌زاي جهان است. آيا آمريكا به دنبال تهديد اين حوزه است؟ اينها پرسش‌هایی است كه براي پاسخ به آنها نيازمند زمان هستيم، به ویژه اینکه به دليل نزديكي چين و روسيه، هر دو درگير مي‌شوند، در حالي كه آمريكا روزهاي خودكفايي انرژي را تكميل مي‌كند.
مسئله بعدي به سفر دو ماه پيش سلمان، پادشاه سعودي به اين منطقه بازمي‌گردد؛ سفري طولاني‌مدت و با خدم و حشم بي‌شمار به همراه دلارهاي نفتي كه نثار گروه‌هاي مسلماني كرد كه سعودي طي سال‌هاي گذشته آنها را تشكيل داده و حمايت كرده است. «شکل‌گیری داعش در جنوب شرق آسیا به ویژه طی دو سال گذشته همزمان با گسترش و افزایش کمک‌های مادی و مالی عربستان سعودی تحت عنوان کمک به مؤسسات اسلامی بوده است. در جریان سفر اخیر پادشاه عربستان به جنوب شرق آسیا، فقط در یک نوبت، پادشاه سعودی مبلغ 250 هزار دلار را تحت عنوان کمک به مؤسسات مذهبی مالزی در اختیار مفتی مالزی قرار داد.» دو ماه پس از اين سفر اولين فعاليت عميق داعش در اين حوزه آغاز مي‌شود. «در اندونزی نیز حضور و حمایت عربستان تحت آنچه کمک به مؤسسات اسلامی توصیف می‌شود، بسیار پر رنگ است. عربستان بیش از 150 مسجد، یک دانشگاه رایگان بزرگ در جاکارتا و چندین مؤسسه آموزش زبان عربی در اندونزی تأسیس کرده، مبلّغان و معلمانی را به اندونزی فرستاده و هزینه هزاران بورس تحصیلات تکمیلی را تأمین کرده است.» از سوي ديگر گروه‌هاي مختلفي يك شبه از داعش شرق آسيا حمايت مي‌كنند. آيا نمي‌توان نسبتي به اين دو ديد؟ آيا اين سفر ارتباطي با سناريوي آمريكا در اين حوزه دارد؟ آيا تروريسم آمريكايي ـ صهيونيستي ـ سعودي در حال تكميل پازل خود در ديگر مناطق جهان هستند؟ 
در صورتي كه اين پرسش‌ها با پاسخي مثبت همراه باشند و طي ماه‌ها و سال‌هاي آينده اقدامات تروريستي در اين حوزه و حتي ديگر مناطق جهان افزايش پيدا كند، بايد منتظر جهاني ناامن‌تر از هميشه باشيم كه باني آن واشنگتن، تل‌آويو و رياض است. در سفر اخير رئيس‌جمهور آمريكا به عربستان سعودي (اولين سفر خارجي) نيز شاهد اين مسئله بوديم كه ترامپ به دنبال آشكارسازي اتحاد سعودی‌ـ صهيونيسم و عادي‌سازي روابط عرب‌ـ صهيونيسم است كه از سوي رياض پمپاژ مي‌شود. در اين صورت جهان با صحنه شومي مواجه مي‌شود كه تنها در خرابي‌هاي جنگ‌هاي جهاني اول و دوم مشاهده می‌شد. مگر اينكه يك «اتحاد استراتژيك و مقدس بشري» عليه اين «ائتلاف شوم و نامقدس ضد بشري» شكل بگيرد. آمریکا که در رسیدن به اهدافش در غرب آسیا ناکام بوده رویکرد به شرق آسیا را در حالی پیش گرفته است که از محورهای توجیهی برنامه‌هایش را تهدیدات امنیتی تشکیل می‌دهد. رویکرد تقابلی با کره شمالی و تروریسم را می‌توان دو بال پرواز ترامپ به شرق آسیا دانست که با ایجاد فضای ناامنی و بحران به دنبال تحقق رؤیاهایش است. تروریسمی که به اذعان بسیاری از ناظران سیاسی بخشی از هزینه‌های آن در جرگه تعهدات سعودی است که به تازگی توافقات نظامی گسترده‌ای با آمریکا صورت داده است و شاید بتوان گفت که در ازای این محبت آمریکایی در کنار پرداخت هزینه‌های این خرید‌ها، بحران‌سازی جهانی را تعهد کرده که تنش‌های اخیر در حوزه عربی با محوریت اقدام علیه قطر و گسترش تروریسم در شرق آسیا بخش‌هایی از این رویکرد است. 

صبح صادق سناریوها، کارکردها و راهبرد مطلوب در بحران قطرـ عربستان را بررسی می‌کند
 هادی محمدی/  دو روز پس از دیدار ترامپ از ریاض و انعقاد قراردادهای نجومی که ترامپ را با دست پر و چند صد میلیارد دلاری به کشورش بازگرداند، یک توئیت چند سطری و منصوب به شیخ تمیم، امیر دولت قطر، آتش زیر خاکستر مناقشات متراکم و چند دهه‌ای بین آل‌ثانی و آل‌سعود را به یک تنش انفجاری بین دو کشور تبدیل کرد. واکنش آل‌شیخ که یکی از ارکان قدرت وهابی در نظام سعودی است و هرگونه نسبتی را بین جدّ آل‌ثانی با عبدالوهاب منکر شد، به عنوان اولین واکنش و سپس قطع مناسبات کامل دیپلماتیک و مالی و مواصلاتی و همچنین بسیج کشورهای همراه با عربستان که یا رشوه‌گیر‌های شناخته شده هستند، یا از رویکردهای اخوانی قطر آسیب دیده‌اند و یا همچون امارات از تنش قطرـ  سعودی سود راهبردی نصیب خود می‌کنند، با سرعت شکل گرفت. قطر از ائتلاف ضد یمن خارج شد و عضویت آن در شورای همکاری خلیج‌فارس لغو گردید. اگرچه قطری‌ها با نوعی خویشتن‌داری هوشمند رفتار کردند تا اصل ماجرا برملا نشود، ولی سعودی‌ها و رسانه‌ها‌ی‌شان پرده‌دری کردند و قطر را به حمایت از تروریسم و رعایت نکردن منشور کشورهای شورای همکاری متهم کردند. قطر متهم شد که عامل ناامنی و تروریسم در منطقه است. اوج تنش به جایی رسید که سعودی‌ها خواستار تغییر رفتار و سیاست‌های قطر شده و قطری‌ها هم اعلام کردند حاضر به پذیرش رویکردهای تحمیلی عربستان نیستند. در واقع باید گفت مسئله اصلی در تنش قطر و عربستان، نوع نگاه به ایران، حماس، اخوان‌المسلمین و حزب‌الله نیست و فقدان نسب وهابی آل‌ثانی هم از بهانه‌های مضحک شمرده می‌شود. اختلافات پنج دهه گذشته دو کشور و تراکم آن با مؤلفه‌های راهبردی در تحولات سال‌های اخیر، بهانه‌های پوششی از سوی سعودی‌ها بودند تا این پرونده‌های تراکم یافته را نیز یکسره‌سازی کنند. مسئله اصلی این است که آل‌سعود در یک قمار و رشوه بی‌سابقه با ترامپ، احساس ژاندارمی و جایگاه محوری برای خود دارند که این بار با چراغ سبز آمریکایی ترامپ همراه است؛ چراکه پرونده تروریستی و حمایت از جریان‌های تکفیری و بازی در سناریوی آمریکایی در ایجاد «هرج و مرج سازنده» درباره هر دو کشور صادق است، ولی اختلاف‌نظر در رقابت‌ اصلی در این است که کدام کشور رهبری تحولات را برعهده بگیرد، یا سهم اساسی در آن بازی کرده و کاندیدای، «شریک اصلی» برای آمریکا باشد؟
عربستان، نماد تکفیری‌گری وهابی در حمایت از تروریست‌های منطقه است و قطر در کنار ترکیه، نماد حمایت از سلفی‌گری تکفیری است و همه این اقدامات برای ثبت امتیاز جایگاه برتر منطقه‌ای است.
قطری‌ها به جز، دریافت حمایت در ارکان نظام آمریکایی، از حمایت‌های هوشمند صهیونیستی و انگلیسی هم برخوردارند، ولی سعودی‌ها، آغاز رفتار تهاجمی اخیر خود را در بده بستان تاریخی با ترامپ و حکومت جدید ترامپ قرار داده‌اند، تا محور تحولات مطلوب و راهبردی آمریکا در منطقه باشند. این تحولات مطلوب، سه سرفصل اساسی دارد؛ ۱ـ تغییر معادلات قدرت در منطقه، ۲ـ مقابله و مهار ایران و ۳ـ پایان دادن به قضیه فلسطین و سازش نهایی با رژیم صهیونیستی. آل‌سعود که نیمی از ذخایر صندوق ارزی و ملی خود را، مابه‌ازای خرید جایگاه راهبری در عناوین سه‌گانه قرار داده، قطر و امثال آن را در جایگاه کارگزار و زیرمجموعه خود می‌خواهد، ولی قطر با ثروت پانصد میلیاردی خود و ابزارهای رسانه‌ای، همراهی با اخوانی‌‌ها و به کارگیری تروریست‌های رنگارنگ، در پروژه سعودی برای منطقه، جایگاهی برای خود احساس نمی‌کند و حاضر به تمکین در قبال سیاست‌ها و منش رفتاری آل‌سعود نیست. از جمع ۵۵ کشور حاضر شده در نشست ریاض و در حضور ترامپ، تنها مصر، امارات، بحرین، جیبوتی، جزایر کومور، موریتانی در کنار آل‌سعود قرار گرفته‌اند، اما کشورهای محور انگلیسی در منطقه، مانند اردن، کویت، عمان، ضمن مراعات عربستان، در جایگاه میانجی‌ قرار گرفته‌اند.
با اینکه سعودی‌ها در مواضع رسانه‌ای تا مرز درگیری نظامی هم برای تسلیم کردن شیخ تمیم به پیش رفته‌اند و برای تلاش امیر کویت هم شروط گذاشته‌اند، یا به تحریک برخی افراد خاندان آل‌ثانی در رسانه‌های‌شان پرداخته‌اند تا کودتای ششم در قطر هم شکل گیرد، ولی این اجازه را ندارند که از سقف معینی از تنش پا را فراتر بگذارند. در آمریکا با اینکه ترامپ با آل‌سعود مغازله و نوعی همراهی داشته و مشاور ارشد استراتژیک وی هم از سعودی‌ها حمایت کرده، اما وزیر دفاع و رئیس شورای امنیت ملی آمریکا مخالف روندهای جاری علیه قطر هستند و وزارت خارجه آمریکا، از تلاش پنهانی، یک مسیر میانجی‌گری را به اجرا می‌گذارد. این‌گونه احساس می‌شود که نگاه «گاو شیرده» ترامپ درباره قطر هم مصداق دارد و آمریکا سعی می‌کند با واداشتن قطر به نوعی آشتی با عربستان، برای قراردادهای چند صد میلیاردی آماده شود و رفتار منطقه‌ای آن نیز به زیان راهبرد بزرگ آمریکا و پروژه مشترک با عربستان دنبال نشود. دلیل این مسئله آن است که هرگونه حالتی که تنش فعلی را از تسلط آمریکا خارج کند، در اولین گام خود، بخش مهمی از راهبرد ائتلاف‌سازی ترامپ در منطقه برای تقابل با ایران و مقاومت منطقه‌ای را عقیم خواهد کرد و نمایش نشست ریاض را پایان یافته اعلام می‌کند. مضافاً اینکه ادامه تنش فعلی، یک شکاف بزرگ منطقه‌ای به زیان عربستان و پروژه مشترک با ترامپ به دنبال خواهد داشت و پرونده‌های بحران منطقه‌ای را متأثر خواهد کرد. ترامپ قصد دارد نظم و چینش بازیگران سنتی منطقه‌ای را به هم زده و به جای ترکیه و مصر بازیگران کوچک‌تری که قدرت بازی با راهبرد‌های آمریکا را ندارند، جایگزین کند. لذا ادامه بدون کنترل این بحران، فرصت دیپلماتیک، امنیتی، اقتصادی و اعلامی برای ایران و ترکیه خواهد بود تا پروژه ریاض را به هم بزند و این با راهبرد ترامپ در تضاد است. مضافاً اینکه استمرار و افزایش سطح تنش جاری، نه تنها برای عربستان سود چندانی در برندارد؛ بلکه امارات را که نیازمند ۳۰ درصد گاز ایران از قطر می‌باشد را با مشکل جدی مواجه خواهد کرد و سرنوشت یادگیری اخیر عربستان در قبال قطر را به سرنوشت ائتلاف تجاوز به یمن دچار خواهد کرد. اگر سناریوی احتمالی در بحران قطر با عربستان را در سقف فضای پیش گفته بدانیم، ‌هرگونه راه‌حل تسلیم قطر در مقابل عربستان به مثابه سناریو و راهبرد مطلوب تلقی نمی‌شود و از آنجاکه زخم کهنه اختلافات از موضوعات ارضی و جایگاه منطقه‌ای به حوزه‌های ایدئولوژیک و بین جریان اخوانی و وهابی کشیده شده، آشتی و مهار جنگ رسانه‌ای و دیپلماتیک و مالی بین دو کشور پایان ماجرا نخواهد بود و قطری‌ها که با تمامی ابزارهای مالی و رسانه‌ای و مناسبات چند جانبه در منطقه و با قدرت‌های جهانی،‌ با انگیزه‌ای جدی به دنبال جایگاه بزرگ‌تری نسبت به حجم ژئوپلیتیک خود هستند، آماده سازش با آل‌سعود و آل‌شیخ نخواهند بود. در نتیجه یک فرصت بزرگ و فوری و کوتاه برای دیپلماسی فعال ایران که چند هدف بزرگ را مدنظر دارد، خواهد بود. بدیهی است که راهبرد ترامپ برای منطقه از اجزای گوناگونی تشکیل شده که نیازمند پازل‌سازی می‌باشد و به هم ریختن این پازل به تخریب یا معیوب کردن راهبرد ترامپ منتهی خواهد شد و اهدافی مانند فشل کردن پروژه ضد ایرانی و تقابل با ایران، گسترده کردن فضای رسانه‌ای و سیاسی اتهام تروریستی به ایران،‌ شکاف‌سازی در ائتلاف منطقه‌ای با رفتار هوشمند بر روی موزائیک اهداف و انگیزه‌های بازیگران و جایگاه منطقه‌ای آنان،‌ به کنترل درآوردن رویکرد و ابزارهای منطقه‌ای قطر و شرکای آنان در پرونده‌های بحرانی منطقه، از جمله اهداف راهبردی برای تلاش دیپلماسی ایران خواهد بود. بدیهی است که این تلاش‌ها نمی‌تواند به نحوی دنبال شود که ایران را در پرونده‌های حمایت از تروریست‌ها توسط قطر شریک کند، بلکه باید از انگیزه‌های جاه‌طلبی آنان برای جداسازی ظرفیت‌های قطر و عربستان بهره جست و برای حل بحران‌های منطقه‌ای از آن استفاده کرد. همان‌گونه که دیپلماسی روسی با شناخت شرایط ویژه اردوغان، ظرفیت‌های ترکیه در سوریه را تا حد زیادی مهار و مدیریت کرده است، آشکار شدن سیاست‌های ضد حماس و مقاومت فلسطینی و اخوان‌المسلمین از سوی عربستان و آل‌سعود که ترامپ نیز با آن همراهی کرده، فرصت مناسبی است تا بتوان بخش فلسطینی پروژه ترامپ‌ـ آل‌سعود را به چالش کشید، به ویژه اینکه بخش مهمی از عناصر اثرگذار در بحران‌های منطقه‌ای، «اخوان پایه» هستند و در مدیریت قطر و ترکیه می‌باشند که با برنامه و تحرک هوشمند، می‌توان در خدمت «‌امنیت‌سازی منطقه‌ای» و پایان دادن به پروژه «جنگ نیابتی تروریستی» از آنها بهره جست. از نگاه ترامپ دوشیدن قطر در قالب قراردادهای میلیاردی از همه موضوعات جذاب‌تر است و دستگاه دیپلماسی آمریکایی این فرصت را از دست نخواهد داد. این گزینه به شرطی که به «تسلیم نسبی قطر» در قبال خواسته‌های عربستان منتهی نشود و به فروش تسلیحات یا سرمایه‌گذاری قطر در آمریکا محدود شود، به معنای بازماندن زخم کهنه رقابت جاهلی تسلط آل‌سعود بر کشورهای منطقه خواهد بود. شناخت این سازوکار در مناسبات جهانی و به ویژه درباره قطر در بحران با عربستان ضروری است و صهیونیست‌ها از تنش موجود، ‌به دنبال یک شریک راهبردی و منطقه‌ای هستند که نیاز بیشتری به رژیم صهیونیستی داشته باشد، اما از سوی دیگر، از دو رویکرد و مؤلفه‌ای که از حماس و اخوان‌المسلمین حمایت کند، یا برای آن ظرفیت‌سازی نماید، ناراضی است؛ لذا تلاش خواهد کرد، هم راه‌حل میانه در بحران را با تعدیل روابط قطر با حماس و ترکیه تولید کند، هم از برداشتن چتر حمایت از حماس سود ببرد و هم ابزارهای منطقه‌ای را از ترکیه سلب کند. پس از نگاه انگلیس، اگر قرار باشد که از حاصل تنش موجود، صرفاً ترامپ بهره‌های میلیاردی را از آن خود کند و ابزار نقش‌سازی برای انگلیس یا بهره‌های مالی و قراردادهای میلیاردی را در بر نداشته باشد، از حاصل صرفاً آمریکایی خشنود نخواهد بود و به حمایت پنهان از قطر ادامه خواهد داد؛ لذا شیخ تمیم به جز انگیزه‌های شخصی و تقابل با برتری‌جویی جاهلانه آل‌سعود از ظرفیت‌های حمایتگر هم برخوردار خواهد شد که فرصت مناسبی برای دیپلماسی هوشمند ایرانی خواهد بود. مضافاً اینکه رفتار متکبرانه آل‌سعود در قبال قطر یا تروریست دانستن حماس و اخوان‌المسلمین،‌ به سرعت بر پنداندوزی حماس و اخوان از سیر تحولات منطقه و یارگیری جدید و جبران رویکردهای شش سال گذشته، خواهد افزود که باز هم برای دیپلماسی رسمی و نهفتنی ایران، فرصت‌های مناسبی در بردارد. روشن است که اولویت اصلی راهبرد رسانه‌ای ایران، افشای ماهیت حمایتگری آل‌سعود از تروریسم تکفیری و گروه‌های تروریستی و رفتار برتری‌طلبانه و متکبرانه و مداخله‌گرانه نسبت به کشورهای عربی و اسلامی است که در افکار عمومی منطقه، ‌از فرصت شنیده شدن برخوردار است. مضافاً اینکه دیپلماسی ایران باید به عنوان بازیگر امنیت‌ساز و کارساز و هوشمند در تنش‌های منطقه‌ای و تشویقگر برای قطع حمایت از تروریست معرفی شود تا طلسم ایران‌هراسی و اتهام تروریستی به ایران را در کنار مبارزه واقعی با تروریست‌های تکفیری، نقش برآب کند. تجربه رخدادهای تروریستی مجلس و مرقد حضرت امام(ره) نباید جای هیچ تردید یا برداشت‌های جناحی و سیاسی را به جای بگذارد که جنون «قدرت‌طلبی به هر قیمت» و ظرفیت‌های تروریستی و ناامن‌سازی آل‌سعود وارد مرحله جدیدی علیه ایران شده است که نیازمند به روزسازی سیاست‌های دیپلماتیک، امنیتی، نظامی و تحرک فعال، هوشمند و اثرگذار و فوری است، که فرصت بحران قطر‌ـ عربستان،‌ یکی از زمینه‌های قابل بهره‌برداری است.

 سجاد عابدی/ در سال‌های اخیر دولت برای هضم فرهنگی در جامعه جهانی همه تلاش خود را به کار گرفته است؛ آنها به گونه‌ای در حال تئوریزه کردن تساهل فرهنگی هستند که گویا آنچه وجود دارد فرهنگ جهانی شده است و به همین دلیل است که یکی از نظریه‌پردازان دولت که مشاور آقای رئیس‌جمهور نیز است، موضوع هویت‌زدایی از فرهنگ را مطرح می‌کند و می‌گوید: «یکی از دلایلی که نه تنها ایران، بلکه کل منطقه خاورمیانه مشکل توسعه‌یافتگی دارد، این است که در این منطقه، هویت فرهنگی قوی وجود دارد، اما آمادگی ادغام با فرهنگ جهانی را ندارد.» آنها معتقدند برای توسعه‌یافتگی باید ابتدا فرهنگ‌زدایی صورت بگیرد؛ اعتقاد به این راهکار سبب شده است که در برنامه فرهنگی ارائه شده از سوی دولت حتی یک بار به کلمه «جنگ نرم» و نحوه مبارزه با آن اشاره‌ای نشود، اما پنج بار از کلمه «تساهل» به عنوان یکی از اصول گفتمان فرهنگی اعتدال یاد شده و برای حل نقصان‌های اقتصاد، فرهنگ و صیانت از تنوع و تکثر فرهنگی به آن اشاره شده است.
نظریه‌پردازان گفتمان اعتدال با در دست داشتن این نقشه راه، وارد مسائل جزئی‌تری از فرهنگ می‌شوند تا بتوانند تفسیر متساهلانه‌ای از دین اسلام به نمایش بگذارند. این گفتمان همچنین به دلیل نداشتن جایگاه اجتماعی در بین مردم تا حد زیادی اقدام به غیریت‌سازی و تعریف از خود به مثابه گفتمان برتر می‌کند.
دولت تدبیر و امید با در نظر داشتن شبه‌گفتمان توسعه و اعتدال، سیاست‌ها و رویکردهای متفاوتی در زمینه هویت‌زدایی فرهنگی از جامعه اسلامی ایران داشته است. دید یکسان به هنرمندان و جریان‌های فرهنگی اعم از ارزشی و غیر ارزشی در اغلب فعالیت‌های دولت یازدهم مشهود است. دولت یازدهم برای دستیابی به هدف خود، یعنی یکسان‌سازی فرهنگی میان ایران و غرب دو رویکرد را مورد توجه قرار داده است:

رویکرد اول ـ تضعیف جریان‌های ارزشی
در رویکرد اول می‌توان به برگزاری ضعیف نمایشگاه قرآن در دو سال گذشته و تقلیل دادن سطح بودجه نهادهای فرهنگی انقلابی، عدم پیگیری جدی برای پرداخت وام ازدواج و تأثیرگذاری ناگریز آن بر آمار ازدواج، مطلوب ندانستن طرح مسکن مهر، تعطیلی جشنواره مقاومت، حمایت نکردن از جشنواره فیلم عمار، سعی بر حذف نام فجر از بخش بین‌الملل، تخریب نیروهای ارزشی و آمران به معروف در ماجرای اسیدپاشی اصفهان و... اشاره کرد.

رویکرد دوم ـ تقویت و باز کردن راه نفوذ برای جریان‌ها و افراد غربگرا
اصلی‌ترین رفتار دولت در رویکرد دوم را می‌توان مقابله با فیلترینگ پایگاه‌ها و شبکه‌های فاسد، مخالفت علنی با جمع‌آوری ماهواره‌ها، نبود اراده جدی برای مقابله با پدیده نابهنجار بدحجابی و تولیدکنندگان پوشش‌های ضد ارزشی دانست. آزادی دوره‌های مدلینگ، اجرای نمایش‌های زنده مد و لباس، حضور فعال فمینیست‌ها در معاونت امور زنان نهاد ریاست‌جمهوری و حمایت معاون رئیس‌جمهور نمونه‌ای از نفوذ جریان‌های ضد ارزشی به بدنه دولت می‌باشد که با چراغ سبز دولت همراه بوده است. اعطای مجوز به کتاب‌هایی که ضدیت اساسی با ارزش‌ها و مبانی عقیدتی دارند و همچنین چاپ اشعار و داستان‌های مبتذل خروجی دیگر این رویکرد ضد فرهنگی می‌باشد. ساخت و نمایش فیلم‌های موهن که به تطهیر رژیم شاهنشاهی می‌پردازند، یا مقدسات را مورد انتقاد و تمسخر قرار می‌دهند، برونداد این رویکرد دولت در عرصه سینما است. در عرصه موسیقی نیز گشودن راه برای خوانندگان رپ و راک و همچنین اعطای مجوز برای خوانندگی و اجرای زنان را می‌توان جزو دیگر اقدامات دولت در پیشبرد این رویکرد دانست. دولت یازدهم هم بدون توجه به اعتراضات صورت گرفته بر اعطای مجوز به محتوای فرهنگی مسئله‌دار به رویکرد خود ادامه داد و راه را برای نفوذ فرهنگی عده بیشتری از روشنفکران و هنرمندان گشوده است. این دولت در اقداماتی مشابه از هنرمندان و روشنفکران طاغوتی که بعضاً عناد خود را با نظام جمهوری اسلامی به صراحت نشان داده‌اند تقدیر به عمل آورده است.
رویکردهای اتخاذ شده دولت می‌تواند آینده نامطلوبی را در ابعاد گسترده برای فضای فرهنگی در پی داشته باشد. محدود کردن نیروهای انقلابی و حمایت نکردن از جریانات ارزشی و فعالیت‌های مؤثر فرهنگی می‌تواند موجب سرخوردگی و شکست این جریان فرهنگی در جنگ نرم فرهنگی شود و از سوی دیگر با حمایت دولت از جریان‌ها و فرهنگ‌های معارض راه برای نفوذ حداکثری معاندان و شروع استقرار آنها در نهادهای فرهنگی و ریشه دوانیدن آنها باز شود.
با نگاهی به انقلاب اسلامی ایران و نحوه پیروزی آن بر رژیم پهلوی درمی‌یابیم، مبدأ و هویت انقلاب اسلامی فرهنگی بوده است و آنچه مردم مستضعف و رنجدیده را با دست‌های خالی مقابل رژیم زورگوی شاهنشاهی پیروز کرد، باورها و ارزش‌های آن بود که در طول تاریخ رشد و تعالی یافته و در انقلاب اسلامی به ثمر نشسته است. ارتقای فرهنگ و کامل شدن هنجارهای مردم با ارزش‌های دینی پس از انقلاب سبب تعالی فرهنگی این ملت شده است؛ ملتی که در تاریخ خود بیشترین مقاومت را در عرصه فرهنگی از خود نشان داده است. حتی در برهه‌هایی که کشور در بحران‌های اقتصادی شدید بوده و به لحاظ سیاسی امکان تجزیه کشور وجود داشته است، ملت ایران از باورها و ارزش‌های خود دست نکشیده‌اند.
بستن راه نفوذ فرهنگی بر روی روشنفکران غرب‌گرا و اباحه‌گرا سبب تقویت روحیه عزت ملی می‌شود و تقویت عزت ملی به پیشرفت و ارتقای فرهنگی منجر می‌شود. پس از وقوع پیشرفت فرهنگی و به دلیل وجود زمینه‌های فکری، فرهنگی و اعتقادی مشترک در بین کشورهای منطقه، نوعی از اقتدار فرهنگی برای جمهوری اسلامی ایران در منطقه پدید می‌آید؛ اقتدار فرهنگی نیز مقدمه اقتدار سیاسی خواهد بود که این نقطه پایانی حاصل پیدایش و تقویت روحیه عزت ملی و به ویژه عزت فرهنگی است.

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمهدی میرباقری
بر اساس معارف اهل بیت(ع)، شب قدر، شب تقدیر امور است و قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «تَنزَّلُ الْمَلائكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِّم مِّن كلِّ أَمْرٍ * سَلامٌ هِىَ حَتىَ‏ مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (قدر/ 5 ـ 4) در شب قدر، ملائکه همراه با روح بر زمین و به محضر ولی خدا فرود می‌آیند و تقدیرات سال را به امضای ایشان می‌رسانند و این امر نقش امام زمان(ع) است که ایشان خلیفه الهی هستند و تمام تقدیرات به اذن و اجازه ایشان می‌باشد. اما نقش ما در این شب‌ها چیست؟ همه ما این را می‌دانیم که آنچه از ناحیه خداوند متعال و امام معصوم(ع) قلم می‌خورد جز خیر نیست. 
اما گاهی جرم و گناهی داریم که ما را مستحق عقوبت و سختگیری می‌کند. در روایتی نقل شده که کسی محضر امام صادق(ع) وارد شد و پایش به در گیر کرد و زمین خورد. حضرت فرمودند که هر چه بر سر شما می‌آید، خودتان مقصرید. آن شخص گفت من چه گناهی 
کرده‌ام؟ 
حضرت فرمودند: بسم‌الله نگفتی و از خدا غافل بودی. این زمین خوردن عقوبت درجه‌ای نازل از غفلت ما نسبت به خداست تا چه برسد به گناهان و غفلت‌های بزرگی که داریم. البته درک از گناه متفاوت است و برخی فقط گناه کبیره را گناه می‌دانند، اما اینچنین نیست؛ چرا که در وادی توحید، گاهی یک ترک اولی گناه سختی است.
برخی از گناه خود غافلند که ما درباره آنان سخنی نداریم؛ چرا که وضعیت چنین کسانی روشن است. سخن درباره کسانی است که بر گناه خود واقف هستند و سختی و عظمت آن را می‌فهمند و می‌دانند که گاهی یک گناه کوچک به یک حادثه بزرگ منتهی می‌شود. 
اگر ما به وسعت گناهان خود بنگریم، ناامید می‌شویم. در چنین مواردی چاره چیست و چگونه باید جبران کنیم؟ پاسخ این است که اگر کسی وسعت رحمت خدا را ببیند، به اندازه‌ای که به شدت گناه خود واقف شود، بیشتر به خدا پناه می‌برد. این آیه می فرماید: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم». این آیه شریفه با خطابی زیبا آغاز می‌شود؛ «ای بندگان من» و این تعبیر بسیار زیباست. می‌فرماید ای بندگان من که بر خود اسراف کردید از رحمت خدا ناامید نشوید؛ چرا که خداوند تمام گناهان را یکجا می‌بخشد. حضرت علی(ع) درباره این آیه می‌فرماید: آیه‌ای واسع‌تر از این آیه نیست.»

شب قدر
 و بستن عهد با خدا 
بنابراین یک طرف کار این است که ما از گناهان و خطاهای خود به سمت خدا رجوع کرده و توبه واقعی داشته باشیم و طرف دیگر مربوط به خداوند متعال است. هنگامی که به سمت خدا می‌رویم از آنجا که قرار دو طرفه است، ما نیز باید با خدا عهدهایی ببندیم. عهد دو طرفه است و ما نیز در چنین شب‌هایی باید با امام زمان(عج) عهدهایی داشته باشیم و خود می‌دانیم در چه زمینه‌هایی باید عهد ببندیم. هرگاه خطری برای انسان پیش می‌آید، بلافاصله و قبل از اینکه پی‌جویی کند، باید استغفار داشته باشد و با خداوند عهدهایی ببندد که من قول می‌دهم پس از این، دیگر فلان امور را انجام ندهم و اگر مرا یاری رسانی، آن را جبران می‌کنم. پس باید علاوه بر توبه به خداوند قول‌هایی داده و از او استمداد بجوییم تا خداوند تمام گناهان ما را ببخشد. 
این را نیز فراموش نکنیم تا هر کجا که گناه سرایت کرده و از دسترس ما خارج باشد، از دست قدرت خداوند خارج نیست و او بر تمام امور احاطه دارد. پس از این لحاظ نیز ناامید نشویم.

رقم خوردن تقدیر
 به دست خداوند
آیا در شب قدر سهم ما تنها استغفار و توبه است، یا خداوند متعال رزق‌های بیشتری را برای ما کنار گذاشته است؟ علاوه بر این استغفار سهم بیشتری از این ضیافت الهی داریم. برخی با چشم سر و برخی با چشم دل، صحنه رقم خوردنِ تقدیر به دست امام زمان(ع) را می‌بینند. خاصیت دیدن رقم خوردن تقدیر به دست خداوند و امام زمان(عج) این است که پس از اینکه فهمیدیم تقدیر در دست خدای حکیمِ مهربان و خلیفه اوست، نتایجی دارد. 
اول اینکه می‌فهمیم هر چیزی، خواه سختی باشد و خواه راحتی، از مقدرات خداوند حکیم و مهربان و امامی است که به ما از خودمان مهربان‌تر است، در این هنگام آرامش و اطمینان به تقدیرات الهی برای ما حاصل می‌شود. در زیارت امین‌الله می‌خوانیم: «اللَّهُمَ‏ فَاجْعَلْ‏ نَفْسِي‏ مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك‏». اگر کسی در حرم امام وارد شد به آرامش می‌رسد. آرامش اولین خاصیت این معرفت است. 

رسیدن به مقام رضا 
پس اگر کسی به این معرفت رسید که شب قدر خداوند بر او مسائلی را تقدیر و امام زمان(عج) امضا می‌کنند، از تمام حوادث پیش رو لذت می‌برد. چنین کسی با چنین معرفتی به مقام رضا می‌رسد و کسی که در مقام رضا باشد، هرچه پیش آید از آن راضی و خرسند می‌شود و برایش گوارا و شیرین است. 
پس سهم ما در شب قدر، تنها درخواست تقدیر خوب نیست؛ بلکه راضی بودن و لذت بردن از هر تقدیری است. اگر کسی شب قدر مشاهده جمال کند به رضا می‌رسد و بر خواسته خود زیاد اصرار نمی‌کند. 

ارزاق شب قدر
کسی که وارد شب قدر می‌شود باید چند سهم دریافت کند. اول، توبه واقعی و مغفرت. دوم، رضای به قضای الهی که هر تدبیری در این شب برای من رقم خورد، تدبیر زیبایی است؛ چرا که اگر در این شب سهم اول را که آمرزش گناهان است دریافت کردیم و گناهان ما پاک شد، پس این تقدیر سراسر خیر است و باید نسبت به آن اطمینان و رضایت داشته باشیم. نتیجه این رضایت دل این می‌شود که هرچه برای‌مان پیش بیاید، از آن لذت می‌بریم و زیبایی صنع الهی را در آن می‌بینیم و دیگر با خدا و امام زمان(عج) شرط نمی‌کنیم که فلان خواسته را دارم؛ چرا که گاهی اوقات خواسته‌های ما کودکانه است، اما آنچه خداوند تدبیر می‌کند زیباست. اگر وارد شب قدر شدیم سهم ما این است.
شب قدر شبی خاص است و در رحمت خاصه خداوند به روی ما گشوده می‌شود. اذن دخول آن نیز قرآن به سر گرفتن است و در این قرآن به سر گرفتن و گریه‌ها اذن ورود می‌یابیم. 

بهترین حاجات ما در شب قدر
در شب قدر دعا کنیم که وقتی وارد شب قدر شدیم، از آن خارج نشویم؛ چرا که پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه و آله) درباره ماه مبارک رمضان فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَبْوَابَ الْجِنَانِ فِي هَذَا الشَّهْرِ مُفَتَّحَة فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُغَلِّقَهَا عَلَيْكُم‏»؛ ای مردم در ماه رمضان در‌های بهشت بر شما باز است. از خداوند بخواهید که آنها بر شما بسته نشود.
در شب قدر به هیچ وجه از رحمت خدا ناامید نشوید؛ چرا که در روایت آمده است: نسبت به آنچه امید نداری امیدوارتر باش. موسی رفت تا برای خانواده‌اش آتشی بیاورد، اما هنگامی که برگشت پیامبر شده بود. وقتی خداوند به ساحران فرعون که رفتند تا حضرت موسی را زمین‌گیر کنند اینگونه عنایت می‌کند که موحد برگشتند، به شیعیان و محبان اهل بیت(ع) عنایت نمی‌کند؟! 

یعقوب توکلی جریان‌شناس و پژوهشگر تاریخ در گفت‌وگو با صبح‌صادق:
* امروز جریانی می‌خواهد انقلاب را تحریف کند و به گونه‌ای دیگر تاریخ انقلاب را وانمود کرده و انتقال دهد، این جریان چه کسانی هستند و چه سودی از این تحریف‌ها می‌برند؟ ما در چهار حوزه دشمن داریم؛ حوزه دشمنان اسلام، دشمنان تشیع، دشمنان ایران و دشمنان انقلاب اسلامی. طیف وسیعی از آنها سطح کشور و خارج از کشور را شامل می‌شود. متأسفانه در داخل کشور ما به اندازه کافی اراده لازم برای بسط اندیشه‌های انقلاب اسلامی و تشریح آن نداریم. یکی از جدی‌ترین ابزارهایی که دشمنان ما به کار گرفته و می‌‎گیرند، ابزار شبهه است که ریشه در طرح سؤالات ناقص دارد و در واقع مبتنی بر باورهای نادرست و احیاناً بدون حافظه تاریخی درست در جامعه است. پیش از اینکه اشکال دشمنان را مطرح کنیم باید به اشکال دوستان‌مان برسیم. ما پس از انقلاب در کشور گرفتار مدیریت فرهنگی تنبل و کم‌دانشی در این حوزه شدیم. مراکز فرهنگی ما به فرصت مدیریتی برای مدیرانی تبدیل‌ شده‎اند‌ که در جای دیگر اقبالی نداشته‌اند. چون به آنها کارخانه، پست مدیریت و مدیرکلی نرسیده مسئولیت‌های فرهنگی را برعهده گرفتند و بعدها علت این کسالت در مدیریت فرهنگی کشور در کم‌دانشی متولیان و مدیران فرهنگی دیده شد و شاخصه‌های آنها ظهور و بروز پیدا کردند. همه مسیرها را رفتند و آن حداقلی که در ذهن آنها بوده در واقع معیار مباحث فرهنگی کشور شد؛ لذا ما شاهدیم که متأسفانه در همه سطوح به قدر کافی این تلاش صورت نگرفت و این روشنگری به جریان نیفتاد، حتی در برخی از موضوعات به شکل جدی شاهد توجه فصلی بودیم. بعدها متوجه شدیم اگر مدیری در مقطعی مورد مطالبه و سؤال قرار گرفت، برای اینکه ثابت کند درباره آن موضوع اقدامی انجام داده است یک مانور و تمرکززدایی بر روی آن مسئله مورد نظر انجام داد. به خاطر دارم یکی از مدیران فرهنگی سابق هر بار که سال به تاریخ پانزدهم خرداد ماه می‌رسید، یک بودجه‌ای به روشنگری درباره 15 خرداد اختصاص می‌داد و بعد یکی دو نفر می‌آمدند گزارشی می‌نوشتند و ماجرا تمام می‌شد تا 15 خردادی دیگر. به تازگی جمعی از آقایان آمده‌اند گفته‌اند ما قصد داریم درباره شبهات کار کنیم؛ از این رو در قدم اول باید شبهات طیف‌های مختلف را گردآوری کرده و بشناسیم. وقتی به یک سری از سؤالات این گروه جواب دادیم پرونده را بستند و رفتند. حرفم اینجاست که ما در جبهه داخل باید صفوف‌مان را فشرده کنیم. کسانی که توانایی فکری لازم را برای این کار ندارند، الآن بر بخش‌های فکری کشور حاکم شده‌اند، البته منوط به این دولت و دولت‌های گذشته و جبهه اعتدالیون و اصولگرایان و... نمی‌شود. لذا ما به اندازه توپخانه دشمن در این طرف آتش تهیه نمی‌ریزیم و چون از این طرف توپخانه دشمن بسیار فعال است و دوستان‌مان سرشان را گذاشته و آرام خوابیده‌اند و منتظرند که دیگران کاری انجام بدهند، به همین دلیل تحول جدی اتفاق نمی‌افتد. *دهه 60 مقطع تعیین‌کننده‌ای در نظام جمهوری اسلامی ایران بود که به فرموده رهبر معظم انقلاب مغفول مانده است، برای جلوگیری از این غفلت‌ها چه باید کرد و اینکه ابعاد آن و فهم آن برای نسل امروز چه اهمیتی دارد و چه دستاوردهایی برای امروز ما باید داشته باشد؟ من معتقدم برای فهم دهه 60 ابتدا باید عده زیادی از این مدیران فرهنگی را برکنار کرد. چون این آقایان تنها به صندلی‌‌های‌شان فکر می‌کنند، نه به فهم جامعه. بارها با بسیاری از اینها مکاتبه کرده‌ و طرح نوشته‌ایم؛ گفتیم تاریخ بعد از انقلاب را کار کنید. دشمنان ما دارند کار می‌کنند بیایید و بنویسید. هرچه خواهش ‌کردیم فقط نگاه‌مان کردند و خندیدند. با این مدیریت فرهنگی و با این آقایان هیچ‌ کاری به سرانجام نمی‌رسد، چون اصلاً به ذهن این آقایان نمی‌رسد که چه رویه‌ای باید داشته باشند، فقط به این می‌اندیشند که کاری کنند صندلی‌های‌شان محفوظ بماند. بنابراین در این جریان جز فکر جوان انقلابی که از هیچ‌گونه تلاشی دریغ نمی‌کنند و احیاناً در بخش‌هایی تلنگری به مباحث دهه 60 می‌زنند و اتفاقی را سامان می‌دهند که گاهی هم مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند و تندرو خطاب می‌شوند! شما بفرمایید با این آقایانی که هیچ یک نمی‌توانند برای مسائل دهه 60 فکر کنند و نظر بدهند. حتی به شدت مواظب هستند کسی سؤالی در این باره از آنها نپرسد. شما ببینید چهار یا پنج هزار استاد رشته درس انقلاب اسلامی در دانشگاه‌ها داریم که به صورت مستمر با واقعیت‌ها و سؤالات جامعه مواجه هستند. اصلاً چه کسی ظرف این سال‌ها و این طیف گسترده از عزیزانی که با این همه شبهات و سؤالات مواجه هستند را دیده و به خاطر می‌آورد. اصلاً مورد توجه قرار داده‌اند که چه کسی در جامعه در سطوح مختلف به طور جدی در حال دفاع از انقلاب اسلامی است. چه کسی به شبهات جواب می‌دهد و چه کسی وسط این میدان ایستاده است. در این میان شاهد هستیم که پشت سر هم منافقین، ملی‌گراها، مخالفان اسلام و نسل چهارم تاریخ‌نگاران مخالف انقلاب اسلامی همه تلاش می‌کنند. اما در مقابل ببینید هیچ‌گاه به فکر تربیت نیرو، استاد و نیروی کارآمد در این عرصه نبوده‌اند، عده‌ای اتفاقی و به اقتضای شرایط به میدان آمده‌اند و فعالیت می‌کنند. *تحریف و وارونه‌‎انگاری در برخی وقایع تاریخ انقلاب، مانند منافقین سبب شد تا به فرموده امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) جای شهید و جلاد عوض شود. به نظر شما چه کسانی و با چه انگیزه‌هایی به دنبال این تحریف‌ها هستند و این ادبیات چگونه تولید شد؟ بسیاری از جریان‌هایی که تا به حال وارد عرصه تاریخ‌نگاری نشده بودند، الآن سعی کرده‌اند وارد عرصه شوند. از جمله اینها سازمان منافقین و طیف‌های دیگر هستند که به فضای تاریخ‌نگاری و طیف‌های دیگری که مخالف انقلاب اسلامی هستند، آمدند و گفتمان طلبکارگونه به خود گرفتند؛ یعنی به جای اینکه به دلیل جنایات و خیانت‌هایی که در طول این دهه‌های مختلف علیه ملت ایران مرتکب شدند، از مردم عذرخواهی کنند، وارد عرصه طلبکاری شدند. متأسفانه، بعضی از برنامه‌های تلویزیونی هم به این طلبکاری‌ها دامن زدند و به صورت جلسات بحث آزاد فعالیت کردند. این‌ جریان‌های شناخته شده و شناخته نشده در قالب‌های مختلف روحیه طلبکاری را شروع کردند. به اینجا رسید که با وجود اینکه بارها مسئله را طرح کردیم و به آقایان هم تذکر دادیم، هیچ ثمری نداشت؛ چون اصلاً گوش مدیریت فرهنگی در کشور ما اساساً شنوا نیست. بنابراین، جای جلاد و شهید عوض می‌شود. البته مردم و جامعه ما این مسئله را به خوبی درک می‌کنند؛ اما وظیفه بر زمین مانده‌ای که الآن تحقق پیدا نکرده فقط این نیست که جای جلاد و شهید عوض شده! شما می‌بینید که پلشت‌ترین چهره‌های تاریخی کشور ما هر روز با برنامه‌ای در حال بزک کردن خودشان هستند و می‌خواهند از آنها به مثابه چهره‌های انسان‌دوست و علاقه‌مند به مباحث فرهنگی یاد شود. متأسفانه، آقایان این موضوع را اصلاً نمی‌دانند؛ برای نمونه ما بعضی از سریال‌هایی را که مؤسسات ضد انقلابی و خارجی ساخته‌اند، دیده‌ایم و درباره آن نقد نوشته و بحث‌ها کرده‌ایم. کدام یک از این مسئولان فرهنگی کشور ما می‌دانند چنین اتفاقی افتاده و برای آن فکری کردند و جایی حرفی زدند یا اصلاً کمک کردند که این مباحث به روشنی منعکس شوند؟ * چرا آقای منتظری مخالف اعدام‌های تابستان 67 بود و از منافقین حمایت می‌کرد؟ درباره این موضوع بارها به تفسیر صحبت کرده‌ام. روند نزدیکی جریان‌های مخالف انقلاب اسلامی و تغییر ادبیات ذهنی و ادبیات کلامی ایشان سبب شد که امام(ره) دست به آن جراحی بزرگ بزنند و در واقع ایشان را کنار بگذارند و تلقی‌های ایشان از مسائل سیاسی انقلاب را نپذیرند. *به نظر شما اگر آن حقایق و حوادث منافقین در دهه 60 واکاوی می‌شد، آیا می‌توانست عوامل بازدارنده برای حوادث تروریستی تهران بشود؟ طی این سال‌ها دشمنان ما در عرصه‌های مختلف نیرو تربیت کرده‌اند؛ به گونه‌ای که فردی می‌آید و با تجهیزات مخصوص خودش را در ایران، سوریه، لندن، بیروت و عراق منفجر می‌کند. جریان فکری معطوف به ادبیات سلفی‌گرایانه ذهن جهان اسلام را به ادبیات تکفیری جهادی معطوف کرده است. در سال‌ 78 طی یک سخنرانی اعلام کردم خطر ظهور جریان تکفیری و خطر وهابیت به مراتب بیشتر از خطر صهیونیست‌هاست؛ چون اینها می‌توانند این جریان را جلو بیندازند و جریان صهیونیست نیروی فداکار ندارد؛ ولی جریان وهابیت در حال تربیت مداوم نیروی فداکار است. این نیروی فداکار ظرف چند سال آینده برای ما بسیار خطرناک خواهد بود. در آن زمان من این را گفتم و حتی بسیاری از دوستان ما ناراحت شدند که چرا شما گفتید خطر تکفیری از صهیونیست سخت‌تر است. در واقع، رژیم صهیونیستی با شکست در جنگ 33 روزه، زنگ دوران افول خودش را به صدا درآورد؛ چرا که قدرت ورود به یک جنگ سخت را نداشت، اما ما هر چه جلوتر می‌آییم، اعتقادمان راسخ‌تر می‌شود که جریان تکفیری در حال رشد است و می‌تواند از درون موضوعات و جریان‌های مختلف برای خودش یارگیری کند و این اتفاق افتاد؛ یعنی اگر هر چه دامنه این روشنگری‌ها را بیشتر کنیم، جامعه ما در برابر این خطر مصون‌تر می‌شود. *چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی برای اقدامی که در حمله تروریستی به تهران شاهد بودیم و یا در گذشته اتفاق افتاده است، وجود دارد؟ ابعاد عملیات تروریستی که اتفاق افتاد هنوز روشن نشده است، اما داعش مسئولیت آن را به عهده گرفته است. آنچه در حرم امام(ره) واقع شد، اصلاً ارزش نظامی ندارد؛ چراکه کشور ما به دلیل اینکه از سطح بالای امنیتی برخوردار است، هیچ‌کس در سطح کشور رصد نمی‌شود؛ حالا یک نفر پنج کیلو بمب به خودش ببندد و خودش را در جایی منفجر بکند، هیچ ارزش نظامی ندارد. در گذشته هم منافقین تلاش کردند در حرم امام(ره) به کاری شبیه به این تهاجم دست بزنند؛ مسئله‌ای که به نظر من اهمیت دارد، این فضای رسانه‌ای و تبلیغات مسموم است که ذهن افراد را تا این حد آلوده می‌کند که برای ضربه زدن به مردم و بی‌گناهان دست به عملیات انتحاری بزنند. اتفاقاً تلاش همراه با ضلالت، گمراهی، شقاوت و بدبختی است که مردم عادی یا بی‌گناه را به وسیله انتحار به قتل برسانند؛ این کار خیلی سخت و پیچیده‌ای نیست، آن هم در فضای جامعه آزادی مانند ایران که شما اگر بخواهید از چابهار تا چالدران بروید، کسی از شما نمی‌پرسد چه چیزی با خودتان حمل می‌کنید. خیلی‌ها شاید هنوز قدر این امنیت و آسایشی را که در کشور جریان دارد، ندانند و واقعاً این مسئله بسیار مهم است. احیاناً اگر دیوانه‌ای بخواهد به عملیات انتحاری دست بزند، ممکن است به آسانی انجام دهد و حساسیتی در کشور ما نسبت به این وضعیت وجود نداشته و ندارد.
* امروز جریانی می‌خواهد انقلاب را تحریف کند و به گونه‌ای دیگر تاریخ انقلاب را وانمود کرده و انتقال دهد، این جریان چه کسانی هستند و چه سودی از این تحریف‌ها می‌برند؟
ما در چهار حوزه دشمن داریم؛ حوزه دشمنان اسلام، دشمنان تشیع، دشمنان ایران و دشمنان انقلاب اسلامی. طیف وسیعی از آنها سطح کشور و خارج از کشور را شامل می‌شود. متأسفانه در داخل کشور ما به اندازه کافی اراده لازم برای بسط اندیشه‌های انقلاب اسلامی و تشریح آن نداریم. یکی از جدی‌ترین ابزارهایی که دشمنان ما به کار گرفته و می‌‎گیرند، ابزار شبهه است که ریشه در طرح سؤالات ناقص دارد و در واقع مبتنی بر باورهای نادرست و احیاناً بدون حافظه تاریخی درست در جامعه است.  پیش از اینکه اشکال دشمنان را مطرح کنیم باید به اشکال دوستان‌مان برسیم. ما پس از انقلاب در کشور گرفتار مدیریت فرهنگی تنبل و کم‌دانشی در این حوزه شدیم. مراکز فرهنگی ما به فرصت مدیریتی برای مدیرانی تبدیل‌ شده‎اند‌ که در جای دیگر اقبالی نداشته‌اند. چون به آنها کارخانه، پست مدیریت و مدیرکلی نرسیده مسئولیت‌های فرهنگی را برعهده گرفتند و بعدها علت این کسالت در مدیریت فرهنگی کشور در کم‌دانشی متولیان و مدیران فرهنگی دیده شد و شاخصه‌های آنها ظهور و بروز پیدا کردند. همه مسیرها را رفتند و آن حداقلی که در ذهن آنها بوده در واقع معیار مباحث فرهنگی کشور شد؛ لذا ما شاهدیم که متأسفانه در همه سطوح به قدر کافی این تلاش صورت نگرفت و این روشنگری به جریان نیفتاد، حتی در برخی از موضوعات به شکل جدی شاهد توجه فصلی بودیم. بعدها متوجه شدیم اگر مدیری در مقطعی مورد مطالبه و سؤال قرار گرفت، برای اینکه ثابت کند درباره آن موضوع اقدامی انجام داده است یک مانور و تمرکززدایی بر روی آن مسئله مورد نظر انجام داد. به خاطر دارم یکی از مدیران فرهنگی سابق هر بار که سال به تاریخ پانزدهم خرداد ماه می‌رسید، یک بودجه‌ای به روشنگری درباره 15 خرداد اختصاص می‌داد و بعد یکی دو نفر می‌آمدند گزارشی می‌نوشتند و ماجرا تمام می‌شد تا 15 خردادی دیگر. به تازگی جمعی از آقایان آمده‌اند گفته‌اند ما قصد داریم درباره شبهات کار کنیم؛ از این رو در قدم اول باید شبهات طیف‌های مختلف را گردآوری کرده و بشناسیم. وقتی به یک سری از سؤالات این گروه جواب دادیم پرونده را بستند و رفتند. حرفم اینجاست که ما در جبهه داخل باید صفوف‌مان را فشرده کنیم. کسانی که توانایی فکری لازم را برای این کار ندارند، الآن بر بخش‌های فکری کشور حاکم شده‌اند، البته منوط به این دولت و دولت‌های گذشته و جبهه اعتدالیون و اصولگرایان و... نمی‌شود. لذا ما به اندازه توپخانه دشمن در این طرف آتش تهیه نمی‌ریزیم و چون از این طرف توپخانه دشمن بسیار فعال است و دوستان‌مان سرشان را گذاشته و آرام خوابیده‌اند و منتظرند که دیگران کاری انجام بدهند، به همین دلیل تحول جدی اتفاق نمی‌افتد.
*دهه 60 مقطع تعیین‌کننده‌ای در نظام جمهوری اسلامی ایران بود که به فرموده رهبر معظم انقلاب مغفول مانده است، برای جلوگیری از این غفلت‌ها چه باید کرد و اینکه ابعاد آن و فهم آن برای نسل امروز چه اهمیتی دارد و چه دستاوردهایی برای امروز ما باید داشته باشد؟
من معتقدم برای فهم دهه 60 ابتدا باید عده زیادی از این مدیران فرهنگی را برکنار کرد. چون این آقایان تنها به صندلی‌‌های‌شان فکر می‌کنند، نه به فهم جامعه. بارها با بسیاری از اینها مکاتبه کرده‌ و طرح نوشته‌ایم؛ گفتیم تاریخ بعد از انقلاب را کار کنید. دشمنان ما دارند کار می‌کنند بیایید و بنویسید. هرچه خواهش ‌کردیم فقط نگاه‌مان کردند و خندیدند. با این مدیریت فرهنگی و با این آقایان هیچ‌ کاری به سرانجام نمی‌رسد، چون اصلاً به ذهن این آقایان نمی‌رسد که چه رویه‌ای باید داشته باشند، فقط به این می‌اندیشند که کاری کنند صندلی‌های‌شان محفوظ بماند. بنابراین در این جریان جز فکر جوان انقلابی که از هیچ‌گونه تلاشی دریغ نمی‌کنند و احیاناً در بخش‌هایی تلنگری به مباحث دهه 60 می‌زنند و اتفاقی را سامان می‌دهند که گاهی هم مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند و تندرو خطاب می‌شوند! شما بفرمایید با این آقایانی که هیچ یک نمی‌توانند برای مسائل دهه 60 فکر کنند و نظر بدهند. حتی به شدت مواظب هستند کسی سؤالی در این باره از آنها نپرسد. شما ببینید چهار یا پنج هزار استاد رشته درس انقلاب اسلامی در دانشگاه‌ها داریم که به صورت مستمر با واقعیت‌ها و سؤالات جامعه مواجه هستند. اصلاً چه کسی ظرف این سال‌ها و این طیف گسترده از عزیزانی که با این همه شبهات و سؤالات مواجه هستند را دیده و به خاطر می‌آورد. اصلاً مورد توجه قرار داده‌اند که چه کسی در جامعه در سطوح مختلف به طور جدی در حال دفاع از انقلاب اسلامی است. چه کسی به شبهات جواب می‌دهد و چه کسی وسط این میدان ایستاده است. در این میان شاهد  هستیم که پشت سر هم منافقین، ملی‌گراها، مخالفان اسلام و نسل چهارم تاریخ‌نگاران مخالف انقلاب اسلامی همه تلاش می‌کنند. اما در مقابل ببینید هیچ‌گاه به فکر تربیت نیرو، استاد و نیروی کارآمد در این عرصه نبوده‌اند، عده‌ای اتفاقی و به اقتضای شرایط به میدان آمده‌اند و فعالیت می‌کنند.

*تحریف و وارونه‌‎انگاری در برخی وقایع تاریخ انقلاب، مانند منافقین سبب شد تا به فرموده امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) جای شهید و جلاد عوض شود. به نظر شما چه کسانی و با چه انگیزه‌هایی به دنبال این تحریف‌ها هستند و این ادبیات چگونه تولید شد؟
بسیاری از جریان‌هایی که تا به حال وارد عرصه تاریخ‌نگاری نشده بودند، الآن سعی کرده‌اند وارد عرصه شوند. از جمله اینها سازمان منافقین و طیف‌های دیگر هستند که به فضای تاریخ‌نگاری و طیف‌های دیگری که مخالف انقلاب اسلامی هستند، آمدند و گفتمان طلبکارگونه به خود گرفتند؛ یعنی به جای اینکه به دلیل جنایات و خیانت‌هایی که در طول این دهه‌های مختلف علیه ملت ایران مرتکب شدند، از مردم عذرخواهی کنند، وارد عرصه طلبکاری شدند. متأسفانه، بعضی از برنامه‌های تلویزیونی هم به این طلبکاری‌ها دامن زدند و به صورت جلسات بحث آزاد فعالیت کردند. این‌ جریان‌های شناخته شده و شناخته نشده در قالب‌های مختلف روحیه طلبکاری را شروع کردند. 
به اینجا رسید که با وجود اینکه بارها مسئله را طرح کردیم و به آقایان هم تذکر دادیم، هیچ ثمری نداشت؛ چون اصلاً گوش مدیریت فرهنگی در کشور ما اساساً شنوا نیست. بنابراین، جای جلاد و شهید عوض می‌شود. البته مردم و جامعه ما این مسئله را به خوبی درک می‌کنند؛ اما وظیفه بر زمین مانده‌ای که الآن تحقق پیدا نکرده فقط این نیست که جای جلاد و شهید عوض شده! شما می‌بینید که پلشت‌ترین چهره‌های تاریخی کشور ما هر روز با برنامه‌ای در حال بزک کردن خودشان هستند و می‌خواهند از آنها به مثابه چهره‌های انسان‌دوست و علاقه‌مند به مباحث فرهنگی یاد شود. متأسفانه، آقایان این موضوع را اصلاً نمی‌دانند؛ برای نمونه ما بعضی از سریال‌هایی را که مؤسسات ضد انقلابی و خارجی ساخته‌اند، دیده‌ایم و درباره آن نقد نوشته و بحث‌ها کرده‌ایم. کدام یک از این مسئولان فرهنگی کشور ما می‌دانند چنین اتفاقی افتاده و برای آن فکری کردند و جایی حرفی زدند یا اصلاً کمک کردند که این مباحث به روشنی منعکس شوند؟

* چرا آقای منتظری مخالف اعدام‌های تابستان 67 بود و از منافقین حمایت می‌کرد؟
درباره این موضوع بارها به تفسیر صحبت کرده‌ام. روند نزدیکی جریان‌های مخالف انقلاب اسلامی و تغییر ادبیات ذهنی و ادبیات کلامی ایشان سبب شد که امام(ره) دست به آن جراحی بزرگ بزنند و در واقع ایشان را کنار بگذارند و تلقی‌های ایشان از مسائل سیاسی انقلاب را نپذیرند. 

*به نظر شما اگر آن حقایق و حوادث منافقین در دهه 60 واکاوی می‌شد، آیا می‌توانست عوامل بازدارنده برای حوادث تروریستی تهران بشود؟
طی این سال‌ها دشمنان ما در عرصه‌های مختلف نیرو تربیت کرده‌اند؛ به گونه‌ای که فردی می‌آید و با تجهیزات مخصوص خودش را در ایران، سوریه، لندن، بیروت و عراق منفجر می‌کند. جریان فکری معطوف به ادبیات سلفی‌گرایانه ذهن جهان اسلام را به ادبیات تکفیری جهادی معطوف کرده است. در سال‌ 78 طی یک سخنرانی اعلام کردم خطر ظهور جریان تکفیری و خطر وهابیت به مراتب بیشتر از خطر صهیونیست‌هاست؛ چون اینها می‌توانند این جریان را جلو بیندازند و جریان صهیونیست نیروی فداکار ندارد؛ ولی جریان وهابیت در حال تربیت مداوم نیروی فداکار است. این نیروی فداکار ظرف چند سال آینده برای ما بسیار خطرناک خواهد بود. در آن زمان من این را گفتم و حتی بسیاری از دوستان ما ناراحت شدند که چرا شما گفتید خطر تکفیری از صهیونیست سخت‌تر است. در واقع، رژیم صهیونیستی با شکست در جنگ 33 روزه، زنگ دوران افول خودش را به صدا درآورد؛ چرا که قدرت ورود به یک جنگ سخت را نداشت، اما ما هر چه جلوتر می‌آییم، اعتقادمان راسخ‌تر می‌شود که جریان تکفیری در حال رشد است و می‌تواند از درون موضوعات و جریان‌های مختلف برای خودش یارگیری کند و این اتفاق افتاد؛ یعنی اگر هر چه دامنه این روشنگری‌ها را بیشتر کنیم، جامعه ما در برابر این خطر مصون‌تر می‌شود.

*چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی برای اقدامی که در حمله تروریستی به تهران شاهد بودیم و یا در گذشته اتفاق افتاده است، وجود دارد؟
ابعاد عملیات تروریستی که اتفاق افتاد هنوز روشن نشده است، اما داعش مسئولیت آن را به عهده گرفته است. آنچه در حرم امام(ره) واقع شد، اصلاً ارزش نظامی ندارد؛ چراکه کشور ما به دلیل اینکه از سطح بالای امنیتی برخوردار است، هیچ‌کس در سطح کشور رصد نمی‌شود؛ حالا یک نفر پنج کیلو بمب به خودش ببندد و خودش را در جایی منفجر بکند، هیچ ارزش نظامی ندارد. در گذشته هم منافقین تلاش کردند در حرم امام(ره) به کاری شبیه به این تهاجم دست بزنند؛ مسئله‌ای که به نظر من اهمیت دارد، این فضای رسانه‌ای و تبلیغات مسموم است که ذهن افراد را تا این حد آلوده می‌کند که برای ضربه زدن به مردم و بی‌گناهان دست به عملیات انتحاری بزنند. اتفاقاً تلاش همراه با ضلالت، گمراهی، شقاوت و بدبختی است که مردم عادی یا بی‌گناه را به وسیله انتحار به قتل برسانند؛ این کار خیلی سخت و پیچیده‌ای نیست، آن هم در فضای جامعه آزادی مانند ایران که شما اگر بخواهید از چابهار تا چالدران بروید، کسی از شما نمی‌پرسد چه چیزی با خودتان حمل می‌کنید. خیلی‌ها شاید هنوز قدر این امنیت و آسایشی را که در کشور جریان دارد، ندانند و واقعاً این مسئله بسیار مهم است. احیاناً اگر دیوانه‌ای بخواهد به عملیات انتحاری دست بزند، ممکن است به آسانی انجام دهد و حساسیتی در کشور ما نسبت به این وضعیت وجود نداشته و ندارد.

حجت الاسلام دارستانی از شهید روحانی ماجرای نیمروز۱۷ خرداد می‌گوید
  حسن فلاح/ ماه مبارک رمضان روزهای خودش را سپری می‌کرد و سیدمهدی تقوی هم مثل همیشه اخلاق می‌گفت و علاوه بر مشاوره به نماینده مردم شاهین‌شهر، برخوار و میمه در مجلس رسالت طلبگی خودش را هم در دستور کار قرار می‌داد. به تعبیر سیداحمد دارستانی آنقدر فهم و بینش دینی او بالا بود که در مباحثه احادیث و تاریخ، بسیاری نزد او حرفی برای گفتن نداشتند. 
به معنای واقعی معرفت در رفاقت و دوستی واقعی را می‌توان از سیدمهدی آموخت؛ روزها می‌گذرد از آن زمانی که برای اولین بار سیدمهدی را در مدرسه معصومیه قم دیدم. روحیه رزمندگی و شهادت‌طلبی که همیشه از خودش بروز می‌داد، شهره خاص و عام بود. به روضه خانگی در زمانی که در قم برپایی هیئت هنوز رسم نشده بود، اهمیت می‌داد و همه می‌دانستند پانزدهم شوال باید به خانه سیدمهدی تقوی بروند؛ چرا که او تنها کسی است که برای حضرت حمزه عموی پیامبر(ص) مراسم می‌گیرد.
شاید هم شهادت او جنبه‌ای حمزه‌وارگونه داشته باشد. به آرزویی که همیشه در سر می‌پروراند، رسید. ما هم وقتی خبر شهادت او را شنیدیم تعجب نکردیم، چون او برای نوشیدن جام شهادت خودش را آماده کرده بود.
 مجاهد جانباز شهید حجت‌الاسلام سیدمهدی تقوی در جریان حمله تروریستی به ساختمان مجلس وقتی در سمت مشاور فرهنگی نماینده مردم شاهین‌شهر، برخوار و میمه مجلس شورای اسلامی در دفتر خود مشغول خدمت بود در دوازدهمین روز ماه مبارک رمضان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. او را بسیاری از فعالان قرآنی و دانشگاهی در جایگاه رئیس پیشین سازمان فعالیت‌های قرآنی دانشگاهیان کشور و مدیرعامل خبرگزاری ایکنا می‌شناسند. بنا به گفته روح‌الله مؤمن‌نسب (کارشناس و فعال حوزه فضای مجازی) این شهید در کسوت مشاوره نماینده مجلس نقش مهمی در پیگیری سلامت اخلاقی در فضای مجازی و احضار وزیر مربوطه به مجلس برای پاسخگویی به پرسش نمایندگان داشت و زمانی‌که در مجلس برای پیگیری نتایج این موضوع حضور داشت، به شهادت رسید.

تخریب‌چی‌ای که در بهارستان
 به آرزویش رسید
حجت‌الاسلام سیداحمد دارستانی، واعظ برجسته کشور که دوست و باجناق این شهید بزرگوار است، می‌گوید: «یادم می‌آید سال 68 طلبه مدرسه معصومیه در شهر قم شدند ما آنجا دو سه حجره با هم فاصله داشتیم. ایشان از رزمندگان گردان تخریب لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) بودند و افتخار می‌کردند که وی را تحت عنوان یک رزمنده نام ببریم. ما با هم رفیق بودیم و جلسات روضه و هیئت داشتیم تا اینکه نزد حاج‌آقای عقیقی واسطه شدند تا بنده داماد این خانواده بشوم. بعدها من هم واسطه شدم ایشان باجناق بنده شدند. من از روزی که با او آشنا شدم همواره معرفت و سادگی در رفاقت و دوستی را در وجود ایشان دیدم. به واقع سیدمهدی ویژگی یک رزمنده را داشت.»
از شهادتش متعجب نشدم
حال و هوای او حال و هوای جنگ و شهادت بود. به حق به این وصال رسید؛ به گونه‌ای که وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدم تعجب نکردم که شهید شده است چون واقعاً برای شهادت سزاوار بود.

توجه ویژه‌ای به روضه‌های خانگی داشت
وی به توجه شهید تقوی به روضه‌های خانگی به خصوص برپایی هیئت برای حضرت حمزه(ع) اشاره کرد و گفت: «الان هیئت‎های زیادی در کشور فعالیت می‌کنند؛ اما سال‌های 67 و 68 ما گاهی کل شهر قم را می‌گشتیم یک جلسه روضه و هیئت پیدا نمی‌کردیم؛ ولی ایشان همیشه در منزل خودشان هیئت می‌گرفتند و غذای ساده‌ای هم برای اطعام می‌دادند. اولین نفری که در شهادت حضرت حمزه(ع) ـ پانزدهم شوال مجلس روضه گرفت، ایشان بود. همه می‌دانستند هر سال 15 شوال منزل سیدمهدی روضه هست. با هم مباحثه می‌کردیم فهم دینی ایشان بسیار بالا بود به ویژه در مسائل احادیث و تاریخ اهل‌بیت(ع) خیلی ذهن ایشان فعال بود و حرف‌ها و روایاتی را متوجه می‌شدند که باید خیلی بیشتر دقت می‌کردیم تا به این نکات برسیم.
لازم است قدر امنیت را بدانیم
حجت‌الاسلام دارستانی درباره ناامنی که تروریست‌ها در حرم امام(ره) و مجلس ایجاد کردند، تأکید داشت: «من فکر می‌کنم که شاید لازم بود ملت ایران قدر این امنیتی که دارند را بدانند. مقداری ناامنی شد و همه متوجه شدیم این کشور چقدر آرامش دارد. 
از سال 68 تا به امروز این اولین اتفاقی بود که کمی مردم را به التهاب انداخت. وقتی شهدای هسته‌ای را ترور کردند، کشور دچار این همه اضطرار نشد.
لازم بود ما بهتر این امنیتی را که داریم، باور کنیم و بدانیم امنیت امروز ما مرهون خون شهدا و مدافعان حرم است. همیشه گفته‌ام واقعاً اگر این جوانان سلحشور به سوریه نمی‌رفتند و نمی‌جنگیدند، ما امروز باید در ایران با داعش می‌جنگیدیم.»

به بهانه فیلم «مادر قلب اتمی»
 مهدی امیدی/  دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری خیلی سریع‌تر از آنچه پیش‌بینی می‌شد بر عرصه فرهنگ و هنر و به‌ویژه بر سینمای ایران تأثیر گذاشت. هنوز چند روزی از برگزاری انتخابات و استقرار دوباره دولت بنفش بر مصدر اجرای امور کشور نگذشته بود که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با انتشار نامه سرگشاده‌ای خطاب به رئیس سازمان سینمایی خواستار رسیدگی به فیلم‌های توقیف شده در محدوده زمانی دو ماه شد. نکته تأمل‌برانگیز این است که تمام فیلم‌هایی که هم‌اکنون جزء آثار توقیفی محسوب می‌شوند، با تدبیر دولت یازدهم به این وضعیت دچار شده‌اند. این دولت همواره شعار آزادی بیان می‌داد، اما در توقیف و توقف نمایش فیلم‌های سینمایی و مستند صاحب رکورد است. این میزان از توقیف فیلم، در هیچ دولتی سابقه نداشته است. البته، می‌توان این فرضیه را هم تصور کرد که دولت طی چهار سال گذشته، تعمداً این تعداد از فیلم را توقیف کرد تا شب انتخابات با وعده رفع توقیف این آثار، حمایت سازندگان آنها را جلب کند!
نخستین فیلمی که از توقیف رها شد، «مادر قلب اتمی» بود. اکران عمومی این فیلم، اتفاق معناداری است. اینکه اولین ارمغان دولت پس از انتخابات برای سینمای ایران چنین فیلمی است، می‌تواند مصداق حکایت «سالی که نکوست از بهارش پیداست»، باشد. اما «مادر قلب اتمی» چگونه فیلمی است و چرا اکران این اثر در قالب نخستین اقدام عملی سازمان سینمایی دولت، پس از انتخابات، اهمیت دارد؟
«مادر قلب اتمی» دومین فیلم علی احمدزاده است. فیلم اول وی با نام «مهمونی کامی» به حدی ضعیف و مضحک بود که حتی خود سازندگان فیلم هم ترجیح دادند آن را برای عموم مردم نمایش ندهند! البته، فیلم جدید این فیلمساز نیز وضعیت بهتری ندارد. این فیلم در ساختار به قدری عقب‌مانده و ضعیف است که اصلاً ارزش تحلیل محتوا ندارد. ما با فیلمی مواجه هستیم که در اوج پیش‌پاافتادگی، بی‌ساختاری و فقدان فرم هنری، ادا و اطوارهای شبه‌پست‌مدرن و هنری درمی‌آورد. فیلمی که ظاهراً برای تمسخر برنامه هسته‌ای کشورمان ساخته شده است، اما جای نگرانی نیست! چون این فیلم به طوری آشکار، به تمسخر گروه سازنده آن می‌پردازد و کوچک‌تر از آن است که بتواند خدشه‌ای به آرمان‌های بزرگ یک ملت وارد کند. جای شگفت است که بازیگران پر مدعایی چون ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی چطور تن به نقش‌آفرینی در چنین فیلمی داده‌اند؟!
«مادر قلب اتمی» نه داستانی برای تعریف کردن دارد و نه منطق و عقلانیتی که بتوان آن را نقد کرد. یک فیلم، پایین‌تر از مبتذل‌ترین سریال‌های تلویزیونی که  افشاکننده نگاه نازل سازندگان، بازیگران و آنهایی است که به این فیلم مجوز ساخت و نمایش دادند! جای سؤال است، سازمان سینمایی چگونه به فیلمی که حداقل الزامات یک اثر سینمایی را ندارد، مجوز ساخت داده است؟ چطور یک فیلمساز که نه فیلم اولش و نه فیلم دوم او ابتدایی‌ترین شاخصه‌های یک فیلم را نداشته‌اند به راحتی مجوز کارگردانی می‌گیرد؟ این مسائل، گویای ضعف در مدیریت سینمایی دولت است. هر چند که رفع توقیف این‌گونه فیلم‌ها از این نظر مثبت است که نشان می‌دهد آثار توقیفی تا چه حد نازل و بی‌خاصیت هستند.
«مادر قلب اتمی» نماد و نمودی از سیاست‌های دولت در عرصه سینماست. فقط کافی است به فهرست فیلم‌های اکران شده در سال 96 توجه کنیم تا بتوانیم عمق فاجعه‌ای که سینمای ما به آن دچار شده است را بهتر درک کنیم. «مادر قلب اتمی»، «نهنگ عنبر 2»، «گشت 2» و... در مدتی کمتر از دو ماه، بخش اعظم فضای سینمای ما را دربرگرفتند. در چنین فضایی، آثاری چون؛ «ویلایی‌ها»، «تیک‌آف»، «نبرد خلیج فارس» و... مظلوم واقع می‌شوند و حداقل فرصت نمایش را پیدا می‌کنند. پروژه رفع توقیف‌سازی، یک تاکتیک شکست‌خورده برای دادن نشانی غلط به مردم و اهالی سینماست. وقتی مدیریت سینمایی دولت هیچ برنامه، راهبرد و چشم‌اندازی برای سینما ندارد، مجبور است کارزارهای تبلیغاتی راه بیندازد و نتیجه‌اش هم نمایش فیلم‌های سخیف و موهنی چون «مادر قلب اتمی» است. در حالی که بسیاری از هنرمندان متعهد و دلسوخته این سرزمین مجال فیلمسازی و فعالیت هنری نمی‌یابند، عرصه برای فیلم‌های جعلی باز می‌شود. جهت‌گیری مدیریت فرهنگی دولت به گونه‌ای است که فیلم‌های انقلابی در محاق مهجوریت و مظلومیت قرار می‌گیرند و فیلم‌های قلابی، پادشاهی می‌کنند. قطعاً این داستان سر دراز دارد و باید منتظر ماجراهای دیگری از جنس «مادر قلب اتمی» بود.