قاسم غفوری / در میان کشورهای منطقه، میتوان افغانستان را کشوری نامید که دهها سال است روی آرامش را ندیده است. زمانی حضور ارتش سرخ شوروی، روزگاری جنگ داخلی و بعد هم سلطه طالبان و القاعده و از سال ۲۰۰۱ نیز حضور نیروهای خارجی وضعیت سختی را بر این کشور حاکم کرده است.
بوش در آن سال با ادعای مبارزه با تروریسم این کشور را اشغال کرد. پس از وی اوباما در حالی شعار خروج نیروها را سر میداد که در نهایت ضمن افزایش نیروها با توافقنامه امنیتی کابل ـ واشنگتن حضور آمریکا تا سال ۲۰۲۴ را تثبیت کرد. ترامپ هم در حالی بر سر کار آمد که موضوع افغانستان همچنان از اصلیترین مسائل آمریکا به شمار میآید.
نکته قابل توجه درباره تحولات افغانستان زنجیره انفجارهای خونینی است که به تازگی در این کشور روی داده؛ به گونهای که بر اثر انفجار در «منطقه سبز» بیش از ۵۰۰ نفر کشته و زخمی شدند و انفجارهای دیگر هم صدها قربانی گرفته است. حال این پرسش مطرح میشود که ریشه این بحرانها چیست و چرا افغانستان دوباره گرفتار چنین وضعیتی شده است؟ هر چند بیثباتی و ناامنی ارمغانی است که در سالهای اخیر نیروهای خارجی برای افغانستان آوردهاند؛ اما بررسی تحولات اخیر افغانستان نکات مهمی دارد.
در یک سوی معادله گروههای تروریستی همچون القاعده و داعش هستند که به دنبال تثبیت قدرت و اشغال اراضی بیشترند و در سوی دیگر آمریکاییها تحرکات جدیدی را به منظور افزایش بهرهگیری از ناتو برای منافعشان در پیش گرفتهاند که مواضع ترامپ در نشست اخیر سران ناتو در بروکسل مبنی بر لزوم افزایش سهم اعضا در تأمین هزینههای ناتو نمودی از آن است. آمریکاییها مبارزه با تروریسم از جمله افزایش نیرو در افغانستان را از بهانههای این طراحی قرار دادهاند.
اگر نگوییم میان آمریکا و تروریستها برای تشدید بحران در افغانستان تبانی صورت گرفته است؛ اما میتوان به یقین گفت رفتارهای نظامی آمریکا تشدید تحرکات تروریستها به منظور خط و نشان کشیدن برای دولت مرکزی و دیگر کشورها مبنی بر اعزام نیرو به افغانستان را به همراه دارد که نتیجه آن انفجارهای خونین در شهرهایی، مانند کابل است.
حلقه تکمیلی این بحرانسازیها اقدامات آمریکا و عربستان برای سوق دادن پاکستان از مبارزه با تروریسم در مرزها به همراهی با سعودی در جنگ یمن و سرکوب بحرین است. مجموع این تحولات و البته اهداف سلطهگرایانه آمریکا، از جمله در قبال ناتو موجب شده است افغانستان گرفتار تشدید ناامنیها شود.
نکته قابل توجه آنکه همزمان با این بحرانها تحولاتی خاص در حوزه صلح و آشتی سراسری در افغانستان روی داده است که خود نشاندهنده نگرانی شدید افغانها از آینده امنیتی کشورشان است. از یکسو محمدکریم خلیلی، رهبر حزب وحدت اسلامی و معاون پیشین ریاستجمهوری افغانستان به ریاست شورای عالی صلح این کشور رسید. پیش از این، خلیلی معاون این شورا بود. پس از درگذشت پیر سیداحمد گیلانی، رئیس پیشین شورای عالی صلح سمت ریاست این شورا برای چند ماه خالی بود. شورای عالی صلح افغانستان در سال ١٣٨٩ با هدف زمینهسازی برای گفتوگو و صلح با مخالفان مسلح دولت این کشور ایجاد شد.
این شورا ۶۸ عضو دارد که برهانالدین ربانی، رهبر حزب جمعیت اسلامی افغانستان آن را رهبری میکرد. ربانی در شهریور سال ۱۳۹۰ در حملهای انتحاری کشته شد.
حال این شورا دوباره فعالیت خود را آغاز کرده که به گفته ناظران سیاسی برگزاری لویی جرگه سراسری برای یک وفاق سیاسی را قوت بخشیده است. از سوی دیگر کابل میزبان نشست صلح بوده است. در این نشست مقامات 25 کشور در سطح معاونان وزیر خارجه و نمایندگانی از سازمان ملل، اتحادیه اروپا و ناتو شرکت داشتند. هدف از برگزاری نشست یک روزه کابل، دست یافتن به اجماع منطقهای برای مبارزه با تروریسم و تأمین صلح در افغانستان عنوان شده بود که خود سندی بر وخامت اوضاع در این کشور بحرانزده است.
شاید بتوان گفت راهکار خروج افغانستان از این وضعیت نه دلبستن به نیروهای خارجی یا افزایش بودجه ناتو، بلکه وحدت داخلی افغانها و در عین حال همگرایی با مبارزان واقعی با تروریسم، یعنی مقاومت منطقه و روسیه است که نمود دستاوردهای آنها را میتوان در مبارزه آنان با تروریسم در سوریه مشاهده کرد.