جعفر ساسان- داوود عسگری/
با وجود تبلیغات دروغین فرقه ضاله بهائیت درباره پاسداشت حقوق انسانها، بررسی عملکرد رهبران گمراه این فرقه نشان میدهد که آنها در عمل سیاسی به حق، شاگردان ماکیاولی بودند و مشی ترور و خشونت را برای از بین بردن و ساکت کردن توابین از این فرقه و مخالفان و منتقدان به کار میبستند. شورشهایی نظیر شورش زنجان، مازندران و واقعۀ نیریز فارس چهره پنهان آنها را در تاریخ به همگان نشان میدهد. مشی ترور با سر آمدن زندگی بهاء به پایان نمیرسد؛ بلکه در زمان جانشینان وی نیز به شکلی جدیدتر و در پیوند با نماد تروریسم بینالمللی، یعنی رژیم صهیونیستی در جایگاه نماد تروریسم دولتی تداوم پیدا کرد.
تداوم مشی ترور
بهاءالله مدت نه سال در قلعهاى در عكا تحت نظر بود و 15 سال بقیۀ عمر خویش را نیز در همان شهر گذراند. وی در سال 1309 ق از دنیا رفت و پیروانش با اعتقاد به خدایى او، قبرش را قبلۀ خویش گرفتند. وی در عکا نیز دست از ترور مخالفان و رقبا برنداشت و به شیوههای مختلف، آنان را حذف میکرد. میرزا آقاخان کرمانی مینویسد: «بها در ادرنه، پیش از حرکت به عکا، میرزانصرالله تفرشی را با سَم کشت و در عکا نیز چند نفر از اصحاب خود را فرستاد، حاجی سیدمحمد اصفهانی و آقاجانبیگ و میرزارضاقلی تفرشی (برادر میرزانصرالله) را در خانۀ نزدیک قشله که منزل داشتند، شهید کردند و قاتلین اینان، عبدالکریم شمرو و حسین آبکش و محمدجواد قزینی بودند.»(1)
وی در ادامه مینویسد: «[بهاء] هر یک از اصحاب خودش را نیز که از فسق و فجور و باطن کار وی خبردار شدند، در عکا یا نقطۀ دیگر تمام کردند؛ مانند حاجیآقا تبریزی. حتی آقا محمدعلی اصفهانی را که در اسلامبول تجارت مینمود و مدتی فریب او را خورده بود،... میرزا ابوالقاسم دزد بختیاری را مخصوص از عکا مأمور نمود که برود در اسلامبول، آن جرثوم غفلت را... قصد نماید... .(2)
رویۀ تروریستی بهائیان، با مرگ حسینعلی نوری پایان نیافت و در زمان عباس افندی نیز تداوم یافت.» به نوشتۀ کرمانی و روحی: پس از فوت حسینعلی بهاء (دوم ذیقعده 1303ه.ق) رسم آدمکشی با فرزند و جانشین وی (عباس افندی) نیز ادامه یافت. نخستین قربانی نیز میرزا محمدنبیل زرندی، مورخ معروف بهائی بود که خیال داشت خود را جانشین بهاء خواند. «پسران خدا [حسینعلی بهاء] خبردار شده، دو نفر را فرستاده، آن لنگ بیچاره را خفه کرده، بردند به دریا انداختند.»)3(
مشی تروریستی بهائیان و به ویژه رهبران آنان از ابتدای شکلگیری و انجام قتلهای فجیع و حذف مخالفان، باعث شد که رهبران این جریان با جریان تروریسم بینالمللی که در قالب صهیونیسم در آن دوره در حال ظهور بود، پیوند بخورند. همکاری بهائیان با این جریان و استعمار انگلیس که حامی هر دو بود، زمینۀ تشکیل رژیم صهیونیستی را فراهم کرد که امروزه در جایگاه نماد تروریسم دولتی در جهان شناخته میشود.
ارتباط بهائیت با بیگانگان
بهائیت با بیگانگان رشد کرده و در پناه آنان به حیات خود ادامه داده است. به قول دکتر آدمیت: «فرقۀ بهایی یکپارچه دستگاه بیگانهپرستی است. بهائیان از اصول جهانبینی سخن میرانند؛ ولی در معنا و عمل، مروّج بیوطنی هستند... . دفتر اعمال پلید این کسان وایادی آنان، آشکار میسازد که جملگی در زمرۀ غلامان حلقهبهگوش بیگانگان باشند. از اینروست که بهائیان و جهودان، در ایران منفورترین مردم به شمار آیند. در یک کلام، داستان باب با دعوی امام زمانی آغاز گشت و به مرام بیوطنی و اجنبیپرستی انجام پذیرفت.»(4)
رابطۀ بهائیت با بیگانگان از ابتدای کار تاکنون که حدود 170 سال از آن میگذرد، با چهار قدرت استعماری که در دورۀ معاصر جهان اسلام را مورد هجوم سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی قرار دادهاند، قابل بررسی میشود. این چهار قدرت عبارتند از: روسیه، انگلستان، رژیم صهیونیستی و آمریکا.
یک ـ بهائیت و روسیه: رابطۀ بهائیت و روسیه را میتوان از دو جهت بررسی کرد: یکی حضور روسیه در ایران در مقام یک قدرت استعماری، تقریباً از ابتدای حکومت قاجاریه و حمایت از بابیه و بهائیت و دیگری، رابطۀ خانوادۀ حسینعلی نوری، بنیانگذار بهائیت، با روسیه.
1ـ نفوذ استعماری روسیه در ایران: روسیۀ تزاری که قدرتی فزونخواه و استعمارگر بود، به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک ایران و در پی وصیت پطر کبیر مبنی بر دسترسی به آبهای آزاد، همیشه به ایران چشم طمع داشت و سرانجام با تجاوز به خاک ایران، حکومت فتحعلیشاه را مجبور به انعقاد دو قرار داد ننگین گلستان و ترکمانچای کرد. این تجاوز، افزون بر جدایی بخش مهمی از خاک ایران، با تحمیل کاپیتولاسیون و حمایت از ولیعهدی عباسمیرزا، نفوذ سیاسی روسیه را در ایران گسترش داد؛ اما سد مذهب با رهبری علما، یکی از موانع اصلی نفوذ روسیه بود که تأثیر آن را در دو جنگ مشاهده کرده بود. فتوای جهادیۀ علمای شیعه و حضور آنان در جنگ، حکایت از یک قدرت درونی متکی بر ایمان داشت که شکستن اقتدار آن کار آسانی نبود، نه برای استعمار خارجی و نه برای استبداد داخلی. بهترین راه برای تضعیف این اقتدار، ایجاد شکاف در این جبهۀ واحد، از طریق فتنۀ مذهبی یا همان جنگ مذهب با مذهب بود. از قضا، بخت با استعمارگران یار بود و در همین دوره، اختلافات مذهبی نظیر اختلاف اصولی اخباری و شیخی متشرعه، یا بالاسری پایینسری در ایران جریان داشت. این موضوع فرصتی برای استعمار پدید آورد تا از آب گلآلود ماهی بگیرد و به اهداف خود برسد.
افراد قدرتطلب و فرصتطلبی نظیر علیمحمد باب و حسینعلی نوری، از ظرفیت لازم برای طراحی و اجرای فتنۀ مذهبی برخوردار بودند و استعمار نیز روی آنان سرمایهگذاری کرد. در این زمینه، استعمار روسیه به اقداماتی از قبیل جذب و استخدام عناصر نفوذی، حمایت از مدعیان حکومت، همدستی با دیگر قدرت استعماری، یعنی بریتانیا دربارۀ سلطه بر ایران، ممانعت از پیشرفت ایران، دینسازی و فرقهتراشی برای بر هم زدن وحدت ملی و نابودی هویت دینی مردم و در واقع استعمار فرهنگی، دست زد.
بنابراین، در دورهای که فرقۀ بهائیت در ایران شکل گرفت، روسیۀ تزاری یکی از قدرتهای بلامنازع در ایران بود که در همۀ حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی دخالت داشت. دکتر آدمیت در توصیف وضعیت ایران و قدرتهای استعماری مینویسد: «ایران در سیاست بین ملل، حالت جسم عایقی را داشت میان دو نیروی روس و انگلیس. روس، دشمن مطلق ایران بود...؛ دشمن استقلال و آزادی و ترقی و تمامیت ارضی ما بود. ما را ناتوان و عقبمانده میخواست که سیاست صرف متجاوزانۀ نظامی و استعمار اقتصادی خود را پیش ببرد. با هر نقشۀ اصلاح و تغییری، سر ستیزگی داشت.»(5)
2ـ حمایت آشکار روسیه از بهائیت: روسیه از ابتدای شکلگیری بابیه که سرانجام بهائیت از آن پدید آمد، از این فرقه و اقدامات خرابکارانۀ آن حمایت کرد و آن را زیر چتر خود درآورد. برخی از موارد این حمایت، به شرح ذیل است:
1ـ در ماجرای تجمع جنجالانگیز بابیان تحت رهبری محمدعلی قدوس، قرةالعین و حسینعلی بهاء در سال 1246 ق در بدشت که نَسخ اسلام از سوی بابیان اعلام شد، پیروان علیمحمد باب تصمیم گرفتند که به محل بازداشت وی واقع در ماکو حمله کنند و او را آزاد سازند. به نوشتۀ دکتر نوایی: «نتیجۀ تصمیمات بزرگان بابیه در بدشت این شد که به هر قیمتی هست، باب را از ماکو، یا به قول سیدعلیمحمد، ارض باسط برهانند... و در مقابل دولت بایستند؛ و چنانچه دولت سخت گرفت و نتوانستند ایستادگی نمایند، به خاک روسیه پناه برند.»(6)
این تصمیم سران بابیه نمیتواند بدون هماهنگی قبلی و ارتباط با روسیه باشد. در واقع، آنها از قبل سروسرّی با روسیه داشتهاند که چنین تصمیم متهورانهای گرفته بودند؛ وگرنه از کجا معلوم بود که روسیه آنها را تحویل دولت ایران ندهد. در شورش بابیان زنجان که به رهبری ملامحمدعلی زنجانی، موسوم به «حجّت» و از حروف حی، صورت گرفت، وی هنگام جنگ با نیروهای دولتی، به یاران خویش اطمینان داده بود که دولت روس به یاری آنان خواهد آمد.
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.