قاسم غفوری/ در جهان سراسر بحران که به گفته برخی ناظران سیاسی تداعیکننده دوران پیش از دو جنگ جهانی است، یمن را میتوان سرزمینی نامید که از یک سو با بحرانیترین وضعیت انسانی مواجه است و شیوع وبا و انواع بیماریهای مرگبار نمودی از آن است و از سوی دیگر شجاعترین و شریفترین مردمان را دارد که در برابر ائتلاف آمریکایی ـ سعودی و شرکایشان ایستادگی کرده و تسلیم نشدهاند.
بررسی کارنامه یمن نشان میدهد، زنجیرهای از سناریوها در قبال این کشور طراحی شده است که میتواند بر آینده این منطقه تأثیر بسیار داشته باشد؛ به ویژه اینکه ائتلاف آمریکایی ـ سعودی پس از دو سالونیم کشتار و نابودسازی همه زیرساختهای این سرزمین توان ادامه جنگ را نداشته است. گفتنی است، بخشی از این تحولات برگرفته از رفتارهای سعودی است.
این روزها اخباری تأمل برانگیز درباره تحولات یمن و رویکرد عربستان به میانجیگری دیگر کشورها به منظور پایان جنگ یمن منتشر میشود. سفر مقتدی صدر به عربستان در حالی بود که گفته شد یکی از اهداف آن میانجیگری برای پایان جنگ یمن بوده است. از سوی دیگر، برخی منابع از جمله روزنامه «الشرقالاوسط» خبر دادهاند، هیئتی از انصارالله و کنگره مردمی یمن به زودی راهی مسقط، پایتخت عمان خواهد شد که محور آن درخواست عربستان از عمان برای میانجیگری است.
حال این پرسش مطرح میشود که چرا عربستان به دنبال چنین رویکردی است و چه اهدافی را در ورای آن دنبال میکند؟ در پاسخ میتوان گفت، بخشی از این وضعیت برگرفته از شکستهای سعودی در یمن است.
حملات موشکی و توپخانهای ارتش یمن و کمیتههای مردمی این کشور در مناطق مرزی جازان و نجران افزایش پیدا کرده است و پایگاه نظامی «المعنق» در جیزان را هدف چندین موشک کاتیوشا قرار داده و پایگاههای «الدخان»، «المشانق» و «المحطه البیضا» هدف حملات توپخانهای ارتش یمن قرار گرفته است. روند تحولات در حوزه نظامی نشان میدهد، اگر سعودی سالها نیز با یمن در جنگ باشد، توان پیروزی ندارد؛ در حالی که دیگر متحدانش نیز حاضر به اعزام نیرو نبوده و گزارشها نشان میدهد، سعودی به دنبال آوردن مزدورانی از آمریکای لاتین برای جنگ یمن است.
نکته مهم دیگر آنکه بنسلمان، ولیعهد سعودی که با سیاست بحرانسازی توانست کودتایی آرام علیه ولیعهد انجام دهد، اکنون به دنبال تثبیت قدرت در داخل است؛ از این رو به فضای آرامش در بیرون نیاز دارد. بنسلمان از یک سو باید چنان نشان دهد که فردی متفاوت با دیدگاه سنتی و جنگافروز سعودی است و از سوی دیگر باید بدون دغدغه خارجی سرکوب و حذف شاهزادگان درونی را اجرایی کند و این امور تنها با برخی رفتارهای تاکتیکی در منطقه محقق میشود که البته بخش عمدهای از آن برگرفته از ضعف و تزلزل شدید این رژیم در معادلات منطقهای است.
مواضعی همچون سخنان الجبیر مبنی بر باقیماندن اسد در قدرت، رویکرد سعودی به عراق و مواضع جدید عربستان در قبال ایران را که در نشست سازمان همکاری اسلامی در ترکیه رقم خورد، میتوان در این چارچوب دانست.
البته باید در نظر داشت که عقبنشینی سعودی از یمن، به معنای پایان بحرانسازی نخواهد بود؛ چرا که وضعیت کنونی یمن مطلوب آمریکا و سعودی نیست؛ به ویژه اینکه انصارالله بیشترین جایگاه مردمی را دارد. دشمنان یمن برآنند تا سناریوهای دیگری را برای مدیریت توان این کشور اجرا کنند که بخشی از آن رها کردن یمن در وضعیتی است که با بحران انسانی و شیوع بیماریهای مرگبار مواجه است. نهادهای حقوق بشری و سازمان بهداشت جهانی در گزارشهای متعددی اعلام کردهاند دهها هزار یمنی به بیماری وبا مبتلا شدهاند و استمرار تأمین نیازهای دارویی فاجعهای انسانی را رقم میزند.
واگذاری امور به امارات، بخش دیگری از سناریوی احتمالی را تشکیل میدهد. تحولات میدانی جنوب یمن به گونهای است که امارات میخواهد بر بیشتر مناطق جنوبی مهم و راهبردی، مانند عدن و جزیره سقطری و منطقه بابالمندب و حضرموت مسلط شود. نیروهای آمریکایی و اماراتی بر میادین نفت و گاز استان «شبوه» واقع در جنوب شرق یمن سیطره یافتند و نیروهای نظامی آمریکا وارد فرودگاه شرکت «پترومسیله» در سیئون در استان حضرموت واقع در شرق یمن شدند.
آمریکاییها در حالی به این مناطق نیروی نظامی اعزام میکنند که شواهد امر نشان میدهد، بخشی از مناطق تحت حمایت آنها نیز به بازماندگان القاعده و داعش واگذار میشود. به عبارتی، آنها برآنند تا گروههایی را که در سوریه و عراق از هم فروپاشیدهاند، در یمن و البته لیبی و افغانستان سازماندهی کرده تا هم علیه این کشورها به کار گرفته شوند و هم به منزله نیروی ذخیره برای سیاستهای آینده آمریکا ایفای نقش کنند.
مجموع این تحولات نشان میدهد، امارات و آمریکا نقش بازیگران محوری به جای سعودی را در یمن ایفا خواهند کرد که تجزیه یمن بخشی از این رفتار است. تحرکات منصور هادی، رئیس مستعفی و فراری یمنی مبنی بر عدم رویکرد به تعامل با دولت مردمی و تحرکات نظامی که علیه یمن صورت میگیرد، چند پارهسازی یمن را آشکار میکند که بخش منابع آن را در اختیار آمریکا قرار داده و مسئولیت آن را به امارات میدهد.
به هر تقدیر، طراحیهای صورت گرفته در قبال یمن را میتوان برگرفته از شکست این کشورها در قبال مقاومت یمن دانست که مشابه شکست صهیونیستها در برابر مقاومت لبنان و فلسطین است. آنانی که گمان میکردند در چند هفته میتوانند کار یمن را یکسره کنند، نه تنها به این امر دست نیافتهاند؛ بلکه صرفاً در کشتار و گسترش وبا و نابودی زیرساختهای آن موفق بودهاند و در اجرای سناریوی سلطه بر این کشور ناکام ماندهاند. اینها اکنون برآنند تا به هر طریق ممکن ضمن فرار از این باتلاق، این شکست را پنهان کنند که رویکرد به میانجیگری و تقویت نقش کشوری، همچون عمان و سازمان ملل بخشی از این تحرکات است.