جعفر ساسان- داوود عسگری/ «عباس افندی» با افتخار به دریافت لقب از پادشاه یک کشور استعماری، برای تحکیم حکومت آن دعا میکند و میگوید: «پروردگارا! امپراطور بزرگ، ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانی خود مؤید بدار و سایۀ بلندپایۀ آن کشور را بر این منطقه، به یاری و حفظ و حمایت خویش مستدام بدار.»1
همچنین ضمن ایراد خطابهای، به مردم انگلیس میگوید: «از ملت و دولت انگلیسی راضی هستم... این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است. ارتباط تام حاصل میشود؛ نتیجه به درجهای میرسد که به زودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا میکنند؛ همین طور، انگلیس خود را برای ایران فدا مینماید... »2
این در حالی است که عباس افندی هیچ ارتباطی با ملت و حکومت ایران نداشت و پس از تبعۀ عثمانی شدن، به تبعۀ حکومت انگلیسی فلسطین تن داده و رسماً و علناً کمر به خدمت بیگانگان بسته بود. اینگونه سخن گفتن، ناشی از سخنان و نوشتههایی است که عباس و دستیارانش با نشر آنها سعی داشتند اکثریت بالاتفاق ملت ایران را بهائی معرفی کنند.
خدمت بهائیت
به صهیونیسم
افزون بر خدمت به انگلیس، خدمت بهائیان به یهودیان و جنبش صهیونیستی که به دنبال ارض موعود و ایجاد دولت مستقل یهودی در فلسطین بود، نیز جایگاه آنان را ارتقا بخشید؛ زیرا یهودیان در جنگ جهانی اول، متحد و همراه انگلیس بودند و همان لرد بالفور که از عبدالبهاء حمایت کرده بود، در سال 1917م اعلامیهای مبنی بر حمایت انگلیس از تشکیل دولت یهود در فلسطین صادر کرد و زمینة تشکیل رژیم صهیونیستی را فراهم کرد. در واقع، حاصل پیوند استعمار انگلیس، صهیونیسم و بهائیت، تجزیة امپراتوری عثمانی و تشکیل رژیم صهیونیستی در منطقهای شد که عبدالبهاء آرزو میکرد سایة انگلیس بر آن مستدام باشد. این خدمات شایان باعث شد که با مرگ عباس افندی (1340ق/ 1300ش) مأموران سفارتخانهها و کنسولگریهای انگلستان در کشورهای خاورمیانه، با بهائیان اظهار همدردی کنند و خود را در این عزای بهائی شریک دانسته، با صدور تلگراف و ارسال نامههایی، تسلیت انگلستان را به بهائیان ابلاغ کنند.
شوقی افندی در کتاب قرن بدیع مینویسد: «وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان، مستر وینستون چرچیل، به مجرد انتشار این خبر، پیام تلگرافی به مندوب سامی فلسطین، سِر هربرت ساموئل، صادر و از معظمله تقاضا نموده مراتب همدردی و تسلیت حکومت اعلی حضرت پادشاه انگلستان را به جامعۀ بهایی ابلاغ نماید. مندوب سامی مصر، وایکونت النبی، نیز مراتب تعزیت و تسلیت خویش را به وسیلۀ مندوب سامی فلسطین بدین مضمون اعلام نمود: به بازماندگان فقید سِر عبدالبهاء عباس افندی و جامعۀ بهائی تسلیت صمیمانۀ مرا به مناسبت فقدان قائد جلیلالقدرشان ابلاغ نمایید.»3
حمایت انگلیس از بهائیت
با جانشینی شوقی افندی
با مرگ عباس افندی، حمایت سیاسی انگلستان از بهائیان همچنان تداوم یافت و شوقی افندی، که در دانشگاه آکسفورد درس خوانده بود و تربیت انگلیسی داشت، جانشین پدربزرگ شد و با این حمایت توانست بهائیت را در مناطق مختلف، از جمله آفریقا رواج دهد .
در اعلامیهای که ارگان محفل بهائیان (اخبار امری) منتشر کرد، آمده است: «محفل بهائیان انگلیس، در امر پیشبرد تبلیغات بهائیت در قارۀ سیاه، با مراکزی چون انجمن پادشاهی آفریقایی (انگلیس)، مدرسۀ السنۀ شرقی لندن و شعبهای از دانشگاه آکسفورد و دوایر دیگر در ادارۀ آفریقای شرقی و غیر آن، رایزنی داشته و از آنها کمک فکری و اطلاعاتی گرفته است.4»
افزون بر آن، در دورۀ شوقی افندی که همزمان با روی کارآمدن رضاخان در ایران آغاز میشود، فعالیت بهائیت در ایران نیز بیشتر میشود. از سال 1327ش/ 1948م که رژیم صهیونیستی با تصویب سازمان ملل رسماً تشکیل و در سال 1328 از طرف دولت ایران به رسمیت شناخته میشود، پیوند بهائیت، انگلیس و این رژیم نیز آشکارتر میشود و بهائیان عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در ایران قبضه میکنند. گسترش فعالیت آنها در این دوره، با واکنش علما مواجه میشود و آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی در سال 1329، بهائیت و انگلیس را مورد حمله قرار میدهد و اظهار میدارد: «[انگلیسیها نفت ما را به غارت برده] و در مقابل، این همه فساد که یکی از آنها بیحجابی است، در کشور ما رواج دادهاند و بهائیها را تقویت میکنند. من قسم میخورم که دین بهائی را انگلیسیها درست کردهاند. ای مردم! شما غافل هستید. بیایید تلگرافاتی را که از شهرستانها به من میرسد، بخوانید و ببینید بهائیها در شهرستانها چه بلاهایی بر سر مسلمین میآورند. اینها اگر کمی تقویت شوند، تمام مسلمانها را از بین خواهند برد؛ زیرا نقشۀ انگلیسیها مخالفت با دین اسلام است و به این وسیله میخواهند اسلام را از بین ببرند ... [طبعاً اگر نفت ایران از دستشان] گرفته شود، شرّ آنها از سر اسلام و ایرانی کوتاه خواهد شد... .5 »
بنابراین، اگر نقش روسیۀ تزاری در پیدایش بهائیت پررنگتر از انگلیس دیده میشود، نقش انگلیس نیز در تثبیت و تداوم حیات بهائیت، چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، پررنگتر از روسیه است و در مجموع، میتوان بهائیت را فرقهای استعماری دانست که از ابتدا تاکنون مطابق با خواست استعمار حرکت کرده است.
بهائیت و آمریکا
روابط بهائیان با آمریکا، از زمان رهبری عباس افندی آغاز شد و با مسافرت وی به اروپا و آمریکا در سالهای 1911 تا 1913م گسترش یافت. عباس افندی که در سفر به آمریکا شیفتۀ این کشور شده بود، هنگام نصب سنگ بنای مشرقالاذکار آمریکا در شیکاگو، چنین گفت: «هزاران مشرقالاذکار در شرق و غرب عالم ساخته خواهد شد، ولی این نخستین مشرقالاذکاری است که در بین همه اهمیت عظیمی را حائز است. ساختمان این مشرقالاذکار، سرمشقی برای قرون سالفه بوده و بهمنزلۀ امّالمعابد محسوب خواهد شد.6»
این روابط، در دورۀ شوقی افندی گستردهتر شد. علت این گسترش نیز وقوع جنگ جهانی و ورود جدی آمریکا به صحنۀ سیاسی ایران بهعنوان بازیگری تازهنفس بود که جایگزین استعمار پیر، یعنی انگلستان میشد. با تشکیل رژیم صهیونیستی و وقوع کودتای آمریکاییـ انگلیسی 28 مرداد 1332، مثلث آمریکا، رژیم صهیونیستی و بهائیت، همهکارۀ ایران گردید و شاه به ابزاری برای تحقق خواستههای آنها بدل شد.
اهمیت آمریکا نزد بهائیان به اندازهای بود که روحیه ماکسول (همسر شوقی افندی، و رهبر بهائیان پس از او) در کتاب خود تصریح میکند که از نظر وی و شوقی، «ایران، مهد امرالله»، ولی «آمریکا، مهد نظم بدیع»،7 «مهد نظم اداری»8 و «مرکز ثقل ادارۀ امر» بهائیت در جهان9 است و بهائیان آمریکا در تبلیغ و نشر بهائیت، و زمینهسازی تأسیس بیتالعدل بهائیت در سرزمینهای اشغالی، نقش محوری دارند: «حضرت ولی امرالله فرمودند که آمریکا مأمن عواطف لطیفۀ هیکل میثاق [عباس افندی] و ملجأ و امید قلب مطهر و مرکز موُعود و برکات الهیه گردید و اَحِبّای امریک، نه فقط مجریان فرمان تبلیغی عباس افندی شدند؛ بلکه به افتخار اجرای الواح وصایای وی نیز مأمور و مفتخر گردیدند و بانیان اصلی نظم جِنینی حضرت بهاءالله گشتند و به مشعلداران مدنیت جهانی مشتهر آمدند و به تدوین و تأسیس دستور جامعۀ بهائی، سرآمد اقران شدند.»10
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.