جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصرـ۸۱
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/
بیشتر کانون‌های یهودی با همکاری انگلیس، مهم‌ترین کشور پرورش‌دهنده صهیونیسم که از قضا در پرورش بهائیت هم نقش مهمی دارد، در قرن نوزدهم فعالیت خود را در فلسطین آغاز کردند. پیوستگی و همسویی استعمار با صهیونیسم در خط‌مشی سیاسی بریتانیا، زمانی به اوج خود رسید که «بنیامین دیزرائیلی» نخست‌وزیر یهودی بریتانیا، در سال 1254ش (1875م) در یک مقطع بسیار حساس تصمیم گرفت تا سهام کانال سوئز را با چهار میلیون لیرۀ استرلینگ که از «لئونیل ناتان روچیلد» وام گرفته بود، خریداری کند؛ این اقدام، آغاز فعالیت اساسی یهودیان در مستعمره‌سازی در فلسطین شمرده شده است. در سال 1256ش (1877م)، یعنی کمتر از دو سال از خرید سهام کانال سوئز از خدیو مصر، خانوادۀ روچیلد عملیات احداث نخستین مستعمره یهودی‌نشین به نام «پتاح تکفاه» را در فلسطین با مساحتی حدود چهار هزار و 200 متر مربع آغاز کرد و‌ این فعالیت با تأسیس مستعمرات یهودی‌نشین دیگری در دیگر مناطق فلسطین ادامه یافت تا جایی که در سال 1271ش (1892م) 20 شهرک مهم یهودی‌نشین در فلسطین تأسیس شد. با برپایی نخستین کنگرۀ صهیونیست‌ها در شهر بال سوئیس در سال 1276ش (1897م)، فعالیت صهیونیست‌ها در کوچ دادن یهود و مستعمره‌سازی در فلسطین افزایش چشمگیری یافت. 

فروپاشی عثمانی
 توطئه انگلیسی‌ـ بهایی
امپراتوری عثمانی که مانع اصلی صهیونیسم بود، با یک برنامه توطئه‌آمیز بلند‌مدت و حساب‌ شده از طریق دولت انگلیس، صهیونیست‌ها و بهائیان، در جنگ جهانی اول فروپاشید و عباس افندی، رهبر وقت بهائیان، به پاس خدماتش به استعمار در این جنگ، لقب «سر» از دولت انگلیس دریافت کرد. با صدور اعلامیه بالفور در سال 1917 مبنی بر تأسیس یک موطن ملی برای قوم یهود در فلسطین، از سوی وزیر خارجه انگلیس و قیمومیت انگلیس بر فلسطین، زمینه تشکیل رژیم صهیونیستی فراهم شد. با انتخاب «سر هربرت ساموئل» یهودی در سمت نخستین کمیسر عالی بریتانیا در فلسطین در سال 1923م، صهیونیست‌ها در فلسطین قدرت یافتند. ساموئل، نسبت ‌به بهائیان و عباس افندی که در ماجرای تصرف فلسطین و اشغال آن به دست نیروهای انگلیس، جاسوسی انگلستان را برعهده داشتند، توجهی خاص پیدا کرد و با شرکت در تشییع جنازه عباس افندی، به او ادای دین کرد. 
بنابراین، روند حضور صهیونیست‌ها و بهائیان در فلسطین، بیانگر‌ این است که هر دو گروه تقریباً به طور همزمان وارد‌ این منطقه شدند و با همکاری انگلیس، این غده سرطانی را در جهان اسلام به وجود آوردند.

حمایت بهائیان
 از تشکیل رژیم صهیونیستی
 رژیم صهیونیستی در سال 1948م (1327ش) از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شد و آمریکا و دیگر کشورهای غربی نیز آن را به رسمیت شناختند. رژیم پهلوی نیز که در این زمان جزء کشورهای بلوک غرب شناخته می‌شد، در سال 1328 این رژیم را به رسمیت شناخت. رهبری بهائیان نیز که در این دوره به شوقی افندی، نوه عباس افندی رسیده بود، با اظهار خرسندی از تشکیل رژیم صهیونیستی می‌گوید:
«مصداق وعده الهی به ابنای خلیل و وارث کلیم، ظاهر و باهر و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به روابط متینه به مرکز بین‌المللی جامعه بهایی مرتبط و به استقلال و اصالت آیین الهی مُقرّ و معترف و به ثبت عقدنامه بهائی و معافیت کافه موقوفات امریه در مرج عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریه بنای بنیان مقام اعلی از رسوم دولت و اقرار به رسمیت ‌ایام تسعه متبرکه محرمه، موفق و مؤید.»(۱)
خانم روحیه ماکسول، همسر آمریکایی شوقی افندی، درباره رابطه بهائیت با رژیم‌صهیونیستی و صهیونیسم نیز گفته است: 
«من ترجیح می‌دهم که جوان‌ترین ادیان (بهائیت) از تازه‌ترین کشورهای جهان (اسرائیل) نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت؛‌ آینده ما (یعنی بهائیت و اسرائیل)، چون حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته است.»(۲)
رهبر بهائیان، همچون یک یهودی صهیونیست، تشکیل این رژیم جعلی را تحقق وعده الهی می‌داند و اظهار خوشحالی می‌کند. او سپس خدمات این رژیم به بهائیان را ذکر می‌کند و می‌گوید:
«به یاران بشارت دهید که کلیدهای قصر (باغ) توسط حکومت اسرائیل تسلیم بیت‌العدل گردید.‌ این مکان مقدس که حضرت بهاءالله پس از خروج از عکا در آن اقامت فرمودند، اکنون مفروش می‌گردد تا هنگام افتتاح، باب تشرف برای زائران مهیا باشد.»(۳)
وی همچنین اظهار می‌کند: «دولت اسرائیل برای مصالح ساختمانی مقام اعلی (مقبره علی‌محمد باب) گمرک نمی‌گیرد.»(۴) و «دولت اسرائیل وسایل راحتی ما را فراهم کرده.»(۵)
«زمانی که شوقی افندی، آخرین رهبر بهائیان، در لندن از دنیا رفت و قرار شد در همان شهر دفن شود، دولت اسرائیل به پاس خدمات بهائیان به صهیونیست‌ها، به سفارت خود در انگلستان دستور داد در این مراسم حضور فعالانه داشته باشد؛ از این‌‌رو، در غیاب سفیر کبیر اسرائیل در لندن، کاردار سفارت به نام گیرشون اولر، در مراسم تشییع شرکت جست.»(۶)
رژیم صهیونیستی، همچنین در اقدامی دیگر، مسلک بهائیت را به رسمیت شناخت و آن را جزء مذاهب رسمی مملکت خود قرار داد. هیئت بین‌المللی بهائی حیفا، در نامه‌ای به محفل روحانی ملی بهائیان ایران در اول ژوئیۀ ۱۹۵۲م، با تأیید‌ این مطلب، رابطه شوقی افندی را با حکومت رژیم‌صهیونیستی، چنین به اطلاع بهائیان رسانید: 
«روابط حکومت (اسرائیل) با حضرت ولی امرالله (شوقی افندی) و هیئت بین‌المللی بهائی، دوستانه و صمیمانه است و فی‌الحقیقه جای بسی خوشوقتی است که راجع به شناسایی امر [بهائیت] در ارض اقدس، موفقیت‌هایی حاصل گردیده است...»(۷)
این روابط متقابل، حاکی از روابط تنگاتنگ صهیونیست‌ها و بهائیان است که از گذشته ادامه داشته است و با تشکیل رژیم صهیونیستی، به اوج خود رسید. نکته مهم این است که از این دوره به بعد، نفوذ بهائیان و صهیونیست‌ها در ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران بسیار گسترده‌تر از قبل می‌شود و با کودتای 28 مرداد 1332، پایه‌های رژیم پهلوی به کمک آنان مستحکم‌تر می‌گردد. حضرت امام(ره) که با نگاه نافذ و تیز‌بین خود، همه حوادث را در این دوره زیر نظر داشتند، درباره این مسئله هشدار می‌دهند و می‌فرمایند: «دولت شما می‌خواهد به دست بهائی‌ها و اسرائیلی‌ها شما را از بین ببرد.»(۸)
ایشان همچنین در پاسخ به استفتائات بازرگانان و اصناف قم در تاریخ 30/9/1341 فرمودند:
«استقلال مملکت و اقتصاد آن، در معرض قبضه صهیونیست‌هاست که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند؛ و مدتی نخواهد گذشت که با‌ این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه کنند.»(۹) 
بنابراین، فرضیه بی‌ارتباط بودن بهائیان با صهیونیست‌ها و رژیم صهیونیستی، با این شواهد و مدارک ابطال می‌شود و اگر بهائیان مدعی طرفداری از حقوق بشر و تساوی حقوق همه انسان‌ها و تعالیم جهانی‌اند، چرا در برابر بیش از شش دهه جنایت صهیونیست‌ها در فلسطین سکوت کرده و حتی یک بیانیه نیز تاکنون صادر نکرده‌اند؟
*پی‌نوشت‌ها در دفتر هفته‌نامه موجود است.

دکتر فؤاد ایزدی در نشست تخصصی پژوهشگاه مطالعات جهان با عنوان «آینده برجام در دولت دونالد ترامپ» گفت: رابطه ایران و آمریکا درست‌شدنی نیست؛ زیرا تنها ایران به دنبال تعامل است و طرف آمریکایی این را نمی‌خواهد. طرف مقابل نه تنها خواستار تغییر سیاست است؛ بلکه خواستار تغییر نهادهایی است که موجب ناراحتی‌اش می‌شود... مشکل آمریکا افزون بر جمهوری اسلامی ایران، توانمندی‌های کشور ما است. استقامت در مقابل آمریکا هزینه دارد؛ اما همراه شدن با این کشور هزینه‌اش بیشتر است.
اندیشه سیاسی مسلمانان-406
 فتح الله پریشان/ در شماره گذشته با امهات اندیشه سیاسی‌ـ اخلاقی ملامحمدمهدی نراقی درباره منشأ و خاستگاه دولت آشنا شدیم. در ادامه به بررسی انواع دولت از منظر وی می‌پردازیم. گونه‌شناسی انواع دولت در دیدگاه محقق نراقی، مطابق با عرف غالب در دسته‌بندی دولت در نگاه اندیشمندان اسلامی است. بر این اساس، وی نیز دولت را با توجه به شاخص‌های سه‌گانه رفتار، منشأ و غایت آن، به دو نوع تقسیم کرده است؛ دولت عادل و دولت جائر.
او در تبیین انواع حکومت و دولت به روایتی از پیامبر اسلام(ص) استناد کرده که گفته است: «اگر فرمانروا، عادل باشد در پاداش تمام طاعاتی که از یکایک رعیت صادر می‌شود، شریک خواهد بود و اگر جائر و ستمگر باشد در خطاهای آنان شریک خواهد بود. نزدیک‌ترین مردم به خداوند در روز قیامت فرمانروای عادل و دورترین آن از خداوند فرمانروای ظالم است.»(1)
نراقی در بررسی مسئله عدالت حاکم و همچنین مسئله امر به معروف و نهی از منکر در مجلدات اول و دوم کتاب اخلاقی‌اش جامع‌السعادات، این دو نوع دولت و نقش آنها را در رشد و کمال جامعه یا سقوط و انحطاط آن بررسی کرده است.
با توجه به تعریفی که از مفهوم عدل و عدالت در مطالب گذشته به عمل آمد در اینجا، به بررسی حکومت عادل در نظام فکری نراقی می‌پردازیم. نراقی گونه‌شناسی حکومت‌ها را با سه شاخص «رفتار»، «خاستگاه» و «غایت» مورد مطالعه مقایسه‌ای قرار داده است.
1‌ـ‌ رفتار یا عملکرد؛ عملکرد دولت عدل برخاسته از رهنمودهای دینی است که به صورت مدون در احکام شریعت تجلی یافته است. به طور کل، عملکرد فرد یا دولت را می‌توان بر یکی از این دو روش مبتنی دانست: «روش اعتدال و میانه و روش افراط و تفریط.» این دو روش، مبنای تفکیک سیاست‌های دولت‌ها قرار می‌گیرد. دولت عدل سیاست خود را بر روش میانه(حد وسط) استوار می‌سازد. این روش مبتنی بر شناخت از حقیقت اعتدال است. چه اینکه رفتار معتدلانه بدون فهم راه اعتدال  قابل دستیابی نخواهد بود. نراقی این فهم و شناخت را در شریعت مضمر دانسته و کتاب انیس‌الموحدین می‌نویسد: «عادل در همه این امور کسی است که راه میانه را به وجود آورده و افراط و تفریط را به آن برگرداند. و بدون شک که چنین امری مشروط به آگاهی از طبیعت وسط است تا بتواند جوانب افراط و تفریط را به آن برگرداند... شریعت تنها شناساننده میانه‌ها به نحو مطلوب در همه اشیا و در بردارنده بیان تفاصیل تمام مراتب حکمت عملی است. بنابراین لازم است که عادل حقیقی برای حفظ برابری، به قوانین الهی صادره از سوی خداوند آگاه باشد.»(2)  
سیاست عملی دولت عدل مبتنی بر دو عنصر اساسی است: «یکی، خرد درونی که حاکمیت و تدبیر نیروهای موجود در نفس فرمانروا را در اختیار دارد. دوم، شریعت و قانون الهی که تدبیر افعال خارجی حاکم را در سطح جامعه به دست دارد. این دو دلیل سیاست‌های عملی دولت عدل را سامان می‌بخشد.» نراقی برای نمونه به سیاست مالیاتی حکومت عدل اشاره کرده و می‌گوید: «کارگزار دولت عدل، مالیات را به طریق عدل و مروت می‌ستاند و آن را در هزینه‌های کشور مانند؛ حفظ مرزها، بازسازی پل‌ها و اعزام سربازان هزینه می‌کند و باقی اموال رعیت را برای خود آنان می‌گذارد. بنابراین، مصارف غذایی و سایر نیازهای آنان برای‌شان باقی ماند.»(3)   
2‌ـ‌ خاستگاه؛ خاستگاه و مبدا دولت عدل، اراده الهی است که تدبیر همه جهان را در اختیار دارد. این اراده از طریق وحی که در بیان پیامبر(ص) تجلی می‌یابد به دیگران منتقل می‌شود. نراقی مانند سایر فلاسفه شیعه، معتقد است؛ تدبیر امور بندگان در جهتی که سعادت حتمی در آن نهفته باشد، بر اساس قاعده لطف بر خداوند واجب خواهد بود. خداوند بر مبنای این سنت، قانون و مجری آن را در هر عصری برای بشر تعیین می‌کند؛ یعنی «همان‌طور که وجود پیامبر(ص) لازم است عقلا بر خداوند بنا بر وجوب لطف بر او ... همچنین بر خدا واجب است که بعد از پیغمبر کسی را نصب کند تا آنچه پیغمبر آورده است، باقی بدارد.»(4) ملاحظه می‌شود که نراقی اول با استدلال‌های عقلی و نقلی از نظریه الهی بودن منشأ دولت دفاع کرده است.
3‌ـ غایت دولت؛ دولت عدل غایتی را برای خود ترسیم می‌کند که با غایت حقیقی آفرینش انسان سازگاری کامل داشته باشد. غایت آفرینش بشر، اصلاح عباد، حب و انس به خداوند و بیرون آوردن انسان از چراگاه‌های حیوانی و شیطانی و رساندن آنها به بهشت‌های برین است.(5) در منظر محقق نراقی فلسفه تأسیس دولت، ایجاد نهاد مسئول و مؤثر برای بسترسازی رشد فضایل و کمالات معنوی و مادی انسان برای رسیدن به سعادت و امنیت است. نراقی هادی و قائد شاهراه صلاح، سعادت و امنیت را رهبران منتخب الهی دانسته و معتقد است: «تعیین و نصب امام از جهت اصلاح عباد و انتظام بلاد است و مقصود از آن ازاله فتنه و تنازع از میان مردمان است.»(6) در عصر غیبت، فرمانروایان عادلی که تحت رهبری معنوی علما اداره کشور را در دست دارند، این هدف را تأمین می‌کنند. در سایه چنین دولتی از دیدگاه نراقی، غایت حقیقی که سعادت و رفاه و اصلاح امور عباد و جذب برکات زمینی و آسمانی است، میسر می‌شود.      
*پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.


 شهاب زمانی/ بی‌تردید توسعه و پیشرفت هر کشوری در گرو داشتن الگو و نقشه راهی است که واجد ویژگی‌ها و مختصاتی باشد که علاوه بر پاسخ به نیازها و اولویت‌های مردم آن جامعه، با زمینه‌های فکری، فرهنگی و تمدنی و بسترهای محیطی و اجتماعی مردمانش نیز بیشترین هماهنگی و تناسب را داشته باشد. با این نگاه، باید به بحثی که چند سالی است رهبر معظم انقلاب در راستای ضرورت تدوین الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت مناسب با فرهنگ و تمدن و دین اسلام مطرح می‌کنند، توجه ویژه‌ای مبذول داشت. 
تجربه عملی نظریه‌های توسعه مطرح شده در غرب نشان داد که آنها در راهبری جامعه ما به دلیل تفاوت‌های موجود بین جوامع غربی با ایران اسلامی نه تنها موفق نبوده، بلکه اجرای آنها مسائل و معضلاتی را برای ما و حتی کشورهای همسو با آیین و فرهنگ غربی نیز در پی داشته است. مهم‌ترین علت بروز این مشکلات، به خاستگاه فکری و فرهنگی جوامع و تغییر زیست‌بوم فرهنگی و تمدنی ما با فرهنگ و تمدن غربی برمی‌گردد که پس از انقلاب در معارضه با آنها قرار گرفته است. اجرای نظریه‌های توسعه‌ای آنها متناسب با فرهنگ و فکر و اندیشه و سبک زندگی ما نیست، به همین دلیل طرح الگویی متفاوت با الگوی توسعه غربی نه تنها ضروری، بلکه حیاتی است و اصولاً بدون آن طرح تمدن نوین اسلامی به سرانجام مطلوبی نخواهد رسید. 
در تدوین الگو و نقشه راه برای توسعه اسلامی و ایرانی، در وهله اول باید از لحاظ مبانی معرفتی و هستی‌شناسی مشخص کنیم براساس کدام الگوی معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی می‌خواهیم کار را جلو ببریم؟ الگوی پیشرفت ما در جامعه چیست؟ به عبارتی، الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی با الگوهای مختلفی که در اقتصاد توسعه مطرح می‌شود، دارد؟
با توجه به تجربه جمهوری اسلامی ایران در حدود 40 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ‌نظر می‌رسد در این زمینه مشکلاتی وجود دارد. هر دولتی که پس از انقلاب اسلامی بر سر کار آمده یک مسیر را رفته است و ابعاد معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی آن روشن نیست. الگو و نظریه جای دیگری را می‌آورند و می‌خواهند اجرا کنند و البته همان هم کامل اجرا نمی‌شود که مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند. این در حالی است که ما ضرورتاً باید اول جایگاه خودمان را در میان انبوه نظرات توسعه بدانیم و با اقتضائات و نیازها و فرهنگ و مبانی دینی خودمان به سراغ آنها برویم و دیدگاه توسعه و پیشرفت‌مان را مشخص کنیم. با توجه به هدف کلان انقلاب اسلامی که زدودن مظاهر غربی از زندگی و شئونات اجتماعی و فرهنگی ایرانی است. باید در تقویت الگوهای اسلامی و انقلابی تلاش کنیم.


تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت شصت‌ونهم
 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ 
عرصه هنر(شامل سينما، تئاتر، نقاشي، گرافيك، موسيقي و ...) یکی از مهم‌ترین جولانگاه‌های نبرد نرم است و استفاده از هنر برای عاملان جنگ نرم ابزار راهبردی به شمار می‌آید. «هنر ابزاری است که می‌تواند بهترین خدمات و بهترین ضرر را به جامعه انسانی برساند، کما اینکه امروز می‌بینیم عمده جنگ نرم از طریق هنرهایی، چون فیلم و موسیقی‌های مخرب صورت می‌گیرد.»(آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی، ۲۰/1/۱۳۹۲) 
نکته اساسی این است که هنر به جای مدیریت اندیشه و تفکر، با انگیزه و عواطف انسان سر و کار دارد و در نتیجه اثربخشی آن سریع‌تر و تحرک‌بخش‌تر است. به اعتقاد آیت‌الله جوادی‌آملی، رهبران هنرمند و هنردوست متولی اداره انگیزه هستند. «مسئله انگیزه را با فکر نمی‌شود رهبری کرد، چه اینکه مسئله اندیشه را هم خیلی با هنر نمی‌شود هدایت کرد. حرف اول در عمل را انگیزه می‌زند؛ یعنی بخش اراده، نیّت، اخلاص، تصمیم، قصد».(آیت‌الله جوادی‌آملی، ۲۴/1/۱۳۹۲)
بر اساس نظریه فوق، عرصه هنر برای عاملان جنگ نرم، ارزش راهبردی دارد. به همین دلیل، سرمایه سنگینی در حوزه هنر و هنرمند با هدف تغییر نرم در جوامع رقیب صرف شده است. در حال حاضر، به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «لشکر عظیم نخبگان فکری، سیاسی، ادبی، اجتماعی و فعالان برجسته ارتباطات و رشته‌های مختلف هنری است که عقبه نرم‌افزاری قوی و تأثیرگذاری را برای تحقق اهداف جنگ نرم فراهم آورده است.»(20/7/1394)
هنر، عرصه راهبردی 
جنگ نرم 
 در واقع، هنر در عصر حاضر مهم‌ترین عرصه انتقال ارزش‌های غربی و ضددینی به شمار می‌آید. چنانکه هیلاری کلینتون درباره موسیقی به منزله یکی از شاخصه‌های هنر اظهار داشت: «گاهی موسیقی بهتر از یک سخنرانی قادر به انتقال ارزش‌های آمریکایی است.»(1) 
افزون بر این، کاخ سفید روی هالیوود حساب ویژه‌ای برای آمریکایی کردن جهان باز کرده است. دلیل آن افزون بر روند کارویژه‌های صنعت هالیوود در بستر تاریخی‌اش، مواضع مقامات دولت آمریکا است. چنانکه اوباما، رئیس‌جمهور سابق آمریکا در دیدار از شرکت انیمیشن‌سازی دریم ورکز گفت: «ما [دولت آمریکا] از طریق شما یک فرهنگ جهانی را شکل می‌دهیم... هالیوود نقشی اساسی در اشاعه ارزش‌های فرهنگ آمریکایی و همچنین شکل‌دهی یک فرهنگ جهانی دارد، چه باور کنید و چه نکنید.(2)
رهبر معظم انقلاب نیز از دهه شصت که مباحث تهاجم فرهنگی و جنگ نرم در کانون توجه‌شان قرار گرفت، به این امر و ضرورت برنامه‌ریزی و طراحی برای مقابله با این موج عنایت ویژه داشته و همواره هشدار داده‌اند که «سیاستمداران غربی با استفاده از این روش، به دنبال سلیقه‌سازی و ترویج سبك زندگی غربی در جوامع دیگر هستند. آنها در پروژه‌هایی تعریف شده و با استفاده از جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و مورخان، نقاط ضعف ملت‌ها، به ویژه ملت‌های اسلامی را بررسی می‌كنند و با شناخت راه‌های تسلط بر آنها، ساخت فیلم‌های خاصی را به فیلم‌سازان سفارش می‌دهند كه در این زمینه همه مسئولان و مردم باید از فرهنگ اصیل خود و كشور مراقبت كنند.(3) 

هنر ابزار تغییر سبک زندگی 
غرب و آمریکا برای تغییر سبک زندگی جامعه ایران از مدت‌ها قبل به هنر در قالب سینما، تئاتر، موسیقی و... متوسل شده‌اند. «جمیز کی.گلاسمن» معاون دیپلماسی عمومی آمریکا در دوره بوش و مدیر اجرایی مؤسسه مطالعاتی جرج بوش در سخنرانی خود با عنوان «محدودیت‌های دیپلماسی فرهنگی و راهی به سوی جلو» در سرویس بین‌المللی دانشگاه امریکن پیشنهادهای زیر را ارائه می‌دهد:
1‌ـ دیپلماسی عمومی آمریکا باید محبوبیت آمریکا را افزایش دهد؛
2‌ـ آمریکا باید آموزش زبان انگلیسی به جوانان مسلمان، به ویژه ایرانی را جدی بگیرد؛
3‌ـ آمریکا باید کمک کند تا شبکه‌های متعدد ماهواره‌ای برای پخش فیلم‌های ممنوعه ایرانی تأسیس شود؛
4‌ـ ایرانی‌ها را با موسیقی و هنر به مبارزه برای آزادی دعوت کنیم؛
5‌ـ ما می‌خواهیم ایرانی‌ها طلب آزادی کنند.
 گلاسمن در این سخنرانی به طرح ارائه «ویزای آسان» برای سفر به آمریکا اشاره می‌کند و هدف از این عملکرد را این‌گونه شرح می‌دهد: «ما به جز راه‌اندازی و تقویت شبکه‌هایی، مانند رادیوفردا و صدای آمریکا باید مبادلات آموزشی و بازدیدها و ابزارهای آمریکایی، مانند یادگیری توانمندی ارتباطات با استفاده از فناوری‌های برتر را در اختیار ایرانی‌ها قرار دهیم و فرصت بازدید از آمریکا را فراهم کنیم؛ چون پس از بازگشت به کشور خود فرهنگ آنجا را ارتقا می‌بخشند.»(4)
البته نقش صهیونیست‌ها به منزله واقعیت حاکم بر جریان هنری و سینمایی غرب را نمی‌توان نادیده گرفت. سیطره صهیونیسم بر صنعت سینمای آمریکا به مثابه بزرگ‌ترین تولیدکننده فیلم‌های سینمایی در جهان یک واقعیت است. برخی معتقدند، بیش از 90 درصد کارهای فیلم‌سازی اعم از بازیگری، کارگردانی، فیلمبرداری، مونتاژ و... را یهودیان انجام می‌دهند.(5)

هنرمند و جنگ نرم
نمونه‌های فراواني از حوزه ادبيات گرفته تا سينما و دیگر صنایع فرهنگی وجود دارد که كشورهاي غربي براي نفوذ تفكر و سبك زندگي لیبرالی نه تنها از ظرفيت‌هاي خود، بلكه از ظرفيت‌هاي كشورهاي هدف، مانند ایران استفاده مي‌كنند. كم نيستند هنرمنداني كه همسو با سياست‌هاي كشورهاي غربي آثار هنري تولید مي‌كنند. در حوزه ادبيات مي‌توان به نويسندگان فراواني اشاره كرد كه با وجود داشتن مليت‌هاي مختلف در يك چيز مشتركند و آن، تقديس فرهنگ و سبك زندگي آمريكايي و غربي است. برای نمونه، تصویری که در بخشی از سينما و فیلم‌های ایرانی از دختران و زنان ارائه می‌شود، دو گروه متفاوت با ارزش‌گذاری خاص را نشان می‌دهد که گروه اول، زناني هستند كه با آميخته شدن در سبك زندگي آمريكايي در فيلم‌ها ظاهر مي‌شوند، اين قبیل زنان كه همواره پوشش نامناسبي دارند، چهره مثبت فيلم‌ها محسوب مي‌شوند. گروه دوم دختران و زناني هستند که عقبه مذهبي و اعتقادي دارند و بیشتر آنان در اين فيلم‌ها مفلوك، داراي پوشش چادر، فقير و دچار اعوجاجات گوناگون در زندگي خود هستند.
با این حال، سیاست‌های فرهنگی قدرت‌های غربی در جذب و استفاده از ظرفیت‌های سینمایی و هنری به صورت‌های مختلف است؛ ایجاد شبکه‌ای از هنرمندانِ همسو با اهداف دولت‌های غربی و مکتب لیبرالیسم یکی از جدی‌ترین سیاست‌هایی است که به شکل‌های پیچیده انجام می‌شود. در کنار این سیاست، حمایت مالی هنگام تولید آثار هنرمندان مورد نظر، حمایت‌های خارجی از محصولات تولید شده آنها، کمک به فضاسازی رسانه‌ای در داخل و خارج کشور، ترویج آثار آنها، اعطای جوایز بین‌المللی و ...، اقدامات دیگری است که برای نفوذ و وابسته‌سازی هنرمندان به کار گرفته می‌شود.
*پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

سؤال اصلی مطرح شده در کتاب «کاوش‌هایی در مبانی نظری حکومت دینی» این است که حکومت اسلامی بر چه مبنایی است؟ این کتاب، بخشی از مقالات آیت‌الله محسن اراکی، از استادان درس خارج حوزه علمیه قم است که درباره حکومت اسلامی و مبانی نظری آن در نشست‌های مختلف علمی در لندن ایراد شده و از سوی نشر معارف منتشر شده است.
آیت‌الله اراکی در این اثر حکومت را ضرورت زندگی اجتماعی دانسته و نظر به اهمیت موضوع حکومت در اسلام، سعی کرده است با بهره‌گیری از ادلّۀ عقلی و نقلی، مبانی حکومت در اسلام را تبیین کند. وی معتقد است، منبع مشروعیت و قدرت ـ دو مؤلفه مهم در حکومت‌ها ـ در حکومت اسلامی بر ارادۀ خداوند و نیز رأی مردم استوار است؛ از این رو مردم در اندیشۀ سیاسی اسلام برخلاف مدل‌های حکومتی دیگر نقش فعالی دارند.
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «در فلسفه سیاسی انقلاب، مردم، اساس موجودیت انقلاب و حکومت اسلامی‌اند و برپایی و موجودیت انقلاب اسلامی و نیز حکومت آن، بر مبنای خواست و اراده مردم است. از سوی دیگر، مشروعیت انقلاب و حکومت اسلامی، مستند به فرمان خدا و اذن اوست؛ زیرا حکومت و قدرت و صلاحیت امر و نهی، تنها در اختیار اوست.» کتاب «کاوش‌هایی در مبانی نظری حکومت دینی» متشکل از چهار بخش و هفت گفتار است. بخش اول این کتاب درباره ضرورت حکومت دینی است که در آن سه موضوع مفهوم‌شناسی دین و حکومت دینی، ضرورت عقلی حکومت دینی و حکومت اسلامی بررسی شده است.  بخش دوم کتاب درباره اندیشۀ سیاسی انقلاب اسلامی است که به منظور آشنایی با فلسفۀ سیاسی انقلاب اسلامی به بیان برخی از مهم‎ترین اصول اندیشۀ سیاسی انقلاب، نظیر آمیختگی اسلام با سیاست، جایگاه مردم در اندیشۀ سیاسی انقلاب اسلامی، تفاوت حکومت اسلامی با دیگر مدل‌های حکومتی، سیاست و نبوت و... بیان شده است. نقش و جایگاه مردم در نظام حکومتی اسلام بحثی است که به همراه موضوعاتی، همچون ارکان عقلی حکومت، منبع قدرت و مشروعیت در حکومت، همچنین ماهیت حکومت اسلامی در بخش سوم بررسی شده است. بخش چهارم درباره نقش تحولات اجتماعی در نظریات فقهی است. 


 دستیابی به الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت مراحل چهارگانه‌ای را می‌طلبد: مرحله نخست تولید الگو است. مرحله دوم ترویج الگو و تبدیل آن به یک مسئله ملی، ضروری و لازم است. مرحله سوم اجرا و عملیاتی‌سازی آن است و مرحله چهارم، مراقبت و نظارت بر اجرا به طور مستمر است تا نقاط آسیب آن رفع و خلأهای برنامه برطرف شود.
فرهنگ‌سازی و همدلی و همکاری دو مؤلفه مهم و لازم برای تحقق هر چهار مرحله است. نخبگان نقش ویژه‌ای را برای تولید و ترویج و جا انداختن الگو در جامعه ایفا می‌کنند. شرط اصلی دستیابی به الگو که همدلی و همکاری در بین تمام سطوح جامعه از مردم، مسئولان و نخبگان تا جریان‌های سیاسی مختلف است، در گرو وحدت و انسجام ملی و کنار گذاشتن سلایق و علایق سیاسی و جناحی بر سر طرح و الگویی است که می‌تواند در سطح ملی و برای توسعه کشور و تضمین آینده فرزندان این جامعه تدوین شود.