هرمان کان، از دانشمندان علوم نظامی آمریکا و بنیان‌گذار نظریه سامانه‌ها می‌گوید: شاید بهترین راه برای تحمیل سیاست‌های‌مان این باشد که خود را قدری عصبی و احساساتی جلوه دهیم. در این بازی بازدارنده طرفی که به نظر می‌آید عزمش را جزم کرده و راه بازگشتی برای خود نگذاشته، شانس بهتری برای کسب امتیاز از طرف مقابل دارد که با رفتاری متین به میدان آمده است. این همان جایی است که خردمندی بی‌خردانه جایز است. تظاهر به اینکه کورکورانه به یک سیاست بی‌خردانه پایبند هستید، ممکن است بهترین استراتژی یک بحران باشد.


جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصرـ 88
 جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ 
در شماره گذشته تلاش شد با ارائه ادله و استناداتی نقش مخرب فرقه ضاله بهائیت در نهضت جنگل و تأسیس سلسله منحوس پهلوی بازخوانی شود. در ادامه با فراز و فرود تاریخی و موقعیت سیاسی بهائیان در دربار پهلوی آشنا می‌شویم.

تمایز عصر پهلوی
 در سیر تاریخی بهائیت 
دوره پهلوی برای فرقه بهائیت، از چند جنبه متفاوت از دوره قبل ارزیابی می‌شود. نخست اینکه در این برهه رهبری بهائیت تغییر می‌کند و با مرگ عباس افندی، نوه دختری او، شوقی افندی، رهبری این فرقه را در دست می‌گیرد. چنانکه شوقی افندی نوشته است:  درگذشت حضرت عبدالبهاء، عصر اول آیین بهائی را که موسوم به «عصر رسولی» است، خاتمه داد و عصر دیگری را به نام «عصر تکوین» آغاز کرد. عصر تکوین، شاهد ارتفاع نظم اداری بهائی است.(۱)
در حالی‌ که عباس افندی، چه از نظر ظاهری و چه از نظر سواد و تحصیلات، شبیه پدر بود و جایگاهی کاریزماتیک در میان بهائیان داشت، شوقی افندی با آن دو متفاوت بود؛ زیرا در دانشگاه آمریکایی بیروت و آکسفورد درس خوانده بود، بیشتر اوقات در اروپا زندگی می‌کرد، ظاهر سنتی را کنار گذاشته و همسر غربی اختیار کرده بود و از نظر رهبری و مدیریت، ضعف جدی داشت. این امر سبب اختلافات و ریزش‌هایی در بهائیت شد و افراد سرشناسی، مانند فضل‌الله صبحی‌مهتدی، عبدالحسین‌ آیتی و حسن نیکو، که از مبلّغان بهائی بودند، از بهائیت برگشتند و مسلمان شدند و افشاگری‌هایی علیه این فرقه و شوقی انجام دادند .
دوم اینکه، حکومتی روی کار می‌آید که این فرقه در پیدایش آن نقش داشته است و خود را شریک آن می‌داند. این حکومت، برخلاف حکومت قاجار، سیاست خود را بر دین‌زدایی و مبارزه آشکار با اسلام بنا می‌گذارد و از این‌ نظر، همسو با اهداف این فرقه عمل می‌کند؛ چنانکه به قولی، «عرفی‌گرایی رژیم رضاشاه، فرصت مناسبی برای گسترش بخش‌های اداری و همچنین امر مهم تبلیغات دینی، به‌ویژه پس از سرکوب زمان قاجار فراهم آورد ... .»(۲)
سوم اینکه، هم حکومت پهلوی و هم فرقه بهائیت، هر دو زیر چتر انگلیس قرار داشتند؛ یعنی افزون بر داشتن دشمنان مشترک، ارباب مشترکی داشتند که فعالیت‌های خود را زیر نظر او انجام می‌دادند.
چهارم اینکه، در بعد بین‌المللی با پایان یافتن جنگ جهانی اول و قیمومیت انگلیس بر فلسطین، بهائیت از فضای سیاسی، تبلیغاتی و مادی گسترده‌تری نسبت ‌به گذشته برخوردار می‌شود. در این فضای مساعد، بهائیان به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی اقدام کردند. تأسیس «محفل ملی روحانی» بهائیان و «انجمن شور روحانی»، از نخستین تشکیلات رسمی بهائیان در ایران بود که اولی در زمان نخست‌وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی و دومی در زمان سلطنت رضاشاه ایجاد شدند.
بهائیان مدعی‌اند، در دوره رضاشاه محدود شدند و برخی از نویسندگان نیز آن را تکرار می‌کنند؛ چنانکه نویسنده‌ای می‌نویسد: «ساخت مطلقه رژیم و تأکید او بر ناسیونالیسم ایرانی، در نهایت به مصداق سوختن خشک و ‌تر با هم، زندگی اقلیت‌های دینی را تحت تأثیر قرار داد.»(۳) در پاسخ به این نویسنده محترم باید گفت، بهائیت یک اقلیت دینی نیست؛ بلکه اقلیت ضد دین است و رژیم مطلقه پهلوی، فقط در برابر اسلام و اکثریت مسلمان جامعه ایران مستبدانه برخورد می‌کرد؛ وگرنه در برابر بیگانگان و مخالفان اسلام تسلیم بود؛ گواه آن، نفوذ بهائیان در این حکومت است.

دوره شکوفایی بهائیت 
بنابراین، دوره پهلوی اول را باید دوره شکوفایی بهائیت در ایران دانست؛ چرا که این فرقه پس از گذشت حدود نیم قرن از پیدایش آن، برای نخستین بار توانست تا حدودی فعالیت خود را در ایران آشکار کند و از حالت یک فرقه ممنوعه، به یک فرقه نیمه ‌رسمی تغییر یابد. این امر به دلایلی که به آن اشاره شد، اتفاق افتاد و بهائیت توانست برای نخستین بار در ساختار سیاسی و فرهنگی ایران نفوذ کند. حضور افراد وابسته به این فرقه در دولت و ارتش به اندازه‌ای بود که سرگرد صنیعی، آجودان ولی‌عهد، بهائی بود و ولی‌عهد و اشرف، مدتی در مدرسه بهائیان تحصیل کردند. سرلشكر شعاع‌الله علائی، از اعاظم بهائیان تهران و عضو محفل ملی روحانی، مأمور اداره محاسبات قزاق شد: «علائی، سرهنگ دوران رضاخان و سرلشكر عصر محمدرضا پهلوی است كه رئیس كلّ قشون را در زمان رضاخان از اواسط دهه 1300ش، به مدت بیست سال در اختیار داشت.»(۴) «شعاع‌الله سال‌های متمادی عضو محفل ملی بهائیان تهران و نیز عضو محفل ایران بود.»(۵)
البته در این دوره هم فعالیت بهائیت روند یکسانی نداشت و در موارد خاص با تضییقاتی از سوی رژیم مواجه می‌شد. این امر نیز چند علت داشت: یکی اینکه رضا‌خان با تظاهر به اسلام و جلب نظر تعدادی از علما، سلطنت قاجار را ملغی کرده بود و در اوایل نمی‌توانست خود را با این جریان که از پشتوانه مردمی برخوردار بود، درگیر کند. این شیوه، در دهه اول حکومت او نمایان بود؛ دوم اینکه رضا‌خان از اینکه بهائیان به ‌منزله یک قدرت موازی در کنار او با انگلیسی‌ها در ارتباط باشند، نگران بود و سعی داشت تمامی ارتباطات، از کانال خودش باشد. گواه این مطلب، حذف تعدادی از نیروهای کلیدی حکومت، نظیر تیمورتاش و داور بود. بنابراین، درباره بهائیت هم محدودیت‌هایی اعمال می‌کرد؛ سوم اینکه رضا‌خان شخصیتی دیکتاتور و تمامیت‌خواه بود و حکومت او را می‌توان یک حکومت توتالیتر تمام‌عیار دانست که تحمل هیچ صدای متفاوتی را نداشت و می‌کوشید همه گروه‌ها و جریان‌های سیاسی، مذهبی، فرهنگی و اقتصادی را زیر چتر قدرت خود گرد آورد.
بنابراین، عصر پهلوی اول را می‌توان عصر جهش بهائیت پس از حدود نیم قرن طرد و انزوا از سوی جامعه ایران دانست، که ثمرات آن در دوره پهلوی دوم به بار نشست و بهائیان همه امور را قبضه کردند.

نمادها، نمودها و آثار بهائیت
یکی از نمادهای مهم بهائیت در دوره پهلوی اول، «حظیرة القدس» است که در واقع، مرکز اصلی تشکیلات این فرقه در ایران بود. حظیرة القدس، محل تشكیلات (لجنه‌‌های) بهائیان در هر منطقه نامیده می‌شود كه به‌ منزله فرماندهی تشكیلات هرمی بهائیت در هر محل است. در واقع، بهائیت برای نخستین بار در ایران از چنان نفوذی برخوردار شده بود که تشکیلات رسمی به راه می‌انداخت و از طریق آن، اهداف خود را در ایران پیاده می‌کرد.
ماجرای بنای حظیرة القدس نیز از این قرار است که پس از سوءقصد بابی‌ها به ناصرالدین‌شاه در سال 1268ق، به دستور وی تعدادی از آنها بازداشت و اعدام می‌شوند که یکی از آنها قرةالعین معروف بود. «او را با دستمالی خفه كردند؛ سپس در چاهی در منزل میرزا محمودخان، کلانتر تهران افكندند و سر آن چاه را با خاك و سنگ پر كردند.»(6)
در سال‌های 1304 ـ 1303 هجری شمسی، رضاشاه به منظور تأسیس باشگاه افسران، دستور خرید منزل کلانتر تهران را داد. در حین عملیات احداث باشگاه افسران، استخوان‌های زرین‌تاج یافت می‌شود و به دست سرهنگ شعاع‌الله‌خان علائی، رئیس مالیه ستاد ارتش، به منزل یکی از بهائیان، خارج از دروازه یوسف‌آباد (چهار راه کالج) برده و بار دیگر دفن می‌شود. به این ترتیب، آنجا به زیارتگاه بهائیان تبدیل می‌شود و به مرور زمان، تشکیلات بهائیت اراضی اطراف آن را می‌خرند که بعدها به حظیرة القدس، مرکز محفل بهائیان ایران تبدیل می‌شود.(7)
سپس بهائیان تصمیم می‌گیرند حظیرة القدس مرکزی در تهران تأسیس کنند:
محفل بهائیان ایران، طی ابلاغیه‌ای به شماره 1102 مورخ 27/9/1305 هجری شمسی، سیاوش، مدیر شرکت پارسیان را مأمور می‌کند که به نمایندگی از سوی تشکیلات بهائیت با نظارت غلامرضا امین، به منظور احداث حظیرة القدس، آن منزل را که متعلق به ورثه ضیا بود، خریداری کند.(8)
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان‌ ـ 41۳
 فتح الله پریشان/  ملااحمد نراقی از فقهای بزرگ شیعه است که اگر گفته شود نقطه عطفی در تاریخ فقه سیاسی شیعه به شمار می‌آید، سخنی به گزاف گفته نشده است. وی مباحث فقه حکومتی را انسجام ویژه‌ای بخشیده و روی مسائل پراکنده‌ای که فقهای پیشین در این زمینه توسط مطرح کرده‌اند، تمرکز و آنها را سازماندهی کرده است. اینکه برخی نقطه شروع مباحث ولایت فقیه را از زمان نراقی و پس از آن می‌دانند، به دلیل نقش انکارناپذیر وی در طرح مباحث و شیوه نوین و آفرینش تحول در ارائه آنها است که در شماره‌های آتی دقیق‌تر بررسی خواهیم کرد.
اما همین تحول مبتنی بر زمینه‌ها و مبانی معرفتی و انسان‌شناختی خاص وی به زندگی، اجتماع و حکومت به وجود آمده است؛ بر اساس این، لازم است در پرتو آشنایی با مبانی معرفتی و انسان‌شناختی وی، مدل و رهیافت نراقی دوم درباره انسان، جامعه و حکومت را بررسی کنیم.
از نظر نراقی، آدمی به گونه‌ای است که خداوند او را مدنی بالطبع آفریده است؛ یعنی انسان‌ها در زندگانی و معاش، به تمدن و اجتماع با یکدیگر نیاز دارند. بر اساس این، وی تشکیل جامعه را تابع وجود تمدنی و اجتماعی انسان می‌داند. نیاز، نوع آدمی را به سوی زندگی اجتماعی سوق داده و آنها را لزوماً در کنار یکدیگر قرار می‌دهد. فرد آدمی به گونه‌ای است که نمی‌تواند خودبسنده باشد: «بدان ای صاحب بصیرت که بنی نوع انسان که خالق انواع اکوان است، خالق حکیم ایشان را مدنی‌الطبع آفریده، یعنی در زندگانی و معاش محتاج به تمدن و اجتماع با یکدیگر هستند، چه زندگی ایشان به قوت و غذا و لباس و... محتاج و تهیه اینها موقوف به اجتماع و تمدن است، بلکه قطع نظر از این، وجود تمدنی و اجتماعی ایشان ظاهر و روشن و هر جمعی را در مقامی منزل و مسکن حاصل است.»(1)
مرحوم ملااحمد نراقی در این باره معتقد است: «پس حکم به عقل صریح بر خالق حکیم رئوف رحیم آنها لازم و متحتم است که برای ایشان در مقاتلات و محاربات، رادعی و در اختلافات و منازعات و اضمحلال، ممنوع و ایشان را در اختلافات و تردیدات و تحیرات به خدمت او رجوع نماید و ترک این قرار از جانب آفریدگار و اهمال این نوع مختلفه الاهوا و الافکار و ایشان را خودسر و مطلق‌العنان ساختن و به نصب سروری بر ایشان نپرداختن در نزد عقول جمیع عقلا، مذموم و مرتکب آن در نزد همه ملزوم است و چنین امری را عقل بر خداوند حکیم روا نمی‌دارد و در حق او تجویز نمی‌کند و حکم قطعی برخلاف آن می‌کند.»(2) 
با این مقدمه، وی نتیجه می‌گیرد همان‌گونه که هر صاحب گله‌ای و هر مالک رمه‌ای باید برای گله و رمه‌اش شبان و پاسبانی برگزیند، تشکیل جامعه از سوی خداوند و به وسیله انبیا ضرورت دارد: «چگونه پادشاه حکیم و مطلق و آفریننده مهربان و دانای آشکار و نهان این جمع کثیر و جم غفیر از نوع مختلفه الاهواء و الآرا را بی‌سر و فرمانفرما و حاکم لازم‌الاقتدا و این گله کثیرالاعداء را در بیابان دنیا، بی‌شبان، در چنگال گرگ‌های درنده طباع و اهوا رها می‌فرماید.»(3)
در اندیشه نراقی، به دلیل اینکه صفت عدالت مستلزم داشتن اعتدال همه‌جانبه در قوای انسانی و اجتماعی است، عدالت را اشرف فضایل و افضل کمالات دانسته‌اند: «از خواص عدالت... آن است که شأن او الفت میان امور متباینه و تسویه فیمابین اشیای متخالفه است، غبار جدال و نزاع را می‌نشاند و گرد بیگانگی و مخالفت را از چهره کارفرمایان نفس می‌افشاند و همه چیز را برمی‌گرداند به... «حد وسط» که اصلی است واحد... هرچه از ترکیب و کثرت دورند و به وحدت نزدیک‌تر، افضل و اشرف هستند... آری، وحدت اگرچه عرضیه باشد، اما بادی است که بوی پیراهن آشنایی با اوست.»(4) 
نراقی که جامعه و نیروهای آن را در یک نظام کلی با نیروهای موجود در نهاد انسان مقایسه می‌کند، سرانجام انسان‌ها را از نظر توانایی‌های ذاتی و فطری طبقه‌بندی می‌کند. وی معتقد است، انسان‌ها در راستای ایفای نیازها و وظایف جامعه، استعدادها و وظایف برابری ندارند؛ البته این نابرابری انسان‌ها امری طبیعی و خدایی است. مصلحت کلی نظام اجتماع و جهان ایجاب می‌کند که هر کسی وظیفه معینی عهده‌دار شود و از سوی دیگر هر وظیفه و شغلی استعداد ویژه‌ای می‌طلبد. بنابراین، تفاوت طبیعی در انسان‌ها، فی نفسه در راستای مصالح نظام کلی و الهی است.
از نظر نراقی، بهترین راه این است که خدا از نوع بشر، کسانی که ویژگی‌های لازم را دارند، برگزیده و آنان را به همراه وحی مأمور نظم بخشیدن به زندگی انسان کند؛ به گونه‌ای که هم انسان‌ها با تکالیف الهی خود آشنا شوند و همه جامعه اصلاح شود.(۵) نراقی با مقدماتی این چنین، ثابت می‌کند که ولایت پیامبر(ص) و ائمه(ع) امری قطعی و ثابت است.
* منابع در دفتر هفته‌نامه موجود است.

 شهاب زمانی/ متعاقب پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و راهیابی وی به کاخ سفید، نگرانی‌ها، سؤالات و ابهامات زیادی درباره سیاست خارجی وی مطرح شد. این نگرانی‌ها از رویکرد و رفتارهای خاص وی نشئت می‌گرفت و از همان موقع بسیاری از تحلیلگران به دلیل شخصیت پیش‌بینی‌ناپذیر وی و نگاه اقتصادی ویژه‌اش به حوزه سیاست به منزله کسی که عمده عمر خود را در بیزینس گذرانده، از آینده قدرت عریانی که به نام آمریکا در دست وی قرار گرفته، ابراز نگرانی کرده، آرام‌آرام در رسانه‌ها و افهام مقامات آمریکایی ترامپ را دیوانه خطاب کردند. 
برای نمونه، وبگاه «آکسیوس» چندی پیش گزارشی ارائه کرد که هنوز تکذیب نشده است. این وبگاه با اشاره به ترفند عجیب ترامپ برای مذاکره نوشت: «دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا در جلسه‌ای که چند هفته پیش در دفتر کارش برای رایزنی درباره توافق تجاری سئول‌ـ واشنگتن انجام شده، به یکی از مشاوران ارشدش دستور داده است برای امتیازگیری از طرف‌های مذاکره او را فردی «دیوانه» و پیش‌بینی‌ناپذیر معرفی کند.»
اما تصمیم‌گیری‌هایی، مانند انعقاد قرارداد مالی به میزان 400 میلیارد دلار در سفری به ریاض و در پیش گرفتن سیاست ابهام در بسیاری از پرونده‌های جهانی و منطقه‌ای، مانند برجام که تأمین‌کننده حداکثر منافع برای آمریکا نیست، حاکی از کاربست راهبردی به نام «خردمندیِ بی‌خردی» است که در گذشته سیاست خارجی آمریکا به کار گرفته شده و ما نمی‌توانیم به جای تفکر منطقی در زمینه نحوه مواجهه با ترامپ، تنها با گفتن اینکه او دیوانه است‌، صورت‌مسئله را پاک کنیم و در تور اشتباه محاسباتی پهن شده از سوی آنها قرار بگیریم. تصمیم برای چگونگی مواجهه با ترامپ در سه سال آینده‌ـ چه تعامل، چه تخاصم و چه مداراـ به تأمل بسیار نیاز دارد. یکی از این تأملات این است که بدانیم چه کسی به ترامپ که یک برج‌ساز بوده و شناخت اندکی از سطوح اولیه سیاست خارجی دارد، این شگرد ظریف و هوشمندانه را آموخته است؟
برخی تحلیلگران معتقدند، کیسینجر که متأثر از آرای هرمان کان و مهم‌تر از او توماس شلینگ بود، همانند زمانی که وی درک خود از ماجرا را در زمان پایان دادن به جنگ ویتنام در مقام مشاور امنیت ملی به ریچارد نیکسون  تلقین کرد، به ترامپ نیز آموزش داده است. نیکسون با طراحی کیسینجر و تصویرسازی رسانه‌ها از وی به عنوان مردی دیوانه و بسیار عصبی که هر لحظه ممکن است رمز عبور شلیک بمب اتم به سوی ویتنام را به کار ببندد، جنگ ویتنام را با مذاکره به پایان برد و به همراه مشاورش برنده جایزه صلح نوبل شد.
آرتور شلیزنجر در کتاب «سیاست خارجی و کاراکتر آمریکایی» می‌نویسد: «نیکسون به رئیس دفترش گفته بود: «می‌خواهم ویتنامی‌ها فکر کنند که من طاقتم طاق شده است و برای پایان جنگ حاضرم به هر کاری دست بزنم. باید طوری به گوش آنها برسد: می‌دانید که نیکسون از کمونیسم متنفر است، وقتی عصبانی است هیچ‌کس جلودار او نمی‌تواند باشد و می‌دانید که دستش روی دکمه بمب اتم است. این را اگر بشنود خود هوشی مین التماس خواهد کرد و چهار دست و پا برای صلح به پاریس خواهد آمد.»
 البته خبر دو دیداری که در پاییز سال گذشته و 48 ساعت پیش از اعلام پایبندی ایران به برجام از سوی آمریکا، کیسینجر استراتژیست 94 ساله مقبول آمریکایی‌ها با ترامپ داشته، می‌تواند نشانه‌ای متأملانه برای آموزش این راهبرد باشد؛ ضمن اینکه حماقت بیشتر از نیکسون به چهره ترامپ می‌آید و باورپذیرتر است!!

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت هفتاد‌و‌ششم
 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ اگرچه «نفوذ» در عرصه روابط بین دولت‌ها، جریان‌ها و گروه‌ها امری طبیعی است؛ اما نمی‌توان با این استدلال به آن واکنشی نشان نداد، حساسیتی را برنینگیخت یا برای مقابله با آن چاره‌ای نیندیشید. همان‌طور که در شماره‌های قبل اشاره شد، یکی از مهم‌ترین عرصه‌های نفوذ، عرصه فرهنگی است که خود حوزه‌های متنوعی را شامل می‌شود. بررسی اجمالی بیانگر گستره پروژه نفوذ در همه این حوزه‌ها است. با وجود این، برخی از حوزه‌های فرهنگ ویژگی‌هایی دارند که در تأثیرگذاری بر جامعه هدف، نقش کلیدی دارد و حوزه‌های علمیه در جهان تشیع و جمهوری اسلامی ایران یکی از آنها است.

خطر نفوذ در حوزه‌های علمیه
بازیگران جنگ نرم، به تحقیق دریافتند که حوزه علمیه یکی از نهادهای فرهنگی تعیین‌کننده در برابر سلطه قدرت‌های غربی و شرقی و از عوامل قدرتمند استعمارستیزی در طول تاریخ بوده است. به تعبیر مرحوم شریعتی، «پای هیچ یک از قراردادهای استعماری را روحانیت امضا نکرده است، از آن طرف، پیشاپیش هر نهضت ضد استعماری و هر جنبش انقلابی و مترقی، چهره یک یا چند آخوند در این یک قرن دیده می‌شود.» از این رو، پروژه نفوذ از جانب قدرت‌های بیگانه رقم خورد و حوزه علمیه از پیش از انقلاب در کمینگاه نفوذ دشمنان قرار گرفت.
حضرت امام خمینی(ره) این خطر را متوجه شده بودند و از گذشته دور، حین و پس از انقلاب نیز همگان را از خطرهای این مسئله برحذر می‌داشتند و می‌گفتند: «خطر آنها در کوتاه‌مدت بدنام نمودن حوزه‌ها است و در درازمدت به مقامات بالا رسیدن یک یا چند نفر است. گاهى سى چهل سال با مشى اسلامى و مقدس‌مآبی، بـا صـبـر و بـردبارى در ميان ملت‌ها زيست مى‌كنند و در موقع مناسب مأموريت خود را انجام می‌دهند.»(صحیفه امام، ج‏20، ص192)
مصداق آنچه را که حضرت امام(ره) هشدار داده‌اند، می‌توان در خاطرات «مستر همفر» پیدا کرد. وی می‌نویسد: «لازم است به وسیله متهم ساختن علما و داخل نمودن جاسوسانی در لباس آنان کاری کنیم که رابطه مسلمین با علمای‌شان قطع شود و باید جاسوسان ما در لباس علما جنایات بسیاری مرتکب شوند تا مردم هر عالمی را که می‌بینند، شک داشته باشند که آیا این هم عالم است یا جاسوس است؟» در این خاطره بسیار تأکید می‌شود که این‌گونه جاسوسان ملبس را باید میان علمای ازهر، آستانه، نجف و کربلا وارد کرد. (خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، ترجمه استاد علی کاظمی، ص 107) 
بررسی چگونگی شکل‌گیری فرقه احمديه در شبه قاره هند، بابیه و بهائیت در ایران، آذربایجان و تاجیکستان و... نشان می‌دهد، پروژه نفوذ قدرت استعماری انگلیس در گذشته چگونه جریان مذهبی در جهان اسلام را به انحراف کشانده است. نتیجه پروژه نفوذ انگلیس را می‌توان از غلام احمد (رهبر فرقه احمدیه) در كتاب «ترياق‌القلوب» ملاحظه کرد. او مي‌گويد من بيشتر عمر خود را در حمايت از دولت انگليس گذرانده‌ام و در جلوگيري از جهاد و لزوم اطاعت (اولي‌الامر انگليس) قلم زده‌ام.
مصداق دیگر و از میوه‌های پروژه‌ نفوذ انگلیس را می‌توان در مقطع مشروطیت دید که اعضای سرویس ‌جاسوسی این کشور در پوشش طلاب علوم دینی موفق به انحراف در جنبش مشروطه شدند و شیخ فضل‌الله نوری از سوی یک قاضی روحانی و به تعبیر امام راحل یک نفر منحرف روحانى‌نما، به اعدام محکوم و به دار آویخته شد. در همین راستا، اعتماد برخی از علما در مشروطیت به انگلیس این پرسش را به ذهن متبادر می‌کند که چرا برخی از روحانیون در جریان مشروطه به انگلیس اعتماد کردند؟ آیا جریان نفوذ در این اعتماد‌آفرینی آنها نقش داشته است؟ 

شیوه‌ها و اهداف نفوذ در حوزه‌ها 
پس از انقلاب، حوزه‌های علمیه، شخصیت‌های روحانی، دفاتر و بیوت علما و مراجع، روحانیون مسئول به طور ویژه در کمینگاه پروژه نفوذ قرار گرفتند. پیش‌فرض این عاملان آن چیزی است که رهبری معظم انقلاب فرمودند: «همان‌گونه که انقلاب از قم و حوزه علميه آغاز شد، قرار است که آنتي‌تز انقلاب را نيز از قم آغاز کنند.» 
بنابراین، پروژه نفوذ در حوزه‌های علمیه و نهاد روحانیت یک واقعیت است و با شیوه‌ها و اهداف مختلفی پیگیری می‌شود:
1ـ نفوذ سکولاریسم در حوزه و شکل‌دهی و تقویت جریان میانه‌رو سکولار در مقابل جریان انقلابی و معتقد و مروج اندیشه‌های حضرت امام(ره). «اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است.»(19/7/1391)
2ـ نفوذ تفکر لیبرالی و روحانی‌نماهای لیبرال: امام راحل(ره) در پیام به مرحوم آیت‌الله مشکینی(ره) به مناسبت برگزاری انتخابات در حوزه علمیه قم، با آینده‌نگری خطر این موضوع را هشدار داده بودند. «به فرزندان انقلابیم بگویید جذب حضرات آقایان جامعه مدرسین شوند و الّا گرفتار کسانی خواهند شد که مروج اسلام آمریکایی‌اند.» متأسفانه، در سال‌های پایانی دهه شصت برخی از طلبه‌های روحانی، مانند محسن کدیور رشد یافتند که در خدمت اسلام لیبرالی قرار گرفتند. وجود پروژه‌ای با عنوان «ایجاد شبکه‌های مسلمان میانه‌رو» در مؤسسه رند، مبین پروژه نفوذ در نهاد روحانیت است.
3ـ نفوذ در دفاتر و بیوت برخی از علما: حضرت امام(ره) همیشه این خطر را گوشزد می‌کردند. نفوذ در دفتر و بیت شریعتمداری و قرار دادن او در مقابل امام(ره) و انقلاب، نفوذ و جذب شیخ‌حسن لاهوتی و همکاری همه‌جانبه او با منافقین، جذب فرزندان روحانیون متنفذ و انقلابی برای تأثیرگذاری بر آنها و نفوذ لیبرال‌ها، منافقین و مهدی هاشمی در دفتر و بیت آقای منتظری و...، برخی از موارد تأثیرگذار نفوذ در بیوت بوده است. در این باره حضرت امام(ره) در سوم اسفند 67 فرمودند: «نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیده‌ها به گونه‌ای غلط عمل کنیم که حزب‌الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی ایران دارد از مواضع اصولی‌اش عدول می‌کند.»
4ـ نفوذ موردی و جریانی با تفکر و رفتار افراط‌گرایانه و بدیل‌سازی جریان اصیل حوزوی. مصداق این جریان‌سازی شیعه لندنی است. «جفری هالورسون» در مقاله‌ای با عنوان «یک ضد روایت (پاد روایت) برای حکومت تیرانی»، پیشنهاد خود به مقامات آمریکایی را این‌گونه مطرح می‌کند که ما برای موفقیت در مقابل نظام و حکومت ایران، باید از ماجرای کربلا به نفع خویش بهره‌برداری کنیم. وی «جریان شیرازی‌ها» را بهترین کاراکتر برای ایفا کردن نقش طرفداران امام حسین(ع) و مقابله با یزید ساختگی، یعنی نظام مقدس جمهوری اسلامی معرفی کرده(!) و مقامات آمريکايي را به ايجاد يک اپوزيسيون مذهبي که رهبري مخالفت عليه نظام جمهوري اسلامي ايران را بر عهده بگيرد، ترغيب مي‌کند.
5ـ نفوذ برای مسئله‌سازی نهاد روحانیت: یکی از برنامه‌های جدی بازیگران جنگ نرم و سرویس‌های اطلاعاتی سیا، موساد و MI6 رخنه، جذب و آلوده‌سازی روحانیون به مسائل اخلاقی و بدبین‌سازی این نهاد در افکار عمومی است. آیت‌الله ناصر مکارم‌شیرازی در این باره می‌گوید: «دست‌هایی در کار است که می‌خواهند در حوزه‌های علمیه نفوذ و مردم را از نظر فکری و اخلاقی منحرف کنند.»(۱۵/2/۱۳۹۵)

ایالات متحدۀ آمریکا پس از فروپاشی شوروی، به صورت تأثیرگذارترین و قدرتمندترین بازیگر دولتی نظام بین‌المللی جلوه‌گر شد. قدرت آن فراگیر و همه‌جانبه است؛ در سراسر مناطق جهان حضور دارد و نقش ایفا می‌کند؛ از این رو، سیاست خارجی این کشور حوزۀ بسیار وسیعی را دربر می‌گیرد و با پیچیدگی خاصی روبه‌رو است. دخالت‌ کردن یا نکردن، تأثیرات فراوانی بر نظم ‌یا بی‌ثباتی مناطق مختلف جهان دارد. سیاست‌ها، اقدامات و رفتار این کشور مورد توجه سیاستمداران و تحلیلگران عرصه‌های تخصصی سیاست است؛ اما آیا سیاست خارجی آمریکا از الگویی مشخص پیروی می‌کند؟ سیاست خارجی آن در طول تاریخ چقدر تداوم داشته و چگونه متحول شده است؟ تعارض‌ها و انسجام‌های سیاست خارجی آن چگونه است؟ آیا ویژگی‌های سیاسی‌ـ اجتماعی آمریکایی‌ها بر روندها و منطق‌های سیاست خارجی این کشور تأثیرگذار است یا این سیاست‌ها در کانون‌های دیگری تهیه و طراحی می‌شوند؟ و...
«پاتریک کالاهان» تلاش کرده است در کتاب «منطق سیاست خارجی آمریکا: نظریه‌های نقش جهانی آمریکا» با تأکید بر اندیشه‌ها و نظریه‌های مهم و مؤثر در سیاست خارجی آمریکا به پرسش‌های مذکور پاسخ ‌دهد. این کتاب که در سال 1387 با ترجمه آقایان محمود یزدان‌فام، داود غرایاق‌زندی و نادر پورآخوندی وارد بازار نشر شده، از سوی پژوهشکده مطالعات راهبردی به علاقه‌مندان این حوزه عرضه شده است. کتاب حاضر ابعاد مختلف سیاست خارجی آمریکا را بررسی کرده است. عقلانی بودن هر سیاست خارجی، از ریشه‌های نظری و بسترهای روشمندانه آن نشئت می‌گیرد. جایگاه نظریه‌های حوزه روابط و سیاست بین‌الملل در تبیین حوزه پراگماتیستی سیاست خارجی اهمیت این کتاب را بیشتر کرده است. این کتاب که در ۱۰ فصل نوشته شده، تا فصل هفتم کتاب، منطق‌ها و نگرش‌های موجود در سیاست خارجی آمریکا را بررسی کرده است. در سه فصل آخر نیز ضمن مقایسه این منطق‌ها، به مطالعه موردی منطق‌های سیاست خارجی آمریکا در ارتباط با چین، کوزوو و حادثه ۱۱ سپتامبر پرداخته است. این کتاب با ترسیم اصول سیاست خارجی آمریکا در منطق‌های مختلف و نشان دادن این منطق‌ها در تاریخ روابط خارجی این کشور، این نکته را به خواننده متذکر می‌شود که سیاست خارجی در آمریکا، ماهیتی سیال و انعطاف‌پذیر دارد و سلسه‌مراتبی بر روند آن حاکم نیست. 


توماس شلینگ، برنده نوبل اقتصاد و مبلّغ راهبرد «خردمندی بی‌خردی» در اوج جنگ سرد میان آمریکا و شوروی سابق بود. از نظر او، در دوران جنگ سرد «جنگ خروس‌ها» در میان بود. وی به همراه شماری از نظریه‌پردازان سیاسی ایالات متحده که در دهه‌های 1950 و 1960 از معتقدان به این دکترین بودند، می‌پنداشت در این بازی طرفی برنده است که در جا انداختن این دیدگاه غلبه پیدا می‌کند که او از هیچ چیز نمی‌ترسد، درد را نمی‌شناسد و آماده گلاویز شدن تا سر حد نابودی یکی از طرفین است. وی در پاسخ به این پرسش که چگونه می‌شود چنین دیدگاهی را تحمیل کرد، می‌گفت: «مشکل این گونه حل می‌شود که یک سیاستمدار خود را غیر خردمند یا در موقعیتی جلوه دهد که امکان عقب‌نشینی از او سلب شده باشد.»