جعفر ساسان- داوود عسگری/
در شماره گذشته تلاش شد با ارائه ادله و استناداتی نقش مخرب فرقه ضاله بهائیت در نهضت جنگل و تأسیس سلسله منحوس پهلوی بازخوانی شود. در ادامه با فراز و فرود تاریخی و موقعیت سیاسی بهائیان در دربار پهلوی آشنا میشویم.
تمایز عصر پهلوی
در سیر تاریخی بهائیت
دوره پهلوی برای فرقه بهائیت، از چند جنبه متفاوت از دوره قبل ارزیابی میشود. نخست اینکه در این برهه رهبری بهائیت تغییر میکند و با مرگ عباس افندی، نوه دختری او، شوقی افندی، رهبری این فرقه را در دست میگیرد. چنانکه شوقی افندی نوشته است: درگذشت حضرت عبدالبهاء، عصر اول آیین بهائی را که موسوم به «عصر رسولی» است، خاتمه داد و عصر دیگری را به نام «عصر تکوین» آغاز کرد. عصر تکوین، شاهد ارتفاع نظم اداری بهائی است.(۱)
در حالی که عباس افندی، چه از نظر ظاهری و چه از نظر سواد و تحصیلات، شبیه پدر بود و جایگاهی کاریزماتیک در میان بهائیان داشت، شوقی افندی با آن دو متفاوت بود؛ زیرا در دانشگاه آمریکایی بیروت و آکسفورد درس خوانده بود، بیشتر اوقات در اروپا زندگی میکرد، ظاهر سنتی را کنار گذاشته و همسر غربی اختیار کرده بود و از نظر رهبری و مدیریت، ضعف جدی داشت. این امر سبب اختلافات و ریزشهایی در بهائیت شد و افراد سرشناسی، مانند فضلالله صبحیمهتدی، عبدالحسین آیتی و حسن نیکو، که از مبلّغان بهائی بودند، از بهائیت برگشتند و مسلمان شدند و افشاگریهایی علیه این فرقه و شوقی انجام دادند .
دوم اینکه، حکومتی روی کار میآید که این فرقه در پیدایش آن نقش داشته است و خود را شریک آن میداند. این حکومت، برخلاف حکومت قاجار، سیاست خود را بر دینزدایی و مبارزه آشکار با اسلام بنا میگذارد و از این نظر، همسو با اهداف این فرقه عمل میکند؛ چنانکه به قولی، «عرفیگرایی رژیم رضاشاه، فرصت مناسبی برای گسترش بخشهای اداری و همچنین امر مهم تبلیغات دینی، بهویژه پس از سرکوب زمان قاجار فراهم آورد ... .»(۲)
سوم اینکه، هم حکومت پهلوی و هم فرقه بهائیت، هر دو زیر چتر انگلیس قرار داشتند؛ یعنی افزون بر داشتن دشمنان مشترک، ارباب مشترکی داشتند که فعالیتهای خود را زیر نظر او انجام میدادند.
چهارم اینکه، در بعد بینالمللی با پایان یافتن جنگ جهانی اول و قیمومیت انگلیس بر فلسطین، بهائیت از فضای سیاسی، تبلیغاتی و مادی گستردهتری نسبت به گذشته برخوردار میشود. در این فضای مساعد، بهائیان به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی اقدام کردند. تأسیس «محفل ملی روحانی» بهائیان و «انجمن شور روحانی»، از نخستین تشکیلات رسمی بهائیان در ایران بود که اولی در زمان نخستوزیری سیدضیاءالدین طباطبایی و دومی در زمان سلطنت رضاشاه ایجاد شدند.
بهائیان مدعیاند، در دوره رضاشاه محدود شدند و برخی از نویسندگان نیز آن را تکرار میکنند؛ چنانکه نویسندهای مینویسد: «ساخت مطلقه رژیم و تأکید او بر ناسیونالیسم ایرانی، در نهایت به مصداق سوختن خشک و تر با هم، زندگی اقلیتهای دینی را تحت تأثیر قرار داد.»(۳) در پاسخ به این نویسنده محترم باید گفت، بهائیت یک اقلیت دینی نیست؛ بلکه اقلیت ضد دین است و رژیم مطلقه پهلوی، فقط در برابر اسلام و اکثریت مسلمان جامعه ایران مستبدانه برخورد میکرد؛ وگرنه در برابر بیگانگان و مخالفان اسلام تسلیم بود؛ گواه آن، نفوذ بهائیان در این حکومت است.
دوره شکوفایی بهائیت
بنابراین، دوره پهلوی اول را باید دوره شکوفایی بهائیت در ایران دانست؛ چرا که این فرقه پس از گذشت حدود نیم قرن از پیدایش آن، برای نخستین بار توانست تا حدودی فعالیت خود را در ایران آشکار کند و از حالت یک فرقه ممنوعه، به یک فرقه نیمه رسمی تغییر یابد. این امر به دلایلی که به آن اشاره شد، اتفاق افتاد و بهائیت توانست برای نخستین بار در ساختار سیاسی و فرهنگی ایران نفوذ کند. حضور افراد وابسته به این فرقه در دولت و ارتش به اندازهای بود که سرگرد صنیعی، آجودان ولیعهد، بهائی بود و ولیعهد و اشرف، مدتی در مدرسه بهائیان تحصیل کردند. سرلشكر شعاعالله علائی، از اعاظم بهائیان تهران و عضو محفل ملی روحانی، مأمور اداره محاسبات قزاق شد: «علائی، سرهنگ دوران رضاخان و سرلشكر عصر محمدرضا پهلوی است كه رئیس كلّ قشون را در زمان رضاخان از اواسط دهه 1300ش، به مدت بیست سال در اختیار داشت.»(۴) «شعاعالله سالهای متمادی عضو محفل ملی بهائیان تهران و نیز عضو محفل ایران بود.»(۵)
البته در این دوره هم فعالیت بهائیت روند یکسانی نداشت و در موارد خاص با تضییقاتی از سوی رژیم مواجه میشد. این امر نیز چند علت داشت: یکی اینکه رضاخان با تظاهر به اسلام و جلب نظر تعدادی از علما، سلطنت قاجار را ملغی کرده بود و در اوایل نمیتوانست خود را با این جریان که از پشتوانه مردمی برخوردار بود، درگیر کند. این شیوه، در دهه اول حکومت او نمایان بود؛ دوم اینکه رضاخان از اینکه بهائیان به منزله یک قدرت موازی در کنار او با انگلیسیها در ارتباط باشند، نگران بود و سعی داشت تمامی ارتباطات، از کانال خودش باشد. گواه این مطلب، حذف تعدادی از نیروهای کلیدی حکومت، نظیر تیمورتاش و داور بود. بنابراین، درباره بهائیت هم محدودیتهایی اعمال میکرد؛ سوم اینکه رضاخان شخصیتی دیکتاتور و تمامیتخواه بود و حکومت او را میتوان یک حکومت توتالیتر تمامعیار دانست که تحمل هیچ صدای متفاوتی را نداشت و میکوشید همه گروهها و جریانهای سیاسی، مذهبی، فرهنگی و اقتصادی را زیر چتر قدرت خود گرد آورد.
بنابراین، عصر پهلوی اول را میتوان عصر جهش بهائیت پس از حدود نیم قرن طرد و انزوا از سوی جامعه ایران دانست، که ثمرات آن در دوره پهلوی دوم به بار نشست و بهائیان همه امور را قبضه کردند.
نمادها، نمودها و آثار بهائیت
یکی از نمادهای مهم بهائیت در دوره پهلوی اول، «حظیرة القدس» است که در واقع، مرکز اصلی تشکیلات این فرقه در ایران بود. حظیرة القدس، محل تشكیلات (لجنههای) بهائیان در هر منطقه نامیده میشود كه به منزله فرماندهی تشكیلات هرمی بهائیت در هر محل است. در واقع، بهائیت برای نخستین بار در ایران از چنان نفوذی برخوردار شده بود که تشکیلات رسمی به راه میانداخت و از طریق آن، اهداف خود را در ایران پیاده میکرد.
ماجرای بنای حظیرة القدس نیز از این قرار است که پس از سوءقصد بابیها به ناصرالدینشاه در سال 1268ق، به دستور وی تعدادی از آنها بازداشت و اعدام میشوند که یکی از آنها قرةالعین معروف بود. «او را با دستمالی خفه كردند؛ سپس در چاهی در منزل میرزا محمودخان، کلانتر تهران افكندند و سر آن چاه را با خاك و سنگ پر كردند.»(6)
در سالهای 1304 ـ 1303 هجری شمسی، رضاشاه به منظور تأسیس باشگاه افسران، دستور خرید منزل کلانتر تهران را داد. در حین عملیات احداث باشگاه افسران، استخوانهای زرینتاج یافت میشود و به دست سرهنگ شعاعاللهخان علائی، رئیس مالیه ستاد ارتش، به منزل یکی از بهائیان، خارج از دروازه یوسفآباد (چهار راه کالج) برده و بار دیگر دفن میشود. به این ترتیب، آنجا به زیارتگاه بهائیان تبدیل میشود و به مرور زمان، تشکیلات بهائیت اراضی اطراف آن را میخرند که بعدها به حظیرة القدس، مرکز محفل بهائیان ایران تبدیل میشود.(7)
سپس بهائیان تصمیم میگیرند حظیرة القدس مرکزی در تهران تأسیس کنند:
محفل بهائیان ایران، طی ابلاغیهای به شماره 1102 مورخ 27/9/1305 هجری شمسی، سیاوش، مدیر شرکت پارسیان را مأمور میکند که به نمایندگی از سوی تشکیلات بهائیت با نظارت غلامرضا امین، به منظور احداث حظیرة القدس، آن منزل را که متعلق به ورثه ضیا بود، خریداری کند.(8)
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.