قاسم غفوری/ اتحادیه اروپایی که زمانی با نام تبدیل شدن به اقتصاد برتر جهان و سپس یکی از بازیگران سیاسی جهان وارد معادلات بین‌المللی شد، این روزها حال و روز چندان مساعدی ندارد. در حالی درون این اتحادیه اختلافات به شدت بالا گرفته و چند صدایی در آن در حال اوج گرفتن است که بزرگان این اتحادیه نیز دوران خوشی را سپری نمی‌کنند. 
سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه همواره خود را کانون تحولات اروپا معرفی کرده و تلاش داشته‌اند با برجسته‌سازی نقش خود در معادلات اروپا ضمن جلوگیری از ایجاد قدرت‌های جدید در این منطقه نقش نماینده اروپای واحد در معادلات جهانی را ایفا کنند. این کشورها در حالی این سیاست را دنبال می‌کنند که در کنار چالش‌های واحد، نظیر چگونگی مقابله با نا‌امنی‌های گسترده، گسست در انسجام اتحادیه اروپایی، رفتارهای یکجانبه‌گرایانه و بحران‌ساز آمریکا در روابط با اروپا، رشد ملی‌گرایی و تفکرات تجزیه‌طلبانه، نظیر آنچه در کاتالونیای اسپانیا روی می‌دهد، در درون با چالشی به نام چگونگی حفظ حاکمیت و قدرت حاکمه مواجه هستند. در فرانسه، در حالی ماکرون، جوان‌ترین رئیس‌جمهوری این کشور توانست بر احزاب سنتی غلبه کند و قدرت را در دست گیرد که پس از گذشت چند ماه از حضورش در کاخ الیزه این کشور صحنه تظاهرات گسترده مردمی علیه سیاست‌های اقتصادی و سیاسی او شده است. ماکرون در اجرای وعده‌های اقتصادی و برخی مطالبات اجتماعی مردم، همچون مقابله با رفتارهای نژادپرستانه دستاوردی نداشته است؛ از همین رو جریان‌های سیاسی و مردم در برابر او صف‌آرایی کرده‌اند.
در انگلیس ترزا می‌ در حالی توانست در انتخابات پارلمانی پیروز شود و قدرت را در حزب محافظه‌کار حفظ کند که از یک ‌سو ناتوانی وی در حل بحران اقتصادی و استمرار طرح‌های ریاضت اقتصادی اعتراض‌های خیابانی و اعتصاب‌های اتحادیه‌های کارگری را به همراه داشته و از سوی دیگر، مسئله برگزیت یا همان خروج انگلیس از اتحادیه اروپا وی را در برابر مطالبات سنگین اتحادیه و مخالفت‌های جریان‌های سیاسی قرار داده است؛ به گونه‌ای که هم‌حزبی‌های او در حزب محافظه‌کار بقای حزب‌شان را در کناره‌گیری ترزا می ‌جست‌و‌جو می‌کنند. نخست‌وزیر انگلیس اکنون در کنار چالش‌های اقتصادی و اروپایی برای بقا، گزینه‌ قربانی کردن برخی از اعضای کابینه را در پیش گرفته که کاهش موقعیت اختیارات جانسون، وزیر امور خارجه در این راستا انجام شده است. 
اما در آلمان خانم مرکل، صدر‌اعظم این کشور در حالی توانست بار دیگر در قالب حزب سوسیال مسیحی پیروزی در انتخابات پارلمانی را رقم بزند که با خروج حزب سوسیال دموکرات و قرار گرفتن آن در جایگاه اپوزیسیون و کاهش کرسی‌های حزبش در پارلمان او را وادار به ائتلاف‌های جدید حتی با جریان‌های مخالف دیدگاهش کرده است. درخواست وی برای ائتلاف با احزاب لیبرال دموکرات و سبزها (جریان ائتلاف جامائیکا) حاصل این نیازمندی است. وضعیت نابسامان مرکل زمانی آشکارتر می‌شود که وی برای جلب رضایت این احزاب مجبور به عقب‌نشینی در امور پناه‌جویان و گذر از سیاست‌های اقتصادی و مهاجرتی گذشته‌اش شده است. 
در نهایت می‌توان گفت، سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه که داعیه‌دار رهبری و هدایت اتحادیه اروپا هستند، از درون دچار چالش‌ها و نابسامانی‌های سیاسی‌ شده‌اند که می‌تواند بر نقش‌آفرینی آنها در اتحادیه اروپا تأثیر منفی داشته باشد که از نتایج و پیامدهای آن افزایش مخالفت‌های دیگر اعضای اتحادیه اروپا با طرح‌های اقتصادی و سیاسی آنان است. در این میان، کشورهای مذکور برآنند تا با ایجاد فضای حاشیه‌ای ضمن ایجاد مؤلفه‌های ظاهری برای جلوگیری از فروپاشی انسجام درونی اروپا، موقعیت درونی خویش را ارتقا بخشند. بخشی از این طراحی در حالی با مواضع واحد در قبال روسیه و برجسته‌سازی تهدیدات این کشور صورت می‌گیرد که مؤلفه‌ دیگر آنها را تحولات غرب آسیا تشکیل می‌دهد. 
این روزها یک کلیدواژه در ادبیات گفتاری سران اروپا و البته آمریکا مشاهده می‌شود و آن، اینکه آنها مخالف عملکردهای جبهه مقاومت در منطقه هستند. آنها از یک‌سو تأکید دارند که حزب‌الله لبنان باید خلع سلاح شود و در این راستا نیز تحریم‌های شدیدی علیه آن وضع کرده‌اند. از سوی دیگر این کشورها بر این ادعایند که در کنار پایبندی بر برجام خواستار دگرگونی در اقدامات منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران هستند. سران آمریکا و اروپا هر چند در مسئله‌ای، همچون برجام اختلاف نظر دارند، اما به طور واحد بر این امر تأکید دارند که ایران دیگر نباید در منطقه حضور داشته باشد و باید به کشوری بدون جایگاه منطقه‌ای مبدل شود. آنها تأکید دارند، حضور ایران در منطقه مغایر با منافع آنها و دوستان منطقه‌ای آنان، یعنی ارتجاع عربی و رژیم صهیونیستی است. 
این ادعاها درباره جبهه مقاومت در حالی مطرح می‌شود که جهانیان یک اصل را مورد تأکید قرار می‌دهند و آن، اینکه اگر جبهه مقاومت نبود، از یک سو تروریسم سراسر منطقه و جهان را گرفته بود و امنیت کنونی جاری بر جهان را باید مدیون جبهه مقاومت دانست و از سوی دیگر با توجه به روحیه اشغالگری صهیونیست‌ها مبنی بر «از نیل تا فرات» نبود مقاومت، یعنی تحقق فتنه صهیونیست‌ها که خود زمینه‌ساز بحران‌های گسترده در منطقه می‌شد. 
با توجه به این شرایط می‌توان گفت، سخنان سران آمریکا و اروپا علیه مقاومت چند پیام مهم را در خود دارد؛ نخست آنکه ادعای این کشورها برای کمک به امنیت عراق و سوریه امری واهی است؛ چرا که اگر آنها واقعاً به دنبال کمک به این کشورها بودند، هرگز در مقابل مقاومت که در صف مبارزه با تروریسم در سوریه و عراق است، قرار نمی‌گرفتند.
دوم آنکه، کارکرد جبهه مقاومت بر اصل مقابله با عوامل ناامنی در منطقه استوار است که تروریسم و صهیونیست‌ها محور آن هستند. مخالفت غرب با مقاومت، یعنی اینکه غرب اهمیتی به مبارزه با تروریسم و تروریسم دولتی صهیونیستی نمی‌دهد. این رویکرد افزون بر کشورهای منطقه، شامل امنیت اروپا و آمریکا نیز می‌شود که خود سندی بر بی‌اهمیت بودن مردم برای سران اروپاست که حمایت از تروریسم را اولویت خود دارند که تهدیدی برای امنیت شهروندان خودشان هم خواهد بود. 
سوم آنکه، غرب از واژه منافع خود و دوستانش در منطقه سخن می‌گوید. این منافع شامل سرکوب مردم، گسترش تروریسم، حمایت از کشتار مردم بی‌دفاع یمن و بحران‌های اقتصادی و اجتماعی جاری در منطقه است. وقتی سران غرب بر منافع خود تأکید کرده‌اند، این اصل در سخنان‌شان آشکار می‌شود که سران غرب خود را تافته جدا بافته از ملت‌های خود و کشورهای دیگر می‌دانند و صرفاً در قالب خواسته‌های فردی خود گام برمی‌دارند. نکته مهم آنکه، این کشورها با ایجاد هراس از جبهه مقاومت برآنند که از آن به منزله دشمنی برای منافع اتحادیه اروپا و آمریکا یاد کنند تا شاید با این بهانه ضمن جلوگیری از گسست بیشتر اتحادیه اروپا، افکار عمومی کشورهای خود را نیز به حاشیه‌ها سوق داده تا شاید از مشکلات افرادی، همچون مرکل، ماکرون، می و ترامپ در عرصه داخلی کاسته شود.

سازمان عفو بین‌الملل با انتقاد شدید از موارد متعدد نقض حقوق ‌بشر علیه اقلیت روهینگیا در میانمار، بر دسترسی سریع ناظران مستقل به ایالت راخین تأکید کرد. «آنیکا بشر» کارشناس امور آسیا در سازمان عفو‌ بین‌الملل در آلمان با اعلام این موضوع گفت که در این گزارش به شمار زیادی از جرایم علیه بشریت مانند کشتار، اخراج از سرزمین خود، شکنجه و آزار جسمی و جنسی اشاره شده است. سازمان عفو بين‌الملل درباره نسل‌كشي و آوارگي سراسري مسلمانان روهينگيا هشدار داده است. 
  رضا اشرفي/ در روزهای اخیر فلسطین در حوزه سیاست داخلی شاهد تحولاتی بود که در لابه‌لای تحولات منطقه و البته رفتارهای آمریکا در قبال برجام و کره شمالی کمتر مورد توجه و تحلیل رسانه‌ها و افکار عمومی قرار گرفت. سرانجام پس از سال‌ها میان دو جنبش فتح و حماس توافقنامه همکاری و همگرایی امضا شد. براساس این توافق، دولت وفاق ملی فلسطین، برای در دست گرفتن تمام وظایف و مسئولیت‌های خود در نوار غزه باید مراحل اداری لازم را تا تاریخ یکم دسامبر ۲۰۱۷ طی کنند. همچنین کارمندان غزه تا ارائه راه‌حلی از سوی کمیسیون اداری و قانونی که باید پیش از تاریخ یکم فوریه سال ۲۰۱۸ تقدیم شود، حقوق خود را دریافت خواهند کرد. بازرسی گذرگاه‌های مرزی غزه تا تاریخ یکم نوامبر به دولت وفاق ملی واگذار می‌شود. در این توافق درباره فرایند خلع سلاح گردان‌های شهید عزالدین قسام شاخه نظامی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین اشاره‌ای نشده است. در همین حال نمایندگان جنبش حماس و فتح از دستیابی این دو جنبش به توافق نهایی برای پايان دادن به اختلافات در فلسطین تحت نظارت مصر خبر دادند. حال این سؤال مطرح می‌شود که دلایل رسیدن دو طرف به این توافق چیست و چه عواملی زمینه‌ساز آن شده است؟ برخی محافل رسانه‌ای و سیاسی بر این ادعایند که این توافق حاصل تلاش‌های ابومازن، رئیس تشکیلات خودگردان و البته فشارهای کشورهای غربی و عربی به گروه‌های فلسطینی است. این ادعا در حالی مطرح می‌شود که روند تحولات نشان می‌دهد آنچه ضرورت این همگرایی را ایجاد کرده اوضاع داخلی فلسطین، اراضی اشغالی فلسطین و نیز محیط منطقه‌ای است. در حوزه فلسطینی خواست ملت فلسطین ادامه مقاومت است، چنانکه عملیات‌های استشهادی در اراضی اشغالی به شدت افزایش یافته است. در همین حال روند سازش نیز دستاوردی برای فلسطینی‌ها نداشته به ویژه اینکه اراده‌ای در طرف مقابل و بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای اجرای این روند وجود ندارد. در همین حال سازمان ملل متحد نیز با وجود وعده‌های بسیار، اقدامی برای حل بحران فلسطین صورت نداده و همچنان همان نگاه یکجانبه و غربگرایانه را داشته است. در حوزه منطقه‌ای نیز کشورهای عربی جز خیانت به فلسطین کارکرد دیگری نداشته‌اند، چنانکه اکنون کشورهایی همچون بحرین، امارات و عربستان رسماً و رأساً در حال اقدام علیه فلسطین و جبهه مقاومت هستند. آنچه در معادلات منطقه در حال شکل‌گیری است، رویکرد منفعت‌طلبانه سران عرب در قبال مسئله فلسطین است؛ به گونه‌ای که برآنند تا نشان دهند که مسئله فلسطین فقط یک مسئله فلسطینی است و ارتباطی به منطقه و جهان اسلام ندارد، چنانکه در نشست‌های اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج‌فارس و حتی سازمان همکاری اسلامی نیز نامی از فلسطین نمی‌برند و با مسائل حاشیه‌ای سعی در اهمیت‌زدایی از آن را دارند. 
فلسطینی‌ها یک‌بار تجربه رویکرد سازشکارانه از سوی جنبش فتح را داشته‌اند که جز نابودی و خسران‌های بسیار برای فلسطین، دستاوردی نداشته است و اگر حماس نیز بخواهد در قالب اتحاد کنونی همان مسیر را بپیماید، قطعاً پیامدهای منفی برای فلسطین خواهد داشت که از نتایج آن حذف حماس نزد مردم در جایگاه یکی از محورهای جبهه مقاومت است. حماس یک‌بار با رویکرد منفی و شتابزده در قبال سوریه، هزینه کاهش محبوبیت مردمی را پرداخته و اگر بخواهد این مسیر را تکرار کند، حتماً پاسخی سخت از مردم دریافت خواهد کرد.  این توافق اگر به سمت خلع سلاح مقاومت و نیاز بهره‌گیری از رویکرد سیاسی حماس برای چند پاره‌سازی گروه‌های مقاومت باشد، قطعاً بانیان آن چه در فتح و چه در حماس با رویکرد منفی ملت فلسطین مواجه خواهند شد به ویژه اینکه روند تحولات منطقه در مسیر تقویت موقعیت جبهه مقاومت در حال پیشروی است و همگرایی گروه‌های فلسطینی با مقاومت منطقه به یقین دستاوردهای بسیاری برای فلسطین در مقابله با رژیم اشغالگر صهیونیست‌ها و دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای مقاومت فلسطین به همراه خواهد داشت.

 ایران شورای امنیت را به بازی گرفته است
خبرگزاري تسنيم: «نیکی هیلی» نماینده آمریکا در سازمان ملل مدعی شد: «نمی‌توان درباره خاورمیانه صحبت کرد و نقش ایران را نادیده گرفت. هر تهدیدی در این منطقه، به گونه‌ای به ایران مرتبط است.» هیلی در انتقاد از توافق هسته‌ای، ادعا کرد که دبیر کل سازمان ملل در گزارش‌های شش ماهه‌ خود همواره پایبندی ایران به برجام را تأیید کرده؛ اما فهرست بلندی از رفتارهای نادرست ایران را نیز ارائه کرده است. وی با ادعای اینکه ایران به مناطق مختلفی از خاورمیانه سلاح ارسال می‌کند (یمن، سوریه، عراق و لبنان) گفت: «این مسلئه نقض قطعنامه 2231 شورای امنیت است.»
آمریکا باید حمایت همه اعضای 1+5 را علیه ایران جلب کند
خبرگزاري فارس: سفیر سابق آمریکا در سرزمین اشغالی تصریح کرد: «تل‌آویو و واشنگتن باید حمایت اروپا، روسیه، چین و بازیگران بین‌المللی را برای اعمال فشار به ایران جلب کنند و به یک رویکرد دوجانبه واشنگتن‌ـ‌ تل‌آویو بسنده
نکنند.»
«دن شاپیرو» سفیر سابق آمریکا در سرزمین اشغالی در این باره می‌گوید: «هدف باید راهبردی باشد و حمایت اروپا، روسیه، چین و دیگر بازیگران بین‌المللی را جلب کند و فقط راهبرد آمریکا‌ـ اسرائیل نباشد».وی ادامه داد: «اسرائیل فراتر از به اشتراک‌گذاری اطلاعات، باید با دولت (آمریکا) درباره یک رویکرد دیپلماتیک قانع‌کننده همکاری کند که نشان دهد تمایل برای همکاری با کشورهای دیگر برای ایجاد فشار به ایران وجود دارد و فقط به دنبال دیکته کردن شروط به دیگران نیست.»
راهبرد جدید، دسترسی نداشتن ایران به سلاح هسته‌ای را تضمین می‌کند
خبرگزاری مهر: «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا در سخنرانی در بنیاد «هریتیج» درباره اقداماتی که در زمینه مهاجران صورت داد، گفت: «همان‌طور که «رونالد ریگان» گفت، ما به صلح از طریق قدرت معتقدیم. ما با رژیم‌های خطرناکی از کره شمالی گرفته تا ایران مقابله می‌کنیم.» ترامپ به راهبرد جدید خود در قبال ایران اشاره کرد و گفت: «من چندی پیش راهبردی را اعلام کردم که طبق آن تضمین شود دیکتاتوری ایران هرگز به یک سلاح هسته‌ای دسترسی پیدا نمی‌کند.» وی تصریح کرد: «همچنین تحریم‌های تروریستی سختی را علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران وضع
کردیم.»
آمریکا خود را منزوی خواهد کرد
خبرگزاری ايرنا: «ریچارد هاس» رئیس شورای روابط خارجی آمریکا تأکید کرده است، دولت آمریکا با وضع تحریم‌های جدید علیه ایران، در حقیقت خود را منزوی خواهد کرد. رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در مقاله‌ای با عنوان «آمریکا به تنهایی نمی‌تواند استراتژی خود در قبال ایران را پیش برد» در نشریه «پراجکت سیندیکیت» تأکید کرد: «اگر آمریکا در هر زمانی تصمیم بگیرد تحریم‌های جدید علیه ایران با هر هدفی وضع کند، احتمالاً خود را تنها خواهد یافت. اروپایی‌ها، چین و روسیه بعید است که به این اقدام آمریکا ملحق شوند، نه تنها به دلیل منافع اقتصادی خود، بلکه بیشتر به این دلیل که ایران به برجام پایبند بوده است.»
راهبرد جدید ترامپ در قبال ایران شکست می‌خورد
خبرگزاری فارس: سناتور ارشد کنگره آمریکا گفته است در صورتی که رئیس‌جمهور آمریکا نتواند حمایت اروپا را به دست آورد، راهبرد جدید وی در قبال ایران شکست خواهد خورد. سناتور «باب کورکر» رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا در گفت‌وگو با «واشنگتن اگزمینر» گفت: «موفقیت یا شکست راهبرد جدید «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهوری آمریکا در قبال ایران به توانایی وی برای همراه کردن حمایت اروپا بستگی دارد.» کورکر ادامه داد: «به اعتقاد من، موفقیت این راهبرد جدید در صورتی آسان خواهد بود که دولت بتواند وظیفه خود را در زمینه تلاش‌های دیپلماتیک با متحدان آمریکا به خوبی به انجام
برساند.»


هژمونی آمریکا بر جهان اسلام ـ 38
  عبدالله عبادی/ آمریکا در ژانویه 1930 کشور عراق را به رسمیت شناخت و در 20 مارس 1931 نخستین کاردار آمریکا در بغداد فعالیت خود را آغاز کرد. در 28 دسامبر 1946 سطح روابط دو کشور از کاردار به سفارت ارتقا یافت. طی دهه‌های 1950 و 1960 به دلیل شرایط حاکم بر جهان و وقوع کودتاهای متعدد در عراق و به قدرت رسیدن حکومت‌های خودکامه دو کشور روابط چندانی نداشتند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تصرف لانه جاسوسی آمریکا در تهران کاخ سفید درصدد برآمد به هر نحو ممکن با انقلاب اسلامی مقابله کند.برخی کارشناسان پدیدار شدن سیاست‌های ضد ایرانی آمریکا را واکنشی نسبت به سفارت آمریکا در تهران دانسته‌اند. برای نمونه گری سیک از کارشناسان سیاسی خاورمیانه و از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا در دولت کارتر گفته است: پس از واقعه گروگانگیری در تهران (در نوامبر ۱۹۷۹) دیدگاه بسیار قالبی در آمریکا و به ویژه از طرف شخص برژینسکی وجود داشت که ایران را باید به طور همه‌جانبه تنبیه کرد. بیانیه‌های عمومی که او صادر می‌کرد بر این مضمون تأکید داشتند که آمریکا مانعی بر سر تحرکات عراق بر ضد ایران نمی‌بیند.
و دیگر اینکه پس از آزادسازی خرمشهر و دیگر نقاط اشغال شده ایران و تهاجم نیروهای ایرانی به خاک عراق که در نهایت تا حد تصرف شبه‌جزیره فاو در خاک عراق پیش رفت، آمریکا تصمیم به اتخاذ سیاست‌هایی به نفع عراق به منظور حفظ توازن در جنگ گرفت تا مانع از پیروزی ایرانیان و سقوط دولت صدام شود.در نوامبر 1983 آمریکا در بیانیه‌ای اعلام کرد: «دولت آمریکا هر آنچه لازم و از نظر قانون موجه است را انجام می‌دهد تا عراق در جنگ با ایران مغلوب نشود. طی هشت سال جنگ بین ایران و عراق، آمریکا با ارسال کمک‌های تسلیحاتی به عراق ضمن حفاظت از رژیم صدام سبب شد تا کارخانه‌های تولید سلاح که اندک‌اندک در حال ورشکستگی بودند، جان تازه‌ای بگیرند و اقتصاد آمریکا از رکود خارج شود.پایان جنگ ایران و عراق همزمان با بروز تشنج بین عراق و کویت بود، ارتش عراق در تاریخ 11 مرداد 1369 به کویت حمله و این کشور را اشغال کرد، عراق با این حمله یک بحران بین‌المللی را رقم زد و اخطار شورای امنیت را نپذیرفت، آمریکا در سال 1369 با ائتلافی از کشورهای دیگر به کویت و سپس به عراق حمله کرد و ارتش عراق را  از کویت بیرون راند.پس از اتمام جنگ، رابطه بین آمریکا و عراق همان‌طور متشنج ماند تا سال 1993 سرویس امنیتی عراق تلاش کرد تا جرج دبلیو بوش پدر رئیس‌جمهور وقت آمریکا را ترور کند، اما مأموران امنیتی کویت بمب کار گذاشته شده در مسیر حرکت بوش را خنثی کردند، آمریکا در اقدامی تلافی‌جویانه حمله‌ای موشکی به ساختمان مرکزی اطلاعات عراق در بغداد ترتیب داد.
زمینه‌سازی برای حمله به عراق 
عراق پیش از جنگ اول خلیج‌فارس در سال 1990 میلادی ۵۰۰ تن اورانیوم کیک زرد در مجتمع هسته‌ای تویثه واقع در ۲۰ کیلومتری جنوب بغداد انبار کرده بود. سازمان سیا اواخر فوریه ۲۰۰۲ جوزف ویلسون دیپلمات سابق آمریکایی را برای تحقیق درباره گزارش‌هایی با محور تلاش عراق برای خرید کیک زرد بیشتر از نیجر اعزام کرد. ویلسون به سازمان اعلام کرد که گزارش‌های موجود در این باره «کاملاً اشتباه» هستند. با این حال دولت بوش به اتهامات خود مبنی بر تلاش‌های عراق برای خرید کیک زرد ادامه می‌داد و اعلام می‌کرد که این تلاش‌ها توجیه‌کننده عملیات نظامی علیه این کشور هستند.
بارزترین نمونه از این اتهام‌ها سخنرانی جرج دبلیو بوش خطاب به کنگره آمریکا درباره وضعیت کشور آمریکا در ژانویه ۲۰۰۳ بود که وی طی آن اعلام کرد بنا بر منابع اطلاعاتی بریتانیا، عراق به دنبال اورانیوم می‌باشد.کاخ سفید در 11 بهمن ۱۳۸۱ برابر با 31 ژانویه 2003 شاهد برگزاری جلسه‌ای بین جرج دبلیو بوش و تونی بلر بود. یادداشت محرمانه‌ای که از این جلسه درز کرده نشان می‌دهد دولت بوش در همان زمان تصمیم به یورش به عراق گرفته بود. گفته می‌شود که بوش در حال کار روی این ایده بود که یک هواپیمای جاسوسی لاکهید یو2 را به رنگ نیروهای سازمان ملل درآورد و آن را در سطح پایین روی عراق به پرواز درآورد و پس از آنکه نیروهای عراقی به سمت آن شلیک کردند پیش‌زمینه لازم برای حمله ایالات متحده و بریتانیا به این کشور فراهم شود. بوش و بلر بدون در نظر گرفتن نتایج بازرسی‌های سازمان ملل به طور سرّی بر حمله به عراق توافق کردند. این توافق برخلاف سخنرانی‌ای بود که بلر در مقابل مجلس عوام انگلیس ایراد کرده بود. در این یادداشت از قول بوش آمده است که تاریخ آغاز لشکرکشی روز ۱۰ مارس مقرر شد. این تاریخی است که بمباران آغاز می‌شود. بوش به بلر گفت که «او فکر می‌کند درگیری تن به تن بین گروه‌های دینی و قومیتی در عراق پس از جنگ بعید است.»عملیات اشغال عراق در 29 اسفند 1381 با حمله یک ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز شد.
بغداد در بیستم فروردین ۱۳۸۲ (۹ آوریل ۲۰۰۳) سقوط کرد و به این ترتیب ۲۴ سال حکومت صدام به پایان رسید. نیروهای آمریکایی ساختمان‌های وزارتخانه‌های متروک حزب بعث را به تصرف درآوردند و در جریان متلاشی کردن مجسمه آهنی صدام اوضاع را مدیریت و هدایت کردند. عکس‌ها و ویدئوهای این رخداد نمادین شدند، اما بعدها تا حدودی سبب مجادله گردیدند. در میان تصاویری که از دور ضبط شده بودند می‌شد تصاویر جمعیت برافروخته‌ای را مشاهده کرد که از مقتدی صدر طرفداری می‌کردند. در نوامبر ۲۰۰۸ بار دیگر عراقی‌های معترض در حال پایکوبی دست به سوزاندن عکس‌هایی از جرج دبلیو بوش زدند. هر چند سقوط ناگهانی بغداد با ابراز قدردانی گسترده مردم همراه بود، اما سبب هرج‌ومرج وسیع نیز شد، به طوری که بسیاری ساختمان‌های دولتی و عمومی را غارت کردند و با گذشت زمان میزان جرایم افزایش یافت.

انگلیس: افزایش قربانیان بردگی جنسی
یک گروه خیریه گفت؛ شمار قربانیان بردگی جنسی در انگلیس در شش سال گذشته 300 درصد افزایش یافته است و تقریباً نیمی از آنها برای سوء‌استفاده جنسی قاچاق می‌شوند. با این حال، «آنه رید» مدیر این گروه موسوم به ارتش نجات گفت؛ این آمار یا نشان‌دهنده افزایش این قربانیان است یا شناسایی بهتر آنها. تخمین‌زده می‌شود دست‌کم 13 هزار نفر در انگلیس قربانی بردگی جنسی مدرن هستند. این در حالی است که دولتمردان انگلیس نه تنها اقدامی در این زمینه صورت نداده‌اند؛ بلکه گزارش‌ها نشان می‌دهد که بسیاری از مقامات ارشد این کشور و از جمله مقامات پلیس در این بردگی جنسی دست دارند و خود زمینه‌ساز قاچاق انسان به انگلیس و سوء‌استفاده جنسی از پناه‌جویان می‌شوند. نهادهای حقوق بشر بارها درباره وضعیت بحرانی زنان و کودکانی که در این کشور از آنها سوء‌استفاده جنسی می‌شود، هشدار داده‌اند. 
آمریکا: 23 سال زندان بدون جرم
آمریکا مدعی حقوق بشر هر روز با رسوایی‌های جدیدی در این عرصه مواجه می‌شود برای نمونه یک آمریکایی به علت یک اشتباه قضایی در آمریکا، 23 سال را پشت میله‌های زندان گذراند.این مرد 41 ساله به نام «لامونت مک‌اینتایر» اهل کانزاس بابت دو قتلی که در سال 1994 اتفاق افتاده بود، مجرم شناخته شده بود. او که در آن زمان 17 سال بیشتر نداشت به گذراندن مجازات دو حبس ابد بر مبنای شهادت کسانی که بعدا شهادت خود را پس گرفتند، محکوم شد. دفتر دادستانی وقت هیچ مدرک فیزیکی که ارتباط لامونت مک‌اینتایر را با این دو قتل نشان دهد، ارائه نکرده بود.سرانجام پس از 23 سال این مرد در حالی آزاد شد که هرگز جرمش به اثبات نرسید و او فقط به دلیل ساختار نادرست قضایی حاکم بر آمریکا این سال‌ها را پشت میله‌های زندان بوده‌ است. گزارش نهادهای حقوق بشر نشان می‌دهد که آمریکا با دوونیم میلیون نفر زندانی، بزرگ‌ترین زندان جهان را دارد، در حالی که بخش بسیاری از زندانیان را سیاه‌پوستان تشکیل می‌دهند که هرگز محاکمه‌ای درباره آنها صورت نگرفته است.
دانمارک: ممنوعیت استفاده از حجاب
در ادامه روند اسلام ستیزی، احتمالاً دانمارک کشور بعدی اروپایی خواهد بود که استفاده زنان از روبنده را ممنوع می‌کند. این احتمال به این دلیل قوت گرفته است که بیشتر احزاب در پارلمان دانمارک از چنین محدودیت‌هایی حمایت کرده‌اند. «یاکوب المان ینسن» سخنگوی حزب لیبرال در این باره گفت: «این اقدام ممنوعیت مذهبی لباس‌ پوشیدن نیست؛ بلکه مخالفتی با ماسک زدن (بر چهره) است.»هر سه حزب در ائتلاف حاکم دانمارک از اعمال چنین محدودیت‌هایی حمایت می‌کنند. حدود 200 زن در دانمارک از چنین پوششی استفاده می‌کنند. در فرانسه، بلژیک، هلند، بلغارستان و ایالت بایرن آلمان چنین محدودیت‌هایی اعمال شده است.
آمریکا: رفتار نژادپرستانه علیه زن مسلمان
نقض حقوق مسلمانان در آمریکا به امری روزمره مبدل شده است؛ چنانکه یک زن مسلمان اعلام کرد؛ زمانی که قصد داشته است با هواپیما از ایالت مریلند به لس‌آنجلس سفر کند، مورد بدرفتاری و خشونت نژادپرستانه خدمه پرواز قرار گرفته است. این زن مسلمان که «آنیلا دولت زای» نام دارد، در این باره اعلام کرد؛ رفتار خدمه پرواز با او بسیار ناشایست بوده است، به گونه‌ای که مأموران او را به زور و با خشونت از هواپیما پیاده کرده‌اند. گزارش‌ها نشان می‌دهد در دوران ترامپ خشونت و رفتارهای نژادپرستانه علیه مسلمانان همچون دوران اوباما ادامه یافته و مسلمانان همچنان با چالش‌های بسیاری مواجه هستند.