پشت پرده، یک عروسک ساخته، پرداختند
از ترامپ بیهویت، یک مترسک ساختند
نقش او بیمنطقی، همراه با دیوانگی است
قلدری با یاوهگویی، همره پرچانگی است
او توانسته بترساند، شیوخ مست را
حاکمان و نوکران و بزدلان پست را
آمده رقصیده غارت کرده، پول نفت را
شادمانانه ربوده گنج، در این ماجرا
لیک طراحان آمریکا عبث پنداشتند
اینکه تخم ترس را، در کل عالم کاشتند
بینوایان، مردم ایرانزمین نشناختند
در چهل سال گذشته، تاختند و باختند
امتحان کن، ما سلحشوران باران دیدهایم
هشت سالی بیامان، ما با شما جنگیدهایم
پاسدارانیم، ما ایرانیان سرفراز
آزمایش کن دوباره، در مصاف ما بباز
ما همه هستیم گوش جان، به امر رهبری
هر دغلبازی سزاوار است گیرد کیفری
پاسداران مفتخر هستند بر جنگ و جهاد
نیکمردان خداجویند، قابل اعتماد
نوجوانان وطن، امروز هم فهمیدهاند*
در مصاف دشمنان، چون آتش تفتیدهاند
بیش از این ای پهلوانپنبه، دگر یاوه مگو
مرد میدان نیستی، ای راهزن، از روبهرو
عصبانی هستی از عجز و غم و غصه بمیر
ای ترامپ خیرهسر، دامان شیطان را بگیر
عبدالمجید فرائی
* شهیدمحمدحسین فهمیده
کاش سری بود مرا
کاش از جنس جنون بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
«از همان کوچه که سر میشکند دیوارش»
باز در حالت مستی گذری بود مرا
رقص زلفت سرِ نِی دیدم و با خود گفتم
بین هفتادودو سر کاش سری بود مرا
هیچ پروا دلم از دغدغه راه نداشت
چون تو ای عشق اگر همسفری بود مرا
پیشتر زآن که رسد مرگ، بمیری هنر است
کاش، ای کاش! که روزی هنری بود مرا
ایوب پرندآور
امن یجیب تو
رها شد در زلال آبهای تشنه، سیب تو
کم آورده است دنیا زیر رگبار شکیب تو
کمی پیش از غروب آسمان در چشمهای من
کمی پیش از طلوع مرگ در ظهر عجیب تو
کمی آن سوتر از تنهایی زینب در این صحرا
به روی نیزه میخواندیم روضه با حبیب تو
تو را از دور در گودال، در حال دعا دیدم
خدا میریخت آمین در دل امن یجیب تو
حسین سنگری