حجت‌الاسلام والمسلمین محمدیان گفت: برخی می‌گویند ترامپ دیوانه است، ولی ترامپ دیوانه نیست؛ بلکه دیوانه‌وار از منافع آمریکا حمایت می‌کند. مسئولان باید بدانند که هزینه سازش بیش از هزینه چالش و مقاومت است. سال‌هاست بحث سازش مطرح است که هرگاه بین ظالم و مظلوم موضوعی اتفاق می‌افتد جریان ظالم به دنبال این است که با زور موجب عقب‌نشینی جریان مظلوم شود.
صبح‌صادق از واقعیت راهبرد تقابلی غرب با جمهوری اسلامی رمزگشایی می‌کند
علیرضا جلالیان / هفته گذشته بیست‌وسومین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری‌ها در مصلی تهران برگزار شد که غرفه هفته‌نامه صبح‌صادق در این نمایشگاه بعدازظهر هر روز با عصرانه‌های تحلیلی میزبان علاقه‌مندان بود. در یکی از نشست‌ها دکتر سعدالله زارعی، تحلیل‌گر ارشد مسائل بین‌المللی و سردبیر اسبق صبح‌صادق تحلیلی درباره «چشم‌انداز تقابل آمریکا با ایران» ارائه کرد و به پرسش‌های خبرنگاران و بازدیدکنندگان پاسخ داد که در ادامه خلاصه این بحث از نظر شما می‌گذرد.
آغاز روابط بین ایران و آمریکا به مقطع پایان جنگ جهانی دوم برمی‌گردد؛ یعنی حدود سال 1324 شمسی که ایران به اشغال طرف پیروز جنگ جهانی درآمد؛ اما دعوای بین ایرن و آمریکا پس از انقلاب اسلامی، دو چهره دارد: یکی استیلا و دیگری استقلال. در واقع، آنها به دنبال تداوم استیلای خود بوده و هستند و جمهوری اسلامی به دنبال حفظ استقلال است. در دوران پیش از انقلاب اسلامی ایران برای آمریکایی‌ها ظرفیتی بود تا با آن اهداف استیلاجویانه خود را در منطقه پیش ببرند و پس از انقلاب دعوا بر سر استقلال یا وابستگی ایران به آمریکایی‌ها و استیلای آنها بر ایران بوده است.
در فضای فعلی عده‌ای معتقدند، ترامپ سیاستمدار تازه‌‌واردی است که صفحه جدیدی را برای ایران در آمریکا باز کرده است؛ از این رو ایران هم باید با بررسی‌های لازم به دنبال روش جدیدی برای مقابله باشد. در واقع، امروز عده‌ای با شخصی کردن مسئله ترامپ، سعی دارند مسئله آمریکا را از روی میز بردارند و مسئله ترامپ را جایگزین آن کنند و بگویند وضع خطرناکی است و خطر در کمین کشور است، لذا باید در رفتارها تغییر ایجاد کنیم؛ چون رفتار آمریکایی‌ها تغییر کرده است. این تحلیل تنها می‌تواند ناشی از ساده‌لوحی باشد؛ چرا که باید توجه داشت، این تاکتیک قدیمی است که آمریکایی‌ها از آن استفاده می‌کنند. ترامپ هم یک وجه تکراری از وجوه آمریکا است و حتی باید اذعان کرد که نسبت به نفرات پیش از خود در کاخ سفید خطرات کمتری دارد؛ یعنی در کلان، آمریکا همان است، اما حال در لباس ترامپ ظاهر شده است.

بوش خطرناک‌تر
 از ترامپ
درباره اینکه می‌گوییم خطرات ترامپ حتی کمتر از قبل شده، می‌توان به دوران جرج بوش پسر اشاره کرد. وی در سال 2001، پس از حملات 11 سپتامبر در آمریکا که ماهیت آن هم پیچیده بود، به سمت شرق و غرب کشور ما حمله گسترده‌ای را ترتیب داد. حدود 300 هزار نیروی آمریکایی و انگلیسی به عراق حمله کردند و یک سوم این تعداد در حمله به افغانستان حضور داشتند؛ یعنی حدود 400 هزار نیروی ائتلاف آمریکایی‌ـ انگلیسی وارد کارزار جنگ با افغانستان و عراق شده و جنایت‌های زیادی هم مرتکب شدند. در همان زمان، رئیس‌جمهور ایران در مجمع عمومی موضوع گفت‌وگوی تمدن‌ها را مطرح کرده بود و اتفاقاً هم به تصویب رسیده و قرار بود سال گفت‌وگوی تمدن‌ها هم داشته باشیم؛ اما در دگر سو بوش پسر در سخنرانی خود ایران، عراق و کره شمالی را در فهرست کشورهای محور شرارت بعد از افغانستان بیان کرد و تهدید کرد که به این کشورها حمله می‌کند و حمله به عراق را تحقق بخشید. سال 2007 بوش، رئیس‌جمهور و فرمانده عالی نیروهای مسلح آمریکا در جلسه سالانه کنگره پشت تریبون خطاب به نیروهای ارتش کشورش دستور داد تا از آن زمان به بعد هر فرمانده و سرباز ایرانی را که در عراق دیدند، به آنها شلیک کنند. دقیقاً فردای این ماجرا، نیروهای آمریکایی با سه بالگرد وارد کنسولگری ایران در اربیل عراق شده و تعدادی دیپلمات و نیروی مستشاری ایران را که به دعوت رسمی دولت عراق در این کشور و آن زمان در محل کنسولگری حضور داشتند، بازداشت کرده و به نقطه نامعلومی منتقل کردند. این دیپلمات‌ها یازده نفر بودند. سفیر وقت ایران در عراق تعریف می‌کند که همان زمان نامه‌ای رسمی برای دولت عراق نوشته شد و وی شخصاً نیمه شب زنگ در منزل مرحوم جلال طالبانی را که به تازگی رئیس‌جمهور عراق شده بود، زد و با اصرار سفیر، آقای طالبانی را از خواب بیدار کردند. در خاطرات سفیر ایران است که آقای طالبانی با لباس خواب آمد و وقتی مراتب ماجرا به او اطلاع داده شد، تلفن را برداشت و تأکید کرد که آقای زلمای خلیل زاد، سفیر آمریکا در عراق را هر کجا که هست پیدا کنند و اگر خواب است، بیدار شود و تلفنی صحبت کند. همانجا زمانی که خلیل زاد پشت خط آمد، جلال طالبانی با عصبانیت گفت: «آقای زاد این افرادی که شما دستگیر کرده‌اید مهمانان بنده هستند و به دعوت ما به عراق آمده‌اند، در صورتی که هر چه سریع‌تر آنها را آزاد نکنید، من از بغداد خارج می‌شوم و تمام عواقب این موضوع و مشکلاتی که در پی خواهد داشت، همگی متوجه آمریکا خواهد بود.» در واقع، آمریکایی‌ها را در این مسئله تهدید کرد که همین مسئله عاملی شد تا یازده نفر ایرانی آزاد شده و دستور جرج بوش هم که خیلی جدی صادر شده بود، عملاً دیگر اجرا نشد.

ضعف ترامپ
 در مقابل سپاه
وقتی به سخنرانی آقای ترامپ نگاه می‌کنیم، مشخص می‌شود که او موضع ضعیف‌تری نسبت به دوران بوش دارد، حتی آنچه قبلاً گفته می‌شد که وی در مواجهه با سپاه قرار است این نهاد را در فهرست گروه‌های تروریستی قرار دهد هم محقق نشد و بر اساس تهدیدات جدی فرمانده کل سپاه علیه آمریکا، تنها بر اساس قانون‌های قبلی، سپاه در فهرست تحریم‌ها قرار گرفت. در واقع، این در مقایسه با سال 2007 که تحریم‌های اقتصادی همراه با دستور حمله به ایرانی‌ها صادر شد، یک پله عقب‌تر است تا اینکه تهدید جدی‌تری نسبت به قبل تلقی شود.
اما امروز عده‌ای با توجه به حرف‌های ترامپ معتقدند که او چیز جدیدی می‌گوید و ما باید احتمالاً امتیاز بزرگ‌تر از اوباما در برجام را به ترامپ بدهیم تا خطر او را دفع کنیم که این دیدگاه غلط است.

مهار منطقه‌ای ایران  
آنها در مسئله مواجهه ما با آمریکا دو موضوع را مدنظر دارند؛ یکی مهار قدرت ایران در منطقه و در محدوده حضور آمریکایی‌ها و دیگری مسئله عراق.
در نگاه عام، آمریکایی‌ها به دنبال مهار قدرت ایران در هر کجایی که خودشان حضور دارند، هستند و این به آن علت است که حضور ایران همواره در هر منطقه‌ای سبب شده است تا جلوی استیلاطلبی آنها سد شود و مسیر تحولات به سمتی باشد که رشته کار از دست‌شان خارج شده و مسیری به جز طرح‌هایی، مانند خاورمیانه بزرگ را طی کند. در واقع، در طرح خاورمیانه جدید که آنها به دنبال تجزیه کشورهای بزرگ منطقه بودند، ظرفیت‌های فراوانی را تعریف کرده و سفرهای متعددی را صورت دادند که در این میان به تازگی سفرهای کوتاه آقای تیلرسون به عراق، افغانستان، عربستان، کویت، قطر و... انجام شد؛ اما دیده می‌شود که اینها در همه این طرح‌ها در نهایت با حضور مؤثر ایران با شکست مواجه شده‌اند که نمونه عینی آن شکست طرح جداسازی منطقه اقلیم کردستان عراق بود که با تدبیر جمهوری اسلامی و طرف‌های دوست ایران در شمال عراق کل ماجرا به هم ریخت.

تلاش آمریکا برای جداسازی عراق از جبهه مقاومت
آمریکایی‌ها در مواجهه با ایران روی مسئله خاص عراق تأکید دارند. در واقع عراق کشور مهمی محسوب می‌شود و جداسازی عراق از ایران نقش اساسی در شکستن اقتدار منطقه‌ای ایران خواهد داشت. این مسئله را در شرایطی باید دید که پیش از این ایران و عراق دو بار با هم درگیر شده‌اند که یکی در سال 1975 در زمان رژیم بعثی سابق بوده که به قرارداد الجزایر منجر شده و دیگری در دفاع هشت ساله که امروز پس از این همه تقابل، این دشمنی‌ها از سطح رقابت و تقابل به سمت دوستی و همکاری‌های راهبردی رفته و بر اساس اینکه نفوذ گفتمانی جمهوری اسلامی عمدتاً در مرزهای غربی و در کشورهای حوزه عربی در غرب آسیا و شمال آفریقا است، عراق دروازه این نفوذ منطقه‌ای محسوب می‌شود و کلیدی‌ترین کشور برای ایران است که این همگرایی یعنی قدرت یافتن بیشتر ایران. عراق هم ظرفیت‌های بسیار بزرگی دارد که اتفاقاً با ایران هم همسو و عامل اتصال مردم و دولت‌های دو کشور است. مسئله مرجعیت دینی در نجف اشرف و حوزه علمیه نجف که البته در دوران‌هایی از تاریخ هم یک حوزه سیاسی بوده و موضوعاتی، همچون تحریم تنباکو و جنبش مشروطه از این محل آغاز شده است، حرم شش امام معصوم(ع) در این کشور است و همواره بین ایران و عراق سفرهای زیارتی بی‌شماری صورت می‌گیرد که در این میان از همه مهم‌تر و جریان‌سازتر همایش بزرگ راه‌پیمایی اربعین به منزله یک برنامه بزرگ جهانی برگزار می‌شود که مشارکت‌کننده اصلی آن مردم عراق و در مرحله بعدی مردم ایران هستند. این راه‌پیمایی موجب تعاملات عمیق بین دو کشور هم شده است و 18 میلیون نفر شیعه عراق در پیوند با شیعیان ایران موقعیت ویژه‌ای را برای بسط نفوذ و پایان سلطه و استیلای آمریکایی‌ها بر منطقه ایجاد کرده است. اینها در واقع عواملی هستند که موجب شده است آمریکایی‌ها به طور خاص روی عراق تمرکز کنند. 
برای این منظور حتی سعودی‌ها و بعد از سال‌ها، مشوق‌ها و امتیازات بسیار زیادی به عراقی‌ها دادند. عربستان سه‌ونیم میلیون بشکه از سهم تولید نفت خود را کم کرد و این اختیار را به عراق داد تا از این سهم استفاده کند. به این ترتیب شرکت‌های سعودی هم پس از سال‌ها توانستند وارد بازار عراق شده و وعده‌های اقتصادی فراوانی هم به عراق داده شد. آمریکایی‌ها هم فشارهای زیادی را به دولت عراق آورده‌اند که عراق باید در حوزه کشورهای اتحادیه عرب عمل کند و نه در جبهه مقاومت و هنوز هم برای جدایی عراق از ایران و جبهه مقاومت تلاش می‌کنند. 
از سویی باید در نظر داشت که این تلاش آمریکایی‌ها برای‌شان بسیار مهم است؛ چرا که در شرایط تحریم ایران حجم تبادلات ایران و عراق بسیار بالا است و این کشور قسمت زیادی از عواقب تحریم را برای ایران جبران می‌کند؛ برای نمونه آورده ارزی بین ایران و عراق در سال گذشته 18 میلیارد دلار برای ایران بوده است که مجموعه صادرات غیر نفتی و کالاهای ایرانی را شامل می‌شده و بخشی هم سلاح‌های ایرانی بوده که در اختیار ارتش و نیروهای حشدالشعبی عراق قرار گرفته و برای مبارزه با تروریسم استفاده شده است. تعاملات ایران و عراق از سطح تعاملات اقتصادی به تعاملات دفاعی، فرهنگی و... هم رسیده است. در این فضا و با این شرایط ارتباط ایران با عراق عملاً در حصر اقتصادی نیست.

خواسته اروپا 
و آمریکا یکی است
اما در کشور ما امروز افرادی هستند که آمریکا را پر قدرت، غیر قابل رقابت و مؤثر معرفی می‌کنند و معتقدند، برای در امان ماندن از این قدرت بزرگ باید در برخی جاها کوتاه آمد و این کوتاه آمدن را توصیه می‌کنند. آنها به صورت بسیار دقیقی هم در عباراتی شسته و رفته و با زبان دیپلماتیک می‌گویند که باید به اروپا در این میان که ترامپ بر ما خشم گرفته، آری بگوییم تا بتوانیم از خشم دیوانه‌ای مانند ترامپ در امان باشیم؛ اما باید از این افراد پرسید که اصولاً اروپا از ما چه چیزی می‌خواهد که آمریکایی‌ها نمی‌خواهند؟ اصولاً تفاوتی بین خواسته‌های این طرف وجود ندارد و اینها برای بازی دادن ما است.

مشکل مشترک
 سپاه و سلاح
الآن قدرت منطقه‌ای ما در دو قالب تبلور یافته؛ یکی سپاه و دیگری سلاح اروپایی‌ها هم رسماً گفته‌اند که با این دو مشکل دارند و اصولاً این درد مشترک آمریکا و اروپا با هم است. اصلاً شکاف بین اروپا و آمریکا مفهوم پیدا نمی‌کند. اختلاف سلیقه این دو این است که برجام راه موفق برای ادامه مسیر با ایران باشد یا نباشد؛ اما درباره اینکه باید در مسیر برجام ادامه طریق داد و موضوعات جدید منطقه‌ای و قدرت موشکی را هم مطرح کرد، دو طرف یک نظر دارند و تفاوتی وجود ندارد.
گفتنی است، درباره ارتباط با اروپا، ضمن تداوم ارتباطات و تعاملات با کشورهای اروپایی، نباید با شوق و ذوق‌زدگی به سمت برقراری تعامل و روابط رفت؛ بلکه باید با فکر و در نظر گرفتن استیلا نیافتن آنها بر خود این روابط ادامه پیدا کند. نباید با دیدن مسائل روی صحنه فریب خورد. امروز به هیچ وجه نمی‌توان روی طرف اروپایی حساب باز کرد. از سویی اروپایی‌ها متحد آمریکایی‌ها هستند و دشمنی زیادی هم با ما دارند. از سوی دیگر، حجم تبادلات و وابستگی اروپایی‌ها به آمریکا حدود چند صد برابر تبادلات و وابستگی آنها به ایران است و به هیچ وجه آنها نمی‌توانند به این فکر کنند که به دلیل منافع ایران، منافع سرشار گره خورده خود به منافع آمریکا را قربانی کنند.

 مصطفی قربانی/ سخنان جالب و شنیدنی رئیس‌جمهور در جریان دفاع وی از وزرای پیشنهادی نیرو و علوم در مجلس شورای اسلامی، موضوعی ‌تحلیل‌برانگیز بود که پیام‌های ارزنده‌ای داشت. آقای روحانی در این مراسم با اشاره به نقض‌عهد آمریکا در برجام، در پاسخ به خواسته غیرقانونی آمریکایی‌ها برای کشاندن ایران پای میز برای مذاکره درباره توانایی‌های موشکی و نفوذ منطقه‌ای کشورمان، مذاکره با آمریکا را «دیوانگی» نامید. جالب بودن این موضوع از آن روی است که این سخنان از زبان کسی بیان می‌شود که چهار سال پیش از لزوم مذاکره با آمریکا(کدخدا) سخن می‌گفت؛ اما امروز دیگر این کار را دیوانگی می‌داند. به هر حال، اعتراف رئیس‌جمهور به بدعهدی آمریکا و دیوانگی دانستن مذاکره با این کشور دارای چند پیام است:
1‌ـ مهم‌ترین پیام این اعتراف، اثبات درستی سیاست و نگاه راهبردی نظام در بی‌اعتمادی به آمریکا است. به بیان دیگر، اگرچه در داخل کشور برخی نخبگان و بدنه اجتماعیِ طرفدار آنها همواره خواهان مذاکره و حل مسائل با آمریکا هستند و از حدود چهار سال پیش، بیش از همه‌ برهه‌های دیگر بر این خواسته خود اصرار می‌ورزند، مشاهده علنی و ملموس رفتار آمریکا در زیرپاگذاشتن و ‌پایبند نبودن به جسم و روح برجام، ثابت کرد که مفروضات این طیف‌ها درباره آمریکا ناقص است و آنها باید در این مفروضات خود تجدیدنظر کنند. به عبارتی، انتظار آن است که این طیف‌ها با مشاهده نقض‌عهد آمریکا در برجام، متنبه شده و دیگر نسبت به این کشور خوش‌بین نبوده و مذاکره و رابطه با آن را راه‌حل مشکلات کشور قلمداد نکنند. 
2‌ـ اعتراف ارزنده‌ مذکور همچنین دارای این پیام است که زنگ پایان نگاه به بیرون برای حل مشکلات کشور به صدا درآمده و بیش از این نباید به بهانه‌هایی مانند؛ مشارکت خارجیان، سرمایه‌گذاری خارجی، رفع تحریم و... به ظرفیت‌های داخلی کشور بی‌توجه بود و چشم به دست دشمن دوخت؛ زیرا همان‌گونه که تجربه‌های متعدد سابق و همین تجربه برجام ثابت کرده است، اعتماد به دشمن و چشم دوختن به وی برای حل مشکلات، سرابی بیش نیست که نتیجه آن، چیزی جز تداوم تشنگی نخواهد بود.
3‌ـ هرچند که با این سخنانِ رئیس‌جمهور و دیگر مقامات کشورمان در مخالفت با مذاکره با بیگانگان درباره موضوعات دیگر، هیچ مذاکره‌ای در هیچ موضوعی با آنها صورت نخواهد گرفت؛ اما از باب جدل و استدلال بر خصم هم که شده، باید به این نکته اشاره کنیم که خود همین بدعهدی آمریکا در پایبندی و اجرای برجام، بهترین گواه بر ممنوعیت هرگونه مذاکره با این کشور در دیگر موضوعات است.
4‌ـ با وجود آنکه در هدف‌گذاری آمریکا در قبال برجام بر این نکته تأکید شده و آنها امیدوار بودند که برجام و نقض آن از سوی آنها، دلیلی، برای دامن زدن به اختلاف‌نظرها و برافروختن آتش منازعات درون حاکمیتی در ایران شود،‌ اکنون در سایه بدعهدی‌های آمریکا به برجام، نه تنها این موضوع محقق نشده؛ بلکه بیش از پیش صدای واحدی از مسئولان کشورمان در برابر زیاده‌خواهی‌های آمریکا شنیده می‌شود؛ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
5‌ـ پیام دیگر این موضوع برای طرف مقابل، به ویژه آمریکایی‌ها این است که سیاست «بزک کردن خود» نزد افکار عمومی ایرانیان، ترک جدی برداشته و بلکه شکست خورده است و آنها باید بیش از پیش مواظب رفتار خود در برابر ایران باشند. در واقع، همان‌گونه که ایرانیان در برقراری روابط با دیگر کشورها مبتنی بر منطق، اقناع، حل مسالمت‌آمیز مسائل، وفای به عهد، خودداری از هرگونه سلطه‌گری و سلطه‌پذیری و... رفتار می‌کنند، انتظار دارند که طرف ‌مقابل نیز به این اصول پایبند باشد. ارسال این پیام از داخل کشور به آمریکا می‌تواند ضامنی برای تعدیل رفتار این کشور و خودداری از طرح خواسته‌های غیرقانونی متعدد از سوی آن باشد.
بنا بر آنچه گفته شد، انتظار می‌رود که مسئولان کشور با ایستادگی در مقابل زیاده‌خواهی‌های آمریکا و طنین صدای واحد از خود در مقابل آن، نشان دهند که خواب‌های آشفته دشمن در مقابل اراده مردم و مسئولان کشور هرگز تعبیر نخواهد شد. 

 محمدحسین عبدی/ اگر این گزاره که «برجام هیچ دستاوردی نداشت» هم درست باشد؛ اما همین که مسئولان مذاکره‌کننده با صدای بلند به جهان اعلام می‌کنند که مذاکره با آمریکا دیوانگی است و گفت‌وگو با سردمداران کاخ سفید را به دلیل بدعهدی دولتمردان این کشور خالی از فایده و نتیجه می‌دانند، این تجربه باارزش و رهاورد بزرگی است؛ چراکه اگر مذاکره نمی‌کردیم، در موقعیت بدهکار قرار داشتیم. وضعیتی که در توصیف آن می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ـ دشمنان ملت ایران موفق می‌شدند مسئولان نظام را غیر منطقی و غیر قابل گفت‌وگو معرفی کنند؛
۲ـ آمریکا همچنان به اکاذیب و افترائات خود علیه کشورمان مبنی بر ساخت سلاح هسته‌ای ادامه می‌داد؛
۳ـ کشورها و ملت‌های جهان در متهم‌سازی ایران با واشنگتن همراهی می‌کردند؛
۴ـ روند تحریم‌های همه‌جانبه علیه کشورمان بر اساس فرمول کاخ سفید افزایش می‌یافت؛
۵ـ برخی از جوانان کشورمان تحت تأثیر تبلیغات غرب، جمهوری اسلامی را مستحق مجازات و مقصر تصور می‌کردند؛
۶ـ برخی از نخبگان کشورمان که آمریکا را همانند همه کشورها معرفی می‌کردند، همچنان بر نظر خویش اصرار کرده و احتمالاً نظام را به از دست دادن فرصت مذاکره متهم می‌کردند؛
۷ـ ممکن بود بعضی از مردم در تحمل مشکلات ناشی از ادامه دشمنی‌های آمریکا دچار سستی شده و علامت سؤالی در ذهن‌شان ایجاد شود؛
اکنون همه مردم کشورمان، مسئولان، نخبگان، اعضای تیم مذاکره‌کننده و دیگر کشورها و دولت‌های جهان شاهد هستند که جمهوری اسلامی ایران اهل مذاکره بود؛ پای میز مذاکره نشست و تا حصول توافق نهایی متقبل زحمات و محدودیت‌هایی هم شد. مهم‌تر اینکه با وجود نقض عهدهای متعدد توافق‌نامه و رفتار غیر دیپلماتیک طرف مقابل، هنوز بر برجام پایبند است و به اعتراف سازمان‌های بین‌المللی ذی‌صلاح در امر انرژی هسته‌ای به تعهدات خود عمل کرده است. 
این رفتار منطقی و تدابیر سنجیده مدیران عالی نظام، وضعیت مناسبی را برای ایستادگی در برابر زیاده‌خواهی استکبار و روحیه آمریکاستیزی ملت ایران فراهم کرده است.
پرسشی که اکنون در ذهن افکار عمومی ملت ایران نقش بسته، به تسری مذاکرات و استمرار آن با اروپا و نتیجه آن باز می‌گردد. به عبارت روشن‌تر، مردم می‌پرسند آیا مذاکره با اروپا نیز پس از سال‌ها به همین نتیجه خاتمه پیدا خواهد کرد؟ یعنی اگر قرار است روزی اعلام شود که مذاکره با اروپا دیوانگی و کار ابلهان است، چرا باید هزینه‌های آن را بپردازیم؟
پر واضح است که اروپا شامل مجموعه‌ای از دولت‌های غربی است که برخی از آنها در خارج از این قاره قرار دارند و گفت‌وگو و تعامل نکردن با آنها به نوعی قطع رابطه با جهان غرب به حساب می‌آید؛ از این رو اصل مذاکره با این کشورها را نباید مردود دانست و با یک کشور مقایسه کرد. از این رو، بحث مهم این است که مذاکره با این کشورها با چه محوریت و رویکردی صورت می‌گیرد؟ اگر قرار باشد رویکرد اروپایی‌ها هم مانند آمریکا بر اساس حس برتری‌طلبی و زیاده‌خواهی باشد و موضوع آن نیز مسائل دفاعی و سیاست‌های منطقه‌ای ایران باشد، بدیهی است که مطابق با فرمول مذاکره با آمریکا نتیجه‌ای جز پذیرفتن یک سری تعهدات از سوی ایران و اجرا نکردن تعهدات طرف اروپایی نخواهد داشت و از هم اکنون می‌توان بیهودگی آن را پیش‌بینی کرد. کار بیهوده کردن نیز کار ابلهان است؛ از این رو می‌توان گفت مذاکره با اروپا در حول محورهای مدنظر آنها دیوانگی است.

 عزیز غضنفری/ محمدرضا باهنر که از سال 93 پس از درگذشت مرحوم عسکراولادی، ریاست شوراي مرکزي جبهه پيروان خط امام و رهبري را برعهده دارد، در مصاحبه اخیر خود اعلام کرد که جبهه پيروان در آستانه تحول قرار دارد و در حال ادغام احزاب و گروه‌های زیرمجموعه جبهه و بنیان نهادن حزب سیاسی جدید است. در این باره تأمل در چند نکته حائز اهمیت است:
1‌ـ زمینه‌های عبور از جبهه به حزب: تجربه سیاست‌ورزی در چند سال اخیر و ضرورت پاسخگو کردن دولت‌ها از طریق حمایت حزبی، چند سالی است زمزمه‌هایی در برخی از سیاسیون کشور برمی‌انگیزد که تثبیت سازوکارهای مبتنی بر تحزب به نفع کشور است و برای مردم و بازیگران سیاسی نیز مفید ارزیابی می‌شود. لازمه گذار احتمالی به سمت نظام پارلمانتاریستی وجود احزاب فراگیر، قوی و واقعی است؛ مردم با وجود احزاب شناسنامه‌دار، توان شناخت و انتخاب بهتری را پیدا می‌کنند؛ همچنین حزب، کادر سیاسی تربیت کرده و امکان نظارت، پاسخگویی و برنامه‌ریزی را در فضای عمومی کشور تقویت می‌کند. 
2ـ آغاز بازسازی تشکیلاتی: این اظهارات آقای باهنر و دیگر نشانه‌ها و اتفاقات پس از انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری، گویای آن است که هر دو جریان سیاسی مطرح کشور به دنبال بازسازی تشکیلاتی و احتمالاً گفتمانی خود هستند؛ اما در این بین اصولگرایان از آن رو که در چند انتخابات اخیر در جلب آرای مردم ناموفق عمل کرده‌اند، بیش از دیگران می‌کوشند که با سرعتی بیشتر و تغییراتی اساسی‌تر خود را با شرایط و اقتضائات جدید تطبیق دهند. جبهه پیروان خط امام و رهبری که اکنون آقای باهنر از ضرورت تحول در آن سخن می‌گوید، متشکل از 17 حزب و گروه سیاسی اصولگراست که مطابق با گفته‌های آقای باهنر، این جبهه به سمت انحلال یا به عبارت دیگر ادغام و تأسیس یک حزب واحد و فراگیر در حرکت است.
3‌ـ چارچوب گفتمانی جدید: گذار از جبهه به حزب یک اتفاق مهم در جریان اصولگرایی تلقی می‌شود که این بازسازی تشکیلاتی خود می‌تواند عاملی برای آغاز بازسازی گفتمانی نیز به شمار آید. بسته به اینکه کدام بازیگران و چه نوع ایدئولوژی سیاسی بر حزبی که می‌خواهد قوام پیدا کند حاکم شود، گفتمان این حزب سیاسی نیز متفاوت خواهد بود. اگر فرض را بر این بگذاریم که بازیگران کنونی جبهه پیروان خط امام و رهبری یا بازیگرانی نزدیک به این جبهه، مسئولیت‌های آتی حزب را عهده‌دار شوند، می‌توان حدس زد که در بخش کنش سیاسی با درک تغییرات در زیست اجتماعی، متفاوت از گذشته عمل خواهند کرد و به تبع آن در بخش گفتمانی، صورت‌بندی و مؤلفه‌های اصلی این حزب، همان مؤلفه‌های فکری اصولگرایی خواهد بود؛ اما برخی از مفاهیم گفتمانی اصلاح‌طلبی را در چارچوب گفتمانی خود جانمایی خواهند کرد.
4‌ـ نحوه رابطه با جمنا: رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری در همان مصاحبه مدعی شد جمنا در وحدت نسبی بین اصولگرایی توفیق داشته؛ اما در استقرار ضابطه و تحکم که لازمه کار حزبی است، نقص‌های اساسی دارد. از این نظر، چند برداشت را می‌توان در زمینه جمنا و محوریتی که اصولگرایان برای آن تدارک دیده‌اند، فرض کرد. باهنر کارویژه احزاب را در ضابطه‌مند بودنش می‌داند و خصلت کار جبهه‌ای را معطوف به مجموعه‌ای از اخلاقیات و تعارفات معرفی می‌کند. با این وصف، از نگاه حزب جدید اصولگرایی، عملکرد جمنا عملاً در حد ارائه مجموعه‌ای از توصیه‌ها و پیشنهادها به احزاب و گروه‌های سیاسی باقی خواهد ماند؛ در حالی که حزب برآمده از جبهه پیروان خط امام و رهبری بر اساس ضوابط و سازوکارهای حزبی رفتار و عمل سیاسی خواهد داشت؛ البته می‌توان گمان دیگری هم مطرح کرد و آن، اینکه قوام یک حزب سیاسی فراگیر در این جریان سیاسی از آن رو که فرایند تصمیم‌گیری و اقدامات را مدیریت و منسجم خواهد کرد، به تثبیت جمنا کمک می‌کند و شانس رسیدن به تصمیمات مؤثر و اجرای آنها را افزایش خواهد داد؛ البته فرض دوم که توأم با خوش‌بینی است، با لحاظ این مفروض است که مدیران حزب سیاسی جدید با مسئولان جمنا در افکار، برنامه‌ها و راهبرد اشتراک نظر داشته باشند.