از مسئله فداييان اسلام، غفلت شد. اگر چه شايد آن زمان، آمادگي هم نبود که بخواهند آنچه را که می‌گفتند که همان حکومت اسلامي بود، بر سرِ پا کنند. براي اين کار، يک حرکت عمومي در درازمدّت لازم بود؛ ليکن سخن اينها در بين فريادها و عربده‌هاي مستانه دشمنان‌شان گم شد. اينها مردماني بودند که «انّهم فتية امنوا بربّهم». واقعاً جواناني بودند که به خدا ايمان آوردند و از روي اخلاص، در راه حاکميت معارف و احکام نوراني اسلام تلاش کردند و در مقابل ظلم و فساد ايستادند. (امام خامنه‌اي، 28/10/۱۳۷۵)
 محمد گنجي/ ۱۴ آبان سال ۱۳۵۸ يك روز پس از فتح لانه جاسوسي آمريكا به دست «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام»، مهندس مهدي بازرگان از سمت نخست‌وزيري استعفا داد و عمر نه ماهه «دولت موقت» به پايان رسيد. متن استعفاي بازرگان که در قم تقديم امام(ره) شد، به اين شرح بود.
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم/ حضور محترم حضرت ‌آيت‌الله‌العظمي امام روح‌الله ‌الموسوي الخميني دامت ‌بركاته، با كمال احترام معروض مي‌دارد پيرو توضيحات مكرر گذشته و نظر به اينكه دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ها و اختلاف‌نظرها، انجام وظايف محوله و ادامه مسئوليت را براي همكاران و اينجانب مدتي است غيرممكن ساخته و در شرايط تاريخي حساس حاضر، نجات مملكت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت‌كلمه و وحدت مديريت ميسر نمي‌باشد، بدين وسيله استعفاي خود را تقديم مي‌دارد تا به نحوي كه مقتضي مي‌داند كليه امور را در فرمان رهبري بگيرند يا داوطلباني را كه با آنها هماهنگي وجود داشته باشد مأمور تشكيل دولت فرمايند. با عرض سلام و دعاي توفيق ـ مهدي بازرگان ـ» (۱۴/۸/۱۳۵۸)
استعفاي بازرگان بلافاصله با موافقت امام خميني(ره) روبه‌رو شد و ايشان مسئوليت اداره كشور را به شوراي انقلاب محول کردند. متن پاسخ امام(ره) به استعفاي نخست‌وزير چنين بود:
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم/ شوراي انقلاب جمهوري اسلامي/ چون جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان، با ذكر دلايلي براي معذور بودن از ادامه خدمت، در تاريخ ۱۴/۸/۱۳۵۸ از مقام نخست‌وزيري استعفا نمودند، ضمن قدرداني از زحمات و خدمات طاقت‌فرساي ايشان در دوره انتقال و با اعتماد به ديانت و امانت و حسن‌نيت مشاراليه، استعفا را قبول نمودم. شوراي انقلاب را مأمور نمودم براي رسيدگي و اداره امور كشور در حال انتقال و نيز شورا در اجراي امور زير بدون مجال، مأموريت دارد:۱ـ تهيه مقدمات همه‌پرسي قانون اساسي ۲ـ تهيه مقدمات انتخابات مجلس شوراي ملي ۳ـ تهيه مقدمات تعيين رئيس‌جمهوري.
لازم به ذكر است كه با اتكال به خداوند متعال و اعتماد به قدرت ملت عظيم‌الشأن، بايد امور محوله را، خصوصاً آنچه مربوط است به پاك‌سازي دستگاه‌هاي اداري و رفاه حال طبقات مستضعف بي‌خانمان، به طور انقلابي و قاطع عمل نمايند. (۱۵/۸/۱۳۵۸) ـ روح‌‌الله الموسوي الخميني»
درباره علت استعفاي بازرگان دو نظر وجود دارد. نگاه خوش‌بينانه معتقد است؛ دولت بازرگان «دولت موقت» بود و امام(ره) نيز در متن حكم انتصاب وي كه در ۱۵ بهمن سال ۱۳۵۷ منتشر شد، وي را مأمور تشكيل «دولت موقت» كرد. امام براي عمر دولت زمان معيني تعيين نكردند و تنها به شرح وظایف دولت اشاره كردند. اين شرح وظایف در حكم امام(ره) اين‌گونه آمده است: «انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومي ملت براي تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس منتخبين مردم جهت تصويب قانون اساسي جديد.»
براساس ديدگاه اول، بازرگان مأموريت محوله را انجام داد و اگر در مواردي ناموفق بود، كاملاً روشن شد كه گذشت زمان هيچ كمكي به آن نخواهد كرد.
اما نگاه دوم، دلايل استعفاي بازرگان را در عامل ديگري جست‌وجو مي‌كند و آن توفيق نداشتن دولت موقت در همراهي با شرایط انقلابي جامعه است. بر اساس اين ديدگاه، مسير طبيعي انقلاب‌ها غالباً به شكلي است كه ابتدا همه طيف‌هاي مختلف برای مبارزه مشترك با نظام حاكم همكاري مي‌كنند؛ اما پس از پيروزي انقلاب صف‌ها متمايز مي‌شود و ديدگاه‌ها و سليقه‌‌هاي متفاوت مطرح مي‌شود. اين تفاوت نگرش در مرحله اجرا سبب ايجاد اختلاف در جامعه مي‌شود. بازرگان و دولتش را طيفي از ميانه‌روها تشكيل داده بودند و رويكرد آنها طبعاً با شور انقلابي حاكم بر وضعیت ماه‌هاي اول پس از پيروزي انقلاب قابل انطباق نبود. در نتيجه اين پديده، براي دولت بازرگان دشوار بود كه خود را به راحتي با نهادهاي انقلابي و ارزش‌هاي انقلابي حاكم بر جامعه همسو كند. به عبارت ديگر، تشكيل دولت موقت با توجه به محتواي حكم امام خميني(ره) به هنگام نصب مهندس بازرگان به نخست‌وزيري، دقيقاً با هدف نهادينه كردن اهداف انقلاب اسلامي صورت گرفت؛ ولي انطباق نداشتن ديدگاه آن دولت با اين اهداف، دليل ناتواني بازرگان از ادامه نخست‌وزيري بود.
انسجام نداشتن، ترکیب ناهمگون و اختلاف‌نظر در میان اعضای دولت موقت، یکی از عوامل مؤثر در سقوط دولت بازرگان بود. به علت ترکیب ناهمگون دولت موقت، اختلافات میان اعضای آن پس از مدتی آغاز شد. اختلافات بیشتر ماهیت ایدئولوژیک و سیاسی داشت و در برخی موارد به اختلاف در دیدگاه‌های اقتصادی نیز مربوط می‌شد. برای نمونه علی‌اکبر معین‌فر، وزیر نفت، با عباس امیرانتظام بر سر سیاست‌های کلان اقتصادی اختلاف داشت یا همین‌طور اعضای نهضت آزادی ایران مانند ابراهیم یزدی با اعضای جبهه ملی از جمله کریم سنجابی اختلاف ایدئولوژیک و سیاسی داشتند. همچنین کریم سنجابی با خود مهدی بازرگان اختلاف نظر داشت؛ چنانکه استعفای سنجابی در اواخر فروردین سال ۱۳۵۸ نشان‌دهنده شدت این اختلافات بود. در مرحله بعد اعضای نهضت آزادی با حزب «جاما» از جمله با شریعتمداری و کاظم سامی اختلاف پیدا کردند که به استعفای این دو نفر منجر شد. به این‌ ترتیب باید گفت که اعضای دولت موقت در کل از جهات متعدد آن انسجام و نیز همخوانی فکری و عقیدتی لازم را نداشتند و این امر در شکست و استعفای آن تأثیر زیادی داشت.
نبود برخورد قاطعانه با گروه‌های انحرافی، یکی از مشکلات دولت بازرگان بود. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی گروه‌هایی که از نظر فکری سنخیتی با تفکر انقلابی امام(ره) نداشتند، برای سهم‌خواهی به تکاپو افتادند. آنها به طور گسترده‌ای تلاش کردند تا مردم را به سوی خود جذب کرده و با گنجاندن شعارهای خود در بین شعارهای اصیل مردم زمینه را برای ادعاهای بعدی در زمینه مطالبه «سهم» خود از انقلاب اسلامی فراهم کنند. پیروان اندیشه‌های مارکس از جمله این افراد بودند و البته برخی گروه‌های سکولار نیز چنین وضعیتی داشتند. در چنین وضعیتی، رفتار دولت موقت با توجه به تکیه بر سیاست گام‌به‌گام و ملی‌گرایانه، مورد انتقاد انقلابیون قرار گرفت. از طرفی توقع طبیعی مردم از دولت پس از انقلاب، آن بود که مشکلات و نابسامانی‌ها هرچه زودتر پایان پذیرد و با ضد انقلاب به شیوه قاطعانه‌تری برخورد شود.
بازرگان حتی مواضع دقیقی نسبت به گروه‌های انحرافی و ضد انقلاب نمی‌گرفت و همین موضوع موجب می‌شد تا برخی از این گروه‌های انحرافی و التقاطی به وی نزدیک شوند و این امر در دوره تثبیت انقلاب اسلامی بسیار خطرناک بود. «اسدالله بادامچیان» در این باره می‌گوید: «یک هفته پس از 22 بهمن گروهک‌ها و افراد مشکوک و خطوط انحرافی و التقاطی به یکدیگر گوشزد کردند از بازرگان حمایت کنیم والا فاشیسم بر سر کار خواهد آمد و در دوران حکومت بازرگان، این‌گونه گروه‌ها و افراد به او یا حمله‌ای نمی‌کردند یا طوری حمله می‌کردند که به نفع او تمام می‌شد و بالاخره در روز 14 اسفند همراهی جدی همه این خطوط و اشخاص با هم روشن شد که در کنار هم قرار گرفتند و شمه‌ای از روشی که اگر موفق می‌شدند، به‌کار می‌بردند را نشان دادند.»
يکي از مهم‌ترين انتقادات به دولت بازرگان اين بود که اين دولت مبتني بر شرايط انقلابي عمل نمي‌کند. وي در پاسخ به اين انتقادات گفت: «اگر مقصود از انقلابي عمل کردن، زدن و ريختن و کشتن و پاشيدن و پا روي همه اصول و قانون و مقررات گذاشتن باشد؛ البته دولت و شخص بنده انقلابي نيستيم؛ اما اگر بنا باشد که نظم و اصول و سيستم و تغيير عميق باشد، ما انقلابي بوديم و هستيم؛ اما اينکه مي‌گويند دولت قاطع نيست، فکر کنيد کسي را چاقويي دستش مي‌دهند؛ اما تيغه چاقو را به کس ديگري مي‌دهند، دستش چاقويي است که اصلاً تيغه ندارد.»
بازرگان در متن استعفاي خود از «دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ها و...» مي‌گويد، مواردي که به گفته او وحدت کلمه لازم براي پيشبرد اهداف انقلاب را تهديد مي‌کند. همين مسائل بود که سبب شد دولت موقت در طول دوران زمامداري سه بار استعفا دهد؛ اما هر بار بنا به دلايلي ناچار به ادامه کار شد؛ ولی واقعه گروگان‌گيري در سفارت آمريکا عزم دولت موقت به کناره‌گيري را جزم کرد و آخرين استعفاي دولت مهندس بازرگان مورد قبول واقع و پايان کار اين دولت نه ماهه اعلام شد.
بازرگان در پيام پاياني راديو و تلويزيوني با نام خداحافظي با ملت گفت: «اول حلاليت مي‌طلبم از مردم به خاطر خطا‌ها، زيان‌ها، خسارت‌هايي که مرتکب شديم و حتماً مرتکب شديم. هر جا که بوديم چه در دوران مبارزه و چه در خدمات اداري گام‌به‌گام و سنگر به سنگر جلو رفتيم و غير از اين راهي و وسيله‌اي بلد نبوديم، حالا ديگر متأسفيم و عذر مي‌خواهيم چون بشر بوديم و راهي جز اين بلد نبوديم. اين چيزي بود که مردم از ما مي‌خواستند.» بازرگان با شکايت از دخالت‌هاي بيجا در کار دولت موقت، در پاسخ حمله منتقدان به ديدار بدون اجازه وزرا با نمايندگان کشورهاي خارجي مي‌گويد: «آن نخست‌وزيري که بخواهد براي ملاقات با وزرا اجازه بگيرد، براي لاي جرز خوب است.»
فردای پذیرش استعفای بازرگان، شورای انقلاب با صدور بیانیه‌ای رئوس طرح ضربتی خود برای اداره کشور را اعلام کرد. همزمان دکتر بهشتی، نایب‌رئيس مجلس خبرگان و عضو شورای انقلاب در گفت‌وگویی اعلام کرد: «از این پس تا انتخابات ریاست‌جمهوری آینده و تعیین رئیس‌جمهوری، ایران به وسیله شورای انقلاب و بدون نخست‌وزیر اداره خواهد شد.» وی گفت: «اداره یک کشور انقلابی به وسیله شورای انقلاب امری عادی بوده و در دیگر نقاط دنیا نیز در چنین مواردی کشور به وسیله شورای انقلاب اداره شده است.»
آیت‌الله بهشتی پیرامون وظایف جدید شورای انقلاب گفت: «وظیفه کلی دولت، یعنی اجرا به عهده شورای انقلاب گذاشته می‌شود و مانند همه شوراهای انقلاب دنیا اجرا می‌کند و تا حالا ترجیح می‌دادیم یک شیوه نویی را برویم، شورای انقلاب داشته باشیم و دولت انقلاب و چون آن هماهنگی و همفکری لازم همان‌طور که آقای مهندس بازرگان هم در استعفای خودشان گفته‌اند به وجود نیامده است در حقیقت یا باید دولت انقلاب طبق موضع‌گیری و برداشت خودش عمل می‌کرد یا شورای انقلاب و انتخاب با امت بود و امام، یعنی هم امت و هم امام تصمیم گرفتند رویه‌ای را که شورای انقلاب در برخورد با مسائل توصیه می‌کرد، انتخاب کنند.»

امام خامنه‌ای در گذر زمان ـ ۱۶3
 سید مهدی حسینی/ در ادامه مباحث این ستون و پیرو اقدامات، فعالیت‌ها و رویدادهای دوران زعامت امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی)، معظم‌له در سال 75 نظریه جدیدی ارائه دادند. ایشان در تاریخ (۲۰/۳/۷۵) موضوعی را بیان کردند که ضمن نکات بسیار مهم، از محتوایی عالی برای مخاطبان خاص ایشان در جمع رزمندگان لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) برخوردار بود. از عبرت‌های تاریخی و واقعه عاشورای حسینی، راه بصیرت‌افزایی را به جامعه امروزی نشان دادند. امام خامنه‌ای با تقسیم‌بندی جامعه به دو گروه به عوام و خواص و با تعریف جدید از هر یک به طور جداگانه و با ذکر مثال‌هایی از دو جبهه حق و باطل، مفاهیم جدیدی را تبیین کردند و در این رابطه نقش خواص را تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز دانستند و با طرح سؤالی به این مضمون که «چرا امت اسلامی دچار غفلت شد؟» با ذکر تعاریف و مفاهیم تاریخ طرح موضوع کردند و خطاب به حاضران و مخاطبان‌شان فرمودند: «سررشته مطلب را به دست ذهن شما می‌سپارم تا خودتان درباره آن فکر کنید. کسانی که اهل مطالعه و اندیشه‌اند، دنبال این قضیه تحقیق و مطالعه کنند و کسانی که اهل کار و عملند، دنبال این باشند که با چه تمهیداتی می‌‌توان جلوی تکرار چنین قضایایی [واقعه عاشورا] را گرفت.»‌ امام خامنه‌ای با اشاره به نمونه‌هایی از نقش خواص در صدر اسلام؛ دوران رحلت پیامبر(ص)، حضرت علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و انقلاب اسلامی، ‌نقش خواص در این دوره‌ها را تشریح کردند و در ادامه فرمودند: «ببینید! از هر طرف حرکت می‌کنیم به خواص می‌رسیم،‌ تصمیم‌گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه لازم، ‌اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم، اینهاست که تاریخ و ارزش‌ها را نجات می‌دهد و حفظ می‌کند. در لحظه لازم باید حرکت لازم را انجام داد. اگر تأمل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده‌ ندارد.» امام خامنه‌ای برای نمونه اقدام امام خمینی(ره) را در وقت لازم در روز ۲۱ بهمن 57 یادآور شدند و فرمودند: «سال 57 در تهران حکومت نظامی اعلام شد، امام به مردم فرمودند به خیابان‌ها بریزید، اگر امام در آن لحظه چنین تصمیمی نمی‌گرفت، امروز محمدرضا[شاه] در این مملکت بر سر کار بود، یعنی اگر با حکومت نظامی ظاهر می‌شدند و مردم در خانه‌ها‌ی‌شان می‌ماندند، اول امام و ساکنان مدرسه «رفاه» و بعد اهالی بقیه مناطق را قتل‌عام و نابود می‌کردند. پانصد هزار نفر را در تهران می‌کشتند و قضیه تمام می‌شد. اما امام(ره) در لحظه‌ لازم تصمیم لازم را گرفت. اگر خواص امری را که تشخیص دادند و به موقع و بدون فوت وقت عمل کنند، تاریخ نجات پیدا می‌کند و دیگر حسین‌بن‌علی‌ها به کربلاها کشانده نمی‌شوند. اگر خواص بد فهمیدند، ‌دیر فهمیدند، فهمیدند اما با هم اختلاف کردند، کربلاها در تاریخ تکرار خواهد شد.»
 مرتضی دخیلی/ سيدحسين امامي پیش از حضور نواب در ايران، به حلقه مبارزان با کسروي پيوسته بود؛ اما گویا به ارادت به او تظاهر مي‌کرد و در حلقه حاميان او وارد شده بود تا از اين طريق بتواند اخبار درون‌گروهي آنان را به دوستان خود برساند.
پس از نافرجام ماندن ترور کسروي به دست نواب، امامي پيشنهاد داد تا گروه فدائيان اسلام تشکيل شود و مبارزه عليه کسروي سامان يابد. همه اين پيشنهاد را پذيرفتند و نواب را به رهبری خود انتخاب کردند.
سيدحسين امامي در دادگاه کسروي موفق شد با چاقو او را به قتل رسانده و اولين اعدام انقلابي فدائيان اسلام را به ثمر برساند و حالا پس از چهار سال، عبدالحسين هژير، مغز متفکر دستگاه پهلوي، در مقابل آرمان‌هاي ملي و اسلامي ملت و به ویژه ملي شدن صنعت نفت مقاومت مي‌کرد.
اين بار نيز قرعه به نام سيدحسين امامي افتاد تا اين جرثومه فساد را از سر راه ترقي کشور بردارد. شهيد امامي بارها به مناسبت‌هاي گوناگون به هژير هشدار داده بود که دست از مبارزه با مردم و اعتقادات ديني و منافع ملي آنها بردارد؛ اما هژير به هيچ يک از اين هشدارها اعتنا نکرده بود و سرانجام در آبان ماه سال 1328 هجري شمسي، شهيد امامي موفق شد با شليک چند گلوله، او را از پا درآورد.
ماجرا از اين قرار بود که در روز سوم محرم برابر با 13 آبان 1328 مراسم عزاداري از سوي دربار در مسجد سپهسالار برگزار شد. هژير در راهروي مسجد ايستاده بود و به هر مداحي كه مي‌آمد يك خلعت مي‌داد. امامي به محض آنكه وارد شد، گردن هژير را گرفت و يك تير به او شليك كرد. مردم از صداي تير وحشت کردند؛ اما گفته شد لامپ تركيده است. بنابراین، مردم آرام شدند و دوباره در جاي خود نشستند.
امامي به تصور اينكه كار هژير تمام نشده، يقه او را گرفت و دو تير ديگر به او زد و همان جا كار تمام شد؛ نعش هژير بر زمين افتاد و سپس او را از در پشت مسجد بيرون بردند. دوستان امامي قصد خارج كردن او از صحنه را داشتند؛ اما يکي از مأموران، امامي را گرفت و تلاش دوستان امامي براي رهانيدن او از مهلكه بي‌نتيجه ماند.
پس از دستگيري امامي، وي بلافاصله به اين اقدام اعتراف كرد و گفت چون زنده ماندن هژير را به زيان مملكت مي‌دانست، اقدام به ترور او كرده است. دادگاه نظامى روز 14 آبان، امامى را به اعدام محكوم كرد و او حتى تجديدنظر هم نخواست و در پايين پرونده خود نوشت: «من آماده كشته شدن بوده و در انتظار شهادتم.»
با قطعي شدن حکم اعدام امامي، گروه فدائیان اسلام تلاش خود را برای آزادي او آغاز کرده و تصميم گرفتند در شب اجراي حكم به مأموران حمله كرده و امامي را آزاد كنند.
شب هفدهم آبان‌ماه، فدائیان اسلام براي نجات امامي آماده مي‌شدند که جواني روزنامه به دست وارد اتاق شد و گفت: «حكم به تأخير افتاده است.» فدائیان اسلام ناچار آن شب متفرق شدند؛ ولي صبح روز بعد فرياد روزنامه‌فروش‌ها که مي‌گفتند: «اعدام امامي، اعدام امامي» دل‌ها را لرزاند و اشك حسرت را بر گونه‌ها جاري کرد.
رژيم كه از تصميم فدائیان اسلام مبني بر آزادسازي امامي آگاه شده بود، خبر تأخير اجراي حكم را در جرايد منتشر كرد و از غروب شانزدهم آبان‌ماه خيابان‌هاي متصل به ميدان سپه (توپخانه) را به علت حفاري بست؛ اما ساعت دو نيمه شب پس از قرائت حكم از زبان نماينده دادستان اولين شهيد فدائیان اسلام با قلبي مطمئن در راه اسلام به شهادت رسيد.

 محمد مرادی/ ديوار برلين نماد دوقطبي شدن و ارثيه وضعیت ژئوپليتيک پايان جنگ جهاني دوم و دوقطبي شدن جهان بود. دولت‌هاي متفق «اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي، ايالات متحده آمريکا، فرانسه و انگلستان» در جريان کنفرانس «يالتا» (سال 1945 در شبه‌جزيره کريمه) که به کنفرانس «تقسيم جهان» به ويژه آلمان مشهور شد، تصميم گرفتند که پس از شکست آلمان، ضمن تقسيم اين کشور به دو بخش شرقي و غربي، شهر برلين پايتخت «رايش سوم» را نيز به دو بخش تقسيم کنند، به طوري که در بخش غربي برلين نيروهاي آمريکا، انگليس و فرانسه و در بخش شرقي برلين که همچنين پايتخت آلمان شرقي بود، قواي کمونيستي آلمان شرقي و اتحاد شوروي به طور مشترک مستقر شوند.
رژيم آلمان شرقي در 13 آگوست 1961 (برابر با 22 مرداد 1340 خورشيدي) ساختن ديوار برلين را آغاز کرد. اين ديوار به دور سراسر منطقه غربي شهر کشيده شد تا مانع از فرار شهروندان برلين شرقي شود، اما عده بي‌شماري از مردم، از آخرين فرصت استفاده کردند و با به خطر انداختن جان خود، به غرب گريختند. از آن پس نگهبانان ديوار دستور داشتند به سوي کساني که به طور غير مجاز از ديوار عبور مي‌کنند، شليک
 کنند.
دیوار برلین سراسر با سیم خاردار پوشیده شده بود و علاوه بر جدا کردن خانواده‌ها و پایمال کردن حقوق بشر، مردم شرق برلین را درون قلمروی شوروی به دام می‌انداخت، به طوری که بسياري از کساني که تلاش داشتند از اين ديوار عبور کنند، جان خود را از دست دادند و بسياري نيز به جرم تلاش براي ترک آلمان شرقي دستگير و زنداني می‌شدند. این دیوار 65/3 در 2/1 متری، با سامانه‌های امنیتی موسوم به «نوار مرگ» احاطه شده بود. بیش از ۱۰۰ نفر در این سامانه‌ها گرفتار شده و جان‌شان را از دست داده بودند.
اولین فردی که از دیوار برلین فرار کرد، افسر ۱۹ ساله آلمان شرقی، سرجوخه «کنراد شومان» بود که از روی سیم‌خاردار یک متری عبور کرد. صحنه این فرار تاریخی با گرفتن یک عکس جاودانه شد. همراه با افزایش ارتفاع دیوار، نقشه‌های فرار نیز ماهرانه‌تر می‌شدند. فراریان در محفظه‌های مخفی درون خودرو خود را پنهان می‌کردند و فرار از طریق تونل و مجراهای فاضلاب نیز مرسوم شده بود. «برادران بتک» پیچیده‌ترین نقشه فرار را اجرا کردند، به طوری که برادر بزرگ‌تر به نام «اینگو» با استفاده از یک تشک که روی رودخانه شناور شده بود، در سال ۱۹۷۵ فرار کرد. هشت سال بعد برادر بعدی به نام «هولگر» با استفاده از کمان، یک کابل فلزی را به ساختمانی در طرف دیگر دیوار پرتاب کرد و از روی کابل خود را به سمت دیگر دیوار رساند. در سال ۱۹۸۹ دو برادر دیگر با استفاده از یک هواپیمای خیلی سبک برادر کوچک‌شان به نام «ایگبرت» را نجات دادند.
دیوار برلین برای پیشگیری از ورود اهالی آلمان شرقی به آلمان غربی ساخته شده بود. اما این دیوار برای ساکنان آلمان غربی که می‌خواستند به ناحیه شرقی بروند، مانع چندان بزرگی نبود؛ چرا که در واقع تنها لازم بود آنها از چند هفته پیش، اجازه دریافت کنند. صدور این اجازه‌نامه با ضدیت چندانی از سوی قدرت‌های غربی مواجه نمی‌شد؛ چرا که در زمان ساخت دیوار نیز وعده داده شده بود که اتحادیه شوروی برلین غربی را غصب نخواهد کرد. 
قسمت غربی دیوار برلین با نقاشی دیواری پوشیده شده بود؛ اما بخش شرقی آن عاری از هرگونه نقاشی بود. برخلاف آنکه این دیوار، شرق و غرب را از هم مجزا می‌کرد، اما چند نقطه ایست بازرسی وجود داشت که می‌شد از آنها عبور کرد و به سمت دیگر دیوار رفت. مشهورترین این نقاط، ایست بازرسی چارلی بود. این ایست بازرسی، منطقه تحت نظارت آمریکا در برلین غربی را از منطقه تحت نظارت اتحادیه شوروی در برلین شرقی جدا می‌کرد. دکه حراست ایست بازرسی چارلی در اکتبر ۱۹۹۰ برداشته شد و اکنون در موزه متحدین در شهر برلین قرار دارد. آخرین بقایای ایست بازرسی چارلی که یک برج مراقبت در آلمان شرقی بود نیز در سال ۲۰۰۰ نابود شد.
در سال 1985 ميخائيل گورباچف در اتحاد شوروي به رهبري رسيد. او اعلام کرد که خواهان برداشتن «پردۀ آهنين» از دور کشورهاي بلوک شرق و پايان دادن به «جنگ سرد» است که پس از جنگ جهاني دوم ميان دو اردوگاه سرمايه‌داري و سوسياليستي به راه افتاده بود. این تغییر رویکرد زمینه‌ساز فروپاشی دوباره برلین بود که در پایان دهه 1980 محقق شد.
اگرچه از ۹ نوامبر ۱۹۸۹ به تاریخ فروریزی دیوار برلین یاد می‌شود، اما نابودی رسمی آن در ۱۳ ژوئن ۱۹۹۰ بود. در فاصله نهم نوامبر تا سیزدهم ژوئن، بازرسی‌های مرزی هنوز انجام می‌شد؛ اگرچه سختگیری قبل را نداشتند. آلمانی‌ها بخش‌هایی از این دیوار را کندند و برای یادگاری نگه داشتند و امروز حتی در سایت eBay آن را به فروش می‌رسانند! افرادی که این کار را کردند، «دارکوب دیوار» (Mauerspechte) نامیده شدند. بخش‌هایی از این دیوار نیز تنها برای ایجاد راه عبور کنده شد. تا اول ژوئیه ۱۹۹۰، تمام بازرسی‌های مرزی برداشته شدند و در روز سوم اکتبر ۱۹۹۰، آلمان دوباره به عنوان یک کشور واحد به رسمیت شناخته شد.

جنگ شيميايي‌ـ 2
 حميدرضا ميري/ به دنبال انجام عمليات بزرگ والفجر ۸، تصرف شهر فاو و در حالي که عراق شکستي فاحش را تجربه کرده بود، براي چندمين بار اقدام به استفاده از سلاح‏هاي شيميايي کرد. در اين باره، ارتش عراق، خطوط مقدم شهر فاو، سواحل اروندرود، دهانه‌ خليج‌فارس، خسروآباد، قُفاص، خرمشهر، پادگان حميد، جفير و ديگر عقبه‌ها، جاده‏ها، اورژانس‏ها و حتّي بيمارستان‌هاي فاطمه الزهرا(س) و علي‌بن‌ابي‌طالب(ع)، جاده‏هاي بهمنشير، ماهشهر، آبادان و اهواز را با چندين اسکادران هواپيماهاي بمب‌افکن و بيش از صد قبضه توپ بمباران و گلوله‌باران شيميايي کرد.
در عمليات‏هاي کربلاي ۴ و ۵ نيز منطقه‌ عمومي شلمچه، جزاير ام‏الرصاص، طويله، کانال پرورش ماهي، کانال زوجي، پنج ضلعي، شهرک دوعيبي، دژهاي مرزي، خطوط پشتيباني و حتي شهر خرمشهر تا پاسگاه‌هاي حسينيه و پادگان حميد از سوي عراق بمباران شيميايي شد.
در اوايل سال ۱۳۶۶ و با انجام عمليات کربلاي ۸، ارتش عراق به گونه‌اي بي‌سابقه عليه نيروهاي ايراني مستقر در خرمشهر به بمباران و گلوله باران شيميايي با گلوله‌هاي توپ، خمپاره و حتي موشک‌هاي کاتيوشا اقدام کرد. در اثر اين حملات، عده‌آی از نيروهاي نظامي ايران و کارکنان غير نظامي و کارمندان ادارات خرمشهر مصدوم شدند.
پس از حمله‌ شيميايي فوق و به دنبال عمليات کربلاي ۱۰، به مردم عادي شهرها و روستاهاي کردستان عراق و مرزنشينان کُرد ايراني حملات شيميايي شد که حاصل آن صدها کشته و هزاران مصدوم بود. مدتي بعد، در هفتم تير سال ۱۳۶۶ هواپيماهاي عراقي به چهار نقطه‌ پرازدحام و متراکم جمعيتي شهر سردشت از جمله؛ بازار، بيمارستان، مدرسه، سپاه و... حملات وحشیانه‌ای کردند. در اثر اين حملات حداقل ۲۰۰ نفر از مردم عادي شهيد و بيش از پنج هزار نفر از آنان مصدوم شدند.
اما بزرگ‌ترين فاجعه‌اي که در اثر جنگ شيميايي عراق عليه ايران و ضد مردم اين کشور به وقوع پيوست بمباران شيميايي حلبچه بود. اين اقدام وحشيانه زماني انجام گرفت که نيروهاي ايراني با انجام عمليات والفجر ۱۰ به آزادسازي برخي از مناطق کردنشين عراق اقدام کردند. به دنبال اين عمليات و با توجه به استقبال مردم کرد از نيروهاي ايراني و در حالي که عراق براي چندمين بار در آستانه‌ يک شکست فاحش قرار گرفته بود، ارتش عراق در اقدامي غير متعارف و ضد بشري در ۲۶ و ۲۷ اسفند ماه ۱۳۶۶، با استفاده از حدود ۴۰ فروند انواع جنگنده‌ بمب‌افکن، شهر حلبچه و شهرک‌هاي اطراف آن به ويژه «اِنَب» را مورد تهاجم گسترده‌ عوامل شيميايي قرار داد. در اثر اين حملات، نه تنها يک فاجعه در طول هشت سال جنگ عراق و ايران؛ بلکه فاجعه‌اي تاريخي رقم خورد. به گونه‏اي که بيش از پنج هزار انسان، اعم از زنان و مردان جوان و سالخورده و کودکان کشته شدند و بيش از هفت هزار نفر نيز دچار آسيب‌هاي شيميايي شدند.
جالب توجه اينکه با پذيرش قطعنامه‌ ۵۹۸ نيز جنگ شيميايي عراق عليه ايران پايان نيافت؛ بلکه بر اساس گزارش‌هاي موجود، آخرين گلوله‌ شيميايي ارتش عراق در تاريخ ۴ شهريورماه ۱۳۶۷ به سوي ايران شليک شد.

پنجم شهريور سال ۱۳۵۷ جعفر شريف‌امامي با شعار «دولت آشتي ملي» و با اختيارات تام از سوي شاه به مقام صدارت رسيد. شريف‌امامي در ابتداي نخست‌وزيري، حتي براي جلب نظر مردم به چند اقدام مانند؛ تغيير استانداران، تغيير تقويم شاهنشاهي به هجري شمسي، برکناري وزير دربار و دادن امتياز به کارمندان، اعطاي آزادي به مطبوعات و راديو و تلويزيون براي نشر حقايق، دادن امتياز به کارمندان، عزل مديران نالايق و انحلال حزب رستاخيز و تعطیلی مراکز فساد، قمارخانه‌ها و مانند آن نيز اقدام کرد؛ اما اين اقدامات ثمري نداشت. تلاش دولت شريف‌امامي در تغيير مسير انقلاب از امور سياسي به امور رفاهي و فرهنگي بي‌نتيجه ماند و مردم به مخالفت با او پرداختند. اينچنين بود که وي در دومين هفته صدارت خود با برقراري حکومت نظامي در تهران و ۱۱ شهر ديگر کشور و سپس کشتار مردم تهران در ميدان ژاله در روز ۱۷ شهريور چهره اصلي خود و «کابينه آشتي ملي» را نشان داد.  شريف‌امامي سرانجام به دنبال گسترش اعتراض‌ها به عملکردش در تاريخ ۱۴ آبان سال ۱۳۵۷ از صدارت استعفا داد و جاي خود را به دولت نظامي ارتشبد غلامرضا ازهاري سپرد. شريف‌امامي ثروت زيادي در دوران حيات خويش اندوخت و به گفته يکي از نزديکانش به نام احمد شيباني، وي هنگام خروج از ايران در بهمن ماه ۵۷، ۱۷ ميليون دلار به حساب خود در خارج از کشور واريز کرده بود.