آیت‌الله تحریری، شاگرد علامه طباطبایی و مدرس عالی اسفار می‌گوید: در جهان‌بینی الهی، به اين حقیقت مي‌رسيم که خدا هستي مطلق است. هستي مطلق ظهوراتي دارد و مهم‌ترین ظهور و مخلوقش انسان است. او انسان را براي كمال خاص آفريده است. ريشه اختلافات فرهنگ وحیانی و غیر وحیانی نیز در شناخت و درك انسان است. تعریف اسلام از انسان تفاوت بسیاری با تعریف غرب  دارد و با اومانيسم فرق مي‌كند. محور اومانيسم، انسان‌گرایی است، اما محور اديانِ الهي خداگرايي است؛ در پرتو خداگرايي بايد به انسان‌گرایی نیز توجه کرد. 


اندیشه سیاسی مسلمانان‌ ـ 42۲
فتح الله پریشان/ سابقه تاریخی بحث ولایت فقیه به دوران شیخ مفید بازمی‌گردد و از زمان شیخ مفید تا فقهای معاصر این بحث را هر چند به صورت پراکنده و نامنظم در کتاب‌های خود عنوان کرده‌اند و برخی از علمای شیعه ولایت فقیه را از بدیهیات و مسلمات دانسته‌اند و اثبات آن را نیازمند دلیل و برهان نمی‌دانند. ملااحمد نراقی، فقیه بزرگ قرن سیزدهم هجری در عصر قاجار و استاد شیخ‌مرتضی انصاری، اولین فقیهی است که موضوع ولایت فقیه در عصر غیبت را به صورت مستدل، مفصل و در بابی مستقل به بحث گذاشته است.
وی با استفاده از تجربه‌های تاریخی و واقعیت‌ها، اول ضرورت حکومت را در تمام زمان‌ها اثبات کرده و ترک آن را قبیح اعلام می‌کند. سپس درباره نظام سیاسی و شکل و محتوای حکومت در اسلام به بحث می‌پردازد و نظم مطلوب در اسلام را حکومت پیامبر و ائمه(ع) می‌داند و برای دوران حضور نداشتن معصوم(ع)، فقهای جامع‌الشرایط و دارای قدرت استنباط فقهی و توانایی مدیریت جامعه را سزاوار حکمرانی جامعه اسلامی می‌داند. 
مرحوم نراقی خاستگاه مشروعیت ولایت فقیه را در عصر غیبت در انتصاب از طرف خداوند می‌داند و همین سبب لازم‌الاتباع بودن فقها در عصر غیبت امام معصوم(ع) است و دلایل مشروعیت ولایت فقیه را اجماع فقها، روایات و ادله غیر مستقل عقلی می‌داند. علامه ملااحمد نراقی ولایت فقها را فقط به سرپرستی امور مجانین، کودکان و غایبان محدود نساخته، بلکه اختیارات وی را به هر آنچه که امام معصوم(ع) در آن ولایت دارد، توسعه می‌دهد؛ البته ایشان مواردی را هم از این محدوده استثناء کرده و آنها را خاص امام معصوم(ع) می‌داند. 
وی معتقد است؛ تمام اختیارات حکومتی و اموری که پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) در آنها ولایت داشته‌اند در زمان غیبت به فقیه جامع‌الشرایط منتقل می‌شود، مگر مواردی که به واسطه دلیلی استثنا شده باشد و همچنین در هر امری که متعلق به دین و دنیای مردم باشد؛ به گونه‌ای که به حکم عقل و شرع لازم بوده معاش و معاد مردم به آنها بستگی داشته باشد، فقیه می‌تواند دخالت و اعمال ولایت کند. 
بر اساس منطق شیعه و از آن جمله ملاحظه آرا و آثار بجا مانده از مرحوم ملااحمد فاضل نراقی، کسی می‌تواند سکان هدایت و رهبری جامعه را عهده‌دار شود که شناخت او از اسلام و احکام اسلامی از روی اجتهاد باشد. این شرط به حدی اهمیت دارد که حاکم اسلامی به این اسم خوانده شده است و از او به «ولی‌فقیه» یاد شده است. ایشان اولین فقیهی است که در استدلال به ولایت فقیه به 19 روایت استناد می‌کند و از مجموع این روایات ولایت فقیه را اثبات می‌کند. وی ویژگی‌ها و صفات حاکم اسلامی را فقاهت، عدالت، شناخت مصالح و امانت‌داری می‌داند.
محقق نراقی در کتاب عوائد‌الایام، عائده ۵۳، درصدد بیان وظیفه فقها در عصر غیبت است و می‌گوید؛ آنچه فقیه نسبت به آن اختیار دارد و وظیفه‌اش است، دو امر مهم است؛ امر اول، کل ما کان للنبی و الائمه الذین هم سلاطین الانام و حصون الاسلام فیه الولایه و کان لهم فللفقیه ایضا کذلک الا ما اخرجه الدلیل؛ هر آنچه که پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) که سلطان خلایق هستند و حاکم بر خلایق هستند و دُرّهای مستحکم اسلام هستند، ولایت دارند و جزء وظایف رسول‌الله(ص) و ائمه اطهار(ع) است، همان وظیفه را فقیه در عصر غیبت دارد مگر اینکه دلیل خاصی بیاید بعضی از اختیارات ائمه(ع) یا رسول‌‌الله(ص) را استنثا کند؛ مثلاً جهاد ابتدایی در عصر غیبت وجود نداشته باشد (با دلیل خاص) اما اگر دلیلی نداشته باشیم، اطلاقات و عمومات ادله جهاد و ولایت فقیه، همین ولایت فقیه در عصر غیبت را اقتضا خواهد کرد.
مطلب دوم، ثانیهما، إن کل فعل متعلق بامور العباد، فی دینهم و دنیاهم؛ و لابد من الاتیان به ولا مفّر منه اما عقلا او عادهً من جهه توقف امور المعاد و المعاش لواحد او جماعه علیه و انتظام امور الدین او الدنیا به او شرعاً من جهه ورود امر به او اجماع او نفی... او عسر او حرج او فساد علی مسلم او دلیل آخر او ورود ‌الاذن فیه من ‌الشارع و لم یجعل وظیفه لمعین واحد او جماعه. یعنی واجباتی که نه واجب عینی باشد و نه واجب کفایی، نه برای شخص و نه برای مجموعه، نه به نحو عام استغراقی یا عام بدلی یا مجموعی، بل عُلم لابدیه الإتیان به او الاذن فیه و لم یعلم المأمور و لا المأذون فهو وظیفه الفقیه و له التصرف فیه و الاتیان به. این مطلب را در اصطلاح امور حسبیه می‌گویند.
فاضل نراقی دلیل بر این مطلب که اختیارات فقیه همان اختیارات رسول‌الله(ص) و ائمه اطهار(ع) است را اجماع غالب فقها و علمای اسلام می‌داند. «بحیث یظهر منهم کونه من المسلمات»؛ تا آنجا که ظاهر از فرمایشات فقها این امر است که این بیان از امور مسلم است.
مرحوم نراقی علاوه بر ادعای اجماع به اظهار ادله نقلی در رابطه با ولایت فقیه می‌پردازد و معتقد است؛ اینکه روایات می‌گویند علما و فقها وارثان انبیا(ع) هستند، امین رسل هستند، خلیفه رسول هستند، حصن اسلام هستند، مانند انبیا هستند، به منزله انبیا هستند، حاکم هستند، قاضی هستند، حجت هستند از طرف ائمه(ع)، مرجع هستند در همه حوادث، بر دستان آنها مجاری‌الامور و الاحکام است و اینکه فقها الکافی لأیتامهم و... اینکه روایات این‌قدر درباره جایگاه فقها تأکید کرده، برای این است که همگان بدانند و بپذیرند که فقها جانشینان تام‌الاختیار پیامبر(ص) و ائمه(ع) در امور اداره جامعه اسلامی در عصر غیبت هستند.

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی ایران معاصر‌ـ 97
جعفر ساسان‌- داوود عسگری/ شوقی تثبیت بهائیت را منوط به تشکیل بیت‌العدل و هدف از تشکیل آن را تشکیل حکومت جهانی بهائی می‌دانست که البته ایران به عنوان مهد امرالله در صدر اهداف این فرقه برای تشکیل حکومت بوده است؛ اما این ‌سازمان تازه ‌تأسیس، از ابتدا با بحران اعتبار و مشروعیت مواجه شد؛ چرا که طبق دستور رهبران بهائیت، مدیریت جامعۀ بهائیان برعهدۀ ولایت امر (سازمان تبیین) و تشكیلات بیت‌العدل (سازمان تشریع) است و ولی‌امر در رأس آن قرار دارد؛ ولی با مرگ شوقی و معرفی نشدن ولی‌امر بعدی، رکن اصلی بهائیت حذف و بیت‌العدل همه‌کاره شد. اختیارات و وظایف بیت‌العدل نسبت ‌به جوامع و آحاد بهائی، نامحدود و بدون هرگونه قید و شرط است؛ چنانکه تسلیم بودن جوامع و آحاد بهائی در قبال اوامر و تصمیمات بیت‌العدل نیز مطلق و بدون قید و شرط است. بهائيان ایران از طریق «محفل ملی بهائیان» با بیت‌العدل مرتبط بودند. این محفل در تهران و شهرستان‌ها تشكیلات گسترده‌ای داشت و سازمان‌ها و نهادهای رسمی و غیر رسمی متعددی را اداره می‌كرد. 

نفوذ در ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی‌ ایران
 یکی از مهم‌ترین اهداف نقشۀ ۱۰ سالۀ بهائیت، حاکمیت بر ایران بود که در این راستا بهائیان بسیاری در ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران نفوذ کردند تا زمینۀ آن را فراهم سازند. بهائیان که ایران را مهد امرالله می‌دانستند، دورۀ پهلوی را فرصت مغتنمی برای حاکمیت بر ایران و برآوردن آرزوی رهبران پیشین خود می‌دیدند و در این راستا از حمایت بیگانگان نیز برخوردار بودند. حکومت پهلوی نیز در همراهی کامل با این فرقه، برنامه‌های خود را متناسب با اهداف بهائیت تنظیم کرده بود تا به اهداف خود دست یابند.
از آنجا که مبارزۀ روحانیت با بهائیت، تا اوایل دهۀ ۴۰ شمسی، ریشه‌ای نبود و مقابله با این فرقه از حکومت وابسته به بهائیت درخواست می‌شد، بهائیت در حوزه‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نفوذی گسترده پیدا کرد. حضرت امام(ره) نیز که از اوایل دهۀ ۴۰، مبارزۀ مبنایی در برابر بهائیت و صهیونیسم را آغاز نمود و حکومت دست‌نشانده را عامل نفوذ آنها معرفی کرد، با زندان و تبعید مواجه شد تا این فرقه با خیالی آسوده، اهداف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را پیگیری کنند.
بنابراین، در این دوره، حضور بهائیان در سه حوزۀ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، چنان گسترش می‌یابد که همه‌کارۀ ایران بهائیان‌ می‌شوند.
یك‌ـ نفوذ در حوزه فرهنگ
 بهائیت، از آنجا که از ابتدا با ادعاهای مضحک و بی‌پایه، فرهنگ شیعی مردم ایران را هدف قرار داده و از همین ‌رو با روحانیت در جایگاه مدافعان فرهنگ درگیر شده بود، در ادامۀ راه نیز فعالیت ضد فرهنگی را در دستور کار خود قرار داد و ساختار فرهنگی ایران را اعم از تلویزیون، سینما، کتاب و نشریات، تحت سلطۀ خود درآورد. به بخشی از فعالیت‌های مصداقی آنها در ادامه اشاره می‌شود:
الف‌ـ تبلیغ: در این دوره، با توجه به امکانات و مساعدت‌های بی‌نظیر نظام استکبار و در رأس آن آمریکا و رژیم صهیونیستی از این فرقه، تبلیغات آن در سطح جهان گسترش یافت. اعزام مبلّغ به کشورهای مختلف و ساخت مشرق الاذکارهای متعدد، در معرفی این فرقه به مردم در نقاط مختلف جهان، به‌ ویژه مناطق محروم ـ که با اعطای کمک مالی به جذب آنان می‌پرداختند ـ اثرگذار بود.
ب ـ فعالیت علنی: در این دوره، بهائیت با پشتوانۀ آمریکا و صهیونیست‌ها چنان در ایران نفوذ و قدرت یافته بود که بهائیان آشکارا بهائي بودن خود را اظهار می‌کردند و در فرم‌های استخدام و غیره، مقابل مذهب صراحتاً «بهائي» می‌نوشتند. «در جریان سرشماری عمومی ایران در آبان ماه سال 1345، سران بهائیت به همۀ افراد دستور دادند كه هنگام پرسش آمارگران، مذهب خود را به طور رسمی بهائی اعلام كنند.»(۱)
دو ‌ـ نفوذ در سیاست ایران
 در حوزۀ سیاسی، بهائیت به‌ ویژه از اواخر دهۀ ۳۰ چنان در ساختار سیاسی ایران قدرت یافته بود که افزون بر به دست گرفتن پست‌های کلیدی، برنامه‌های رژیم را نیز طرح و اجرا می‌کرد. از جمله اینکه پنج روز پس از سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد، محفل ملى بهائیان تهران نامۀ تشویق‏آمیزى به تیمسار سرتیپ پرویز خسروانى (فرمانده ژاندارمرى ناحیۀ مرکز در زمان کشتار ۱۵ خرداد و بعدها آجودان فرح، معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان تربیت بدنى) نوشت و در آن، قیام حق‏طلبانۀ ملت مسلمان به رهبرى مراجع معظم تقلید و در رأس آنان امام خمینى(ره) را «تجاوز اراذل و اوباش و رجّاله» و «سوءعمل جهلاى معروف به علم!» نامید و با تقدیر از زحمات و خدمات و سرعت عمل تیمسار نوشت: «تاریخ امر بهائى آن جناب را در ردیف همان چهره‏هاى درخشان و نگهبان مدنیت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود.»(۲)

بهائيان و به دست گرفتن دولت
برنامۀ ۱۰ سالۀ بهائیت که از سال 1332 آغاز شده بود، در سال 1342 پایان یافت و بلافاصله برنامۀ نه سالۀ آنها آغاز شد. با سرکوب قیام ۱۵ خرداد و دستگیری امام(ره) مهم‌ترین مانع این فرقه در دستیابی برای سلطه بر ایران، به گمان آنها حذف شده بود و مرحلۀ دیگری از ترکتازی آنان آغاز شد. در دوران تبعید امام که کسی مانند او برخورد جدی با بهائیت نداشت، دولت در دست بهائيان قرار گرفت و هویدای بهائی نخست‌وزیر و بهائیانی مانند فرخ‌رو پارسا وزیر آموزش‌وپرورش، سپهبد صنیعی وزیر جنگ، منوچهر شاه‌قلی وزیر بهداری، منصور روحانی وزیر آب و برق و منوچهر تسلیمی وزیر بازرگانی شدند. نفوذ بهائیان در ساختار سیاسی ایران، تا سال 1357 ادامه داشت. نفوذ بهائیت در ارتش نیز مسئله‌ای است که نباید به‌ سادگی از کنار آن گذشت؛ به ‌ویژه آنکه برخی از آنان به بالاترین مراتب نظامی و سیاسی دست یافتند.
سه‌ـ نفوذ در ساحت اقتصادی ایران
در حوزۀ اقتصاد نیز بهائيان با کمک رژیم، از نفوذ گسترده‌ای برخوردار شدند و برخی از سرمایه‌داران درجۀ اول کشور، مانند هژبر یزدانی و ثابت پاسال، بهائي بودند. هشدار امام(ره) دربارۀ فعالیت اقتصادی آنها نیز توجه‌برانگیز است.    
فراز و نشیب تاریخی
پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، شخصیتی که عَلَم مبارزه با بهائیت و حامیان داخلی و خارجی آن را از اوایل دهۀ ۴۰ در دست گرفته بود، شوک بزرگی به این فرقه وارد کرد و به گفتۀ سخنگوی بهائيان ایران در اوایل انقلاب، «جامعۀ [بهائیت] احساس می‌کند که از جهات اداری، اجتماعی و مالی در حال مرگ است و با بدترین بحران در تاریخ 128 ساله‌اش مواجه شده است.»(۳)
با تسخیر لانۀ جاسوسی به دست دانشجویان پیرو خط امام(ره)، ارتباط تشکیلات بهائیت با سفارت آمریکا و مأموران سازمان سیا، در اسناد این جاسوسخانه کشف شد که در قالب کتابی با نام اسناد لانۀ جاسوسی، شمارۀ 37، مسلک‌های سیاسی استعمار انتشار یافت. در این کتاب، ۱۴ سند دربارۀ ارتباط بهائيان و آمریکایی‌ها در بحبوحۀ پیروزی انقلاب اسلامی و ماه‌های پس از آن آمده است که بیان‌کننده نگرانی هر دو طرف از وضعیت جدید و چاره‌اندیشی برای فرار از بحران است. از این اسناد معلوم می‌شود که در سال‌های نخست پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران، هم بهائيان و هم آمریکا، از اینکه دولت آمریکا و مطبوعات وابسته به آن مستقیماً به حمایت از بهائیان برخیزد، در هراس بودند. علت این امر را باید سابقه سیاه آمریکا در ایران و حمایت همه‌جانبۀ آن از رژیم پهلوی دانست که سبب واکنش انقلابی مردم ایران خواهد شد؛ اما به ‌مرور، این سیاست تغییر کرد و به جانبداری رسمی کاخ سفید از تشکیلات بهائیت انجامید.
اقدامات بهائیت برای فشار بر نظام اسلامی از طریق کشورهای بیگانه و مجامع بین‌المللی، مانند سازمان جهانی کلیساها و سازمان حقوق بشر ادامه داشت تا اینکه دادستان کل انقلاب اسلامی در سال 1362 با صدور اعلامیه‌ای، از بازداشت چند نفر از بهائیان به اتهام جاسوسی برای بیگانگان خبر داد و هر نوع فعالیت تشکیلاتی فرقۀ ضاله را در کشور ممنوع و عضویت افراد در آن تشکیلات را جرم شمرد.(۴)
*منابع در دفتر نشریه موجود است.

 شهاب زمانی/ علوم انسانی در غرب با سپری کردن قرون تاریکی و ارتجاع فکری تمدن غربی رشد و توسعه داشت. این توسعه در غرب از رهگذر قرائت جدیدی از بنیان‌ها و مبانی نظری علم مدرن به دست آمد و آنها توانستند میراث علمی یونان باستان و دانش اسلامی را با صورت‌بندی مبتنی بر «روش»ها و الگوهای علمی که بیشتر هم صبغه پوزیتیویستی داشت، به نام خود مصادره کنند. یکی از این روش‌مندی‌ها در علوم انسانی و اجتماعی، توجه به ابعاد انسان‌شناختی، هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی علوم و دانش‌ها است.
این در حالی است که در بینش‌های اسلامی یکی از کارهای مهم اندیشمندان دسته‌بندی علوم و نظم‌بخشی به الگوهای مطالعاتی بود که اگرچه نزد بزرگانی مانند فارابی، غزالی، ابن‌عربی، ابن‌سینا و دیگران می‌توان آنها را دید؛ ولی در تداوم آن و جدید کردن این صورت‌بندی‌ها و بهره‌گیری روش‌مند از آنها که به تولیدات علمی منجر شود، خیلی راه موفقی طی نشد و اگر تک‌ستاره‌هایی درخشیدند به دلیل توانمندی‌های فردی بوده است.
بینش‌ها و آموزه‌های اسلامی را می‌توان به دو دسته نظری و عملی تقسیم کرد. در بعد عمل، اسلام برای تأمین مصالح زندگی فردی و اجتماعی انسان، دستورالعمل‌هایی ارائه داده که آنها را می‌توان در علم اخلاق اسلامی، حقوق اسلامی و سیاست اسلامی جست‌وجو کرد؛ اما فلسفه اخلاق، حقوق و سیاست، خود مبتنی بر مبانی نظری هستند و فهم دقیق دیدگاه اسلام درباره انسان و مبدأ هستی، مقدمه لازم برای فهم پاسخ پرسش‌های مزبور است. به این ترتیب مهم‌ترین مبانی اندیشه اسلامی را می‌توان در شش بخش «معرفت دینی»، «خداشناسی»، «انسان‌شناسی»، «فلسفه اخلاق»، «فلسفه حقوق» و «فلسفه سیاست» دسته‌بندی کرد. 
 معرفت‌شناسی، علمی است که به این‌گونه مباحث اساسی بشر می‌پردازد و درباره هریک از آنها بحث و کاوش می‌کند. امروزه بحث از معرفت‌شناسی به ویژه در حوزه دینی، بررسی اقسام معرفت، راه‌های معرفت و ارزیابی آنها و پاسخ به شبهات شکاکیت و نسبیّت‌گرایی و نیز هرمنوتیک فلسفی، تعدد قرائت‌ها و پلورالیسم دینی و تعارض معرفت‌های دینی فراگیر شده است. 
در سیر بررسی «اندیشه‌های بنیادین اسلام» مباحثی که درباره شناخت انسان و ابعاد وجودی او مطرح شده یا رشحاتی که درباره هستی‌شناسی و حاکمیت مطلق جهان هستی مطرح می‌شود نگاه مدقانه و پرسشگرانه می‌طلبد. از نگاه دینی و اسلامی، خدا هستي مطلق است؛ اما این هستي و حاکمیت مطلق ظهوراتي دارد که بزرگ‌ترین و اهم آنها انسان که میدانی به فراخی خلیفه‌اللهی و رسیدن به سعادت اخروی، پیش روی آن قرار دارد. 

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت هشتاد‌وپنجم
دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ انتقال و فراگیرسازی سبک غربی جامعه مدنی یکی از الگوهای مهم جنگ نرم اجتماعی است. اگرچه جامعه مدنی به وجود تشکل‌ها و احزاب مستقل از دولت معنا شده و پذیرفتنی است؛ اما حقیقت و جوهره معنایی این الگو، مبارزه‌ای است با جامعه مبتنی بر ارزش‌های اسلامی. از این گذشته، اهمیت این الگو به مثابه نبرد نرم اجتماعی غرب علیه جهان اسلام در این است که جامعه مدنی عرصه قدرت اجتماعی است و قدرت اجتماعی پایه‌های کلیدی و تعیین‌کننده قدرت سیاسی به شمار می‌آید. 
در واقع، جامعه مدنی شکلی از جامعه‌سازی است که از رهگذر آن نظام‌سازی اتفاق می‌افتد. در نتیجه هر جریانی که بتواند جامعه مدنی مورد نظر خود را شکل دهد، موفقیت بیشتری در مدیریت سامان سیاسی و شکل‌دهی قدرت سیاسی خواهد داشت. به این ترتیب، جامعه مدنی که بر نظام معرفتی لیبرالیسم بنا نهاده شود، پذیرای قدرت اجتماعی است که از جنس خودش هست و کارکردهای خاص خودش را دارد؛ در مقابل شکل‌گیری جامعه مدنی مبتنی بر مبانی فرهنگی و نظام معرفتی مکتب اسلام، عرصه‌ای مساعد برای قدرت اجتماعی از سنخ آن است. در این شرایط دیگر نمی‌توان از عنوان جامعه مدنی استفاده کرد؛ زیرا واژه‌هایی که در علوم اجتماعی مطرح می‌شوند، بدون مبانی نیستند. 
امروزه، واژه جامعه مدنی در دنیای لیبرال مبانی و بنیادهای فکری و فرهنگی اومانیستی و سکولاریستی دارد؛ به همین دلیل رهبر معظم انقلاب فرمودند: «امروز در غرب، این اصطلاح معنای خاصّی دارد. شما بدانید، غربی‌ها با همه‌ شگردهای ممکن، کوشش می‌کنند آن خطوط اصلیِ فکر و فرهنگ خودشان را منتقل کنند.»(22/2/1377) از این رو «آن جامعه‌ مدنی که غربی‌ها می‌گویند، با معیارهای ما مطلقاً سازگار نیست و با فرهنگ ما هم سازگاری ندارد... ولایت‌فقیه در جامعه‌ مدینةالنّبی، در رأس همه امور است؛ چون در مدینةالنّبی، حکومت، حکومت دین است و ولایت فقیه هم به معنای ولایت و حکومتِ یک شخص نیست؛ حکومتِ یک معیار و در واقع یک شخصیت است.» (4/12/1377) 
با این وصف، نقش الگوی جامعه مدنی در نبرد نرم مکتب لیبرالیسم و مکتب اسلام روشن است. بازیگران جنگ نرم با توجه به ماهیت و ویژگی‌های جوهری جامعه مدنی در بافت قدرت اجتماعی و در نتیجه در ساختار قدرت سیاسی همواره کوشیدند تا به اقتضای منافع خود در جوامع هدف، آن را به مثابه الگوی بدیل معتبر و دارای ارزش‌های فرامرزی معرفی و منتقل کنند. در واقع، رواج جامعه مدنی مصطلح غربی در کشور هدف، در حقیقت فراهم‌سازی بسترهای لازم برای سکولاریزه و لیبرالیزه کردن جامعه اجتماعی و سیاسی با همه لوازم و مبانی آن و نهادینه کردن ارزش‌های آن است. از این نظر، جنگ نرم اجتماعی با الگوی غربی جامعه مدنی، مبارزه دشمنانه برای نفی جامعه‌سازی بر پایه جامعه «مدینة النّبی» و استقرار جامعه‌ای بر پایه جامعه مدنی مبتنی بر فلسفه لیبرالیسم است. 
قدرت‌های سرمایه‌داری نوین به صورت برنامه‌ریزی شده به ترویج و تبلیغ این موضوع به شکل‌های گوناگون مبادرت ورزیده‌اند. این تلاش‌های مهندسی شده پس از پایان جنگ سرد با عزم و قدرت بیشتری دنبال شد؛ زیرا غرب، به ویژه آمریکا خود را فاتح و برنده این جنگ می‌دانستند و به منزله تنها ابرقدرت جهان، بهترین فرصت برای گسترش لیبرال دموکراسی در جهان تلقی می‌کردند.(مؤسسه رند،1380: 17) 
از این زمان به بعد انتقال یا تقویت جامعه مدنی در مناطق مختلف از جمله خاورمیانه به منزله یکی از ارکان اصلی ملت‌سازی در طرح‌های آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها مطرح شده است. از جمله می‌توان به طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا یا طرح مشارکت استراتژیک برای آینده خاورمیانه اشاره کرد که توسط آلمان و فرانسه ارائه دادند.
مروجان الگوی غربی جامعه مدنی معتقدند، توسعه سازمان‌های غیر دولتی تجربه و آزمون خوبی برای شکل‌دهی جامعه مدنی است؛ از جمله «جان كين» معتقد بود هر ان‌جی‌او يك «آزمايشگاه كوچك» براي جامعه مدني است كه نه تنها حساسيت كسي را برنمي‌انگيزد، بلكه خيلي راحت مي‌تواند كارهاي خود را در حاشيه امن پيش ببرد. وقتي تعداد اين آزمايشگاه‌هاي كوچك زياد شود، حكومت با چالش مواجه مي‌شود و به تدريج بايد عرصه را به آنان واگذار كند. چنانچه پروژه دولتي جامعه مدني از رژيم شكست بخورد، ان‌جی‌او‌ها به مثابه يك منجي، «مبارزه مدني» را عليه رژيم آغاز مي‌كنند و وارد عمل [كودتاي مخملي] مي‌شوند.(فضلي‌نژاد، 1388) این اندیشه که سازمان مردم‌نهاد رکن مهمی برای خلق جامعه مدنی و حلقه واسطی برای جامعه مدنی و مبارزه مدنی است، مورد توجه بسیاری از مقامات و استراتژیست‌های غربی و آمریکایی قرار گرفته است. چنانکه «مایکل لدین» معتقد است: «تغییر از درون، تنها راه مقابله با نظام ایران است و تنها ابزار آن حمایت از ان‌جی‌او‌ها می‌باشد که به کمک آنها می‌توان میلیون‌ها نفر را در برابر حاکمان ایران قرار داد.» (شریفی، 1389: 169)  
طرح ظرفیت‌‌سازی سازمان‌های جامعه مدنی در جمهوری اسلامی ایران از سال 1369 مطرح شد و پس از سال‌های 1376 در کانون توجه اندیشکده‌های غربی، به ویژه آمریکا قرار گرفت. از جمله بنیاد ملی دموکراسی آمریکا مقالات متعددی را برای این منظور در پایگاه خود قرار داد و بودجه قابل توجهی برای این امر اختصاص داد.(ايزدي، 1390: 166ـ161) 
تقویت و نهادینه کردن الگوی جامعه مدنی در ایران بیان‌کننده جنگ نرم اجتماعی است که بسیار خطرناک‌تر از جنگ نرم سیاسی یا اقتصادی است، زیرا؛
یک‌ـ در جنگ نرم جامعه مدنی که بر پایه‌های لیبرالیسم و مدرنیته بنا نهاده شده، به بهانه حمایت از حقوق مدنی و بدون توجه به مقتضیات فرهنگی و اجتماعی جامعه، نسبت به تحریک افکار عمومی بر ضد قدرت رسمی اقدام کرده و فروپاشی نرم را دنبال می‌کند.
دو‌ـ این الگو از نظر وجه اجتماعی بودن آن و ظاهر بسیار فریبنده و در پوشش تشکل‌های مردم‌نهاد نه تنها حساسیت‌برانگیز نیست؛ بلکه طرفداران زیادی را می‌تواند به خود جلب کرده و هر نوع مخالفتی را به راحتی از دور خارج کند. بر همین اساس، غرب هر فرصتی را برای جامعه‌سازی بر پایه جامعه مدنی در ایران مغتنم می‌شمارد. چنانکه مؤسسه «رند» پس از توافق هسته‌ای در گزارشی از علیرضا نادر به دولت آمریکا این گونه پیشنهاد می‌دهد که «باید در درازمدت بر روی دموکراسی در ایران تمرکز گردد. آمریکا باید سیاست‌هایی را به کار گیرد که منجر به خلق یک جامعه مدنی قدرت‌مندتر در ایران شود. اتفاقاً، باید از این پس شرایط تحصیل در آمریکا برای دانشجویان ایرانی تسهیل شود تا نسبت به آمریکا و ارزش‌های این کشور دید مثبت‌تری پیدا کنند. باید برنامه‌هایی برای تبادلات فرهنگی، مذهبی و ورزشی بین آمریکا و ایران طراحی شود.» (نادر، 2015: 5)

پس از دومینوی پیروزی‌های جبهه مقاومت در سوریه و عراق، جبهه غربی‌ـ عربی‌ـ عبری خود را بازنده غوغایی می‌داند که حدود هفت سال برایش برنامه‌ریزی و اقدام کرده است. به همین دلیل در وضعیت کنونی، عربستان نقطه ثقل بازیگري منطقه‌اي خود را در افزایش سطح تنش و بحران با مرکز ثقل جبهه مقاومت، یعنی جمهوری اسلامی ایران قرار داده است. حاکمان خام سعودی سعی می‌کنند این سیاست را با شرایط بین‌المللی ایران و همچنین رویکردهاي قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي مانند آمریکا علیه ایران همسو و هماهنگ کنند. در این راستا، عربستان سعی کرد به مثابه محور اصلی مقابله با سیاست‌هاي منطقه‌ای ایران با استفاده از ادبیات تند و تهاجمی، مجموعه‌اي از نگرانی‌ها و فرض‌هاي احتمالی را برای  ایران ایجاد کند که در همه آنها ناکام مانده است. 


تحلیل مسائل بنیادینی همچون ساحت‌های وجودی انسان، هدف غایی از آفرینش انسان‌ها و راه رسیدن آدمی به سعادت حقیقی، از جنبه‌های گوناگونی اهمیت دارد؛ اولاً، از آنجا که موضوع و محور علوم انسانی، انسان است، پاسخ به این مسائل در رسیدن به دیدگاهی جامع در مسائل علوم انسانی ضروری است؛ ثانیاً، تبیین و اثبات معارفی همچون ضرورت حیات پس از مرگ و وجود راه سعادت انسان (دین) و ویژگی‌های این راه، مبتنی بر شناختی صحیح از کمال «انسان» است. 
این موضوعات در مقالات و کتبی که به واکاوی «انسان» پرداخته‌اند بررسی می‌شوند. اگرچه مغرب زمین از قرن هجدهم شاهد ظهور انسان‌شناسی به عنوان علمی جدید با موضوع انسان است و در ایران نیز حدود 70 سال از عمر انسان‌شناسی (به صورت ساده و کلی آن) می‌گذرد؛ اما تاکنون تمام زمینه‌ها و شاخه‌های این علم که به سرعت در حال پیشرفت است، معرفی نشده است. 
بر این اساس، کتاب «انسان کنش‌شناسی‌ هرمنوتیکی، تفسیری و انتقادی» تألیف حجت‌الاسلام دکتر سیدحمیدرضا حسنی و هادی موسوی که از سوی انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در سال جاری چاپ و به علاقه‌مندان مباحث پایه علوم انسانی تقدیم شده، بر اساس اطلاعات جدید علمی نوشته شده و دارای نکات مفیدی برای پژوهشگران و اندیشه‌وران است. 
هدف این کتاب نشان دادن چیستی «مبانی انسان‌شناسی علوم انسانی» است. کارکرد «مبانی انسان‏شناسی علوم انسانی» یا به تعبیر این کتاب، «انسان ‌کنش‏شناسی» نشان دادن زمینه‌های پیدایش علوم انسانی/ اجتماعی و روش‌شناسی‌های آنها تحت تأثیر دیدگاه‌های انسان‌شناختی پارادایم‌ها است. خاستگاه آموزه‌ها، مفاهیم، روش‌ها و نظریاتی که در علوم انسانی امروز موجود است، ریشه در اندیشه‌های اندیشمندان علوم‌انسانی درباره هویت انسان دارد. «انسان‌ کنش‏شناسی» عهده‌دار ایده‏ای متافیزیکی یا علم‌النفسی و فلسفه ذهنی صرف درباره انسان نیست. طرح مباحث انسان‌شناسی علوم انسانی در موقعیتی در میانۀ فلسفه و علوم انسانی قرار دارد و در مقام پرکردن خلأیی علمی برای عبور از سرزمین فلسفه به سرزمین علوم است. بازخوانی نوشته‌های اصلی فیلسوفان علوم انسانی نشان خواهد داد آنها نه به صورت ضمنی، بلکه در بخش‌های مشخصی از نگاشته‌های خود سعی در انتقال این مطلب به جامعه علمی داشته‌اند.