حسين معيني/ اصطلاح «بستنشيني» در گذشته به پناه جستن و متحصن شدن در مأمن مورد احترام همگان گفته ميشد و بست اصطلاحاً به معنای مکان مقدس و امن بود. اين سنت در ديگر نقاط جهان و از ديرباز در ميان پيروان اديان گوناگون و ملل مختلف رايج بوده است و وجود اصطلاح «قدس» در زبان عبري و «حرم» و «حرام » در عربي به همين معنا ميباشد و ممنوعيت صيد در ايام حج، در واقع سنتي زنده و ديرپا و نوعي از رعايت حرمت بست و حرم است.
با وجود نامشخص بودن زمان پيدايش بستنشینی، اين پديده اجتماعي در جهان پيشينهاي طولاني دارد و براساس مستندات تاريخي اين سنت در ايران نيز از گذشتههاي دور وجود داشته است، اما در قالب و شيوه خاص، در عهد صفويه رونق يافته و با اين عنوان در دوران قاجاريه با روشني بيشتري ملاحظه میشود.
پيشينه بستنشيني در ايران مؤيد آن است که بقعه و بارگاه ائمه اطهار(عليهمالسلام) و امامزادگان، و برخي عالمان و اماکن منسوب به آنان و نيز مساجد و تکايا و بناهاي متبرکه و خانقاههاي مشايخ، همواره مورد احترام مردم بوده و گاهی به نشانه مصونيت و تشخيص مرز و محدوده بست، زنجيري نيز بر آستانه مدخل ورودي آن آويخته ميشده است.
بستنشيني که طریقی بود براي استشفا و طلب شفاعت و رهايي از آتش قهر الهي، به تدريج و بنا به نياز جامعه در برخي از دورهها، از امور اخروي و معنوي به مسائل اجتماعي تسري يافت، به گونهاي که پناه جستن در اين مکانهاي مقدس گاه برای احقاق حق و تقاضاي حمايت در برابر شر و ظلم حاکمان و قدرتمندان بود که مرجعي قانوني براي پاسخگويي آن وجود نداشت، يا به آن اميدي نبود. حرمت اين مکانهاي مقدس تا آنجا بوده است که سلاطين و حکام به سبب عقيده و باور قلبي، يا از سر اجبار و به تأسی از باور عمومي جامعه به رعايت اين سنت و حفظ و احترام حريم اين گونه مکانهاي مقدس و امن پايبند بودهاند.
دامنه و قلمرو مکانهاي موردنظر براي تحصن و پناهجويي به سراي بزرگان قوم و حريم مراجع بزرگ و اشخاص صاحب نفوذ ديگر نيز کشيده شد. به این ترتيب در دورههای بعد بستنشيني به صورت حرکتي اجتماعي تکرار شد و مورد قبول عام و خاص قرار گرفت، تا آنجا که شکل سنتي نافذ به خود گرفت.
ترکيب بستنشيني در دایرهالمعارف تشيع به معنای حرم و مأمن و قرق و در اصطلاح به معنای مکان واجبالاحترامي آمده است که اگر متهم و مجرمي به آن پناه برد از مجازات و تعقيب مصون است و اگر جنايتي کرده باشد با پرداخت فديه از قصاص معاف ميشود.
مستندات تاريخي حاکي از آن است که پيدايش و گسترش اين سنت در پاسخ به نياز جامعه و در واقع نشانهاي از تمايل جامعه براي اجتناب از واکنشها و تنشهاي شديد اجتماعي و ايجاد جو صلح و آرامش و دوري از اضطراب و درگيريهاي اجتماعي بوده است.
در عهد صفويه بستنشيني به دليل رشد شعائر مذهبي از رونق بيشتري برخوردار شد؛ به طوري که به نوشته نصرالله فلسفي اگر گنهکاري موفق ميشد در کاخ پادشاهي بست بنشيند، حتي شاه نيز حق اخراج او را نداشت. «فدت کاتف»، بازرگان روسي که در دوران شاهعباس صفوي از ايران ديدن کرده است، منظور از بستنشيني را پناه بردن دزدان و ديگران به مقابر بزرگان صفوي در اردبيل ميداند و مينويسد، اين عمل نوعي حمايت در برابر مجازات خطاکاران
است.
شيوه معمول بستنشيني چنين بود؛ اشخاصي که تقاضايي داشتند، در محلی امن و مقدس بست مينشستند و اعلام میکردند تا وقتي به درخواستشان رسيدگي نشود، از آنجا خارج نخواهند شد و این شیوه تا اين حد در عرف اجتماعي قابل قبول و به صورت قانوني درآمده بود.
«بستنشيني» بعدها از حالت معمول خود خارج شد و به شیوه زشتي درآمد، به طوري که حتي افراد مجرم برای فرار از مجازات از اين رسم سوءاستفاده ميکردند، تا جايي که اميرکبير به شدت از آن جلوگيري ميکرد. البته مکانهاي ديگر مثل «اصطبل شاهي» و «زير چرخ توپ مرواريد» نيز برای بستنشيني استفاده ميشد، ولي درايت و تيزبيني اميرکبير اجازه نميداد اين اماکن، محل امني براي افراد مجرم باشد؛ لذا افراد فرصتطلب، سفارتخانه دول خارجی، به ویژه روس و انگليس را پناهگاه خود قرار دادند و اين حرکت ناصواب از آن به بعد مرسوم و در جنبش مشروطه از آن استفاده شد.
به نقل «شاردن فرانسوي»، در عهد صفويه دروازه عاليقاپو در اصفهان بست به شمار ميآمده است و در دوران قاجار دو محل ديگر، يعني تلگرافخانهها و سفارتخانهها نيز به مکانهاي بستنشيني اضافه شده است. در واقع، در آن زمان دو نوع بستنشيني مذهبي و غير مذهبي وجود داشته است. بستهاي عمده مذهبي عبارت بودهاند از: حرم مطهر امام رضا (عليهالسلام)، حرم حضرت معصومه(عليهاالسلام)، حرم حضرت عبدالعظيم، مزار شاهچراغ، مسجد شاه تهران، برخي از تکيهها و خانه برخی از علماي معتبر از جمله امام جمعه تهران.
تاريخچه بستنشيني حاکي از آن است که با وجود اهميت و قداست بست و بستنشيني، گاهي بست شکسته ميشد. از جمله نوشتهاند که اميرکبير، سالار را که در خراسان سر به شورش برداشته بود و پس از شکست از حسامالسلطنه با يارانش در حرم حضرت رضا(عليهالسلام) بست نشسته بود، از بست بيرون کشيد و به مجازات رسانيد، يا اينکه عمال ناصرالدين شاه سيدجمالالدين اسدآبادي را از بست حرم عبدالعظيم خارج کرده و به ديار عثماني تبعيد کردند، يا به نوشته ادوارد پولاک حاجميرزا آقاسي تمام بستها را تعطيل کرد.
با اين حال، سنت بستنشيني همچنان پايدار ماند و به ویژه در انقلاب مشروطه اهميت چشمگيري يافت و در مهاجرت صغري و کبراي آزاديخواهان و پس از آن به گونهاي ديگر و بيشتر با عنوان تحصن تا سالهاي سال اين سنت همچنان برجاي ماند. در اوايل دوره پهلوي نيز اين رسم وجود داشت و جوانان شهري و روستايي براي گريز از خدمت نظام وظيفه (که به تازگي برقرار و اجباري شده بود) در بازار و قهوهخانههاي مجاور حرم عبدالعظيم در بست و تحصن قرار ميگرفتند.
در سفرنامهها، به ویژه سفرنامههاي جهانگردان غربي اطلاعات بسیاری درباره بستنشيني وجود دارد. که گاهی با تحسين و احترام، يا تعجب از آن ياد کردهاند و گاهی به دليل نداشتن اطلاع به ذکر مطالبي تأملبرانگیز پرداختهاند. «ادوارد پولاک» نوشته است: «امامزاده شاهزاده عبدالعظيم نزديک تهران و بقعه امام رضا(عليهالسلام) واقع در مشهد، دو موضعي است که شخصاً ديدار کردهام.» وي درباره بستهاي مشهد مقدس چنين ادامه داده است: «سراسر مشهد براي کساني که از نظر دزدي، اختلاس و حتي ضربه منجر به مرگ تحت تعقیبند، بست محسوب ميشود و پناهندگان در اينجا خود مهاجرنشيني را تشکيل دادهاند و بدون هيچ رادع و مانعي به کسبوکار مشغولند و حتي کسي نميتواند آنها را به استرداد مال مسروقه وادارد. اما آدمکشان سرشناس و خيانتکاران و وطنفروشان، يعني کساني که شاه به ثروت آنان چشمداشت دارد، فقط در صحن ميتوانند پناه بجويند. ولي هر گاه در نقطهاي دورتر، مثلاً در داخل حوزه ديده شوند، فقط به فرمان (متوليباشي) ميتوان آنها را دستگير و خارج کرد، نه به دستور دولت، و در داخل بقعه هيچ کسي را نميتوان دستگير کرد. حداکثر کاري که ميتوان کرد اين است که متوليباشي مانع از رساندن مواد غذايي به فرد جنايتکار گردد، تا جايي که گرسنگي او را ناگزير به خارج شدن از آن مکان مقدس کند. معهذا بست چنان مورد احترام خاص مردم است که با وجود نهي متوليباشي، باز مردم متدين يافت ميشوند که به اين پناهنده غذا برسانند. عفو گرفتن براي پناهندگان، يا بازخريدن کيفر آنان کاري است که در نظر مردم صواب دارد.»
کلنل ييت در این باره نوشته است: «کسي که بست مينشيند ديگر از هر گزندي مصون است و ميتواند آن قدر در آنجا بماند که به نتيجه مطلوبي در مورد جوابگويي طرفهاي خود برسد. حتي شاه نميتواند کسي را که به حرم پناهنده شده است از آنجا بيرون بياورد. او در پناه نفوذ و قدرت روحانيون قرار ميگيرد و از اذيت و آزار مصون ميماند.»