عبدالله نوریگلجایی/ شناخت جریانهای فکریـ فرهنگی ایران معاصر و بررسی فراز و فرود آنها اهمیت دارد و برای زندگی سیاسی و اجتماعی امروز ما راهگشاست؛ لذا از این شماره بازشناسي و فهم انديشه و عملکرد انجمن حجتيه، که با رويکرد فکریـ فرهنگي براي مقابله با فرقه گمراه بهائيت و پاسخگويي به شبهات آن به صحنه آمد، در دستور کار ستون جریانشناسی نشریه قرار خواهد گرفت و تلاش خواهد شد در سلسله مقالاتی تاریخچه، زمینههای شکلگیری و سپس مبانی، اصول، دیدگاهها و نقش این انجمن در تحولات سياسيـ اجتماعي ايران پیش و پس از انقلاب اسلامی بررسی شود.
چرایی تکوین انجمن حجتیه
در میانه دهه 1320 ش، انجمن خيرية حجتية مهدويه به رهبري شيخمحمود تولاييزاده، معروف به شيخمحمود حلبي شکل گرفت. اين انجمن نخست با رويکردي فرهنگي براي پاسخگويي به شبهات بهائيت به صحنه آمد، با اين تفکر که در پرتو اسلام و تعاليم الهي از مباني و ارزشهاي آن دفاع کند. انجمن در آغاز حرکت خود توانست رضايت بسياري از عالمان، از جمله آيتالله بروجردي و امام خميني(ره) را جلب کرده و از آنان سهم امام دريافت کند؛ اما به تدريج با انتشار افکار و عقايد آن در زمينة مداخله نکردن در مسائل سياسي و حکومتي و همچنين همکاريهاي آنان در زمينههاي گوناگون با ساواک، با مخالفت بسياري از عالمان، از جمله امام راحل مواجه شد. این انجمن که منشأ و علل انحرافات، مفاسد و همچنين اجرا نشدن احکام اسلامي را حضور فرقة بهائيت در جامعه ميدانست، علیه بهائيان مبارزه کرد و با اقداماتي همچون پرورش مبلّغ و انتشار کتاب و مقاله، کوشيد با آنان مبارزه کند.
اين برداشت انجمن حجتيه، که عامل انحطاط جامعه را بهائيان ميدانست، تا اندازهاي درست مينمود؛ ولي به دليل ضعف و نارسايي بنيادي در مباني شناختي و نظري، دچار ابهام و سردرگمي شد و از نيل به هدف اصلي که مبارزه با نظام منحط پادشاهي پهلوي در پي گسستن آرمانهاي ديني و ترک فضايل اخلاقي بود، بازماند تا در واقع، آنچه انجمن حجتيه بر آن تأکيد ميکرد، مظاهر و تجلي فساد و گمراهي باشد، نه مبارزه با ريشههاي فساد و تباهي.
تاریخچه و زمینههای شکلگیری
انجمن حجتیه با نام حجتالاسلام والمسلمين شيخمحمود حلبي عجین و شناخته شده است. وی در سيزدهم جماديالاولي1318 قمري در مشهد به دنيا آمد و دروس حوزوی را در همین شهر گذراند. مرحوم حلبي که در دورة نخست، افزونبر فقه و اصول، به فلسفه نيز علاقة وافري داشت، به تدريج به مکتب معارف مشهد که ميرزامهدي غروي اصفهاني بنياد گذاشته بود، گرويد و با وجود دانشي که تا آن زمان کسب کرده بود، نزد وي شاگردي کرد. وي افزون بر حضور در درس خارج اصول او، در درس معارف الهيه نيز براي چهار سال شرکت کرد و تقريرات درس استاد را نوشت. بعدها خود به تحصيل درس معارف الهيه پرداخت که آثاري از آن نيز بر جاي مانده است.(۱)
حلبی پس از شهريور 1320، به کارهاي تبليغي در قالب منبر روی آورد و در اين کار، مهارت و شهرت خاصي به دست آورد.(۲) وي در آن زمان در مشهد يک روحاني سياسي فعال شناخته ميشد؛ اما به دليل سرخوردگي از مسائل سياسي، اين شهر را رها کرد و به تهران رفت و مدت يازده سال، حتي براي زيارت به مشهد برنگشت. او در تهران نيز مجالس خطابه را ادامه داد. در آن دوران، فعاليت بهائيان در سراسر ايران گسترش يافت و مرحوم حلبي که متأثر از مرحوم آيتالله شيخاحمد شاهرودي و آثار وي در ردّ بهائيت بود،(۳) اين شيوه را سياست اصلي خود قرار داد که اين کار نيز عاملي براي دوري وي از سياست شد. او با همکاري جمعي از دينداران انجمن «خيرية حجتية مهدويه» را پايهريزي کرد که در سال 1336 دولت وقت آن را به رسميت شناخت. انجمن به فعاليت فرهنگي برضد فرقة بهائيت پرداخت و کوشيد افزون بر جمعآوري اطلاعات، براي مقابله با بهائيان و تبليغات آنان نیرو تربیت کند. شيخمحمود حلبي در سوابق مبارزاتي خود بر ضد بهائيت، ديدگاهها، مواضع و عملکردهاي گوناگوني در قبال رژيم طاغوت، نهضت امام خميني(ره) و... داشت که در مباحث بعدي به طور مبسوط آن را شرح میدهیم.
پس از دهة1320 با رونق فعاليت فرقة بهائيت، نفوذ روزافزون در عرصة حکومت و در ميان مردم، به ويژه جوانان در کانون توجه سران آن قرار گرفت. يکي از مراکز مورد هدفگذاری آنها، نفوذ در حوزههاي علميه بود. بهائيان بسيار کوشيدند به درون حوزهها راه يابند و با اين روش به جذب مبلغ دست بزنند؛ اما اين تلاشها از همان آغاز راه با مخالفت شديد علما روبهرو شد. بر همين اساس، علما با استفاده از شيوه وعظ و منبر و ايراد خطابه کوشيدند، ترفندهاي عناصر بهائي را خنثي کنند. با همة اين تلاشها، بهائيت توانست به موفقيتهايي در اين زمينه دست يابد. دلايل اين موفقيت را ميتوان در حمايت سياسي قدرتهاي استعماري بيگانه از اين فرقه جستوجو کرد. همچنين، با انسجام خاصي که تشکيلات بهائيت داشت، فعاليتهاي خود را سازماندهي کرده و مانند يک حزب عمل ميکرد؛ ولي در مقابل، تشکل و سازمان خاصي در روحانيت شيعه وجود نداشت که مخصوص مقابله با فعاليت بهائيان باشد. به همين سبب، تعدادي از روحانيون و اقشار مذهبي براي مبارزه و مقابله با ترويج بهائيت، مراکز علمي و فرهنگي تشکيل دادند، که از مهمترين آنها گروه مؤتلفة اسلامي در مشهد بود.(۴)
شيخمحمود حلبي نيز که در اين [گروه ائتلافي] عضويت داشت، در ابتدا روحاني هيئت مسلمبنعقيل بود و هر سال در روزهاي پیش و پس از نيمة شعبان، در خيابان گوهرشاد که محل سکونت عدهاي از بهائيان بود، مراسم باشکوهي را برپا کرده و تبليغات مختلفي را انجام ميداد؛ اما با اين حال، شاهد گستردگي روزافزون اين فرقه در شهرهاي مختلف بود.(۵)
مبارزه با بهائيت سبب شد، شيخمحمود حلبي وجود تأسیس سازمان و تشکيلات منسجمي را که با نفوذ بهائيت در شهرهاي گوناگون مبارزه کند، ضروری بداند. در چنين شرايطي انجمن ضد بهائيت را تشکيل داد و فعاليتهاي خود را برضد بهائيت آغاز کرد.
عدهاي نيز زمينة شکلگيري انجمن حجتيه را در شرايط سياسي و اجتماعي آن دوره ميدانند؛ زيرا پس از کودتاي 28 مرداد 1332 که به شکست نهضت ملي انجاميد، بسياري از مبارزان سياسي و مذهبي از ادامة فعاليت بازماندند. شرايط آن دوران بهگونهاي بود که راه براي هرگونه فعاليت برضد حکومت بسته بود؛ افزون بر آن، بسياري از افراد دچار يأس و نااميدي شده، خانهنشين بودند. در چنين شرايطي، بخشي از نيروهاي مذهبي به فعاليتهاي غيرسياسي و به ویژه فرهنگي و مذهبي روي آوردند. در اين ميان، شيخمحمود حلبي نيز خود را از عرصة سياست کنار کشيد. وي با اينکه در فهرست کانديداهاي مجلس هفدهم شوراي ملي قرار داشت(۶) و خانة او محل رفتوآمد نيروهاي منتسب به جبهة ملي بود، تصميم گرفت در امور سياسي دخالت نکند که اين تصميم، خود سبب ايجاد اختلاف در ميان افراد جبهة ملي در شهر مشهد شد.
پس از بروز اختلاف در ميان سران نهضت، وي زادگاه خود را ترک و به تهران مهاجرت کرد و در خيابان لرزاده و ميدان حسنآباد، محفلي با عنوان انجمن ضد بهائيت تشکيل داد که در سال 1336 نام «انجمن حجتيه مهدويه» را به خود گرفت(۷) که در واقع تداوم تشكيلات ضد بهائيتی بود كه در مشهد فعاليت داشت؛ ولي از سال 1336 به بعد، به نام انجمن حجتيه توسعه یافت و شعبي در همة مراكز استانها تأسيس کرد.(۸)
پینوشتها
۱ـ تقی طباطبايي، مجالس شبهاي جمعه، قم: محلاتي، 1389، ج5، ص۳۴۸ـ۳۴۲.
۲ـ عبدالعلي معصومي، گفتوگو با طاهر احمدزاده، در چشمانداز ايران، ش2، مهر و آبان 1378، ص33.
۳ـ همان. ۴ـ همان.
۵ـ رسول جعفريان، جريانها و سازمانهاي مذهبي ـ سياسي ايران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1391، ص107.
۶ـ همان، ص106. ۷ـ همان.
۸ـ حسن پناهي، «سياستگريزي و ترويج جدايي دين از سياست»، روزنامه جمهوري اسلامي، 9/8/1381، ص4