عبدالله نوریگلجایی/ در شماره نخست سلسله مقالات مرتبط با جریانشناسی انجمن حجتیه، به دلایل و زمینههای شکلگیری آن اشاره کردیم؛ اما شناخت دقیقتر جریانهای فکری و فرهنگی در گرو بازنمایی و بازشناسی بنیادها و مبانی فکری مؤسسان و حامیان آنهاست؛ از این رو در این شماره مبانی فکری انجمن حجتیه را بررسی میکنیم.
مکتب تفکیک
مسائل فراوان و گاهی پر دامنهای در مبانی فکری انجمن اعم از هستيشناسي، معرفتشناسي، خداشناسي، جهانشناسي و معادشناسي وجود دارد که به بررسی و مطالعه عمیق در اختلافنظرها و اتفاقنظرها بین مکاتب اخباریگری، تفکیک و مکتب فلسفی و عقلی نیاز دارد؛ اما در این مجال، به طور مجمل به گوشهای از مبانی معرفتشناسی این انجمن که متأثر از مکتب تفکیک و عقاید مرحوم حلبی است، بسنده میشود.
بسياري از مواضع و عملکردهای انجمن حجتیه در مقاطع گوناگون، به ویژه پيش از انقلاب اسلامي، از پیشفرضها و برداشتهاي خاص از متون ديني نشئت گرفته است. در تشريح مباني فکري حجتيه بايد به اين نکته توجه داشت که شيخ محمود حلبي، مؤسس اين انجمن، از ملازمان و مروجان بياني و قلمي استاد خويش مرحوم آيتالله ميرزامهدي اصفهاني بوده که از بنيانگذاران مکتب تفکيک است. بنابراين، آنچه بايد مد نظر قرار گيرد، اين است که شاکلة فکري انجمن در مباحث عقلي و نقلي، به نوعي برگرفته از مکتب تفکيک است(۱) که در مشهد ايجاد شد.
بنيانگذاران اين مکتب معتقدند، باید ميان روشهاي گوناگون دسترسي به حقايق، جدايي انداخت. در حقيقت، قائل به تفکيک روشهاي گوناگون معرفتشناختي هستند. آنان به شدت به روش معرفتي ملاصدراي شيرازي اعتراض ميکنند و روش او را موجب خلط روششناختي ميدانند. اين مکتب در گذشته و بيشتر با عنوان «مکتب فکري خراسان» شهرت داشت. عنوان «مکتب تفکيک» را محمدرضا حکيمي پيشنهاد کرد که پذيرفته شد.(۲)
بر همین اساس، انجمن حجتيه معتقد است معرفت فطري در محدوده مباني فقهي تعریف میشود و معرفت اکتسابي به آن راهي ندارد. شيخ محمود حلبي در اينباره مينويسد: «اساس شريعت مبتني بر معرفت فطري بوده و معرفت اکتسابي در آن راه ندارد. پس، کسي که بر لزوم معرفت اکتسابي برهان ميآورد، در حقيقت دليلي براي ابطال و انهدام اسلام آورده است.»(۳)
نفی روش عقلانیـ فلسفی
افزون بر اين، این انجمن شناخت معارف دين از مسير مباني فلسفي را نميپذيرد. از نظر آقاي حلبي، روش عقلاني به مثابه يکي از ابزارهاي معرفتي پذيرفتني نيست: «شناخت معارف دين از طريق مباني فلسفي، اشتباه بوده و بين نظر دين و نظريات فلسفي در همه موارد، تباين و اختلاف وجود دارد.»(۴)
شيخمحمود حلبي کوشيد از عقلِ اصطلاحي فاصله بگيرد و روش فلسفي را براي استفاده از عقل کنار بگذارد؛ ولي به دليل لزوم توجه به عقل، راه ديگري براي خود ابداع کرد تا با تعقلگرايي عقايد خود را تضمين کند. این ابداع مبتنی بر اخباريگري بود؛ همچنين در مقام عمل، خواسته يا ناخواسته، ظاهرگرايي اشعري را روش عمل خود قرار دادند و درباره عقل، دچار نوعي مغالطه شدند. با آنکه حجتيان عقل را به معناي متداول آن نميدانند؛ اما معتقدند شيوة فکريشان از اخباريها جداست و به ظاهرگرايي اشعري عمل نميکنند.
در نهايت بايد گفت، آنچه در همة زمانها ميان دانشمندان گوناگون (متکلمان، فلاسفه، عرفا، اخباري و اصولي) متداول بوده، مخالف با معنايي است که اين انجمن آن را تفسير صحيح و منظور شريعت ميداند.
چالش اشتراک لفظي عقل
شايد اين سؤال مطرح شود که چطور گروههايي مانند انجمن حجتيه، در قبال عقل چنين رويکردي دارند؟ آيا اختلاف در پذيرش عقل، در مباني فکري آنان ریشه دارد؟ در پاسخ بايد گفت که اساس اين تفکر به دليل اشتراک لفظي عقل در متون ديني است؛ به گونهای که گاه به موجودات مجرد (فرشتگان) و گاه به نيرويي که انسان از آن براي درک موضوعات پيرامون خود بهره ميبرد، عقل گفته ميشود. در واقع، آنان عقل را موجود خارجي ميدانند که به خودي خود، اعتباري در کسب معارف الهي ندارد و در کنار روح، سبب ادراک انسان ميشود. اين معنايي که حجتيه از عقل در نظر گرفته و ملاکي براي اعتبار آن قرار داده است، هم با نظر دانشمندان و هم با مباني ديني مغاير است.
از ديدگاه فيلسوفان، صحيح نيست عقل را فقط در درک کليات منحصر بدانيم؛ زيرا از ديدگاه آنان «عقل» واژهاي است مشترک لفظي و بر معناهاي متعددي اطلاق ميشود. بنابراين، بيان ديدگاه دربارة يک معناي خاص از عقل، بدون توجه به معاني ديگر آن، از نظر ادبي صحيح نيست و حجتيه چنين اعتقادي نداشتند و فقط يک وجه از معناي عقل را مد نظر قرار ميدادند. در واقع، ويژگيهايي که اين ديدگاه براي عقل در نظر گرفته است، برداشتي نادرست از متون ديني و تطابقنداشتن اين مدعا، با محتواي دين است؛(۵) زيرا خداوند متعال در قرآن کريم، انسان را به عقل ميخواند و تعقل نکردن را معيار بسياري از انحرافهاي بشري معرفي ميکند. خطابهايي، مانند «اَفلا تَعقِلون» (بقره: 4) و «وَلا يحيطوُنَ به عِلماً» (طه: 110) گواه اين ادعاست. افزون بر اين، در رواياتي که از ائمه معصوم(ع) وجود دارد، همگي بر وجود قوة عاقله در انسان دلالت دارد که وسيلة تشخيص درست از نادرست شمرده ميشود. بنابراين، انسان در مقام موجودي که عاقل است و فعل او نيز ناشي از عقل اوست، شخصي «عاقل» خطاب قرار ميگيرد.
عقل و شرع دو بال هماهنگ در اسلام
با پيروي از مکتب اسلام درمييابيم عقل و روش عقلي در فهم دين معتبر است و در واقع، عقل و شرع دو بال هماهنگ هستند که ميتوانند انسان را به هدف خود برسانند. قاعدة ملازمة بين حکم عقل و حکم شرع دليلي بر جايگاه عقل و روش عقلي در دين اسلام است؛ يعني عقل ميتواند به تنهايي قانون کشف کند و از طرفي ميتواند قانون وضعشده را مقيد سازد. شهيد مطهري دربارة اعتبار عقل در اسلام مينويسد: «عقل در فقه اسلامي، هم ميتواند خود اكتشافكنندة يك قانون باشد و هم ميتواند قانوني را تقييد و تحديد كند يا آن را تعميم دهد. همچنین ميتواند در استنباط از ساير منابع و مدارك، مددكار خوبي باشد.»(۶)
جريان عقلانيت اسلامي که خود را تداوم اسلام اصيل ميداند، معتقد است اصالتي که اسلام به عقل ميدهد، هيچ دين و مکتبي نداده است. متفکران اين جريان معتقدند، هرگز نميتوان نقش عقل در فهم دين را ناديده گرفت؛ زیرا گزارههاي ديني با عقل فهميدني و درکپذيرند. شهيد مطهري درباره اصالت عقل در اسلام مينويسد: «شما هيچ دین و هيچ كتاب آسماني را پيدا نميكنيد كه به اندازة اسلام براي عقل ارزش و اصالت قائل شده باشد.»(۷)
آنچه بر اعتبار عقل و روش عقلي در فهم دين صحّه میگذارد، شناخت و باور اصول دين است. اصول دين حيطة انحصاري عقل است و بايد به وسيلة عقل اثبات شود. البته ذکر اين نکته ضروري است که در دامنة اين تفکر، عقلگرايي افراطي (مانند معتزليان) مردود بوده و عقلگرايي معتدل به اين معناست که به انگيزه اعتبار عقل، حريم دين را کاهش نميدهد. همچنين، به منظور قداست حفظ دين، ارزش و اهميت عقل را ناديده نميگيرد؛ بلکه عقل و وحي را طريقي براي رسيدن به حقيقت ميداند.(۸)
همچنين نبايد اين نکته را فراموش کرد که انجمن حجتيه از وجود بزرگان و علمايي که در وادي مسائل فکري و اعتقادي صاحبنظر باشند، بيبهره بود. بيشتر اعضاي انجمن، اولاً در حوزة علوم ديني فعاليت نداشتند و مشغول حرفههاي ديگري بودند؛ ثانياً روحانيون اندکي که جزء اعضاي انجمن شناخته ميشوند، در مباني فکري و اعتقادي صاحبنظر نبودند، به گونهای که همة اعضاي انجمن حجتيه مروجان عقايد و تفکرات حلبي بودند. بنابراين، در بررسي مباني فکري انجمن حجتيه، چارهاي جز بررسي عقايد و مباني فکري و فرهنگي شيخمحمود حلبي نيست که مطالعه در این باره را به خواننده واگذار میکنیم.
_______
پینوشتها:
۱ـ محمدرضا ارشادينيا؛ از مدرسة معارف تا انجمن حجتيه و مکتب تفکيک؛ قم: بوستان کتاب، 1386، ص21.
۲ـ محمدرضا حکيمي؛ مکتب تفکيک؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375، ص14.
۳ـ اساس الشريعه علي المعرفهْ الفطريهْ لا الاکتسابيه فاذن من يقيم البرهان علي لزوم معرفهْ الاکتسابيه ففي الحقيقهْ يبرهن علي ابطال الاسلام و هدمه (همان، ص48).
۴ـ مخالفهْ نتايج هذه المباحث الفلسفيه بالصراحهْ و الوضوح مع متواترات الکتاب و السنهْ و مضادتها البينهْ والظاهرهْ مع مسلميات الشريعهْ السلاميهْ في مسائل عديدهْ (همان، ص۳۳ ـ ۳۲).
۵ـ محمدرضا ارشادينيا؛ همان، ص32.
۶ـ مرتضي مطهري؛ مجموعهآثار؛ تهران: صدرا، 1381، ج3، ص189.
۷ـ همان، ج21، ص 484.
۸ـ محمدرضا ارشادينيا؛ همان، ص31.