عبدالله نوریگلجایی/ در شماره پیشین با دیدگاه انجمن حجتیه درباره نفی تشکیل حکومت اسلامی آشنا شدیم. هدف این نوشته، بررسی استنادات روایی آنها در نفی حکومت اسلامی است که با توسل به احادیث غیر موثق و ضعیف از نظر سند و دلالت به این امر مبادرت و اصرار میکنند.
احادیث دستاویز انجمن حجتیه
انجمن حجتيه در توجيه دوري از مبارزه و مخالفت با تشکيل هر حکومت اسلامي در زمان غيبت امام زمان(عج)، احاديثي را دستآويز قرار ميدهد؛ همچون اين حديث امام صادق(ع) که ميفرمايند: «ما َخرَجَ وَ لَا يخرُج قائِمُنا اَحَد لِيدفَع ظُلماً او ينعَش حَقاًِ الّا اِصطَلمَته البَليه وَ کَانَ قيامَه زيادَه في مَکروهِنا و شيعَتِنا»؛ تا ظهور امام قائم(عج) ما زمانش فرا نرسد، خروج نکرده و نخواهد کرد احدي از ما براي دفع ظلم و جور آنها و اقامة حق، جز آنکه مبتلا به قتل و شهادت بشود و هر که قيام کند، جز آنکه بر غم و اندوه ما و شيعيان ما بيفزايد، کاري از پيش نبرده است.1
همچنين به روایت ابوجَعْفَرِ: «کُلُّ رَايهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ رَايه القَائِمِ(علیهالسلام) صَاحِبُهَا طاغُوتٌ»؛2 ابوعَبدالله: «کُلُّ رايهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قيامِ الْقائِمِ(علیهالسلام) فَصاحِبُها طَاغُوتُ يعْبُدُ مِنْ دُونِ اللهِ عَزَّ وَ جَلّ»؛3 ابوجعفر: «کُلَّ رَايهٍ تُرفَعُ قَبلَ رايه اَلقائمِ(علیهالسلام) صاحِبُها طاغُوتٌ». استناد میکنند.4
اين روايات به معنای آن است که هر پرچمي پيش از قيام قائم بلند شود، صاحب آن طاغوت است. آنها از اين احاديث و روايات شريف استنباط ميکنند که قيام و مبارزه، مقبول اهل بيت(ع) و امام قائم نيست و به شکست ميانجامد. بر همين اساس، در اين بخش از گفتار به ادلهاي اشاره ميکنيم که نشان ميدهد اين روايات از نظر سندي و دلالتي چندان معتبر نيست و نميتوان به آنها استناد کرد.
روایت نخست: هر چند علامه مجلسي این روايت را موثق ميداند،5 ولي بايد دانست که سند آن اشکال دارد؛ در اين سند، از حسينبنمختار نام ميرود که وثاقت او تأييد نميشود. شيخ طوسي به عدم وثاقت و واقفي بودن6 او تصريح ميکند. بر همين اساس، علامه حلي، او را ضعيف شمرده و مرحوم محقق حلي، در کتاب المعتبر، روايتي ميآورد و سپس ميفرمايد: اين روايت، ضعيف است؛ زيرا در سند آن، حسينبنمختار واقع شده است. جمع ديگري نيز مانند مرحوم شيخ بهايي در کتاب مشرقالشمسين، اين فرد را واقفي مذهب دانستهاند.7
روايت دوم: در سند آن عليبنابيحمزه بطائني است. وی از بنيانگذاران مذهب انحرافي «واقفيه» است. ابنالغضائري گفته است: «ابن ابيحمزهـ لَعَنَهُاللهـ اَصلُ الَوقف و اَشَدُ الخَلق عداوة للولي مِن بَعدَ ابي ابراهيم(ع)؛ خدا او را لعن کند! او اساس واقفيه است. او دشمنترين خلق نسبت به عليبنموسيالرضا(ع)، امام(ع) پس از حضرت کاظم(ع) است.»8 مرحوم علامه حلي در اينباره ميفرمايد: «او بسيار ضعيف است. وي به نقل از عليبنحسن فضال، دروغگو و متهم است.»9 مرحوم آقاي خويي، شش وجه براي اثبات عدم وثاقت او نقل ميکند، ايشان در ابتدا میفرمایند: «معروف اين است که ايشان، ضعيف است ... فَلاَيمکِنُ اَلحُکمَ بِوِثاقَتِهِ وَ بِالنَتيجِةِيعامِلُ مَعَهُ مُعامِلِة اَلضَعف» ممکن نيست ما حکم به وثاقت او کنيم.10
روايت سوم: در سند اين روايت از فردي به نام عليبناحمد بندنيجي نام برده ميشود که گفتهاند او ضعيف و تناقضگوست و نبايد به سخنان اين فرد توجه کرد. علامه حلي نيز در قسمت دوم کتاب رجال خود از اين فرد نام ميبرد و او را ضعيف و تناقضگو ميشمرد: «لا يلتَفت اِليه»11؛ بنابراين، همة طرق اين روايات، اشکال سندي دارد و قابل اعتماد نيست.
تأملی بر مفهوم
و استنتاجات روایات
بررسي روايات مذکور نشان ميدهد، سران انجمن در فهم و استنباط این احادیث راه به خطا برده یا از نظر ادراک غرض شارع دچار کجفهمی شده یا مغرضانه از پذیرش فهم صائب شانه خالی کردهاند. در حالی که بررسی این روایات حاکی از مقاصد زیر است:
۱ـ مراد از «بيرق» در روايت، بيرقي است که در برابر حضرت ولي عصر(عج) قرار گيرد، نه بيرقي که به ايشان و ولايتشان دعوت کند. دليل اين توجيه، ذيل روايت مذکور و روايتي است که قيد «رايه ضلاله؛ پرچم گمراهي» دارد.
۲ـ مراد عَلَم و پرچمي که با دروغ به عنوان مهدويت افراشته شود و درصدد تخريب چهرة آن حضرت باشد. چنانکه در طول تاريخ افراد بسياري به نام حضرت مهدي(عج) و حمايت از ايشان قيام کردند؛ ولي گذشت زمان آنان را رسوا کرد. امام خميني(ره) در اينباره ميفرمايند: «ايناني که ميگويند: هر عَلَمي بلند بشود و هر حکومتي، خيال کردند که هر حکومتي باشد، اين برخلاف فرج است. اينان نميفهمند چي دارند ميگويند... حکومت نبودن، يعني اينکه همة مردم به جان هم بيفتند، بکشند؟... اگر فرض ميکرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند؛ همه را به ديوار ميزديم. براي اينکه خلاف قرآن است؛»12
۳ـ ممکن است اين روايتها درباره خبرهاي ظهور ولي عصر(عج) و نشانههايي از ظهور باشند؛ به این صورت که بگويند: «عَلَمهايي که به عنوان امامت پيش از قيام قائم برپا ميشود، باطل است؛ يعني روايت مورد خاص را ميگويد؛ بنابراين، اطلاق ندارد.»13
۴ـ بر فرض پذيرش ظاهر روايات، باز هم اين روايات قابل اعتنا نيست؛ زيرا در مقابل اين روايات آيات فراواني وجود دارد که به قيام و جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهي از منکر و مقابله با طاغوت فرمان ميدهد؛ افزون بر اين، بسياري از روايات به امر به معروف و نهي از منکر و قيام در راه خدا فرا ميخوانند.
آموزهها و قوانين فراوان حکومتي که در قرآن و روايات از آن ياد ميشود، به زمان خاصي محدود نمیشود. امام خميني(ره) در اين باره ميفرمايند: «ممکن است صدها هزار سال ديگر (بگذرد) و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشريف بياورد و در طول اين مدت طولاني آيا احکام اسلامي بايد زمين بماند و اجرا نشود و هرکه هرکاري خواست بکند؟ آيا قوانيني که پيامبر اسلام(ص)، در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراي آن، 23 سال زحمت طاقتفرسا کشيد، تنها براي مدت محدودي بود؟ آيا خداوند اجراي احکامش را به دويست سال محدود کرد؟ آيا پساز غيبت صغري، اسلام ديگر همه چيزش را رها کرده است؟»14
۵ـ همچنين، آن دسته از ادلة عقلي و نقلي که بر اثبات ولايت فقيه دلالت دارند، مانند روايات ابوخديجه و عمربنحنظله و غيره، ثابت ميکند که قيام و حکومت ديني پیش از ظهور حضرت ولي عصر(عج) لازم و ضروري است؛ هر چند نتوانند عدل مهدوي را تحقق بخشند؛ ولي ميتوانند درصدي از احکام اسلامي را اجرا کرده و زمينه را براي ظهور آن حضرت فراهم کنند. همين تفکر و طرز برداشت سبب شده است از همة دعوتهاي خداوند متعال در قرآن کريم و اهل بيت(ع) عصمت، در موضوعات گوناگون، از جمله امر به معروف و نهي از منکر يا دفع شر و ظلم چشمپوشي کنند و از پيکار با هر جريان باطل بپرهيزند.
در پايان بايد گفت، اين دسته از روايات، هيچ دلالتي بر طاغوتي بودن قيامهاي حق و تشکيل حکومت عادلانه ندارد؛ بلکه در خود روايت، قرينهاي است مبني بر اينکه مراد از قيام طاغوتي، قيامهايي است که در مسير خدا و اهلبيت(ع) نباشد و آن قرينه، ذکر کلمة «طاغوت» و جملة «يعبدُ مِن دونِ الله» است. مؤيد اين مطلب، روايت ديگري است که ميگويد: «وَ مَنْ رَفَعَ راية ضلالة فصاحبها طاغوت»؛ هرکسي پرچم ضلالت را برافرازد، صاحبش طاغوت است.15
پینوشتها:
ـ امام سجاد(ع)، صحيفة سجاديه، تهران: فيضالاسلام، 1366، ص 12.
2ـ ابوجعفر محمّدبنيعقوب کليني، الکافي، بيروت: دارالتعارف، 1401 ق، ج 8 ، ص 295.
3ـ محمد نعماني، الغيبه، تهران: مکتبه الصدوق، 1397 ق، باب 5، ص 114.
4ـ محمدتقي شوشتري، قاموسالرجال، تهران: مؤسسة نشر اسلامي، 1379، ج 7، ص 363 .
5ـ محمدباقر مجلسي، مرآه العقول في شرح اخبار آل الرسول، نجف: دار الکتب الاسلاميه، 1391، ج 26، ص 325.
6ـ برخي شيعيان امامان را کمتر از دوازده نفر ميدانند که «واقفيه» از آن جملهاند. در بيشتر موارد، منظور از «واقفيه» کساني است که در امام کاظم(ع) توقف کردند. (محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، همان، ج 37، ص 15).
7ـ عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، مؤسسة آلالبيت، 1389، ج 1، ص 344.
8ـ همان.
9ـ محمدتقي شوشتري، همان، ص 363.
10ـ همان.
11ـ عبدالله مامقاني، همان، ج 2، ص 268.
12ـ سيدروحالله موسويخميني(ره)، صحيفة امام، همان، ج 21، ص 16 ـ 17.
13ـ همان، ص 18.
14ـ همو، ولايت فقيه، ص 30.
15ـ محمدتقي شوشتري، همان، ص 46.