عبدالله نوریگلجایی/ انجمن حجتيه در مقام گروهي که اعضاي آن اجازة دخالت در امور سياسي را نداشتند و هدف از شکلگيري خود را فعاليتهاي فرهنگي با تأکيد بر ضديت با بهائيت معرفي میکردند، از حمايت برخي سازمانها، گروهها و افرادی با انگیزههای متفاوت بهرهمند شد؛ از آن جمله ميتوان به حمايتهاي شاه، ساواک، جبهة ملي و سازمان منافقين اشاره کرد؛ افزون بر اين، به دليل فعاليتهاي مذهبي اين گروه و به نوعي مبارزه با فرقة بهائيت، حتي بعضي از علما و روحانيون در برههاي، آنها را از حمايت خود بهرهمند کردند.
انگیزههای شاه
در حمایت از انجمن حجتیه
از جمله افرادي که به طور مستقيم و غير مستقيم از انجمن حجتيه حمايت ميکرد، شخص شاه بود؛ به گونهای که آشکارا در گزارش يکي از منابع ساواک آمده است: «... اين انجمن يک سازمان سياسي نيست و دولت نيز آن را تأييد نموده و شاهنشاه آريامهر هم از تشکيل آن ابراز رضايت فرمودهاند.»1
ممکن است اين پرسشها مطرح شود که چنين گروهي که ماهيت ديني و مذهبي و ضمانت آيتالله خوانساري و مرحوم فلسفي را داشت، چگونه براي مبارزه با فرقة بهائيت اجازة تأسيس گرفت و بعد از مدتي حمايت شاه را به دست آورد، درحالي که شاه خود حامي بهائيان بود و اطرافيان وي که از مسئولان تراز اول کشور بودند، از فعالان فرقة ضالة بهائيت شمرده ميشدند؟ رژيمي که چندان با فعاليتهاي مذهبي ميانهاي نداشت و بايد در برابر انجمن نيز موضع ميگرفت، چگونه مؤيد انجمن شد؟
پيش از قيام امام خميني(ره) بخش مهمي از انجمن دربارة سياست بر اين باور بودند که تضعيف شاه شيعه به زيان اسلام است؛ به گونهای در محافل خود ميگفتند: مصلحت نيست با شاه شيعه در شرايطي که کمونيستها در يک طرف قرار دارند و غرب حاکم بر کشور است، مبارزه کنيم و اقتدار او را در عرصههاي داخلي و بينالمللي کاهش دهيم. در واقع، مسئولان انجمن اين تفکر را داشتند که هر گونه مبارزه با استعمار و استبداد نه تنها سودي ندارد، بلكه ماية نيرومندي و پيشرفت بهائيان خواهد شد. حجتيان پيوسته اين انديشه را گسترش ميدادند كه مبارزه با زورمندان و قدرتهاي جهاني ويژة حضرت مهدي است.2 آنان با اين کار توانستند بسياري از دينداران به ویژه بسياري از اعضاي انجمن را که انگيزه و عقايد سياسي و مهدوي داشتند، به حمايت از شاه بکشانند. در نتيجه عامل اصلي حمايت شاه از انجمن این بود که آنها كاري به سياست نداشتند و خطري براي رژيم به شمار نميآمدند؛ از سویی نيز با سوق دادن جوانان بهسوي دينداري عافيتطلبانه ميتوانستند بستري براي مقابله با جريان انقلابيون اسلامگرا باشند.
حمايت ساواک از گروه حجتيه
پس از اينکه ساواک قدرت کنترلي خود را بر همه گروههاي مذهبي و غيرمذهبي و حتي سازمانها و جريانهاي دولتي افزايش داد، شخصيتهاي مطرح در جامعه را به شدت زير نظر قرار داد و براي آنان پروندهسازي کرد. در اين ميان، گروهها و سازمانهاي اسلامي و شخصيتهاي ديني، به ویژه فعاليتهايي که روحانيت انجام ميدادند، بيش از همه، بازرسي ميشد، به گونهای که بارها کرسي تدريس و تبليغ برخي بزرگان از جمله شهيد مطهري در حسينية ارشاد و شهيد مفتح در دانشگاه و غيره تعطيل و استاد مربوط سرزنش شد.
طبيعي است که انجمن هم با توجه به گستردگي فعاليت و تشکيلات سراسري و ارتباطش با مراجع تقليد و حوزههاي علميه از سوي حکومت شاه کنترل ميشد؛ بر همين اساس، انجمن حجتيه پس از به ثبت رساندن اساسنامة خود، پيوسته فعاليتهايش به منزله يک تشکل مذهبي زير نظر ساواک بود تا آنجا که انجمن بايد جلسات خود را با ساواک هماهنگ ميکرد و از آنان اجازه ميگرفت؛ اما به تدريج و با گذشت حدود سه سال از تشکيل انجمن، رابطة آنان با ساواک عميق شد، به گونهای که افراد منسوب به شيخمحمود حلبي احترام ويژهاي داشتند و هيچگونه ممانعتي در قبال آنان صورت نميگرفت.
اسناد ساواک به وضوح از همكاري و حمايت دستگاه امنيتي ايران و گروه حجتيه خبر میدهد. اين اسناد نشان ميدهد تا چه اندازه رابطة دستگاه امنيتي شاه با انجمن حجتيه نزديك بود و از آنها حمايت میکردند. بيشک، اگر آنها كوچكترين خطري احساس ميكردند، با شدت با انجمن حجتيه برخورد ميكردند؛ در صورتيكه دستگاه امنيتي خود به حمايت و تشويق آنها پرداخته است. بر اساس اين، اگر يک فرد انجمني از مسير فعاليتهايي که براي او تعيين شده بود، خارج و به اتهام مخالفت با رژيم دستگير ميشد يا اگر اشتباهي رخ ميداد و فردي از انجمن به دست مأموران ساواک بازداشت ميشد و بعد انجمني بودن آن محرز ميگشت، لحظهاي او را نگه نميداشتند و بيدرنگ آزادش ميکردند؛ برای نمونه يکي از سران انجمن به نام سيدحسين سجادي معروف به «مهندس» در روز 28/6/1342 در پي سخنراني خود در يک مراسم مذهبي ويژة بانوان در مشهد، با بدگماني ساواک دستگير شد؛ اما بيدرنگ ساواک خراسان با فرستادن گزارش به لشکر ششم خراسان او را تبرئه ميکند و خواستار آزادي بيقيدوشرط او ميشود.3
در نقطة مقابل اگر ساواک احساس ميکرد فردي از انجمن جدا شده است و ديگر با آنها همکاري نميکند، به شدت با وي برخورد کرده، از او بازجويي ميشد. علياكبر پرورش دربارة واکنش دستگاه امنيت در زمینه استعفاي خود از انجمن حجتيه ميگويد: «وقتي ساواك متوجه شده بود كه من از انجمن كنار رفتهام، همين نادري (از مسئولان عاليرتبة دستگاه امنيت) ملعون ما را خواست و خيلي فحاشي كرد و گفت چرا ديگر در انجمن نيستي»؛4 بااينحال، برخي معتقدند، انجمن به اين سبب از حمايت حکومت وقت به ویژه ساواک بهرهمند بود که اولاً، عملکرد سياسي نداشت و ثانياً، با فعاليتهاي افرادي مانند حضرت امام خميني(ره) مخالف بود.
بنابراين، ميتوان از حمايت ساواک از انجمن حجتيه نتيجه گرفت که اگرچه انجمن با ماهيت مذهبي و ضد بهائيت تشکيل شد، پس از مدت کوتاهي، ساواک در آنها نفوذ کرد و نهتنها از همة فعاليتهاي آنها اطلاع داشت؛ بلکه به نوعي بخشي از تصميمگيريها و جهتدهيهای انجمن به دست ساواک انجام ميگرفت؛ برای نمونه ميتوان انتخاب رئيس انجمن حجتية شهرستان بجنورد را نام برد که بهطور مستقيم از سوي ساواک انتخاب شد و اين سازمان به طور رسمي در حکمي ايشان را تأييد کرد.5
ابراز رضایت سران بهائيت
از انجمن
فرقة بهائيت از همان آغاز مطرود مسلمانان قرار گرفت؛ اما به دلايل سياسي، حکومت وقت و جريانهاي سياسي از اين فرقه حمایت کردند تا بتوانند در ميان مردم به ویژه جوانان و مهمتر از همه روحانيت و حوزههاي علميه نفوذ و به جذب مبلغ اقدام کنند، در حاليكه بهائيت يك پديده كاملاً سياسي و ساخته و پرداختة استعمار پير بود. متقابلاً يكي از راههاي مبارزه با آن، برخورد سياسي بود؛ در حالي كه انجمن دخالت در امور سياسي را نفي كرد و يکي از شرايط پذيرش افراد در انجمن را مداخله نکردن در امور سياسي قرار داد. بنابراين، انجمن هيچگاه با بهائيت درگير نشد و فقط از پايگاه ايدئولوژيك از آنان نقد کرد. چنين ديدگاهي موجب شد، انجمن در مقابل شمار فراواني از دستاندرکاران و وزرا و رؤساي حکومت فاجر که بهايي بودند، مانند هويدا نخستوزير، دكتر ايادي، دكتر ثابتي يا هژبر يزداني و غيره، موضعگيري نکند؛ زيرا درگيري با آنها اگرچه بهایی بودند، جنبة سياسي مييافت و مبارزه با ايدئولوژي بهائيت به شمار نميرفت.
بنابراين، با توجه به عملکرد انجمن، مبارزة آنها با بهائيت، نوعي مبارزه در زميني خالي بود و شايد اصلاً مبارزهاي نبود که حريفي وجود داشته باشد. بر همين اساس، سردمداران فرقة بهائيت، نهتنها با اين انجمن مخالف نبودند، بلکه به نوعي از وجود چنين تشکلاتي ابراز رضايت ميکردند؛ زيرا با وجود آنها، فرقة بهائيت در جامعه مهم جلوه داده ميشد و ناخودآگاه عقايد آنها در ميان مردم انتشار مييافت.
پینوشتها:
۱ـ سيدضياءالدين عليانسب و سلمان علوينيک، ص120.
2ـ سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني(ره)، تهران: عروج، 1389، ج 3، ص 134.
3ـ سند شمارة 6.
4ـ محمدرضا اخگري، همان، ص 53ـ52.
5ـ سند شمارة 8 .