امروز صبح بعد از ملاقات با تني چند از پاسداران به اين فکر افتادم که اي کاش من هم يک پاسدار بودم، اينها چه مي‌کنند و من چه کار. آنها مي‌روند با دشمن اسلام مي‌جنگند و من در اينجا هستم و نمي‌توانم. شما قدر خودتان را بدانيد. 
(حضرت امام خمینی(ره)، 26/10/1360)


 اکبر ادراکی/ «مهم‌ترين کار اصولي‌اي که انقلاب کرده است، تبديل نظام طاغوت‌سالار به نظام مردم‌سالار است؛ اين مهم‌ترين کاري است که انقلاب کرده است؛ آن هم با الهام از تعاليم اسلامي، نه با مکتب‌هاي اين نظريه‌پرداز و آن نظريه‌پرداز و نقص‌ها و معارضاتي که در حرف‌هاي‌شان هست؛ نه، با الهام از اسلام، با الهام از قرآن.»
اين تعبيري است که رهبر حکيم و فرزانه انقلاب اسلامي درباره مهم‌ترين دستاورد انقلاب اسلامي در ديدار مردم آذربايجان شرقي در بهمن ماه 1396 ابراز داشته‌اند و به همين اعتبار است که معتقدند جمهوري اسلامي را مي‌توان کامل‌ترين نظام مردم‌سالار در عصر دموکراسي‌ها دانست.
در طول تاريخ 150 ساله اخير، يکي از مهم‌ترين مطالبات ملت ايران که سرانجام تلاش براي تحقق آن به آغاز نهضت مبارزاتي ملت و شکل‌گيري نظام اسلامي انجاميد، از بين رفتن استبداد و خودکامگي و شکل‌گيري نظامي مبتني بر اراده ملت بود. نظام خودکامه سلطنت که در تاريخ 2500 ساله خود به جز مقاطع محدود تاريخي بر اين سرزمين سيطره داشت، به ديو مهيبي مبدل شده بود که شکست‌ناپذير جلوه مي‌کرد و حتي نهضت عظيم مشروطيت نيز نتوانسته بود شاخ آن را شکسته و شاه خودکامه را به زير کشاند؛ اما نهضت اسلامي ملت ايران که سرآغاز آن را مي‌توان قيام 15 خرداد دانست، حرکتي بود که قصد داشت تخت و بارگاه نظام استبدادي را به زير کشانده و حاکميت مردم را جايگزين آن کند. 
با مروري بر داستان انقلاب اسلامي و نگاهي به وضعيت نظام مقدس جمهوري اسلامي در پايان دهه چهارم، مي‌توان جلوه‌هاي متنوعي از حاکميت مردم‌سالاري ديني را مشاهده کرد که آن را به نظامي بي‌بديل در آغاز دهه پنجم عمر خويش مبدل کرده است. بدون شک، چنين دستاورد با عظمتي را مي‌توان در صدر مهم‌ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي قرار داد و ابعاد گوناگون آن را بررسي و مطالعه کرد.

نقش مردم در شکل‌گيري انقلاب اسلامي و نظام اسلامی
اولين نشانه مردم‌سالار بودن انقلاب اسلامي حضور همه‌جانبه اقشار گوناگون مردم در انقلاب بود. انقلاب اسلامي برخلاف بسياري از انقلابات مشهور قرون جديد که يا مبتني بر منافع طبقاتي شکل گرفته‌اند يا از سوی بخش خاصي از جامعه هدايت و حمايت شده‌اند و اهداف خاص قشري، طبقاتي و فرقه‌اي را هدف قرار داده‌اند، نهضتي بود که اهداف خود را منافع همه اقشار و طبقات و توده‌هاي ملت با همه اعتقادات و گرايش‌هاي مذهبي قرار داده بود و به دنبال شکل‌گيري نظامي بود که همه مردم ايران زمين در آن از حقوق اوليه انساني برخوردار باشند.
با پيروزي انقلاب اسلامي مردم به خانه‌هاي خود باز نگشتند و زمام امور را به نخبگان و سیاسیون نسپردند تا آنها براي‌شان تصمیم بگیرند و آنها تنها در وضعيتي انفعالي نظاره‌گر مسائل باشند. از سويي ديگر، خيل توده‌هاي ملت، جمعي بدون‌‌ شعور و مهر شده در خدمت «رهبران پوپوليست پرور» نبودند که توان‌شان در خدمت صاحبان قدرت قرار گرفته و به ابزاري در خدمت حاکمان جديد قرار گيرد؛ آفاتي که پيش از اين اغلب انقلاب‌هاي «عصر انقلاب‌ها» را به انحراف کشانده بود. انقلاب اسلامي حرکتي بود که مردم پس از پيروزي انقلاب همچنان در صحنه ماندند تا ايدئولوژي‌هاي تنگ‌نظر «نخبه‌سالار»، «تبارسالار»،  «آریستوکرات» و «اليگارشيک» را از صحنه رانده و گام به گام با هدايت «رهبري مردمي» و مبتني بر آموزه‌هاي «ديني الهي» نظام سياسي جديد را شکل دهند.
اين جهت‌گيري برخاسته از نگاه رهبري الهي بود که در رأس اين نهضت قرار داشت و او با همه وجود به ملت خويش باور داشت. به همين دلیل از روز اول پيروزي نهضت از مردم خواست تا در گام به گام فرآيند شکل‌گيري نظام رأی خود را اعلام کنند. همه‌پرسی جمهوري اسلامي، انتخابات مجلس خبرگان، همه‌پرسی قانون اساسي، انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات رياست‌جمهوري، انتخابات‌هایی بودند که در دو سال ابتدايي شکل‌گيري اين نظام سياسي با حضور پرشکوه مردم برگزار و نظام سياسي مبتني بر خواست و رأی ملت قانوني شد.

نقش مردم در انتخاب مسئولان
اين روند طي سه دهه از عمر اين شجره طيبه ادامه يافته و کم و بیش هر سال شاهد برگزاري انتخابات و حضور پاشکوه مردم در صحنه انتخابات بوده‌ايم و همه ارکان نظام به طور مستقيم و غير مستقيم از طريق رأی ملت برگزيده شده‌اند. در اين ميان، جايگاهي نيست که مردم در قدرت‌يابي آن نقشي نداشته و از نظارت و بررسی مردمي دور باشد. رهبر معظم انقلاب اسلامي به اين حقيقت چنين اشاره دارند: «نظام جمهوري اسلامي به معناي حقيقي كلمه، نظام مردم‏سالار و متكي به مردم است. شما ببينيد؛ هر سالي تقريباً يك انتخابات. كشوري با شصت، هفتاد ميليون جمعيت، هر سال يك انتخابات در همه‏ شئون، از رهبري نظام گرفته تا رئيس‌جمهور، تا نمايندگان و تا شوراها. مردم اينها را انتخاب مي‏كنند و اينها با انتخاب مردم سرِ كار مي‏آيند.» (22/2/1382)

مکلف بودن مسئولان
 در برابر مردم‏
از ديگر نمادهاي مردم‌سالار بودن نظام اسلامي نگاه خدمتگزار بودن مسئولان در برابر مردم است. نظام اسلامي مسئول را خادم و وکيل ملت دانسته و براي آن نوعي تفوق و برتري قائل نيست؛ از این رو مسئولان بايد در برابر مردم پاسخگو بوده و با «عمل صالح» خويش در جايگاه مسئوليت رضايت مردم را به همراه داشته باشند. اين پاسخگويي در برابر ملت کليد مهار قدرت و خودکامگي است که يکي از مؤلفه‌های اساسي در آموزه‌هاي حضرت امام(ره) نيز به شمار مي‌آيد.
بهره‏برداري از فكر و عمل مردم در اعتلاي كشور
مشورت با مردم و بهره‏برداري از فكر و عمل مردم در اعتلاي كشور نيز نماد ديگري از جلوه‌هاي مردم‌سالاري در نظام مقدس جمهوري اسلامي است. به این معنا که مردم در عرصه‌هاي ساختن کشور بازيگر اصلي محسوب شده و علم و توان و استعداد آنهاست که قرار است نظام اسلامي را شکل دهد. نظام سياسي که مبتني بر استقلال فرهنگي، سياسي و اقتصادي شکل گرفته باشد و هرگونه استيلا و وابستگي به بيگانگان را نفي کند، بي‌شک با روي‌گرداندن به مردم، تلاش خواهد کرد که براي حل معضلات و مشکلات به استعدادهاي دروني خويش بنگرد و چنين است که مردم در امور محوريت خواهند يافت. انقلاب اسلامي نيز مبتني بر اين باور ساختارمند شده است. 
 
لزوم آگاه‌سازي دائمي مردم‏
مؤلفه ديگري که از جايگاه رفيع مردم در نظام مردم‌سالاري ديني حکايت دارد، اهميت آگاه‌سازي دائمي مردم از حوادث و تحولات سياسي‌ـ اجتماعي و تصميم‌گيري‌ها و اتفاقات نظام سياسي است. امروزه، بیشتر نظام‌هاي سياسي مدعي دموکراسي ترجيح مي‌دهند با نوعي غفلت‌زايي، مردم را از روند حوادث و اتفاقات کشورشان بي‌اطلاع نگه دارند و در سايه اين بي‌خبري منافع فردي، حزبي و طبقاتي خود را پيگيري کنند. امروز حتي شعار مذموم «سياست را بايد به سياسيون سپرد»، به مؤلفه مترقي توسعه سياسي در اين رژيم‌ها مبدل شده و نظریه‌پردازان و ايدئولوگ‌هاي اين نظام‌ها حضور نیافتن مردم در عرصه انتخابات و بي‌اطلاعي بیشتر مردم جامعه از تصميم‌گيري‌هاي سياسي کشور را نماد توسعه‌يافتگي و تفکيک و تقسيم صحيح امور در اين کشور معرفي می‌کنند. اين در حالي است که بنيان‌هاي فکري انقلاب اسلامي برخلاف اين نگرش بر اطلاع‌سازي و آگاهي‌بخشي دائم مردم به منزله رکن اصلي جامعه اسلامي بنا نهاده شده است. 



 مهدي دنگچي/ رويش‌هاي انقلاب اسلامي را در سرزمين‌های ديگر نيز مي‌توان جست‌وجو کرد. آنجا که پيام‌هاي انقلاب اسلامي مرزهاي آسيا، آفريقا و آمريکا را نيز در نورديده و دل‌هايي را به سوي خود جذب کرده است. از جمله اين آزادگان تاريخ می‌توان به دکتر فتحي شقاقي، رهبر جهاد اسلامي فلسطين اشاره کرد. 
فتحي ابراهيم عبدالعزيز الشقاقي سه سال پس از شکست 1948 اعراب در برابر رژيم‌ صهيونيستي در اردوگاه رفح، واقع در نوار غزه چشم به جهان گشود. وي فعاليت‌هاي سياسي خود را پس از شکست اعراب در جنگ ژوئن 1967م شدت بخشيد و در آن مقطع با توجه به اوج‌‌گيري گرايش‌هاي ناصريسم، به شدت تحت تأثير اين گرايش‌ها قرار گرفت.
در سال 1974، براي ادامه تحصيل در رشته پزشکي وارد دانشگاه الزقازيق مصر شد و دکتراي طب اطفال را از اين دانشگاه دريافت کرد. حضور فتحي شقاقي در مصر را مي‌توان از پربارترين و مهم‌ترين مراحل سياسي و فکري زندگي وي به شمار آورد. دوره‌‌اي که از سال 1974 تا 1981 ـ يعني تاريخ اخراجش از اين کشور ـ به درازا کشيد. در دانشگاه الزقازيق بود که نخستين نطفه يک جنبش واقع‌گراي اسلامي منعقد شد و نخستين هسته‌هاي اين سازمان متشکل از برخي دانشجويان جوان فلسطيني اين دانشگاه به رهبري او شکل گرفت و بعدها اين هسته به قلب فلسطين انتقال يافت تا هسته اوليه سازمان جهاد اسلامي در داخل فلسطين شود. شقاقي در همين دوران و دقيقاً در تاريخ 16/2/1979 کتاب «خميني، راه‌ حل اسلامي و جايگزين» را منتشر کرد که اولين کتاب منتشر شده در سطح جهان درباره پيروزي انقلاب اسلامي ايران به زبان عربي بود که به دنبال انتشار اين کتاب، وي مدتي نيز زنداني شد و به دليل فعاليت‌هاي اسلامي‌ـ سياسي تحت پيگرد قرار گرفت و سرانجام به جرم بنيانگذاري جنبش جهاد اسلامي (1980) پس از تحمل چند ماه زندان از خاک مصر اخراج شد. 
پس از بازگشت به فلسطين، فتحي شقاقي هسته‌هاي سازمان جهاد اسلامي را در سراسر اراضي اشغالي و به ویژه در غزه و کرانه ‌باختري گسترش داد و همين امر موجب دستگيري و حبس وي شد. وي پس از آزادي در تاريخ 1/8/1988 به جنوب لبنان تبعيد شد و مبارزات را بيرون از فلسطين دنبال کرد. وي بارها مورد سوء‌قصد قرار گرفته بود که سرانجام در ساعت يک بعدازظهر پنج‌‌شنبه، تاریخ 26/10/1995 وقتي به هتل ديپلماتيک در جزيره مالت باز مي‌گشت، به دست عوامل موساد ترور شد و به 
شهادت رسيد. 
امام خامنه‌اي(مدظله‌العالی) به مناسبت شهادت ايشان پيامي صادر کردند که در بخشي از آن آمده است: «طلوع خورشيد اسلامي از افق مبارزات فلسطين كه به ملت مظلوم فلسطين جان تازه‌ای بخشيد، در هنگامي آغاز شد كه مدعيان دروغين قضيه‌ فلسطين، از بردن نام اسلام در آن عرصه‌ اسلامي محض، به شدت پرهيز مي‌كردند و با جدا كردن قضيه‌ فلسطين از اسلام، دانسته و ندانسته آرمان فلسطين را به محو و نابودي مي‌كشاندند و در اين هنگام بود كه گروهي از جوانان پُرشور و بااخلاص و مؤمن و انديشمند و در رأس آنان شهيد عزيز ما دكتر فتحي شقاقي با الهام گرفتن از انقلاب اسلامي ايران و با دلي سرشار از عشق و ارادت به امام عظيم‌الشأن راحل، پرچم مبارزات اسلامي را برافراشته و به رغم كوردلان سست عنصر و وابسته و به رغم رژيم غاصب و به رغم آمريكا و سر سپردگانش در منطقه‌ عربي، خون در رگ‌هاي افسرده‌ جهاد فلسطيني دميدند و دشمن را كه با ساده‌انديشي و خوش‌خيالي، مجاهدات حق‌طلبانه را پايان يافته مي‌پنداشت، زير ضربات خود گرفتند.» (8/8/۱۳۷۴)


در روزهاي اول جنگ، يک نفر نظامي پيش من آمد و فهرستي آورد که انواع و اقسام هواپيماهاي ما ـ جنگي و ترابري ـ در آن فهرست ذکر شده بود و مشخص گرديده بود که چند روز ديگر همه‌ فروندهاي اين نوع هواپيماها زمين‌گير خواهد شد؛ مثلاً اين نوع هواپيما در روز هشتم، اين نوع هواپيما در روز دهم، اين نوع هواپيما در روز پانزدهم! اين فهرست را به من داده بود که خدمت امام ببرم، تا ايشان بدانند که موجودي ما چيست. من به آن فهرست که نگاه کردم، ديدم ديرترين زماني که هواپيمايي از انواع هواپيماهاي ما زمین‌گیر خواهد شد، در حدود بيست و چند روز است؛ يعني ما بيست و چند روز ديگر هیچ هواپيمايي نداريم که بتواند از روي زمين بلند شود! من وظيفه‌ام بود که اين فهرست را ببرم و به امام نشان دهم. ايشان به آن کاغذ نگاه کردند و گفتند: اعتنا نکنيد؛ «ما مي‌توانيم»! برگشتم و به دوستاني که بودند گفتم: امام مي‌گويند مي‌توانيد!
‌آن هواپيماها، به همت شما و با توانستن شما هنوز پرواز مي‌کنند؛ هنوز از بسياري از تجهيزات پرنده اين منطقه پيشترند؛ هنوز در مصاف با بسياري از کساني که وسايل مدرن دارند، برتر و فايق‌ترند. از آن روز، نزديک بيست سال مي‌گذرد. اين است معجزه‌ همت انسان! اين است معجزه‌ ايمان! آنها را ساختند، آنها را تعمير کردند، با آنها کار کردند؛ البته مبالغ نسبتاً قابل توجهي هم در اواخر به آنها اضافه شد، آنچه مهم است، روحيه و ايمان است؛ قدرداني چيزي است که اين انقلاب و اين حرکت عظيم به ما داده است؛ يعني خودباوري، يعني استقلال، يعني عزت، يعني قطع رابطه آقابالاسري کساني که مدعي آقا بالاسري بر همه‌ دنيايند. (امام خامنه‌ای در ديدار جمعي از کارکنان نيروي هوايي، 19/11/1377)


 حميدرضا ميري/ در پي موفقيت عمليات شکست حصر آبادان تحت عنوان ثامن‌الائمه(ع)‌ـ که در آغاز سال دوم جنگ اجرا شد و مهم‌ترين تحول نظامي تا آن زمان بود‌ـ زمينه لازم به منظور صورت‌بندي و تدوين راهبرد جنگ با هدف آزادسازي مناطق اشغالي فراهم شد. اين راهبرد ملهم از منويات و رهنمودهاي حضرت امام خميني(ره) و بسترسازي همزمان سياسيون و نظامي‌ها در مراکز سياست‌گذاري و تصميم‌گيري‌ـ و به دنبال انجام موفقيت‌آميز عمليات‌هاي محدود با شيوه و سبک جديدـ آغاز شد و به نتيجه مطلوب رسيد.
در چنين اوضاع و احوالي، مردم با توجه به يکدست شدن حاکميت و اطمينان خاطر از فضاي امنيت داخلي و يگانگي نيروهاي مسلح و عزم آنان به منظور مقابله جدي با دشمن، با اقبال فراوان روي به جبهه‌هاي جنگ آوردند تا با پيروزي‌هاي خود آينده ديگري را براي کشور رقم زنند.
آثار تحولات خوشايند سياسي‌ـ نظامي به تدريج در حوزه نظامي نمايان شد؛ از يک‌سو، با افزايش حضور نيروهاي مردمي، سپاه تلاش‌هاي جديدي را براي گسترش سازمان رزم انجام داد و از سوي ديگر، فرماندهان ارتش و سپاه راهبرد آزادسازي مناطق اشغالي را طرح‌ريزي کردند.
در تدوين اين راهبرد، براي طرح‌ريزي در مرحله جديد، دو اصل در نظر گرفته شد: «اول اينکه عمليات‌ها مسلسل‌وار و پشت سر هم انجام شود و وقفه آن کوتاه باشد. دوم، در هر عملياتي که صورت مي‌گيرد، دو تا سه برابر عمليات قبلي توان رزمي افزايش و وارد صحنه شود.»
مبتني بر اين راهبرد و در نتيجه اقدامات حاصل شده، طراحان جنگ سپاه و ارتش براي رسيدن به اهداف ياد شده، مقرر کردند دوازده طرح با نام سلسله طرح‌هاي «کربلا» تهيه کنند. براساس اصول و اهداف مذکور در مذاکرات نهايي شوراي عالي دفاع، طرح‌ها آماده و تعدادي تصويب شد و در واقع کليه تحرکاتي که پس از اين زمان تا يک سال آينده انجام گرفت، در چارچوب راهبرد جديد و بر پايه طرح‌هاي ارائه شده بود.
بر همين اساس، عمليات طريق‌القدس اولين حلقه از زنجيره عمليات آزادسازي محسوب می‌شد که بر مبناي راهبرد جديد طراحي شده بود. پس از رد و بدل شدن مباحث گوناگون ميان فرماندهان سپاه و ارتش، عمليات «طريق‌القدس» به منزله اولين گام از سلسله عمليات کربلا در منطقه دشت آزادگان طراحي شد.


 مهدی حسن‌زاده/  آغاز استعمار به مثابه پديده‌اي سياسي‌ـ اقتصادي به اواخر قرن پانزدهم میلادی بر‌می‌گردد. در طول اين مدت،  استعمار فراز و نشیب‌هایی داشته است. استعمارگران برخي از کشورهاي اروپايي، مناطق وسيعي از جهان را کشف کردند و با هدف بهره‌بردای در آنجا ساکن شدند. اما برخي از صاحب‌نظران معتقدند که استعمار به دوران باستان برمي‌گردد و اقدامات حکومت‌هاي باستاني نظير فينيقيه، يوناني‌ها و سرانجام رومي‌ها را در ايجاد پايگاه‌هايي خارج از سرزمين‌شان، با هدف استفاده از آن‌ سرزمين‌ها براي تجارت، جنگ يا گسترش فرهنگ خود، نوعي استعمار مي‌دانند. استعمار عصر جديد، با ظهور کشورهاي قدرتمند اروپايي، يعني انگليس، فرانسه، پرتغال، اسپانيا و... همراه بود.
در زمینه تقسيم‌بندي ادوار استعمار، الگوهاي مختلفي براي نام‌گذاري پيشنهاد شده است؛ همين امر موجب شده تا ادبيّات بحث تا حدودي مغشوش شده و واژه‌ها به جاي هم به کار گرفته شود. اما از لحاظ تاريخ و زما‌ن‌بندي حداقل پنج دوره براي استعمار مي‌توان در نظر گرفت:
ـ دوره اول: قبل از دوران جديد و دوران باستان؛
ـ دوره دوم: از قرن پانزدهم تا نيمه اول قرن نوزدهم؛ 
ـ دوره سوم: از نيمه دوم قرن نوزدهم (1870م) تا نيمه اول قرن بيستم و پايان جنگ جهاني دوم؛
ـ دوره چهارم: پس ازجنگ جهاني دوم تا پايان جنگ سرد؛
ـ دوره پنجم: پس از جنگ سرد تا امروز.
برخي، آغاز استعمار را از قرن پانزدهم و آغاز تجاوزات اروپايي‌ها به ديگر کشورهاي جهان مي‌دانند. برخي صاحب‌نظران دوره دوم را دوره «استعمار کلاسيک(قديم)»، دوره سوم را «استعمار نو» و دوره‌های چهارم و پنجم را يکپارچه و تحت عنوان دوره «استعمار فرانو» تعريف کرده‌اند.
 برخي ديگر نيز مبتني بر همين تقسيم‌بندي، از تعبير «امپرياليسم» براي اشاره به دوره «استعمار نو» و از تعبير «امپرياليسم نو» براي دوره «استعمار فرانو» و عصر حاضر استفاده کرده‌اند. ارنست ماندل، دوران امپرياليسم را به دو مرحله تقسيم مي‌کند: امپرياليسم کلاسيک، از اواخر قرن نوزدهم تا پايان جنگ جهاني دوم و امپرياليسم جديد. (احمد ساعي، توسعه در مکاتب متعارض: 27)
برخي ديگر از کارشناسان با ادغام دوره‌های سوم و چهارم و «استعمار نو» نامیدن اين دو دوره، از دوره پنجم با عنوان «استعمار فرانو» ياد کرده‌اند. برای نمونه حضرت آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي در تقسيم‌بندي خود از دوران استعماري چنين مي‌فرمايند: «يک روز استعمارِ کهنه بود،-استعماري که بعدها اسمش را گذاشتند استعمار کهنه و کهن،-مي‌رفتند بر کشورها تسلط پيدا مي‌کردند؛ مثل هند، مثل الجزاير، مثل خيلي از کشورهاي ديگر. با بيداري ملت‌ها اين استعمار از بين رفت و ديگر نتوانستند ادامه دهند. البته در سال‌هاي دوران استعمار، ملت‌ها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولي به هرحال استعمار کهن از بين رفت و جاي آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو اين بود که در رأس کشورها بيگانگان نمي‌آمدند حکومت کنند؛ مثل دوران استعمارِ قديم نبود که حاکم انگليسي برود در هند حکومت کند؛ نه، از خود کشورها کساني را مي‌گماشتند؛ مثل رژيم طاغوت، مثل رضاخان و پسرش و مثل بسياري از دولت‌هاي ديگر کشورهاي جهان سوم ـ به قول خودشان ـ و از جمله کشورهاي اسلامي. سال‌هاي متمادي ملت‌ها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامي‌هاي کودتاچي را سر کار آوردند و هر طور توانستند، از حضور ملت‌ها مانع شدند. امروز مي‌بينند اين هم بُردي ندارد؛ لذا راه ديگري را براي تسلط بر کشورها در پيش گرفته‌اند و آن، نفوذ در ملت‌هاست؛ که اين همان چيزي است که من چندي پيش گفتم؛ استعمار فرانو. بالاتر از استعمار نو، يک نوع استعمار ديگر است. ايادي خودشان را به کشورها بفرستند و با پول و تبليغات و اغواگري‌هاي گوناگون و رنگين نشان دادن و موجه نشان دادن چهره‌ مستکبران ظالم عالم، بخشي از ملت‌ها را اغوا و تحريک کنند.»(19/10/1383)
هري مگداف، در کتاب «امپرياليسم» دوران استعمارگري را به پنج دوره تقسيم مي‌کند:
1ـ از پايان قرن پانزدهم تا نيمه قرن هفدهم: ظهور سرمايه تجاري و رشد سريع تجارت جهاني؛
2ـ از نيمه قرن هفدهم تا نيمه دوم قرن هجدهم که سرمايه تجاري به صورت يک نيروي مسلّط اقتصادي در مي‌آيد؛
3ـ از اواخر قرن هجدهم تا دهه 1870: ظهور و پيروزي نهايي سرمايه صنعتي تحت تأثير انقلاب صنعتي؛
4ـ از حدود 1880 تا آخر جنگ جهاني اول: ظهور و پيروزي سرمايه انحصاري، تقسيم جهان و نخستين کشاکش بين‌المللي براي تقسيم مجدد دنيا؛
5ـ از پايان جنگ جهاني اول تاکنون: آغاز سوسياليسم به عنوان يک سيستم اجتماعي رقيب، استعمارزدايي، و ظهور شرکت‌هاي چند مليتي. (هري مگداف، امپرياليسم، ترجمه هوشنگ مقتدر: ۷۹ ـ ۷۸)
مسئله گسترش ارضي، تشکيل امپراتوري و سلطه قوي بر ضعيف، ويژگي‌هايي است که به طور معمول در تعريف امپرياليسم به کار مي‌رود و در طول تاريخ همواره وجود داشته است؛ امّا، منشأ و نقش گسترش‌گرايي در دوران سرمايه‌داري با دیگر نظام‌هاي اقتصادي‌ـ اجتماعي متفاوت است و درک اين نکته براي فهم ماهيت و ساخت سرمايه‌داري و نيز درک جنبه‌هاي بي‌مانند امپرياليسم کشورهاي سرمايه‌داري، ضروري است.
در نظام اجتماعي‌ـ اقتصادي کهن، ريشه‌هاي اقتصادي گسترش‌گرايي مبتني بر گرفتن «خراج» بود؛ يعني در واقع، سرقت مازاد موجود و قابل حصول از جوامعي که از نظر اقتصادي ضعيف‌تر بودند. به طور عمده، امپراتوري‌هاي کهن اساس اقتصادي سرزمين‌هاي تصرّف شده يا تحت سلطه را دست نخورده باقي مي‌گذاشتند. غارت، دزدي دريايي، اسارت بردگان، تشکيل مستعمره، نشانه‌هاي امپراتوري‌هاي دوران پيش از سرمايه‌داري است.
امّا، درباره آغاز دوران جديد رشد سرمايه‌داري و تغيير ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي و پيوند آن با استعمار، بايد گفت که هرچند کشورهاي استعمارگر ابايي از سرقت مستقيم نداشتند؛ ولي افزايش و گسترش ثروت و قدرت‌شان مستلزم چيزي بيش از صرف خراج و انتقال مازاد خارجي موجود بود. آنچه در اين شيوه توليد تازه بود، ضرورت دروني آن در مورد توليد و فروش، در مقياس هرچه وسيع‌تر بود و به علّت اين امر گسترش جغرافيايي کشورهاي سرمايه‌داري، به دگرگوني اساسي پايه‌هاي اقتصادي بقيّه جهان منجر شد؛ به نحوي که به ايجاد يک مازاد روزافزون سرمايه در کشورهاي «متروپل» انجاميد. اين تفاوت در نحوه گسترش، در تغييراتي که در طول تکامل خود سرمايه‌داري رخ داد، به خوبي نشان داده شده است. به عبارت ديگر نحوه گسترش، در ارتباط با ماهيت و نيازهاي يک سرمايه‌داريِ در حال تحوّل، بوده است.

امام خامنه‌ای در گذر زمان‌ـ ۱۸3

 سید مهدی حسینی/ چنانکه گذشت؛ در سال 88 مبحث انتخابات دهمین دوره ریاست‌جمهوری مطرح شد، همچنین به نتایج و واکنش‌های جریان بازنده انتخابات اشاره شد، به طوری که جریان موسوم به اصلاح‌طلب یا سبزها، هواداران خود را به خیابان‌ها کشاندند و از روزهای 24 تا 29 خرداد، هر روز اردوکشی‌ خیابانی داشتند و خواستار ابطال انتخابات شدند، تا اینکه در روز 29 خرداد 1388 امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) در خطبه دوم نماز جمعه ضمن تبیین مبسوط روند کار انتخابات، رهنمودهای لازم را دادند و با صراحت و به طور قاطع مواضع‌شان را در چارچوب قانون اعلام کردند و فرمودند: «اگر قرار باشد بعد از هر انتخابات، آنهایی که رأی نیاورده‌اند، اردوکشی خیابانی کنند و در مقابل این حرکت، کسانی هم که رأی آورده‌اند، طرفداران‌شان را به خیابان‌ها بکشانند، پس اصلاً چرا انتخابات برگزار می‌شود؟ ضمن آنکه مردم چه گناهی کرده‌اند که باید به علت این کارهای ما، از کسب و کار و زندگی خود بازبمانند؟ تجمعات خیابانی بهترین پوشش برای تروریست‌های نفوذی و ضربه‌های تروریستی است. اگر در این تجمعات اقدام تروریستی انجام شود، مسئولیت آن با کیست؟ مسئولیت همین افرادی که از مردم عادی و بسیج در روزهای گذشته جان‌باخته‌اند، با کیست و چه کسی جواب آنها را می‌دهد؟ محاسبه و پاسخگویی در قبال واکنش‌های احساسی در مقابل ترورها با چه کسی است؟»
ایشان تأکید کردند: «زورآزمایی خیابانی بعد از انتخابات کار درستی نیست؛ بلکه به چالش کشیدن اصل انتخابات و اصل مردم‌سالاری است. من از همه می‌خواهم به این روش خاتمه بدهند، این روش، روش درستی نیست. اگر خاتمه ندهند آن وقت مسئولیت تبعات آن، هرج‌ومرج آن، به عهده آنهاست. ... این تصور هم غلط است که بعضی خیال کنند با حرکات خیابانی، یک اهرم فشاری علیه نظام درست می‌کنند و مسئولین نظام را مجبور می‌کنند، وادار می‌کنند تا به عنوان مصلحت، زیر بار تحمیلات آنها بروند. نه این هم غلط است. اولاً تن دادن به مطالبات غیرقانونی، زیر فشار، خود این، شروع دیکتاتوری است. این اشتباه محاسبه است؛ این محاسبه غلطی است. عواقبی هم اگر پیدا کند، عواقبش مستقیماً متوجه فرماندهان پشت صحنه 
خواهد شد.»
معظم‌له در ادامه اعلام مواضع خود بار دیگر به رعایت قانون توصیه کردند و ابراز امیدواری کردند که همه این راه را بروند و خواستار برگزاری جشن پیروزی چهل میلیونی شدند و تأکید کردند که نگذارید دشمن این جشن را خراب کند.
امام خامنه‌ای در بخش پایانی سخنان‌شان خطاب به سران رسانه‌های استکبار نکاتی را یادآور شدند و فرمودند: «قبل از شروع انتخابات جهت‌گیری رسانه‌های‌شان، دولتمردان‌شان،‌ این بود که در اصل انتخابات ایجاد تردید کنند. شاید شرکت مردم کم بشود. البته همین نتایجی که در این انتخابات حاصل شد، همین نتایج را آنها هم ‌ـ هم اروپایی‌ها و هم آمریکایی‌ها‌ـ حدس می‌زدند، اما این حرکت عظیم مردم را انتظار نداشتند، این کار 85 درصدی؛ چهل میلیونی را باور نمی‌کردند. بعد از آنکه این حضور عظیم دیده شد، اینها شوکه شدند. فهمیدند چه اتفاق بزرگی در ایران افتاد... وقتی اعتراض بعضی از نامزدها را دیدند، ناگهان احساس کردند فرصتی برای‌شان پیش‌ آمد، این فرصت را مغتنم شمردند تا بتوانند موج‌سواری
 کنند.»