جیمز ایگلوی، آینده‌شناس و مدیر شبکه جهانی تجارت می‌گوید: اگر بخواهیم انسان خوبی باشیم، ناگزیر باید آینده‌پژوه باشیم. برای اینکه آینده‌پژوه خوبی باشیم، باید بخواهیم که انسان خوبی باشیم و به عبارت دیگر، نگران رفاه و سعادت دیگران باشیم. در این راستا لازم است بصیرت افراد نسبت به آینده به دانشی فراتر از اینکه «آینده چه هست؟» و حتی فراتر از اینکه «چه می‌تواند باشد؟» مجهز شود. جان کلام اینکه؛ این بصیرت باید به احساسی از اینکه «آینده چه باید باشد؟» مسلح شود.


جریان‌شناسی فکری فرهنگی انجمن حجتيه‌ـ 11

 عبدالله نوری‌گلجایی/ در شماره گذشته به حمایت شاه، ساواک و حتی بهائیان از انجمن حجتیه و دلایل آن اشاره شد، اما در نمایی پارادوکسیکال، انجمن از جانب برخی اقشار مذهبی نیز حمایت می‌شد که در ادامه آن را بررسی می‌کنیم. 

حمایت بازاريان از انجمن 
از ديگر حاميان انجمن حجتيه، برخي بازاريان ديندار و در ‌‌عين ‌‌حال متمول بودند؛ به‌‌ طوري‌‌که بسياري از هزينه‌هاي اقتصادي انجمن را متقبل مي‌شدند؛ از اين‌‌رو، سهم بسياري در توسعه و ترويج انجمن حجتيه ايفا کردند.1 دليل اين حمایت و حضور را مي‌توان بر اساس نوع تفکري دانست که برخي بازاريان دينمدار داشتند. از ‌‌يک‌‌سو، آنان قشر متدينی بودند و دغدغة اجراي آموزه‌‌هاي اسلامي و همچنين مبارزه با ظواهر غير اسلامي را داشتند و از‌‌ سوي‌‌ ديگر، عافيت‌‌طلب بوده، با هر‌‌گونه مقابله و مواجهه با رژيم، به‌‌ شدت مخالفت مي‌کردند. به‌ بيان ‌ديگر، برخي عناصر روحاني يا بازاري، هم مي‌خواستند، فعال باشند و در مسائل اجتماعي حضور داشته باشند و آخرت‌شان تأمين باشد و هم در دنيا دچار مشكل و سختي نشوند. اين گروه حضور در مسائل اجتماعي را تا آنجا مي‌‌پذيرفتند كه خطري متوجة آنان نباشد؛ ازاين‌‌رو، اينها انجمن حجتيه را محفل خوبي مي‌‌دانستند كه هم وجهة مذهبي دارد و هم خطري از جانب رژيم متوجه آن نمي‌‌شد. بنابراين، براي تحقق اهداف عافيت‌‌طلبانة خود به حمايت از انجمن حجتيه اقدام کردند.2

حمایت مراجع تقليد وقت
همواره يکي از ادعاهاي انجمن حجتيه پيروي از مراجع تقليد و فقهاي عظام شيعه بود. «آنها تأکيد داشتند که کلية امور ما بر‌‌اساس تأييد مرجعيت بوده و مراجع عملکرد آنها را تأييد مي‌کنند.»3 به ‌‌طوري‌‌ که اين تشکل، از همان ابتدا، ماهيت خود را مذهبي و مطابق با معيار‌ها و نظرات مراجع معرفي و اقدام به ارسال نامه‌هايي براي مراجع وقت مي‌کرد و از آنان مي‌خواست ديدگاه‌هاي خود را مبني بر مشروعيت عملکرد انجمن حجتية مهدويه اعلام کنند. علما و مراجع آن زمان، به‌‌دليل اينکه انجمن خود را يک گروه مذهبي و مبلّغ دين اسلام و مبارزه با فرقه بهائيت معرفي کرده بود، بر شرعي‌‌بودن اين‌‌گونه اقدامات فتوا دادند و برخي ضمن تأیید حتي بر استمرار آن تأکيد داشتند.
اولين شخصيت ديني که از انجمن حجتيه حمايت کرد و در مناسبت‌هاي گوناگون به حمايت از آن پرداخت، آيت‌‌الله بروجردي بود. شيخ‌محمود حلبي بعد از تشکيل انجمن، به محضر ايشان رسيد و گزارشي از اين جريان فکري و فرهنگي ارائه داد و ايشان نيز آن را تأييد کرد. سپس اجازه داد آقاي حلبي ده جلسه در مدرسة فيضيه در نقد بهائيت سخن بگويد.4 امام خميني(ره) با اينکه در اواخر دهة چهل، فتوا به جواز استفاده از وجوهات شرعيه به انجمن داده بود؛ بعد از آشکار شدن ماهيت غيرسياسي و ... دست از تأييدية خود برداشت.5 البته امام(ره) بعد از دريافت گزارش‌هايي دربارة انجمن حجتيه، تأييد خود را ناديده انگاشت و در پاسخ به نامة آيت‌‌الله محمدعلي گرامي که از ايشان در‌‌خصوص فعاليت انجمن و شيخ‌‌محمود حلبي، سؤالاتي پرسيده بود، مرقوم داشتند: «راجع به شخصي [محمود حلبي] که مرقوم شده بود، جلساتش ضررهايي دارد، از وقتي مطلع شده‌‌ام، تأييدي از او نکرده‌‌ام و ان‌‌شاء‌‌الله تعالي نمي‌کنم.»6
آيت‌الله گلپايگاني،7 آيت‌‌الله مرعشي‌نجفي و برخی دیگر از آيات عظام مانند ميلاني، سيد‌‌عبدالله شيرازي و بهاء‌‌الدين محلاتي نيز از فعاليت‌هاي انجمن حجتيه حمايت کرده و با اجازه‌‌دادن به آنها در استفاده از سهم مبارک امام، زکوات و... از عملکرد آنها تقدير و تشکر کردند.8

دلایل حمایت مذهبی‌ها از انجمن
حمایت‌هایی که از سوی اقشار مذهبی مانند برخی از بازاریان، مراجع و علما از انجمن حجتیه به عمل می‌آمد، معمولاً زمینه‌های بهره‌برداری سیاسی اعضاي انجمن حجتيه را دربارة موجه‌‌بودن افکار، عقايد و عملکردشان فراهم می‌کرد و زبان آنها را بر علمای مبارز و کسانی که واقعیت انحراف فکری و سیاسی انجمن را درک کرده بودند باز می‌کرد؛ به ‌‌طوري‌‌که هرگاه در زمينه‌هاي مختلف از آنان انتقاد مي‌‌شد، نظر حمایتی علما از خود را به ‌‌عنوان بيرقْ برافراشته و فعاليت‌هاي خود را موجه جلوه مي‌دادند. البته دربارة چرایی حمايت‌هاي علما و مراجع از انجمن حجتيه می‌توان به چند مطلب اشاره کرد:
اولاً، شرايط آن زمان و فعاليت‌هاي گستردة فکري و فرهنگي بهائيت در دهة 1330خود زمينه‌اي شد تا علما و روحانيون با انتشار عقايد انحرافي و ضالة بهائيت در جامعه، از انحراف اقشار مختلف مردم به ‌‌خصوص جوانان احساس خطر کنند و به مقابلة با اين فرقه بپردازند. «در اين راستا، افراد و گروه‌هايي که به مقابله با بهائيت مشغول بودند، مورد حمايت قرار مي‌دادند. اين بزرگاني که دربارة انجمن حجتيه در آن زمان‎‎ها اظهارنظر کردند، انجمن حجتيه که خروجي بعدي و نهايي‎اش، به ‎سمت نيرو‎هاي منفعل و خنثي نسبت‌‌به مظالم موجود در جهان و در ‌‌حقيقت نق‎زن‎‎هايي در کنار انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي تبديل بشود، چنين برآوردي نمي‎‎کردند. آنها تأييدات‌شان ريشه‎اش يک‎چيز بوده است. آنها به يک نکته توجه داشتند و مي‎‎گفتند در اين کوران آشفته‎اي که رژيم شاهنشاهي دارد درست مي‎‎کند، ما از اين نوع حرکت‎‎ها استقبال مي‎‎کنيم.»9
ثانياً، با دقت نظر در متن نامه‌هاي علما و مراجع آن وقت، روشن است که در واقع، حمايت آنها، حمايت از فعاليت‌هاي فرهنگي و در رأس آن مبارزه با بهائيت بود و اين نيز، حمايت از همة افکار، عقايد و عملکرد انجمن به شمار نمی‌آید؛ به‌‌طوري‌‌که در ‌‌ميان روحانیون و مذهبی‌های كشور، افرادي بودند که به مقابلة با بهائيت پرداخته و از حمايت مراجع بهره‌‌مند نشده‌اند. از‌ ‌جمله آقاي فلسفي (خطيب معروف) با اجازة حضرت آيت‌‌الله بروجردي برضد بهائيت سخنراني کرد، به ‌‌طوري‌‌که، سخنراني وي از راديو پخش شد.
ثالثاً، اگر به تاريخ نامه‌هاي حمايتي برخي علما و مراجع، به‌‌خصوص امام خميني(ره) دقت کنيم، درمي‌‌يابيم بيشتر اين حمايت‌ها پيش از دهة1350 بود و اين نيز، به آن جهت است که تا آن زمان افکار و عقايد انجمن حجتيه، چگونگي و نوع فعاليت‌هاي آنها و همچنين همکاري‌هاي بي‌‌قيد و شرط آنها با ساواک علني نشده بود و همچنین این حمایت‌ها مشروط و مقید بوده است.
بنابراین با تأمل در طيف‌ها و گروه‌هاي حامي انجمن، درمي‌‌يابيم که بسياري از اين گروه‌‌هاي حمايت‌‌کننده، نه‌‌تنها با يکديگر ارتباط و پيوندي ندارند؛ بلکه در شاکلة اعتقادي آنها، تضاد فکري و ايدئولوژيکي نيز وجود دارد؛ تا آنجا که از‌‌يک‌‌سو رژيم پهلوي و نهادهاي امنيتي آن، با عنايت به رويکرد غير سياسي انجمن و حمايت شديد برخي علما از اين جريان و باتوجه ‌به سياست رژيم براي جلوگيري از فعاليت روحانیون و مذهبيون سياسي، به اين نتيجه رسيد که از انجمن حمايت کند و مانع فعاليت‌هاي فرهنگي و فکري آنها نشود تا با اين کار، بتواند افراد متدين را به سوي انجمن غير سياسي حجتيه سوق دهد و مانع جذب آنان به ‌‌سوي جريان روحانيت سياسي شود. 
در مقابل، برخي رهبران انجمن با امام خميني(ره) رابطة خوبي نداشتند و گاهي در جلسات به‌‌ صراحت به ايشان توهين مي‌‌کردند و به نقد سياست‌هاي وي مي‌پرداختند. رسول جعفريان در اين‌باره مي‌نويسد: «تا حوالي سال پنجاه ابهام دربارة انجمن اندک بود، اما به موازات بالا گرفتن روش‌هاي انقلابي و مبارزات مسلحانه و نيز زنداني‌‌شدن نيروهاي مذهبي و روحاني، دامنة اتهام نسبت ‌به انجمن بالا گرفت. در اين دوره، رژيم پهلوي بدنامي‌هاي بيشتري را براي خود پديد آورد و تحمل آن براي افراد متدين دشوارتر شد. با‌‌ اين‌‌حال، انجمن همچنان روش‌هاي قبلي خود را دنبال کرده و به‌‌ طور طبيعي اجازة فعاليت سياسي به اعضا و هواداران خود نمي‌داد. اين رفتار سبب شد تا انقلابيون نسبت‌‌به آن بدبيني بيشتري پيدا کرده و به‌‌ خصوص امام خميني(ره) که رهبري نهضت را داشت، نسبت ‌به آن بدبين شود.»10
همين امر سبب شد گروه‌هاي مذهبي و انقلابي، رويکرد سلبي با انجمن حجتيه پيدا کنند و اين رويکرد تا بعد از انقلاب نيز ادامه يابد.

منابع:
ـ مصاحبة حضوري با آقاي عباس سليمي‌نمين، 20/7/1393.
2ـ مصاحبه با عباس سليمي‌نمين، روزنامة كيهان، 6/2/1382.
3ـ مصاحبة حضوري با آقاي عباس سليمي‌نمين، همان.
4ـ عبدالحسين خسروپناه، «انجمن حجتيه خرده‌فرهنگ سياست‌گريز (2)»، سايت فتن، دسترسي در: http://www.fetan.ir، 12/8/1392.
5ـ همان.
6ـ همان، ص، 357.
7ـ عماد‌‌الدين باقي، همان، ص 284ـ 282.
8ـ فتاح غلامي، لايه‌هاي پنهان انجمن حجتيه، همان، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 10/4/1382.
9ـ مصاحبه با سيدعباس نبوي، همان.
10ـ رسول جعفريان، همان، ص 458.





کاربست دانش و قواعد روان‌شناسی در جنگ نرم دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ پديده تأثيرگذاري رواني در جنگ و صلح همواره در حیات اجتماعی بشر بوده است. كمتر برهه‌اي از تاريخ حيات سياسي و نظامي بشر را مي‌توان يافت كه فارغ از اين مؤلفه باشد. آرايش‌هاي مخصوص و پوشيدن لباس‌هاي ويژه، استفاده از پرچم‌هايي با اشكال و آرم‌هاي متفاوت، رجزخواني در ميادين جنگ، ايجاد شايعه و...، همه شيوه‌های تأثیرگذاری رواني در گذشته بوده است. تبارشناسی منازعات و جنگ‌ها نشان می‌دهد، استراتژیست‌ها توجه ویژه‌ای به اصول روان‌شناسی برای پیروزی بر حریف در جنگ داشته‌اند. چنانچه هنری لوید گفت: «استراتژیست موفق کسی است که حریف را بدون شلیک یک گلوله وادار به تسلیم کند.»(حسینی، 1389: 10)

روان‌شناسی و تحول جنگ نرم
علم روان‌شناسی با توسعه خود به منزلة علم مطالعه رفتار و فرآیندهای ذهنی، به شدت مورد توجه کانون‌های قدرت قرار گرفت. از این رو، به‌کارگیری یافته‌های نظری علم روان‌شناسی از سوی دولت‌ها و استراتژیست‌ها، سبب شد تا منازعات واحدهای سیاسی دچار تحول بنیادینی شود، به نحوی که شاهد الگوهای منازعات و کشمکش‌های نرم‌افزارانه باشیم. تحول در نظریه‌های روان‌شناسی (از روان‌شناسی سنتی و رفتارگرا تا روان‌شناسی فرا رفتارگرا) نیز بر پیچیدگی استفاده رویکرد روان‌شناسی در جنگ نرم افزوده است. از این رو، دانش روان‌شناسی و تسلط بازیگران اصلی جنگ نرم بر این دانش رفتارساز، شرایط نابرابری را در رویارویی نرم‌افزاری ایجاد کرده است. بازیگران سلطه با استفاده از یافته‌های روان‌شناسی موفق شدند الگوهایی مانند جنگ روانی، عملیات روانی و جنگ اعصاب را بر پایه این دانش استوار کند. 
در واقع، عاملان جنگ نرم با بهره‌گیری از قواعد و یافته‌های رشته‌های گوناگون روان‌شناسی فهمیدند که چگونه می‌توان نگرش افراد را آن‌گونه که خود می‌خواهند تغییر دهند؛ چگونه می‌توان فرآیندهای روحی و روانی و حب و بغض‌های آنها را هدایت کرد؛ چگونه می‌توان با دستکاری اطلاعات افراد، رفتار آنها را مدیریت کرد؛ چگونه می‌توان از طریق کلمات، نمادها و رنگ‌ها بر نظام محاسباتی، اندیشه‌ای و عواطف آنان تسلط پیدا کرد؛ چگونه می‌توان از طریق مدیریت احساسات و هیجانات افراد، پلی به تغییر باورها و اعتقادات آنها زد؛ چگونه می‌توان احساس ناکارآمدی، ناامنی و بی‌عدالتی در جامعه ایجاد کرد و تعمیم داد؛ چگونه می‌توان نفرت، بی‌اعتمادی و گسست عاطفی در بین مردم و بین آنها با نظام سیاسی آفرید و... . همان‌طور که ملاحظه شد، توسعه کمی و کیفی دانش روان‌شناسی به طور وسیعی دست بازیگران مهاجم و حتی بازیگران تحت آماج را باز کرده است. 

بهره‌گیری مهاجمان نرم
 از روان‌شناسي يادگيري
یکی از رشته‌های روان‌شناسی که آموزه‌های آن مورد بهره‌گیری مهاجمان نرم قرار گرفته است، نظریه‌های روان‌شناسي يادگيري است. شرطی‌سازی، محرک ـ پاسخ، تکرار و... از جمله نظریه‌هایی است که در روان‌شناسی یادگیری مطرح شده و قدرت‌های سیاسی نیز برای مقاصد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از آن استفاده کرده‌اند؛ زیرا به باور روان‌شناسان، یادگیری اساس رفتار آدمی است. بیشتر رفتارهای آدمی حاصل یادگیری است. انسان از طریق یادگیری روی محیط خود تأثیر می‌گذارد و از آن تأثیر می‌پذیرد.(قلی‌پور، 1376، ج2، ص 69) نمونه‌های زیر نشان می‌دهد، نظریه‌های روان‌شناسی یادگیری چگونه به بازیگران مهاجم قدرت و توانایی تأثیرگذاری می‌دهد.
 اصل تكرار، نمونه‌ای از کاربرد روان‌شناسی یادگیری در جنگ نرم است که موجب دروني‌سازي پيام مورد نظر مهاجمان نرم‌افزاری مي‌شود. تکرار همانند ضربه‌های پیاپی چکش است که سرانجام میخ را به داخل می‌راند. بر اساس این اصل، پیام‌ها به صورت مکرر و از مجاری گوناگون به مخاطب ارسال می‌شود، به گونه‌ای که او هیچ شکی در درستی و حقانیت آن پیام به خود راه ندهد. همچنین بازیگران جنگ نرم با توسل به اصل تکرار عادت‌ها و هنجارهای فرهنگی مورد نظر را در جامعه هدف شکل می‌دهند. یافته‌های روان‌شناسی تصریح دارند که بدون تکرار، تثبیت و تقویت دقیق‌تر عادت‌ها میسر نخواهد شد.  
یکی از کاربردهای یادگیری در جنگ نرم، شرطی‌سازی یا اصل جاي‌گشت تداعي است که از سوی ادوارد ثرندايك ارائه شد. بر اساس اين نظریه، تداعي بين موقعيت و پاسخي معين به موقعيت و پاسخ معين ديگري انتقال مي‌يابد، يعني نوعي يادگيري اتفاق مي‌افتد. از این رو، بر اساس اين اصل مبلغان ابتدا شیء محرك (مانند يك منظره خاطره‌انگيز، آبشار زيبا، زن يا مرد جذاب، يك شخصيت مورد احترام، يك پزشك، مادر و...) را كه در افراد احساسات و هيجانات مثبت و خوشايندي ايجاد مي‌كند، پيدا مي‌كنند. سپس اين محرك را با محصول خود (اعم از نوعي سيگار، بستني و اتومبيل و حتي يك ايده و باور) آنقدر همراه مي‌کنند تا محصول مورد نظر، همان احساس مثبت و خوشايندي را كه به وسيله شیء محرك اصلي ايجاد مي‌شد، توليد كند. طبيعي است كه انسان نيز از بين چند محصول چيزي را انتخاب مي‌كند كه ناخودآگاه احساس و هيجان مطلوبي در او توليد كند، يا ايده و نگرشي را از آن خود مي‌داند كه در او احساس رضامندي و خرسندي ايجاد كند.(الياسي، ۱۳۸۳: 79) نمونه دیگر، استفاده از پوشش اسلامی در کشورهای مسلمان است که وسیله‌ای مشروع و قانونی برای دفاع از استقلال و سلامت خانواده به شمار می‌آید. برای اینکه عزت‌مندی حجاب را تضعیف کنند، به منزله یک شرط نامربوط، وسیله تحقیر اجتماعی از افراد مؤمن و اصولگرا قلمداد می‌شود و با تکرار سوژه‌های منفی در چهره پوشش اسلامی، جامعه را شرطی می‌کنند؛ به گونه‌ای که هرگاه زنی با حجاب دیده شود، از پیش در باره بی‌سواد بودنش داوری می‌شود و از سوی دیگر زن بی‌بندوبار به مثابه زن روشنفکر و باسواد تحت پوشش حمایتی تبلیغات شرطی قرار می‌گیرد.
یکی از نمونه‌های رایج دیگر در این زمینه تداعی کراوات و روشنفکری است؛ در حالی که كراوات و روشنفكري هيچ ارتباطي با يكديگر ندارند؛ اما در عملیات نرم تلاش می‌شود براساس اصل محرک‌ ـ پاسخ این دو با يكديگر برای مخاطب تداعي شده و بعد از آن همواره آدم كراوات‌زده را فردي روشنفکر بداند. از این رو، همنشین کردن نام جمهوری اسلامی ایران با ترکیباتی چون نقض حقوق بشر و تسلیحات هسته‌ای و تروریسم بی‌دلیل نیست. استعمال مکرر این‌گونه ترکیبات زبانی از سوی مسئولان و سیاستمداران آمریکایی و اروپایی و پخش متوالی آن از رسانه‌های جمعی، در نهایت مخاطبان را به پذیرش مضامین موجود در این ترکیبات وادار خواهد کرد.









اشتیاق بشر برای دانستن درباره آینده، باب مطالعاتی جدیدی تحت عنوان «آینده‌پژوهی» در جهان گشوده که مورد توجه محققان به ویژه دولت‌ها و صاحبان شرکت‌ها قرار گرفته و به رشته‌ها و گرایش‌های مطالعاتی تخصصی دانشگاهی تبدیل شده است. در تعریف جدید، آینده‌پژوهی(Futures studies) شامل مجموعه تلاش‌هایی است که با جست‌وجوی منابع، الگوها و عوامل تغییر یا ثبات، به تجسّم آینده‌های بالقوّه و برنامه‌ریزی برای آنها می‌پردازد. آینده‌پژوهی بازتاب‌دهنده چگونگی زایش واقعیّت «فردا» از دل تغییر(یا ثبات) «امروز» است. به عبارت روشن، هدف اصلی آینده‌پژوهی، تصویرسازی نه تنها یک آینده مطلوب، بلکه ساختن چندین آینده است. به همین دلیل، در عبارت لاتین آینده‌پژوهی، واژه Futures به این دلیل به صورت جمع استفاده شده ‌است که با بهره‌گیری از طیف وسیعی از روش‌ها و به ‌جای تصوّر «تنها یک آینده»، به گمانه‌زنی‌های نظام‌مند و خردورزانه درباره «چندین آینده متصوّر» مبادرت می‌شود. موضوعات آینده‌پژوهی دربرگیرنده گونه‌های «ممکن»، «محتمل» و «دلخواه» برای دگرگونی از حال به آینده هستند. آینده‌پژوهان، کسب‌وکارها و دولت‌ها در سراسر جهان، از روش‌هایی استفاده می‌کنند که به آنها فرصت درک، اکتشاف و برنامه‌ریزی برای آینده را می‌دهد. کتاب «جستارهایی در باب آینده‌پژوهی» که با تألیف و ترجمه سعید خزایی و مصطفی حسینی گلکار از سوی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در سال 1394 به بازار نشر عرضه شده، تلاش دارد جستارهایی از این رشته را در افق دید مخاطب قرار دهد. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «اهمیت مناطق نوآوری در اقتصادهای در حال توسعه، عمدتاً به دلیل كمبود استقرار رشته‌های جديد‌ـ به ويژه در فضای میان‌رشته‌ای‌ـ با چالش‌های متعددی روبه‌رو است. خوانش‌های پراكنده و بعضاً تلفیقی و حتی متعارض رواج پیدا كرده و بسیاری محققان از ظن خود يار اين مسیر می‌شوند. در چنین موقعیتی هنوز هندسه كلی و جامع رشته ترسیم نشده و يا مورد اجماع قرار نگرفته‌ـ و اغلب به صورت گرته‌برداری‌ـ است. بسیاری عناوين هنوز به بلوغ لازم نرسیده‌اند و يا به اندازه كافی شناخته نشده‌اند. «جُستارها» در چنین فضایی شکل می‌گیرند و اغلب شاخص‌های راهنمایی برای حوزه‌های پژوهشی جديد و مورد نیاز هستند. بسیاری مدخل‌های مهم كه هنوز جايگاه اصلی خود را در كلیت رو به تکامل دانش مربوطه نیافته‌اند؛ در جُستارها محملی برای طرح می‌يابند. همچنین جُستارها كمك می‌كنند تا پژوهشگران به لبه‌های دانش ورود كرده و شاهراه‌های تحقیقاتی اصلی را بیابند.»





راهی برای رهایی از برندزدگی!




 شهاب زمانی/ یکی از موانعی که در سال «حمایت از کالای ایرانی» به منزله عامل مقاوم و مانع حمایت از تولید ملی در افهام نخبگی و کارشناسی و حتی افکار عمومی جامعه ما مطرح می‌شود، برندزدگی است. بررسی تاریخی و تبارشناسی اندیشه‌ای این تفکر تحمیلی به مردم ایران با فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی نشان می‌دهد، این موضوع ماهیتی ریشه‌ای میان مردم ایران و فرهنگ آنها نداشته و عمده این وضعیت محصول رفتار دولت‌ها، نظامات تعرفه‌ای و ذائقه‌سازی‌‌های سیاسی و رسانه‌ای اشتباه در طول دهه‌‌های گذشته بوده که اساساً از سرچشمه فرهنگ تمامیت‌خواه و خودبرتربین غربی از طریق عمال و طیف روشنفکران و منورالفکرهای وابسته داخلی در طول سال‌ها، همانند شوکرانی جرعه جرعه در کام ایرانی‌ها ریخته شده است.  
شاهد مثال ما عرق و تعصب بسیار بالای مردم ایران برای استفاده از تولیدات ملی در اوایل پیروزی انقلاب و سال‌‌های دفاع‌مقدس است. برای نمونه، در آن سال‌ها چراغ‌‌های نفتی علاءالدین را‌ـ که از تولیدات صنعتگر معروف ایرانی مرحوم میرمصطفی عالی‌نسب بودـ به چراغ‌ها و وسایل گرمایشی مشابه ژاپنی موجود در بازار ترجیح می‌دادند و این چراغ‌ها از شمال تا جنوب تهران و از مرکز کشور تا شهرستان‌‌های دورافتاده تا جبهه‌های نبرد غرب کشور دارای مقبولیت در مصرف به دلیل اعتماد مردم به آن برند تمام ایرانی بود. اگرچه در حال حاضر نیز برخی برندهای ایرانی از وضعیت مناسبی برخوردارند؛ اما متأسفانه این محصولات از نظر تعداد و حجم متناسب با بزرگی اقتصاد ایران نیستند که وجود میلیاردها دلار واردات رسمی و قاچاق در کالاهای مصرفی به کشور مؤید این موضوع است.
البته این معضل تنها در حوزه فرهنگ مصرف ملی ما منحصر و مستثنی نمی‌شود؛ بلکه گاهی به دیگر حوزه‌هایِ گاه تأثیرگذار و حساس، مانند سیاست نیز تعمیم و تسری داده می‌شود و از آنجا با ویروس «برندینگ غرب محور» می‌تواند اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و حتی امنیت را نیز تحت تأثیر بگذارد. این در حالی است که مهم‌ترین هدف و رویکرد انقلاب اسلامی در ایران، ایجاد دگرگونی اساسی با رهیافت اسلامی در نظامات گوناگون سیاست، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد پوسیده نظم شاهی گذشته بود. البته انقلاب موفق هم بود و نشانه آن، آرزوی توأم با حسرت بسیاری از واحدهای سیاسی جهان، به ویژه در منطقه اسلامی غرب آسیا و شمال آفریقا به داشتن چنین نظام سیاسی مستقل، آزاد، عادلانه و دارای شاخص‌ها و مزیت‌های رشک‌برانگیز در امنیت بوده است. 
اما همپای انقلاب افراد و جریان‌هایی سیاسی در داخل نیز وجود داشته و دارند که نه تنها دل در گرو برندهایی از نظامات فکری سیاسی و اقتصادی غرب و شرق داشتند و با فرهنگ انقلابی و ملی و روح و هدف انقلاب اسلامی مردم ایران فاصله پرناشدنی می‌دیدند، بلکه به صراحت خود را در بزنگاه‌های انتخاباتی نیز با برند غربی معرفی کرده و افتخار می‌کنند که مسلک و مرام سیاسی‌شان و رویکرد مدیریتی‌شان با شاقول نظام لیبرال یا سوسیال دموکرات منطبق و تنظیم است. در حالی که اندیشمندان اصلی الگوهای فکری غربی و شرقی خود آن قدر که روشنفکران وطنی به لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی اعتقاد و تعصب دارند، نداشته و آنها را پاسخگوی تغییرات و اقتضائات امروز نمی‌دانند؛ از این رو اگر می‌خواهیم کشور ما در حوزه اقتصاد، ارتباطات شبکه‌ای و پیام‌رسان‌های اجتماعی، مناسبات سیاسی و هر اقدام و پدیده دیگر روی پای خود بایستد که ضرورت آن به قدری مبرهن است که به هیچ استدلالی نیاز نیست، باید اول از همه باور اعتقادی، فرهنگی و سیاسی به داشته‌های ملی و اینکه «ما می‌توانیم» را در بخش نخبگی، سپس مسئولان واداده مبتلا به اشتباه محاسباتی جا بیندازیم تا با آماده شدن بسترهای فکری و مدیریتی، در نهایت با تبیین مزایا و معایب نگاه ملی و بیرونی، مردم به مثابه موتور محرکه اصلی برای حمایت از سیاست و اقتصاد ایرانی به حرکت درآیند. 




اندیشه‌ سیاسی مسلمانان ـ 43۷

 فتح الله پریشان/ هر نظام سياسی، اجتماعی در مسير حركت خويش، احتمال لغزش و انحراف از هدف‌های اعلام شده را دارد. اين خطر گريبانگير بسياری از حكومت‌ها و تحولات اجتماعی بوده است. اسلام به عنوان يك نظام همه‌سونگر با وضع قانون «نظارت همگانی» از اين خطر، پيشگيری کرده و حفظ و سلامت نظام را از درون تضمين كرده است. مبتنی بر این سازوکار کنترلی عمومی، امت اسلامی نمی‌تواند نسبت به مسائل سياسی كشور بی‌اعتنا باشد؛ چرا كه پيامبراسلام(ص) فرموده است: «هر كه در امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد، مسلمان نيست.»(1)
دولت حاكم بر مسلمانان يا عادل است يا ستمگر، در صورت نخست، مردم بايد از دولتی كه شريعت اسلام را پياده و با زشتی‌ها مبارزه می‌کند و مردم را از تجاوز به حقوق يكديگر باز می‌دارد، حمايت كنند و اگر لغزشی از آنان يا كارگزاران مشاهده كردند، به ارشاد بپردازند. در صورت دوم، بر اساس مراحل و مراتب امر به معروف و نهی از منكر با دولت برخورد کنند.
يكی از ياران رسول خدا(ص) پرسید: «كدام يك از شهيدان نزد خدا گرامی‌ترند؟»حضرت فرمودند: «مردی كه پيش حاكم ظالمی سخن حق گويد و آن ظالم او را بكشد و اگر نكشد، ديگر گناه بر او نوشته نشود.»(2) علی(ع) در يكی از سخنان گهربار خود ضمن برشمردن مراتب و مراحل امر به معروف و نهی از منكر درباره كسی كه در برابر حاكم ستمگر به حق سخن بگويد، می‌فرمايد: «امر به معروف و نهی از منكر، اجل كسی را نزديك نمی‌كند و روزی كسی را كم نمی‌كند و بهتر از اين، كلام حقی است كه كسی در پيش حاكم جابری بگويد.»(3)
رابطه حكومت اسلامی با مردم بايد بر اساس امر به معروف و نهی از منكر باشد. حكومت اسلامی وظيفه دارد ارزش‌ها را رواج داده و از بدی‌ها و زشتی‌ها در جامعه جلوگيری کند. 
برخی از فقيهان، بعضی از مراتب امر به معروف و نهی از منكر را ويژه امام و حاكم اسلامی دانسته‌اند. علامه نراقی در اين باره می‌نويسد: «مرتبه هفتم، شمشير كشيدن و سلاح داشتن و مجروح كردن (می‌باشد) و اين مرتبه در نزد اكثر علمای ما موقوف به اذن امام است و از برای رعيت بدون اذن امام جايز نمی‌دانند، ولی سيدمرتضی و جماعتی، از برای كسی كه متمكن باشد و موجب فساد نباشد، تجويز كرده‌اند، اگر چه اذن امام در آن بخصوص نباشد.»(4)
در كتاب‌های فقهی اجرای حدود و تعزيرات پس از بحث امر به معروف و نهی از منكر آمده و اجرای آن به حاكم شرع و ولی‌فقيه واگذار شده است. امر به معروف و نهی از منکر همانند خونی در شریان حکومت ساری و جاری است و در نظام سیاسی اسلامی افزون بر نوع افرادی كه حاكم، آنان را به همكاری دعوت می‌كند، ميزان نظارتی كه بر كاركردشان دارد، در بقا و زوال حكومت نقش مؤثری دارد.
به گفته نراقی، با وجود گماردن اشخاصی كه «گوهر آنان را بر محك اعتبار زده»(5) باز نبايد جانب احتياط را رها كند و آنها را آسوده گذارد، بلكه، وظيفه دارد، در جريان چگونگی گردش امور و شيوه رفتار كارگزاران خود با مردم به وسيله بازرسان قرار گيرد؛ چرا كه به بيان نراقی؛ «دامن تزوير دراز و دَرِ تلبيس و خدعه باز است.»(6)
سؤال مهم و اساسی اين است كه چه كسی يا چه كسانی شايستگی دارند اين مهم را بر عهده گيرند؟ نراقی در اين باره می‌نويسد: «از خبرداران خداترس و آگاهان قوی‌النّفس خالی از غرض، استفسار فرمايد؛ زيرا كه بسی باشد جمعی را كه مظنه عرض حال به خدمت صاحب اختيار به ايشان دارد، به رشوت و مال فريفته باشد، چه ظالم و شرير پيوسته در رضاجويی مقربان پادشاه يا امير، ساعی می‌باشند و به انواع خدمات، ايشان را از خود راضی می‌دارند. باشد طايفه‌ای كه رشوت قبول نكنند و از اهل تدين باشند، (اما) از ضعف نفس و انديشه عاقبت خود زبان در كام خموش كشيده باشند، يا از عاقبت‌انديشی از بيان واقع احتياط كنند، بر مكلفين مهام عباد لازم است همچنان كه از دقايق احوال خود باخبر می‌باشند، نظر اطلاع بر كيفيت اوضاع ساير ولايات دوردست نيز كه حضرت عزّت در زير نگين حشمت ايشان درآورده افكنند. الحاصل صاحبان اختيار را از چگونگی سلوك كاركنان خود در هر ناحيه و بلوك از نزديك و دور، هميشه مطلع بودن، لازم و ضرور(ی) است.»(7)
تلاش نراقی، برای بستن راه‌های نفوذ و انحراف، تحسين‌برانگيز است. آن بزرگوار پس از يادآوری و ضرورت شايستگی‌های لازم برای كارگزاران و همچنين ضرورت نظارت بر عملكرد كارگزاران، به سيره حاكمان عدل اشاره كرده و سيره آنان را برای همه حاكمان درخور پيروی می‌داند. يكی از حكومت‌های مورد نظر نراقی، حكومت عدل علی(ع) است. امام علی(ع) برای نظارت بر كار كارگزاران و مديران خود، نيروی اطلاعاتی می‌گماشت. حتی گاه برای ارزيابی و وارسی كار اين نيروها، نيروهای ديگری می‌گمارد و از اين راه كاركرد كارگزاران خود را زير نظر می‌گرفت.
منابع:
1ـ ملااحمد نراقی، معراج‌السعادة، ص 362؛ همچنین رک به: اصول كافی، ج 2، ص 164، كتاب الايمان و الكفر، حديث 5. 2‌ـ معراج‌السعادة، ص 371.
3ـ همان، ص 370؛ نهج‌البلاغه، حكمت 366.     4ـ معراج‌السعاده، ص 375.
5ـ غررالحكم، ج 3، ص 354.      6ـ همان.        7ـ همان.