با وجود اینکه در منطقه پیرامونی و جهان انبوهی از حوادث و رخدادها را پشت سر می‌گذاریم، ولی برخی از آنها به دلیل پیامدهای راهبردی که به جای می‌گذارند، متمایز از دیگر رخدادها هستند. برای نمونه، آنچه در دریای چین جنوبی بین چین و آمریکا و همپیمانان وی در حال وقوع است، رخدادی راهبردی به شمار می‌اید. آنچه در شرق اروپا و در مرزهای غربی روسیه و به بهانه اوکراین یا با استقرار نظام دفاع ضد موشک آمریکایی شاهد هستیم، نوعی رخداد راهبردی است که زنجیره‌ای از رفتارها، سیاست‌ها، صف‌بندی‌ها و رخدادهای بعدی را در کنار خود خواهد داشت. در منطقه غرب آسیا نیز در دو هفته اخیر پنج نمونه رخداد راهبردی شکل گرفته یا در حال حدوث است. بخش مهمی از سرنوشت منطقه، معادلات قدرت، جایگاه بازیگران و حوادث بعدی، ناشی از این رخدادهای پنج‌گانه خواهند بود که به اختصار بیان می‌شوند:

۱ ـ عملیات نظامی ضد داعش در فلوجه
در اهمیت این عملیات همین بس که بگوییم تحریک‌ها و تشویق‌های مرتبط با بحران سیاسی پارلمان و کابینه عراق برای به تأخیر انداختن عملیات ضد داعش در فلوجه انجام گرفت تا تروریسم برای عقیم کردن دولت، امنیت و هرگونه سازندگی در عراق باقی بماند و عمری طولانی‌تر داشته باشد. به همین دلیل آمریکایی‌ها اولویت عملیات در موصل را به‌‌مثابه آدرس غلط مطرح کردند و اکنون نیز با فضاسازی رسانه‌ای آل‌سعود و غربی یا بهانه‌های بشردوستانه ساکنان فلوجه و کند شدن آهنگ عملیاتی، بار دیگر ضرورت عملیات در موصل را به ارتش عراق تحمیل می‌کنند. عملیات فلوجه به اندازه‌ای اهمیت دارد که آمریکایی‌ها حاضرند رسوایی کمک به سران داعش را از طریق فرود و فراز‌ هلی‌کوپترهای‌شان در این مناطق تحمل کنند، ولی سیر عملیات در فلوجه با آهنگ پرشتاب پیش نرود. عملیات در فلوجه همین قدر مهم است که تمام طیف بعثی و جریان‌های مزدبگیر و وابسته به عربستان و آمریکا و کشورهای مداخله‌گر در عراق به موازات تحرکات سفیر آل سعود در عراق، سینه‌ چاک می‌دهند که عملیات ضد داعش در فلوجه، برای کشتار اهل سنت است.
همه این اقدامات در به تعویق انداختن عملیات فلوجه از این روست که این عملیات اصلی‌ترین نقطه ثقل جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی و نظامی داعش و تروریسم تکفیری ـ وهابی است و نابودی این ظرفیت به معنای پایان یافتن بخش عمده داعش در عراق است. 

۲ ـ عملیات آمریکا و نیروهای دموکراتیک سوریه در رقه علیه داعش 
عوامل و متغیرهای بسیاری موجب شده است که عملیات رقه در دستور کار آمریکا قرار گیرد. کاخ سفید نیازمند کارت‌های پیروزی و مؤثر در انتخابات ریاستی است که باید در سیاست خارجی و به‌ویژه غرب آسیا آن را تأمین کند. این در حالی است که در پنج سال‌ونیم گذشته، آمریکا در سوریه، با ریسمان قطر، ترکیه و عربستان در باتلاق این بحران فرو رفته و هیچ ابزار و کارت مستقل میدانی و مذاکراتی که هزینه حمایت از تروریسم را در برنداشته باشد، در اختیار ندارد. آمریکا تروریست‌ها را در مواضع علنی خود، برای فرسایش دولت سوریه و بشار اسد ضروری می‌داند و نه تنها آنها را حذف نمی‌کند، بلکه به طور همه‌جانبه از آن حمایت نیز می‌کند. آنچه عملیات در رقه را برجسته می‌کند، این است که بدون تکیه بر تروریست‌ها یک جغرافیای قابل‌توجه در پوشش همکاری با کردهای شمال سوریه (عشایر و آشوری‌ها) و مبارزه با داعش به دست می‌آورد که هیچ یک از هزینه‌های پنج سال گذشته در سوریه را ندارد و برای ارتقای چانه‌زنی میدانی و مذاکراتی آمریکا در قبال روسیه و سوریه بسیار حیاتی است. در ۲۰ روز گذشته نیز عملیات‌های صورت گرفته پیش از اینکه حالت جنگی هجومی یا پر شدت داشته باشد، حالت کیش کردن داعش را نشان می‌دهد و تقریباً تا امروز هیچ درگیری جدی و سختی که در مناطق دیگر از داعش شاهد هستیم، دیده نشده است. آمریکایی‌ها به جز نیاز به ثبت پیروزی بر داعش به‌‌منزله تروریسم و کسب یک جغرافیای حیاتی برای مانور و مذاکره، از جابه‌جایی داعش در مسیرهای چندگانه به سوی مرزهای عراق، حلب یا مناطق میانی و دمشق نیز بهره می‌برند و بر سیر برنامه‌ریزی شده عملیاتی روس‌ها علیه جریان‌های القاعده‌ای هم اثر تردیدساز می‌گذارند. عملیات در رقه به جز پیامدهای ذکر شده، برگه راهبردی برای فدراتیو کردن و تجزیه نمودن سوریه را آماده می‌کند و ترکیه را تحت فشار فعال شدن کردهای سوریه و پ.‌ک‌.ک قرار می‌دهد.
از این رو عملیات‌های پدافندی در جنوب غرب حلب یا پیشروی به سمت فرودگاه و شهر الطبقه در مسیر رقه که از طرف ارتش سوریه و مقاومت و با حمایت هوایی روس‌ها انجام می‌گیرد، اهمیت خواهد داشت و نشست سه‌جانبه وزرای دفاع ایران، روسیه و سوریه در تهران، سرفصل جدیدی در تحولات سوریه خواهد بود.

۳ـ مرحله جدید عملیات‌های هوایی و زمینی روسیه و مقاومت در سوریه
آنچه موجب شد تا معادله میدانی تروریست‌ها در سوریه دگرگون شود و از موضع هجوم به حالت دفاعی و آسیب‌پذیر روی آورند، سیر عملیات هماهنگ هوایی و زمینی در سوریه بود که نیروهای هوافضای روسیه و نیروهای زمینی مقاومت و ارتش سوریه در آن نقش بازی کردند. حاصل این راهبرد عملیاتی این بود که به دلیل بیم حامیان تروریسم از نابودی سریع آنها، با اصرار آتش‌بس را دنبال کردند تا بنیه تروریست‌ها را بازسازی نمایند و این کار در دو ماه اخیر از عمر آتش‌بس در سوریه به شدت دنبال شده است. بازی آمریکایی‌ها با مفاهیم نیروهای میانه‌رو، شهروندان موجود در مناطق تحت سیطره تروریست‌ها و بی‌تحرکی و فقدان هر گونه اقدام علیه تروریست‌های القاعده که بخش قابل توجهی از بنیه تروریسم در سوریه را تشکیل می‌دهند و بازی تأخیری در قبال هر برنامه جدی برای مبارزه با تروریسم، پس از اینکه مدتی دیپلماسی روس‌ها را تحت تأثیر یا فریب قرار داده بود، به نقطه رنگ باختن رسیده است. آنچه از سوی ایران، مقامات سوری و مقاومت بر آن تأکید شده، این است که آتش‌بس بهانه آمریکا و بقیه حامیان تروریسم برای حفظ و تقویت تروریست‌هاست و هر راه‌حل سیاسی بدون مبارزه جدی با تروریسم به نتیجه نمی‌رسد. از ژنو۱ تاکنون راهبرد اصلی آمریکا و دیگر حامیان تروریسم در مذاکرات سیاسی این بوده که به موازات فشار تروریستی، مذاکره سیاسی را دنبال کرده و امتیاز کسب کنند. بازی با موضوعات بشردوستانه و حتی سازمان ملل و دبیر کل فعلی آن که نتوانست در مقابل فشارهای لابی‌های سعودی و رشوه‌های آل‌سعود دوام بیاورد؛ بیانیه محکومیت و در فهرست سیاه قرار گرفتن سعودی‌ها به دلیل کشتار کودکان یمنی هم نمی‌تواند عامل بازدارنده مبارزه با تروریسم در سوریه یا عراق باشد؛ از این رو دور جدید عملیات‌های مشترک و هماهنگ روسیه، سوریه و مقاومت پس از دیدار سه‌جانبه وزرای دفاع ایران، روسیه و سوریه در تهران آغاز شده است و گام‌های اولیه آن در پیشروی به سمت فرودگاه و شهر الطبقه و بمباران شدید تروریست‌ها در جنوب غربی حلب برداشته شده است؛ این عملیات‌ها نه‌تنها باید معادله میدانی و قدرت در قبال تروریست‌ها را یکسره کند، بلکه باید حامیان تروریسم و سازمان‌ها و مجامع بین‌المللی در رفتارهای دوگانه در قبال تروریسم را پاسخگو کند. اهمیت این رخداد راهبردی در این است که مقامات ارشد امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی تنها گزینه مطلوب و فرصت‌ساز برای این رژیم را ادامه جنگ تروریستی و حفظ ظرفیت‌های آنها می‌دانند و تا مرز این پیشنهاد پیش می‌روند که برای کمک به تروریست‌ها، ارتش صهیونیستی نیز باید در سوریه عملیات محدود داشته باشد. شاید بخشی از اهداف سفر نتانیاهو به مسکو که تأکید کرد برای دریافت تضمین‌هایی از مسکو در محور جولان است، به این منظور باشد که روس‌ها را از اجرای دور جدید عملیات‌های هماهنگ علیه تروریسم منصرف کند.

۴ـ ائتلاف اسرائیلی ـ سعودی
ظرافت و خوبی تحولات پنج سال اخیر منطقه با وجود تمامی جنایات، تحریف‌ها و دشواری‌هایی که ایجاد کرده، این است که آمریکا، رژیم صهیونیستی و غرب را به پذیرش و تحمل رسوایی‌های مهمی مجبور کرده است و سازمان ملل و دستگاه‌های بین‌المللی از ژست بی‌طرفی خارج شده و ناچار به رفتاری برخلاف وظایف و ژست خود شده‌اند و نقاب نفاق را از چهره دیکتاتوری مرتجع منطقه برداشته که موجودیت آنها به حمایت از صهیونیست‌ها گره خورده است.
بازی زیرکانه ارتجاع عرب در تقریباً ۷۰ سال گذشته در قبال مسئله فلسطین به‌گونه‌ای دنبال شده است که با کمترین هزینه مسیر برنامه‌های صهیونیست‌ها برای بلعیدن کامل فلسطین، سرکوب حقوق و آمال فلسطینی و سلطه و برتری صهیونیست‌ها بر منطقه را هموار کرده‌اند. غربی‌ها، صهیونیست‌ها و ارتجاع عرب در تحولات پنج سال اخیر منطقه و برای مهار و مدیریت و تحریف بیداری اسلامی یا برای شبیه‌سازی آن در عراق، سوریه و لبنان، هزینه‌های زیادی از نظر حیثیتی و مالی، نظامی و امنیتی، رسانه‌ای و سیاسی متحمل شده‌اند و هدف اصلی آن مهار و مقابله با انقلاب اسلامی ایران و گفتمان آن بوده است. این جدال پنج ساله با اینکه در برخی جوانب توفیقاتی داشته است، ولی به شکل کلان و در بسیاری از عرصه‌ها به اقتدار ایران اسلامی و گفتمان انقلاب اسلامی منتهی شده و تیم غربی و عربی را به چالش کشیده است. ناتوانی آمریکا و غرب برای رفتار و برنامه مستقل در منطقه و ناتوانی و نگرانی از فروپاشی ارتجاع عرب و حاکمیت‌های آنها، یک جهش پرهزینه برای آنها داشته است و با قربانی کردن کامل مسئله فلسطین و با شتاب غیر عادی و برخلاف گذشته، نجات از کابوس نابودی و تقابل با ایران را در ائتلاف و آشتی و مناسب راهبردی همه‌جانبه با رژیم صهیونیستی قرار داده‌اند؛ به امید اینکه با تکیه بر صهیونیست‌ها و قابلیت‌های نظامی، امنیتی، تکنولوژیک و... جای خالی آمریکا را در راهبردهای خود پر کنند. شاید این سراب امیدساز را صهیونیست‌ها هم در نگاه به توان مالی و دلارهای نفتی یا قرار گرفتن آنها در جایگاه پیاده‌نظام جنگی در قبال ایران می‌دانند. سراب ارتجاع عرب و آل‌سعود که این روزها اخبار فراوانی در ضرورت و آثار همگرایی بین رژیم صهیونیستی و آل‌سعود شنیده می‌شود، به حدی رسیده است که نمی‌توانند ناله‌های جهانی را که در حمایت از صهیونیسم و رژیم صهیونیستی به راه افتاده، ببینند. در محیط خارجی، طیفی از مشکلات، چالش‌ها و ناکامی‌ها این رژیم را در فشار قرار داده است. برای اولین‌بار در تاریخ صهیونیسم و در سرزمین‌های غربی که هرگونه انتقاد از صهیونیست‌ها، جریمه و زندان داشته است، وسیع‌ترین انتقاد و تحریم اقتصادی و علمی علیه این رژیم اجرا می‌شود و خط و نشان‌های پاچه‌خواران صهیونیست‌ها هم اثری نداشته است و دادگاه‌های اروپایی در کمین محاکمه برخی مقامات رژیم صهیونیستی هستند. برای اولین‌بار خواسته‌های مقامات صهیونیست در اولویت مقامات کشورهای غربی نیست، ولی حمایت از این رژیم را کماکان دنبال می‌کنند. غربی‌ها و صهیونیست‌ها امیدوار بودند با ساماندهی و به‌کارگیری و هدایت تروریسم تکفیری ـ وهابی نه‌تنها مقاومت را نابود کنند، بلکه حکومت‌ها و نظم منطقه‌ای نوینی برای سال‌های آینده در چارچوب منافع و مصالح استعماری و غیرقانونی به‌ وجود آورند. این رؤیای استعماری به نتیجه معکوس نزدیک شده و انقلاب اسلامی و مقاومت منطقه‌ای در نقطه‌ای برتر از پنج سال گذشته قرار گرفته‌اند و در جبهه مقابل، حکومت‌های منطقه‌ای حامی تروریسم در بدترین وضعیت به سر می‌برند و آمریکا در محدودترین شرایط گزینه‌ها و تصمیمات خود قرار دارد. در چنین وضعیتی تنها امید آنها در ائتلاف اسرائیلی ـ عربی و پرچمداری آل‌سعود است که نمی‌توانند هزینه‌ها و خسارت‌های گوناگون این رویکرد را نادیده بگیرند؛ یعنی طبق مثل معروف «کوری عصاکش کوری دیگر شود.»

۵ـ یمن، باتلاق سعودی و سازمان ملل
سرزمین‌ یمن برای سعودی‌ها اهمیت راهبردی داشته و همواره تلاش کرده‌اند آن را به‌منزله حیاط خلوت خود بدانند و با آن رفتار کنند. پروژه‌ یمن برای سعودی‌ها در پنج سال اخیر، هم به‌مثابه برنامه‌ای در تحریف بیداری و جلوگیری از واگرایی با سعودی‌ها و هم‌ به‌‌منزله جبران شکست‌ها و خسارت‌های آل‌سعود در ماجراجویی‌های منطقه‌ای در عراق، سوریه و لبنان، اولویت و برجستگی جدیدی پیدا کرده است. اگر حمله نظامی ۱۵ ماهه و انواع جنایات ضدبشری و جنگی را تحمل می‌کنند و حتی حامیان غربی و منطقه‌ای و مجامع بین‌المللی را به رسوایی می‌کشاند، دلیل بر همین اهمیت یمن و خشک‌سری آل‌سعود است. این پروژه که در اصل یک درخواست آمریکایی ـ انگلیسی است، به بن‌بست سختی رسیده و چاره‌ای جز مهار این خسارت و رسوایی ندارند. با اینکه بر تجدیدنظر و راه‌حل سیاسی تأکید می‌کنند، ولی چماق حمله نظامی را هم در کنار آتش‌بس در دست دارند و از آن استفاده می‌کنند تا شاید به اهداف جنگی و مغرورانه در یمن برسند. انصارالله که تا امروز تروریست و عامل ایران معرفی می‌شد و حذف آن در صدر خواسته‌ها بود، به همسایه و عضوی در فرایند سیاسی و حکومتی تبدیل می‌شود و جمعی از مقامات آن در عربستان به مذاکره دعوت می‌شوند و مذاکرات کویت را متوقف می‌کنند و نشان می‌دهند که توافق اصلی باید از ریاض باشد. این تلاش بی‌نتیجه است و تیم انصارالله از کویت بازمی‌گردند. در حالی که آمریکا، انگلیس و امارات به یمن لشکر کشیده‌اند، کاری از پیش نبرده‌اند و ابزارهای مزدبگیر آنها در اختلاف و واگرایی با هم هستند. عربستان یا باید با انصارالله و حزب کنگره ملی توافق کند یا آغاز پایان خود را بپذیرد. هیچ جغرافیای شاخص بشری به جز یمن برای سعودی‌ها کابوس‌آفرین نیست و به همین دلیل است که دبیرکل و سازمان ملل را هم در یک سطح جدید از رسوایی با جنایات سعودی شریک می‌کنند تا نام آل‌سعود در ائتلاف آنها در فهرست سیاه جانیان باقی نماند. 

نیروهای نظامی آمریکا در چند هفته اخیر در کنار یگان‌های کرد در شمال سوریه به نبرد علیه تروریست‌های داعش در شهر رقه پرداخته‌اند، موضوعی که تعجب همگان را برانگیخته است؛ چرا که از یک سو آمریکا یکی از کشورهایی است که در شکل‌گیری داعش نقش داشته است و از سوی دیگر حاکمیت سوریه هنوز دچار فروپاشی نشده است که کشورهای دیگر بدون مجوز دمشق به بخش‌هایی از خاک این کشور تجاوز کنند. تردیدهای زیادی درباره حمایت نظامی و لجستیکی آمریکا از یگان‌های کرد در شمال سوریه وجود دارد؛ به‌گونه‌ای که سخن از تقسیم سوریه و تشکیل «ساختار فدرالی کرد» مطرح است که سران رژیم صهیونیستی اعلام کرده‌اند که سبب خواهد شد «این رژیم» نقشی منطقه‌ای فراتر از محدوده جغرافیایی خاورمیانه بازی کند و عمقی راهبردی به آن دهد. درباره همکاری آمریکا با کردها در نبرد علیه مرکز اصلی داعش، یعنی شهر رقه چندین نکته مطرح است:
اول اینکه اگر آمریکا واقعاً به دنبال کمک به حل بحران سوریه و نابودی تروریسم در این کشور است باید با ارتش سوریه هماهنگ عمل می‌کرد و در واقع در کنار نیروهای سوریه و روسیه علیه داعش می‌جنگید، نه اینکه به صورت مجزا از مسیرهای متفاوت و جدا از ارتش سوریه به رقه حمله می‌کرد.
دوم اینکه باید توجه داشت که آمریکا از دهه 80 میلادی به دنبال تجزیه خاورمیانه و تشکیل کشورهای کوچک و کم قدرت در این منطقه است. سوریه نیز در خاورمیانه تجزیه شده مورد نظر آمریکا جایگاه ویژه‌ای دارد. طرح آمریکا برای تقسیم سوریه، با نقشه‌ای که روزنامه نیویورک‌تایمز آمریکا منتشر کرد، درحال نمایان شدن است. این نقشه تقسیم پنج کشور خاورمیانه به 14 کشور را نشان داده است که یکی از آنها سوریه است؛ به گونه‌ای که این کشور را به سه دولت کوچک با رنگ و بوی طایفه‌ای تقسیم کرده است و اولی را «دولت علوی»، دومی را «کردستان سوریه» در شمال و سومی را «دولت سنی» نامیده است که می‌توانند جدا شده و سپس با استان‌هایی در عراق متحد شوند. رابرت رایت، تحلیلگر آمریکایی در این زمینه معتقد است، یکی از انگیزه‌های دخالت آمریکا در سوریه و حمایت از یگان‌های کرد در مقابله با داعش، رساندن پیامی به روسیه است که چند بار از زبان سرگئی لاوروف، وزیر خارجه خود تأکید کرد تنها طرفی که با داعش در خاک سوریه می‌جنگد و این گروه را متحمل شکست می‌کند، همان ارتش سوریه است. روسیه با این اظهارات خواست  مشروعیت ارتش سوریه را تقویت کند و از هریک از طرف‌های منطقه‌ای که می‌خواهد با تروریسم مبارزه کند، دعوت کند که با دولت سوریه هماهنگ باشند. از این رو، آمریکا به فکر ایجاد یک نیروی جایگزین ـ به غیر از ارتش سوریه ـ افتاد تا در سوریه از آمریکا حمایت کند و این نیروی جایگزین را تنها در یگان‌های کرد یافت. 
ظاهر طرح آمریکا در سوریه همان مبارزه با تروریسم است که در گروه داعش تجلی یافته است؛ اما اهداف پنهانی آن همان تقسیم سوریه از طریق ایجاد یک ساختار تحت عنوان «اداره خودگردان» است. با ورود ناو هواپیمابر ترومن به دریای مدیترانه، جنگنده‌های آمریكا با پشتیبانی هوایی از كردها حملات خود علیه داعش در رقه را تشدید كرده‌اند. در پایان می‌توان گفت اهداف آمریکا از همکاری با کردها در حمله به رقه ۱ـ تجزیه سوریه و تشکیل منطقه فدرال کردها در شمال سوریه است و ۲ـ آمریكا در نشست آینده برای حل بحران سوریه نیاز به برگ برنده‌ای دارد و نبرد با داعش در مرکز اصلی آن یعنی رقه می‌تواند بهترین برگ برنده برای آمریکا باشد. مقامات آمریکا به خوبی می‌دانند طرح سقوط بشار اسد شکست خورده است و باید خود را برای مرحله پس از تروریسم در سوریه آماده کنند؛ بنابراین سعی دارند با ترمیم چهره خود از طریق مبارزه با داعش خود را کشوری علیه تروریسم معرفی کنند تا بتوانند در ساختار آینده سوریه نقش ایفا کنند. 

بحران یمن در یک سال و نیم گذشته به باتلاقی تبدیل شده است که همه را در خود فرو برده است. عربستان از فروردین سال گذشته به همراه امارات به یمن حمله کردند؛ اما بر‌خلاف انتظار، در این کشور گرفتار شدند. عربستان در سال گذشته به نوعی با چراغ سبز آمریکا و با اتکا به حمایت‌های سازمان ملل به یمن حمله کرد. گزارش سازمان عفو بین‌الملل درباره استفاده عربستان از بمب‌های خوشه‌ای ساخت انگلیس و آمریکا و همچنین کمک‌های اطلاعاتی آمریکا به عربستان به خوبی مؤید این ادعاست. در واقع، عربستان بدون اتکا به این حمایت‌ها شاید هرگز جرئت حمله به همسایه جنوبی خود را نداشت؛ اما برخلاف انتظار، حمله به یمن برای آنها هیچ پیروزی به بار نیاورده و برعکس سبب شکست آنها نیز شده است. این تمام ماجرا نیست؛ عربستان به دلیل شدت جنایات در یمن وجهه بین‌المللی خود را بیش از پیش از دست داده است. کشتار کودکان و غیر نظامیان یمنی در کنار نابودی زیرساخت‌های یمن، سعودی‌ها را در آستانه معرفی به منزله عاملان جنایت جنگی قرار داده است. این وجهه بسیار بد سبب شده است تا آمریکا و دیگر حامیان عربستان به دنبال تبرئه خود در مسئله یمن برآیند. در این ارتباط، واشنگتن در بیانیه‌ای اعلام کرد، نیروهای حوثی (انصارالله) را یک گروه تروریستی ندانسته؛ بلکه یکی از طرف‌های مشارکت‌کننده در رایزنی‌های سیاسی جاری در کویت می‌داند. این موضع آمریکا ضربه‌ای به رأس رژیم سعودی به شمار می‌آید که به حمایت از دولت منصور هادی ادامه می‌دهد. موضع واشنگتن در قبال نیروهای انصارالله پیامی به ریاض درباره لزوم امتیاز دادن در گفت‌وگوهای صلح و عدم تندروی در طرح مطالبات است. این برای عربستان شکست سختی است؛ چراکه تمام تلاش خود را به کار برد تا انصارالله را به نوعی گروهی شورشی و تروریست به جهانیان معرفی کند؛ اما گویا باتلاق یمن سبب شده است تا متحدان سنتی این کشور نیز سعودی‌ها را تنها بگذارند.
از سوی دیگر، دبیرکل سازمان ملل نیز ائتلاف عربی به سرکردگی عربستان را در فهرست سیاه گروه‌های ناقض حقوق کودکان قرار داد. در گزارش سازمان ملل آمده است که سال گذشته 785 کودک در یمن جان خود را از دست دادند که ائتلاف نظامی عربستان مسئول 60 درصد از این موارد بوده است. البته این موضع سازمان ملل چند روزی بیشتر دوام نیاورد و این سازمان تحت فشار لابی‌های سعودی ـ صهیونیستی از موضع خود عقب‌نشینی کرد؛ اما موضع‌گیری اولیه سازمان ملل درباره عربستان نشان می‌دهد، این سازمان نیز به دنبال بهبود چهره خود در یمن و نیز تبرئه از جنایت‌های سعودی‌هاست.
این دو شکست برای عربستان به خوبی مؤید این مسئله است که عربستان به شدت به دنبال خروج از باتلاق یمن است؛ چراکه وقتی حامیان اصلی خود را در این مسئله از دست داده است، به تنهایی نمی‌تواند به ادامه نبرد در یمن امید داشته باشد. البته موضع‌گیری آمریکا درباره عربستان به دلیل دلسوزی این کشور برای مردم یمن نیست؛ بلکه دلیل این امر آن است که عربستان در مسائل مهم منطقه‌ای عملکرد بسیار فاجعه‌باری داشته است و در بیشتر درگیری‌های بین‌المللی حضور دارد؛ از این رو در بحران یمن این کشور با فشار افکار عمومی و سازمان‌های حقوقی بین‌المللی رو‌به‌رو است و برای فرار از این فشارها تدریج در حال فاصله گرفتن از عربستان در یمن است. این ضربه‌ای اساسی برای آل‌سعود است و باید در ادامه مذاکرات کویت شاهد تأثیرات و حتی عقب‌نشینی‌های هیئت ریاض بود. مذاکراتی که از 2 اردیبهشت ماه شروع شده است؛ ولی به دلیل کارشکنی‌های ریاض تاکنون دستاورد چندانی نداشته است و عربستان با وجود وعده‌هایی که پیش از شروع مذاکرات درباره آتش‌بس داده بود، همچنان به نقض آتش‌بس در یمن مشغول است.