عملکرد جریان فمینیسم در ایران را می‎توان به دو بخش عمده تقسیم کرد؛ بخشی فعالیت‌هایی با صبغه‌ ملی‎گرایانه و غیرجنسیتی است و بخش دیگر، صبغه‎ای جنسیتی دارد. منظور از اقدامات جنسیتی، فعالیت‎هایی است که جریان فمینیسم در خصوص زنان انجام داده است. به عبارت دیگر، موضوع و هدف اصلی آن فعالیت، زن و حقوق زنان بوده است.
تأسیس انجمن‎های زنانه، تأسیس مدارس ملی دخترانه جدید، تأسیس روزنامه‌های زنان، انتشار مقالات در موضوع حقوق زنان از جمله فعالیت‌های جنسیتی جریان فمینیسم در ایران است.
اما شرکت در قیام مشروطه، حمایت از تأسیس بانک ملی، اقدام به تحریم منسوجات و کالاهای خارجی و تشویق به استفاده از محصولات داخلی، انتشار مقالات در انتقاد به عملکرد مجلس و دولت برآمده از مشروطه، از جمله فعالیت‌های غیرجنسیتی و ملی‎گرایانه جریان فمینیسم در ایران به شمار می‌آید.

زمینه‌های گسترش
 فعالیت‌های فمینیستی
فضای باز سیاسی و فرهنگی دوران مشروطه، شرایط مساعدی را برای گسترش فعالیت‌های جریان فمینیسم در ایران فراهم کرد. در این دوره، شاهد تأسیس مدارس دخترانۀ متعددی از سوی روشنفکران تجدد‎طلب، به ویژه زنان فعال در عرصۀ حقوق زنان هستیم. البته، سابقۀ تأسیس مدارس دخترانۀ جدید در ایران به سال‌ها پیش از دوران مشروطه باز می‎گردد. این مدارس را در ابتدا میسیون‎های مسیحی در ایران به وجود آوردند و زمینه‎ساز تولد جریان فمینیسم در ایران شدند. مهم‌ترین شاهد این مدعا نیز نقش فعال فارغ‎التحصیلان این مدارس، به ویژه دانش‏‎آموختگان نسوان آن در دوران مشروطه و پهلوی در تأسیس مدارس دخترانۀ جدید است.
مدرسۀ دخترانۀ پرورش، تنها مدرسۀ دخترانۀ جدید غیردولتی(ملی) پیش از انقلاب مشروطه بود که توسط طوبی رشدیه در سال 1321ق، تأسیس شد و پس از چهار روز به دلیل مخالفت علما و متدینین توسط دولت منحل گردید.(1) 
با وجود آن مخالفت‎ها، فعالان جریان فمینیسم در راستای تأسیس مدارس دخترانه جدید در ایران، شروع به انتشار مقالات متعددی در موضوع آموزش زنان ‎کردند. این مقالات از یک‌سو، وجه انتقادی داشتند و ممانعت از تحصیل زنان در مدارس جدید را زیر سؤال می‎بردند و از سوی دیگر، وجه تبیینی داشتند و به ضرورت آموزش زنان و تأثیر آن در پیشرفت کشور اشاره می‎کردند. به عبارت دیگر، این مقالات در راستای آماده‎سازی اذهان عمومی در پذیرش تحصیل دختران در مدارس جدید فعالیت می‎کردند.(2) 
هفته‎نامۀ «حبل‎المتین» از جمله نشریات فعال در جریان فمینیسم و طرفدار آموزش زنان در مدارس جدید محسوب می‎شود. در یکی از شماره‎های این نشریه به بسته شدن مدارس دخترانه جدید به شدت انتقاد شده است: «از زنان خواسته‎اید که دستی از آستین درآورده به تربیت بنات خود بپردازند؛ اگر مردهای بی‎تربیت بگذارند. بارها به خیال این بی‎بضاعت رسید که به طور مختصر مدرسه زنانه باز کنم و در جزو فایده هم ببرم. افسوس که تأسیس این اساس نشده بسته خواهد شد.»(3) 

رفتارشناسی گروه‌های مرجع
 با تأسیس مدارس جدید  
برخی از مجتهدان طراز اول تهران، با تأسیس مدارس دخترانۀ جدید مخالفت کردند. شیخ‌ فضل‎الله نوری از آن جمله است. وی مدارس دخترانۀ جدید را محلی معرفی می‎کند که لامذهبان و فاسدان مُفسد در آن، فرزندان مسلمان ایران را از اسلام منحرف می‎کنند و می‌گوید: «... این مجلسی که می‎بینید که در تحت استیلا و استبداد لامذهبان و آزادی‎‏طلبان واقع شده است و مجاری و احوال و اوضاع آن را مستقیماً بر سیاق پارلمنت‎های اروپا اداره می‎کنند.... آیا فِرَق فاسده مُفسِده بر لفظِ امر به معروف و سایر عناوین شریعتی سخریه نمی‎کنند؟! و آشکارا بر نوامیس الهیه استخفاف نمی‎آورند؟!...و [آیا] در مکاتبِ اطفالِ ما، هم‎کیش‌های خویش را مستخدم نمی‎سازند؟! و به تبدیل فطرت و تلویث بهجیّت نونهالان ما نمی‎پردازند؟!...اینهاست نُوبَر امر به معروفات و نهی از منکراتی که فرقه ضالّه مُضِلّه از بهارستان حریّت و شورویّت برای ما فرستاده‌اند؟!...»(۴)
منظور ایشان از لامذهبان و فاسدان مفسد کسانی هستند که در میان مردم به بابی ‎بودن معروف هستند و همچنین دنیاگرایانی که شریعت الهی را انکار می‎کنند.
برخی از روشنفکران و طرفداران مدارس دخترانۀ جدید این مخالفت‎ها را به معنای مخالفت با تحصیل دختران جلوه داده و ادعا کرد‌ند که مراجع مزبور مخالف پیشرفت و یادگیری و علم‎آموزی زنان جامعه هستند. هفته‎نامه حبل‎المتین به عنوان یکی از نشریات روشنفکر دوران مشروطه، علمای مخالف مدارس دخترانه جدید را مخالف درس خواندن و علم‎آموزی دختران معرفی می‎کند.(۵)
روزنامۀ «شکوفه» نیز مخالفان تحصیل دختران در مدارس جدید را عوام و مخالف علم‎آموزی دختران معرفی می‎کند. «چشم باز کنید و سخنان و اقوال بعضی از عوام را دور اندازید که عقیده دارند که زن‎ها نباید علم و خط و سواد داشته باشند.»(۶) 
همان‌طور که از عبارات شیخ‌فضل‎الله نوری آشکار است، وی دغدغه‎ای به جز حفظ دین و ایمان دانش‌آموزان آن مدارس نداشت، زیرا مؤسسان، طرفداران و حامیان آن مدارس، فرهنگ غیر اسلامی و غربی را به روح و ذهن محصلان تزریق می‎کردند و خروجی آن مدارس، فارغ‌التحصیلانی بود که نسبت به اسلام هیچ تقیدی نداشتند و به سبک زندگی غربی متمایل بودند.
روزنامه‎نگاری، تهیۀ محتوا و مقاله‌نویسی یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های زنان در دورۀ مشروطه بود. زنان تا پیش از ایجاد روزنامه‎های مخصوص نسوان، مقالات خود را در نشریاتی که مردان تأسیس کرده بودند به چاپ می‎رساندند. «حبل‎المتین»، «ندای وطن»، «صوراسرافیل»، «کانون» و «ثریا»، از جمله روزنامه‎هایی بودند که در دوران مشروطه به چاپ مقالاتی در موضوع حقوق زنان می‎پرداختند.(۷) ژانت آفاری درباره مقاله‎نویسی زنان فعال انجمن‌های مخفی در روزنامه‎های عصر مشروطه نوشته است: «برخی از اعضای انجمن‎های زنان برای روزنامه‎های آن دوره مطلب می‎نوشتند و به تشریح موضوعات سیاسی و اجتماعی موجود می‎پرداختند.»(۸)
گفتنی است که بسیاری از مدارس دخترانۀ جدید در عصر مشروطه به ویژه مدارس تأسیسی به دست روشنفکران غربگرا، از یک‌سو در جهت ترویج سبک زندگی غربی در حوزۀ مسائل زنان حرکت می‎کردند و از سوی دیگر علیه فرهنگ اسلامی در آن حوزه، شبهاتی را در ذهن دانش‎آموزان ایجاد می‎کردند. به بیان دیگر، معلمان آن مدارس از روشنفکرانی انتخاب می‎شدند که با رفتار و نیز با سخنانی که خارج از درس به هر عنوان، مانند مشورت، طرح سؤال و... بیان می‎کردند، دانش‎آموزان را به سوی سبک زندگی و فرهنگ غربی و دوری از روش زیست و فرهنگ اسلامی سوق می‎دادند. بنابراین، صِرفِ توجه به برنامه درسی یک مدرسه برای تشخیص فمینیستی بودن آن مدرسه کفایت نمی‎کند؛ بلکه باید به ویژگی‎های بانیان، حامیان و مدرّسان آن مدرسه نیز توجه داشت.
واکنش مجتهدان دوران مشروطه به مدارس جدید، به ویژه مدارس دخترانه را می‎توان به طور کلی، به دو قسمت بخش کرد؛ ۱ـ برخی موضعی سلبی اتخاذ کردند و با آن مدارس مخالفت کردند. آیت‌الله شیخ‌فضل‌الله نوری و آیت‌الله شوشتری از جمله این مجتهدان بودند. ۲ـ برخی دیگر نیز موضعی ایجابی اتخاذ کردند و دست به بومی‎سازی مدارس دخترانۀ جدید زدند. به این معنا که با نظارت و اشراف خود، مدارس دخترانه‎ای را افتتاح کردند. آیت‌الله شیخ‌محمدحسن یزدی و آیت‌الله طباطبایی از جمله آن مجتهدان هستند. صفیه یزدی همسر آقا شیخ‌محمدحسن یزدی، مدرسۀ دخترانه‎ای را به نام مدرسۀ عفتیه در سال 1328ق در تهران تأسیس کرد.(۹) 
*منابع در دفتر نشریه موجود است.

 جمال‌الدین محمد خوانساری از افاخم علمای قرن ۱۱ و 12 عصر صفویه، در حوزه علمیه اصفهان نزد پدرش آقاحسین محقق خوانساری، دایی‌اش محقق سبزواری، نویسنده «ذخیرة‌المعاد فی‌شرح‌الارشاد» و محمدتقی مجلسی درس خواند و سپس در همان حوزه به تدریس علوم معقول و منقول پرداخت. آقاجمال از علمای طراز اول و مدرّسان برجسته آن دوران اصفهان شمرده می‌شد، به ‌گونه‌ای ‌که در زمان خود ریاست حوزه تدریس اصفهان را به عهده داشت.(۱) علمایی چون آقا محمد اکمل اصفهانی و ملارفیع مشهدی از شاگردان وی بودند.
با برخی از آثار جمال‌الدین در شماره گذشته آشنا شدیم. تقریباًً همه آثار وی در کتابخانه‌های ایران (و بعضاًً بیرون از ایران) موجود است. یکی از آثار وی، «عقایدالنساء» یا «کلثوم ننه»، کتابی طنزآمیز در نقد دینداری عامیانه و باورهای خرافی رایج میان زنان در دوره صفویه است. این کتاب قدیمی‌ترین سند مکتوب درباره اخلاق، آداب و رسوم زنان عامی ایران است. انگیزه تألیف خرافه‌ستیزی بوده است. این کتاب به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است. 
جمال‌الدین خوانساری به دلیل ویژگی‌های اخلاقی نیکویی که داشت و چون فقیهی مردمی، نیك‌گفتار، شوخ‌طبع و پرهیزكار بود، به شدت مورد علاقه مردم بود و در بین آنها نفوذی رشک‌برانگیز داشت. از این رو، او پناهگاه نیازمندان و دردمندان بود. آقا جمال برای حلّ مشكلات بیچارگان تلاش می‌نمود.(۲)او از آن دسته علمایی است که فعالیت اجتماعی ـ سیاسی را بر انزوای مذهبی ترجیح می‌داد و دین را متکفّل ساماندهی همه امور انسان از اجتماع و سیاست تا امور فردی می‌دانست. به همین دلیل، نزد شاهان صفوی منزلت ویژه‌ای داشت. درباره مناسبات او با حکومت صفوی می‌توان به حضورش در مراسم بر تخت نشستن شاه‌سلطان‌حسین صفوی، مشاوره به شاه برای انتخاب شیخ‌الاسلام وقت اصفهان در ۱۱۱۵ق که به انتخاب میرمحمد صالح خاتون‌آبادی منجر شد، همراهی او و محمدباقر خاتون‌آبادی با سلطان حسین در سفر به مشهد در ۱۱۱۹ق و دادن خلعت به او در ۱۱۲۰ اشاره کرد. او همچنین مدتی منصب قضاوت را بر عهده داشت و بر پیکر علامه مجلسی نماز گزارد.(۳)به سبب مقام علمی و بیان رسای وی که به دور از پیچیدگی‌های مرسوم علمی بود، برخی شاهان صفوی، ترجمه یا شرح برخی کتاب‌های عربی را از او در خواست می‌کردند و گاهی پرسش‌های فقهی و اعتقادی را با او در میان می‌نهادند، او نیز در پاسخ بدان‌ها رسائلی تألیف می‌کرد. «رساله خمس» و «رساله مزار» از این نمونه است.(۴)
آقا جمال در تشكیلات حکومت صفوی نقش ارزنده‌ای ایفا ‌كرد و برای از بین بردن فساد، با حكومت وقت از نزدیك همكاری داشت و آنان را در موارد لازم از منكر باز می‌داشت و به سوی معروف رهنمون می‌شد. از منظر برخی نویسنده‌ها همین امر نقطه منفی کارنامه عملکرد علمایی مانند وی محسوب شده، انتقاداتی را علیه آنان برانگیخته است. پاسخ مجدد به این شبهه ـ با وجود بررسی دلایل این ارتباطات در مقالات گذشته ـ از زبان رهبر کبیر انقلاب اسلامی خالی از لطف نیست. امام خمینی(ره) درباره ارتباط فقیهان و دانشمندان بزرگ شیعه با دربار پادشاهان صفوی، می‌فرماید: «یك طایفه از علما، اینها گذشت كرده‌اند از یك مقاماتی و متصل شده‌اند به یك سلاطین، با اینكه می‌دیدند مردم مخالفند، لكن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، اینها متصل شده‌اند به یك سلاطین و این سلاطین را وادار كرده‌اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب، مذهب تشیع؛ اینها آخوند درباری نبوده‌اند، این اشتباهی است كه بعضی نویسندگان ما می‌كنند... نباید یك كسی تا به گوشش خورد كه مثلاًً مجلسی، محقق ثانی، شیخ بهایی با اینها روابط داشتند و می‌رفتند سراغ اینها، همراهی‌شان می‌كردند، خیال كند كه اینها مانده بودند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به اینكه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتی بكنند، این حرف‌ها نبوده در كار، آنها گذشت كردند، یك گذشت، یك مجاهده نفسانی كرده‌اند برای اینكه مذهب شیعه را به وسیله آنها ترویج كنند.» (۵)
*منابع در دفتر نشریه موجود است.


واژه‌های جنگ سرد، انقلاب رنگی و کودتای خزنده چه نوع رابطه‌ای با جنگ نرم دارند؟ اگرچه مرز مفهومی این واژه‌ها در متون جنگ نرم مشخص نیست، اما مسلماً تفاوت‌هایی با هم دارند که در ادامه به آن اشاره می‌شود.

جنگ نرم  ـ جنگ سرد
در برخی از متون مربوط به جنگ نرم، جنگ سرد به نوعی با مفهوم جنگ نرم همسان‌سازی شده است. برای نمونه، الیاسی در یکی از نوشته‌های خود می‌نویسد: «از نظر ساندرس (1382) جنگ نرم نوعی جنگ سرد است که سرانجام به استحاله فرهنگی جامعه منجر می‌گردد...» (الیاسی، 1388: 47).
در حالی که جنگ سرد «اصطلاحي است كه در سال ۱۹۴۵، توسط جورج اورول، نويسنده معروف انگليسي خالق كتاب داستاني پر سر و صداي «قلعه حيوانات» ابداع شد. سپس توسط والتر ليپمن كتابي به نام «جنگ سرد» در سال 1947 منتشر شد. در 1947، جورج كنان، ديپلمات آمريكايي استراتژي اساسي جنگ سرد ايالات متحده را تشريح كرد و آیزنهاور نیز تأکید داشت که در این نبرد باید جویای فرصتی باشیم که بدون خسارت‌های جانی، ما را به پیروزی رساند.» (نصر، 1380: ۹۱ـ ۸1). با وجود این، میان جنگ سرد و جنگ نرم، تفاوت‌ها و شباهت‌هایی وجود دارد که می‌توان آنها را در شاخصه‌‌هاي اصلي دوران جنگ سرد 1947 تا 1991 مشاهده کرد. از جمله این شاخصه‌ها می‌توان به مواردی، چون تقسيم جهان به دو بلوك قدرت، رقابت‌هاي اقتصادي و تسليحاتي همزمان، لفاظي‌هاي ايدئولوژيكي، به‌كارگيري زور در حوزه رقيب بدون درگير شدن در جنگ مستقيم، تلاش براي نفوذ در حوزه فعاليت رقيب از طریق اقتصادي و فرهنگي، به راه انداختن جنگ رسانه‌اي گسترده و افشاگرانه عليه يكديگر و طراحي و اجراي عمليات گسترده جاسوسي به منظور كسب اطلاعات سياسي، نظامي و امنيتي اشاره کرد.
 
جنگ نرم ـ انقلاب رنگی
معادل‌سازی انقلاب رنگی با جنگ نرم در بسیاری از موارد مشاهده می‌شود، در حالی که تفاوت بین این دو مفهوم را نمی‌توان نادیده گرفت. حقیقت امر این است که انقلاب رنگی و جنگ نرم در برخی شاخصه‌‌ها با هم شباهت‌هایی دارند و در برخی شاخصه‌ها متمایز هم هستند. بر اساس این، انقلاب رنگی به تحولاتی اطلاق می‌‌شود که پس از دوران جنگ سرد در ابتدا در برخی از کشورهای اروپای شرقی و سپس در منطقه قفقاز و بعداًً در آسیای مرکزی رخ داده و یک دگرگونی جدید و غیر بنیادی در عرصه سیاسی است که با مدیریت قدرت‌ها و نهادهای خارجی، رویکرد نرم و شیوه‌های آرام برای تغییر حکومت‌ها و حکمرانان به شمار می‌آید. 
انقلاب رنگی یا مخملی شاخصه‌هایی، مانند بهره‌گیری از کنش‌های اجتماعی به منظور تغییر سیاسی را در خود دارد که در جنگ نرم نیز از آن استفاده می‌شود؛ زیرا انقلاب‌های رنگی الگویی از کنش به شمار می‌‌آیند که در این فرایند هزینه‌های مداخله‌گری قدرت‌های بزرگ کاهش یافته و محور اصلی کنشگری مربوط به گروه‌ها و بازیگران اجتماعی کشور هدف قرار می‌گیرد (متقی، 1389: 27)؛ اما این معنای انقلاب رنگی همه مؤلفه‌ها و شاخصه‌های جنگ نرم را در خود ندارد و با معنای محدود‌تر، تنها یکی از مصادیق جنگ نرم به شمار می‌آید.

جنگ نرم - کودتای خزنده
کودتای خزنده یا کودتای نرم یکی دیگر از مفاهیم همسایه جنگ نرم است، اما خود جنگ نرم به شمار نمی‌آید. کودتای خزنده پیچیده‌ترین صورت کودتاست که عمدتاًً مبتنی ‌بر سیاست نفوذ در نهادهای قدرت، از جمله سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه انجام می‌شود. این کنش سیاسی با تشدید فضای اختلاف جناح‌های حکومتی، پیش بردن طرح‌های فعّال و پُرفشار جنگ روانی و تبلیغی، ترور شخصیت و حتی ترور فیزیکی علیه آنهایی که ممکن است توان مقاومت در برابر کودتا را داشته باشند، صورت می‌پذیرد. همچنین، از تاکتیک‌های پیچیده نفوذ از درون با بهره‌گیری از جوّ بی‌تفاوتی مردمی، غفلت حاکمان و نارسایی‌های اقتصادی استفاده می‌شود.
نکته اساسی در کودتای خزنده که با جنگ نرم شباهت پیدا می‌کند، این است که در کودتای خزنده فاعل یا بازیگر تهدیدگر نقشه می‌کشد و قصد آسیب رساندن به تهدیدشونده (حوزه تهدید) را دارد؛ اما تلاش می‌کند  مخاطب از اعمال و اقدامات آن احساس خطر نکند و همه چیز عادی جلوه کند. در چنین حالتی تهدیدگر می‌تواند از شکل دادن به چنین تهدیداتی دو قصد کلی داشته باشد: قصد اول، غافلگیری مخاطب یا تهدید‌شونده، یعنی تهدیدگر می‌خواهد بدون آنکه تهدیدشونده متوجه شود، همه شرایط را برای اقدامی مؤثر فراهم کند؛ اقدامی که خود می‌تواند سرآغاز تهدید بسیار بزرگ‌تر و مهم‌تری باشد. قصد دوم، فاعل یا تهدیدگر به دنبال اقدامی مشخص در زمان مشخص نیست، بلکه قصد دارد برنامه‌ای را به صورت تدریجی اجرا کند که نتیجه آن می‌تواند آماده شدن زمینه برای اقدامی بزرگ یا آماده شدن زمینه‌ها برای شکل دادن به تهدیدات مؤثرتر یا جدید باشد. با وجود این تهدیدگر از قبل با هدفی که تا حدود زیادی مشخص شده، وارد کار شده است.(خانی، 1386: 66) 
 بنابراین، تهدید خزنده یا کودتای خزنده از نظر ماهیت پنهانی بودن و به دلیل اینکه به صورت بطئی، آرام و به صورت برنامه‌ریزی شده هدف مورد نظر را آماج خود قرار می‌دهد، به مفهوم جنگ نرم نزدیک می‌شود؛ اما از آنجایی که با تولید نارضایتی و سازماندهی و بسیج اعتراضات اجتماعی سروکار ندارد، از مفهوم جنگ نرم فاصله می‌گیرد.

دلگیت‌
انتخابات مقدماتی ریاست‌جمهوری در آمریکا، مانند انتخابات اصلی فرآیندی پیچیده دارد و این روند تقریباً در هیچ ایالتی عیناً مشابه ایالت دیگر نیست. برای نمونه در برخی ایالت‌ها نامزد منتخب از طریق صندوق رأی و در برخی دیگر در جریان نشست انجمن حزبی مشخص می‌شود. در برخی دیگر از ایالات برنده، تمام آرای حزبی را از آن خود می‌کند، در حالی که در شماری نیز آرای حزبی عیناً بر اساس نسبت تعداد رأی‌های شرکت‌کنندگان تقسیم می‌شود.
اما به طور کلی، برای هر ایالت به نسبت جمعیت، شماری «دلگیت» (delegate)، به معنای وکیل، نماینده یا رأی ایالتی، در نظر گرفته شده و در واقع مردم به جای انتخاب مستقیم نامزدهای مد نظرشان، به این وکلا رأی می‌دهند و بعد این وکیل‌ها هستند که نامزد حزب را انتخاب می‌کنند.
این دلگیت‌ها (نمایندگان درون‌حزبی صاحب حق‌ رأی برای انتخاب نامزد نهایی هر حزب) خود به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ دسته اول وکلای متعهد که عمده آرای ایالتی هم مربوط به آنهاست و از ابتدا مشخص می‌کنند که قصد دارند به کدام نامزد رأی دهند. آنها هرچند که بر اساس قانون الزامی به پایبندی به این وعده ندارند، اما عمدتاً به همان نامزدی رأی می‌دهند که از ابتدا گفته‌اند.
دسته دوم، وکلای غیرمتعهد یا به اصطلاح «ابَر وکیل‌ها» هستند که به دلیل سمتی که در حزب دارند یا داشته‌اند، می‌توانند به هریک از نامزدها رأی دهند، بدون آنکه به رأی مردمی (popular vote) توجهی داشته باشند.
در حزب جمهوریخواه، وکلای غیرمتعهد تعداد محدودی دارند؛ یعنی هر ایالت سه وکیل غیرمتعهد دارد (رئیس حزب در آن ایالت و دو عضو کمیته ملی حزب) که آنها هم طبق رسم این حزب، معمولاً بر اساس نسبت آرای مردمی رأی خود را اعلام می‌کنند. اما حزب دموکرات، برخلاف نامش، رویکردی غیردموکراتیک‌تر دارد و تقریباً ۲۰ درصد آرای ایالتی، به وکلای غیرمتعهد تخصیص یافته است. این افراد شامل تمام اعضای دموکرات سنا، مجلس نمایندگان، فرماندارها و اعضای کمیته ملی می‌شود که از آنجا که جزو اعضای ارشد حزب‌ هستند، معمولاً به نامزدی رأی می‌دهند که جزو خودی‌ها باشد، نه یک تازه‌‌وارد.
در واقع، در این ساختار، شعار «هر فرد یک رأی» بی‌معنا است و طبقه ممتاز از آرایی با ارزش بالاتر برخوردارند و به ویژه در حزب دموکرات، می‌‌توانند تا حد زیادی بر نتیجه نهایی اثر بگذارند. در رقابت همین دوره، در حالی که هیلاری کلینتون تا مقطعی 90 رأی ایالتی را به دست آورده و برنی سندرز 65 رأی، اما در شمارش آرای ایالتی، کلینتون به واسطه آرای ابروکلا، 543 بر 85، از رقیبش پیش بود. 
در هر دو حزب، نامزدی که در پایان رقابت‌ها نصف به علاوه یک از کل آرای ایالتی را به دست آورده باشد، نامزد نهایی در انتخابات ماه نوامبر خواهد بود. کل آرای ایالتی در حزب دموکرات 4763 رأی و در حزب جمهوریخواه 2471 رأی است.