مخاطب اين سخن، شما نمايندگان مردم هستيد و آنگاه همه ملت ايران و بالأخره تاريخ و نسلهاي آينده که در کار ما به دقت نظر خواهند کرد و من با اين توجه، در محضر خدا و در حضور شما و همه کساني که اين سخن را خواهند شنيد، اعلام ميکنم که اينجانب آقاي بنيصدر، رئيسجمهور را داراي کفايت سياسي براي اشغال پست خطير رياست جمهوري نميدانم؛
1 ـ رئيسجمهور صلاحيت و کفايت خود را بايد در احترام به نهادهاي قانوني ثابت کند. چرا که مشروعيت او مبتني بر حرمت قانون اساسياي است که آن نهادها بخشي از تحقق خارجي آن را تشکيل ميدهند. آقاي بنيصدر بارها به نهادهاي قانوني بيحرمتي روا داشته و به اين طريق پايه مشروعيت خود را سست کرده است.
2ـ رئيسجمهور بالاترين مقامي است که حفظ حرمت نظام جمهوري اسلامي از او انتظار ميرود. تحقير جمهوري، تحقير رئيسجمهوري است. آقاي بنيصدر در يک جمله کوتاه، جمهوري اسلامي و نهاد رياست جمهوري را تحقير ميکند: «اين جمهوري جمهوري نيست که من فخر کنم رئيس آن باشم.» در اين جمله معروف و زبانزد فقط از يک چيز ستايش شده و آن شخص ابوالحسن بنيصدر است. هيچ فرهنگي نميتواند شخصي را که براي بزرگ قلمداد کردن خود، در عين حال مقام رياست جمهوري و نظام جمهوري اسلامي را تحقير ميکند، داراي کفايت و شايستگي سياسي بداند.
3 ـ آقاي بنيصدر در مقابله با کساني که وي آنها را دشمن خود فرض ميکرد، از هيچ اقدامي کوتاهي نکرد و حتي از اينکه رويههاي تخريبياش اساس جمهوري و استقلال کشور را خدشهدار ميکند، پروايي نورزيد.
4 ـ در انقلاب و نيز در جمهوري ما که ثمره آن بود، ويژگي بارز چشمگيري ميتوانست آن را از همه تجربههاي متشابه متمايز کند. «حقيقتگرايي» به جاي «سياستگرايي» بوده. همه چيز در روش و رفتار امام و در خطوط سياسي داخلي و خارجي ما از چنين روشي خبر ميداد. آقاي بنيصدر در مقام رياست جمهوري اين روش را نقض کرد و سياستبازي را جانشين حقيقتگرايي کرد.
5 ـ بيشک چهره منوّر و شخصيت والاي معنوي و روحاني و هوشمندي و قاطعيت امام خميني سنگينترين وزنه انقلاب و جمهوري ماست. حضور مردم در صحنه وزنه عظيم ديگري است که دشمن را مأيوس ميکند و نظام جمهوري اسلامي صحنه اقدام و مجاهدت امام و امت است. هماکنون آيا کوشش عمدي يا سهوي در بيقدر کردن اين عظمتها به چه تعبير ميشود؟ به خيانت يا عدم کفايت؟ فعلاًً ما به دومي اکتفا ميکنيم.
6ـ مورد ششم از دلايل مطرح شده از سوي آيتالله خامنهاي در نسخه قديمي روزنامه اطلاعات موجود نيست.
7ـ رئيسجمهور بايد حيثيت جمهوري را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از اين کار قطعاًً اگر خيانت نباشد، بيکفايتي سياسي و اخلاقي و خيلي بيکفايتيهاي ديگري است.
8 ـ کمترين حد کفايت سياسي آن است: محدوده مشاوران نزديکتر و ياران و همکاران رئيسجمهور از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوک و مورد سوءظن پاک باشند.
9ـ افشاي اسرار اقتصادي کشور نيز يکي ديگر از دلايل عدم کفايت سياسي آقاي بنيصدر است. اظهار ميزان نياز ايران به صدور نفت و ميزان موجودي ارزي کشور و اظهار فلج اقتصادي از آن جمله است.
10ـ در سيام شهريور 59 حمله بزرگ متجاوزان عراقي به خاک ما آغاز شد. سيزده روز قبل از آن، آقاي بنيصدر در يک سخنراني (17 شهريور) با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلي و با طرح مسائلي که در فارغترين اوقات نيز از يک فرد مسئول، ناروا و غيرمسموع است، منشأ يک سلسله خصومتهاي داخلي ميان مردم و پيدايش جو اختلاف و کدورت شد. آيا بنيصدر در آن هنگام از حدوث قريبالوقوع جنگ مطلع بود يا نه؟ به هر ترتيب يکي از اين دو شکلِ بيتقوايي و بيکفايتي بر آن منطبق است. به گمان سرکار، بنيصدر انتظار چنان حملهاي را داشت. خود ايشان يک جا تصريح ميکند که خبر داشت، ولي قاعدتاًً او چنان کسي است که مناقشات و درگيريهاي سياسي براي او بر هر چيزي مقدم است؛ حتي در حال جنگ.
11 ـ رئيسجمهور بايد در تحقق آرمانهاي انقلاب اسلامي بکوشد و در اين زمينه توجه به خط اصلي انقلاب و رهبري آنکه مورد پذيرش تمام تودههاي ميليوني کشور است، حائز اهميت فراوان است.
12ـ نفي قدرت مطلقه از ويژگيهاي انقلاب ما بود، طبعاًً جمهوري ما از پذيرش هر قدرت ديگري ابا و امتناع دارد و قانون اساسي ما نيز بر همين پايه، پايه شکستن قدرت و تقسيم آن ميان نهادهاي قانوني، شکل گرفته است. آقاي بنيصدر، درست به عکس، همواره جويا و تلاشگر قدرت مطلقه بود. طبيعي بود که در برابر او مقاومت ميشود و او اين مقاومت را کارشکني ميناميد و جاي تأسف است که کساني هنوز هم همان سخن را تکرار ميکنند و قولاًً و عملاًً به قدرتطلبي و قدرتگرايي جنبه مشروعيت ميدهند.
ايشان برخلاف صريح قانون اساسي که قوا را منفک و مستقل ميشمارد و برخلاف اصول مردمگرايي، معتقد بود که مجلس بايد هماهنگ با رئيسجمهور باشد. اين توهيني آشکار به مجلس و نمايندگان مردم بود که بارها از طرف ايشان تکرار ميشد.
13 ـ عجيبترين پديدهاي که در رابطه با عدم کفايت ايشان قابل بررسي است، اخلال و شورشگري ايشان است. اين از هر کس در يک نظام اجتماعي قابل تصور باشد، از رئيس يک دولت غير معقول است.
14ـ خصلتهاي شخصي ايشان نيز هر کدام در سلب صلاحيت لازم براي رئيسجمهوري يک دولت اسلامي داراي نقش و تأثير است. غرور وي که خود را انديشه بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگترين اثر تاريخ اسلام ميشناسد که نوار اين گفته ايشان که اتفاقاًً در همينجا در دبيرخانه کنوني مجلس موجود است. ترفند او که به ارتش وانمود ميکند که اگر من کنار بروم، همه شما از بين خواهيد رفت و به اين وسيله سعي ميکند خود را در چشم عناصر نظامي «فرشته نجات» معرفي کند تا شايد بتواند از ارتش بدينوسيله به صورت يک ابزار استفاده کند. مقامپرستي او که اطرافيان متملّق و چاپلوس را در دايره نزديک به او نفوذ ميدهد. خودبزرگبيني او که معتقد است پس از امام، کسي از او مناسبتر براي رهبري نيست و بسي خصلتهاي منفي ديگر در او عواملي هستند که از او آدمي فاقد صلاحيتهاي لازم براي احراز رياستجمهوري مسلمانان و رياست يک کشور در جامعه اسلامي ميسازد.