مصطفی کواکبیان، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت: کشورهای اروپایی و آمریکا باید بدانند که ایران تنها به متن برجام نه یک جمله کمتر و نه یک جمله بیشتر عمل خواهد کرد؛ کوچک‌ترین تغییر در مفاد برجام به معنای نقض این توافق‌نامه بین‌المللی بوده و قطعاً با واکنش قاطع ایران روبه‌رو خواهد شد. تمام گزینه‌ها از جمله خروج از ان‌پی‌تی روی میز دستگاه دیپلماسی ایران قرار دارد و طرف‌های غربی باید به این موضوع توجه ویژه‌ای داشته باشند. 





روندشناسي صبح صادق از برنامه‌ها و سناريوهای دشمنان براي نااميدسازي مردم در پايان دهه چهارم انقلاب اسلامي
مهدي سعيدي/ تاريخ نافرجام انقلاب‌هاي جهان موجب شده تا نظريه‌هايي که از انسداد انقلاب‌ها و حتميت ارتجاع انقلابيون سخن مي‌گويند، خريدار بسياري در دهه‌هاي گذشته داشته باشند، به ویژه آنکه انقلاب‌ها به مثابه ابزاري براي عبور از سلطه نظام سرمايه‌داري در سده اخير همواره تهديدي براي اين نظام به شمار آمده‌اند. لذا نظريه‌پردازان ضد «انقلاب» چون؛ هانا آرنت، آلدوس هاکسلي، آرتور کستلر و جرج اورول و... همواره مورد حمايت دستگاه امنيتي و ايدئولوژيک نظام سلطه بوده و نظریه‌های آنها به مثابه سرنوشتي محتوم براي همه انقلاب‌ها تبليغ شده است! تا فرار از وضع نابرابر موجود نظام سلطه، ناممکن به نظر آيد!

شبکه‌سازی برای انقلاب‌هراسی
در بررسي سوابق عملکرد اين جريان فکري‌ـ فرهنگي‌ـ امنيتي به طور ويژه مي‌توان از جرج اورول نويسنده کتاب مشهور «1984» که در ايران با کتاب ديگرش «قلعه حيوانات» شهرت يافته، ياد کرد که در صدمين سال تولدش و بر پايه سندي سرّي كه مؤسسه تحقيقات امنيتي «رند» انتشار عمومي داد، وي جاسوس اينتليجنس سرويس و عضو ارشد دپارتمان پژوهش‌هاي اطلاعاتي (IRD) اين سازمان بوده است. اين سند گزارشي از پيشرفت يك عمليات جاسوسي آكادميك با اسم رمز «عمليات ارشاد واقعي در سراسر جهان» بود كه سال 1948 كليد خورده بود تا به شبكه‌سازي از هنرمندان، روشنفكران، رهبران مذهبي، سران اتحاديه‌هاي صنفي، متفكران و روزنامه‌نگاران بپردازد و پاي آنان را به عرصه «جنگ جاسوسان» (تعبير سرويس انگلستان از جنگ سرد) بكشاند. جرج اورول از نخستين كارگزاران اين پروژه پيچيده و چندجانبه به شمار مي‌رفت. اورول امتياز آثارش را به دپارتمان پژوهش‌هاي اطلاعاتي (IRD) فروخت و MI6 به سرعت آنها را از طریق مترجمان خود به 18 زبان جهان ترجمه كرد و سپس سازمان سيا امتياز نسخه سينمايي دو كتاب او را خريد! رمان‌هاي اورول از منظر يک ليبرال، هرگونه انقلابي‌گري را محکوم به شکست دانسته و هر شکل از «آرمان‌خواهي» و «آرمانشهرگرايي» و «انقلاب» را محکوم کرده و حاصل آن را حاکميت اقتدارگرايي و توتاليتاريسم مي‌دانند!
اين سناريو هرچند محصول فضاي دوقطبي جنگ سرد و ترس نظام سرمايه‌داري از گسترش مارکسيسم و شکل‌گيري حرکت‌هاي استقلال‌طلبانه و انقلاب‌هاي ضداستعماري پس از پايان جنگ جهاني دوم در جهان سوم بود که اغلب با گرايش‌هاي مارکسيستي و سوسياليستي به سرانجام ‌مي‌رسيد، اما براي مقابله با انقلاب اسلامي ملت ايران نيز به کار گرفته شد. پس از پيروزي انقلاب آثار اين جريان را جريان فرهنگي وابسته به غرب و مترجمان سکولار و افرادي چون عزت‌الله فولادوند به فارسي ترجمه کردند تا با ترسيم چشم‌اندازي تيره و ناکام براي انقلاب اسلامي از پايان زودهنگام آن سخن بگويند. فولادوند در همان ابتداي پيروزي انقلاب بر ترجمه آثار آرنت و اورول و گراهام گرين تمرکز مي‌يابد تا مخاطبان خود را که اغلب جوانان و تحصيلکردگان بودند، نسبت به انقلاب و آينده آن ناامید کند!
پیامدهای اين حرکت نرم را مي‌توان در رفتار وادادگان و از راه ماندگاني دنبال کرد که سال‌هاي بعد به ویژه در دوران دوم خرداد از قطار انقلاب پياده شدند و به طور رسمی از پايان انقلاب اسلامي و ضرورت سکولاريزاسيون سخن گفتند. برای نمونه «اکبر گنجي» اعتراف مي‌کند: «در همان‌ سال‌هاي 1358 و 1359 آقاي «عزت‌الله فولادوند» دو کتاب مهم از «هانا آرنت» ترجمه کرد؛ يکي کتاب «خشونت» و يکي کتاب «انقلاب». وقتي من اين دو کتاب را خواندم، فهميدم چه کار اشتباهي انجام داديم که «انقلاب» کرديم و به راه بسيار بدي گام گذاشتيم. آرنت در اين دو کتاب نشان مي‌دهد که خشونت چه چيز بدي است و انقلاب‌هاي کلاسيک کل‌گرايانه، مانند «انقلاب چين»، «انقلاب کوبا» و «انقلاب اسلامي ايران» که از روي «انقلاب فرانسه» کپي‌برداري شده‌اند، اساساً پدیده‌هایی هستند که مطلقاً شما را به دموکراسي نمي‌رسانند، شعار عدالت اجتماعي مي‌دهند، ولي عدالت اجتماعي نمي‌آورند و در يک دور باطل خشونت، شما را مي‌اندازند.»

روزشماري متوهمانه براي سرنگوني
«جمهوري اسلامي ایران به زودي سقوط خواهد کرد!»، «چند ماه بيشتر تا پايان عمر جمهوري اسلامي ایران باقي نمانده»، «جمهوري اسلامي ایران در سراشيبي سقوط افتاده است!» و ... تعابير متوهمانه‌اي است که در طول چهار دهه اخير بارها معاندان و دشمنان ملت ايران و رسانه‌هاي بيگانه با هدف نااميدسازي ملت ايران تکرار کرده‌اند! اين تعابير بيش از آنکه از حقيقتي در آينده سخن بگويد، بازتاب آرزوها و توهماتي است که دشمنان در سر پرورانده و در اتاق‌هاي فکرشان سناريوهاي تحقق آن را طرح‌ريزي و عملياتي کرده‌اند! اين اظهارات از زبان افراد متعددي از اردوگاه معاندان بيان شده است. برای نمونه در آبان ماه 1394 رئيس پليس ديوانه دبي در اظهارنظرهايش ضمن حمله شديداللحن به جمهوري اسلامي ايران، پيش‌بيني کرده که نظام جمهوري اسلامي به‌زودي سقوط خواهد کرد!
به واقع، آمريکايي‌ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي معتقد بودند که جمهوري اسلامي ایران بيش از چند ماه دوام نخواهد آورد و خيلي زودتر از آنچه قابل تصور است، دچار فروپاشي و سرنگوني خواهد شد! آنان بر اين باور بودند که حتي نظام اسلامي اگر بتواند از پس مشکلات امنيتي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي ماه‌هاي اوليه بر‌آید، خيلي زود دوران «ترميدور» انقلاب فرا خواهد رسيد و نيروهاي نفوذي ليبرال که در همه نهادهاي کشور نفوذ داشتند و به طور رسمي‌تري دولت موقت را در کنترل داشته و پس از آن جايگاه رياست‌جمهور را در اختيار گرفتند، استحاله انقلاب را آغاز کرده و انقلابيون و روحيه انقلابي‌گري را به محاق خواهند برد! 
اما وقتي سناريوي نفوذ، اختلاف‌افکني، ترور، تجزيه‌طلبي، کودتا، تجاوز نظامي، تحريم و... ثمر نداد و با خودآگاهي انقلابيون، جريان وابسته ليبرال از عرصه قدرت حذف شد، راهي جز حمله مستقيم نظامي باقي نمانده بود که اين امر با نقش‌آفريني و به خدمت گرفتن رژيم بعثي عراق دنبال شد؛ حربه‌اي که پس از هشت سال، ناکارآمدي آن نيز آشکار شد! حتي انتظار فروپاشي نظام بر اثر مرگ رهبر انقلاب نيز نافرجام ماند و نظام اسلامي توانست با اقتدار کامل فقدان بنيانگذار و رهبر بي‌مانند خود را نيز پشت سر بگذارد و شاگرد خلف ايشان بر جايگاه زعامت جامعه اسلامي تکيه زند و بيعت همگاني را به همراه داشته باشد.
البته دشمني دشمنان پاياني نداشت و در ادامه سناريوهايي متعددي همچون تهاجم فرهنگي و تبديل آن به ناتوي فرهنگي و جنگ نرم فرهنگي، افزايش تحريم‌هاي همه‌جانبه اقتصادي، فتنه‌گري و ايجاد ناآرامي و اغتشاش در کشور از طريق نسخه‌های کودتاهاي رنگين و نافرماني مدني، تلاش براي گسترش نفوذ شبکه‌اي و... در دستور کار قرار گرفت که گمان مي‌رفت مي‌تواند زمينه‌ساز فروپاشي جمهوري اسلامي ایران از درون شود و انقلاب اسلامي را خيلي زودتر از رسيدن به چهل سالگي و پختگي سرنگون کند! رؤیای پريشاني که هيچ‌گاه تعبير نشد! و جمهوري اسلامي ایران روز به روز بر اقتدار خود افزود!

چهل سالگي انقلاب و سناریوهای دشمن
چهل سالگي انقلاب مقطع حساس و نماديني است که مدت‌هاست مورد توجه دشمنان انقلاب اسلامي قرار گرفته است. از سال‌ها قبل سناريوهاي مختلف و تلاش‌هاي گسترده‌اي صورت گرفته تا نگذارند اين نماد اقتدار کشور در کمال عظمت و شکوه محقق شود. اين نگراني به ویژه با به قدرت رسيدن ترامپ ديوانه با جديت بيشتري دنبال شد و ابزار تهديد سياسي‌ـ نظامي و تحريم‌هاي اقتصادي با شدت بيشتري در خدمت اين هدف به کار گرفته شد. مؤید اين نگراني اظهاراتی است که در ماه‌هاي اخير برخي شخصیت‌های شناخته شده سياسي استکبار جهاني بيان کرده‌اند. صريح‌ترين کلام در اين زمينه مربوط به «جان بولتن» افراطي جنگ‌طلبي است که در نشست گروهک تروريستي منافقين در پاريس در تابستان گذشته با عصبانيت اعلام کرد: «انقلاب اسلامي ايران نبايد به جشن چهل‌سالگي‌اش برسد!» وي با اشاره به تصميم دولت ترامپ براي بازبيني‌ سياست‌هايش در قبال ايران گفته بود: «نتيجه اين بازبيني در سياست و آنچه بسياري از ما در ايالات متحده به سمت آن حرکت مي‌کنيم، بايستي اين باشد که انقلاب سال 1979 آيت‌الله خميني تا جشن چهل ‌سالگي‌اش دوام نخواهد آورد.» امروز بولتون در جايگاه مشاور امنيت ملي رئيس‌جمهور آمريکا قرار گرفته است و تلاش دارد تا به هر نحو ممکن توهمات جاهلانه خود را محقق کند! در اين راستا ترفندها و برنامه‌هاي زيادي براي برهم ريختن جشن انقلاب اسلامي طرح‌ريزي شده است که مهم‌ترين آن فتنه‌گري و ايجاد آشوب و القای یأس و نااميدي است؛ سناريوهایی که متأسفانه برخی بازی‌خوردگان جاهل یا مغرض داخلی نیز با آن همسو شده‌اند!
الف‌ـ فتنه‌گري و ناآرام‌سازي: اولين اقدام در دستور کار که مرحله اول آن در ماه‌هاي اخير کليد خورده، ايجاد اغتشاش و ناآرامي است. اين ناآرامي‌ها با سوءاستفاده از برخي ناکارآمدي‌ها و تخلفات و خطاهايي صورت مي‌گيرد که متأسفانه در بخشي از نظام اداري کشور حاکم بوده و دود آن به چشم مردم مي‌رود! به فرموده رهبري، «دشمنان مانند مگس روي زخم ناشي از مشکلات و ضعف‌ها مي‌نشينند، بنابراين بايد زخم را خوب کنيد و نگذاريد به وجود آيد، چرا که اگر مشکل داخلي نداشته باشيم، تبليغات و فضاسازي بيگانه اثر نمي‌گذارد و آمريکايي‌ها هم نمي‌توانند هيچ غلطي بکنند.» (19/10/1396) 
دشمنان همواره مترصد فرصتي براي ايجاد آشوبند، همان‌طور که اين سناريو را به شکل ناقص و ابتري در دي ‌ماه سال گذشته عملياتي کردند! فشارهاي اقتصادي و تلاش براي بحراني کردن بازار و عرصه‌هاي اقتصادي نيز می‌تواند قراین و سناريوهاي سياسي باشد که دشمنان با هدف ايجاد نارضايتي و راه‌اندازي اعتراضات اجتماعي در سال 1397 دنبال می‌کنند. 
ب‌ـ القای یأس و نااميدي: رهبر حکيم و فرزانه انقلاب اسلامي طی سخنان‌شان در صحن جامع رضوي در آغاز سال نو با تأکید بر اين حقيقت که «در اين چهل سال، اين پرچمِ برافراشته، چشم‌ها را، دل‌ها را در مجموعه‌ عظيمي از ملّت‌هاي منطقه به خود جلب کرده است» وضعيت شعارهاي اصلي نظامِ جمهوري اسلامي در اين مقطع حساس را پس از گذشت چهل سال از انقلاب بررسی کردند و با نگاهي واقع‌بينانه و اميدوارانه به افق‌هاي پيش روي جمهوري اسلامي تأکید داشتند: «من به شما عرض بکنم جوان‌هاي عزيز ما اين کشور را خواهند ساخت، بهتر از آن چيزي که در ذهن نسل قبلي‌ـ که نسل ما است‌ـ وجود داشته است.»
در مقابل اين نگاه مثبت به روند حرکت انقلاب اسلامي، امروز ديدگاه‌هاي متعددی وجود دارد که هر يک تلاش دارند با ادبيات و از منظري خاص با سياه‌نمايي و پراکندگي گرد یأس و نااميدي، روند انقلاب را ارتجاعي و واگرايانه ترسيم کرده؛ به نحوي که گويا انقلاب از آرمان‌هاي خود فاصله گرفته يا در مسير انحراف قرار داشته يا آنکه به بن‌بست و پرتگاه سقوط نزديک شده است! 
مديريت اين سياه‌نمايي با اردوگاه استکبار جهاني و صهيونيسم بين‌الملل است که از طریق رسانه‌هاي خود، جبهه ضد انقلاب، اپوزيسيون خارج‌نشين و دنباله‌های داخلی آن به منصه ظهور می‌رسد.
در درون جريان‌هاي داخلي نيز بخشي از اصلاح‌طلبان تندرو قرار دارند که سال‌هاست از پايان انقلاب اسلامي و جدايي جمهوري اسلامي از آرمان‌ها سخن گفته‌اند. اين جريان براي حل مشکلات و خروج کشور از بن‌بست از ضرورت نرماليزاسيون سخن مي‌گويند و تداوم روحيه انقلابي، ایستادگی و مقاومت را موجب فروپاشي اجتماعي‌‌ـ سياسي کشور ارزيابي مي‌کنند!

ضرورت تفکیک انقلابی‌نمایی از انقلابی‌گری
در اين روندشناسي و در مسير شناخت سناريوي سياه‌نمايي و نااميدسازي نبايد از اقدامات انقلابي‌نماياني که اين روزها بخشي از فضاي ذهني جامعه را مشغول خود کرده‌اند، غفلت ورزيد! يادآوري اين نکته ضروري است که يکي از آفات مهم جامعه انقلابي، ميدان‌دار شدن «انقلابي‌نمايان» و «انقلابيون بدلي» است؛ مدعياني که خود را انقلابي معرفي مي‌کنند، بدون آنکه به معناي واقعي انقلابي باشند. 
رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدارشان در جمع اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامی اين دو گروه را تفکیک کرده و فرمودند: «انقلابي‌نمايي غير از انقلابي‌گري است؛ انقلابي‌نمايي [يعني] آدم جوري عمل کند که کأنّه ما [انقلابي هستيم]؛ انقلابي‌گري کار سختي است؛ پایبندی لازم دارد، تدين لازم دارد.»(6/10/1396) 
بيانات رهبر حکيم انقلاب به مدعي و مدعياني اشاره دارد که اين روزها خود را پرچم‌دار انقلابي‌گري در جامعه معرفي مي‌کنند. اين افراد با دست گذاشتن بر برخی کمبودها و کاستي‌هايي که امروز در عملکرد برخی بخش‌های دستگاه قضايي وجود دارد، خود را مدافع حقوق مردم و عدالت معرفي مي‌کنند؛ در حالي که در پس اين ادعاها، منافع سياسي و جناحي‌شان نهفته است. وقتي به اصل ماجرا رجوع مي‌کنيم، متوجه مي‌شويم که درد ايشان نه معضلات عملکرد برخی بخش‌های دستگاه قضايي، بلکه پرونده فسادي است که براي همراهان و همفکران‌شان در دستگاه قضايي مفتوح شده و در حال بررسي است. اين افراد براي گريز از اجراي قانون لبه تيز تهاجمات خود را به سوي قوه قضائيه گرفته‌اند تا با فشار بر اين مجموعه، مانع تحقق عدالت شوند! 
سياست اين جريان امروز بزرگنمايي ضعف‌ها و معضلاتي است که کشور با آن درگير است و رساندن افکار عمومي به اين جمع‌بندي که کارگزاران موجود و جناح‌هاي سياسي حاکم از حل معضلات کشور ناتوان بوده و تنها ناجي امروز کشور و جامعه جريان احمدي‌نژاد و حلقه انحرافي نزديکان وي خواهد بود!
انقلابي‌نمايان در نقد عملکرد ديگران زبان تيز دارند؛ اما خود حاضر به پاسخگويي در قبال عملکردشان نيستند! و براي آنکه از جايگاه پاسخگويي خارج شوند، ژست اپوزيسيون به خود مي‌گيرند و آنچنان جنجال به پا مي‌دارند که گويا هيچ‌گاه خود اختيارات لازم را براي تحقق عدالت نداشته‌اند! اين در حالي است که به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامي، «نمي‌شود که انسان يک دهه همه‌کاره‌ کشور باشد، يک دهه‌ بعد تبديل بشود به مخالف‌خوان کشور.»
اين جريان مدعي در آخرين اقدام خود نامه‌اي سرگشاده به رهبر معظم انقلاب اسلامي ارسال کرده و در آن هيچ مجموعه‌اي از کارگزاران نظام از صداوسيما و شوراي نگهبان تا قواي سه‌گانه! نيست که به ناکارآمدي و فساد متهم نشده باشد. در واقع، اين نامه سخن تازه‌اي بيش از آنچه فرقه انحرافي طي ماه‌هاي اخير گفته و نوشته، ندارد و صورت‌بندي ديگري از همان ادعاهاست. جالب آن است که اين نامه بلافاصله با همراهي طيف افراطی و سکولار اصلاح‌طلب مواجه شد؛ برای نمونه، مصطفي تاج‌زاده در متني که در حساب تلگرامي خود منتشر کرده، به نامه يادشده واکنش نشان داده و آن را «گامي مثبت در جهت شفاف‌شدن صحنه سياسي و تقدس‌زدايي از قدرت» دانسته است. وي انتقادهاي مطرح‌شده در نامه را کمابيش همان انتقادات اصلاح‌طلبان دانسته که به گفته او در زمان رياست‌جمهوري احمدي‌نژاد هم وجود داشت و خود احمدي‌نژاد هم از رانت‌هاي موجود بهره مي‌برد!

شجره طيبه انقلاب اسلامي
در وراي همه تلاش‌هاي دشمن براي هجمه به جمهوري اسلامي، اين نهضت الهي که مؤید به نصرت خداوند متعال و مستحضر به ايستادگي ملت ايران و تدبير و راهبري حکيم فرزانه انقلاب است، امروز در اوج اقتدار و عظمت خود قرار دارد و به فرموده امام خامنه‌اي: «اين را هم همه بدانند که جمهوري اسلامي قوي است؛ جمهوري اسلامي خيلي قوي است. دليل قوّت جمهوري اسلامي اين است که چهل سال است همه‌ دولت‌هاي مستکبرِ خبيثِ دنيا مي‌خواهند جمهوري اسلامي را نابود کنند و از بين ببرند و هيچ غلطي نتوانسته‌اند بکنند.»(29/11/1396)
البته اين به معناي چشم پوشيدن از ضعف‌ها، آسيب‌ها و ناکارآمدي‌ها نيست که بی‌شک هر نظام سياسي با مشکلاتی روبروست و با آنها دست و پنجه نرم مي‌کند! اما آنچه مهم است، داشتن نگاهي مثبت و رو به جلو است تا در پرتو آن با ديدن توانمندي‌ها، ظرفيت‌ها، موقعيت‌ها و موفقيت‌ها، توان کشور را براي حرکت در مسير پيشرفت و تعالي و ساختن تمدن اسلامي در دهه پنجم انقلاب اسلامي بسيج کند. تا بار دیگر خواب‌هاي آشفته چهل ساله دشمنان و بدخواهان برای فروپاشی انقلاب اسلامی را تعبیرناشدنی کنند.




مصطفی قربانی/ به زبان ساده، «ناسیونالیسم اقتصادی» به معنای دقت، حساسیت و تعهد نسبت به رشد اقتصاد ملی است؛ یعنی تقویت اقتصاد ملی مهم‌ترین مسئله و دغدغه‌ مورد توجه ارکان و بخش‌های گوناگون اقتصادی یک کشور در کنش و واکنش‌های خود در حوزه‌ اقتصاد باشد. به بیان دیگر، ناسیونالیسم اقتصادی همان «حس حساسیت، تعصب و مسئولیت» در حمایت از تولید و اقتصاد ملی است. 
متأسفانه، این موضوع در ایران هنوز در مرحله‌ ابتدایی خود قرار دارد؛ حساس نبودن نسبت به حیات اقتصادی کشور، آن‌گونه که در حوزه‌هایی، مانند حفظ تمامیت ارضی کشور و ایستادگی در مقابل دشمنان حساسیت وجود دارد، کم‌توجهی به پیامد رفتارهای اقتصادی و ترجیح منافع فردی بر منافع عمومی و کلان کشور، رقم بالای واردات غیرضروری به کشور، پایین بودن رتبه‌ ایران در شاخص سهولت کسب‌وکار و شاخص ادراک فساد و کم‌توجهی برای بهبود وضعیت کشور در این حوزه‌ها و مواردی از این دست، حکایت از ضعف روحیه‌ ناسیونالیسم اقتصادی، به مفهوم تعهد نسبت به سرنوشت اقتصادی کشور دارد. هرچند این چالش عمومیت داشته و همه‌ ارکان تولید اعم از مصرف‌کننده، تولیدکننده، بخش خصوصی و سرمایه‌گذار را در برمی‌گیرد، اما تصور می‌شود که عمده‌ روی سخن در اینجا باید متوجه فعالان اقتصادی و بخش خصوصی باشد. 
در واقع، در یک چشم‌انداز مقایسه‌ای میان ایران و غرب درباره‌ نقش بخش خصوصی که باید موتور محرکه‌ توسعه‌ اقتصادی کشور باشد، با بورژوازی‌های ملی در غرب که موتور محرکه‌ توسعه‌ اقتصادی در غرب بودند، باید گفت که بورژوازی ملی در غرب در عصر انقلاب صنعتی و پس از آن، با حس تعهد و تقدم منافع عمومی و اعتلای اقتصاد ملی بود که توانست اقتصاد آن دیار را سامان داده و توسعه دهد؛ اما در ایران، در طول تاریخ به جای بورژوازی ملی مستقل و توسعه‌گرا، «بورژوازی کمپرادور»، سوداگر و انحصاری شکل گرفته است که بیش از آنکه به ارتقا و اعتلای اقتصاد ملی بیندیشد، به فکر تأمین منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت خود در هماهنگی با سرمایه‌داری بین‌المللی به منظور تأمین منافع خود ‌بوده است. این نقیصه‌ فرهنگی سبب شده است به ویژه در بزنگاه‌ها و موقعیت‌های حساس و بحرانی، همدلی و احساس هم‌سرنوشتی برای پرهیز از رفتارهای اقتصادی آسیب‌زا نه تنها شکل نگیرد، بلکه در فرآیند معکوس تشدید نیز بشود. بهترین نمونه‌های این‌گونه وضعیتی را در بحران ارزی سال 1391 و حتی بحران ارزی فروردین ماه 1397 شاهد بودیم. در هر دوی این موقعیت‌ها، در حالی که توسعه‌ فعالیت‌های دلالی و خرید دلار به ضرر اقتصاد کشور بود و به طور طبیعی باید با کاستن از بار تقاضا، حباب ارزی ایجاد شده مدیریت شود، اما بخش‌هایی از جامعه، اعم از اینکه در این بخش اقتصادی مشغول به کار بودند یا نبودند، با ایجاد صف‌های طولانی در مقابل صرافی‌ها، هم بار تقاضای اضافی در بازار ارزی ایجاد کردند و هم فضای روانی لازم برای گران‌تر شدن قیمت دلار را فراهم کردند. هر چند عوامل دیگری نیز در افزایش قیمت دلار در برهه‌های مذکور تأثیرگذار بوده است که پرداختن به آنها خارج از بحث حاضر است. 
ماحصل بحث در اینجا این است که با وجود ضعف در ناسیونالیسم اقتصادی و کم‌توجهی و حتی بی‌توجهی عمومی نسبت به رشد اقتصاد ملی، مسائل اقتصادی در کشور همچنان چالش‌زا خواهد بود. به عبارت دیگر، تلاش برای حل مسائل اقتصادی کشور از جمله حمایت از کالای ایرانی تنها زمانی قرین موفقیت خواهد شد که توأم با خودآگاهی، تعهد، احساس مسئولیت و تعصب ملی و فراگیر باشد، به گونه‌ای که همه و همه، اعم از تولیدکننده و مصرف‌کننده، باید نسبت به پیامدهای کنش و واکنش‌های اقتصادی خود مراقب بوده و در رأس آنها، حمایت از اقتصاد کشور مدنظر باشد.








 فریدون مغانی/ جمهوری اسلامی ایران همواره با کشورهای آسیای میانه دارای مشترکات تمدنی و فرهنگی بوده است. آسیای میانه پس از فروپاشی شوروی، از پنج‌ کشور ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان به ‌وجود آمده است. پس از استقلال این کشورها، ايران توجه خاصی به توسعه روابط بین کشورهای آسیای میانه داشت و در راستای چنین دیدگاهی توانست خود را به عنوان بازیگر اصلی در این منطقه مطرح کند. پس از روی کار آمدن دولت اعتدال، سياست خارجي كشورمان طي سال‌هاي اخير به‌ دليل تمرکز بر پرونده هسته‌ای و توجه ویژه به غرب برای حل مسئله هسته‌ای، همچنین تحولات غرب آسیا، از جمله بحران سوریه، عراق و یمن و...، به کشورهای آسياي مركزي توجه كمتری شده است. با نگاه به رفت ‌و آمدهاي ديپلماتيك و همچنین سطح تراز تجارت ایران با کشورهای آسیای میانه به خوبی می‌توان دریافت که روابط ما با كشورهاي اين منطقه در سطح قابل قبولی نیست. برای نمونه وجود ضعف در سیاست خارجی دولت سبب شده منافع ایران در دوشنبه پایتخت تاجیکستان از بین برود. به گفته سفیر سابق ایران در تاجیکستان؛ «در گذشته هفته‌ای پنج پرواز به تاجیکستان داشتیم که این تعداد اکنون به دو پرواز رسیده است. بالای 50 درصد مواد غذایی تاجیکستان از ایران صادر می‌شد که این میزان در حال حاضر تقریباً نزدیک صفر است. در کالاهای صنعتی، ساختمانی و... نیز تاجیکستان واردات بسیار زیادی از ایران داشت که این رقم اکنون قطع شده است. ایران دانشجویان بسیار زیادی در تاجیکستان داشت که اکنون تعداد دانشجویان ایرانی در تاجیکستان نزدیک به صفر است.» از سوی دیگر طی سال‌های آمریکایی‌ها در این حوزه نفوذ بیشتری پیدا کرده‌اند، به طوری که به تازگی مجلس سنای قزاقستان مجوز استفاده از بنادر «آق تاو» و «کوردیک» در سواحل متعلق به این کشور در دریای خزر را به آمریکایی‌ها داده است. به عبارتی، آمریکا درصدد است از طریق دریای خزر به آسیای میانه وارد شود و ذخایر انرژی این منطقه را مدیریت کند و اجازه ندهند انرژی این کشورها از طریق خاک جمهوری اسلامی ایران به کشورهای اروپایی صادر شود. در واقع آمریکایی‌ها با ورودشان به منطقه آسیای میانه به نوعی به دنبال سیاست به انزوا کشاندن کشورمان در جامعه بین‌المللی هستند؛ لذا جمهوری اسلامی ایران با فعال‌سازی فعالیت‌های دیپلماتیک در این منطقه به دلیل وجود اشتراکات دینی و فرهنگی می‌تواند دوباره بازیگر اصلی منطقه باشد. از سوی، با توجه به برآورده نشدن انتظارات کشورمان در برجام و جذب سرمایه‌گذار خارجی و همچنین ادامه‌دار بودن خصومت‌های کشورهای غربی، به ویژه آمریکا و سه کشور مطرح اروپایی، ضرورت تقویت نگاه به شرق بیشتر مدنظر قرار می‌گیرد که این امر نیز مورد توجه رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار گرفت. در واقع، جمهوری اسلامی ایران می‌تواند با تقویت نفوذ خود و ایفای نقش فعال در حوزه اقتصادی کشورهای منطقه از طریق احیای مجدد جاده ابریشم، اجازه اجماع‌سازی جامعه غربی برای ضربه زدن به کشورمان را ندهد، یا آن را برای غربی‌ها پرهزینه کند. 
با توجه به اینکه کشورهای آسیای میانه عضو سازمان همکاری‌های منطقه‌ای اکو هستند، جمهوری اسلامی ایران می‌تواند اهداف مشترکی را با این کشورها دنبال کند و در نتیجه در بستری مناسب برای حضور مؤثر در منطقه اوراسیا برنامه‌ریزی کند. از طرف دیگر اشتراکات فرهنگی بین ایران و این کشورهای می‌تواند پشتوانه مناسبات سیاسی باشد و در آخر با توجه به احتمال نفوذ داعش و نگرانی کشورهای این منطقه نسبت به این موضوع (فعال شدن افراط‌گرایی و گروه‌های تکفیری) این فرصت را در اختیار ایران گذاشته است که تجربیات خود را در اختیار کشورهایی منطقه اوراسیا قرار دهد که بی‌شک این امر نیز مورد استقبال کشورهای منطقه قرار خواهد گرفت.  




  محمدرضا بلوردی/ رژیم صهیونیستی در حالی به سالگرد تأسیس خود (14 می 1948) نزدیک می‌شود که با مجموعه‌ای از بحران‌ها روبه‌رو بوده و تشدید این بحران‌ها تأثیراتی قابل توجه بر موجودیت این رژیم داشته است. شاید بتوان گفت، مهم‌ترین خطری که این رژیم با ان مواجه است، «بحران جمعیت» است؛ در همین زمینه «افرایم هالیوی» رئیس اسبق سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) در گفت‌وگویی تأکید می‌کند، خطر تهدیدکننده اسرائیل برنامه هسته‌ای ایران یا قدرت‌های خارجی نیستند، بلکه خطر در این نهفته است که یهودیان در سرزمین تاریخی فلسطین و در مقابل فلسطینیان یک اقلیت به شمار می‌آیند. از همین رو این مقام صهیونیستی خواستار شدت بخشیدن به روند یهودی‌سازی می‌شود.
رشد جمعیتی فلسطینیان و برابری جمعیتی آنها با صهیونیست‌ها در سرزمین تاریخی فلسطین ـ امری که مقامات صهیونیست خود به آن معترف هستند ـ سبب آشفتگی سران این رژیم شده است و پس از گذشت حدود هفت دهه از تأسیس این رژیم رؤیاهای صهیونیست‌ها برای حذف فلسطینیان از صحنه محقق نشده است؛ در آن زمان افرادی، همچون «ژابوتنسکی» و «بن گوریون» خواستار پاک‌سازی نژادی سرزمین فلسطین بودند و برای این منظور حدود یک میلیون فلسطینی در مدت زمان کوتاهی پیش و پس از اشغال فلسطین از خانه و کاشانه خود بیرون رانده شدند. همچنانکه افرادی مانند «گولدا مایر» هم بر این باور بودند که بازماندگان فلسطینی خواهند مرد و کودکان آنها هم آرمان فلسطین را فراموش خواهند کرد. 
اما اکنون پس از گذشت هفتاد سال مشخص شده است که این آرزوها، خیال باطلی بیش نبوده است و نسل‌های متفاوت فلسطینی هیچ یک حقوق خود در سرزمین تاریخی فلسطین را فراموش نکرده‌اند و همه خشونت‌ها و جنایت‌هایی هم که در حق آنها صورت گرفته، تأثیری در این زمینه نداشته است.
«پیتر بینارت» نویسنده یهودی و استاد روزنامه‌نگاری و علوم سیاسی در دانشگاه نیویورک در کتاب خود با عنوان «بحران صهیونیسم» با انتقاد از سیاست‌های رژیم صهیونیستی تأکید می‌کند، امروز مسئله اصلی یهودیان ضعف آنها نیست؛ بلکه سیاست‌هایی است که به واسطه قدرتی که دارند دنبال می‌کنند، آنها در این سیاست‌ها هیچ‌گاه به دنبال صلح نیستند و از همین رو اتهام‌هایی که از سوی دولت فردی، همچون بنیامین نتانیاهو علیه فلسطینیان مطرح می‌شود، اثر چندانی ندارد. این نویسنده با اشاره به شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی تأکید می‌کند، اسرائیل در روابط عمومی و کلی خود مشکل چندانی ندارد، بلکه مشکل اصلی آن در سیاست‌ها است و با ترویج اشغالگری نمی‌توان برای دوره پس از اشغالگری برنامه‌ای داشت.
در صحنه داخلی هم این رژیم با یک چالش عمده مواجه است و آن، اینکه هنوز نتوانسته است انسجام و پیوستگی لازم را بین یهودیانی به وجود آورد که از سراسر جهان به سرزمین‌های اشغالی منتقل شده‌اند. در نتیجه همین نبود انسجام است که هنوز دسته‌بندی‌هایی، همچون «اشکنازی» (یهودیان غربی تبار)،  «سفاردی» (یهودیان شرقی تبار) و «فلاشا» (یهودیان سیاه‌پوستی که از کشورهای آفریقایی به سرزمین‌های اشغالی آمده‌اند و با تبعیض‌های گسترده‌ای هم مواجه هستند)، در جامعه صهیونیستی کاملاً مشهود است و تنش‌ها و درگیری‌های پنهان و آشکاری هم بین آنها دیده می‌شود. به واسطه همین اختلافات داخلی است که پس از گذشت هفت دهه از تشکیل رژیم صهیونیستی، این رژیم هنوز نتوانسته است تعریف مشخصی از این موضوع ارائه دهد که «چه کسی یهودی است».
چالش دیگری که رژیم صهیونیستی با آن مواجه است، پدیده موسوم به «مهاجرت معکوس» و بازگشت افراد به موطن اصلی خود است؛ روند این پدیده در مقابل متوسط مهاجرتی که به سرزمین‌های اشغالی می‌شود، پیوسته در حال افزایش است؛ از همین رو بسیاری از نویسندگان و استراتژیست‌های یهودی در داخل و خارج اسرائیل نسبت به دوام این رژیم و نیز رخداد یک جنگ داخلی هشدار می‌دهند.