اینجانب به اسلام و اولیای عظیم‌الشأن آن و به ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ایران ضایعه اسف‌انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالی‌مقام مرحوم آقای حاج شیخ‌مرتضی مطهری‌ـ قدس‌سره‌ـ را تسلیت و تبریک عرض می‌کنم. تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کج‌روی‌ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد، تسلیت در شهادت مردی که در اسلام‌شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم‌نظیر بود.(حضرت امام خمینی(ره)، 11/2/1358)

از عهد خفقان تا عصر آزادي‌ـ ۲

 اکبر ادراکی/ احزاب و گروه‌هاي سياسي را به مثابه چرخ‌دنده‌هاي دموکراسي در یک جامعه معرفي می‌کنند. شکل‌گيري و فعاليت احزاب و گروه‌هاي سياسي در ايران از زمان مشروطه آغاز شد و اولين احزاب در اين مقطع خودنمايي کردند. در اين دوره به تقليد از احزاب بريتانيا دو حزب بزرگ شکل گرفت؛ حزب دموکرات و حزب اعتدالي که در يک سوي آن وابستگان سياسي انگليس قرار داشتند و در ديگر سو انجمن‌هاي تندرو. اين وضعيت دو حزبي تا انقراض قاجاريه در سال 1304 ادامه داشت.

رضاخان و دوره ممنوعیت
 فعالیت حزبی
با قدرت يافتن رضاخان و استقرار حکومت مطلقه، تحزب در ايران به ضعف، رکود و سرانجام فروپاشي دچار شد. رضاشاه پهلوي در راه رسيدن به تخت سلطنت از همکاري و همراهي احزاب و گروه‌هاي سياسي بسيار سود جست. به اعتقاد جان فوران و آبراهاميان احزاب يکي از سه رکن برکشيدن رضاخان سردار سپه به پادشاهي بودند، ولي با اين همه، رضاشاه پس از به قدرت رسيدن از همان ابتداي حکومت به مقابله با آنها برخاست.  طي سال‌هاي ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۶ش به دنبال دستگيري‌هاي وسيع رهبران سياسي، همچون سيدحسن مدرس و ممنوعيت فعاليت حزب اصلاح‌طلبان، انحلال حزب سوسياليست و سرکوبي حزب کمونيست، حزب تجدد نيز‌ـ که وزير دربار، رئيس مجلس و وزير عدليه رضاشاه از رهبران آن بودند‌ـ منحل اعلام شد. از آن پس تا پايان دوره رضاشاه هيچ حزب و گروه ديگري در صحنه سياسي ايران نتوانست به صورت قانوني و آزاد فعاليت کند؛ چرا که به قول يکي از نويسندگان آن دوران، «در زمان رضاشاه هر کس واژه حزب را به زبان مي‌آورد، احتمال زنداني‌شدن خود را هم در نظر مي‌گرفت.» 

پهلوی دوم و فراز و فرود
 احزاب فرمایشی
با آغاز سلطنت محمدرضاي 21 ساله در شهريور 1320، دومين دوره حيات تشکل‌هاي سياسي در ايران آغاز شد و تا کودتاي 28 مرداد 1332 ادامه پيدا کرد. در اين دوره که شاه اقتدار لازم براي اداره کشور را نداشت، جامعه سياسي ايران ناظر فعاليت‌هاي گسترده انجمن‌ها، اتحادیه‌ها، احزاب و تشکل‌هاي سياسي با مواضع و گرايش‌هاي گوناگون بود که مشهورترين آنها حزب توده، حزب اراده‌ ملي، حزب دموکرات ايران و جبهه ملي بودند! اما اين دوران نيز چندان دوام نيافت و با کودتاي 28 مرداد 1332 دوران خفقان رضاخاني اين بار در قالب الگوي فرزندش دنبال شد! در طول نزدیک به ربع قرن حکومت محمدرضا پس از کودتا، سال‌هاي متمادي فعاليت احزاب ممنوع بود. در مابقي اين دوران نيز تنها احزاب دولت ساختي که با دستور مستقيم شاه شکل گرفته بودند، توانستند فعاليتي ظاهري انجام دهند و به ظاهر رقابتي سياسي و حزبي در برخي از ادوار انتخابات داشته باشند. 
در سال‌هاي پاياني و با افزايش روزافزون استبداد ستمشاهي، حضور دو حزب به ظاهر رقيب خودساخته نيز تحمل نشد و به دستور شاه همه احزاب سياسي مانند حزب ايران نوين، حزب مردم، حزب پان ايرانيست و حزب ايرانيان تعطيل و حزب واحد رستاخيز در اسفندماه 1353 شکل گرفت. اندکي بعد پیوستن و عضويت در اين حزب اجباري اعلام شد. دولت اعلام کرد براي هر ايراني که خواستار شرکت در حزب نيست، گذرنامه صادر مي‌شود و به خارج فرستاده خواهد شد.
شاه در کتاب خود «پاسخ به تاريخ» در اين باره مي‌گويد: «ما معتقد هستيم همه مردم ايران بايد براي رسيدن به هدف‌هاي ملي که سعادت و آسايش فرد فرد ما را تأمين خواهد کرد، متحد باشند و در يک جهت حرکت کنند، همه کوشش‌ها بايد در راه پيشرفت کشور باشد. نه خنثي کردن تلاش‌هاي يکديگر. در نظام چند حزبي امکان تفرقه و تشتت بسيار است. هر گروه که در حزبي هستند با ديگران بر سر کسب قدرت و به دست گرفتن حکومت ستيز و دعوا دارند. هر گروه مي‌خواهد حرف‌هاي خودش را به کرسي بنشاند و در نتيجه اختلافات به وجود مي‌آيد. در حالي که در حزب رستاخيز از جنگ گروهي خبري نيست.»
نخستين کنگره حزب رستاخيز، دوم خرداد ۱۳۵۴ با پيام شاه ايران و با سخنان جمشيد آموزگار، نخست‌وزير و دبير کل حزب رستاخيز آغاز شد. در اين شورا در نخستين مرحله ۵۵ نفر اعضاي دائم هيئت اجرايي از ميان ۱۹۰۰ نفر شرکت‌کنندگان در شوراي مرکزي برگزيده مي‌شوند. وظيفه اصلي شوراي مرکزي تصميم‌گيري درباره مسائلي بود که از سوي دبيرکل، که نخست‌وزير رياست آن را برعهده دارد، به شورا ارجاع مي‌شود. اين شورا صلاحيت داوطلبان شرکت در انتخابات دو مجلس و انجمن‌هاي محلي را تأیید می‌کرد. حزب رستاخيز ملت ايران سه سال پس از تشکيل به منزله يکي از پايه‌‏هاي رژيم مورد حملات مخالفان رژيم قرار گرفت و عملکرد آن سبب تشديد نارضايتي‌ها شد. سرانجام در پایيز ۱۳۵۷ به دستور خود رژيم برچيده شد.

انقلاب اسلامی
 و فضای باز سیاسی
انقلاب اسلامي را مي‌توان سرآغاز شکل‌گيري فضاي باز براي فعاليت انواع احزاب و گروه‌هاي سياسي دانست که تا پيش از آن وجود نداشته است. حضرت امام(ره) پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در پاسخ به پرسشی با اين مضمون که «جمهوري اسلامي، آن طور که شما در نظر داريد، بر پايه چند حزبي خواهد بود؟» مي‌فرمايند: «همه احزاب در ايران آزاد خواهند بود مگر آنکه مخالف با مصالح ملت باشد؛ در آن صورت از فعاليت آنها جلوگيري مي‌شود. لکن اظهار عقايد آزاد است.» (صحيفه امام، ج‏5، ص540)
نظرات حضرت امام(ره) بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي مبناي فعاليت احزاب قرار گرفت و همين منطق در قانون اساسي کشور نيز تجلي يافت. مطابق با اصل 26 قانون اساسي احزاب، جمعيت‌ها، انجمن‌هاي سياسي و صنفي و انجمن‌هاي اسلامي يا اقليت‌هاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اينکه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي را نقض نکنند، هيچ کس را نمي‌توان از شرکت در آنها منع کرد يا به شرکت در يکي از آنها مجبور کرد.
در اين اصل از قانون اساسي، اصل بر آزادي احزاب گذاشته شده و براي فعاليت آنها شرايطي در نظر گرفته شده است که اين شرايط در حقيقت، پذيرش چارچوب‌ها و اصول اسلامي و انقلابي است که در داخل اين چارچوب، احزاب مي‌توانند آزادانه فعاليت کنند.

فعالیت قانونی، 
خط قرمز نظام اسلامی
فضاي باز ايجاد شده در ابتداي انقلاب اسلامي البته فرصتي هم براي فعاليت احزاب اپورتونيست فراهم آورد. اين احزاب تا آنجا که دايره فعاليت‌شان مرزهاي قانون و امنيت ملي و منافع ملي را رد نکرده بود، اجازه فعاليت داشتند؛ اما برخي اقدامات اين احزاب عبور از خطوط قانون بود که پس از آن جمهوري اسلامي براي حفظ قانون اساسي و آرامش جامعه و حفظ جان مردم ناگزیر به برخورد قانونی با بخشي از آنان شد؛ به ویژه احزابي که با بيگانگان مرتبط بودند و گروه‌هاي افراطی و قدرت‌طلبي که براي تحقق اهداف و برنامه‌هاي خود از مردم فاصله گرفته و به خشونت و شيوه‌هاي نظامي و ترور مسلحانه و طرح‌ريزي کودتا عليه نظام اسلامي روي آوردند! که از مشهورترين آنها مي‌توان از گروهک فرقان، حزب جمهوري خلق مسلمان، گروهک‌هاي چپ مارکسيستي اعم از حزب توده، منافقين، چريک‌هاي فدايي خلق و... ياد کرد.
اين تجربه تلخ خشونت‌گرايي از يک‌سو و آغاز تجاوز نظامي و تغيير فضاي کشور به واسطه امنيتي شدن اوضاع و شدت گرفتن برخي اختلافات درون‌گروهي موجب شد تا مدتي بازار فعاليت احزاب و گروه‌هاي سياسي در کشور کساد شده و نوعي دلزدگي در فضاي کشور نسبت به فعاليت‌هاي سياسي ايجاد شود و برخي احزاب و گروه‌هاي اسلامي و انقلابي، همچون حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و... نيز به تدريج فعاليت‌هاي سياسي خود را کم رنگ کرده و تا مرحله انحلال پيش روند؛ اما پس از پايان جنگ بار دیگر اين فعاليت‌ها رونق گرفت و شاهد رقابت‌هاي سياسي پر هيجان احزاب و گروه‌هاي سياسي هستيم که به نوعي چرخش نخبگان را به همراه داشته است. ضمن آنکه در اختيار داشتن تريبون‌هاي متفاوت، به ویژه مطبوعات گوناگون موجب شده است تا صداي اين احزاب در جامعه شنيده شود و با اعلام نظرات در مباحث گوناگون، به عضوگيري و جلب نظر هواداران مشغول شوند و پايگاه اجتماعي خود را تقويت کنند. آثار اين آزادي فعاليت سياسي را مي‌توان در تغيير ترکيب اعضاي قوه مقننه و قوه مجريه مشاهده کرد که در طول چهار دهه اخير با انتخاب مردم و مطابق با رأی و انتخاب ایشان از سوی افراد با گرايش‌هاي سياسي گوناگون دست به دست شده است!



 مهدي دنگچي/ نهضت مقاومت مردم لبنان در برابر تجاوز رژيم صهيونيستي که تجلي کامل آن را مي‌توان در شکل‌گيري حزب‌الله دانست، بی‌شک مرهون انقلاب اسلامي ملت ايران است. سال 1361 بود که رژيم متجاوز صهيونيستي به بهانه سركوب گروه‌هاي فلسطيني مستقر در لبنان به اين كشور حمله كرد و در مدت 12 روز بيروت، جنوب لبنان و بخشي از استان جبل را به اشغال خود درآورد و «بشير جميل» را برای نخست‌وزيری لبنان انتخاب كرد. در اين زمان بود كه عده‌اي از جوانان شيعه و عاشق انقلاب اسلامي ايران هسته تشكيلاتي را براي مبارزه با رژیم صهیونیستی سازماندهي كردند.
با ورود علمايي چون؛ سيدعباس موسوي، سيدابراهيم اميني، سيدحسن نصرالله هسته اوليه نهضت شكل گرفت. آنها دريافته بودند كه گروه‌هاي موجود در لبنان نمي‌توانند براي لبنان كاري انجام دهند. آنان با بهره‌گيري از تجارب و موفقيت‌هاي انقلاب اسلامي ايران، درصدد ايجاد تشكيلاتي جديد براي تحقق بخشيدن به نظريه‌هاي اسلامي و اهداف مورد نظر خود بودند. اين عوامل موجب شد تا اين نيروهاي متفرّق تحت سرپرستي و نظارت ايران، در يك تشكيلات واحد و جديد ادغام شوند. سيدعباس موسوي دومين دبيرکل حزب‌الله لبنان بود که بعد از «صبحي طفيلي» در کنگره دوم حزب‌الله که در بهار سال 1370 برگزار شد برای اين سمت انتخاب شد.
سيدعباس در سال 1331 ه.ش در شهر «نبي شيث» لبنان از پدري موسوي و مادري هاشمي، زاده شد. آشنايي با امام موسي صدر نقطه عطف زندگاني او بود و او را به مطالعات جدي در حوزه علوم ديني کشاند و مدتي بعد عازم نجف شد تا در محضر استادان بزرگ حوزه علميه درس‌آموزي کند. بازگشت عالمانه وي به لبنان پس از نزدیک به 10 سال وي را به يکي از فعالان مذهبي لبنان مبدل کرد. همان‌طور که ذکر شد با آغاز تهاجم متجاوزان صهيونيستي به لبنان، زندگي سياسي ـ مبارزاتي همه‌جانبه سيدعباس آغاز شد که به شکل‌گيري حزب‌الله لبنان انجاميد و اين زندگاني مجاهدانه تا لحظه شهادت وي ادامه يافت.
مجاهد في‌سبيل‌الله هنگامي که براي سخنراني در سالگرد شهادت «راغب حرب» به همراه همسر و فرزندش به جنوب لبنان رفته بود، مورد هدف موشک‌هاي بالگردهاي نظامیان صهیونیست قرار گرفت و جسم خسته و مجروح وي در روز 28 بهمن ماه سال 1370 آرام گرفت.
سيدعباس موسوي از ارادتمندان به انقلاب اسلامي و رهبري معظم آن بود و اين عشق و ارادت را همواره ابراز مي‌کرد. از سويي، رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز براي اين شخصيت مبارز ارزش و اعتبار بسياري قائل بود. در زماني که مجمع جهاني اهل‌بيت(ع) در حال شکل‌گيري بود، سيدعباس از جمله علمايي بود که از جانب رهبر معظم انقلاب اسلامي براي تنظيم اساسنامه آن دعوت شد. 
امام خامنه‌اي در ديدار با اعضاي كادر مركزي جنبش انقلابي حزب‌الله لبنان از ویژگی‌های اين شهيد بزرگوار چنين ياد مي‌کند: «مرحوم شهيد سيدعباس موسوي شخص برجسته‌‌اي بود؛ در او خصوصيات بسيار خوبي با هم جمع شده بود؛ دين و تقوا و متانت را، با هوش و شجاعت همراه كرده بود. ما فداكاري او را در صحنه‌ لبنان تجربه كرده بوديم. ما در اينجا خودمان از نزديك جوش و خروش و همّ و غم او را براي مسئله لبنان لمس كرده بوديم. من آن روزهاي سخت و محنت‌بار درگيري‌هاي داخلي لبنان را فراموش نمي‌كنم كه ايشان اينجا پيش ما آمد و تقريباً هفت ساعت با ما در يك جلسه نشست، براي اينكه به نتيجه‌‌اي برسيم و من مي‌ديدم كه چقدر ايشان پرخروش و مهتم به مسائل مردم و مجاهدان بود.»(12/12/۱۳۷۰)

دكتر «عبدالحسين شاه‌وردي» معاون آموزشي و پژوهشي پژوهشگاه رويان معتقد است، آنچه موجب سرشناسي و شهرت مرحوم دكتر کاظمي‌آشتياني، مدير انقلابي پژوهشگاه رويان شد، از خودگذشتگي وي بود. همچنين موضوعي كه تأثير زيادي در زندگي‌اش گذاشت، داشتن ارتباطات وسيع بود و اينكه سعي مي‌كرد در هر صنفي دوست‌هاي زيادي پيدا كند. شاه‌وردي معتقد است: «شاهد بودم كه زمان شكل‌گيري مجموعه رويان اين تعاملات چقدر در پيشرفت كار تأثير داشت، از جمله خيراني كه وسايل ساختماني را براي مؤسسه تهيه مي‌كردند؛ اين رفاقت و دوستي در تيمي كه كار مي‌كردند هم بود كه سعي مي‌كرد تيم همدلي و همزباني داشته باشد و در اين راه زياد وقت مي‌گذاشت. يكي از دلايل موفقيت همين تيم، همدلی و همزباني بود كه دوستان با انرژي تمام در خدمت سازمان بودند نه به ‌عنوان يك ساختار و كار را به علت تعلقات قلبي پذيرفته بودند، در رفاقت طوري عمل مي‌كردند كه در موقعيت‌هاي حساس چه مالي چه خانوادگي به داد دوستان مي‌رسيد و صرفاً دوست ايام شادي و خوشي نبود.» 
پشتكار دكتر كاظمي مثال‌زدني بود. دكتر مي‌گويد: «بيش از دو نوبت سر كار بود. پا به پاي همكار‌ها كار مي‌كرد. گاهي كه همكار‌ها خسته مي‌شدند، مي‌گفت در موقع كار يك قله را براي خودتان معين كنيد. هر قله را كه فتح كرديد، قله ديگري را در نظر داشته باشيد و براي رسيدن به آن تلاش كنيد. سعي کنيد آب راكد نشويد.»
دكتر شاه‌وردي يادآوري مي‌کند: «خاطره خوش جشن تولد هزارمين نوزاد رويان را هيچ‌وقت فراموش نمي‌كنم. خانواده‌هايي كه با نامه دادگاه به مؤسسه رويان آمده و بعد در اين مؤسسه بچه‌دار شده بودند. وقتي جشن تولد گرفتيم و اين بچه‌ها دور هم جمع شده بودند، خوش‌ترين ايام زندگي ما بود. يادم نمي‌رود وقتي كه نخستين گوسفند شبيه‌سازي شده حامله بود و بعد در سونوگرافي مشخص شد كه گوسفند سقط شده است، دكتر به قدري ناراحت و متأثر شده بود كه وقتي به منزل رفته بود خانواده‌اش به شوخي گفته بودند: «ما به اين حيوان حسودي‌مان مي‌شود.» دكتر با كارش زندگي مي‌كرد!»



 مهدی حسن‌زاده/  با اينکه در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي شور و شوق فراواني براي به اجرا درآوردن اصل شوراهاي اسلامي شهر و روستا وجود داشت؛ اما حوادث سياسي سال‌هاي 57 تا 60 که زماني براي حضور کم‌رنگ شوراها بود با فعل و انفعالات فراواني مواجه شد و از سال 60 به بعد نيز امکان تحقق اين وعده ميسر نشد تا اينکه در دوره رياست‌جمهوري سیدمحمد خاتمي و اولويت يافتن شعار توسعه سياسي، تلاش براي تحقق اين اصل قانون اساسي در اولويت قرار گرفت.
اوايل مهر ماه سال 1377 بود که با انتخاب سيدمرتضي مبلّغ به ریاست ستاد اجرايي تشکيل شوراهاي اسلامي شهر و روستا از سوي سيدعبدالواحد  موسوي‌لاري وزير کشور، برگزاري انتخابات شهر و روستا رسميت یافت.
برابر با قانون، نظارت بر اين انتخابات برعهده نمايندگان خانه ملت بود. به همين دلیل احمدي رسولي‌نژاد، محمدعلي يحيوي، علي موحدي‌ساوجي، سيدمجتبي موسوي‌اجاق و محمدرضا راه‌چمني به عنوان پنج عضو هیئت مرکزي نظارت بر انتخابات شوراها انتخاب شدند. از ميان این پنج نفر، سه نفر اول متعلق به جريان راست و موسوي‌اجاق و راه‌چمني نيز نزديک به گروه‌هاي چپ بودند که اين ترکيب هیئت مرکزي نظارت بر انتخابات شوراهاي اسلامي به چالش‌هاي سياسي انجاميد.
با آغاز نام‌نویسی نامزدها از هفتم تا سیزدهم دي ماه، موضوع رسيدگي به صلاحيت اين افراد به مهم‌ترين موضوع انتخابات تبديل شد و با توجه به اختلافات شديد سياسي در شوراي نظارت، کار به جنجال کشيده شد، به نحوي که راه‌چمني و موسوي‌اجاق از حضور در جلسات هیئت مرکزي نظارت امتناع کرده و به نحوي تصميم‌گيري‌هاي اين شورا را مختل کردند. 
در این رقابت‌ها 16 گروه از جريان دوم خرداد، با ارائه فهرستی واحد در تهران با عنوان «ائتلاف بزرگ گروه‌هاي خط امام» (مدافعين دوم خرداد) و با شعار تبليغاتي «شهرما، شهر قانون، شهر زندگي» و با سرليستي «عبدالله نوري» وارد رقابت انتخاباتي شدند. 
نخستين دوره انتخابات شوراي شهر و روستا در روز جمعه هفتم اسفند 1377 برگزار شد و در آن 23 ميليون و 668 هزار و 739 نفر شرکت کردند. با اعلام تدريجي نتايج، آمارها حاکي از پيروزي جريان دوم خرداد در انتخابات شوراها بود و در تهران نامزدهاي مشترک ليست ائتلاف بزرگ خط امام و کارگزاران سازندگي فاتح انتخابات بودند.
با آغاز کار شورای شهر پایتخت که همگی از اصلاح‌طلبان بودند، اختلافات درون گروه این جریان آشکار شد. شورای شهر اول بین دو طیف اصلاح‌طلب کارگزاران و مشارکت تقسیم شده بود و عبدالله نوری رهبر کارگزارانی‌های شورا و سعید حجاریان رهبر مشارکتی‌های آن بود.
طبیعی بود که انتخاب شهردار مهم‌ترین تصمیم اولین شورا باشد؛ لذا اسامی مختلفی مرور شد که در نهایت از میان 74 گزینه، ۹ نفر به انتخاب اعضا به عنوان لیست معرفی شدند که عبارت بودند از: محمد عطریانفر، ‏محمد حقانی، تقی‌زاده، محمد غرضی، دانش آشتیانی، ابراهیم اصغرزاده، سهیلا جلودارزاده، شهاب گنابادی و عزت‌الله ‏سحابی.
غلبه تعداد آرای اعضای طیف مشارکت بر کارگزاران موجب انتخاب دانش آشتیانی شد، که این انتخاب با اعتراض عبدالله نوری و تهدید به استعفای وی همراه شد و فرآیند انتخاب ناکام ماند! مدتی نیز نام بهزاد نبوی بر سر زبان‌ها افتاد، اما به یکباره در جلسه ۱۱ خرداد ۷۸، بدون هیچ عقبه و مقدمه‌ای، ناگهان اسم «مرتضی الویری» از شورای مرکزی کارگزاران به عنوان شهردار مطرح شد و روندهای دموکراتیک انتخاب نیز به کنار رفت و الویری با ۱۵ رأی رئیس شورا شد و وزارت کشور هم بلافاصله حکم او را تأیید کرد! انتخاب الویری از حزب کارگزاران، بر یک مبنا، تلاش جریان اصلاحات برای ادامه راه غلامحسین کرباسچی، شهردار معزول و زندانی تهران بود که او هم از حزب کارگزاران بود.
بیشتر وقت الویری در دوره 32 ماهه به درگیری با شورای شهر بر سر اثبات قدرت شهردار و تفکیک دایره اختیارات شهرداری از شورای شهر گذشت. اعضای شورا که عمدتاً از طیف رادیکال اصلاح‌طلبان بودند، به شورا لقب «پارلمان شهری» داده بودند و انتظار داشتند که کوچک‌ترین تغییر و تحول در تهران با تصویب و تأیید آنها انجام بگیرد. خود الویری در این باره گفت: «برخی از اعضای شورای شهر بر این باور بودند که بایستی در کارهای اجرایی هم دخالت داشته باشند و حوزه ‌کار خود را فراتر از یک عضو شورا و کارهای تقنینی آن می‌دانستند. به عنوان مثال انتظار داشتند در عزل و نصب شهرداران مناطق و مدیران شهری شهردار طبق نظر آنها عمل شود، یا حداقل از آنها مشورت بگیرد و یا برخی اوقات مصوباتی را مطرح و تصویب می‌کردند که با نوع کار اجرایی شهرداری و فعالیت شهردار سازگاری نداشت.»
الویری پس از کش و قوس‌های فراوان و پس از آنکه مخالفانش نتوانستند او را استیضاح و عزل کنند، سرانجام در بهمن 1380 استعفا داد. جانشین وی محمدحسن ملک‌مدنی بود که پیش از این سمت شهرداری اصفهان را تجربه کرده بود و جزو جریان کارگزاران محسوب می‌شد. اما با انتخاب وی نه تنها اختلافات فروکش نکرد، که به اوج خود رسید و سردمدار مخالفان ابراهیم اصغرزاده بود!
جلسات شورا، یکی از پی دیگری به واسطه آبستراکسیون مخالفان و موافقان شهردار، از رسمیت می افتاد و مشکلات شهر به طور روزافزون بر هم تلمبار می‌شد و امور اداره پایتخت بر زمین مانده بود! اختلافات و تنش‌های روزافزون شورا به شورای حل اختلاف استان کشیده شد، ولی تنش‌ها کاهش نیافت. در نتیجه داوری به شورای حل اختلاف مرکزی (شامل ابطحی، معاون پارلمانی رئیس‌جمهور، اشرف بروجردی، معاون وزیر کشور، دو نماینده از قوه قضائیه و سه نماینده از مجلس) ارجاع شد، که آن هم فایده‌ای نداشت. در این میان دولت بیشتر با شهردار و موافقان شهردار همراه بود و اشرف بروجردی معاون امور اجتماعی و شوراهای وزارت کشور هم بحث انحلال شورای شهر را مطرح کرد. با اعلام احتمال انحلال شورا از سوی بروجردی، حامیان ملک‌مدنی در شورا منتظر قطعی شدن حکم نماندند و حتی کار پلمب دفاتر شورا را کلید زدند، به نحوی که عوامل شهرداری در ساختمان گروه‌های تخصصی شورا در باغ فردوس را جوش دادند!
در این مقطع هر دو جناح اصلاح‌طلب یکدیگر را به فساد متهم می‌کردند و هر روز پرونده یکی از اعضای شورا و وابستگان سیاسی‌شان رسانه‌ای می‌شد و جلسات شورا نیز به دلیل آبستراکسیون بخشی از اعضا برگزار نمی‌شد و عملاً شورا تعطیل شده بود تا اینکه سرانجام هیئت حل اختلاف در ۲۰ اسفند ۸۱، شورای شهر تهران را منحل اعلام کرد!

امام خامنه‌ای در گذر زمان‌ـ ۱۸۵


 سید مهدی حسینی/امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در سال 88 شاهد وقایع غم‌انگیزی بودند. اما ایشان در دفاع از ارزش‌ها و قانون در برابر فتنه‌گران و آشوبگران، هم موضع محکم و قاطعی گرفتند و هم با صبر و درایت بر رعایت مقررات نظام تأکید کردند.
اما جریانی که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم زیر چتر جماعتی موسوم به «سبزها» تجمع کرده بودند اهداف سیاسی و جناحی‌شان را دنبال می‌کردند، در مواردی نیز ضد انقلابیون و منافقین و دشمنان اسلام و ملت وارد صحنه شدند، تا جایی که روز 16 آذر ضمن توهین و هتک حرمت حضرت امام خمینی(ره)، تمثال ایشان را آتش زدند. این اقدام جای تأسف بسیاری داشت، اما عجیب اینجا بود که افرادی که خودشان را نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری کرده بودند و رأی نیاوردند، یا کسانی که پیشتر رئیس‌جمهور بودند و مسئولیت حفظ نظام را برعهده داشتند و سال‌ها در کنار امام خمینی(ره) و امام خامنه‌ای قرار داشتند، در برابر این اهانت و جسارت‌ها سکوت خفت‌باری را در پیش گرفتند.
اما ماجرا به همین جا ختم نشد، آشوبگران و فتنه‌جویان پای‌شان را فراتر گذاشتند و هتک حرمت را به روز عاشورا کشاندند و جمعی از این طیف صبح روز عاشورا در برخی از خیابان‌ها نظیر آزادی، انقلاب،‌ ولی‌عصر(عج) با تخریب اموال عمومی و با اهانت به مقدسات، به ویژه مقام شامخ حضرت امام حسین(ع)، اقدام به حمله به مردم عادی و عزاداران حسینی کردند و با هلهله، سوت و کف‌زدن‌، شعارهای اهانت‌آمیزی سر دادند که در واقع اینگونه عمق بی‌اعتقادی‌شان به اسلام و انقلاب را به نمایش گذاشتند. در این ماجرا چند جلد قرآن و پرچم‌های منقش به نام امام حسین(ع)، حضرت زهرا(س) و غیره را به آتش کشیدند. این افراد به پشتیبانی و دعوت رسمی سران فتنه؛ من‌جمله موسوی، کروبی و خاتمی حضور پیدا کرده بودند و در این بین فرصت و زمینه برای گروهک تروریستی منافقین فراهم شد و با ورود آنها با سلاح‌های سرد مانند چاقو، قمه، پنجه‌بوکس، چماق و انواع وسایل این‌چنینی که البته تعدادی از آنها دستگیر شدند، معلوم شد این جریان دنبال اهداف شوم دیگری به نام «پروژه کشته‌سازی» بودند؛ طرحی که در برنامه‌های تعیین شده از قبل در سر داشتند و بعد افشا شد که این آشوبگران با محفل‌های اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی و آمریکا و کشورهای اروپایی مرتبط بوده‌اند و در این زمینه از تعداد 62 مؤسسه وابسته به آنها نام برده شده که از این اغتشاشات خیابانی حمایت کردند و حتی عناصر فرقه بهائیت نیز دخیل بودند و جملگی به خیال باطل‌شان قصد داشتند در روز عاشورا کار نظام جمهوری اسلامی را یکسره کنند که هر یک از اینها ماجراهایی‌ دارد.
اما این اقدامات خبیثانه و سکوت برخی از اشخاص موجه و مصلحت‌اندیش برای امت حزب‌الله قابل تحمل نبود، ‌ملت با هوشیاری سیاسی به دعوت حز‌ب‌الله با حضور میلیونی به صحنه آمدند و با شعارهای انقلابی به همراه پلاکاردهای تبلیغاتی وسیع و تصاویر امام خامنه‌ای از مواضع قاطع و انقلابی رهبر معظم انقلاب حمایت کردند و با صدور قطعنامه‌ای هرگونه اهانت و هتک حرمت به ارز‌ش‌های اسلامی و انقلابی را محکوم کردند و محاکمه سران فتنه را خواستار شدند، آن روز نهم دی‌ماه سال 88 بود و پس از این راه‌پیمایی عظیم، شخصیت‌ها و نهادها یکی پس از دیگری با صدور بیانیه‌هایی محکومیت جریان فتنه‌گران را اعلام کردند. 
در واقع، روز نهم دی کمر جریان فتنه را شکست و امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) درباره حماسه جاوید نهم دی فرمودند: «مطمئن باشید که روز نهم دی امسال [88] هم در تاریخ ماند، این هم یک روز متمایزی شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرایط کنونی‌‌ـ که شرایط غبارآلودگی فضاست‌ـ این حرکت مردم اهمیت مضاعفی داشت،‌ کار بزرگی بود. هر چه انسان در اطراف این قضایا فکر می‌کند، ‌دست خدای متعال را،‌ دست قدرت‌ را، روح ولایت را، روح حسین‌بن‌علی(ع) را می‌بیند. این کارها، کارهایی نیست که با اراده امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهی است... این ملت عظیم از قشرهای مختلف در سراسر کشور نگاه می‌کنند به صحنه، می‌شناسند صحنه را، خیلی چیز بزرگ و مهمی است. اینی که من عرض می‌کنم روز نه دی در تاریخ ماندگار است.» 


 حميدرضا ميري/ عمليات طريق‌القدس، اردوگاه سپاه اسلام را در جايگاه برتري آفندي نسبت به اردوگاه دشمن بعثي قرار داده بود و نويدبخش فتح بزرگ‌تري بود که انتظار مي‌رفت در عمليات بعدي که نشانه‌هايي از آغاز آن در چند ماه آينده وجود داشت، محقق شود. در همين راستا ارتش بعثی تلاش کرد تحرکاتی را در منطقه چزابه داشته باشد که سرانجام حمله سنگین خود را در 17 بهمن ماه سال 1360 با هدف دستیابی به اقدامات زیر آغاز کرد:  خرج کردن توان نيروهاي ایرانی، برهم ريختن سازماندهي براي جلوگيري از عمليات فتح‌المبين، گرفتن زمان و عقب انداختن عمليات برای تقویت نظام دفاعي و امتیاز گرفتن با كمك هیئت‌هاي صلح، گشودن جبهه فعال جديد و گرفتن ابتكار عمل در منطقه عملیاتی فتح‌المبين.   در آغاز عملیات، دشمن با حمايت شديد نيروي هوايي و آتش سنگين توپخانه دست به پيشروي زد كه پس از اندكي نفوذ با مقاومت جانانه نيروي زميني سپاه و بسيج مواجه شد. رژیم بعثي كه از مقاومت نيروهاي اسلام دچار حيرت شده بود، دوباره حملات سنگين زميني و هوايي را آغاز کرد و وجب به وجب منطقه را با انواع گلوله‌هاي توپ و خمپاره و بمباران‌هاي شديد هوايي شخم زد و منطقه را به جهنمي از آتش و دود تبديل كرد، اما مقاومت دلاورمردان ایران‌زمین مانع سقوط تنگه چزابه شد.
در اول اسفند سال 1360 حمله متقابل رزمندگان اسلام سپاه آغاز می‌شود. دو طرف با تمام قوا يكديگر را زير آتش گرفته و توان خود را براي رسيدن به پيروزي به كار مي‌گيرند. در زير آتش كم نظير توپ و خمپاره و حملات شديد هوايي و پس از 14 روز نبرد فراموش‌نشدني و كم‌نظير در حالي كه تنگه چزابه مملو از اجساد دشمن شده بود، شكست تلخي به عراق تحميل می‌شود و نيروهاي دشمن بر اثر اين شكست مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند. در اين عمليات 10 تيپ از نيروهاي ارتش متجاوز عراق به استعداد 30 گردان به طور كامل منهدم می‌شود. همچنين 4500 نفر كشته و زخمي می‌شوند و 100 نفر به اسارت رزمندگان اسلام درمی‌آیند.