در تاريخ چيزي هست که اگر بخواهيم از آن عبرت بگيريم، بايد دغدغه داشته باشيم. تاريخ يعني شرح حال ما، در صحنه‌اي ديگر... تاريخ يعني من و شما؛ پس اگر ما شرحِ تاريخ را مي‌گوييم، هر کدام‌مان بايد نگاه کنيم و ببينيم در کدام قسمتِ داستان قرار گرفته‌ايم. ببينيم کسي مثل ما، آن روز چگونه عمل کرد که ضربه خورد؟ مواظب باشيم آن‌طور عمل نکنيم. (امام خامنه‌اي، 20/3/1375)



 اکبر ادراکی/  جوانان به واسطه داشتن روحيه و انرژي جواني و به دلیل برخورداری از روح پويايي و تحول و تحرک اجتماعي در هر نظام سياسي به نوعی موتور پيشرفت و توسعه و آباداني به شمار می‌آیند. اين ويژگي مورد توجه طراحان و برنامه‌ريزان اجتماعي قرار دارد که از آن به «سرمايه اجتماعي» ياد مي‌کنند. اين سرمايه اجتماعي هرچند فرصت ارزشمندي است، اما در نظام‌هاي توتاليتر و ديکتاتورمآب از آنجا که با هرگونه پويايي و تکثر و آزادگي در تعارض است، تهديدي به شمار مي‌آيد که بايد به هر نحو مهار شود!
حکومت پهلوي که شکل‌گيري و تداوم حياتش را بر وابستگي به بيگانگان و تکيه بر خشونت و سرکوب، قوام بخشيده بود و از حداقل پايگاه اجتماعي محروم بود، از جمله حکومت‌هايي بود که به جوانان به مثابه تهديد مي‌نگريست! و به شدت نگران سياسي شدن جوانان و شورش‌هاي اعتراضي‌ـ اجتماعي آنان بود؛ از این رو از همه ابزار و توان خود براي مهار و سرکوب ايشان بهره مي‌گرفت!
غرب‌زدگي و خودباختگي در برابر غرب را مي‌توان مهم‌ترين اقدام رژيم پهلوي براي مهار جوانان جامعه دانست! اين جريان از زمان رضاخان کليد خورد و شاهد اقدامات گسترده‌اي در اين زمينه بوديم که از آن جمله مي‌توان به راه‌اندازي نظام آموزشي جديد دانشگاهي اشاره کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامي درباره فلسفه شکل‌گيري دانشگاه در دوران رضاخاني می‌فرمایند: «هدف اول، باسواد کردن جوانان نبود. هدف اول، ساختن و پرداختن جوانان به شکلي بود که در جهت پيوستن هرچه سريع‌تر به قطب‌هاي استعمار و استکبار جهاني‌ـ يعني در جهت نوکري‌ـ به دستگاه‌ها کمک کنند. در اين دستگاه‌ها، آن کسي عزيزتر بود که نوکرتر باشد. فکر مستقل و آزاد و انسان سازنده مطلوب نبود؛ چون دولت‌ها، دولت‌هايي بودند که اساس کارشان بر وابستگي به بيگانه‌ها بود.»(11/10/1369)
غرب‌گرايي که از زمان رضاخان آغاز شده بود، در دوره پهلوي دوم هم با شدت و حدت بيشتري تداوم يافت و ابعاد خود را در عرصه‌هاي گوناگون نشان داد. در اين دوران يکي از مهم‌ترين شيوه‌هاي به کار گرفته شده براي مشغول کردن و مهار جوانان، آلوده کردن آنان به سبک زندگي غربي و رواج فساد جنسي و قبح‌زدايي از روابط دختران و پسران بود! در اين راستا، هر روز ايده‌اي جديد در دستگاه‌هاي متولي فرهنگ مطرح مي‌شد که يکي از نمونه‌هاي آن راه‌اندازي کاخ جوانان بود!
فرح پهلوي که به نوعي مجري برنامه‌هاي فرهنگي غرب در ايران بود، با هدف تثبيت حکومت چندين اقدام انجام داد که گسترش راديو و تلويزيون، ايجاد موزه هنرهاي معاصر، فرهنگسراي نياوران، جذب روشنفکران و تأسیس کاخ جوانان، از جمله‌ اين اقدامات بود. طرحي که در اواسط دهه‌ 1340 براي جذب جوانان در ايران اجرا شد، در اقتباسي از برنامه‌ سازمان‌ها، انجمن‌ها و مؤسساتی بود که در کشورهاي گوناگون، به ويژه آمریکا و رژیم صهیونیستی در امور جوانان فعاليت داشتند. در دوره‌ نخست‌وزيري علي اميني در سال 1340 سازماني به نام «سازمان رهبري جوانان» تأسیس شده بود که در واقع نخستين تشکل مربوط به جوانان به شمار مي‌رفت. اين سازمان در زمينه‌هاي متعدد، چون ورزش، سخنراني، تئاتر، موسيقي و البته به جز مسائل سياسي به مدت چهار سال فعاليت کرد و به دليل استقلال نکردن مناسب از سوي جوانان به باشگاه ورزشي تبديل شد.
در شعب کاخ مرکزي کتابخانه، سينما، کافه تريا، اتاق‌هاي شطرنج و موسيقي و بيليارد تعبيه شده بود و در حياط آن استخري بزرگ براي دختران و پسران ساخته شده بود. هر روز در سالن اجتماعات آن برنامه‌هاي متنوع از قبيل فيلم و کنسرت و سخنراني به اجرا در مي‌آمد. در جريان افتتاح شعب جنوبي و غربي در تهران مسئولان کاخ اعلام کردند به منظور به وجود آمدن محيط مناسب براي پرورش ذوق و استعداد و نيروهاي فکري جوانان شهرستاني در شهرستان‌ها نيز شعب کاخ جوانان تأسیس شود که در تبريز، کرمان، اصفهان، شهر ري، رشت، سنندج و... شعباتي احداث شد. 
از ديگر ابزارهاي مشغول‌سازي جوانان به فساد، گسترش صنعت سينما و به طور خاص فيلم فارسي بود. فيلم‌هايي که مرزهاي اخلاق و حيا را درنورديده و با عياشي و اباحي‌گري و لودگي تلاش داشتند مخاطبان اصلي خود، یعنی جوانان جامعه را غرق در فساد کنند تا جوانان آلوده آنچنان مشغول نفسانيت شوند که از آنچه در عرصه اجتماع، اقتصاد، سياست و قدرت جامعه مي‌گذرد، غافل شوند.
امام خمینی(ره) در نقد سياست‌هاي رژيم پهلوي در مواجهه با جوانان مي‌فرمايند: «اصل برنامه اين بوده است كه جوان‎هاي ما را به فساد بكشند براي اينكه مبادا يك قدرتي در مقابل‌شان قيام كند... اينها مي‎خواستند هر فكري را كه احتمال بدهند كه اين فكر در مقابل آنهاست از بين ببرند... مراكز فسادي كه سرتاسر مملكت بود جوان‎ها را مشغول مي‎كرد به امور شهواني كه به كلي افكار را از دست‌شان مي‎گرفت.»
انقلاب اسلامي را مي‌توان انقلابي متعلق به جوانان دانست که توانست با هويت‌بخشي، عزت و خودباوري را براي جوان مسلمان ايراني به همراه آورد. جوانان هم در مرحله شکل‌گيري و هم در مراحل تداوم و نظام‌سازي، محوريت اصلي انقلاب اسلامي را در دست داشتند و رهبر بزرگ نهضت اسلامي جوانان را همه‌کاره انقلاب قرار دادند.
اعتماد امام(ره) به جوانان و متقابلاً ايمان آنها به رهبرشان سبب شد که پس از پيروزي انقلاب نيز قشر جوان با عزمي استوار و اتکاي به نفس فراوان، وارد عرصه‌هاي گوناگون شوند. امام خميني(ره) همواره بر اين نکته تأکيد داشتند که همان‌گونه که انقلاب با همت جوانان پيروز شد، با همين حضور تداوم خواهد يافت و اين جوانان بايد در صحنه‌هاي متعدد انقلاب حضوري فعال داشته باشند.
پس از پيروزي، امور اجرايي انقلاب اغلب در اختيار جوانان قرار گرفت، به ویژه نهادهاي انقلابي اعم از سپاه، بسيج، کميته، جهاد و... که وظيفه حراست از نهضت اسلامي و جمهوري اسلامي را بر عهده گرفتند! مقابله با فتنه‌هاي بزرگي، چون اقدامات واگرايانه و تجزيه‌طلبانه، مقابله با گروهک‌هاي تروريستي و جريان نفاق، تلاش براي خدمت‌رساني به محرومان و جبران عقب‌ماندگي‌هاي به جاي مانده از دوران ستمشاهي و... همگي بر دوش جوانان گذاشته شد! آغاز جنگ تحميلي سرآغاز شکوفايي استعدادهاي جواناني بود که به منظور دفاع همه‌جانبه از خاک و سرزمين و انقلاب‌شان به ميدان آمده و در قالب سپاه، ارتش و بسيج سامان يافته بودند‌. نوجوانان و جواناني که حماسه‌هاي بزرگ را خلق کردند و در برابر قدرت‌هاي بزرگ جانانه ايستادند.
پس از پايان جنگ نيز اعتماد به جوانان در عرصه‌هاي متفاوت علمي، اقتصادي و سازندگي خودنمايي کرد. در عرصه فعاليت‌هاي سياسي نيز اين جوانان بودند که در انتخابات گوناگون نتايج نهايي رقابت‌هاي سياسي را رقم زدند. به هر حال، عرصه‌اي نبوده است که جوانان نتوانسته باشند در آن نقش‌آفرين باشند. در عرصه‌هاي فرهنگي نيز جوانان با تشکيل تشکل‌هاي خودجوش و با اقدامات برخاسته از روحيه انقلابي‌گري و با الگوي «آتش به اختيار» ميدان‌دار خلاقيت و توليد ايده‌هاي نو بوده‌اند.
پايان اين نوشتار را اين توصيه و مطالبه رهبر حکيم انقلاب اسلامي قرار مي‌دهيم که فرمودند: «مسئله جوانان در كشور ما، بايد به يك مسئله حقيقتاً ملّي تبديل بشود. همه بايد در قبال اين مسئله احساس مسئوليت كنند؛ هم دولت، هم روحانيت، هم بسيج، هم سازمان‌هاي ورزشي، هم صداوسيما. همة دستگاه‌هايي كه در زمينه‌هاي مربوط به جوانان مي‌توانند نقشي ايفا كنند، بايد درخصوص مسئلة جوانان در اين كشور احساس مسئوليت كنند.»(1/2/1379)



 مهدي دنگچي/ سيدعلي‌اکبر ابوترابی، در سال 1318 هجري شمسي در شهر مقدس قم به دنیا آمد. پس از پایان دوره متوسطه به تحصيل دروس ديني علاقه‌مند شد و به همین منظور در سال 1337 به مشهد مقدس عزيمت کرد و در مدرسه نواب اقامت گزيد. با آغاز نهضت امام خميني(ره) در سال 42، همراه با حاج‌آقا مصطفي وارد جريانات سياسي شد و در تظاهرات مردم قم در 15 خرداد سال 42، حضوري فعال داشت. در هجوم عوامل رژيم ستمشاهي به مدرسه فيضيه، مورد ضرب و شتم مأموران شاه قرار گرفت. در پي تبعيد حضرت امام(ره) به نجف اشرف، ايشان نيز به نجف رفت و مشغول تحصيل شد و در محضر امام راحل(ره) از درس خارج فقه و اصول معظم‌له بهره‌مند شد. 
پس از حدود شش سال تحصيل در نجف، هنگامي که اعلاميه‌هاي امام خميني(ره) را در کيف خود جاسازي کرده بود تا به ايران بياورد، در مرز خسروي بازداشت شد. پس از آزادي از زندان، فصل جديدي در فعاليت‌هاي سياسي ايشان آغاز شد و همراه با شهيد مجاهد، سيدعلي اندرزگو علاوه بر مبارزات سياسي، به سازماندهي جهاد مسلحانه همت گماشتند و در اين دوره بارها مورد تعقيب ساواک قرار گرفتند. 
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در جایگاه رئيس کميته انقلاب اسلامي قزوين به خدمت محرومان و مستضعفان پرداخت و پس از آن با رأي مردم، به عضويت شوراي شهر قزوين انتخاب و رئيس شورا شد. همزمان با آغاز جنگ تحميلي، با لباس رزم به سوي جبهه رفت و در کنار شهيد دکتر مصطفي چمران در ستاد جنگ‌هاي نامنظم به سازماندهي نيروهاي مردمي پرداخت.
وي در روز 26 آذر ماه سال 59 در جريان يکي از مأموريت‌هاي شناسايي که براي تکميل شناسايي قبلي خود انجام داد تا نيروهاي ستاد جنگ‌هاي نامنظم آماده يک عمليات گسترده شوند، بر اثر اشتباه يکي از همراهان خود، به اسارت دشمن درآمد و تا سال 1369 در بند بود، در حالي که رهبري و هدايت آزادگان غيور را در اين دوران برعهده داشت. اردوگاه‌هاي عنبر، موصل1، 3، 4 و رماديه و تکريت 5، 17، 18، و نيز سلول‌هاي زندان‌هاي بغداد شاهد مجاهدت‌هاي خستگي‌ناپذير آن عارف حکيم هستند. 
حضرت آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي پس از آزادي مرحوم ابوترابي از بند اسارت دژخيم بعثي در ديداري ضمن اشاره به خاطرات ديرين، نسبت به ايشان چنين ابراز محبت کردند: «ديروز وقتي اين خبر بسيار بسيار خوشحال‌كننده را دادند كه شما آمده‌ايد، واقعاً براي من يك مژده بود. خيلي وقت است كه شما را نديده‌ايم؛ حدوداً ده سال مي‌شود. از آن سال‌ها تاكنون، محاسن‌تان سفيد شده است. ما هميشه شما را دوست داشته‌ايم و خاطرات با شما را فراموش نمي‌كنيم؛ چه قبل از انقلاب در مشهد و چه بعد در تهران و سپس در همين اهواز در آن تشكيلاتي كه مرحوم شهيد چمران به وجود آورده بود. ايشان با عده‌اي به آنجا آمده بودند و گويي همين ديروز بود كه بيرون ساختمان پاي پله‌ها با قبا نشسته بودند و در ميان بر و بچه‌ها حضور داشتند و سپس به كوه‌هاي الله‌اكبر رفتند. من همان ‌وقت در دلم گفتم كه واقعاً خوش به حال اين جوان؛ هميشه در راه جهاد و شهادت است. ايشان كه رفتند، چند هفته‌اي هم بيشتر نشد كه خبر شهادت‌شان آمد. گفته شد كه آقاي ابوترابي با آن جمع خودشان، دائماً در حال جلو رفتن هستند؛ سپس دشمن حمله كرده و همه‌ آنها را تارومار نموده است. با شنيدن اين خبر، غصه خورديم.»(25/6/۱۳۶۹)
مرحوم ابوترابی در تاريخ دوازدهم خرداد 79 در حالي که همراه پدر بزرگوارشان عازم مشهد مقدس و زيارت حضرت ثامن‌الحجج(ع) بودند، در جاده بين سبزوار و نيشابور، بر اثر تصادف جان به جان‌آفرين تسليم کرد.


ما هنوز از دنيا خيلي عقبيم؛ چون مدت‌هاي مديدي ما را عقب نگه ‌داشته بودند‌ـ اين را خودمان به روشني مي‌دانيم‌ـ ولي ما داريم با سرعت اين فاصله را طي مي‌کنيم تا به جلو برسيم. اين، مظهر کاملش در جنگ است؛ هم از جهت روحيات انساني و هم از جهت استعداد گرايش معنوي، صفا و معنويت و لطافت، که اين همه‌جا بود.
شما ببينيد ارتش ايران را در چه شرايطي به ‌وجود آوردند؛ چگونه تربيت کردند و با چه شرايطي اينها را رشد دادند. شرايط، کاملاً شرايط ضدمذهب بود. آن ‌وقت همين ارتش، در نيروي هوايي‌اش، در نيروي زميني‌اش، در نيروي دريايي‌اش، يک‌سال‌ونيم تا دو سال بعد از پيروزي انقلاب که جنگ شروع شد، کارهايي کرد و جلوه‌هايي نشان داد که حقيقتاً محيرالعقول است. جوان‌هايي که بمباران‌ها و حملات هوايىِ اول جنگ را با هواپيماهاي خود به‌وجود آوردند، تربيت‌شده‌هاي ارتش سابق بودند؛ اما جوهر معنويت، خلوص و صفا در اينها بود.
من در منطقه‌ اهواز غالباً نيمه‌هاي شب مي‌رفتم از منطقه بازديد مي‌کردم. اين منظره را خودم ديدم؛ پشت خاکريز و پاي تانک، افسري ايستاده بود و داشت نماز شب مي‌خواند.
بچه‌هاي شهيد چمران در ستاد جنگ‌هاي نامنظم جمع مي‌شدند و هر شب عمليات مي‌رفتند و بنده را هم گاهي با خودشان مي‌بردند. يک شب ديدم افسري با من کار دارد؛ به ‌نظرم سرهنگ 2 يا سرگرد بود. چون محل استقرار ما لشکر 92 بود، لذا به اينها نزديک بوديم. آن افسر پيش من آمد و گفت: من با شما يک کار خصوصي دارم. من فکر کردم مثلاً مي‌خواهد درخواست مرخصي بدهد. يک‌خرده لجم گرفت که حالا در اين حيص و بيص چه وقت مرخصي رفتن است. اما ديدم با حالت گريه آمد و گفت: شب‌ها که اين بچه‌ها به عمليات مي‌روند، اگر مي‌شود، من را هم با خودشان ببرند(!) بچه‌ها شب‌ها با مرحوم شهيد چمران به قول خودشان به شکار تانک مي‌رفتند و اين سرهنگ آمده بود التماس مي‌کرد که من را هم ببريد! چنين منظره‌ها و جلوه‌هايي را انسان مشاهده مي‌کرد؛ اين نشان‌دهنده‌ آن ظرفيت معنوي است. 
(امام خامنه‌ای، 31/6/1384)



 مهدی حسن‌زاده/ پس از کودتاي سوم اسفند 1299ش رضاخان سردار سپه که دستيابي به قدرت و حفظ آن را‌ منوط به نيروهاي مسلح تحت فرمان خود مي‌دانست، در تاريخ 14 جدي 1300 (حدود ده ماه پس از کودتا) ‌فرمان تشکيل سازمان جديد ارتش را صادر کرد. رضاخان پيش از رسيدن به سلطنت به کمک امير لشکرهاي جديد قدرت خود را در سراسر کشور گستراند و هفت مرکز فرماندهي تشکيل داد که شامل شمال غرب (آذربايجان)، غرب (همدان، کرمانشاه، کردستان و لرستان)، شرق (خراسان و سيستان)، جنوب (خوزستان، فارس، اصفهان، کرمان و بلوچستان)، شمال (مازندران، گيلان و گرگان) و مرکز (تهران) مي‌شد. اين اميران لشکر با دستورهای لازم و اختيارات غير محدود بر نواحي و مناطق مختلف خود مأموریت يافته و به آنها اجازه و اختيار داده شد تمامی امور قلمرو فرماندهي خود، اعم از لشکري، کشوري، قضايي و انتظامي را تحت اراده و سياست خود درآورند. اميران لشکر تحت نظارت افسران جزء با لباس غير نظامي بودند و اينان به مثابه چشم و گوش سردار سپه عمل مي‌کردند. قدرت روزافزون ارتش و تسلط بي‌چون‌وچراي رضاشاه پهلوي بر آن موجب شده بود اين نهاد سازماني مجزا از دیگر سازمان‌های مملکتي شود. وفاداري به شخص شاه و جوش دادن سلطنت به شکوه باستاني ايران زمين به طور مستمر به کارکنان ارتش گوشزد مي‌شد. به اين ترتيب، رضاخان با کمک نظاميان شبکه وسيعي در سراسر کشور تشکيل داد که جانشين قدرت‌هاي گذشته شدند.

سرکوب جنبش‌هاي مردمي
در ابتداي به قدرت رسيدن رضاخان، مردم در شهرها و ايالات بيدار شده بودند و بر جريان امور نظارت داشتند. علما، افراد روشنفکر، دموکرات‌ها، تجار، کسبه و حتي کارگران با اتحاد با يکديگر موجي از نارضايتي راه انداخته بودند. هوشیاری مردم در پرتو فعاليت احزاب، گروه‌ها و جناح‌هاي سياسي داخل و خارج مجلس بيشتر مي‌شد و اين فعاليت‌ها آنها را متوجه موضوعات بسياري مي‌کرد؛ اما اين وضعيت با به قدرت رسيدن رضاخان به شدت سرکوب شد. در مجموع، از سال 1300 تا 1304 شمسي، يعني تا زمان رسميت يافتن پادشاهي رضاخان، به گواه اسناد تاريخي، نيروهاي مختلف سياسي و اجتماعي، حضور پرشوري در عرصه حيات اجتماعي داشتند. يک نمونه بارز و برجسته اين جنبش‌ها، جنبش جنگل به رهبري ميرزاکوچک‌خان بود. رضاخان با برقراري روابط دوستانه با شوروي و فراهم کردن زمينه عقب‌نشيني ارتش سرخ از کشور، گردآوري لشکري عظيم و برقراري رابطه با جناح تندرو و غير مذهبي نهضت، جنگلي‌ها را شکست داد و با سرکوب آن موقعيت نظامي خود را مستحکم‌تر کرد.
نسل جوان و مخالف رضاشاه که شاهد سرکوب جنبش‌هاي مردمي بود، با انتشار مقالات تند اقدامات و رفتارهاي استبدادي شاه را به باد انتقاد گرفت؛ اما آنچه بر سر اين روزنامه‌نگاران آمد، نشان‌ داد که رضاشاه به هيچ روي تاب تحمل اين انتقادها را نداشت. فرخي، دشتي، رهنما، صبا و ميرزاده عشقي، يکي پس از ديگري از طريق قدرت نظامي رضاخان از راه به در شده و روزنامه‌هاي‌شان به تعطيلي کشيده شد.

تصرف اموال مردم
از مهم‌ترين کارکردهاي ارتش در اين دوره، هموار کردن مسير مال‌اندوزي و غصب زمين‌هاي مردم براي رضاشاه بود. رضاشاه به آزمندي شهرت داشت و مملکت را به صورت ملک خصوصي درآورده بود. وي صاحب املاک و مستغلات پهناوري شد که همه رعاياي آن املاک که در گذشته خرده مالک و دهقان بودند، به صورت افراد مملوک او درآمده بودند. اداره املاک وسيع زير نظر اداره‌اي به نام املاک پهلوي بود که افسران خشن و تندرفتار مأمور شده از ارتش و شهرباني و نظميه اداره امور آن مستغلات را بر عهده داشتند. فجايع آنها در مطبوعات و کتب منتشر شده در سال‌هاي پس از شهريور 1320 ماندگار شده است. فردوست در اين‌باره مي‌نويسد: «رضاخان همه فرماندهان نظامي خود را متمول کرد، بدون آنکه يک ريال از جيب خود بدهد. فقط به هر يک مي‌گفت: املاکي براي خود تهيه کنيد! و بدين ترتيب، دست‌شان را در چپاول اموال مردم باز مي‌گذاشت. آنها هم املاک زيادي بيشتر در اطراف تهران، براي خود تهيه کردند و اين اموال براي آنها تقریباً مجاني تمام مي‌شد. مثلاً يک ملک 50 هزار توماني آن زمان را به هزار تومان (البته با اعمال قدرت و زور سرنيزه) مي‌خريدند. استانداران و همه مقامات استان‌ها تابع شيخ فرمانده لشکر بودند و با اين شرط، استاندار و فرماندار مي‌شدند.»
تشکيلات نظميه پس از بيرون راندن افسران سوئدي بدون معطلي به صورت دستگاه ارعاب درآمد. سرتيپ درگاهي و سرلشکر محمدحسين آيرم از شقي‌ترين و بي‌رحم‌ترين رؤساي نظميه بودند. سرپاس مختاري که حدود شش سال زمام شهرباني در دست او بود، بر اسلاف خود پيشي گرفت. وي و عده‌اي از افسران بلندپايه و کارآگاهان و شکنجه‌گران و حتي آدم‌کشان شهرباني، چون: مقدادي، نوايي، عقيلي، عباس شش‌انگشتي، راسخ و پزشک احمدي با آمپول هوا زندانيان سياسي را مي‌کشتند.

سرکوب مخالفان سياسي
سوءاستفاده رضاخان از قدرت نظامي به موارد فوق محدود نمي‌شد. ارتش وابسته، کمک فراواني به طرد و حذف مخالفان سياسي شاه کردند؛ براي پيش بردن پروژه‌هاي ضد ديني رضاشاه، همچون کشف حجاب بيشترين همکاري را به عمل آوردند و همچنين بخش اعظمي از اقدامات در زمينه تسطيح راه‌ها و جاده‌ها به منظور تسهيل رفت‌وآمد نظاميان و مقاصد رضاشاه صورت گرفت. در دهه دوم حاکميت رضاشاه (1320ـ1310) از نظاميان براي از ميان برداشتن مخالفان سياسي و حتي کارگزاران دولت پهلوي استفاده شد. در سال 1310 شاه تلاش‌هاي جدي براي ايجاد سياست تخته‌قاپو کردن (اسکان) عشاير کرد که بحث آن از ميانه دهه 1300 آغاز شده بود. در همين راستا، صولت‌الدوله و پسرش بازداشت شدند که صولت‌الدوله در مرداد سال 1312 در زندان به قتل رسيد. در آبان ماه سردار اسعد که هنوز وزير جنگ بود، همراه با عده زيادي از خوانين بختياري و قوام‌الملک ايل خمسه توقيف و متهم به دسيسه عليه جان شاه شدند، در فروردين 1313 در زندان کشته شد و در آبان ماه هشت نفر از متهمان به اصطلاح توطئه بختياري عليه جان شاه اعدام شدند که چهار نفر از آنان بختياري، دو نفر بويراحمدي، يک نفر قشقايي و يک نفر ايل ممسني بودند. اينها همگي قبلاً از سوي شاه بخشیده شده بودند. افزون بر اينها تيمورتاش و علي‌اکبر داور که خود از حاميان اصلي به سلطنت رسيدن رضاخان بودند، مورد غضب واقع شدند، به طوری که اولي کشته شد و دومي از ترس کشته شدن به زندگي خود پايان داد. مهم‌تر از همه اينها سرکوب قيام علما و روحانيون اصفهان، از جمله حاج‌‌آقا نورالله اصفهاني، علما و روحانيون تهران و در صدر آنها سيدحسن مدرس، حاج‌‌آقا جمال اصفهاني، محمدعلي شاه‌آبادي، سيدابوالحسن طالقاني، شيخ‌محمد خالصي‌زاده و...، نمونه‌هايي از استفاده ابزاري رضاخان از نظاميان بود.

امام خامنه‌ای در گذر زمان‌ـ ۱۸۷
سید مهدی حسینی/ در ادامه رویدادها، وقایع و عملکردها، مباحث به سال 89 رسید. امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) طی یک سفر ده روزه ضمن اقامت در شهر مقدس قم، از بسیاری از مراکز فرهنگی، علمی و اجرایی استان بازدید کردند. یکی از ویژگی‌های این سفر، نشست‌ها و سخنرانی‌های متعدد با جماعت‌های مختلف از قشر علما، مدرسان و طلاب حوزه علمیه قم بود، که معظم‌له برای هر یک از این جمع بیانات و رهنمودهای ویژه‌ای ارائه دادند که هر یک از اهمیت خاصی برخوردار بود. یکی از مهم‌ترین موضوعات مورد بحث ایشان در دیدار جمع کثیری از طلاب، فضلا و استادان حوزه علمیه قم بود که در تاریخ 29/7/89 تحت عنوان «سیاست ما، دیانت ما» ارائه دادند. ایشان با اشاره به نقش و عظمت حضرت معصومه(س) و قم به عنوان پایگاه علم و معرفت و تأثیرگذاری آن در طول تاریخ جهان اسلام فرمودند: «امروز هم مرکز معرفتی دنیای اسلام شهر قم است، امروز هم مثل همان دوران، قم قلب فعال و متحرکی است که می‌تواند و می‌باید خون معرفت و بصیرت و بیداری و آگاهی را در سراسر پیکر امت اسلامی پمپاژ کند...»
در حقیقت، از گذشته‌‌های دور حوزه‌های علمیه به ویژه جهان تشیع پمپاژکننده جنبش‌های آزادی‌بخش، بیداری مسلمانان، مبارزه با ظلم و استبداد و استعمار و حامی آزادیخواهان بوده است و درس‌خوانده‌های حوزه علمیه قم همواره با هرگونه تعهدات و معاهدات ظالمانه و استعماری مخالفت کرده‌اند و هیچ دولت کودتایی را حمایت نکرده، بلکه آنها را نامشروع دانسته‌اند و در پرچمداری مبارزه با بیگانه از هرگونه سازش سلطه‌گران شرق و غرب پرهیز کرده‌اند، پس از ماجرای مشروطه حوزه علمیه مرکزیت مرجعیت شیعه در جهان تشیع شد و زعامت و رهبری شیعیان را برعهده گرفت و از محرومیت‌ها، محدودیت‌ها و فشارهای رژیم‌های استبدادی هراسی به خود راه نداد و از دفاع از دین و ارزش‌های اسلامی و فقها دریغ نکرد. دستگاه‌های اطلاعاتی، امنیتی رژیم‌های استبدادی از طریق عوامل مختلف اقدام به ترور و تخریب و جنگ‌های روانی و شایعه‌سازی‌ می‌کردند و در جاهایی که در برابر منطق قوی آنها دچار ضعف می‌شدند، تزهای استعماری‌شان را به کار می‌گرفتند، مانند تز جدایی دین از سیاست، اسلام منهای روحانیت، ترویج تفکرات ملی‌گرایی ناسیونالیستی و سایر مکاتب دست‌ساخته بشر. آنها با تلاش‌ تبلیغاتی و رسانه‌ای سعی کردند شخصیت‌های صاحب نفوذ حوزه‌ها را در انزوا قرار دهند، یا به نوعی با برچسب زدن و انواع و اقسام اتهامات و هتک حرمت‌ها آنها را از صحنه‌های سیاسی‌ـ اجتماعی خارج کرده و هر جنبشی از ناحیه آنها را سرکوب یا منحرف کنند.
چون جریان انقلاب اسلامی از متن حوزه علمیه قم جوشید و شکل گرفت و روند رشد را طی کرد، تا توانستند کارشکنی کردند و ضربه زدند و همه کوشش‌شان این بود که حوزه به پیروزی نرسد. با وجود ناکامی‌ها، همه امکانات‌شان را به کار گرفتند که تبدیل به نظام نگردد، اما با وجود همه توطئه‌ها و فتنه‌ها در روند شکل‌گیری انقلاب و تأسیس نظام جمهوری اسلامی، کادر اصلی دستگاه‌ها و نهادهای حکومت از افراد پر نفوذ و اصلی حوزه علمیه قم بودند و هستند، در سال‌های اخیر دستگاه‌های رسانه‌ای و تحلیلگران و نظریه‌پردازان با استفاده از همان تزهای استعمار که اشاره شد سعی کردند بین نظام و حوزه علمیه جدایی بیندازند. 
امام خامنه‌ای پس از ماجرای فتنه سال 88 و اقامت 10 روزه در قم با بیانات متعدد و با برشماری مباحث اساسی متوجه حوزه علمیه قم، آسیب‌ها و خطرات و دسیسه‌ها را تبیین کردند و خطاب به نسل جوان فرمودند: «جوان‌های انقلابی بدانند، همان‌طور که کناره‌گیری و سکوت و بی‌‌تفاوتی ضربه می‌زند، زیاده‌روی هم ضربه می‌زند، مراقب باشید زیاده‌روی نشود. اگر آن چیزی که گزارش شده است که به بعضی از مقدسات حوزه، به بعضی از بزرگان حوزه، به بعضی از مراجع یک وقتی مثلاً اهانتی شده باشد،‌ درست باشد، بدانید این قطعاً‌ انحراف است، ‌این خطاست، اقتضای انقلابی‌گری،‌ اینها نیست، انقلابی باید بصیر باشد، باید بینا باشد.


 حميدرضا ميري/  در حالي که رزمندگان اسلام براي آغاز عمليات فتح‌المبين آماده مي‌شدند تا از چهار قرارگاه، به ارتش عراق حمله کنند، عراق از طرح عمليات با خبر شده و از دو محور آغاز به حمله و فرماندهان ايراني را غافلگير کرد. در 28 اسفند 1360 عراقي‌ها در دو محور شهر شوش دانيال و تنگه رقابيه، به سمت مرکز ايران حمله و پيشروي کردند. با اين وضع، فقط دو محور از چهار محور عمليات، براي شروع آن باقي مانده بود که اين دو محور هم براي عمليات، تأمل‌برانگیز بودند و ممکن بود موفقيت‌هاي پيش‌بيني شده به دست نيايد.
سردار سرلشکر غلامعلي رشيد در این باره مي‌گويد: «فرماندهان قرارگاه‌هاي نصر، فجر، قدس و فتح‌ـ که چهار قرارگاه ما در اين عمليات بودند‌ـ پس از اين حمله عراق، با حضور در قرارگاه کربلا از برادر محسن رضايي‌ـ فرمانده وقت کل سپاه‌ـ فرصت يک ماهه براي کسب آمادگي مجدد خواستند. اين موضوع فشار روحي سنگيني بر فرماندهان وارد کرد. عده‌اي پيشنهاد کردند که برادر رضايي برای استخاره و تصميم‌گيري به محضر امام(ره) در تهران برود... ايشان به خدمت امام(ره) مي‌رسند و مي‌خواهند براي تعيين تکليف استخاره کنند و تصميم بگيرند. امام(ره) تأمل مي‌فرمايند و مي‌گويند؛ نيازي به استخاره نيست، اگر بررسي کرده‌ايد و همه جوانب امر را ديده‌ايد و طرح خود را آماده کرده‌ايد، توکل کنيد به خدا، ان‌شاءالله پيروزيد. اگر خود شما خواستيد در قرارگاه تفألي بزنيد و طلب خيري کنيد.
پس از صحبت‌هاي برادر محسن رضايي با اين حسن ختام که «ان‌شاءالله متکي بر ايمان‌هاي الهي و روح‌هاي بزرگ شما فرماندهان، با نام و ياد خدا پيروز مي‌شويم»، فرماندهان همگي به طرف يگان‌ها، قرارگاه‌ها، لشکرها، تيپ‌ها و گردان‌هاي‌شان رفتند.
من که خود در آن زمان به عنوان معاون عمليات قرارگاه مسئوليت داشتم مشاهده کردم که برادر محسن وضو گرفت، دو رکعت نماز خواند و قرآن را باز کرد، باور کردني نبود  آيات 18 و 19سوره فتح آمد. از شدت شوق و ذوق، اشک در چشمان ايشان و همه ما جمع شد.