تاریخچه و مبانی فکری شکل‌گیری جریان فمینیسم در دوران مشروطه و چگونگی عملکرد آن در دوره‌های مختلف مشروطه بررسی شد. از این شماره با روند فعالیت فمینیست‌ها در دوره پهلوی‌ها آشنا خواهیم شد.

 از حمایت پنهان
 تا فمینیسم دولتی
جریان فمینیسم در اوایل سلطنت رضاخان تا پیش از تأسیس کانون بانوان به همان شیوه دوران مشروطه، البته با حمایت‎های پنهانی حکومت رضاخان فعالیت می‎کرد. در واقع، رضاخان در اوایل سلطنت خود معتقد بود، هنوز زمان ایجاد اصلاحات در زمینه‎های مختلف اجتماعی، به ویژه در زمینه مسائل زنان فرا نرسیده است؛ به همین دلیل از جریان فمینیسم حمایت علنی نمی‎کرد؛ ولی به صورت پنهانی ضمن تشویق فعالان آن جریان، از آنها می‎خواست که فعالیت‎های خود را با احتیاط پیگیری کنند.(۱)
پری شیخ‌الاسلامی در کتاب خود اذعان کرده است: «‎کودتای 1299(1920م) زنان ایران را به جنب‌وجوش فراوان واداشت. با اینکه اعلی‌حضرت رضا شاه فقید تا چهار سال پس از رسیدن به سلطنت سعی می‎کرد نیت خود را در آزادی بانوان مخفی نگه دارند، در عین حال در خفا زنانی را که طالب آزادی و مبارزه با اوضاع و احوال و قوانین و عرف و عادات به خصوص مقررات مذهبی بودند، برای تلاش در راه آزادی و پیشرفت تشویق می‎کردند.»(۲)
 اما پس از تشکیل کانون بانوان به دستور رضاخان، جمعیت‎های فمینیستیِ فعال منحل شدند و زیر چتر حمایتی و نظارتی دولت رضاخان در قالب کانون بانوان به فعالیت پرداختند. به بیان دیگر، در این دوره با شکل‌گیری فمینیسم دولتی روبه‌رو هستیم. 
توجه رضاخان به مسئله زنان با توجه به سیاست‎های تجددگرایانه وی، ابزاری در راستای مدرنیزه کردن ایران، به ویژه در عرصه فرهنگی و در چارچوب سلطنت دیکتاتوری بود. به عبارت دیگر، در این دوره، جریان فمینیسم به واسطه اقدامات شبه‌مدرنیستی رضاخان، با وجود پیشرفت نکردن در عرصه آزادی‎های سیاسی، مانند حق رأی و آزادی بیان، در دیگر عرصه‎ها، یعنی حوزه اقتصادی و فرهنگی تغییرات قابل‌توجهی در زمینه زنان داشته است. گسترش فرصت‎های آموزشی به سبک غربی برای زنان، اعمال تغییرات حقوقی در موضوع ازدواج و طلاق و نیز اجرای قانون کشف حجاب اجباری، از جمله اقدامات فرهنگی جریان فمینیسم دولتی در ایران دوره پهلوی اول به شمار می‌آید. ورود زنان به کارخانه‎ها و ادارات دولتی نیز از جمله اقدامات اقتصادی جریان فمینیسم در دوران رضاخان است. 
می‎توان گفت، جریان فمینیسم در این دوره با چشم‎پوشی اجباری از برخی خواسته‎های آزادی‎خواهانه و برابری‎طلبانه خود، به ویژه در عرصه سیاسی و دلخوش کردن به اقدامات گزینشی رضاخان در حوزه  فرهنگی و اقتصادی، رشدی ناموزون و کاریکاتوری داشته است. به عبارت دیگر، جریان فمینیسم در دوره پهلوی اول به دلایل مختلفی، از جمله همسویی اهداف تجددگرایانه رضاخان با برخی اهداف آن جریان،  نزدیکی به قدرت در جهت تحقق آن اهداف در میان زنان و به وجود آمدن محدودیت‎هایی برای آن جریان به دلیل ماهیت تمامیت‎خواه و دیکتاتوری رضاخان، مجبور به از دست دادن استقلال در عملکرد خود شد و بسیاری از فعالان آن جریان، به ویژه فعالان لیبرال، جذب سیاست‎های فرهنگی رضاخان در رابطه با زنان شدند.
 ساناساریان، از فمینیست‌های اواخر دوران پهلوی دوم و دوران پس از انقلاب اسلامی، در این‌باره نوشته است: «هرچند جنبش زنان در حاکمیت رضاشاه به تدریج افول کرد، اما اقدامات دولتی مثبت نیز به نفع زنان اتفاق افتاد؛ این اقدامات تا حدودی سبب حمایت برخی فمینیست‎ها از رژیم جدید شد.»(۳) 
جریان فمینیسم در دوره پهلوی اول با تأسیس انجمن‎ها و روزنامه‎های زنانه، که مهم‌ترین آن کانون بانوان بود، نمود پیدا کرد. طرح خواسته‎های جنسیتی آزادی‎خواهانه و برابری‎خواهانه در جامعه، به ویژه مطالبه برابری در فرصت‎های آموزشی برای زنان و دختران در مدارس جدید و دانشگاه، مطالبه رهایی از قیود دینی به ویژه حجاب در جهت رسیدن زنان به آزادی و برخورداری از فرصت‎های اجتماعی برابر، مطالبه ایجاد تغییرات برابری‏خواهانه در مسائل خانواده، صورت دومِ نمود جریان فمینیسم در دوره پهلوی اول بود.
 
 گرایش‎های فمینیستی 
جریان فمینیسم در دوره پهلوی اول به طور کلی دو گرایش لیبرالیستی و سوسیالیستی دارد. 
۱ـ گرایش سوسیالیستی و مارکسیستی؛ جمعیت نسوان وطن‎خواه از جمله انجمن‎های فمینیستی برجسته و فعال در دوره رضاخان است که گرایش چپ و سوسیالیستی دارد.(۴) برخی، این جمعیت را انجمنی رادیکال معرفی کرده‎اند.(۵) انجمن بیداری زنان نیز یکی دیگر از جمعیت‎های فمینیستی با گرایش مارکسیستی در دوره پهلوی اول است.(۶) انجمن زنان وطن‎پرست نیز از جمله انجمن‌های سوسیالیستی در این دوره است که حزب سوسیالیست ایران آن را ایجاد کرد و بر آموزش زنان تأکید دارد.(۷) 
۲ـ  گرایش لیبرالیستی؛ کانون بانوان مهم‌ترین جمعیت‎ فمینیستی برجسته و فعال در دوره پهلوی اول است که گرایش لیبرالیستی و غرب‎گرایانه دارد.(۸) مجمع انقلابی نسوان نیز یکی دیگر از جمعیت‎های فمینیستی با گرایش لیبرالی در این دوره است. این جمعیت به‌منزله انجمنی افراطی و رادیکال نیز معرفی شده است.(۹)
 گروه‎ها و طیف‌های وابسته
در ابتدای دوره پهلوی اول، انجمن‎های فمینیستی متعددی به طور مستقل در حوزه مسائل زنان فعالیت داشتند. این انجمن‎ها رفته‎رفته پس از آشکار شدن خوی استبدادی رضاخان در راستای سیاست‌های فرهنگی تجددگرایانه رژیم وی، یکی پس از دیگری برچیده شدند. انجمن نسوان وطن‎خواه آخرین انجمن مستقل فمینیستی در این دوره به شمار می‎آید که در سال 1311 منحل شد.(۱۰) پس از مدتی در سال 1314 به دستور رضاخان و با همکاری برخی زنان فمینیست فعال در حقوق زنان، از جمله صدیقه دولت‎آبادی انجمنی جدید با عنوان کانون بانوان ایران تأسیس شد. اگرچه کانون بانوان به دلیل وابسته بودن به سیاست‎های رژیم پهلوی نمی‎توانست به طور مستقل عمل کرده و تمام خواسته‎های برابری‎خواهانه وآزادی‎طلبانه جریان فمینیسم را برآورده کند، با وجود این، ظرفیتی را فراهم می‎کرد تا این جریان بتواند به بخشی از اهداف خود، به ویژه در حوزه فرهنگی جامه عمل بپوشاند. بنابراین، دولتی شدن جریان فمینیسم در دوره پهلوی اول در واقع، چتر امنیتی‏ را برای ادامه فعالیت‎های آن جریان در ایران فراهم کرد. در این مطلب و شماره آینده، با برخی از مهم‌ترین انجمن‎های فمینیستی دوران پهلوی اول آشنا خواهیم شد. 
 ۱ـ مجمع انقلابی نسوان
مجمع انقلابی نسوان، یکی از فعال‎ترین انجمن‎های فمینیستی در دوران پهلوی اول است که زندخت شیرازی در سال 1306، آن را در شهر شیراز تأسیس کرد. زندخت از مروجان و طرفداران بی‎حجابی در ایران بود.(۱۱) شیخ‎الاسلامی در کتاب خود، مواردی از قبیل به دست آوردن آزادی زنان، مبارزه با حجاب و به دست آوردن حقوق مساوی با مردان را به منزله برخی از اهداف مرامنامه مجمع انقلابی نسوان معرفی می‎کند(۱۲) طلعت بصاری نیز در کتاب خود با عنوان «زندخت: پیشاهنگ نهضت آزادی بانوان ایران» به موارد بیشتری از اهداف مرامنامه آن انجمن اشاره می‎کند.(۱۳) 
مجمع انقلابی نسوان که بعدها به نهضت نسوان تغییر نام داد،(۱۴) سرانجام به دلیل اعتراضات مردمی نسبت به برخی مواضع و اقدامات خلاف اسلام، به ویژه در جهت ترویج بی‎حجابی زنان، بعد از نُه ماه از سوی حکومت وقت منحل شد.(۱۵)
نکته‎ای که درباره مجمع انقلابی نسوان باید گفته شود، این است که با وجود اینکه مرامنامه این مجمع بر «مقدس شمردن اصول و فروع دین اسلام» اشاره دارد، اما عملکرد خلاف اسلام این مجمع مانند ترویج بی‎حجابی، مهم‌ترین علت انحلال آن معرفی شده است.
 2ـ مجمع کشف حجاب
مجمع کشف حجاب، از جمله انجمن‏های همسو با جریان فمینیسم به شمار می‌آید که میرزا ابوالقاسم آزاد از روشنفکران دوران پهلوی آن را در تهران تأسیس کرد.(۱۶) همان‌طور که از نام این انجمن پیداست، کشف حجاب و ترویج بی‎حجابی میان زنان از جمله مهم‌ترین اهداف آن است. روزنامه «دیلی تلگراف» در یکی از شماره‎های خود ضمن اشاره به اینکه زنان در مجمع کشف حجاب بدون حجاب در کنار مردان حاضر می‎شدند، مدیر آن انجمن را شخصی معرفی می‎کند که به آزادی زنان علاقۀ زیادی دارد.(۱۷)
* منابع در دفتر نشریه موجود است

در مبحث تداخلات مفهومی دو واژه دیگر در ادبیات جنگ نرم مطرح است که گاهی اوقات با جنگ نرم یکی پنداشته می‌شود؛ این دو واژه عملیات پنهان و فتنه است. بررسی‌ها حاکی از این است که این دو دانشواژه نیز معنای این همانی با مفهوم جنگ نرم ندارند، ولی دارای اشتراکات و افتراقاتی ‌با آن هستند.‌

جنگ نرم- عملیات پنهان
 عملیات پنهان، پیشینه تاریخی نسبتاً کهنی دارد. در دوران جنگ سرد الگوی مسلط بود. اقدام پنهان به فعاليت‌هاي كشورها برای نفوذ در امور سياسي، اقتصادي يا نظامي ساير كشورها اطلاق مي‌شود. اقدام پنهان به دولت محدود نمي‌شود، بنابراين مي‌تواند به عنوان تلاشي از يك دولت يا گروهي براي نفوذ در امور دولت يا سرزمين ديگري توصيف شود، بدون اينكه به طور رسمي حضور خود را آشكار نمايد. (گادسون، 1384: 237)
 با توجه به اینکه جنگ نرم نیز به نوعی اقدامات پنهان و توطئه‌آمیز دستگاه‌های امنیتی حریف علیه جامعه خودی و براندازی یک سیستم است؛ لذا با اقدام و عملیات پنهان تقارب پیدا می‌کند؛ اما از آن جا که جنگ نرم بر تولید و بسیج نارضایتی‌های اجتماعی، مشروعیت‌زدایی از سیستم، به کارگیری دیپلماسی عمومی، عملیات روانی، جنگ رسانه‌ای، استحاله فرهنگی، فروپاشی اجتماعی، تغییر محاسبات و... تأکید دارد، از عملیات پنهان فاصله می‌گیرد. (گروه مطالعات جنگ نرم، 1388 :10)

جنگ نرم- فتنه
فتنه پديده‌اى اجتماعى ـ سياسى است که فضای غبارآلودی را تولید و از این رهگذر جامعه را دچار سرگردمی و تلاطم روانی می‌کند. بـا نـگاهى به موارد استعمال فتنه در كلام اميرمؤمنان(ع)، درمى‌يابيم كه؛ فتنه، تـرفـنـدى سـيـاسـى ـ اجـتـمـاعـى اسـت كـه از آمـيـزش حـق و بـاطـل و پـنـهـان کردن بـاطـل در پـوسـتـه حـق، بـا هـدف اغفال و فريفتن مردم و براى رسيدن به مقاصدى شوم، طرح‌ريزى مى‌شود. فـتـنه‌گران، به خوبى مى‌دانند كه اگر حق به طور واضح مطرح شود، راهى براى نفوذ آنان در جامعه باقى نمى‌ماند و اگر باطل به صورت عريان عرضه شود، هيچ كس در پى آن نمى‌رود؛ از ايـن رو همواره بـر تن باطل، لباس حق مى‌پوشانند و تـشخيص حق از باطل را بـر مردم مشتبه مى‌سازند تـا با حـق جـلوه دادن باطل، مردم را اغفال کرده و به دنبال خود بكشانند، نتيجه اين حيله‌گرى، اقبال بی‌بصیرت‌ها به بازیگران فتنه یا بى‌عملى و بی‌طرفی دانایان است.
فتنه در نگاه ژرف‌نگر رهبر معظم انقلاب یعنی «حادثه غبارآلودی که انسان نتواند بفهمد چه کسی دشمن است و چه کسی با غرض وارد میدان شده و از کجا تحریک می‌شود. فتنه‌ها را باید با روشنگری خاموش کرد. هر جا روشنگری باشد، فتنه‌انگیز دستش کوتاه می‌شود. هر جا حرف بی‌هدف، کار بی‌هدف، تیراندازی بی‌هدف، تهمت زدن بی‌هدف وجود داشته باشد، فتنه‌انگیز خوشحال می‌گردد.» (امام خامنه‌ای، 8/5/1388)
 از نظر ایشان ویژگی اصلی فتنه  فضاى غبارآلود است. به عبارتی، فضاى غبارآلود، همان فتنه است. «فتنه معنایش این است که یک عده‌اى بیایند با ظاهرِ دوست و باطنِ دشمن وارد میدان شوند، فضا را غبارآلود کنند.» با استنباط از بیان رهبر معظم انقلاب، فتنه یک تاکتیک و روش جنگ نرم است نه همه جنگ نرم. 
اما برخی با تفاوت قائل شدن میان فتنه مدرن و فتنه قدیم،  فتنه مدرن را مترادف با جنگ نرم دانسته‌اند. نویسنده کتاب موج فتنه از جنگ جمل تا جنگ نرم(1388) نوشته است: «در گذشته، فتنه‌ها را عموماً بعد از فراهم شدن ناخواسته بسترها و زمينه‌ها، عده‌اي از افراد با نفوذ، رهبري مي‌‌كردند، اما امروزه وضعيت دگرگون شده است. از نظر مؤلف این کتاب فتنه جدید دارای برنامه استراتژیک است و افزون بر این براي اجرايي كردن استراتژي‌هاي خود نيازمند تاكتيك‌ها و روش‌هاي كنش متناسب با هر موقعيت خاصند. همچنین معتقد است که «در فتنه‌هاي مدرن، حمايت‌هاي خارجي از فتنه‌گران قدرت مانور آنان را افزايش مي‌دهد؛ چيزي كه درگذشته به اين شكل وجود نداشت. به عنوان مثال، در فتنه‌هاي دوران امام علي(ع) كمتر اثري از دخالت قدرت‌هاي بيگانه همچون ايران و روم و امثال آن مشاهده مي‌شد و اثرگذاري‌ها بيشتر بُعد داخلي داشت؛ اما در دوران جديد، به دليل ضربه‌هايي كه نظام سلطه از حكومت اسلامي و نظام مردم‌سالار ديني در كشور ايران ديده و طعم حقارت‌هايي كه از اين نظام نوپا چشيده است، هرگونه كمكي به فتنه‌هاي داخلي از اولويت‌هاي برنامه‌اي آنان است. آنان هيچ ابايي از اعلام رسمي اين مسئله و بيان هزينه‌هاي مْصوَّب براي براندازي نرم عليه كشور ما ندارند.»
 بنابراین، با توجه به تعریفی که در ابتدا از جنگ نرم داده شد و تعاریف فتنه و دیدگاه‌های مربوط به آن می‌توان نتیجه گرفت که فتنه به معنای سنتی و مضیق همه مؤلفه‌های جنگ نرم را در خود ندارد، اما در صورتی که از فتنه به معنای جدید و موسع آن استفاده شود، با مفهوم جنگ نرم ارتباط بیشتری برقرار می‌کند. در این معنا، فتنه ترسیم‌کننده بخشی از فضای جنگ نرم است که از سوی بازیگران جنگ نرم برای جامعه هدف ایجاد می‌شود. 
در حالی که مفهوم جنگ نرم در برگیرنده مؤلفه‌های مختلفی است که مهم‌ترین آنها عبارتند از: مداخله، نفوذ، حمایت و هدایت بازیگر خارجی؛ تلاش برای ایجاد شکاف بین داشته‌ها و خواسته‌ها به‌گونه‌ای که به نارضایتی اجتماعی منجر شود؛ تأکید بر آماج نرم و طراحی توطئه‌آمیز و تلاش برای دستکاری عمدی گروه‌های اجتماعی، اذهان جمعی و افکار عمومی؛ استفاده از ابزارها و شیوه‌های نرم و محدود نبودن به عملیات روانی، جنگ روانی و تبلیغات از یک سو و بهره‌گیری از عملیات فریب، عملیات ادراکی، دیپلماسی عمومی، اقدامات و عملیات اطلاعاتی و حتی اقدامات عملی  یا به کارگیری قدرت سخت(مانور نظامی)، نیمه‌سخت (تحریم و محاصره اقتصادی) با هدف تأثیرگذاری روانی بر مخاطبان چندگانه از سوی دیگر و در نهایت تلاش برای بهره‌گیری از همه موارد ذکر شده به منظور بسیج نارضایتی‌های اجتماعی تولید شده به منظور انجام تغییرات سیاسی در کشور هدف.

در اندیشه اسلامی انسان موجودی اجتماعی است و ضرورت اجتماع برخاسته از فطرت و طبیعت انسان و تمایز ذاتی استعدادهایش با دیگر موجودات است. جمال‌الدین خوانساری نیز مانند اکثر اندیشوران اسلامی به این امر معتقد است و اختلاف استعدادهای بشر را سبب تشکیل جامعه و تنظیم طبقات اجتماعی می‌داند. وی در کتاب «شرح غررالحکم» در بیان این اصل نوشته است: «در نظام امور مردم و انتظام احوال ایشان، به ناچار باید آنها در مراتب متفاوتی باشند؛ بعضی را قابلیت و اهلّیت اشتغال به کارهای عالی باشد و به آن مشغول توانند شد و برخی را قابلیت آن نباشد و اهلّیت کارهایی را دارند که یک مرتبه، پست‌تر از آنها باشند.»(1) در واقع، خوانساری ضرورت تشکیل اجتماع انسانی را منوط به در کنار هم زندگی کردن انسان‌ها با استعدادها، مشاغل و مناصب مختلف می‌داند تا «امور معاش معطل» نماند. وی این مطالب را در شرح این بیان امام علی (علیه‌السلام)؛ «الناس بخیر ما تفاوتوا» آورده است. البته، همان طوری که علت و اساس اجتماع، تفاوت ذاتی استعداد و توانمندی انسان‌ها با یکدیگر است، از سوی دیگر، علت مبقیه آن، وحدت، الفت و همدلی بین مردم است؛ زیرا از منظر وی «نظام عالم به الفت مردم با یکدیگر است و سعی در خلاف آن در حقیقت سعی در اختلال اوضاع عالم است.»(2)
مدنی‌الطبع بودن انسان، وی را نیازمند همیاری و همکاری دیگران برای تأمین نیازهای فردی و مصالح معنوی کرده است. این نیاز طبیعی که شریعت نیز آن را تأیید می‌کند، ضرورت حکومت و وجود دولت را نتیجه می‌دهد تا اینکه در سایه تأمین امنیت، زندگی فردی و اجتماعی‌اش انتظام یافته و به سعادت دنیوی و کمال معنوی خود نائل شود.
از لوازم قطعی نفی حکومت در جوامع انسانی، وقوع هرج‌و‌مرج و اختلال نظام دین و دنیاست که به ظلم و نابودی اجتماع منجر می‌شود. در شریعت، «امامت»‌که شکل برتر حکومت در جامعه بشری می‌باشد، اساس پایداری و ماندگاری امت معرفی شده است: «الامامه نظام للأمه؛ امامت و پیشوایی نظام امت است.»(3)
جمال‌الدین خوانساری ضرورت حکومت را از روایت فوق چنین نتیجه می‌گیرد: «تعیین هر امت و قومی، امام و پیشوایی از برای خود، باعث نظام احوال و انتظام امور ایشان می‌گردد؛ چه ظاهر است که هیچ جمعیتی بی فرمانفرمایی که همه مطیع و منقاد او باشند و از سِجن و صلاح او تجاوز ننماید، خواه عادل، خواه جائر، منتظم نتواند شد و گرنه هر یک بر وفق هوی و هوس خود سلوک نمایند و در اندک فرصتی هرج‌و‌مرج شود و همه پراکنده و متفرق شوند.»(4)
خوانساری پیامدهای دیگری نیز برای فرمانروا و حاکم شدن فضای هرج‌و‌مرج ذکر می‌کند و نتیجه می‌گیرد که وجود فرمانفرمای ظالم بهتر از نداشتن حاکم است. آنچه در عبارت فوق جلب توجه می‌کند این است که تأمین نظم داخلی و امنیت خارجی از عوامل اصلی نیاز بشر به تشکیل حکومت و نهاد ناظر بر امور مردم معرفی شده است. همچنین ابقای حکومت‌های جائر در شرایط اضطراری ضرورت ثانوی است که از ضرورت اول نشئت می‌گیرد و ترجیح ظلم و جور حاکمان جائر بر آشوب و هرج‌و‌مرج همگانی در منابع روایی ما از این اصل عقلانی سرچشمه گرفته؛ زیرا عقل جمعی ظلم اندک را بر ظلم کثیر ترجیح می‌دهد و شرع نیز آن را تأیید می‌کند: «وال ظلوم غشوم خیر من فتنه تدوم؛ والی ستمگر بسیار ظلم‌کننده بهتر است از فتنه‌ای که دائمی باشد.»(5) در شماره بعد مفهوم سیاست و عدالت از منظر خوانساری بررسی خواهد شد.
* منابع در دفتر نشریه موجود است


مطالعه و بررسی نظام انتخاباتی آمریکا در چند شماره گذشته نشان داد که نظام انتخاباتی این کشور به ویژه ریاست جمهوری آمریکا نظامی منحصربه‌فرد است که نه می‌توان گفت بر مبنای نظام نمایندگی است و نه روش مستقیم انتخاب مردمی. به همین دلیل هم نامزدهای انتخاباتی در دوره‌های مختلف، اصحاب رسانه و مردم این کشور انتقادات زیادی به آن وارد می‌کنند. 
در ارزیابی نظام انتخاباتی ایالات متحده باید به این نکته اشاره کرد که شاکله این نظام انتخاباتی بر مبنای «کالج‌های انتخاباتی» بنا نهاده شده است که در ذات خود نوعی ترس از انتخاب مستقیم رئیس‌جمهور از سوی مردم و مهار گرایش‌های زودگذر اجتماعی به وسیله پختگی و تجربه اعضای کالج‌های انتخاباتی نهفته است. تأثیرگذاری تعیین‌کننده آرای دلگیت‌ها در انتخابات میان‌دوره‌ای (انتخاب درون حزبی) و الکترال کالج‌ها در سطح ملی هیچ‌گاه با پاسخ‌های اقناعی از سوی مسئولان آمریکایی مواجه نشده است. مهم‌ترین ایراد، نقض حقوق اكثریت و رأی عددی مردم است. برای نمونه، ممکن است نامزدی از نظر تعداد حائز آرای بیشتری از سوی مردم باشد، اما به دلیل ناعدالتی در سهمیه‌بندی آرای کالج‌ها برنده نهایی نباشد. ایراد دیگر اصل «برنده همه چیز را می‌برد» است که طبق آن رأی مردمی که در ایالت‌ها در اقلیت هستند و به نامزدی رأی داده‌اند که بازنده شده است، به یکباره به سبد نامزد برنده رفته و به عکس خود تبدیل می‌شود و به این وسیله می‌توان گفت رأی کمتر در ایالت‌ها به مفهوم خوانده نشدن رأی است. 
بنابراین عده‌ای معتقدند که بهتر است كالج‌های انتخاباتی حذف شوند، یا رأی اكثریت اعضا ملاك قرار گیرد، یا اصل «برنده، تمام آرا را می‌برد» ملغی شود و یا روش انتخابات تناسبی برقرار شود كه طی آن نامزدی كه اكثریت بیشتر را به خود اختصاص می‌دهد، رئیس‌جمهور معرفی شود.
مخالفان روش كالج‌های انتخاباتی چند نقیصه عمده نظام انتخاباتی آمریکا را چنین برمی‌شمارند:
۱ـ احتمال تغییر رأی اعضای کالج‌های انتخاباتی در روز رأی‌گیری وجود دارد.
2ـ احتمال به قدرت رسیدن رئیس‌جمهور با رأی کمتر وجود دارد و این دموکراسی نیمه در شأن کشوری که مدعی آزادی و رفتار دموکراتیک است، نمی‌باشد.  
3ـ عدم امکان حضور نامزدی مستقل و خارج از دو حزب دموکرات یا جمهوریخواه که ضمن توقف چرخه گردش نخبگان در هرم قدرت، اثبات‌کننده یا دست‌کم زمینه‌ساز شکل‌گیری گروه‌های فشار و ذی‌نفوذ و لابی‌گر برای تأثیرگذاری بر قدرت در پشت پرده نظام سیاسی آمریکاست.
4ـ مهم‌ترین ایراد مخالفان آرای کالج‌ها، کاهش انگیزه مشارکت مردم و بی‌حسی سیاسی نسبت به سرنوشت سیاسی خودشان و کشورشان است.
اما همچنان نخبگان سیاسی آمریکا رأی‌گیری به شیوه کالج‌های انتخاباتی را پخته‌ترین فرایند تلفیق دموکراسی با مصلحت عمومی نخبه‌گرایانه می‌دانند و از این شیوه دفاع می‌کنند؛ شیوه‌ای که در جهان منحصربه‌فرد است.