پروفسور آندريا ماير، اسلام‌شناس و متخصص الهيات مسيحي می‌گوید: با استقرار جمهوري اسلامي ايران که نتيجه انقلاب اسلامي است، مأموريت سياسي اسلام به نحوي نهادينه شد که تاکنون بي‌نظير بوده است. براي نخستين‌بار، يک نظام سياسي برخاسته از اسلام‌گرايي به شيوه انقلابي جايگزين يک رژيم غير ديني (سکولار) غرب‌گرا شد. اين تحول در نگاه بسياري از مسلمانان، يک پيروزي عليه تفوق‌طلبي قدرت استعماري و بعد از استعماري بود.


 مهدي دنگچي/ مسئله امنيت هوايي يکي از مهم‌ترين شاخصه‌هاي تأمين امنيت کشور است که براي تحقق آن در طول چهار دهه انقلاب اسلامي تلاش طاقت‌فرسايي شده است. امنيت روزافزون آسمان کشور و عبور و مرور روزانه صد‌ها پرواز داخلي و بين‌المللي از فضاي آن، حاصل تلاش خستگي‌ناپذير و بيداري و هوشياري شبانه‌روزي دلاورمردان پدافند هوايي است. امنيتي که جوانان غيور ايران‌زمين تأمين کرده‌اند، فرسنگ‌ها با آنچه در طول ساليان متمادي مستشاران نظامي غربي در حکومت پهلوي تأمين می‌کردند، فاصله دارد. 
دکترين دفاعي جمهوري اسلامي ايران بر پايه توليد نيازهاي دفاعي در جهت «بازدارندگي» و نيز «دفاع مبتکرانه و مؤثر» است. در اين چارچوب، ظرفيت‌هاي پدافند هوايي با استفاده از تخصص بومي رشد يافته؛ به نحوي‌ که ايران از توان بالايي براي مقابله با تهديدات در عرصه هوافضا برخوردار است. اکنون اين توانمندي در عرصه پدافند هوايي در سطحي عالي تحقق يافته است که سرعت رشد و ارتقاي دستگاه‌های پدافند هوايي نيروهاي مسلح ايران را نشان می‌دهد.
سردار حاجي‌زاده، فرمانده هوافضاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در اين زمینه مي‌گويد: «قبل از سال ۱۳۹۰، ما در حوزه‌ رادارها خودکفا شده بوديم؛ يعني کار تحقيقات تمام شده بود و انواع و اقسام رادارها در کشور بود. ارکان اصلي پدافند يکي بخش راداري است. مرکز کنترل فرماندهي است. سامانه‌هاي جنگ الکترونيک است. سامانه‌هاي موشکي زمين به هواست. ما در بخش اول قبل از سال 1390 خودکفا شده بوديم. در ارتباط با سامانه‌هاي زمين به هوا قبل از سال ۱۳۹۲ کار تحقيقاتي‌مان تمام شده بود، نمونه‌سازي را هم داشتيم، در نمايشگاه ارديبهشت سال ۱۳۹۳ که حضرت آقا تشريف آوردند‌ـ نمايشگاهي بود در مجموعه‌ هوافضاي سپاه‌ـ نمونه‌هايي آن روز ارائه شد که تحقيقاتش تمام شده بود. آقا در آن نمايشگاه فرمودند کارتان خيلي عالي بود، جلسه‌اي که بلافاصله بعدش ما خدمت آقا رسيديم، فرمودند خيلي خوب بوده،‌ حالا برويد دنبال کميت و خطوط توليد خود را رديف کنيد، تعداد مي‌خواهيم. ما هم تلاش کرديم‌ و در اين دو سال اخير هم توليد انبوه شروع شده است.»
در اين ميان، توجه به دستاوردهايي که تحت مديريت «قرارگاه پدافند هوايي خاتم‌الانبياء» شاهد بوده‌ایم، قابل توجه است. امير فرزاد اسماعيلي که از سال ۱۳۸۹ تا سال 1397 با حکم رهبر معظم انقلاب، فرماندهی قرارگاه پدافند هوايي خاتم‌الانبياء را برعهده داشت، در شرح توانمندي‌هاي به دست آمده در اين عرصه مي‌گويد: 
«جوانان بسياري از دانشگاه‌هاي معتبر کشور در سال ۱۳۸۹ جذب شدند و يک حلقه حدود ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفره تشکيل شد، که از رده ليسانس تا دانشجوي دکتري در اين حلقه بود و امروز که با شما صحبت مي‌کنم، به دليل اينکه آخرين اخبار را دارم، صدها نفر اين حلقه دفاعي را تشکيل مي‌دهند، يعني حلقه دانشي، دفاعي و هوايي که ظرفيت اين کشور هستند.»
وي در شرح اهميت امنيت هوايي و نقش‌آفريني سازوکار کنترل هوايي مي‌گويد: «من مثال مي‌زنم، وقتي یک هواپيماي مسافربري با شکل مسافربري با طرح پروازي مسافربري، از کشوري ديگر وارد کشور شما مي‌شود و به عنوان مسافربري مي‌پذيريد، بايد يک سيستمي باشد که به شما بگويد اين هواپيما به دروغ به شما مسافربري اعلام نشده باشد، يا بايد عامل انساني باشد که ما با عامل انساني روي زمين تماس نداشتيم يا بايد خود خلبان بگويد که نمي‌گويد، يا بايد سيستمي باشد که نيروي جوان ايران اسلامي آن را طراحي کرده باشد، اگر سيستم را استکبار طراحي کرده باشد، مي‌تواند به شکلي براي ما تعريف کند که ما هيچ چيزي را متوجه نشيم. اما سيستم ايراني اسلامي متوجه مي‌شود، که در داخل اين هواپيماي به ظاهر مسافربري ۱۰۸ نظامي آمريکايي اعم از زن و مرد حضور دارند، کساني که در افغانستان خونريزي کردند و مي‌خواهند بروند در کشورهاي عربي تفريح کنند، فضاي عبورشان از فضاي جمهوري اسلامي ايران است و اين هواپيما در سرزمين شهيدان در جمهوري اسلامي ايران به زمين نشانده مي‌شود.
هواپيما يک پرنده با حرکات چموش است، به هيچ عنوان شما يک هواپيما را با سرعت بيش از ۷۰۰ کيلومتر بر ساعت به راحتي روي زمين نمي‌توانيد بنشانيد، در نقطه صفر دستور نشستن بدهيد در نقطه ۱۰ بايد بنشيند، به اين دليل که در حال حرکت است، بنابراين زماني که سيستمي را طراحي مي‌کنيد از پول مردم و از دعاي خانواده شهيد است، ديگر تعارف نيست و آن هواپيما مي‌نشيند، خلبانش رسماً عذرخواهي مي‌کند که اشتباه کردند و اين قاطعيت جمهوري اسلامي ايران را نشان مي‌دهد.»
وی در مقايسه وضعيت کنوني با دوران رژيم گذشته مي‌گويد: «قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تمامي دوره‌هاي پدافند در آمريکا يا انگلستان برگزار مي‌شد، اين دوره‌ها امروز در کجا برگزار مي‌شود؟ انقلاب پيروز شد، تعداد زيادي از رادارها هنوز مستقر نشده بود، اين مسئله مصادف شد با رفتن مستشاران آمريکايي، اين رادارها چه شدند؟ اين رادارها همان‌هايي بودند که در عمليات والفجر ۸ در ۲۰ بهمن سال ۶۴، بيش از هفتاد هواگرد بعثي عراق را منهدم کرد و فرمانده کل قوا در اين باره مي‌فرمايد دفاع معجزه‌آسا، اين موفقيت در تاريخ دفاع هوايي ۱۰۰ ساله اخير جهان بي‌سابقه است، هفتاد فروند هواگرد در يک عمليات رادارهايي خريداري شده بود؛ اما همه مستشاران رفته بودند، در آن بحران جوان‌ها آمدند و گفتند ما بايد اين کار را انجام دهيم، امام راحل هم فرمودند ما مي‌توانيم و اين هم شد.»
امير اسماعيلي درباره دستاوردهاي پدافندي و نقاط قوت اين تجهيزات نسبت به نمونه‌هاي خارجي مي‌گويد:
«درباره پيشرفت و دستاورد پدافند هوايي همين بس که يک سازمان بين‌المللي هوانوردي در کشور کانادا به نام ايکائو اعلام مي‌کند، امن‌ترين آسمان خاورميانه آسمان جمهوري اسلامي ايران است. ايکائو نسبت به هوانوردي مسئوليت دارد و هر چيزي را به عنوان يک مدال به يک کشور نمي‌دهد، البته بايد پيش از اينها به اين مهم اعتراف مي‌کرد، بسياري از کشورهاي منطقه با استفاده از سيستم‌ها و تجهيزات پيشرفته‌اي که در اختيار دارند، آسمان امني ندارد. ما اجازه نمي‌دهيم کسي به هواپيماي مسافربري اخطار دهد. به قول مقام معظم رهبري امروز ديگر زمان بزن و در رو نيست و زمان بزن و بخور است، يعني بزنند، مي‌خورند، در جا هم مي‌خورند.
سيستم فرماندهي و کنترل يکپارچه پدافند هوايي امروز يک سيستم بومي است که توسط جوانان در قرارگاه و وزارت دفاع طراحي و توليد شده، رِنج سن خدمتي اين عزيزان ۲۷ تا ۲۸ سال است؛ اما به اندازه صدها سال تجربه و دانش در اين سيستم‌ها وجود دارد؛ يعني همين‌طور که مي‌گويد بايد هرمس روي نطنز زده شود همان سيستم مي‌گويد که اين هزار فروند هواپيماي ترانزيت عبوري در طول ۲۴ ساعت بايد به سلامت عبور کند، همان مي‌گويد که هواپيماهاي نيروي هوايي ارتش، نيروي هوايي سپاه، بالگردهاي نيروي دريايي سپاه، بالگردهاي نيروي دريايي ارتش، بالگردهاي نيروي زميني ارتش و سپاه بايد بتوانند هر روز حداقل بين ۲۰۰ تا ۳۰۰ پرواز داشته باشند. شما اين فضا را تصور کنيد، چه فضاي شلوغي مي‌شود؟
يک آدم نمي‌تواند اين را کنترل کند؛ اما جوانان اين کشور سيستمي را طراحي مي‌کنند به نام پروژه پيامبر اعظم(ص) که امروز با افتخار مي‌آيد و نه تنها مرزها را کنترل، بلکه حتي به سيستم کشوري هم کمک مي‌کند تا اين هواپيماها با اين حجم عبوري همچنان از فضاي جمهوري اسلامي ايران با حفظ ايمني و امنيت مثال‌زدني عبور کنند. آسمان امن در غرب آسيا همچنان پلاکش براي جمهوري اسلامي ايران است. اين دستاوردها براي پدافند هوايي نيست، براي جمهوري اسلامي ايران است. در حوزه هوايي همان‌قدر امنيت وجود دارد که در دريا و خشکي است، اگر کسي بخواهد امنيت اين جامعه را مورد خطر قرار دهد، با مردم و نيروهاي مسلح طرف خواهد بود.»


 امير فخري/ یكی‌ از چهره‌های‌ درخشان شعر معاصر شاعر گرانقدر و پارسا، بانو «سپیده‌ كاشانی‌» است‌. سرور اعظم باکوچی معروف به سپیده کاشانی در سال 1315 هـ .ش در کاشان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان «هفده دی» و دوره متوسطه را در دبیرستان «شاهدخت» گذرانید، سپس به تهران مهاجرت کرد. به دلیل علاقه پدر و مادرش به شعر، او نیز از اوان کودکی با اشعار شعرای متقدم چون؛ حافظ، سعدی و مولانا آشنا شد و بیش از همه تحت تأثیر حافظ قرار گرفت.
از آنجا که از همان ایام با قرآن کریم مأنوس بود و به رسول اکرم(صلی‌الله علیه وآله) نیز ارادت داشت، هنگامی که به سرودن شعر روی آورد، این انس و الفت در اشعارش هویدا شد. اعتقاد و ایمان راسخ به نجابت و عفاف که در سایه تعالیم اسلامی به دست آورده بود، موجب شد در دوران بی‌بندوباری و لجام‌گسیختگی نظام طاغوت، از مشاهده آن اوضاع سخت آزرده‌خاطر شود، تا آنجا که در برخی از اشعار خود از اوضاع زمانه شکوه کرد. با اوج‌گیری مبارزات امام خمینی(ره) در مقابل رژیم ستمشاهی و به دنبال آن پیروزی انقلاب اسلامی، سپیده کاشانی در قامت یک زن مسلمان و انقلابی قدم به میدان نهاد و ضمن شرکت در فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی، معارف اسلامی، ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی را تبیین و ترویج کرد.
در سال 1358 نیز به دعوت شهید «مجید حدادعادل» همکاری خود را با صدای جمهوری اسلامی ایران به عنوان نویسنده برنامه‌های رادیویی آغاز کرد و به عضویت شورای شعر و سرود صداوسیما درآمد که این عضویت تا 10 سال ادامه یافت. وی در دوران همکاری خود با شورای شعر و سرود صداوسیما، توفیق سرودن 40 قطعه شعر با موضوع انقلاب و دفاع مقدس را پیدا کرد که همه این شعرها به صورت سرود اجرا شده‌اند. یکی از معروف‌ترین این سروده‌ها، سرود «من ایرانی‌ام، آرمانم شهادت»، است. 
به خون گر کشی خاک من، دشمن من/ بجوشد گل اندر گل از گلشن من
تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی/ جدا سازی ای خصم، سر از تن من
کجا می‌توانی، ز قلبم ربایی/ تو عشق میان من و میهن من
من ایرانی‌ام، آرمانم شهادت/ تجلی هستی است جان کندن من
او بارها در جبهه حق علیه باطل حضور یافت و ضمن تشویق فرزندان و برادران رزمنده‌اش، حماسه جاویدان آنان را سرمایه بیان خود کرد و نخستین آثار ادبیات مقاومت پایداری و جهاد و شهادت را در شعر انقلاب به بار نشاند. از آنجا که اشعار سپیده کاشانی سراسر از ايمان، ايثار، جهاد، حماسه، مقاومت، فداكاري، عشق به خدا، صداقت، پاكي و ستيز با دشمن دين است، می‌توان آن را یکی از راه‌های شناخت برخی از زوایای تاریخ جنگ تحمیلی برشمرد. او افزون بر اشعاری که در موضوع جنگ و شهادت سروده است، ده‌ها شعر حماسی و عاطفی نیز در کارنامه خود دارد.
کاشانی مدتی نیز عضو «شوراي شعر و ادب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي» و «شوراي شعر بنياد فرهنگي 15 خرداد» بود. این شاعر معاصر انقلابی سرانجام در 12 بهمن ماه 1371 هـ .ش درگذشت و در بهشت زهرا(س) به خاك 
سپرده شد.

اصحاب انقلاب‌ـ 36


 سید مهدی حسینی/ پس از اقامت امام(ره) در نجف، حضرات علما و ياران و همراهان ایشان با اصرار تقاضاي شروع درس و بحث در نجف کردند و حضرت امام(ره) با احساس تکلیفی که داشتند، کلاس درس خود را در مسجد شيخ‌انصاري برگزار کردند. استقبال خوبي از درس ايشان صورت گرفت، به طوری که حتي شاگردان شاخصی چون آقايان خويي و شاهرودي هم در آن شرکت کردند. امام طبق معمولِ حوزه علميه قم در شروع درس سخنراني کردند، جمعيت زيادي آمده بودند. به احتمال زیاد تجمع طلاب و علماي نجف در جلسه درس امام با اين انگيزه بود که ببينند امام با آن شهرت و آوازه‌اي که در ايران و خارج دارد و آن سخنراني‌هاي کوبنده و پرمحتوا که در ايران ايراد مي‌کردند، اکنون در نجف چه خواهند گفت. البته، اين تصور هم پيش آمده بود که امام مي‌خواهند يکي از آن سخنراني‌هاي مشهور قم را هم در نجف ارائه دهند؛ لذا جمعيت فراوانی در مسجد شيخ‌انصاري گردهم آمده بودند، به طوري که شبستان و صحن مسجد مملو از جمعيت شده بود. يکي از شاگردان و همراهان امام در خاطراتش آورده است: 
«جمعیت حاضر در درس امام آن موقع حدود سيصد تا سيصد و پنجاه نفر بود که نسبت به جمعیت دو هزار و پانصد طلبه‌اي نجف تعداد زيادي بود، مجتهدين، علما و فضلايي همچون آيات و حجج اسلام غلامرضا رضواني، حسن قديري، حسين راستي‌کاشاني، سيدعباس خاتم‌يزدي، سيدجعفر کريمي، شيخ‌مصطفي اشرفي‌شاهرودي و بسياري از علما و فضلاي نجف مجذوب امام شدند و اين موضوع موج عظيمي ايجاد کرده بود. آقاي راستي در يکي از گعده‌ها [نشست‌ها] اظهار کرده بود که من پس از شرکت در درس ايشان تصور مي‌کردم که از تحصيل بي‌نيازم، ولي پس از آن متوجه شدم که ده، دوازده سالي بايد در درس امام زانو بزنم و از محضر ایشان کسب فيض کنم. آقاي راستي از فارغ‌التحصيلان و شاگردان شاخص درس آيت‌الله شيخ‌باقر زنجاني بود. برخي از اين افراد از شاگردان مبرّز شخصيت‌هايي همچون آيت‌الله حکيم، آقاي خويي و آقاي حسين حلي‌ بودند که در سطوح عاليه تدريس مي‌کردند. اعتراف آقاي راستي چنان موجي ايجاد کرد که امثال سيدمحمد روحاني که از مخالفان امام برآشفته شده بود، واکنش نشان داد و گفت: آقاي راستي آبروي نجف را برد. گفتني است که بعضي از شاگردان آقاي خويي در برابر شخصيت‌ سياسي و علمي حضرت امام خاضع بودند و در مواردي اعتراض‌هايي هم داشتند.»
موضوع ديگري که در درس و بحث امام مطرح بود، موضوع پرداخت شهريه به طلاب بود که امام چندان با اين اقدام موافق نبودند. مرحوم آيت‌الله استاد عميد زنجاني که يکي از شاگردان درس و بحث امام در نجف بود، در خاطراتش در این باره مي‌گويد: 
«در مورد مسئله شهريه، ابتدا امام به سختي مقاومت کرد و فرمود من پول ندارم که شهريه بپردازم و آقاي شيخ‌نصرالله تقبل کرد و گفت که من از خودم مي‌پردازم، تا بعدها بالاخره تسويه مي‌شود. امام فرمود: کدام بعدها؟ کي؟ اين بعد ممکن است وجود نداشته باشد و ايشان هم مصرّ بود که اين به خود من ربط دارد و من به نام شما شهريه مي‌دهم، اگر برگردانده شد، که شد، اگر برگردانده نشد، من خودم مي‌پردازم...» پرداخت شهريه امام به طلاب برخلاف ساير فقها داراي ويژگي‌هاي خاص بود، يکي اينکه برخلاف معمول بين همه اشخاص و ملیت‌ها به طور مساوي توزيع مي‌شد و ديگر اينکه، امام بدون هيچ چشمداشتي از فضلا و سرشناسان حوزه شهريه پرداخت مي‌کرد، در حالي که اکثر پرداخت‌کنندگان شهريه توقعات و انتظارات زيادي از دريافت‌کنندگان شهریه داشتند که بحث ديگري است. از موارد ديگر درس امام، مسئله جريان‌هاي سياسي بود که بعضاً از راه‌هاي مختلف سعي می‌کردند خواسته‌ها و نظرات‌شان و نفوذشان را از طريق شاگردان امام اعمال کنند و به اهداف گروهي‌شان دست يابند. مرحوم استاد عميد زنجانی در اين زمینه مي‌گويد: «من در نجف شاهد بودم که عده زيادي از اروپا و جاهاي ديگر خدمت امام مي‌رسيدند و مأيوس برمي‌گشتند... حتي بعضي از آنان متوسل به امثال ما مي‌شدند و ما هم با الهام از اين شيوه و رويه امام، احتياط مي‌کرديم. من الآن به ياد مي‌آورم که اگر اين احتياطي که امام مي‌کردند، نبود، آن زمان ما سخت به اشتباه مي‌افتاديم و آن گروه‌ها مي‌توانستند از وجود ما سوء‌استفاده کنند...» 
درباره درس و بحث ياران و شاگردان امام مباحث فراوانی وجود دارد که در آینده درباره آنها بحث خواهد شد.



 مصطفي جوان/ کشور ايران در طول تاريخ معاصر بنا به علل سياسي، اقتصادي و استراتژيک همواره مورد توجه کشورهاي استعماري بوده است. در دوره معاصر نيز اين عوامل سبب توجه کشورهاي امپرياليست به ويژه آمريکا به ايران شده بود. سياستمداران ايالات متحده براي حفظ منافع و سلطه خود بر منطقه، در به قدرت رساندن و تثبيت رژيم پهلوي از هيچ اقدامي غفلت نورزيدند. در واقع ايران دوره پهلوي جزيره ثبات، ژاندارم و حافظ منافع غرب و آمريکا و سد آهنيني در برابر نفوذ کمونيسم محسوب می‌شد. عوامل مذکور سبب شده بود رژيم پهلوي اهميت زيادي براي آمريکا داشته باشد و از دست دادن چنين پايگاه مهمي در منطقه خاورميانه براي آمريکا بسيار خطرناک بود.
فرستادن ژنرال هايزر به ايران در واقع آخرين حمايت آمريکا از شاه بود. تا سال ۱۳۵۶ محمدرضا پهلوي همه راه‌هاي خشونت‌آميز و مسالمت‌آميز را به اجرا درآورده بود. نه اقدامات سرکوب‌گرايانه و نه سياست‌هاي دولت «آشتي ملي» شريف امامي و نه دولت نظامي ارتشبد ازهاري هيچ یک نتوانستند مانع سقوط رژيم پهلوي شوند. اعتصابات و تظاهرات گسترده مردمي وضعيت سياسي و اقتصادي کشور را با بحران مواجه کرده بود. به این ترتيب، دستگاه سياست خارجي آمريکا به فکر راه‌حلي براي حفظ قدرت حکومت پهلوي، متحد خود در منطقه افتاد. ايده مسئولان سياست خارجي آمريکا در اين زمينه متفاوت بود. شايد حتي بتوان گفت در اين دوره بين سياستمداران ايالات متحده (رئيس‌جمهور، وزارت خارجه، شوراي امنيت ملي و وزارت دفاع) در ارتباط با چگونگي حمايت از رژيم پهلوي اختلافاتي وجود داشت. اين مقاله با بررسي منابع موجود، تعامل و تقابل سوليوان و هايزر را در سياست‌هاي ايالات متحده در قبال انقلاب اسلامي بررسی می‌کند.
زماني که مأموريت‌ هايزر درباره ايران به او اعلام شد، او به صورت کاملاً محرمانه و مخفيانه در ۱۴ دي ۱۳۵۷ وارد فرودگاه تهران شد و مورد استقبال ژنرال فيليپ گاست، رئيس هيئت نظامي آمريکا در ايران قرار گرفت. هايزر مأموريت يافته بود موجبات انسجام نيروهاي مسلح و انتقال وفاداري و اطاعت آنها را از شاه به دولت شاپور بختيار فراهم کند. در واقع، هدف وي جلوگيري از هر گونه اقدام غيرمنتظره در ارتش پس از خروج شاه از کشور عليه بختيار بود. وي براي رسيدن به اين اهداف با قره‌باغي، رئيس ستاد مشترک ارتش؛ طوفانيان، معاون وزير جنگ؛ ربيعي، فرمانده نيروي هوايي و حبيب‌اللهي، فرمانده نيروي دريايي جلسات متعددي برگزار کرد. وي مأموريت داشت در صورت ناکامي اين تلاش‌ها و سقوط دولت بختيار و ناتواني آمريکا در سازش با رهبران انقلاب يک کودتاي نظامي براي حفاظت از منابع غرب سازماندهي کند.
هايزر پس از ورود به تهران در سفارت آمريکا مستقر شد. او روزها اوقات خود را در مرکز ستاد مشترک نيروهاي مسلح ايران يا دفتر مستشاران نظامي آمريکا به رفت‌وآمدهاي بين کاخ سلطنتي و سفارت آمريکا مي‌گذراند. هايزر و ويليام هيلي سوليوان (آخرين سفير آمريکا در ايران) يادداشت‌ها و مطالعات روزانه خود را با يکديگر مبادله مي‌کردند. سپس سوليوان با مقامات وزارت خارجه و هايزر با رئيس ستاد مشترک نيروهاي مسلح آمريکا «ديويد جونز» و هارولد براون، وزير دفاع گفت‌وگوي تلفني انجام مي‌دادند و از اين طريق دستورها و راهکارهاي لازم را برای استمرار مأموريت خود دريافت می‌کردند. آن دو پس از تماس با واشنگتن يادداشت‌ها و پيام‌هاي ارسالي از کاخ سفيد را برای هماهنگي اقدامات بعدي خود با يکديگر مبادله مي‌کردند؛ اما دستورهاي دريافت شده چنان با يکديگر تعارض داشت که اعجاب آنان را برمي‌انگيخت و به اعتراف سوليوان، چنان بود که گويي با دو شهر گوناگون يا مقامات دو کشور متفاوت صحبت کرده‌اند.
در واقع، اين دوگانگي و تضاد به برداشت‌هاي ناشي از دو نگاه متفاوت در کاخ سفيد مربوط مي‌شد. از يک سو برژينسکي و همفکرانش در شوراي امنيت ملي و وزارت دفاع، به دنبال حمايت بي‌چون و چرا از دولت بختيار و در نهايت اجراي کودتاي نظامي بودند و از سوی ديگر سوليوان ونس و همکاران‌شان در وزارت امور خارجه آمريکا معتقد بودند شکست بختيار حتمي است و آمريکا بايد با انقلاب ايران و حکومت برآمده از آن کنار بيايد و به نوعي تفاهم با حکومت جديد برسد. به اعتقاد هايزر، همين اختلاف نظر و دوگانگي در سياست خارجي ايالات متحده به سقوط بختيار انجامید و سبب شد مأموريت وي که با اختلاف و ترديد و دو دلي آغاز شده بود، به شکست و رسوايي ختم شود.
يکي از اختلافات اصلي بين سياستمداران کاخ سفيد، ماندن يا رفتن شاه از کشور بود. برخي از اعضاي وزارت خارجه آمريکا و به ويژه سوليوان معتقد بودند، شاه ديگر از حمايت افکار عمومي برخوردار نيست. بنابراين، به دنبال خروج وي از کشور بودند. عده‌اي ديگر چون برژينسکي معتقد بودند، سقوط شاه به طور بالقوه اثرات فاجعه‌آميز بين‌المللي خواهد داشت و موقعيت دوستان آمريکا را در حوزه خليج‌فارس تضعيف خواهد کرد. همين تضارب آرا در ميان مردان دستگاه سياست خارجي آمريکا در ايران نيز ادامه داشت. در هر حال، اين نگاه در بين گروه‌هاي حاکم بر کاخ سفيد تا نشست گوادلوپ تداوم يافت و سرانجام اعضاي اين نشست به اين نتيجه رسيدند که حاکميت شاه به سر رسيده است. سوليوان در خاطراتش مي‌‌نويسد: «دولت آمريکا مصلحت شخصي شاه و مصالح کلي ايران را در اين مي‌بيند که هر چه زودتر ايران را ترک گويد.» سوليوان طي ديدار با شاه ماجرا را در ميان نهاد و شاه گفت: «خيلي خوب، اما کجا بايد بروم؟» روز بعد در ٢٢ دي ١٣٥٧، سوليوان با کسب اجازه از شاه، ژنرال هايزر را نيز به ديدار شاه برد. به اعتراف سوليوان در اين ملاقات، شاه بود که به گفت‌وگو درباره سفرش تمايل داشت و از بحث درباره مسائل ديگر طفره مي‌رفت.
از ديگر اختلافات بين سياستمداران کاخ سفيد در زمينه ايران، حفظ انسجام ارتش و ممانعت از فروپاشي آن بود. سوليوان معتقد بود، نظاميان اراده و ايمان خود را در حمايت از شاه از دست داده‌اند و با توجه به ماهيت مذهبي انقلاب و مذهبي بودن بدنه ارتش نمي‌توان به آنها در صورت کودتا اعتماد کرد؛ اما هايزر عکس اين عقيده را داشت و همچنان براي نيروهاي مسلح نقش تعيين‌کننده‌اي قائل بود. او در زماني به ايران آمد که دوران سياسي شاه به پايان خود رسيده بود، اما ارتش پابرجا بود؛ بنابراين در موقعيت آن روز ايران حفظ انسجام ارتش شاهنشاهي از خطر فروپاشي قريب‌الوقوع، به منزله پايگاه اصلي قدرت و سيطره آمريکا در دوران پس از شاه اهميتي مضاعف مي‌يافت. هايزر در بدو ورود خود به ايران، در تحليلي از قدرت نيروهاي مسلح و انضباط وفاداري آنان نسبت به دستورهاي مافوق گزارش‌هاي خوش‌بينانه‌اي به واشنگتن ارسال کرد. او نوشت، ٨٥ درصد از نيروهاي مسلح از فرماندهان خود تبعيت مي‌کنند و حتي براي پشتيباني از حکومت بختيار با مخالفان خواهند جنگيد. اين ديدگاه با نظرات سوليوان که معتقد بود ارتش به سوي از هم پاشيدگي سوق يافته و بختيار از ادامه حکومت ناتوان است، مغايرت داشت.
در جمع‌بندي مي‌توان نتيجه گرفت، دستورالعمل‌ها و راهکارهاي پيشنهادي دستگاه‌هاي آمريکايي دخيل در امور ايران براي هايزر و سوليوان متفاوت و گوناگون بود و اين امر تلاش‌هاي آنان را در هاله‌اي از ابهام فرو مي‌برد و به نارسايي و ناسازگاري آنها بيشتر دامن مي‌زد. در پيام‌هاي تلفني نيز اين روند به شکل روزافزوني گسترش مي‌يافت. هايزر قرباني منازعه ميان ونس و برژينسکي بود که از وي انتظار داشتند هر دو طرف را راضي نگه دارد؛ يعني در آن واحد هم کودتا را تدارک ببيند و هم از آن اجتناب ورزد و فرماندهان ارتش ايران را هم به آن تشويق کند و هم از آن بازدارد. 


تحريم مال آنجايي است که دست شما بسته است. در هر بخشي که شما بتوانيد از خودتان تحرّک و پيشرفت نشان بدهيد، طرف احساس مي‌کند تحريم يک کار لَغوي است، کار بيهوده‌اي است، کار ابلهانه‌اي است؛ مثال واضح آن همين موادّ اورانيوم غني شده بيست درصد است که ما براي اين نيروگاه تحقيقاتي تهران نياز مبرمي داشتيم. ذخيره‌ کشور داشت تمام مي‌شد، اين نيروگاه مي‌خوابيد، راديوداروها که مورد نياز بود و در اينجا توليد مي‌شد، از دسترس مردم دور مي‌شد؛ مسئولان در تلاش افتادند که بيست درصد را تهيه کنند. ماجراي بازي درآوردنِ قدرتمندان دنيا‌ـ در رأس همه‌شان آمريکا و بعضي قدرت‌هاي ديگر‌ـ سر قضيه‌ بيست درصد، يک ماجراي شيرينِ طولاني شنيدني است که چه کردند اينها! ما حاضر بوديم اين را بخريم، آنها به انواع و اقسام حيل متشبّث مي‌شدند که اشکال‌تراشي کنند، تا اينکه بالاخره جمهوري اسلامي به اين نتيجه رسيد که بيست درصد را بايد خودش توليد کند، [امّا] آنها باور نمي‌کردند که اين کار تحقّق پيدا کند. حالا که همه‌ دنيا فهميدند و دانستند که جمهوري اسلامي به اين فنّاوري دست پيدا کرده و محصول را توليد کرده و مي‌تواند از اين محصول استفاده کند، راه افتاده‌اند، اين مي‌گويد از ما بخريد، آن مي‌گويد از ما بخريد؛ مي‌گويند حاضريم به شما بفروشيم؛ امّا توليد نکنيد؛ دنيا اين‌جوري است. فشار دنيا، بداَدايي‌هاي قدرت‌هاي گوناگون بزرگ و کوچک دنيا در مقابل نظام جمهوري اسلامي و هر نظام مستقلّي، تابع ضعف و قوّت اين نظام است.
(بيانات امام خامنه‌اي در ديدار کارگران در گروه صنعتي مپنا،10/2/1393)


 مرتضي دخيلي/عملیات والفجر مقدماتی از جمله عملیات‌هایی بود که پیش از آغاز لو رفته و دشمن با هوشیاری کامل در برابر رزمندگان اسلام قرار گرفته بود. در بررسی چگونگی لو رفتن این عملیات به عوامل گوناگونی می‌رسیم که یکی از آنها ابوالحسن بنی‌صدر، رئيس‌جمهور مخلوع و فراری است که در پیوندی استراتژیک با منافقین قرار گرفته بود. بیست و دو سال پس از ناکامی عملیات والفجر مقدماتی و پنج ماه پس از سرنگونی رژیم صدام در کشور عراق در تلکس خبری که خبرگزاری‌ها درباره این واقعه منتشر کرده‌اند، آمده است:
«اسناد همکاری بنی‌صدر و مجاهدین خلق با رژیم صدام کشف شد... بر اساس اسناد به دست آمده از مرکز سری استخبارات رژیم صدام در مرکز آندلس بغداد، آخرین بخش از اطلاعات نظامی مهم ایران، پیش از آغاز عملیات بزرگ نیروهای ایرانی در منطقه مرزی فکه‌ـ العماره(نبرد والفجر مقدماتی) در زمستان 1361 توسط بنی صدر، با واسطه‌گری اعضای گروهک مجاهدین خلق، به منابع اطلاعاتی سفارت رژیم عراق در کشور بلغارستان تحویل داده شده است. اسناد مالی و رسیدهای بانکی موجود در مرکز آندلس استخبارات بغداد، نشان می‌دهد رئیس‌جمهور مخلوع ایران، در قبال ارائه این اطلاعات، طی شش نوبت و از طریق بانک‌های شهر موناکو فرانسه، از رژیم بعث عراق، پول دریافت کرده است.»
یکی از دلایل پیروز نشدن در والفجر مقدماتی، نقش ستون پنجمی‌ها بود. افرادی که عضو حزب توده بودند، در لو رفتن و شکست عملیات نقش داشتند؛ همچنین منافقین در دادن اطلاعات به دشمن مؤثر بودند.
چند روز پس از پایان عملیات والفجر مقدماتی و شهادت اعضای گردان کمیل، رژیم بعث عراق داخل کانال را پر می‌کند و شهدا در آن کانال مدفون می‌شوند. استخوان‌های پیدا شده از پیکرهای شهدا در جریان تفحص آسیب‌دیدگی شدید داشته که نشان از شکستگی بر اثر تانک و لودر عراقی‌ها برای پر کردن کانال و عبور از روی پیکرها دارد. پیکر مطهر تعدادی از شهدای کانال کمیل و حنظله پس از سال‌ها به تدریج تفحص شدند و به کشور بازگشتند و برخی همچنان در کربلای فکه آرمیده‌اند.