«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي» مرحوم صدوق(رحمتاللهعلیه) در روایتی، از امام صادق(سلاماللهعلیه) نقل میکند که میفرمایند: «مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ قَرِينٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْكَنَ عَدُوُّهُ مِنْ عُنُقِهِ»؛ اگر کسی دل متنبّهی نداشته باشد، اگر کسی نفس لوّامه نداشته باشد و اگر کسی رفیق خوب نداشته باشد، دشمنش را بر گردن خود سوار کرده است. منظور از دشمن در این روایت، شیطان است. یعنی آن کسی که از این سه سلاح بهره نگیرد، شیطان انسی یا شیطان جنّی، او را میبرد آنجا که خاطرخواه اوست. ازاینرو امام صادق(سلاماللهعلیه) میفرمایند که آدمی برای رویارویی با شیاطین، که نتیجۀ آن رستگاری است، به سه اسلحه نیاز دارد؛ قلب بیداری که او را متنبّه کند وجدان یا نفس لوّامهای که در وقت گناه ملامتش کند و همراه صالحی که او را ارشاد کند.
سلاح اوّل، قلب بیدار و موعظهگر است. قلب بیدار به ما یادآوری میکند که همه جا محضر خداست، ما در محضر خداییم، ادب حضور باید مراعات شود؛ یعنی عمق جان ما، دل ما، ما را راهنمایی میکند. تمام ذکرها، وردها و عبادتها، برای این است که قلب انسان او را راهنمایی کند. اگر خداوند سبحان بر اقامۀ نماز تأکید دارد، به همین دلیل است: «وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»، اگر روزه را واجب کرده، برای همین است: «اَلصَّومُ لِي وَ اَنَا اُجزَی بِهِ» و بالأخره هرچه هست، برای این است که انسان از قلب بیداری برخوردار شود که آن قلب، او را متوجّه کند. ظاهراً اگر بگوییم همۀ عبادات، برای این است که حال توجه برای انسان پیدا شود، اشتباه نگفتهایم. اگر به ما گفتهاند که باید «ذکر زبانی» داشته باشیم و آن ذکر زبانی کمکم «ذکر دل» شود، تا به تدریج به «ذکر عملی» برسیم، برای چیست؟ برای این است که ما همیشه یک منبّه و بیدارکنندهای در درون خود داشته باشیم. قرآن کریم نیز به طور جدّی از انسان میخواهد که دائم اهل ذکر باشد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللهَ ذِكْراً كَثيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» این آیۀ شریفه از آیات مهم قرآن است و نزد اهل سیر و سلوک، بسيار اهميّت دارد. امام صادق(سلاماللهعلیه) درباره این آیه میفرمایند: پروردگار عالم هرچه از انسان خواسته، به صورت محدود خواسته است، اما ذکر را نامحدود و بیشمار میخواهد. ایشان میفرمایند: در روزه، حج و سایر اعمال و عبادات، محدودیتی هست و تنها عملی كه خداوند تعالی به تعداد کم آن راضی نیست و نامحدود میخواهد، ذكر است.
ذکر دائمی، یعنی قلب بیدار و قلب بیدار، یعنی توجه و انسان باید دوام توجه داشته باشد. البته، دوام توجه برای همه نمیشود، اما به هر اندازه که میشود، باید برای آن تلاش کرد. این دوام توجه از اوجب واجبات است. جملۀ «سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» در آيۀ شريفه، از باب مثال است؛ یعنی مرادش فقط اين نيست که صبح و شام به ياد خدا باشيد؛ بلکه منظور این است که انسان بايد دائمالذکر باشد و دوام توجه داشته باشد. در اثر دوام توجه، انسان قلب بيدار پيدا ميکند. اين قلب به او تذکّر ميدهد و بيدارش ميکند؛ گاهی تذکّر و تنبّه او نسبت به معاد و قیامت است، گاهی به مبدأ توجه ميدهد، گاهی نيز متذکّر سعادت و رستگاري ميشود.
در روايت ديگري، راوي ميگويد از امام صادق(سلاماللهعلیه) پرسيدم: انسان چگونه بينديشد تا تفکّر او از عبادتش برتر باشد؟ فرمودند: بر خرابهها و خانهها عبور كند و با انديشه بگويد؛ ساکنان تو كجايند؟ سازندگان تو چه شدند؟ تو را چه شده؟! چرا سخن نمىگويى و پاسخ نمىدهى؟! يعني تفکّر بايد همراه با عبرت باشد.
عبادتها نيز معمولاً بدون فکر است، بدون توجه و بدون حضور قلب است. کمتر کسي ميتواند ادعا کند یک نماز با حضور قلب خوانده است که در آن از «الله اکبر» اول تا «السلام علیکم» آخر توجه داشته است. در حالی که حضور قلب را جدّاً از همه خواستهاند. امام باقر(سلاماللهعلیه) از قول اجداد خويش و ايشان از قول اميرالمؤمنين(سلاماللهعلیه) فرمودهاند: «إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِه» براى بنده آن نمازش به حساب ميآيد و قبول ميشود كه در آن حضور قلب داشته است. امام پنجم در روايت ديگري فرمودهاند: گاهي از نماز بندگان، نصف يا يکسوّم يا يکچهارم يا يکپنجم آن بالا مىرود؛ يعني تنها مقدارى از نماز كه با حضور قلب خوانده، بالا مىرود. ما مأمور به خواندن نمازهاي نافله شدهايم تا به این ترتيب، نقایص نمازهاي واجب تتميم و تكميل شود.
طبق روايت امام صادق (سلاماللهعلیه) میفرماید سلاح دوّم نفس لوّامه است: «وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ». نفس لوّامه، به اندازهای اهميّت دارد که پروردگار عالم در قرآن شريف، آن را در کنار روز قیامت قرار داده و به هر دو قسم خورده است: «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة»
وجدان اخلاقي يا نفس لوّامه، آدم را سعادتمند میکند، حتی به او دوام توجه میدهد. واژۀ «لوّامه» صيغۀ مبالغه است. اين نيرو، در موقع گناه، اوّلاً، تحذیر میکند و نسبت به گناه، به انسان تذکر ميدهد. ثانیاً، اگر کسي به سمت گناه رفت و وارد آن شد، او را از ادامۀ گناه منع میکند؛ یعنی عمق جان انسان، در درون او، مرتب هشدار ميدهد و ميگويد؛ گناه نکن، بدبخت میشوی! این حرف را بر زبان نياور، غيبت و تهمت را ادامه نده، گناه است و گناه زندگی را تباه میکند. سوسوي وجدان عمل ميکند و با هشدار و تهدید، سعي ميکند انسان را از ارتکاب گناه باز دارد. ثالثاً، چنانچه کسي مرتکب گناه شد، او را ملامت میکند تا جبران کند. با سرزنش، از درون او فرياد ميزند که چرا گناه کردي؟ چرا چنين شد؟ چرا مرتکب نافرماني خداوند شدي؟ فوری جبران کن و از گناه و اشتباه خود برگرد.
نفس لوّامه، در بجا آوردن اعمال نيک و خوبیها نيز به همين ترتيب عمل ميکند؛ ابتدا ترغیب و تشويق به انجام عمل شايسته میکند. در هنگام عمل، تحریض میکند و بعد از عمل نيز، انسان را براي انجام عمل پسنديده، تحسین میکند.
متأسفانه نفس لوّامه بسيار ضربهپذیر است؛ یعنی غفلت، نفس لوّامه را از کار مياندازد. غفلت روی غفلت، سبب ميشود که ناگهان انسان دريابد نفس لوّامه در درونش از کار افتاده است. هشدارهاي وجدان خاموش شده و عمل نميکند. در پي آن، براي اهميّت به نماز شب ترغیب و تحریض نميشود؛ لذا خواب بر نماز شب مقدم میشود. انگيزهاي براي عمل به قانون مواسات و خدمت به خلق خدا ندارد، چون تشويق دروني آن تعطيل شده، ازاينرو خودخواهي و خودگرايي، جاي ديگرگرايي را ميگيرد و خود را بر همه ترجيح ميدهد. هنگام ارتکاب گناه نيز هيچ پنددهنده و راهنمايي از درونش او را تحذير، تهدید و ملامت نميکند. در اين صورت، دچار تکرار گناه ميشود و رفتهرفته، عادت به گناه پيدا ميکند؛ به جايي ميرسد که قدرت ايستادگي در برابر گناه را ندارد و از روي عادت، مرتکب معصيت ميشود.