عبدالباري عطوان سردبير روزنامه «رأي اليوم» ميگويد: تا به الآن ميتوانيم بگوييم ترامپ و همه متحدانش كه بر طبل جنگ كوبيدند و اميدهاي واهي به آن داشتند باختهاند. ايرانيها از همان روزهاي نخست بحران ثابت كردند كه از بيشترين آمادگي براي رويارويي نظامي برخوردارند. آنها بر خلاف محاسبات آمريكا به جاي اينكه برآشفته شوند رقيب آمريكايي خود و متحدانش را برآشفته كردند.
احمد كاظمزاده/ زماني كه دونالد ترامپ در انتخابات رياستجمهوري سال 2016 آمريكا به پيروزي رسيد، عموماً رفتار و سياستهاي غيرمتعارفي در پيش گرفت كه در مواردي با رويكردها و سياستهاي گذشته اين كشور چرخش 180 درجهاي داشت. يكي از اين موارد روشن مسئله فلسطين است. البته در اينكه دولتهاي قبلي آمريكا هم عمدتاً در جهت منافع رژيم صهيونيستي گام بر ميداشتند و در بيشتر موارد جانب اين رژيم را ميگرفتند، هيچ ترديدي نيست؛ اما تفاوت ترامپ با بقيه در اين است كه پا را بسيار فراتر از جانبداري گذاشته و عملاً به بخشي از دولت راستگراي نتانياهو تبديل شده است.
خواسته صهيونيستها در قالب معامله قرن
طرحي كه از آن به طرح پيشنهادي دولت ترامپ براي حل بحران فلسطين ياد ميشود، در اصل همان خواستهها و مطالباتي را شامل ميشود كه احزاب و جناحهاي دست راستي صهيونيستي سالها به دنبال آن بودند و از اين نظر ترامپ با اين هدف روي كار آورده شده كه اين خواستهها و مطالبات را عملياتي و اجرايي كند. اين دسته از احزاب و جناحهاي دست راستي همواره در پي اين بودهاند كه جلوي تشكيل دولت فلسطين به پايتختي قدس در كرانه باختري گرفته شود و در عين حال از بازگشت آوارگان فلسطيني به اين منطقه جلوگيري شود؛ اما در مقابل شهركهاي يهودينشين واقع در كرانه باختري به اراضي اشغالي سال 1948 موسوم به اسرائيل ملحق شوند تا هم مرزهاي اين رژيم گسترش يابد و هم اينكه زمينه براي اخراج فلسطينيهاي ساكن در اين مناطق در چارچوب طرح تشكيل دولت خالص يهودي فراهم شود.
مقدمات اجراي طرح
همه اين خواستهها و مطالبات در چارچوب طرح موسوم به «معامله قرن» دنبال ميشود؛ در اين راستا دونالد ترامپ اقدام به انتقال سفارت آمريكا از تلآويو به بيتالمقدس كرد تا زمينه را براي تبديل اين شهر به پايتخت دائمي رژيم صهيونيستي فراهم كند. وي همچنين كمكهاي مالي آمريكا را به مؤسسه كار و امداد سازمان ملل در امور آوارگان فلسطيني موسوم به «آنروا» و حتي تشكيلات خودگردان قطع كرد تا براي پذيرش طرح موسوم به معامله قرن تحت فشار قرار گيرند.
وي همچنين از مواضع و رويكرد نتانياهو در الحاق دائمي اراضي اشغالي جولان به فلسطين اشغالي حمايت كرد و بلافاصله وزارت خارجه آمريكا همه نقشههاي رسمي اين كشور را تغيير داد تا اراضي اشغالي و سوري جولان بخشي از فلسطين اشغالي تعريف شود. همه اين اقدامات يك نكته را نشان ميدهد و آن اينكه طرح موسوم به معامله قرن پيش از اينكه رونمايي و افتتاح شود، به مرحله اجرا در آمده است.
سايكس پيكوي جديد
همين وضعيت درباره ابعاد و اضلاع فرافلسطيني طرح موسوم به معامله قرن مشاهده ميشود. تا جايي كه از قراين و شواهد موجود بر ميآيد طرح موسوم به معامله قرن همانند سايكسـ پيكو ابعاد فرا فلسطيني را شامل ميشود و نوعي بده و بستان و تقسيم ارضي را بين معماران و مجريان اين طرح در بر ميگيرد. اگر به تلاشهاي جاري امارات در اشغال بخشهاي جنوبي يمن و جزيره سقطراي يمن يا به تلاشهاي عربستان براي استقرار در استانهاي حضرموت و المهره يمن و همچنين واگذاري جزاير مصري صنافير و تيران واقع در درياي سرخ به عربستان نگاهي انداخته شود، ابعاد اين مسئله روشنتر ميشود. نكته قابل توجه و تأمل در اين زمينه اين است كه بنسلمان و بنزايد از زماني كه در مسير عاديسازي رابطه با رژيم صهيونيستي گام گذاشتهاند، دقيقاً همان سياستها و مواضع توسعهطلبانه اين رژيم را سرمشق خود قرار دادهاند و به چند اسرائيل جديد تبديل شدهاند.
ارتباط طرح معامله قرن با سند 2030 عربستان
ارتباط معناداري بين طرح موسوم به معامله قرن با ديگر طرحهاي بلندپروازانه، همچون طرح 2030 بنسلمان ديده ميشود. گويا به نظر ميرسد سرنوشت اين طرحها به هم دوخته شده و آينده مشابهي در انتظار اين طرحها است، به گونهاي كه يا با هم پيش ميروند يا زمين ميخورند و با توجه به اينكه برخيها از جمله بنسلمان همه تخممرغهايشان را در سبد اين طرحها گذاشتهاند؛ لذا خود را به هر دري ميزنند تا اين طرحها را به هر طريق ممكن ولو با زير پاگذاشتن حيثيت و اعتبار خود پيش ببرند. به نظر ميرسد راز همراهي عربستان و شخص محمدبنسلمان با طرح موسوم به معامله قرن با وجود بياعتبار كردن عربستان در جهان اسلام، از اين مسئله ناشي ميشود. از يك نظر بنسلمان و بنزايد فريب داده شدهاند و براي اينكه به همراهي با طرح معامله قرن تشويق شوند، وعدههاي كذايي به آنها داده شده است. يك چنين در باغ سبزي به ياسر عرفات، رهبر فقيد تشكيلات خودگردان در جريان امضاي پيمان اسلو نيز نشان داده شد؛ اما نه تنها خود به وسيله عوامل اين پيمان قرباني شد؛ بلكه ميراثي هم كه به جا گذاشت اكنون در معرض مخاطرات ناشي از طرح معامله قرن قرار دارد.
از اين رو تشكيلات خودگردان نيز همگام با گروههاي مقاومت برگزاري كارگاهي موسوم به صلح و شكوفايي از سوي كاخ سفيد در «منامه» پايتخت بحرين را محكوم كردهاند و خواستار تحريم اين نشست از سوي مدعوين شدهاند. تاكنون به استثناي رژيم صهيونيستي، هيچ طرف ديگري حتي در ميان كشورهاي غربي از اين نشست استقبال نكردهاند و اين نشان ميدهد، همه تقريباً به اهداف شوم و مخاطرات ناشي از معامله قرن وقوف پيدا كردهاند. بر اساس اين به نظر ميرسد يكي از اهداف عربستان و شخص بنسلمان از فراخواني براي برگزاري دو نشست همزمان در سطح شوراي همكاري خليجفارس و اتحاديه عرب در مكه اين است كه در پوشش كمك به برقراري صلح و ثبات در منطقه و مقابله با ايران و متحدان آن براي نشست منامه بازاريابي شود و بر همين اساس ميتوان گفت، تصميم به برگزاري نشستهاي مكه و منامه در يك اتاق فكر واحد اتخاذ شده است كه بيترديد راستگرايان صهيونيستي و آمريكايي رهبري آن را برعهده دارند. برگزاري نشست منامه به منزله اولين گام در راستاي طرح موسوم به معامله قرن گوياي اين واقعيت تلخ است كه رژيم صهيونيستي نه تنها در عرصه سياسي هيچ حقي براي فلسطينيها قائل نيست و ميخواهد كل فلسطين را در پوشش اين طرح براي هميشه ببلعد؛ بلكه ميخواهد هزينههاي اقتصادي ناشي از اجراي آن را نيز كه نوعي نشان دادن در باغ سبز به فلسطينيهاست، بر دوش كشورهاي عربي حوزه خليجفارس به ويژه عربستان و امارات بيندازد. جدا از اينكه در گذشته ترامپ عربستان را به گاو شير ده تشبيه كرده يا در ملأ عام بارها از پادشاه اين كشور باجخواهي كرده است، اكنون نيز با برگزاري كارگاه تحت عنوان صلح و شكوفايي در منامه ميخواهد به آنها روند اجراي معامله قرن را آموزش دهد و به نوعي آنها را براي پذيرش بيقيد و شرط اين طرح توجيه كند. خلاصه كلام اينكه راستگرايان صهيونيستي و آمريكايي اكنون دست به دست هم دادهاند كه هزينه تغيير نقشه خاورميانه و حذف فلسطين از آن را اين بار از جيب عربستان بپردازند و چه بسا خود آن را نيز در مرحله بعد قرباني اين طرح كنند.
سليمان غفاري/ داعش كه مولد تفكر افراطيـ تروريستي بر پايه دوگانگي و اختلاف در ميان جوامع اسلامي بود، توانست تا حدودي سياستهاي واشنگتن را در منطقه پيش ببرد. احياي دوباره آن از سوي آمريكا نيز ميتواند در پيشبرد راهبردهاي واشنگتن در تداوم اختلاف ميان كشورهاي اسلامي تأثيرگذار باشد. در اين ميان راهبرد جنگ درون تمدني آمريكا براي درگيري در ميان مسلمانان با تشكيل و حمايت از گروههاي تروريستيـ تكفيري مانند داعش بار ديگر جنبه عملياتي به خود گرفته است. مقابله نكردن با داعش در كشورهاي عراق و سوريه و انتقال فرماندهان آنها به ديگر كشورهاي منطقه نمونهاي از حمايتهاي علني واشنگتن به غير از حمايتهاي غير علني است. در اين ميان شكست راهبردي آمريكا در عراق و سوريه، واشنگتن را در مرز دوراهي قرار داده است؛
1ـ نخست آنكه بدون هيچ دستاوردي از منطقه خارج شود؛
2ـ دوم اينكه نفوذ سياسي و نظامي خود را از طريق گروههاي نيابتي تداوم بخشد.
به نظر ميرسد آمريكاييها با احياي دوباره داعش و كنترل مناطق مرزي عراق و سوريه به دست اين گروهك، راه ثانويه را برگزيدهاند. آمريكا پيشتر حضور نظامي و غير قانوني خود را در سوريه براي مقابله با داعش و حمايت كردهاي متحد خود اعلام ميكرد؛ اما در عمل آنچه حاصل شد اين بود كه آنها متحدان خود را بدون هيچ همراهي و مساعدتي در برابر گروهك تروريستي داعش تنها گذاشتند.
در برآورد وضعيت كنوني، گروه داعش دو قطب اصلي در منطقه خاوري سوريه را در كنترل و پايش خود دارد. مهمترين و بزرگترين آن در حيطه منطقه نفوذ آمريكا واقع است و به طول 120 كيلومتر مربع از مرز سوريه با عراقـ يعني از شمال شهر البوكمال تا جنوب شهر الحسكهـ را شامل ميشود. دومين ناحيه نيز در منطقه نفوذ در هم آميخته بين ارتش سوريه و همپيمانانش از يك سو و پايگاه التنف آمريكا از سوي ديگر قرار دارد. در واقع نگراني از تنش با نظاميان آمريكايي در التنف مانع پيشروي ارتش سوريه براي نابودي داعش در اين منطقه شده است.
مداومت بر حضور اين گروه تروريستي در مرز دو كشور ميتواند يكي از مهمترين اهداف واشنگتن را در خاورميانه عملياتي كند. با روي كار آمدن شيعيان در عراق كه با ايران نيز روابط راهبردي دارند، اتصال بغداد و دمشق، عينيت بخشي به تهديد محور مقاومت براي اسرائيل و آمريكا بوده است.
يكي از مهمترين اهداف سياست خارجي آمريكا و رژيم صهيونيستي، تضعيف و استيصال در جبهه مقاومت است. اين جبهه، متشكل از ايران، سوريه، حزبالله و برخي گروههاي مقاومت فلسطيني است كه همواره در تضاد با اهداف آمريكا و صهيونيستها قرار داشته و اكنون مورد هجمه داعش و گروههاي تكفيري قرار گرفته است. داعش به نيابت از امپرياليسم جهاني، به دنبال نابودي سوريه است تا از اين راه يكي از بازيگران مهم جبهه مقاومت را كه پل ارتباطي ميان ايران و حزبالله و گروههاي فلسطيني محسوب ميشود از بين ببرد.
در مجموع ميتوان به اين تحليل رسيد كه راهبرد اصلي ايالات متحده آمريكا در قبال داعش، نابودي اين گروه تكفيري نيست؛ زيرا واشنگتن به عنوان خالق اصلي اين گروه تروريستي هرگز در صدد نابودي آن بر نخواهد آمد. آمريكا و متحدانش هم اكنون راهبرد «مديريت گروههاي تكفيري» در منطقه را در راستاي اجراي اهداف غرب در پيش گرفتهاند. براساس اين راهبرد به هيچ وجه نابودي داعش مدنظر نخواهد بود و حضور چندگانه در كشورهاي اسلامي بنا بر موجه بودن حضور واشنگتن در مناطق مختلف جهان مدنظر آمريكاست. در اين مورد، حضور داعش در افغانستان و كشورهاي آسياي مركزي بيش از هرچيز در راستاي سياستهاي واشنگتن خواهد بود و آمريكا اميدوار است كه با بازي امنيتي با رقباي خود در سطح جهان مانند روسيه و چين، راهبردهاي خود را پيش ببرد.
محمدرضا مرادي/ آمريكا در چند هفته گذشته با سر و صداي زياد، از اعزام ناوها و جنگندههاي خود به خليجفارس براي جنگ با ايران خبر داد. در اين ميان، رسانههاي حامي طيف جنگطلب در آمريكا نيز به كمك ترامپ آمده و هر لحظه از شروع جنگ عليه ايران خبر دادند. ارتجاع عرب نيز با تحريك ترامپ سعي كردند رئيسجمهور آمريكا را به اين حمله وادار كرده و حتي امتيازهاي زيادي نيز به وي واگذار كنند. در واقع، فضاي رسانهاي چند هفته گذشته به گونهاي طراحي شده بود كه خطر جنگ را بسيار قريبالوقوع معرفي ميكردند؛ اما به ناگاه ترامپ از اظهارات خود عقبنشيني كرد و به صراحت اعلام كرد، خواستار جنگ با ايران نيست و از مذاكره حمايت ميكند؛ اما دليل عقبنشيني ترامپ چيست؟
جمهوري اسلامي ايران در چهار دههاي كه از عمر آن ميگذرد، همواره اصل اساسي در سياست خارجي خود را پيروي از راهبرد مقاومت عنوان كرده است؛ زيرا سرنوشت كشورهايي كه مذاكره را به مثابه ابزار سياست خارجي خود انتخاب كردهاند، به خوبي مؤيد اين امر است.
همزمان با جاروجنجال رسانهاي طيف جنگطلب در آمريكا مبني بر حمله به ايران، مقامات جمهوري اسلامي ايران در همه سطوح به صورت گسترده واكنش نشان داده و اعلام كردند، آمريكا در صورت شروع جنگ پاياندهنده آن نخواهد بود. علاوه بر اين، حملات پهپادي انصارالله يمن به تأسيسات نفتي عربستان اين پيام را به آمريكا داد كه مقاومت گزينههاي استراتژيكي در اختيار دارد كه استفاده از آنها ميتواند غافلگيريهاي استراتژيكي بزرگي براي آمريكا به همراه داشته باشد. رهبر معظم انقلاب نيز به صراحت اعلام كردند، نه جنگ ميشود و نه مذاكره ميكنيم. اين در حالي بود كه كاخ سفيد شماره تلفني را به سفارت سوييس در تهران داده بود كه در اختيار مقامات ايران بگذارد تا از آن براي مذاكره احتمالي استفاده شود! اما در واقع ايران در برابر تهديدهاي آمريكا نه تنها مذاكره را انتخاب نكرد؛ بلكه با قاطعيت با اتخاذ استراتژي مقاومت در برابر تهديدهاي آمريكا ايستادگي كرد و در نهايت نيز اين كشور را به عقبنشيني وادار كرد. مقامات و رسانههاي آمريكايي كه پيش از اين درباره حمله به ايران مدام سخنراني ميكردند، در يك عقبنشيني آشكار به صراحت اعلام كردند جنگ با ايران براي آمريكا ويرانگر است. رسانههاي آمريكايي در گزارشهايي جداگانه بر تلاش «دونالد ترامپ»، رئيسجمهور آمريكا براي پرهيز از درگيري نظامي با ايران تأكيد كرده و نوشتهاند او از تلاشهاي خودسرانه برخي از مشاورانش براي كشاندن آمريكا به جنگ با ايران ناخرسند است. در آخرين موضعگيري نيز ترامپ در مصاحبه با «فاكسنيوز» اعلام كرد، «من كسي نيستم كه وارد جنگ شوم، اگر بخواهم به ايران حمله كنم، آن جنگ اقتصادي خواهد بود.»
سناريوي ترامپ درباره ايران همان داستان معروف چماق و هويج است، اينكه ميخواستند با تهديد به جنگ ايران را مجبور به مذاكره كنند و بر همين اساس، به قول ترامپ شماره تلفن براي تماس مسئولان ايراني با آمريكايي اعلام شد. جالبتر اينكه يك مقام آمريكايي گفته است ما كنار تلفن نشستهايم؛ ولي هيچ پاسخي (تماسي) از سوي ايران در ارتباط با گفتوگوهاي رو در رو دريافت نكردهايم. ايران با پاسخ محكم و قاطع خود در درجه اول ترامپ را به عقبنشيني از مواضع جنگطلبانه وادار كرد و در درجه بعد نيز مذاكره را با توجه به بدعهدي آمريكا رد كرد. ايران با اتخاذ راهبرد مقاومت توانست بر اين استراتژي آمريكا غلبه كند. در وضعيت كنوني، عقبنشيني ترامپ اين مسئله را ثابت كرد كه اين راهبرد مقاومت است كه ميتواند ايران را در برابر قدرتهاي بينالمللي پيروز كند و مذاكره با شرايطي كه دشمن طراحي ميكند، تنها پيام ضعف و ناتواني است.
المانيتور: امروزه گذرگاه ابوكمال ميتواند ارتباط زميني بين ايران با بغداد، دمشق و بيروت را امكانپذير كند. به اين ترتيب دسترسي ايران به درياي مديترانه تضمين خواهد شد. اين پل زميني اهميت زيادي براي گسترش تجارت و كاهش تأثير تحريمهاي آمريكا بر اقتصاد ايران خواهد داشت. ايران با كمك اين گذرگاه ميتواند هزينههاي مرتبط با سفرهاي هوايي از تهران به دمشق را كاهش دهد.
«واشنگتنپست»: بررسي قابليتهاي ايران نشان ميدهد هيچ گزينه نظامي عليه ايران قاطعانه يا كمهزينه نخواهد بود، بلكه جنگ با ايران «مادر تمام باتلاقها» خواهد بود. تقابلي كه جنگ عراق را به وجود آورد، در مقايسه (با تقابل احتمالي با ايران) هيچ است.
روزنامه البناء: انصارالله يمن در مسير ايجاد موازنههاي جديد قدرت در منطقه خليجفارس پيش ميرود؛ به گونهاي كه يك قدرت جديد در حال ظهور در دوراني است كه قدرتهاي سنتي در منطقه خليجفارس افول كردهاند. همان گونه كه حزبالله موازنههاي بازدارندگي در برابر اسرائيل درست كرده، انصارالله يمن هم موازنههاي بازدارندگي در برابر عربستان ايجاد كرده است.
نشنالاينترست: ايالات متحده با تحريمهايش بازار جديدي براي روسيه ايجاد كرده است. واشنگتن كشورهايي را به همكاريِ بيشتر با روسيه سوق ميدهد كه از قضا در سياست خارجي ايالات متحده نقش مهمي دارند. بنابر اين يك بازي بردـ باخت را با روسيه آغاز كرده است.
العربي جديد: تسليح عشاير عراق به سلاحهاي آمريكا از سال 2014 از سوي مقامات واشنگتن بررسي شده است. آمريكا سعي دارد با تسليح عشاير سني مذهب عراق، با نفوذ نيروهاي بسيج مردمي در اين كشور مقابله كند، چون نيروهاي حشدالشعبي مخالف حضور آمريكاييها در عراق هستند و بارها هشدار دادهاند، در صورتي كه آمريكاييها خاك عراق را ترك نكنند، به زور متوسل خواهند شد.
بيبيسي: «عباس كاظم» پژوهشگر ارشد مركز مطالعاتي شوراي آتلانتيك گفته است گروههاي شيعه مطمئناً در حمله راكتي به سفارت آمريكا در عراق نقشي نداشتند، زيرا شخصيتهاي كليدي عراق تلاش دارند تا از جنگ ميان آمريكا و ايران جلوگيري كنند. گروههاي شيعي نزديك به ايران در عراق، تنها در صورتي با آمريكا وارد جنگ خواهند شد كه آمريكا عليه ايران دست به اقدام نظامي بزند.
والاستريت ژورنال: عربستان سعودي در سال 2017 قصد داشته است با حمله به قطر، ميدان گازي «شمال» (ميدان گازي مشترك ايران و قطر يا همان پارس جنوبي) را در اين كشور به اشغال خود درآورد. «محمدبنسلمان» وليعهد سعودي تلاش دارد طبق چشمانداز 2030 به صادركننده گاز تبديل شود و اين از مهمترين دلايل وي براي حمله به قطر محسوب ميشود؛ اما مسئولان آمريكايي سعوديها را قانع كردهاند كه حمله به قطر نظام بينالملل را كاملاً به چالش ميكشد.
كانال 13 رژيم صهيونيستي: اين كانال با اذعان به افزايش قدرت حزبالله گزارش داد: توان موشكي حزبالله به لحاظ كميت و دقت عملياتي افزايش زيادي داشته است، به علاوه نفوذ حزبالله در مناطق تحت سيطرهاش تقويت شده است، در حالي كه جبهه داخلي دشمن از انفعال رنج ميبرد. عناصر حزبالله مستحق دريافت جايزه نوبل نوآوري هستند؛ چرا كه ارتش اسرائيل را دچار معضل و آن را مجبور كردهاند نيروهاي نخبه را به انجام عمليات دفاعي اختصاص دهد حال آنكه قدرت هجومي اسرائيلي در نيروي هوايي محدود شده است. اين خبر به همراه ساير توانمنديهاي گروههاي مقاومت منطقه از جمله حزبالله نشان از موقعيت راهبردي محور مقاومت و توان بازيگري آن در ترتيبات منطقهاي است.
ياسر سعيدنژاد/ جنبش «جليقه زردها» كه از 17 نوامبر 2018 در اعتراض به افزايش ماليات بر سوخت و با مسدود كردن جادههاي بين شهري شروع شد، جنبشي بدون شكل، خودانگيخته و انفجاري است كه نطفه آن در شبكههاي اجتماعي و مناطق روستايي گذاشته شد؛ اما اكنون با پيشروي تا قلب پاريس، معترضان خواستار برگزاري همهپرسي براي استعفاي رئيسجمهوري فرانسه، امانوئل مكرون شدهاند. مكرون در ابتدا توجه خاصي به اين جنبش نكرد؛ اما بعدها با طرح گفتوگوي ملي مترصد پايان دادن به اين تجمعات بود كه با شكست آن جنبش جليقه زردها دوباره اعتراضها را از سر گرفتند. حتي اعلام موضع نخستوزير فرانسه كارساز نبود و اعتراضهاي هفتگي همچنان ادامه دارد. ادوارد فيليپ، نخست وزير فرانسه نيز در سخناني اعلام كرد: «پس از شنيدن سخنان بخش عمدهاي از نمايندگان جنبش كه طي روزهاي اخير با آنها گفتوگو كردم، اعلام ميكنم كه اجراي طرح ماليات بر سوخت به مدت شش ماه به حال تعليق در ميآيد.»
اين اظهارات نيز نتوانست اعتراضها را در فرانسه خاموش كند و اكنون شنبه هر هفته تعداد زيادي از مردم به سياستهاي دولت فرانسه اعتراض ميكنند؛ اما درباره چرايي تداوم اعتراضها از سوي جليقه زردها بايد به چند نكته اشاره كرد:
1ـ اعتراضهاي كلي به سياستهاي نئوليبرالي سيستم كنوني فرانسه از زمان پيروزي مكرون به دليل شعار اصلاح قانون كار ادامه داشت و حتي در مقطعي قبل از انتخابات عليه لوپن و مكرون اعتراضهايي صورت گرفت. جنبش جليقه زردها به گونهاي مشتق شده از همان اعتراضهاي قبل از انتخابات است.
2ـ آن گونه كه از شواهد و قراين پيداست، جنبش جليقه زردها بيش از آنكه سطح مطالبات خود را به مسائل انرژي و گراني سوخت متوجه كند، از وضعيت موجود ناراضي است. بيشتر معترضان از طبقات محروم و سنتي جامعه هستند كه به سياستهاي ليبرالي دولت و تبعيضهاي گسترده در ميان مردم اعتراض دارند. حقوق ناچيز، وضعيت بد معيشت و قدرت خريد پايين قوه محركه انقلاب شهروندي در فرانسه است.
3ـ اين جنبش هيچ گونه وابستگي يا تحريك خاصي از سوي حزب يا جرياني ندارد. نه جبهه ملي و نه هيچ حزب ديگري اين جنبش را سازماندهي يا از آن خود نكرده است. برخي اين گونه القا ميكنند كه جنبش جليقه زردها به جريان حزب ملي و لوپن وابسته است و اين اعتراضها به دلايل سياسي و از روي انتقامگيري انتخاباتي جريان ملي از مكرون صورت ميگيرد؛ اما تاكنون هيچ حزب و جريان خاصي به طور علني از جنبش موجود اعلام حمايت نكرده است؛ بنابراين در صفحات فيسبوكي اين جنبش و در گردهماييها، سازماندهندگان از شركتكنندگان ميخواهند كه از تأكيد بر تعلقات سياسي يا حتي سنديكايي بپرهيزند. در گردهماييهاي جليقه زردها، پرچم فرانسه، پلاكاردهاي ضد مكرون، نبود امنيت شغلي و هزينه بالاي زندگي بيش از همه جلب توجه ميكند.
4ـ بيشتر معترضان جنبش جليقه زردها از مردم بومي فرانسه و طبقات پايين و سمت چپ فضاي اجتماعي تشكيل شدهاند؛ يعني گسترهاي از طبقات محروم تا طبقات مياني كه اغلب تحصيلات دانشگاهي ندارند و به كارهاي يدي مشغولند. اين امر از آن جهت اهميت دارد كه رسانههاي فرانسه بيشتر معترضان را از مهاجران و افرادي ميدانستند كه توانايي لازم را ندارند؛ در حالي كه بيشتر معترضان در محيطهاي روستايي از افراد بومي و طبقات محروم جامعه تشكيل شدهاند.
در مجموع بايد گفت جنبش جليقه زردها بيش از آنكه جنبشي سياسي باشد، جنبشي اقتصادي است و اعتراض به وضعيت نامطلوب اقتصادي، فشار اقتصادي به طبقات پايين جامعه، تبعيض اجتماعي و عدالتي موجب اعتراض مردم فرانسه شده است. در حقيقت اين جنبش واكنشي است به تبعات سياست اقتصادي ليبرالي كه موجب فقيرتر شدن فقرا و ثروتمند شدن اغنيا شده است. به عبارت ديگر، اين جنبش را بايد انقلاب طبقات پايين جامعه عليه سياستهاي ليبرالي دولت فرانسه و تبعيض عدالتي در جامعه دانست كه تداوم اين اعتراضها طي هفتههاي آينده همچنان وجود خواهد داشت.
حميد خوشآيند/ نظم امنيت منطقهاي در غرب آسيا در سالهاي اخير، به ويژه پس از آغاز روند بيداري اسلامي در كشورهاي اسلامي از سال 2011 به اين سو، دگرگونيهاي بزرگ و قابل تأملي را از نظر «شكلي» و «ماهوي» به خود ديده است. در سطح درون منطقهاي، غرب آسيا در پنج بُعد ساختاري، كارگزاري، هنجاري، الگوهاي تعامل و ماهيت تهديدات دستخوش تغيير و تحول شده است. از نظر ساختاري، سطح و توزيع قدرت در بين واحدهاي منطقه متحول شده، به گونهاي كه تعادل و توازن قواي سابق به هم خورده و نوع جديدي از موازنه قوا با ماهيت و رويكرد متفاوت در حال شكلگيري است. از نظر كارگزاري، بازيگران جديد منطقهاي و فرامنطقهاي در دو سطح دولتي و غيردولتي ظهور و بروز يافتهاند. از نظر هنجاري نيز قواعد رفتاري حاكم بر منطقه دستخوش تغيير شده است. برآيند اين تحولات سهگانه، تغيير الگوهاي تعامل در سطح منطقه بوده است؛ به گونهاي كه دو الگوي تعامل متعارض ستيزش و همكاري در دو اردوگاه رقيب در غرب آسيا اولي با مركزيت ايران و دومي با محوريت رژيم سعودي شكل گرفته است. سرانجام، تهديدات امنيتي در درون منطقه غرب آسيا نيز دستخوش تغيير و تحول ماهوي و شكلي شده است.
«انصارالله» يمن به منزله بازيگر قدرتمند غيردولتي با اثرگذاري منطقهاي، يكي از مختصات جديد نظم نوظهور منطقهاي غرب آسياست كه ناشي از تغييرات در سه سطح ساختاري، كارگزاري و هنجاري ظهور يافته و به تدريج و با مرور زمان از وزن و جايگاه «ژئوپليتيكي» سنگيني در تحولات منطقهاي مربوط به غرب آسيا برخوردار شده است. انصارالله يمن كه پيش از اين در زمره گروههاي كوچك فروملي كه در تحولات منطقهاي نقش و اثرگذاري چندان مؤثري ندارند، تعريف ميشد، امروز به چنان سطحي از قدرت و تأثيرگذاري در منطقه تبديل شده كه ضمن ورود به يك نبرد تنگاتنگ با رژيم سعودي و متحدان آن، منافع امنيتي و بعضاً موجوديت سياسي آنها را به چالش كشيده و در حال تبديل شدن به نمونه موفقي از دولتـ ملت بومي و نه تحميلي در منطقه است. با اينكه رسانههاي وابسته دولتهاي غربي و رژيمهاي عربي حاشيه خليجفارس تلاش دارند تا به دروغ انصارالله را يك گروه بيريشه، نوبنياد و هرج و مرجطلب معرفي كنند، اما بايد در نظر داشت اين تبليغات منفي كه عمدتاً ناشي از سناريوي «انصارالله هراسي» براي تضعيف اين جنبش است، هيچگاه سبب نميشود از جايگاه و اعتبار استراتژيكي انصارالله در منطقه كاسته شود.
يكي از اهداف اصلي و كليدي تهاجم همهجانبه و جنگ تحميلي ائتلاف سعودي عليه يمن، نابودي انصارالله بوده است؛ اما امروز و پس از چهار سال، اين جنگ نه تنها به تضعيف و نابودي انصارالله منتهي نشده است، بلكه بيش از پيش به گسترش كمي و كيفي قدرت و دامنه نفوذ و اثرگذاري انصارالله در يمن و معادلات منطقه كمك كرده است. قدرت فوقالعاده انصارالله در حوزههاي موشكي و پهپادي كه با تكيه بر اصل شناخته شده حقوق بينالمللي «دفاع مشروع و بازدارندگي»، قلب تأسيسات راهبردي و نفتي عربستان و متحدان جنگطلب منطقهاي آن را هدف قرار ميدهد، يكي از پايههاي مهم صلحسازي و مبارزه با بيثباتي و «تروريسمپروري» در منطقه است.
بنابراين هوش استراتژيكي، خلاقيتهاي هوشمندانه و تاكتيكي و تجارب اندوخته شده مقاومت و درك عميق بدنه و رهبري انصارالله از معادلات منطقهاي و جهاني، اين جنبش اسلامي و انقلابي را به پديدهاي سزاوار تحسين و توجه و بازيگري «قدرتمند» در منطقه تبديل كرده است؛ بازيگري كه در دوران افول قدرتهاي سنتي خليجفارس سر بر آورده و در سايه سختيهاي جنگ و شرايط كمبود منابع و تحريم و محاصره، رشد كرده و با فناوريهاي رزمي و نظامي شگفتيساز و تاكتيكهاي جنگ ميداني و رواني خيرهكننده خود، همچون حزبالله لبنان و قدرتمندتر از آن، موازنههاي بازدارندگي در مقابل عربستان ايجاد كرده است. در قدرت انصارالله همين بس كه امروز، نبض قيمت بازارهاي انرژي و نفت جهان با نبض تصميم و عمل آنها تنظيم ميشود.