رهبر معظم انقلاب اسلامي فرمودند: من از صداوسيما گلهمندم، بهدليل اينكه به جاي ترويج زبان صحيح و معيار و زبان صيقلخورده و درست، گاهي زبان بيهويت و تعابير غلط و بدتر از همه تعابير خارجي را ترويج ميكند. انتشار فلان لغت فرنگي يك مترجم يا نويسنده از تلويزيون، موجب عمومي شدن آن لغت و آلوده شدن زبان به زوايد مضر ميشود.
ندا كرمانشاهي/ داري حظش را ميبري، در اوج هيجان هستي، به نقطه عطفش رسيدهاي، ميآيد و تمام رشته افكارت را به هم ميريزد، آن هم وسط يك فيلم 35 دقيقهاي گاهي بيش از 3 دقيقه! تبليغات پشت تبليغات، تبليغاتي كه بيش از هر كس، كودكان و خردسالان طرفدارش هستند، با دقت ميبينند، حفظ ميكنند و تكرار ميكنند به ويژه اگر شعر و آهنگي داشته باشد.
اما براي ما بزرگترها تيزرهاي تبليغاتي گاهي آزاردهنده هستند؛ به ويژه اگر يك كالا يا محصول را بيش از ده بار در روز ببيني.
برخي پيامهاي بازرگاني را آنقدر تكرار ميكنند كه تكتك ثانيههايش را از حفظ ميشويم، حتي گاهي شبكه را عوض ميكنيم تا از اين همه تكرار خلاص شويم؛ اما با عوض كردن شبكه در كمال ناباوري با همان تيزر در همان زمان مواجه ميشويم.
اما، برخي تيزرها به سفارش ارگان يا نهادي توليد ميشوند تا از طريق اين تبليغات، پيامها و محتواهاي مورد نظر خود را به گوش مخاطبان برسانند، و بدون شك بيتأثير هم نيست و گاهي بسيار هم پرفايده است، مثل كمك به سيلزدگان، احترام به پدر و مادر و... .
اين روزها هم كه ماه رمضان است تيزرهايي در تشويق افطاريهاي ساده پخش شد كه قطعاً لازمه جامعه كنوني ما است. اين پيامها با محتواهاي خودشان گاهي كار يك كتاب يا فيلم بلند را ميكنند و تأثير بسزايي در فرهنگسازي دارند؛ اما حتي تكرار بيش از حد آنها هم موجب آزار بيننده و مخاطب ميشود؛ براي نمونه با شروع ماه رمضان يك پيام بازرگاني از شبكههاي مختلف سيما پخش ميشد كه با به تصوير كشيدن صحنههايي از تصادف و جشن تولد، مردي از مرگ همسرش ميگفت كه با اهداي اعضاي بدنش جان چند نفر را نجات داده است، قطعاً پيام اين تيزر بسيار با ارزش است؛ اما اين پيام دقيقاً در اوج زمانهاي پرمخاطب و در لحظات پس از افطار حتي دهها بار از سوي شبكههاي مختلف پخش ميشد تا جايي كه صداي مخاطبان را درآورد و سبب واكنش آنها به اين پيام در صفحات مجازي شد و حتي اكانت توئيتري با نام شوهر مهناز (همسر فرد اهداكننده) راه افتاد.
بسياري هم اين آگهي را جداي از پيام خوبش تيزري آزاردهنده خوانده و از تكرار آن انتقاد كردند.
تا جايي كه بازتاب اين نارضايتيها سبب شد محمدحسين رنجبران، مدير كل اداره روابط عمومي سازمان صدا و سيما اعلام كند با وجود اينكه اين پيام سبب 40 برابر شدن ثبت نام براي دريافت كارت اهداي عضو در ايران شده اما به احترام مخاطبان با مدير كل مركز بازرگاني سازمان صداوسيما صحبت كرده تا پخش اين تبليغ كاهش يابد.
واقعيت اين است كه تكرار بيش از حد يك مطلب ولو در قالب يك پيام بازرگاني سبب پس زدن مخاطب و شنونده ميشود، مانند آنچه در اين تيزر شاهدش بوديم و اين در حالي است كه اين پيام بازرگاني حرفش، حرف درست و هدفش، هدف با ارزشي بود، چه برسد به پيامهايي كه تنها حاوي تبليغات كالا و محصولي هستند. بنابراين چنانچه سفارشدهندگان به اين موضوع توجهي ندارند، پس اين مديران تصميمگير در رسانه ملي هستند كه بايد با بررسي روانشناسي و جامعهشناسي و سپس تعيين شكل انتشار پيامها رضايت مخاطبان را در اولويت قرار دهند.
محبوبه ابراهيمي/ زن و مرد جوان از مدتها پيش به دنبال خانهاي براي اجاره بودند. اين بار رد نشاني را گرفتند و وارد يك مجتمع آپارتماني شدند. سكوت ساختمان، آن هم در بعدازظهر بهاري حيرتانگيز بود. انگار هيچ بچهاي در اين ساختمان حضور نداشت! جلوتر با كاغذي روي ديوار مواجه شدند كه در آن نوشته شده بود: «براي رعايت حقوق و حفظ آرامش ساكنين، بازي كودكان در محوطه مجتمع فقط از ساعت 5 تا 7 عصر ممكن است. با ساكنان متخلف برخورد ميشود. مديريت مجتمع» لبخند رضايتي بر روي لبهايشان نشست. اينجا همان ساختماني بود كه آرزويش را داشتند: آرام و قانونمند...
شايد اين آرامش، آرزوي همه آدمهايي باشد كه در خانههاي ويلايي به دنيا آمدند و در اتاقهاي مستقل و حياطهاي بزرگ و زيبا بازي كردند و بزرگ شدند؛ اما حالا مجبورند اثاث خود و بچههايشان را در يك اتاق كنار هم بچينند وكودكان را در چهارديواري خانههاي كوچك محدود كرده و آنها را از دويدن و بازي و حتي بلند حرف زدن منع كنند. رشد جمعيت شهرنشين و كمبود فضاي ساختوساز امكان زندگي در خانههاي ويلايي را از آنها گرفته و به ويژه در كلانشهرهايي مانند تهران محكوم به آپارتماننشيني هستند؛ اما چيزي كه بيش از كوچكي خانهها، آزاردهنده و رنجآور است غربت و تنهايي غريب آنهاست. خانهها اگرچه خيلي به هم نزديك شدهاند؛ اما آدمهايش غريبه و بيگانهتر از گذشتهاند. در راهروها از كنار هم ميگذرند، اما حتي نام همديگر را نميدانند و براي سلام هم به يكديگر نگاه نميكنند. برخلاف محلههاي قديمي كه همسايهها به قول خودشان «سفره يكي» و «خانه يكي» بودند و همسايه را از فاميل نزديكتر ميدانستند، حالا در مجتمعهاي مدرن امروزي، دريغ از چاي سادهاي كه دو همديواري را در كنار هم بنشاند! نه تنها با هم دوستي ندارند كه حتي نسبت به هم بيتوجه و بياهميت شدهاند؛ آن روزها دور يك سفره مينشستند و حالا سفرهشان را از پنجره ميتكانند و خردههاي نان و برنج و غذا را در بالكن همسايه طبقه اول ميريزند. دور هم جمع ميشدند و نذري ميپختند و علاوه بر ثواب، از دورهميهايشان لذت ميبردند؛ اما حالا در محوطه مشاع نذري ميپزند و سهم همسايهها، فقط بوي غذاست و بس! در حالي كه شايد زني باردار در ساختمان باشد يا كودكي بهانه آن غذا را بگيرد... همسايههاي قديم براي آرامش هم تلاش ميكردند و قلبهايشان براي هم ميتپيد؛ اما حالا بيتوجه به يكديگر، فقط به فكر آرامش خودشان هستند؛ از اول صبح بچهها را به محوطه ميفرستند تا از سروصدايشان در امان باشند؛ غافل از اينكه شايد همسايهاي سالخورده و بيمار باشد، يا نوزادش را به سختي خوابانده باشد. بعضيها صداي مهمانيها و جشنهايشان تا نيمههاي شب ادامه دارد يا صداي حيوانات خانگيشان خواب ديگران را برهم ميزند، اما در مقابل اعتراض همسايهها ميگويند: «چهارديواري، اختياري...»، در حالي كه چهارديواريهاي امروزي خيلي هم اختياري نيستند. نه تنها حياط و راهرو و پلهها كه حتي ديوار و سقف و زمينشان هم مشاعند! سقف يكي، زمين ديگري است و زمينش، سقف واحدي ديگر؛ بايد مواظب بود تا از هيچ سويي آزاري به ديگران نرسد.
و البته چه تلخ و تأسفبار كه خانه؛ محل راحتي و آرامش، از ترس آزار نديدن همسايهها به جايي براي سكوت و سركوب هيجانات كودكان و حتي كنترل صداي خندهها و گريهها تبديل شده است. اما چاره چيست؟ بايد زندگي كرد...؛ ولي نه بيتوجه به آسيبهايي كه ديگران را تهديد ميكند. بايد به دنبال راهكاري منطقي و مشترك بود تا با تفاهم اعضا، آسيبها را به حداقل برساند و آرامش را به همسايهها تقديم كند؛ اينكه همه ساكنان، حقوق و تكاليف خاص خودشان را بپذيرند و عمل كنند و به تعبير ديگر فرهنگ آپارتماننشيني داشته باشند. حقيقت اين است كه همه كشورها با تغيير سبك زندگي به همين اصل رسيدهاند و تقريباً در فرهنگها و ملل مختلف، اصول و قواعد خاصي براي اين منظور در نظر گرفته شده كه برگرفته از فرهنگ همان مردم است. ما هم با داشتن پشتوانه ملي و ديني ميتوانيم غنيترين و منصفانهترين فرهنگها را در اينباره داشته باشيم و اين مشكلات را به حداقل برسانيم. خودبيني، ستم، دعوا، كينهتوزي و غريبه بودن همسايهها، نه با فرهنگ ملي ما سازگار است و نه با آيين ما. در مقابل، احترام، ادب، انصاف، دوستي، مهرباني و بسياري اصول مهم اخلاقي ديگر، در سبك زندگي ايراني و اسلامي ما ريشه دارند كه البته در آپارتماننشينيهاي امروزي گم شدهاند. حالا كه از خانههاي سنتي به آپارتمانها و برجهاي مدرن كوچ كردهايم، هواي دلهاي يكديگر را داشته باشيم تا ريههايمان از هواي پاك آرامش و اكسيژن ناب مهرباني پر شود.
شهناز سلطاني / در كشورهاي توسعهيافته، كارمندان بيش از پنج ساعت در روز كار مفيد انجام ميدهند و به موفقيتهاي كاري و در پي آن اقتصادي ميرسند تا جايي كه در چند سال اخير به اين نتيجه رسيدهاند كه ميزان ساعات كاري نيروهاي خود را كم كنند تا بيشتر تفريح و استراحت داشته باشند. اما ما جماعت ايراني چقدر كار مفيد انجام ميدهيم؟ آخرين آماري كه مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي از ميزان ساعات كار مفيد ما ايرانيها ارائه كرده، نشان ميدهد، در روز كمتر از دو ساعت كار مفيد انجام ميدهيم و متأسفانه اگر كارمند دولتي باشيم، كمتر از 22 دقيقه!
نيروي كار مهمترين مؤلفه هر بنگاه اقتصادي كوچك و بزرگ است كه پسرفت يا پيشرفت آن واحد اقتصادي ارتباط مستقيمي با آن دارد. اگر نيروي كار بازده خوب و قابل قبولي داشته باشد، پايههاي آن محكم و قوي خواهد بود و اگر بازده كار رو به افول باشد، آن واحد اقتصادي رفته رفته به فروپاشي نزديك ميشود. اين سادهترين شكل بيان ارتباط مستقيم نيروي كار با واحدي است كه در آن مشغول كار است؛ اما چه چيزي سبب ميشود بازده كاري در كشور ما كم و در كشورهاي توسعهيافته زياد باشد. عوامل متعددي دخيل است كه به بعضي از آنها اشاره ميكنيم.
تعداد كم شغل
در كشور ما نيروي كار و تعداد شغل با هم تناسب ندارد؛ يعني هميشه نيروي كار بيشتر از تعداد شغلهايي است كه بايد نيروي كار آن را به دست بگيرد. بنابراين به اين نكته از سر ناچاري خيلي توجه نميكنيم كه آيا به شغل خود علاقهاي داريم يا اينكه آيا تخصصي در آن داريم! بنابراين در شروع كار بخشي از وقت و انرژي ما صرف فراگيري آن ميشود و بازده ما كاهش مييابد.
افزايش روحيه تجملگرايي
سطح درآمد ما با نيازهاي رو به افزايش و خواستههاي تجملگرايانه ما همخواني ندارد. پس ناچاريم بيشتر كار كنيم، يعني در بيش از يك جا مشغول به كار باشيم. پس همه توان خود را صرف انجام يكي از كارها نميكنيم؛ چرا كه بايد براي انجام كار بعدي هم انرژي داشته باشيم كه اين به معناي كاستن از بازده كار در هر دو شغل است.
مدير و كارمند پاره وقت
برخي مديران در چند جا كار ميكنند و فقط روزهاي محدود و هر بار ساعتهاي محدودتري را در يكي از مشاغلي كه دارند سپري ميكنند. اين مسئله مسبب ميشود نه به طور كامل كار را به دست بگيرند و به قول معروف سوار بر كار باشند نه ارتباط عاطفي كاري خوبي با زيردستان خود داشته باشند. اين نبود ارتباط عاطفي روي كمكاري كارمندان تأثير بسزايي دارد. كارمند پارهوقت هم وقتي در چند جا كار ميكند، تعلق خاطر به يك كار ندارد كه با تمام وجود و احساس مسئوليت آن را انجام بدهد.
نبود نظارت كافي
اين جمله به گوش همه ما آشناست كه «چه كم كار كني و چه زياد فرقي ندارد و به چشم كسي نميآيد» اين در محيطهاي كاري ما ايرانيها كاملاً مصداق دارد؛ چون نظارت دقيق و كافي روي عملكرد كاركنان وجود ندارد. بنابراين چه كم كار كني و چه زياد چندان فرقي با هم ندارد، پس به تبع كاري را انتخاب ميكني كه كمتر باشد؛ چون با طبع راحتطلب آدمي بيشتر همخوان است. در حالي كه يك مدير لايق بايد به خوبي عملكرد كاركنان خود را رصد كند و فرق اساسي براي كار كمتر و بيشتر و كار بهتر و بدتر قائل شود و به دنبال آن از ابزارهاي تشويق و تنبيه استفاده كند.
ناديده گرفتن نيازهاي كاركنان
تورم افسارگسيخته بالا ميرود و دخل و خرج با هم همخواني ندارند، از طرفي در افزايش حقوق ساليانه اين ناهمخواني چندان مورد توجه قرار نميگيرد. نارضايتي از ميزان درآمد تأثير مستقيمي بر ميزان كار مفيد ميگذارد. وقتي عملاً نيازهاي كاركنان ناديده گرفته ميشود، انگيزه را براي انجام كار خوب از كاركنان خود گرفتهايم. او بايد بتواند با اين درآمد به نيازهاي معقول خود پاسخ دهد و ذهني پر از نگراني و استرس و دغدغه نداشته باشد.
كمبود وجدان و اخلاق كاري
وجدان و اخلاق حكم ميكند ما اگر مسئوليت انجام كاري را پذيرفتهايم و در ازاي انجام آن حقوق دريافت ميكنيم، آن را درست انجام دهيم. متأسفانه اين موضوع ناديده گرفته ميشود؛ در حالي كه ما متعهديم و بايد به تعهدي كه دادهايم وفادار باشيم.
مسئوليت اجتماعي
ما چقدر نسبت به آينده كشورمان احساس مسئوليت ميكنيم؟! هر چه اين احساس مسئوليت عميقتر باشد، در انجام كاري كه به عهده گرفتهايم مفيدتر خواهيم بود و قطعاً بازده كار فردي و به دنبال آن كار جمعي افزايش پيدا ميكند.
تربيت اجتماعي ما
وقتي بچههايمان را تربيت ميكنيم، چقدر حس مسئوليتپذيري و كار خوب و با وجدان و اخلاق را به آنها ميآموزيم. آيا به آنها ياد ميدهيم براي به دست آوردن خواستههايش بايد خوب تلاش كنند يا اينكه در ذهن آنها كار راحت و كمدغدغه و پردرآمد را نهادينه ميكنيم. نهادهاي خانواده و مدرسه و دانشگاه و رسانههاي جمعي در پرورش اين ذهنيت مؤثرند و آيا از اين تأثيرپذيري آگاهند و اگر هستند چگونه عمل ميكنند؟
كماهميتي زمان
براي ما ايرانيها اگر منصف باشيم مسئله زمان چندان اهميتي ندارد. اگر مهم باشد در كاري كه در پيش ميگيريم، نهايت استفاده را از آن ميبريم و براي زمانهاي ديگرمان برنامهريزي ميكنيم. اين ويژگي جمعي ماست. براي نمونه، اگر مديري از كارمندش بخواهد در زمان مشخص و محدودي كار محوله را انجام دهد، آن وقت آن كارمند به سرعت و در زمان كمي آن را انجام ميدهد و به سراغ كارهاي بعدي ميرود و اينگونه بازده كارش هم افزايش پيدا ميكند.
به هرحال يادمان باشد اگر كشوري را توسعهيافته ميناميم و رشد شاخصهاي اقتصادي آنها را تحسين ميكنيم، شك نكنيم كه در سايه كار خوب و تلاش زياد با بازده كاري بالا بوده است.
ليلا وطنخواه/پرسش: جواني 25 ساله هستم كه براي داشتن ازدواج موفق و انتخاب همسر بين نگاه والدينم و نگاه مدرن سرگردانم، لطفاً مرا راهنمايي كنيد.
پاسخ: براى رسيدگي به اين دغدغه توجه به چند نكته ضروري است:
درباره ازدواج موفق، به شرايط و امكانات و معيارهاى لازم در انتخاب همسر بينديشيد و با افراد آگاه، با تجربه، دلسوز و مورد اعتماد مشورت كرده و از تجارب آنها، به ويژه شكستهاى آنان استفاده كنيد. شناخت اين شكستها سبب مى شود در اين زمينهها بيشتر توجه كنيد تا دچار حسرت و خسارت نشويد، در اين راستا، «والدين» بهترين گزينهاي هستند كه مى توانيد از آنان كمك بگيريد. همچنين در صورت امكان ميتوانيد از نظرات مشاور ازدواج بهره بگيريد كه كمك بسيار خوبي است؛ در ضمن سعي كنيد با مطالعه بيشتر در اين زمينه، از ملاكها و معيارهاى «همسر شايسته» آگاهى كاملترى پيدا كنيد.
گفتنى است، بايد در نظر بگيريد فرد مورد نظر، همه آن ويژگيها را به طور كامل ندارد؛ همانطور كه خود انسان نيز دچار نقصها و ضعفهايى است.
معيارها و ملاكهايى كه در انتخاب همسر بايد در نظر گرفته شود، دو نوع است: الفـ معيارهايى كه ركن و اساس بوده و براى يك زندگى سعادتمندانه لازم است. بـ ملاكهايى كه شرط كمال بوده و براى بهتر و كاملتر شدن زندگى است و بيشتر به سليقه و موقعيت افراد بستگى دارد.
اين شاخصهها و ملاكها عبارت است از: 1ـ ديندارى؛ انسانى كه دين ندارد، در حقيقت مرده متحرك است و كسى كه به دين پايبند نباشد، هيچ تضمينى وجود ندارد كه به رعايت حقوق همسر و زندگى مشترك متعهّد باشد. 2ـ اخلاق حسنه؛ شامل : نرمخويي و انعطافپذيري، خوشگويي (خوشزباني)، خوشرويي و گشادهرويي است و در واقع بزرگوارى و انعطافپذيري در پذيرش حق، بيانكننده احوال درونى و آينه دل انسان است و بايد شخص مورد نظر تا حدودى آنها را داشته باشد. 3ـ شرافت و اصالت خانوادگى؛ منظور نجابت و پاكى خانوادههاست؛ زيرا ازدواج دختر و پسر تنها پيوند و تركيب دو فرد نيست؛ بلكه پيوند دو خانواده است و نميتوان گفت من ميخواهم با خود اين فرد ازدواج كنم و كارى به خانواده و فاميلش ندارم! اين فرد شاخهاي از اين خانواده است و از ريشههاي همان درخت تغذيه كرده و صفات اخلاقى، روحى و جسمى آن خانواده را از راه وراثت و محيط و عادات به دست آورده است. 4ـ تناسب، همتايى و كفو همديگر بودن؛ اينها از حساسترين نكاتى است كه بايد در انتخاب همسر مورد توجه قرار گيرد. همتايى و تناسب از نظر و جنبههاى گوناگون ضرورى است؛ پيشتر از همه همتايى و هماهنگى از نظر اعتقادي و باورهاي فرهنگى و فكرى اوست كه اگر اتفاق بيفتد تقريباً 80 درصد كفويت و هماهنگيهاي ديگر را در بر دارد.