‮«‬جراد‭ ‬نادلر‮»‬،‭ ‬رئيس‭ ‬كميسيون‭ ‬قضايي‭ ‬نمايندگان‭ ‬مجلس‭ ‬آمريكا‭ ‬مي‌گويد‭: ‬اظهاراتي‭ ‬كه‭ ‬رابرت‭ ‬مولر‭ ‬بازپرس‭ ‬ويژه‭ ‬پرونده‭ ‬مداخله‭ ‬روسيه‭ ‬در‭ ‬انتخابات‭ ‬2016‭ ‬مطرح‭ ‬كرد،‭ ‬نشان‭ ‬مي‌دهد‭ ‬دونالد‭ ‬ترامپ‭ ‬دروغ‭ ‬مي‌گويد‭. ‬اگر‭ ‬مولر‭ ‬مطمئن‭ ‬بود‭ ‬كه‭ ‬ترامپ‭ ‬مرتكب‭ ‬جرم‭ ‬نشده،‭ ‬اين‭ ‬را‭ ‬با‭ ‬اطمينان ‬مي‌گفت‭. ‬

بررسي ابعاد يك طرح خطرناك

برسام محمدي/  اعلام حمايت از جبهه مقاومت در مقابله با طرح معامله قرن و آغاز رسمي رويارويي با طرح مذكور تا فروپاشي نهايي آن، دو پيام راهبردي راه‌پيمايي روز قدس امسال بود. قدرت، اقتدار، اتحاد و انسجام در مقابل توطئه‌هاي جديد ضد اس لامي و ضد فلسطيني، پيام‌هاي ديگري است كه از صفوف در هم فشرده راه‌پيمايان روز جهاني قدس به توسعه‌طلبان آمريكايي‌ـ صهيونيستي‌ـ عربي مخابره شد. 

 

«نه» قاطع به  يك توطئه شيطاني 

تقارن راه‌پيمايي جهاني روز قدس امسال با طرح «معامله قرن»، ضربه‌اي به پيكره جبهه غربي‌ـ عبري‌ـ عربي ضد فلسطيني بود تا آنها را از خواب آشفته‌اي كه در اثر «غفلت‌ها» و «خيانت‌ها»ي برخي دولت‌هاي عربي در قالب پروژه‌اي شوم به نام «معامله قرن» براي فلسطيني‌ها و آرمان بزرگ ملت فلسطين ديده‌اند، بيدار كند. تظاهرات‌ها و راه‌پيمايي‌هاي گسترده و پرشكوهي كه در روز جهاني قدس در اقصي نقاط جهان برگزار شد، نشان داد امت اسلامي و عربي با هوشياري در مسير حركت به سمت مواجهه مستقيم با معامله قرن گام نهاده است. 

 

مروري بر ابعاد، اجزا و پيامدهاي طرح شوم معامله قرن

معامله قرن، با اينكه در ظاهر با هدف حل و فصل مسئله فلسطين طراحي شده است، اما پيامدهايي فراتر از موضوع فلسطين دارد كه در صورت عملياتي شدن آن مي‌تواند چالش‌ها و تهديدات خطرناكي را نيز متوجه منطقه و همه كشورهاي اسلامي كند. درباره ابعاد و زواياي پيدا و پنهان طرح شيطاني معامله قرن تاكنون مطالب متعددي در رسانه‌ها منتشر شده است كه محورهاي زير را مي‌توان بخش‌هاي مهم و در عين حال خطرناك اين طرح دانست.

1ـ محو فلسطين؛ هدف نهايي معامله قرن

نابودي فلسطين مهم‌ترين هدفي است كه براي معامله قرن تعريف شده است. به بيان ساده‌تر، معامله قرن درصدد است براي هميشه سرنوشت بيش از 70 ساله درگيري بين رژيم صهيونيستي و فلسطيني‌ها را مشخص كرده، بنابراين فلسطين را از صدر مسائل جهان اسلام به حاشيه رانده و به تدريج آن را از ژئوپليتيك جهان اسلامي حذف كند. 

2ـ به محاق بردن مسئله بازگشت ميليون‌ها آواره فلسطيني

يكي از اجزاي بسيار خطرناك معامله قرن، ابقاي دائمي اردوگاه‌هاي آوارگان فلسطيني در كشور‌هاي همجوار نظير اردن است. اين موضوع يكي از شروط مهم نخست‌وزير رژيم صهيونيستي براي پذيرش طرح معامله قرن است. دولت آمريكا براي تحقق اين هدف، از اردن خواسته است يك ميليون آواره فلسطيني را در مقابل سرمايه‌گذاري 45 ميليارد دلاري در اردن اسكان دائمي دهد. 

در اين راستا، اردن بايد دو منطقه «الباقوره» و «الغمر» را كه مدت اجاره آنها به رژيم صهيونيستي طبق توافق‌هاي قبلي به سر آمده، به اين رژيم بدهد و در مقابل آن زميني با همان مساحت در عربستان سعودي دريافت كند كه رياض با مشاركت امارات و قطر بودجه مالي براي تبادل اين اراضي را تأمين خواهد كرد. اين در حالي است كه براي مصر نيز كه يكي از اجزاي تشكيل‌دهنده معامله قرن است، در اين زمينه كارويژه‌هايي تعريف شده است. با توجه به اينكه مصر تاريخي طولاني‌ از مذاكره با رژيم صهيونيستي دارد و حضورش در هر مذاكره ديپلماتيكي به تحركات عربي وزنه سياسي مي‌بخشد، لذا نقش اين كشور تسهيل بخشيدن به ورود و خروج فلسطيني‌ها از خاك مصر پس از اسكان دائمي آنها در خاك خودش است. 

در صورت عملياتي شدن طرح معامله قرن، موضوع پنج ميليون آواره با «وطن جايگزين» براي هميشه از دستور كار خارج شده و يك ميليون آواره فلسطيني كه در طول سال‌هاي گذشته براساس سياست‌هاي تجاوزگرانه صهيونيستي آواره شده‌اند، ديگر حق بازگشت به فلسطين را نخواهند داشت. 

3ـ نقش مالي و سياسي ويژه عربستان و بحرين 

عربستان به عنوان گاو شيرده آمريكا در منطقه، يكي از بازيگران مؤثر طرح ننگين معامله قرن است كه تأمين بخشي از هزينه‌هاي مالي و سياسي آن را برعهده دارد. روزنامه «الاخبار» در يكي از گزارش‌هاي اخير خود كه براساس اسناد متعلق به اردن تهيه شده، آورده است: «بن‌سلمان در ديداري كه با محمود عباس داشته است، جزئيات معامله قرن را به اطلاع عباس رسانده و از وي خواسته است آن را قبول كند. ولي‌عهد سعودي از رئيس تشكيلات خودگردان پرسيده است؛ بودجه سالانه شما چقدر است، عباس پاسخ داده، من امير (شاهزاده) نيستم كه بودجه داشته باشم. بن‌سلمان دوباره پرسيده، تشكيلات، وزرا و كارمندان آن به چقدر بودجه (در سال) نياز دارند؟ عباس پاسخ داده يك ميليارد دلار. بن‌سلمان در ادامه گفته 10 ميليارد دلار براي ده سال به تو مي‌دهم در صورتي كه با اين طرح (معامله قرن) موافقت كني. اما ابومازن با اين پيشنهاد مخالفت كرده و گفته اين اقدام منجر به پايان زندگي سياسي‌اش خواهد شد.» 

افزون بر عربستان، رژيم آل‌خليفه در بحرين هم يكي از اجزاي طرح معامله قرن است كه ميزباني نشست منامه در 4 و 5 تير ماه را بر عهده گرفته كه پرده نخست عملياتي شدن طرح ضد فلسطيني معامله قرن است. 

عبدالباري عطوان، تحليلگر برجسته فلسطيني مي‌گويد: «هدف از نشست منامه، جمع‌آوري پول از كشورهاي حوزه خليج فارس براي تثبيت اشغالگري و تثبيت اسرائيل بزرگ است. پول‌هاي نفت كشورهاي حوزه خليج‌فارس تحت فشارهاي آمريكا روانه اسرائيل مي‌شود تا آرمان فلسطين با استفاده از آن نابود و اسرائيل بزرگ ايجاد شود. اين، برنامه آنهاست. در واقع ما داريم خانه خودمان را با پول خودمان نابود مي‌كنيم. واقعيت همين است.»

4ـ طرحي فرافلسطيني و منطقه‌اي

تصور غلطي است اگر اين‌گونه پنداشته شود كه معامله قرن طرحي صرفاً پيرامون موضوع فلسطين است. آمريكايي‌ها از طريق معامله قرن، درصدد تحقق اهداف منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي هستند. عادي‌سازي و بهتر بگوييم «رسمي‌سازي» روابط رژيم صهيونيستي با كشورهاي مرتجع عربي، از ابعاد مهم منطقه‌اي و حتي فرامنطقه‌اي و در عين حال از پيامدهاي خائنانه و خطرناك طرح معامله قرن است. از اين منظرگاه طرح معامله قرن، مقدمه‌اي براي اعلان رسمي روابط رژيم صهيونيستي و كشورهاي عربي است. 

5ـ طرحي با درون‌مايه‌هاي اقتصادي

معامله قرن كه به نام صلح و سازش درصدد مهار و خلع سلاح گروه‌هاي مقاومت فلسطيني و نابودي آرمان فلسطين است، مبتني بر ديدگاه‌ها و باورهاي اقتصادي ترامپ است كه اعتقاد دارد «پول بيشتر مي‌تواند مشكلات متعدد را حل كند.» بودجه‌اي كه براي پيشبرد و تحقق معامله قرن در نظر گرفته شده، رقمي بالغ بر 70 ميليارد دلار است كه طي 10 سال آينده براي پيشبرد گام به گام معامله قرن توزيع خواهد شد؛ يعني هر سال هفت ميليارد دلار در ميان چهار كشور ياد شده توزيع خواهد شد؛ غافل از اينكه آرمان ملتي را كه ده‌ها سال است براي تحقق آن مي‌جنگند و هزينه‌هاي زيادي براي آن پرداخت كرده‌اند، نمي‌توان با پول خريد. اين در حالي است كه رفاه اقتصادي لزوماً به سركوب شدن آرمان‌هاي ملي گروه‌ها و جوامع منجر نمي‌شود.

 

جمع‌بندي

در اينكه معامله قرن محكوم به شكست است، شكي نيست؛ چرا كه آثار شكست آن پيش از آنكه به طور كامل از آن رونمايي شود، با توجه به برآيند اتفاقات و تحولات منطقه‌اي آشكار شده است. همه گروه‌هاي فلسطيني اعم از گروه‌هاي مقاومت و گروه‌هايي كه به سازش اعتقاد دارند و حتي آنهايي كه لباس بزم را بر جامه رزم ترجيح مي‌دهند، با معامله قرن مخالفت كرده‌اند. ضمن اينكه تجربه نشان داده است، «غيرقابل اجرا بودن در عرصه عمل و ميدان»، نقطه مشترك همه طرح‌ها و پروژه‌هاي آمريكايي عليه آرمان بزرگ ملت فلسطين در دهه‌هاي گذشته بوده است. بنابراين، معامله قرن نيز به سرنوشتي همانند سرنوشت طرح‌هاي قبلي آمريكا در زمينه فلسطين دچار خواهد شد.

فرزان شهيدي/ «يوسف‌بن‌علوي» وزير خارجه عمان، در سفري از پيش اعلام نشده به ايران آمد و با محمدجواد ظريف وزير امور خارجه كشورمان درباره روابط دو جانبه و مهم‌ترين مسائل منطقه‌‌اي و بين‌‌المللي بحث و تبادل نظر كرد.

با توجه به روابط حسنه دو طرف، سفرها و روابط ديپلماسي ميان تهران و مسقط، امري عادي و سابقه‌دار است؛ اما سفر ناگهاني بن‌علوي به تهران، آن هم در شرايطي كه تنش ميان ايران و آمريكا به اوج خود رسيده، سؤال‌برانگيز است؛ به همين دليل بسياري از رسانه‌ها درباره اين سفر به گمانه‌زني‌هاي گوناگوني پرداخته و به ويژه رسانه‌هاي مخالف ادعا كردند عمان بار ديگر درصدد ميانجي‌گري ميان ايران و آمريكاست. ميانجي‌گري قبلي عمان بين ايران و آمريكا در اواخر سال 1391 در بحث مذاكرات هسته‌اي بود كه به توافق برجام انجاميد. 

پيش از سفر بن‌علوي به ايران «مايك پمپئو» وزير امور خارجه آمريكا، در تماس تلفني با سلطان قابوس پادشاه عمان، درباره ايران و موضوعات ديگر گفت‌وگو كرد.

نكته ديگري كه موجب گمانه‌زني فوق شده، اظهارات اخير «حنينه‌المغيري» سفير عمان در آمريكاست. وي به پايگاه خبري المانيتور گفته بود كه اگر تهران و واشنگتن به ميانجي‌‌گري باور داشته باشند، ما آماده كمك به حل اين بحران هستيم. حتي يكي از رسانه‌هاي عربي (روزنامه العرب) مدعي شد تهران به دنبال لغو برجام از سوي ترامپ و تشديد تحريم‌هاي اقتصادي، درخواست ميانجي‌گري عمان را مطرح كرده است. وزير خارجه عمان، در سفر غير منتظره خود به تهران، پيامي از جانب آمريكا به همتاي ايراني خود تحويل داده است.

يك روزنامه ديگر عرب (السياسه) هم به نقل از معاون وزير امور خارجه كويت ادعا كرد مذاكره ميان ايران و آمريكا آغاز شده است كه اين مسئله از طرف سخنگوي وزارت خارجه كشورمان تكذيب شد. 

به رغم ادعاي برخي مطبوعات عربي، بن‌علوي تأكيد كرد كه از هيچ كدام از طرف‌ها چنين درخواستي دريافت نكرده است. وي در مصاحبه‌‌اي با بيان اينكه ما نقش ميانجي بين كشور ايران و آمريكا نداريم، اظهار داشت: «ما از وضعيت فعلي به شدت نگران هستيم و فكر مي‌كنيم كه با كمك ديگران مي‌توانيم تنش فعلي در منطقه را مهار كنيم.»

به اين ترتيب سفر بن‌علوي ناشي از نگراني وقوع بحران در منطقه بوده است؛ به ويژه آنكه در خليج‌فارس شاهد آرايش تازه نظامي آمريكا هستيم و از طرفي، رويدادهايي نظير حمله به چند كشتي در بندر فجيره امارات، حمله پهپادي به خط لوله عربستان و نيز حمله راكتي به سفارت آمريكا در منطقه سبز بغداد، كشورهاي منطقه از جمله عمان را نسبت به وقوع جنگ و درگيري نگران كرده است.

عمان صادركننده نفت و مسئول تأمين امنيت آب راه خروجي كشتي‌‌ها در تنگه هرمز است؛ بنابراين رهبران مسقط قائل به ضرورت تأمين امنيت و ثبات منطقه به عنوان پيش‌نيازهاي اساسي رشد و توسعه كشورشان هستند؛ از اين رو تحركات ديپلماتيك كه البته منحصر به عمان نيست، در شرايط فعلي افزايش يافته و برخلاف ادعاي برخي رسانه‌ها، هدف از آن، ميانجي‌گري يا آغاز مذاكره ميان ايران و آمريكا نيست، بلكه هدف اصلي كمك به آرامش و جلوگيري از تنش و جنگ است. 

جمهوري اسلامي ايران نيز از اين فرصت‌هاي ديپلماتيك بهره‌برداري كرده و به بيان مواضع بر حق خود و افشاي رفتار ظالمانه آمريكا مي‌پردازد و در عين حال تلاش مي‌كند در شرايط فشار و تحريم، نظر مساعد ساير كشورها را براي دور زدن تحريم‌ها جلب كند. ايران همان‌طور كه بارها در بالاترين سطح رسمي اعلام كرده است به دنبال جنگ نيست؛ اما در عين حال مذاكره با آمريكا را نيز به دليل اينكه ترامپ عهدشكن بوده و قابل اعتماد نيست، رد مي‌كند.

نويد كمالي/ اگر نگاهي به دوران رياست‌جمهوري دونالد ترامپ داشته باشيم، بدون شك در خواهيم يافت كه وي بر خلاف بسياري از رهبران تاريخ ايالات متحده آمريكا، فردي با دوگانگي‌هاي مشهود است كه اين دوگانگي‌ها مانع از ‌جدي گرفتن او در عرصه سياست مي‌شود! براي مثال وي در حالي كه هر روز در پيام‌هاي توئيتري خود بر طبل جنگ عليه ايران مي‌كوبد، هم زمان در تريبون‌هاي رسمي و غير رسمي بر موضع صلح‌طلبانه خود تأكيد كرده و خواهان مذاكره با تهران مي‌شود و حتي پا را فراتر گذاشته و شماره خود را براي ديپلمات‌هاي كشورمان ارسال مي‌كند!

البته اين موضع دوگانه ترامپ تنها مختص ايران نيست، بلكه ساير طرف‌هاي تأثيرگذار بر سياست داخلي و خارجي آمريكا از جمله چين، روسيه و حتي اروپا نيز با همين رويكرد ترامپ روبه‌رو هستند.

از اين رو بدون شك مي‌توان ترامپ را شخص و پديده‌اي ويژه در عرصه سياست آمريكا خواند و شايد به همين دليل بود كه سرلشكر سليماني به جاي عنوان رئيس‌جمهور آمريكا به او لقب «ترامپ قمارباز» را داد؛ زيرا نحوه ورود ترامپ به سياست بيش از اينكه تابعي از اراده جمعي دستگاه سياست داخلي و خارجي آمريكا و متحدان نزديك آن باشد، بيشتر تابعي از خواست و اراده شخصي و تاجر مآبانه اوست.

براي درك چرايي اين دوگانگي بايد به اين نكته توجه داشت كه ترامپ فرزند و محصول تحولاتي متأثر از سرخوردگي و خستگي كساني است كه زماني خود را متولي نظام و سلطه آمريكاي پس از جنگ جهاني دوم مي‌دانستند. 

خوب است به اين نكته اشاره شود كه در حدود دو دهه قبل ساموئل هانتينگتون در كتاب معروف خود با عنوان «ما كه هستيم؛ چالش هويت ملي در آمريكا» با تأكيد بر ريشه‌هاي شكل‌گيري آمريكا مدعي شد كه سفيدپوستان آمريكايي كه زماني بنيانگذاران اوليه آمريكا بودند، امروز در حال به حاشيه رفتن در سرزمين خود هستند و در صورت تداوم اين شرايط در آينده به يكي از اقليت‌هاي زادگاه خود تبديل خواهند شد. او با هشدار درباره در جريان بودن اين فرايند، چندين عامل مؤثر بر آن را ذكر مي‌كند كه از جمله مهم‌ترين آنها مي‌توان به مسائل اقتصادي، مهاجرتي و همچنين كاهش كنترل سياسي سفيدپوستان بر حكومت آمريكا اشاره كرد.

اين موارد دقيقاً همان موضوعاتي هستند كه ترامپ در طول سه سال گذشته همواره در سياست‌هاي خود بر آنها تأكيد كرده و رفع آنها را اولويت خود قرار داده است. در واقع ترامپ كه خود را حاصل خشم و سرخوردگي طبقه بنيانگذاران اوليه آمريكا مي‌داند، تلاش مي‌كند تا به هر نحو ممكن مانع از تداوم سرخوردگي آنها در پارادايم سياسي و اقتصادي فعلي آمريكا شود؛ بنابراين براي نيل به اين مقصود در مراسم تحليف رياست‌جمهوري خود شعار اول آمريكا را تكرار كرد!

اين شعار در گفتمان سياسي ايالات متحده آمريكا به تلاش براي ايجاد سياست‌هاي انزواگرايي، حمايت‌گرايي و مداخله نكردن در امور غير مرتبط به منافع ملي آمريكا اشاره دارد. 

ترامپ با تأسي از اين شعار قصد دارد منافع آمريكا را به هر شكل ممكن حفظ كرده و در حد ممكن تقويت نمايد؛ اما آنچه او را با چالش جدي مواجهه كرده، تضاد تلاش‌هاي او با ارزش‌هاي بنيادين نظام سلطه به رهبري آمريكاست كه از جمله مهم‌ترين آنها مي‌توان به پديده‌هاي جهاني‌سازي و پلوراليسم عقيدتي‌ـ فرهنگي اشاره كرد!

در پايان بايد گفت واضح است كه ترامپ در آخرين سال و ماه‌هاي رياست‌جمهوري خود همين روند دوگانه را دنبال خواهد كرد؛ اما تشديد گرفتاري‌هاي اقتصادي و سياسي او مانع از اين خواهد شد كه وي به خطر گرفتار شدن در تنش نظامي با ايران تن بدهد؛ زيرا همچنان پرونده‌هاي پرحجم و حساس‌تري از جمله تجارت با چين و تقويت اقتصاد ملي آمريكا بر روي ميز او در كاخ سفيد گشوده است.

واپايش آخرين اخبار منطقه و جهان

الخليج الجديد: السيسي به سه دليل احتمالي از ناتوي عربي كناره‌گيري مي‌كند: يكي از اين دلايل اعتماد نكردن وي به محمدبن‌سلمان، ولي‌عهد عربستان و دونالد ترامپ، رئيس‌جمهور آمريكاست. دليل دوم اين است كه مصر به عكس عربستان و ائتلاف آن در امارات، ايران را تهديد وجودي نمي‌داند. فرماندهي ارشد مصر معتقد است دليلي براي مخالفت كامل با تهران وجود ندارد. مصر مي‌ترسد كه ترامپ و بن‌سلمان با تصميمات شتاب‌زده خود موجب بروز جنگ شوند كه در اين صورت مصر بيشترين خسارت را متحمل مي‌شود. دليل سوم نوار غزه است كه تحت سيطره جنبش حماس است كه يكي از بال‌هاي اخوان‌المسلمين در فلسطين به ‌شمار مي‌رود. السيسي اخوان‌المسلمين در مصر را به طرز بي‌رحمانه‌اي اذيت كرده و در آرزوي خروج حماس از نوار غزه است.

العربي الجديد: ناظران متوجه شده‌اند تحمل ترامپ براي ادامه «بازي شاهين و قمري» با ايران كم شده است. هر بار فشار مي‌آورد و منتظر مي‌نشيند، خودش مجبور به عقب‌نشيني مي‌شود. هيچ درگيري نظامي با ايران در كار نيست و رئيس‌جمهور ايالات متحده جنگي عليه ايران نخواهد داشت. ترامپ به طور كامل در مقابله با ايران محدود است. او بيشتر نيروهايش را از سوريه بيرون كشيده است و نمي‌تواند با جان سربازان آمريكايي بازي كند؛ در حالي كه به آغاز سال مبارزات انتخاباتي نزديك مي‌شود و به دليل تحقيقات مولر احتمال كودتا عليه دولت وي بيشتر مي‌شود و همه اين عوامل تحركات او را عليه ايران محدود مي‌كند.

النشره: همه «آتش‌هاي» خاورميانه از گور «معامله قرن» بلند مي‌شود. «معامله قرن» تا به اينجا بسنده نمي‌كند؛ بلكه مسائل ديگري نظير رسيدگي به مرزهاي جنوبي لبنان و روشن شدن وضعيت ميادين گاز و نفت اين منطقه طبق رأي و نظر آمريكا و بررسي وضعيت مرزهاي شمالي لبنان براي شعله‌ور كردن آتش اختلافات بين بيروت و دمشق و بستن پرونده آوارگان فلسطيني در لبنان و نابودي كامل حق بازگشت آنها به سرزمين‌شان را دربرمي‌گيرد. همه اينها با نيات طراحان «معامله قرن» مرتبط هستند.

دويچه‌وله: هايكو ماس، وزير امور خارجه آلمان مي‌گويد قبلاً مناسبات فشرده‌تري ميان برلين و واشنگتن برقرار بود ولي امروز برخي از تصميم‌گيري‌ها و رويكردهاي جديد واشنگتن را ما از طريق توئيتر ترامپ متوجه مي‌شويم!! تا حدودي هم قضيه اين‌گونه است كه نه تنها شركاي بين‌المللي آمريكا، بلكه گاه اعضاي خود دولت آمريكا هم از تصميمات آن غافلگير و حيرت‌زده مي‌شوند.

رأي‌اليوم: تأكيد سيدحسن نصرالله در سخنراني اخير بر اهميت نيروي بازدارندگي لبنان به عنوان ضمانت واقعي براي اين كشور در جهان است كه ديگر جايي براي قوانين بين‌المللي در آن وجود ندارد. اگر اين نيروي بازدارندگي نبود، دونالد ترامپ، رئيس‌جمهور آمريكا بخش‌هايي از جنوب لبنان را به دشمن اسرائيلي مي‌بخشيد؛ همان‌طور كه درباره قدس و جولان اين كار را كرد.

اسليت: نشريه اسليت در پاسخ به اين پرسش كه «چرا هيچ كشوري نبايد دوباره به آمريكا اعتماد كند؟» مي‌نويسد، براي اينكه هر توافقي كه يك رئيس‌جمهور با كشوري منعقد مي‌كند، رئيس‌جمهور بعدي آمريكا آن را لغو خواهد كرد. ترامپ بهترين نماد اين روش است. توافق هسته‌اي با ايران يكي از ده‌ها توافقي بود كه او لغو كرد.

 اسپوتنيك: سناتور فيليپ گوردون، دستيار رئيس‌جمهور آمريكا در دولت أوباما مي‌گويد فكر نمي‌كنم اروپايي‌ها بتوانند ظرف 60 روز آينده براي ايران كاري كنند. ايران در ماه ژوئيه فعاليت هسته‌اي خود را از سرخواهد گرفت و برجام نابود مي‌شود. حالا بايد آمريكا پاسخ بدهد چگونه مي‌خواهد بدون هيچ توافقي با ايران برخورد كند.

واشنگتن‌تايمز: ترامپ خودش را استراتژيست مي‌داند، ولي حركات ضربتي راهبرد نيستند. حرف‌هاي ترامپ [درباره ايران] فشاري را كه كانون كارزار فشار حداكثري بود، تضعيف مي‌كند. او به دام دموكرات‌هايي افتاد كه مي‌خواهند هر نوع فشاري را به نادرست به جنگ تعبير كنند.

روح‌الله صالحي/  با تقويت جايگاه احزاب راست افراطي در پارلمان اروپا و رشد ملي‌گرايي، پايه‌هاي اتحاد و همگرايي در اروپا به لرزه درآمده است. 

انتخابات پارلمان اروپا در 28 كشور اروپايي برگزار شد، انتخاباتي كه با استقبال زيادي همراه بود و پس از دو دهه ميزان مشاركت مردم به بالاي 50 درصد رسيد. هرچند پوپوليست‌ها و مخالفان همگرايي در بسياري از كشورها موفقيت چشمگيري به دست نياوردند؛ اما موقعيت دو حزب بزرگ راست و چپ ميانه هم پس از چند دهه سلطه بر كرسي‌هاي اتحاديه اروپا تضعيف شد و به اين ترتيب تعداد نمايندگان مخالف با سياست‌هاي اتحاديه اروپا افزايش يافت. به جز راستگرايان افراطي، گروه‌‌هاي ديگري مانند سبزها و ليبرال‌‌ها هم جايگاه خود را تقويت كرده و در آلمان و فرانسه آراي بيشتري را از آن خود كردند. با پيروزي راست‌هاي افراطي و سبزها در اين انتخابات، مشخص شد شكاف گسترده ميان علايق و خواسته‌هاي شهروندان و سياستگذاران اتحاديه اروپا وجود دارد و همين نارضايتي‌هاي عمومي سرانجام شرايط فروپاشي را براي آنها فراهم مي‌آورد. 

تضعيف احزاب سنتي در انتخابات پارلمان اروپا و از بين رفتن سلطه اين جريان‌ها بر ساختارهاي يورو، بازتابي از تحولات داخلي كشورهاي اروپايي است و دوري نسبي مردم از احزاب سنتي و افزايش گرايش به راست‌هاي افراطي را نشان مي‌دهد. بنابراين با ايجاد شكاف در داخل اتحاديه اروپا، تشكيل اتحاد قوي ميان احزاب محافظه‌‌كار، سوسياليست‌، سبزها و ليبرال‌ها در مقابل قدرت‌هاي خارجي بيش از پيش دشوار خواهد شد، آن هم زماني كه دولت جديد آمريكا هيچ تعهدي به حمايت اقتصادي و امنيتي از اروپايي‌ها ندارد. بنابراين، پوپوليست‌ها و ملي‌گرايان برنامه‌هايي براي اتحاديه اروپا در سر دارند و تلاش خواهند كرد طرفداران اتحاديه اروپا را تحت‌ فشار بگذارند كه قدرت بيشتري به دولت‌هاي ملي بدهند و در صورت افزايش قدرت دولت‌هاي ملي زمينه براي تضعيف اتحاديه اروپا و در نهايت فروپاشي آن فراهم خواهد شد. اتحاديه اروپا در دهه‌هاي اخير تلاش گسترده‌اي كرده تا به مثابه بازيگري مؤثر در نظام بين‌الملل نقش ايفا كند، اما با روي كار آمدن ملي‌گرايان، اين نقش در هاله‌اي از ابهام قرار گرفته؛ زيرا اولويت ملي‌گرايان بازگشت به مرزهاي ملي و دور شدن از اروپاي واحد است؛ اقدامي كه انگليسي‌ها سه سال پيش با برگزاري همه‌پرسي خروج از اتحاديه اروپا كليد زدند، احتمالاً به ديگر مناطق اروپا هم سرايت خواهد كرد.  

تقويت گرايش‌هاي ملي‌گرايي افزون بر شكست سياست‌هاي اتحاديه اروپا، از متغيرهاي بين‌المللي هم تأثير پذيرفته است. سياست‌هاي ضد مهاجرتي و ملي‌گرايي دونالد ترامپ در آمريكا، مشوق و محرك خوبي براي شهروندان اروپايي است تا ساختارهاي اتحاديه را به چالش بكشند. دونالد ترامپ بارها در سفرهاي اروپايي به صراحت بر ملي‌گرايي تأكيد كرده و حتي گام‌هاي زيادي را براي فروپاشي اتحاديه اروپا ترسيم كرده است. ترامپ كه با خروج از توافقات بين‌المللي، شعار «اول آمريكا» را سر داده و سياست يكجانبه‌گرايي را در پيش گرفته است، به نمادي براي ملي‌گرايان اروپا تبديل شده است. ترامپ با دفاع از احزاب راست افراطي در اروپا درصدد است اروپاي جديدي را به نفع خود رهبري كند. وي از خروج انگليس از اتحاديه اروپا حمايت كرده و با دادن وعده‌هاي اقتصادي به انگليس در صورت خروج از اروپا، به دنبال ايجاد شكاف و واگرايي در بين اعضاي اتحاديه اروپا است.  

رهبران اروپا از نفوذ راست‌هاي افراطي به داخل پارلمان اروپا نگران هستند و اين مسئله را سرآغازي براي فروپاشي از درون اتحاديه مي‌دانند؛ از اين رو در آينده شاهد رويارويي راست‌هاي افراطي و احزاب سنتي و ميانه در پارلمان اروپا خواهيم بود.

بنابراين نتايج انتخابات پارلمان اروپا، افزون بر اينكه به جبهه‌بندي جديد بين احزاب سنتي و راست افراطي در اتحاديه منجر شد، شكاف عميق بين طرفداران و مخالفان همگرايي در حوزه يورو را نيز به نمايش گذاشت. ورود راست‌هاي افراطي به پارلمان اروپا، پايه‌هاي اتحاديه را سست و لرزان كرده و در آينده شاهد تغييرات سياسي جديدي به ويژه در مسئله مهاجرت و احتمالاً بازگشت كشورهاي اروپايي به عرصه دولت‌ـ ملت‌ها خواهيم بود.

محمدرضا مرادي/ از زماني كه ژنرال خليفه حفتر، فرمانده شبه ‌نظاميان «ارتش ملي ليبي» كودتاي خود را عليه دولت مستقر در طرابلس كه مورد تأييد جامعه بين‌المللي است، آغاز كرده است، كشورهاي غربي به صورت آشكار و پنهان از وي حمايت كرده‌اند. فرانسه و آمريكا جدي‌ترين حاميان حفتر هستند. در حال حاضر در ليبي شاهد وجود دو دولت هستيم كه بر سر قدرت با يكديگر مبارزه مي‌كنند: نخست دولت طرابلس به رياست فايز السراج كه در محافل بين‌المللي به رسميت شناخته شده و دوم دولت عبدالله الثني در شرق كشور با حمايت خليفه حفتر؛ اما چرا كشورهاي غربي به دنبال به قدرت رساندن خليفه حفتر هستند و از وي حمايت مي‌كنند؟

خليفه حفتر در تاريخ سياسي ليبي در نقش‌هاي مختلفي ظاهر شده است؛ همراه و فرد مورد اعتماد معمر قذافي، عضو جنبش اپوزيسيون ليبي، جاسوس احتمالي سازمان سيا (آژانس اطلاعات مركزي آمريكا) و فعال در قيام عليه قذافي. او در اتحاد جماهير شوروي سابق آموزش نظامي ديد و در سال 1969 همراه با قذافي عليه شاه ادريس كودتا كرد و در دوران قذافي از نردبان قدرت بالا رفت. حفتر در جريان درگيري‌هاي نظامي ميان ليبي و چاد (1978 تا 1987) به اسارت گرفته شد؛ اما رهبر ليبي به جاي تلاش براي آزادي او مدعي شد كه حفتر به ارتش او تعلق نداشته است. در نهايت، طبق اعلام دويچه وله سازمان سيا موجبات آزادي او را فراهم كرد. حفتر پس از آن سه دهه در آمريكا زندگي كرد. بسياري معتقدند كه وي بيش از سه دهه جاسوس آمريكا بوده است. در جريان كودتاي كنوني، علاوه بر كشورهايي مانند عربستان و امارات كشورهاي غربي نيز از حفتر حمايت كرده‌اند. 

حمايت غربي‌ها از حفتر به چند دليل است. در درجه اول، كشورهاي غربي به دنبال اجراي مدل السيسي و مصر در ليبي هستند. قرار است انتخابات ليبي تا پايان سال 2019 برگزار شود. پيش‌بيني غربي‌ها و كشورهاي مرتجع عربي اين است كه در صورت برگزاري انتخابات آزاد و شفاف، اسلامگرايان به هرم قدرت صعود خواهند كرد؛ بنابراين حمايت كشورهاي غربي از حفتر و رسيدن وي به قدرت مي‌تواند خطر پيروزي اسلام‌گرايان در انتخابات ليبي را براي كشورهاي غربي مرتفع كند.

در درجه دوم، دولت آينده در ليبي بايد با منافع رژيم صهيونيستي نيز هماهنگي داشته باشد. در دوره قذافي ديكتاتور پيشين ليبي، همواره اسرائيل خطري بزرگ تلقي مي‌شد. متحدان غربي اسرائيل به دنبال آن هستند تا بار ديگر سياستمداري ضد اسرائيلي در ليبي حاكم نشود. خليفه حفتر روابط خوبي با رژيم صهيونيستي دارد و در سخنان رسمي خود به دريافت كمك از اسرائيل نيز اشاره كرده است. در مقابل، اسرائيل حفتر را مهره‌اي خوب براي جلوگيري از ورود سلاح به غزه از طريق ليبي مي‌داند. 

دليل ديگر اين است كه حفتر مجري سياست‌هاي غرب خواهد بود. جمال سعيدان پژوهشگر ليبيايي معتقد است قدرت‌هاي بين‌المللي مي‌خواهند كه در كنار حفتر بايستند؛ زيرا او فرمانبردار و مجري دستورات و  برنامه‌هاي آنها به ساده‌ترين شكل خواهد بود. همچنين مي‌خواهند ليبي به بازاري براي كالاها و توليدات آنها تبديل شود.

حمله ناتو در سال 2011 به ليبي سبب فروپاشي سياسي و نظامي اين كشور شد و عملاً جنگ داخلي را در ليبي كليد زد. اكنون پس از 8 سال كه گروه‌هاي داخلي به دنبال رسيدن به توافقي براي برگزاري انتخابات هستند، كشورهاي غربي با حمايت از خليفه حفتر عملاً عليه دولت طرابلس كودتا كردند. در واقع سناريويي كه براي اين مرحله ليبي طراحي شده اين است كه مقدمات تسلط حفتر بر طرابلس مهيا و سپس با برگزاري يك انتخابات كنترل شده، دولتي سكولار تشكيل شود. حتي در صورت متحد نشدن ليبي، كشورهاي غربي اين گزينه را نيز در نظر دارند تا با ايجاد هرج و مرج در ليبي زمينه حضور نظامي خود در اين كشور و تسلط بر منابع نفتي را فراهم كنند.