فرانسيس فوكوياما در مصاحبهاي با بيبيسي در سال 2017 گفت: «من فكر نميكنم جهت تاريخ هنوز هم به سمت ليبرال دموكراسي باشد. دموكراسي بسيار شكننده است و آنچه من در اين 25 سال به آن رسيدهام، اين است كه ايجاد نهادهاي دموكراتيك بسيار دشوار است به خصوص حكومتهاي دموكراتيكي كه بتوانند بدون فساد اداري و مالي به مردم خدمات بدهند؛ اينگونه نظامها در دنيا بسيار نادر هستند...».
فتح الله پريشان/ همچنان تاريخ نهضت مشروطه مهم و داراي تأثيرات فكري و سياسي تعيينكننده براي امروز جامعه ايراني است. گزاف نيست اگر گفته شود صورتبندي سياسي جريانهاي فعال در آن برهه در عصر و زمانه كنوني نيز به گونهاي خود را بازتوليد ميكند و لذا هر چه پيرامون تاريخ تحليلي آن مقطع بدانيم، براي امروز و آيندهمان مفيد و مؤثر خواهد بود.
تفكر و سيره عمل سياسي مستمر سيدمحمدكاظم يزدي در امور سياسي و اجتماعي، تحصيل اطلاع دقيق و كامل از جوانب، آثار و پيامدهاي حوادث و رويدادها و سپس تأمل در صحيحترين راه و پختهترين نوع برخورد با آنها بود. نامهاي كه مرحوم سيد، در ايام تحصن علماي تهران در صدر مشروطه در قم، به دو نفر از علماي تهران (مرحوم حاجميرزا ابوتراب شهيدي و حاجشيخ روحالله قزويني) نوشته، به وضوح نشاندهنده اهتمام وي به اصلاح امور جامعه اسلامي و در عين حال متانت و احتياط اوست. سيد هرجا كه احساس تكليف شرعي مينمود اقدام ميكرد، با جوّسازي و توهين و تهديد مخالفان، صحنه را خالي نميگذاشت و در عين حال، به آنچه به شخص او بر ميگشت، سعه صدر و گذشت بسيار نشان ميداد.(1)
اما برخي نويسندگان نحوه مواجهه سيديزدي با مشروطه را به سه دوره عدالتطلبي(نهضت عدالتخانه)، مشروطهخواهي و دوره مشروعهخواهي تقسيم ميكنند كه براي طرح مباحث مرتبط دستهبندي مناسبي به نظر ميرسد. به طور مسلم سيديزدي همانند همه علما و رهبران مشروطيت در هر دوره، سياستي خاص را در پيش گرفت كه در خور تأمل است. اولين حضور عيني مرحوم سيديزدي و آخوند خراساني در نهضت مردمي، به جنبش عدالتخواهي برميگردد. در جريان واقعه «مسيونوژبلژيكي» آخوندخراساني و سيديزدي به طور مشترك در تاريخ 9 ربيعالثاني 1323 طي تلگرافي، اعتراض خود را نسبت به اقدامات ظالمانه نامبرده اعلام ميكنند.(2) سيد در دوران تحصن معترضانه علماي تهران و برخي علماي بلاد در قم (در صدر مشروطه) براي رفع مظلوميت علما و تحريض دربار به قبول درخواستهاي مشروع آنان، به اقداماتي دست زده كه احتمالاً در صدور دستخط مظفرالدين شاه بيتأثير نبوده است.(3)
اما دوره مشروطهخواهي كه در نهايت به مهاجرت علما به قم منجر شد، بستر سياسي جنبش را براي ظهور جريان جديدي از روشنفكران غربگرا كه با حضور علماي دين جرئت اظهار وجود نداشتند، فراهم كرد و در نهايت، اهداف مرحله اول كه در بنياد عدالتخانه و اجراي قوانين اسلام تجلّي داشت، در دوره دوم و هنگام هجرت رهبران جنبش، به خواستههايي چون بازگشت علماي اعلام از قم، عزل صدر اعظم و افتتاح مجلس تبديل شد. در اين مرحله مفهوم عدالتخانه و اجراي قوانين اسلام جاي خود را به مجلس شورا و مفهوم مشروطه داده و از بروز شرايط جديدي در بستر سياسي جنبش خبر ميدهد. از زمان ظهور دوره دوم تا پيروزي نهايي جنبش و صدور فرمان مشروطيت، هيچ گونه اعلاميهاي از سوي علماي نجف در تأييد و حمايت از جنبش مشروطه صادر نميشود.(4) سياست سيديزدي در اين دوره، سياست سكوت است.
دوره مشروعهخواهي، كه طي آن دغدغه پيروزي به دلهره نگارش قانون اساسي تبديل ميشود، به منزله نقطه جدايي علماي شيعه و تبديل آنان به دو گرايش سياسي است. با ظهور اين دو گرايش، در حقيقت سه جريان سياسي در جنبش مشروطه ظهور ميكند كه دو جريان، متأثر از علماي شيعه است و يك جريان، تلاش گروه نوپاي روشنفكري براي سلطه بر ميراث مجاهدتهاي علماي شيعه در جنبش است. به اين ترتيب جنبش مشروعه به رهبري پيروان مكتب سامرا (شيخ نوري و سيديزدي) در قلب جنبش مشروطه پايهريزي ميشود.(5)
پس از ظهور مفهوم جديدي به نام «مشروطه»، مرحوم سيديزدي با كسب اطلاعات لازم از مجاري مختلف، چنين استحاله خطرناكي را به مصلحت نظام اجتماعي ايران و دينداري مردم نميبيند. سيدمهدي موسوياصفهاني كه شاگرد مرحوم آيتالله يزدي و نائيني بود، مينويسد: مشروطهخواهان كوشش كردند كه يزدي را در انقلاب درگير كنند تا از پشتيباني و نفوذ او برخوردار شوند. مشروطهگران ميخواستند يزدي را گمراه كنند؛ ولي يزدي به وسيله آشنايانش در تهران، اصفهان، تبريز و همدان به تحقيقات سرّي پيرامون اصول مشروطهگري پرداخت و... خواستههاي مشروطهگران را نادرست يافت.(6) اما اين بار سكوت را روا ندانست و مخالفت خود را اظهار داشت و به حمايت بيدريغ از شيخ فضلالله نوري دست زد.
پينوشتها:
1ـ علي ابوالحسني، آيتاللهالعظمي سيدمحمدكاظم طباطبائييزدي پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، ص 56.
2ـ مظفر نامدار، اسوه فقاهت و سياست، ص 64 و 65/ به نقل از محمدمهدي شريفكاشاني، واقعات اتفاقيه در روزگار، ص 2425.
3ـ علي ابوالحسني (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، چ 1، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1374ش، ص 719.
4ـ مظفر نامدار، اسوه فقاهت و سياست، تأملاتي سياسي در تاريخ تفكر اسلامي، به اهتمام موسي نجفي، ج 5، چ 1، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377، ص 344.
5ـ رضا رمضان نرگسي، «سيدمحمدكاظم طباطبائي يزدي و مشروطه»، مجله آموزه، شماره 5 .
6ـ عبدالهادي حائري، تشيّع و مشروطيت، ص 201، به نقل از محمدمهدي موسوياصفهاني، احسنالوديعه، ج 1، ص 354.
شهاب زماني/ عبدالله نوري از چهرههايي بود كه مرحوم هاشمي رفسنجاني ديدگاهش را ميپسنديد. به همين دليل، پست وزارت كشور دولت اول خود را كه نخستين دولت در جمهوري اسلامي بدون پست نخستوزيري بود، به وي سپرد. نوري تمركز خود را بر ادغام نهادهايي مانند شهرباني، ژاندارمري و كميتههاي انقلاب در يكديگر قرار داده و نيروي انتظامي را تشكيل داد. هدف وي از اين اقدام، حذف موازيكاري و به چارچوب در آوردن كار انتظامي و امنيت در كشور بود.(1) البته حضور نوري در سمت وزير كشور، منتقدان و مخالفان زيادي داشت و شائبه رويكرد جناحي و عملكرد غير ولايي وي مورد نقد سياسيون بود. حجتالاسلام ناطقنوري در اين باره در كتاب خاطرات خود مينويسد: «ما نميپذيرفتيم كه آقاي عبدالله نوري ولايي فكر ميكند.»(2) نوري مقطع كوتاهي در دولت خاتمي نيز به سمت وزارت كشور برگزيده شد. در آن برهه تقسيمبندي فضاي سياسي به اصلاحطلب و غير اصلاحطلبي كه از وزارت كشور خاتمي بيرون آمد، جامعه را چنان دچار تفرقه كرد كه در ميانه دولت اول خاتمي، وي فاتحانه فرياد ميزد: «كشور دچار فروپاشي اجتماعي شده است!»(3) بررسي اجمالي پروندهها و اسناد مربوط به عبدالله نوري نشان ميدهد وي بحرانزيست بوده و شكوفايي استعداد قدرتطلبي خود را در گرو ايجاد تفرقه در جامعه و حركت معكوس در برابر تحكيم وحدت در امت اسلامي ميديده است. اين رويكرد چنان در تاروپود رفتاري وي و دوستانش نقشآفريني ميكرد كه حتي جناح خود را نيز به اصلاحطلبان پيشرو و سازشكار يا اصلاحطلبان درجه يك و دو تقسيم ميكردند.
مشي بحرانزيستي نوري در پرونده رسيدگي قضايي به مفاسد و جرائم كرباسچي و بازداشت شهردار وقت تهران نيز خود را به عيان نشان داد. شاهدان جلسات مخفي ستاد آزادسازي كرباسچي از اظهارات عجيب عبدالله نوري چنين ميگويند: «بعد از دستگيري كرباسچي، جلسهاي در وزارت كشور تشكيل شد كه در آن برخي از اعضاي شوراي امنيت كشور از جمله عبدالله نوري، مصطفي تاجزاده و تعدادي از اعضاي ستادهاي انتخاباتي خاتمي و... حضور داشتند. عبدالله نوري گفت: جناح راست ميخواست شكست ناطقنوري را جبران كند. حالا كرباسچي را به اين دليل گفتهاند كه براي خاتمي تبليغات كرد و باعث پيروزي او شد. اگر لازم باشد مملكت را آتش ميزنيم تا كرباسچي را آزاد كنند! من هم فكر ميكردم مسئله اصلي حمايت كرباسچي از خاتمي است نه مفاسد شهرداري؛ اما تا عبدالله نوري اين جمله آخر را گفت به رگ غيرتم برخورد و گفتم: يعني چه! چرا بايد به خاطر يك دستمال، قيصريه را آتش بزنيم. نوري با عصبانيت گفت: اما آقاي كرباسچي دستمال نيست. نوري گفت: مملكت را بايد به آتش بكشيم تا نظام بفهمد ما چقدر قدرت داريم! بعد هم بحث ما بالا گرفت و او با تشر به من گفت: اصلاً من مسئول امنيت كشورم و دلم ميخواهد مملكت را آتش بزنم. اصلاً كي تو را به اين جلسه راه داده است...»(4) در حالي كه 9 ماه از تصدي وزارت كشور نوري در دولت اول خاتمي ميگذشت، مجلس پنجم به محوريت محمدرضا باهنر، مرضيه وحيددستجردي، حسن كامران، درويش، نورا و سيدحاجي موحد، طرح استيضاح نوري را به دليل بياعتنايي وي به تذكرات نمايندگان، بحرانسازي و تنشزايي در جامعه در آخرين روز بهار سال 1377 مطرح كرد.
پينوشتها:
1ـ محمدعلي الفتپور، بازگشت از نيمهراه، ص 99.
2ـ مرتضي پردار، خاطرات علياكبر ناطقنوري، ج 2، ص 38.
3ـ عبدالعزيز رضواني، تبارشناسي قبائل فتنه، عبدالله نوري سقوط در عطش قدرت، 28/8/1390.
4ـ همان. همچنين ر.ك: الفتپور، بازگشت از نيمه راه، ص 99.
مجموعهاي از رفتارها و برنامهها و اقداماتي كه از سوي حاكمان كنوني آمريكا شاهد هستيم، اين انگاره را تقويت كرده است كه ديگر آمريكا ابرقدرت هژمون جهان نيست. فتور و سستي در كنشها و واكنشهاي آمريكايي به تحولاتي نظير نحوه مواجهه سران كاخ سفيد با اسقاط پهپاد جاسوسي فوق پيشرفته آركيو-4 كه سير نزولي از عزيمت مواضع آنها از تهديد به تلافي تا تغيير لحن براي دعوت چندين باره به مذاكره بدون پيش شرط به جاي جنگ و تداوم تحريمها را شاهد بوديمـ برخي را وادار كرده كه آمريكا را حتي ابرقدرتي غير هژمون هم ندانند؛ اما دلايل اين نگاه و تحليل چيست؟
براي اينكه به كمبيني دشمن قدرتمند متهم نشويم، به اين پرسش از نگاه انديشمندان آمريكايي كه مسلماً علاقهاي هم به كشورشان دارند، پاسخ ميدهيم. امروز صاحبنظران بسياري در داخل آمريكا بر اين انگاره تأكيد دارند كه آمريكا نه تنها يك ابرقدرت هژمون نيست؛ بلكه حتي از كسب عنوان «ابرقدرت» هم براي خود عاجز است. «فوكوياما» از جمله اين صاحب نظران است؛ كسي كه دلدادگياش به مكتب ليبرال دموكراسي با محوريت آمريكا در كتاب «پايان تاريخ و آخرين انسان» مشهود است؛ اما امروز بارها اثبات ميكند كه گفتههاي پيشين بافتهاي ابطالپذير بوده است. «قدرت توجيهكنندگي ارزشي» و به اصطلاح غلبه ارزشي يك قدرت، لازمه اصلي هژمون بودن آن در عرصه و صحنه بينالمللي است و بر همين اساس امثال فوكوياما، چيرگي ليبراليسم بر ديگر مكاتب در جهانـ به ويژه ماركسيسمـ را دال اصلي هژمون شدن آمريكا در دنيا عنوان ميكردند، اما آنچه امروز از ليبراليسم در جهان باقي مانده، بيشباهت به روزگار نزديك به فروپاشي ماركسيسم نيست. مدرنيته و كاپيتاليسم ديگر قابليت پاسداري از خود را نداشته و «سكولاريسم» به عنوان «محفظه محافظ» سرمايهداري و ليبراليسم شكاف و زخم عميقي بر تن خود برداشته است و حتي در غرب نيز مخالفان و معارضان بسياري را به خود ميبيند. از سويي فلاسفهاي مانند «هايدگر» سرنوشت قطعي انديشه و فلسفه غربي را «بنبست نيهيليسم» عنوان ميكنند و از سوي ديگر فيلسوفاني مانند «جان راولز» براي نجات ليبراليسم از خلأهاي عميق و نابودكنندهاي، همچون «عدالت» به بازسازي انديشه ليبرال بر اساس توجيهات ديگري روي آوردهاند؛ اما آنچه در نظر و عمل اتفاق ميافتد نه پر شدن اين خلأها و توجيه نقصها، بلكه عميقتر شدن اين خلأها و توجيهناپذير شدن «سكولاريسم» است.
دكتر عباسعلي عظيميشوشتري/در نگرش انقلاب اسلامي، اسلام آخرين دين الهي است، پس بايد دين جامع و كاملي باشد؛ به همين دليل موازين و احكام آن اساس تشكيل جامعه نمونه و اسوه است. بر اين موضوع در مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي تأكيد شده است. از لوازم جامعيت دين اسلام قابليت و ظرفيت اداره زندگي اجتماعي بشر و داشتن مقررات و قوانين و احكامي است كه به اداره جامعه مربوط ميشود. در اين مطلب تلاش ميشود مبتني بر دليلهاي عقلي مرتبط با ماهيت دين اسلام، لزوم اجراي قوانين الهي و تشكيل حكومت اسلامي در عصر غيبت ثابت شود.
خاتميت پيامبر اسلام(ص)
مبناي نگرش انقلاب اسلامي درباره خاتميت دين اسلام آيه «ما كانَ مُحَمَّدٌ ابا احَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيّينَ»(أحزاب/ 40)1 است. همچنين بر اساس آيه 9 سوره حجر «انّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكرَ وَ انّا لَهُ لَحافِظونَ»؛ اين اعتقاد وجود دارد كه قرآن كريم به عنوان كتاب پيامبر خاتم(ص) از هرگونه تحريف، تغيير و نابودي در امان خواهد ماند. شهيد مطهري يكي از علل تجديد رسالت و ظهور پيامبران جديد را تحريف و تبديل در كتب مقدس پيامبران ميداند كه ديگر صلاحيت هدايت جامعه را از دست دادهاند. از نظر وي تأكيد خداوند متعال بر حفظ قرآن از دلايل خاتميت دين اسلام است؛ از اين رو در ذيل اين آيه مينويسد: «در اين آيه با قاطعيّت كم نظيرى از محفوظ ماندن قرآن از تحريف و تغيير و نابودى سخن رفته است.»2
آيه ديگري كه خاتميت پيامبر اسلام را تأييد ميكند، آيه 85 سوره آل عمران است: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»3 اين آيه تبعيت از غير دين اسلام را مايه خسران ميداند. برخي ميگويند مراد از اسلام تسليم شدن در برابر خداوند است نه دين اسلام. شهيد مطهري در پاسخ به اين ادعا ميگويد اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم در برابر خداست و لازمه چنين تسليمي پذيرفتن دستورهايي است كه خداوند به وسيله آخرين رسول خود ابلاغ كرده است.4 بنابراين با توجه به اينكه پيامبر اسلام(ص) پيامبر خاتم است و خداوند وعده ميدهد كه كتاب و آيين او را حفظ كند، همچنين تبعيت از غير دين اسلام را مساوي با خسران ميداند، درمييابيم كه:
اولاً، از منظر انقلاب اسلامي تنها دين واجبالاطاعه اسلام است و در كنار آن اديان ديگر نميتوانند مطرح باشند؛ بنابراين تكثر ديني پذيرفته نيست.
ثانياً، عقلاً دين اسلام بايد از جامعيت برخوردار باشد و اين جامعيت دين اسلام دليل ديگري بر لزوم تشكيل حكومت اسلامي در عصر غيبت است.
جامعيت اسلام
آنچه جامعه بشري اعم از فردي، اجتماعي، مادي، معنوي، دنيوي و اخروي و هر آنچه براي هدايت بشر لازم باشد، در قرآن وجود دارد.5 مبناي اين استدلال آيه 89 سوره نحل است: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ»6. در جاهايي هم كه دين به ظاهر ورود پيدا نكرده است، فرايندها و روشهايي ارائه شده است تا با استفاده از عقل در چار چوب وحي و بر مسير اصلي آن گام برداشت.
حضرت امام(ره) در موضوع جامعيت اسلام و لزوم تشكيل حكومت در عصر غيبت اين چنين استدلال ميكند كه اسلام قانون تشريع و جعل كرده است؛ از اين رو نيازمند قوه مجريه است تا قوانين را اجرا كند. از نظر ما صرف قانونگذاري سعادت بشر را تأمين نميكند؛ همچنان كه پيامبر اسلام براي اجراي قوانين حكومت تشكيل دادند. حضرت امام(ره) در ادامه ميفرمايند چون احكام اسلامي تا ابد باقي و لازمالاجرا هستند و مختص به زمان پيامبر اكرم نيستند؛ بنابراين در عصر غيبت اجراي احكام نيز نيازمند تشكيل حكومت اسلامي است؛ در غير اين صورت چگونه ميتوان بيتالمال را در جايگاه واقعي خودش هزينه كرد و با نظامهاي سياسي طاغوت به مبارزه برخاست؟7
ظرفيت و كارآمدي دين اسلام
از لوازم جامعيت دين اسلام اين است كه از ظرفيت نظامسازي و اداره جامعه برخوردار باشد و بتواند با تشكيل نظامي كارآمد جامعه اسلامي را انسجام بخشد. وقتي جامعيت دين اسلام را بپذيريم، خود به خود كارآمدي دين اسلام و ظرفيت آن در اداره جامعه پذيرفته ميشود. در صدر اسلام، پيامبر گرامي اسلام توانست تشكيل حكومت دهد و امپراتوريهاي زمان خود را تحت تأثير قرار داده و اسلام را گسترش دهد. همانگونه كه اميرالمؤمنين(ع) درصدد تشكيل حكومت بود و در نهايت هم حكومت تشكيل داد. به همان دليلي كه امامان معصوم(ع) بر غير مشروع بودن حكام زمان خود تأكيد داشتند، نتيجه ميگيريم آنان درصدد نظام و حكومتي جايگزين بودند. بر همين اساس اسلام از كارآمدي لازم براي تشكيل حكومت اسلامي برخوردار است. از ديدگاه رهبر معظم انقلاب نيز تشكيل حكومت به دست پيامبر(ص) شاهدي بر ظرفيت و توانمندي اسلام در اين زمينه است؛ «پيامبر اكرم، اوّل كه به مدينه تشريف بردند، يك حكومت تشكيل دادند. حكومت يعنى چه؟ نرفتند گوشهاى بنشينند و بگويند هركس خواست مسئله بپرسد.»8
حضرت امام(ره) نيز در تعريفي كه از سياست ارائه ميكنند، سياست را به معناي هدايت جامعه در نظر ميگيرند. بر اساس اين، هدايت جامعه بر عهده انبياء و امامان معصوم است. از نظر وي، در عصر غيبت علما كه ادامهدهنده راه انبياء هستند، چنين مسئوليتي بر عهده دارند.9
پينوشتها:
1ـ «محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست؛ همانا او فرستاده خدا و پاياندهنده پيامبران است.» (أحزاب/ 40).
2ـ مجموعه آثار استاد شهيدمطهرى، همان، ج3، ص153.
3ـ «و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.» (آلعمران/ 85).
4ـ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، همان، ج1، ص 274.
5ـ امام خميني، صحيفه امام، ج8، ص 282.
6ـ «و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل كرديم.» (نحل/ 89).
7ـ امام خميني(ره)، ولايت فقيه، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1388، ص22ـ14.
8ـ نرمافزار حديث ولايت، بيانات رهبر معظم انقلاب، سال 1376 در ديدار با حجتالاسلام والمسلمين محمدى رىشهرى و دستاندركاران امور حج.
9- صحيفه نور،ج12،ص218-217