«جان يارموت» نماينده دموكرات ايالت كنتاكي و رئيس كميته بودجه مجلس نمايندگان آمريكا در واكنش به سياستهاي ترامپ، رئيسجمهور كشورش در قبال ايران در پيامي توئيتري تصريح كرد: آدم كم عقل؛ سومين خط توافق هستهاي ايران اين امر (دست نيافتن ايران به سلاح هستهاي) را تضمين كرده است. قبل از پاره كردن برجام، بايد آن را ميخواندي.
محمدرضا فرهادي/ منامه پايتخت بحرين، ميزبان نشستي دو روزه با حضور برخي كشورهاي عربي، آمريكا و رژيم صهيونيستي بود؛ نشستي كه آن را معامله سمي پيرامون مسئله فلسطين توصيف كردهاند. اين نشست را بايد پيش فرض و مقدمه اجراي طرح معامله قرنمحور غربيـ عبري دانست كه اكنون شاخه اقتصادي آن با نشست بحرين كليد خورده است. كوشنر، داماد ترامپ رياست هيئت آمريكايي را بر عهده داشت و ديگر كشورها در سطح وزراي اقتصاد و برنامهريزي مشاركت داشتند. از سوي ديگر، مهمترين غايبان در نشست مذكور، تشكيلات خودگردان و همه گروههاي فلسطيني بودند كه به طور متحد اين نشست را تحريم كردند. دور روز قبل از برگزاري اين نشست، كاخ سفيد طرحي 50 ميليارد دلاري براي سرمايهگذاري در سرزمينهاي فلسطيني رونمايي كرد كه بخشي از معامله قرن است. به ادعاي طرحي كه جزئيات آن در 40 صفحه در وبسايت كاخ سفيد منتشر شده، سرمايهگذاري در حوزههاي عمومي و خصوصي در سرزمينهاي فلسطيني دست كم يك ميليون فرصت شغلي ايجاد خواهد كرد. همچنين بنا بر اين طرح، 27/5 ميليارد دلار در كرانه باختري و نوار غزه، و مبالغ 9/1ميليارد، 7/4 ميليارد و 6/3 ميليارد دلار به ترتيب براي فلسطينيان ساكن مصر، اردن و لبنان سرمايهگذاري خواهد شد.
پيشفرضهاي معامله قرن
وقوع برخي تحولات و اقدامات موجود طي چند سال گذشته، به حركتي آرام و خزنده از سوي آمريكاييها با محوريت رژيم صهيونيستي منجر شده است. اين در دو دسته سياسي و اقتصادي تقسيم ميشود:
ـ اقدامات و پيشفرضهاي سياسي معامله قرن از اعلام پايتختي قدس براي رژيم صهيونيستي آغاز و با الحاق جولان به آن تكميل شد. به هر حال، بخش گسترده معامله قرن ابعاد سياسي است و مقدمه اين ابعاد نيز پيشفرضهاي سرزميني است. نكته مهم در اجراي معامله قرن حذف بازگشت فلسطينيها به سرزمين خودشان است و آنچه مورد نزاع طرفين قرار گرفته بايد در اختيار صهيونيستها قرار بگيرد. بايد توجه كرد كه فلسطينيها و صهيونيستها در چهار مسئله مهم با يكديگر اختلاف دارند: بحث سرزمين، حق بازگشت آوارگان، شهركسازي و آب. همانگونه كه مشاهده ميشود پيش فرض سياسي، بحث سرزميني و حق بازگشت را براي صهيونيستها حل خواهد كرد و آنچه در سازمان ملل با عنوان قطعنامه 194(زمين در برابر صلح) تصويب شد نيز به فراموشي سپرده خواهد شد. چنانچه فلسطينيان با ابعاد معامله قرن موافقت كنند، مسئله شهركسازي نيز حل خواهد شد و در واقع زمين و مكاني ديگر وجود نخواهد داشت كه فلسطينيها به شهركسازي اعتراض كنند. درباره مسئله چهارم نيز الحاق جولان و قسمتهايي از رود اردن به رژيم صهيونيستي براي هميشه مشكلات ناشي از كمبود آب را جبران خواهد كرد و فلسطينيها توان خاصي در اين زمينه نخواهند داشت؛ بنابراين مشاهده ميشود كه مقدمات و پيشفرضهاي سياسي تاكنون به صورت تدريجي انجام شده و موافقت برخي كشورهاي عربي با آن نيز مزيد بر علت شده است.
ـ در پيشفرضهاي اقتصادي، اقدامات تطميعي صورت خواهد گرفت. نشست منامه كليد آغاز پيشفرضهاي اقتصادي بود. به گزارش رويترز و به نقل از مقامات كاخ سفيد، طرح «رونق از طريق صلح» را «جراد كوشنر» داماد ترامپ در كنفرانس بحرين ارائه كرد كه شامل 179 پروژه تجاري و زيرساختي است. همانگونه كه اشاره شد، واشنگتن اكنون در پيشفرضهاي سياسي توانسته است اقدامات خود را تا حدودي به جلو ببرد؛ اما در مسائل اقتصادي نتوانسته موفقيت خاصي به دست آورد. به همين منظور آمريكا به همراهي برخي كشورها مانند عربستان سعودي نياز دارد تا بتواند تعادل نسبي ميان وعدههاي خود ايجاد كند.
تكرار نشستهاي گذشته
نشست منامه از سه بُعد يادآور نشستهاي پيشين درباره فلسطين و طرحهاي اقتصادي آمريكاست:
1ـ از يك منظر با طرح نقشه راه همسويي دارد. طرح نقشه راه در زمان رياستجمهوري جرج بوش و در سال 2002 ميلادي مطرح شد و علناً تا سال 2005 صورتي عملي به خود نگرفت. اين طرح برخلاف طرحهاي قبلي براساس كميته چهارجانبهاي متشكل از اتحاديه اروپا، سازمان ملل، آمريكا و روسيه بود. در طرح نقشه راه سه مرحله مطرح شده بود: توقف تروريسم و خشونت، تشكيل كشور مستقل فلسطيني با مرز موقت تشكيل كشور فلسطين با مرز نهايي.
نكته مهم و پنهاني در طرح نقشه راه، الگو و نظم جديد در منطقه بر اساس تئوري «خاورميانه بزرگ» واشنگتن بود؛ به گونهاي كه رايس، وزير خارجه وقت آمريكا آن را زايش جديد منطقه خواند. بر اساس اين طرح با حل موضوع فلسطين و سپس حمله به لبنان در سال 2006، تحولات منطقه يكي پس از ديگري به صورت دومينووار اتفاق ميافتاد. نشست منامه اكنون چنين ماهيتي دارد و ترامپ به دنبال الگويي جديد در منطقه بر اساس ائتلاف عبريـ عربي است. تنها تفاوت نشست منامه با طرح نقشه راه، بعد ماهيتي آن است؛ يعني اين نشست ماهيتي اقتصادي دارد؛ اما طرح نقشه راه ماهيتي سياسي داشت؛ بنابراين بايد به اين نكته توجه كرد كه نشست منامه با پشتوانهاي چند ساله همراه شده و چنانچه واقعيتهاي موجود در آن به منصه ظهور برسد، بر اساس همان طرح سهگانه نقشه راه با دادن امتيازهايي واهي، مرحله آتي معامله قرن يعني تضييع حقوق فلسطينيان را آغاز خواهد كرد.
2ـ اين نشست يادآور مذاكرات «طابا» است كه در آن با خيانت گروههاي سازشكار، كرانه باختري به رژيم صهيونيستي داده شد و اين رژيم از دادن 5 درصد منطقه تعريف شده به فلسطينيها سرباز زد و علناً در همين كنفرانس بيشتر كرانه باختري را به دست آورد. در نشست منامه نيز به خوبي مشاهده شد كه بستههاي تشويقي براي فلسطينيان با ادعاهاي واهي مانند ايجاد فرصتهاي شغلي و سرمايهگذاري در بخشهاي صنعتي و تبديل كردن مناطق تحت تصرف فلسطينيها به مناطقي ويژه و اقتصادي، مترصد موافقت گروههاي فلسطيني براي به نتيجه رسيدن توافق مورد نظر خود است؛ در حالي كه چنانچه فلسطينيها اين مشوقها را بپذيرند چيز خاصي عايد آنها نخواهد شد.
3ـ طرح اقتصادي آمريكا در نشست منامه براي فلسطينيها بيشتر به طرح مارشال شباهت دارد. بعد از جنگ جهاني دوم، واشنگتن براي اروپاي ويران شده مشوقهاي اقتصادي زيادي در نظر گرفت. تفاوت اين طرح با طرح اقتصادي منامه در دو نكته نهفته است:
الفـ پشت پرده طرح مارشال هدف و غايت خاصي مطرح نبود و تنها كمكهاي پولي براي جبران خسارتهاي جنگ جهاني دوم بود.
بـ دادن تسهيلات اقتصادي در قبال ترك سرزمين اجدادي خود؛ در حالي كه در طرح مارشال گزينه زمين در برابر پول مطرح نبود.
ارزيابي نهايي
آمريكا با همراهي كشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي مترصد اجراي طرح معامله قرن بعد از ايام ماه مبارك رمضان بود كه بنا بر مخالفت جهاني و گروههاي فلسطيني با چنين موضوعي، اين كشورها از فاز اجرايي آن در كوتاهمدت عقبنشيني كردهاند. هر چند نبايد فراموش كرد كه طرح معامله قرن متوقف نشده، بلكه تنها مراحل آن بايد به صورت گام به گام تا سال 2020 اجرايي شود در اين ميان عاديسازي روابط اعراب با رژيم صهيونيستي با نشست اقتصادي منامه كليد خورد. در صورت موافقت تشكيلات خودگردان با پيشنهادهاي اين نشست، مرحله دوم معامله قرن يعني تقسيم اراضي اتفاق خواهد افتاد.
در نتيجه در يك طرح كلي، معامله قرن دو پيش فرض و سه بعد اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجرايي دارد. پيشفرضهاي آن اعلام پايتختي قدس و الحاق جولان بود. ابعاد اقتصادي آن با نشست منامه و قبول پيشنهادهاي اقتصادي از سوي ساف (كمك هزينه ساليانه به اين جنبش) اجرا خواهد شد؛ مرحله سياسي آن روابط عادي با رژيم صهيونيستي است، مرحله فرهنگي آن دادن اماكن تاريخي قدس به رژيم صهيونيستي است كه با اعلام پايتختي قدس تا حدودي زمينه آن فراهم شده و در نهايت فاز اجرايي آن در سال 2020 است.
ياسر سعيدنژاد/ اروپا در روابط خود با ايران از قاعده كلي و يكساني پيروي نميكند و همواره حركتي چندگانه و سينوسي داشته است. طي سالهاي گذشته با رويكردي كاملاً متناقض و همراه با پارادوكسهاي گوناگون، موضوع هستهاي ايران را با همراهي آمريكا و صهيونيستها ذيل فصل هفتم منشور ملل متحد قرار دادند و همين امر به صدور قطعنامههاي مختلف عليه ايران منجر شد.
اين رويكرد اكنون در زمينه برجام و مسائل موشكي و حقوق بشري كاملاً مشهود است. اروپاييها در رويكردي همسو با واشنگتن نه تنها به تعهدات خود در برحام پايبند نبودهاند، بلكه برخلاف تعهدات خود به وظايفشان نيز عمل نميكنند. مصداق كامل آن نداشتن اراده اروپاييها براي راهاندازي كانال مالي است. اين كانال بايد مسير اقتصادي جايگزيني را براي تحريمهاي آمريكا پيش روي دو طرف قرار ميداد كه تاكنون در عمل هيچ اتفاق خاصي نيفتاده است. افزون بر موارد فوق، طرف اروپايي در برخي موارد مواضعي را عليه ايران اتخاذ كرده كه نه تنها برخلاف قواعد موجود در برجام است، بلكه اين جهتگيري به منزله دخالت در مسائل داخلي يك كشور است. به گونهاي كه «هايكو ماس» وزير خارجه آلمان گفته بود: «عاقلانه است كه توافقي داشته باشيم كه تضمين كند ايران اورانيوم توليد كند. درباره نقش ايران در سوريه و برنامه موشكي هم بايد حرف بزنيم.»
با توجه به موارد فوق و اشاره به مسائل موجود بايد بازي چندگانه اروپا با ايران را داراي اهداف زير دانست:
1ـ اروپاييها معتقدند بر اساس رويكرد «به مرگ گرفتن تا به تب راضي شدن»، بايد ايران را دچار وضعيتي سردرگم همراه با امتيازهاي قطره چكاني كرد. در حالي كه قرار بود كانال مالي اروپا شهريور يا حداكثر در آبان ماه سال گذشته اجرايي شود، با گذشت يك سال و چند ماه از خروج آمريكا از برجام هنوز سازوكار اين كانال معلوم نيست و هدف خاصي نيز براي آن در نظر گرفته نشده است. آنگونه كه معلوم است سازوكار مالي بيش از آنكه به دنبال دور زدن تحريمها باشد، به دنبال حفظ برجام از سوي ايران است و اين امر در بيانيه اخير سه كشور اروپايي مشهود است. آنها اعلام كردند سه كشور اروپايي (E3) از تجارت مشروع اروپا با ايران حمايت ميكنند و هدف بلندمدت اينستكس اين است كه به روي عاملان اقتصادي كشورهاي ثالث كه خواهان تجارت با ايران هستند، باز باشد و سه كشور اروپايي به تلاش براي رسيدن به اين هدف ادامه ميدهند.
1ـ اروپا اكنون به دنبال بازي بردـ باخت با ايران است؛ يعني از يك سو شرط برقراري كانال مالي را به پذيرش FATF از سوي ايران محدود كرده و از سوي ديگر بدون دادن هيچگونه امتيازي به دنبال حداكثر امتياز است.
2ـ اروپا به دنبال ايجاد مسير جديدي با ايران براي مذاكرات منطقهاي و موشكي است. اين مسير جديد از بستر برجام و نبود يگانگي در رفتار اروپاييها حاصل ميشود؛ به گونهاي كه مكرون در موضعگيري همسو با آمريكا اعلام كرد، اروپاييها به دنبال توافقي دقيقتر با ايران هستند. به هر حال، اروپا بايد به گونهاي نشان دهد از توافق موجود در برجام حمايت خواهد كرد، اما در عين حال به دنبال موضوعات ديگر با ايران است.
3ـ اروپا با توجه به معافيتهاي تحريمي ايران به دنبال استفاده از برگ برنده خود در مقاطعي است كه ايران راه چارهاي جز تمكين در برابر خواستهاي اروپا نخواهد داشت و بر اساس همين راهبرد اروپا نميخواهد برگهاي برنده خود را در برابر ايران هزينه كند. در نتيجه اروپا به دنبال زمانبر كردن تأسيس سازوكار مالي پس از معافيتهاي تحريمي آمريكا به هشت كشور است؛ زيرا از نظر اروپاييها در اين مقطع، با توجه به فشارهاي اقتصادي به ايران، تهران رويكردي براساس دادن امتيازهاي بيشتر در قبال كسب حداقل امتيازها خواهد داشت.
در مجموع بازي چندگانه اروپا با ايران صرفاً بازي سياسي به تبعيت از سياستهاي آمريكاست. به همپيوستگي سياست اروپا و آمريكا در قبال ايران، تفاوتهاي ماهوي در شرايط موجود به وجود آورده كه همين امر سبب تناقضهاي آشكار شده و اين جمله رهبر معظم انقلاب را كه نميتوان به اروپا اعتماد كرد، بايد تداعيكننده مسائل پيش رو دانست.
حميد خوشآيند/ دولت آمريكا همچنان معتقد است روزي فرا خواهد رسيد كه راهبرد فشار حداكثري و تحريمهاي اقتصادي، انزواي ديپلماتيك و حتي تهديد جنگ، به توافقي تاريخي با ايران منجر خواهد شد. غافل از اينكه راهبردهاي مذكور، قابليتهاي دروني خود براي مقابله با ايران را از دست دادهاند. به بيان سادهتر، استفاده آمريكا از راهبردهاي مذكور به ويژه راهبرد فشار حداكثري و تحريم شديد اقتصادي، نه تنها در قبال ايران شكست خورده، بلكه چشمانداز استفاده آمريكا از اين ابزارهاي فشار را در مورد كشورهاي ديگر نيز با ابهامات اساسي مواجه كرده است.
تئوري مهمي در روابط بينالملل وجود دارد كه ميگويد «استفاده از قدرت، به معناي ريزش قدرت است.» آمريكا و به ويژه دولت ترامپ هم اكنون و درباره استفاده حداكثرياش از راهبردهاي فشاري كه در اختيار دارد دچار چنين وضعيتي شدهاند. فشار حداكثري در مواجهه با ايران كه از يك سال گذشته در دستور كار دولت آمريكا قرار گرفت، قرار بود در مدت زمان كوتاهي به نتايج زير دست يابد: 1ـ از طريق فشار به هم ريختن اوضاع اقتصادي و ايجاد شرايط شديد تورمي، مردم را به خيابانها كشانده و آنها را عليه حاكميت بشوراند، 2ـ راهبردي براي تضعيف قابليتهاي نظامي و قدرت بازدارندگي و توانمنديهاي موشكي جمهوري اسلامي باشد، 3ـ صادرات نفت ايران را به صفر برساند، 4ـ ايران را از مواضع منطقهاي خود عقب براند.
در توضيح گزينه شماره يك بايد گفت؛ هدف اصلي و راهبردي فشار حداكثري آمريكاييها كه از درونمايههاي اقتصادي برخوردار است به دنبال گشودن دروازههاي آشوب و تنشهاي خياباني عليه حاكميت و نظام سياسي بود. قرار بود آمريكا از طريق فشار حداكثري در حوزه اقتصاد، فشار فزايندهاي بر بخشهاي بزرگي از جامعه ايراني وارد كرده و اقتصاد را دچار فروپاشي كند. سپس مردم را به اين درك و باور عمومي و همگاني برساند كه براي رهايي از وضعيت موجود چارهاي جز آشوب و سرنگوني حكومت و نظام نيست؛ اما مردم نه تنها به خيابانها نريختند و در دام آمريكاييها نيفتادند، بلكه بيش از پيش به اين واقعيت پي بردند كه آمريكا علتالعلل معضلاتي است كه بر اقتصاد و معيشت مردم وارد نشده و سفرههايشان را كوچك كرده است. اين درك از واقعيات ماجرا، هم اكنون به انسجام مردمي در مقابل زيادهطلبي آمريكاييها ختم شده است.
درباره موارد دوم و چهارم هم بايد گفت؛ آمريكا در صدد بود تا با راهبرد فشار حداكثري و تشديد فشارهاي اقتصادي، تقاضا براي سازش پيرامون قدرت موشكي و منطقهاي را ميان مردم صورت دهد تا به واسطه فشارهاي مردمي ايران را پاي ميز مذاكره براي انعقاد برجامهاي 2 و 3 و... بنشاند. نكته جالب اين است كه هم اكنون مردم از موافقان اصلي مقاومت و مذاكره نكردن با آمريكا هستند. آمريكا ميخواست از طريق راهبرد فشار حداكثري، ايران را در مرزهاي خودش محدود و محبوس كند و ابتكار عمل را در حوزه منطقه از ايران بگيرد. اينجا هم دولت آمريكا به پاي خودش شليك كرده است. فشار حداكثري دولت آمريكا نه ايران را در مرزهايش محدود كرد، نه مؤلفههاي منطقهاي قدرت را از آن گرفت و نه گروههاي مقاومت را مهار كرد. امروز جبهه مقاومت در اوج قدرت نرم و ميداني خود قرار دارد و جمهوري اسلامي ايران نيز به عاليترين سطح قدرت سخت و نرم در منطقه تبديل شده است. چنانكه امروز بيش از هر زمان ديگري امنيت رژيم صهيونيستي سلب شده و قدرت بازدارندگي آن رنگ باخته و اين رژيم در معرض تهديدات جدي موجوديتي قرار گرفته است.
بنابراين راهبرد فشار حداكثري آمريكا، همچنان كه محافل آمريكايي نيز اذعان و اعتراف دارند شكست خورده است. آنچه امروز كاخ سفيد با آن مواجه است، بيبرنامگي ناشي از شكست راهبردهاي مقابله با ايران است.
«بيبيسي»: جنگ رسانهاي يكي از شيوههاي جنگ رواني است كه آمريكا آن را به وجود آورده و معمولاً با جنگ اقتصادي و جنگ سياسي همراه است. از زماني كه آمريكا فهميد با كودتا نميتواند كشورها را تحت مديريت خود درآورد، سعي كرد با جنگ رواني ذهنها و قلبها را در اختيار بگيرد. اكنون شاهد چنان بمباران رسانهاي بر ذهن و قلب مردم ايران هستيم كه به ترور رسانهاي رسيده و چيزي كمتر از تحريمهاي آمريكا عليه ايران نيست. گفتني است اعتراف رسانهاي مانند بيبيسي به واقعيت عناد و ترور رسانهاي آمريكا عليه مردم ايران اسلامي هم نوعي فرار رو به جلو در مورد ماهيت رسانهاي خودش است و هم حاكي از اختلافهاي تاكتيكي بين آنهاست؛ اما نفس اين اذعان حائز اهميت است.
«عبدالباري عطوان»: نشست اقتصادي بحرين «ماسكها» را كنار زده و چهرههاي حقيقي را آشكار كرده است؛ اما ملت فلسطين قدرتمندي وجود دارد كه عليرغم محاصره و گرسنگي، حامي مقاومت است، به هيچ وجه تسليم نميشود و به آمريكا «نه» ميگويد. تشكيلات خودگردان هم هر گفتوگويي با آمريكاييها را رد ميكند و «معامله قرن» را مردود ميداند. ملت فلسطين توطئه جاري را قبول نميكند، حضور در اين نشست، توطئه است و كاستن سطح هيئت شركتكننده، طرفهايي كه نمايندههايشان را به اين نشست فرستادند تبرئه نميكند؛ اين طرفها تسليم آمريكايي شدند كه مانند گله آنها را ميراند (هدايت ميكند).
«گلوبالتايمز»: ايالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت پس از جنگ سرد، هدف مركزي دارد و آن، جلوگيري از ظهور قدرتهاي منطقهاي است. در مقابل، بلندپروازيهاي منطقهاي ايران نيز هرگز از بين نرفته و ديدگاه ايران در قبال ماهيت هژموني ايالات متحده و روابط با اين كشور، كاملاً روشن است. اهداف راهبردي دو طرف، در تضاد با يكديگر قرار دارد و اين تضاد ساختاري را به سختي ميتوان از طريق امتيازدهي و بده بستان حلوفصل كرد. مسئله هستهاي تنها يك بهانه است و آمريكا با اعمال تحريم در اصل تضعيف ايران را دنبال ميكند.
«نيويوركتايمز»: سرويسهاي اطلاعاتي و فرماندهان نظامي آمريكايي در حال طراحي اقدامات خرابكارانهاي هستند كه به اعتقاد كاخ سفيد ميتواند فشارها بر ايران را افزايش دهد، اما در عين حال به جنگ منتهي نشود. اين طرحها ميتواند شامل مجموعه گستردهاي از اقدامات باشد؛ از جمله حملات سايبري بيشتر، عملياتهاي مخفيانه با هدف از كار انداختن قايقهاي ايراني مورد استفاده براي حمله به كشتيها و عملياتهاي مخفيانه داخل ايران با هدف ايجاد ناآرامي بيشتر.
«گلوبالتايمز»: رهبر ايران هوشيارانه دريافته است كه حتي اگر ايران تأسيسات هستهاي خود را تعطيل كند و اجازه بازرسي و نظارت عمومي غرب را بدهد، غرب مسئله ديگري مانند موضوع تروريسم يا حقوق بشر را پيش ميكشد. هدف واقعي ايالات متحده، ادامه اعمال فشار با هدف تغيير سياسي و روي كار آوردن حكومتي است كه در برابر ايالات متحده سر تسليم فرود آورد.
«هاآرتص»: نشست بحرين بزرگترين نشست عاديسازي روابط بوده كه طي سالهاي اخير مشاهده شده است. ديداري كه در نشست صلح اقتصادي صورت گرفت، با هدف جمعآوري پنجاه ميليارد دلار براي فلسطينيان برگزار شده و بر اساس طرح صلحي است كه ايالات متحده آمريكا قصد دارد پس از انتخابات آتي اسرائيل ارائه كند.
محمدرضا بلوردي/ سياست امنيت منطقهاي در خليجفارس با ورود تسليحات گوناگون از سوي آمريكا و دولتهاي اروپايي، نظير فرانسه و انگلستان دچار دور تسلسل ناامني شده است. بنابر آمار مؤسسه تحقيقات صلح استكهلم هزينههاي نظامي كشورهاي منطقه در سال گذشته نسبت به بازه زماني 2009ـ2005، بيش از 40 درصد افزايش را نشان ميدهد. همچنين از ميان 10 كشور داراي بالاترين ميزان هزينههاي نظامي در جهان، هفت كشور در منطقه خاورميانه قرار دارند كه در بين آنها اسامي چهار كشور عضو شوراي همكاري خليجفارس شامل بحرين، عربستان سعودي، عمان و كويت ديده ميشود كه به ترتيب 4/01، 10، 12 و 5/08 درصد توليد ناخالص داخلي خود را به امور نظامي اختصاص دادهاند.
در اين بين، عربستان به منزله دومين واردكننده بزرگ تسليحات با بودجه نظامي ساليانه بيش از 200 ميليارد دلاري قرار دارد كه حدود يك سوم آن صرف واردات تسليحات از آمريكا، فرانسه، آلمان، چين و روسيه ميشود. واردات تسليحات خارجي به عربستان در سال 2017 در مقايسه با دوره چهار ساله 2008 تا 2012، افزايش تعجببرانگيز 225 درصدي را نشان ميدهد. بسياري از تحليلگران معتقدند آمريكا براي ايجاد ثبات در منطقه به جاي بزرگنمايي ظرفيتهاي دفاعي ايران و تبديل منطقه به انبار تسليحات، بايد به كشورهاي منطقه در جهت رفع شكافهاي اجتماعي داخلي آنها و تلاش براي كاهش افراطگرايي بيحد و حصر در منطقه كمك كند يا اينكه در طرف ديگر، بر قطع حمايت از عربستان سعودي و امارات متحده در جنگهاي منطقهاي و انجام كمكهاي انساني در جنگ يمن متمركز شود. بر اساس اين، آنچه سران آمريكا تحت عنوان تهديد ايران از آن ياد ميكنند، تنها دستاويزي است كه دولت ترامپ از آن براي تجارت تسليحاتي كه بيش از 30 درصد از كل حجم صادرات آمريكا را تشكيل ميدهد، استفاده ميكند.
اما با وجود اين هزينههاي سنگين نظامي كه كشورهايي مانند عربستان سعودي و امارات دنبال ميكنند و با ادامه دادن به اين سياست و افتادن در دام رهبران كشورهاي غربي و به طور مشخص آمريكاييها كه صنايع نظامي آنها را از ورشكستگي نجات ميدهند، تحولات نظامي اخير در منطقه نشان ميدهد همه تجهيزات و تسليحات خريداري شده كارآمدي لازم را نداشته و نتوانستهاند اهداف طراحي شده را محقق كنند. به طور مشخص واكنش مقاومت يمن عرصهاي براي آزمايش كارآمدي سلاحهاي آمريكايي سعوديها شده است.
سامانه دفاع موشكي عربستان سعودي به سامانههاي آمريكايي با محوريت سامانه پدافند هوايي پاتريوت متكي است كه براي نخستين بار در ابتداي دهه 90 ميلادي در عربستان و رژيم صهيونيستي با هدف مقابله با موشكپراكنيهاي رژيم صدام حسين مستقر و عملياتي شدند. پاتريوت امآيامـ104 يك سامانه دفاع هوايي موشكي است كه توانايي مقابله با موشكهاي بالستيك تاكتيكي، موشكهاي كروز و جنگندهها را در همه شرايط آب و هوايي و در هر ارتفاعي دارد؛ اما فارغ از مسائل فني مربوط به اين سامانه آنچه مورد توجه اين يادداشت است، هزينه هر موشك شليك شده از اين سامانه است كه پس از بررسي منابع بينالمللي نظامي قيمت 3 ميليون دلار براي هر موشك نظر ما را به خود جلب ميكند! در واقع پدافند موشكي عربستان براي سرنگون كردن يك موشك يمني با شليك 6 فروند موشك پاتريوت حدود 18 ميليون دلار هزينه ميكند كه تناسب نداشتن بين اين سامانه و موشكهايي كه هدف قرار ميگيرد قابل توجه است. در جريان عمليات پهپادهاي نيروهاي يمني كه خطوط اصلي انتقال نفت در عمق خاك عربستان را هدف قرار داد، بار ديگر ناكارآمدي تسليحات آمريكايي آشكار شد؛ چرا كه اين پهپادها بدون شناسايي از سوي سامانههاي پدافندي سعودي، 800 كيلومتر در آسمان عربستان پرواز و عليه اهداف مشخص شده عمليات كردند.ساقط شدن پهپاد فوق پيشرفته گلوبال هاوك به وسيله سامانه بومي سوم خرداد را بايد نمونه ديگري از غيرواقعي بودن ادعاهاي تسليحاتي آمريكاييها دانست كه به نظر نميرسد سعوديها را نسبت به اشتباهات راهبردي خود آگاه كرده باشد؛ چرا كه آنها پس از اينكه متوجه شدند با وجود صرف هزينههاي گزاف سلاحهاي كارآمدي در اختيار ندارند، قصد تكرار اشتباهات را دارند. طبق اعلام پنتاگون، ايالات متحده آمريكا با فروش سامانه دفاع موشكي تاد به ارزش 15 ميليارد دلار به عربستان سعودي موافقت كرده است.
غلامعلي مصطفوي/ 25 سال پيش، وقتي رجب طيب اردوغان سمت شهرداري استانبول را بر عهده گرفت، كسي باور نميكرد وي زماني به قدرت اول كشور تبديل شود. افول شخصيت كاريزماي اردوغان و محبوبيت حزبش در رفراندوم 2017 نمود يافت. هر چند اين رفراندوم با نتيجه بله به نفع اردوغان تمام شد، اختلاف كمتر از 2 درصدي آرا، اميدواري اپوزيسيون براي به چالش كشاندن قدرت اردوغان را دو چندان كرد. تداوم اين روند در انتخابات رياستجمهوري و پارلماني 2018 سبب شد حزب اردوغان براي اولين بار در طول حاكميت خود كمتر از 50 درصد آراي پارلمان را از آن خود كند و طي ائتلاف با حزب حركت ملي نتوانست بيشتر كرسيها را به دست آورد.
ميتوان گفت 23 ژوئن 2019، بدترين روز اردوغان در طول حاكميت 17 سالهاش بود؛ روزي كه سنگينترين شكست اردوغان در طول حيات سياسي او رقم خورد. شكستي كه آغاز آن استانبول است؛ شهري كه فعاليتهاي سياسي اردوغان از آنجا شروع شد. اگرچه انتخابات شهرداريهاي مارس 2019 با پيروزي اردوغان و حزبش تمام شد، حزب حاكم براي اولين بار پنج كلانشهر از جمله استانبول و آنكارا را به رقيب خود واگذار كرد. اين اتفاق براي اردوغان ناگوار و غير قابل باور بود. بنا به ادعاي برخي رسانهها اردوغان در ابتدا شكست را پذيرفته بود، اما تأكيد آلبايراك داماد و وزير خزانهداري وي مبني بر اينكه ميتوان آن قشري را كه دست به قهر سياسي از حزب حاكم زدهاند، برگرداند، موضع اردوغان را كه منجر به تكرار انتخابات شد، تغيير داد؛ تكراري كه بزرگترين اشتباه سياسي حزب حاكم را رقم زد.
از آنجا كه بعد از انتخابات شهردارها تا چهار سال ديگر هيچ انتخاباتي در تركيه برگزار نميشود، اردوغان تلاش كرد تا با پيروزي در اين انتخابات، رقباي خود را به طور كامل از صحنه سياسي دور كند. از سوي ديگر اين انتخابات براي اپوزيسيون، آخرين پايگاه و قلعه در عرصه سياسي كشور محسوب ميشد؛ بنابراين رقابت سنگين دو جناح به ويژه در دور دوم، اين انتخابات را از مقياس محلي به ملي تبديل كرد. تكرار انتخابات و تلاش اردوغان و حزبش براي حذف اكرم امام اوغلو، نامزد جناح مخالف، وي را به رهبر اپوزيسيون تركيه تبديل كرد. وي كه در دور اول با اختلاف اندك برنده انتخابات شده بود، با اين اقدام حزب حاكم مبني بر برگزاري مجدد انتخابات، به قرباني بزرگ انتخابات در افكار عمومي تبديل شد كه اردوغان تلاش ميكند به هر نحو ممكن او را از صحنه انتخابات حذف كند.
اگرچه تصور ميشد برنده اصلي اين انتخابات امام اوغلو و حزب متبوعش «جمهوريخواهخلق» باشند، كردها با دو اقدام نقش مهم و تأثيرگذاري در اين پيروزي و شكست ايفا كردند:1ـ حمايت از نامزد اپوزيسيون، 2ـ بايكوت انتخابات و شركت نكردن در آن. همچنان كه كردها در دور اول انتخابات پارلماني 2015 شكست حزب حاكم را رقم زدند، در اين دوره نيز ضمن شكست اين حزب زمينهساز پيروزي جناح مخالف شدند. با اين تفاوت كه در دور دوم انتخابات 2015، اردوغان توانست با زور سلاح، رأي آنها را كسب كند؛ اما در دور دوم اين انتخابات كردهاي محافظهكار كه انتخابات استانبول را بايكوت كرده و به هيچ جرياني رأي ندادند، در اين دوره با حضور گسترده و حمايت از نامزد ائتلاف ملت، پيروزي قاطع اين جريان را رقم زدند. اين همان اشتباه حزب حاكم بود كه تصور ميكرد ميتواند اعتماد آنها را برگرداند. حزب اسلامگراي سعادت يكي ديگر از دلايل شكست اردوغان در استانبول بود؛ البته عوامل گوناگون ديگري در اين شكست دخيل هستند؛ از جمله مسائل اقتصادي، ايجاد فضاي دوقطبي، تغيير گفتمان حزب حاكم و... . اين عوامل يك شبه به وجود نيامده و نتيجه سياستهاي يكجانبهگرايانه اردوغان و تأكيد بر بقاي خود به هر نحو است. روند تضعيف پايگاه اجتماعي اردوغان با تأسيس احزاب جديد از سوي دوستان ديروز وي بيشتر نيز خواهد شد.