دکتر «عباس منوچهری» میگوید: اتفاقی که به لحاظ فکری، فرهنگی و تاریخی برای انسانها رخ داده و نمونهای از وضعیت «پرتابشدگی» است که در مکتب پدیدارشناسی بحث میشود، این است که امروزه علم سیاست دقیقاً در تناقض با آنچه موضوعش بوده، فهمیده میشود. البته این به دلیل این است که تعبیر ماکیاولیستیـ هابزی از «سیاست» که مدلول آن را مبارزه بر سر قدرت میدانند، بر اذهان حاکم شده است. این در حالی است که در دوران کلاسیک که ارسطو دانش «سیاست» را بنیان نهاد، موضوع آن «زندگی نیک» یا «خوشبختی» بود.
شهاب زمانی/ فعالیت رادیکال انتقادی و مخالفخوانی روزنامه «خرداد» تحت مدیریت «عبدالله نوری» هر روز علیه انقلاب و نظام اسلامی تندتر میشد. با وقوع قتل چند نفر از نویسندگان در پاییز سال ۱۳۷۷، این روزنامه همراه با روزنامههایی، نظیر «صبح امروز»، «عصر آزادگان»، «نشاط»، «بیان»، «فتح» و «سلام» همه تلاش خود را برای متهمسازی نظام و تهیه خوراک رسانهای برای ضد انقلاب انجام دادند. فعالان دوم خردادی با عطش خاصی به پروژه «مقتولسازی» دست زدند. طبق سناریوی تعریف شده، هر فعال سیاسی که در سالهای گذشته سکته کرده بود یا در اثر تصادف جان باخته بود، به فهرست قتلهای زنجیرهای افزوده میشد. عمادالدین باقی سیام دی ماه آن سال در مقالهای که در روزنامه «خرداد» به چاپ رسید، از ۱۸ نفر به عنوان مقتولان نام برد و آنان را در کنار فروهر و همسرش، مختاری و پیونده ردیف کرد.(۱)
عبدالله نوری، مدیرمسئول روزنامه خرداد به جرم اهانت به احکام اسلام، اهانت به بنیانگذار جمهوری اسلامی، افترا و نشر اکاذیب به دادگاه ویژه روحانیت فراخوانده شد، اما وی جلسه دادگاه را به صحنه کارزار علیه نظام اسلامی و متهم کردن آن به دست داشتن آنچه قتلهای زنجیرهای میخواند بدل کرد؛ در حالی که هیچ سندی دال بر سخنان خود ارائه نکرد. دادگاه وی شش جلسه ادامه داشت و نوری با آزادی تمام دفاعیات خود را بیان کرد که سندی محکم و گویا بر انحراف نوری از مسیر انقلاب و افکار امام(ره) تلقی میشد.
عبدالله نوری در این دادگاه با دفاع از مواضع سابق خود که در روزنامه «خرداد» منعکس میشد، به دفاع جانانه از تشکیلات غیر قانونی «نهضت آزادی»، تشکیک در نامه امام خمینی(ره) در زمینه مشروعیت نداشتن این جریان، حمایت سیاسی قاطع از آیتالله منتظری و تشکیک در نامه معروف ۶ فروردین سال ۱۳۶۸ امام مبنی بر عزل آیتالله منتظری پرداخت.(۲)
اظهار تأسف نوری از به رسمیت نشناختن رژیم اشغالگر قدس از سوی جمهوری اسلامی و ترغیب به این امر و نیز نکوهش مسئولان سیاست خارجی به دلیل امتناع از مذاکره با آمریکا، از دیگر موضوعاتی بود که حیرت همگان را برانگیخت. نوری با غیر قانونی خواندن دادگاه ویژه روحانیتـ که با حکم بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکردـ و همچنین در پیش گرفتن مشی گستاخانه و هتاکانه نسبت به اصل این دادگاه و تصمیمات آن، پردهای دیگر از تقابل با اندیشههای فقهی و حکومتی امام(ره) را به نمایش گذاشت.
تاریخ، کلاس درسآموزی و عبرتپنداری است. حمایتها و تلاشهای افراد و جریانهای سیاسی تأثیرگذار برای رهایی عبدالله نوری پس از صدور رأی دادگاه ویژه روحانیت تأملبرانگیز است. دادگاه با حضور هیئت منصفه و پس از استماع دفاعیات هتاکانه نوری، با ذکر مستندات قانونی بر موارد اتهام زیر برای نوری صحه گذاشت؛ ۱ـ اهانت به احکام نورانی اسلام و مقدسات مذهبی؛ ۲ـ اهانت به بنیانگذار جمهوری اسلامی از طریق بدعتگذار معرفی کردن معظمله و استعمال کلمات و عبارات موهن و مقابله با برخی نظرات و دیدگاههای اصولی امام خمینی(ره)؛ ۳ـ افترا و نشر اکاذیب به منظور اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی؛ ۴ـ فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی. گفتنی است، وی در نهایت به پنج سال زندان و جزای نقدی محکوم شد؛ ولی هاشمی، کروبی، خاتمی و موسویخوئینیها برای زندانی نشدن و تخفیف مجازات وی خیلی تلاش کردند.
پینوشتها:
۱ـ بازخوانی ماجرای قتلهای زنجیرهای در پی اظهار علاقه تاجزاده، پایگاه رجانیوز، ۲۲ آذر 1390.
۲ـ محمدعلی الفتپور، بازگشت از نیمه راه، ص ۱۰۱.
از مسائل غامض و به غایت آشفته در کشورهایی که برای توسعه و پیشرفت از روی کشورهای به اصطلاح جهان اولی و پیشرفته نسخهبرداری میکنند، بیتوجهی به ارزشها و هنجارهای جامعه مبدأ و مقصد در این نقل و انتقال تکنولوژیکال و ابزارهای آن است؛ چیزی که امروزه به آن پیوست فرهنگی و ارزشی گفته میشود. این بیتوجهی خود از یک مسئله دیگر ناشی میشود و آن، وضعیت علوم انسانی و علوم اجتماعی در فرهنگ، سیاست و جامعه است. اساساً از چیستی علوم انسانی و علوم اجتماعی که امروزه از چند سو در کشور مورد نقد واقع میشود، فهم مشخص و آنگونه که باید وجود ندارد. به این معنا که در نظام دانایی ما علوم انسانی جایگاه مناسبی ندارد. منظور از نظام دانایی مجموعه حوزههای دانش، علم و دنیای آکادمیک است. در واقع، کشورهایی همانند ما نیازمندیم در باب این قلمرو دانش که موضوع آن خود انسان و مناسبات انسانی و حیات جمعی است و علوم سیاسی هم بخشی از آن است، صحبت کرده و از نظرات گذشته تا تئوریهای جدید در این حوزه را بررسی کنیم. امروزه در حوزه توسعه به ویژه توسعه انسان نظرات جدیدی مطرح میشود که به اقتضای زیست انسان معاصر در این عالم نمیتوان به آن بیتوجهی نشان داد. «آمارتیاسن» برنده جایزه نوبل اقتصاد و متفکر برجسته در حوزه توسعه انسان (Human Development)ـ دانش متفاوتی با «توسعه انسانی» استـ معتقد است موضوع توسعه، خود انسان است. توسعه، موضوع علم و فلسفه سیاست، که درستِ آن علم مدنی یا فلسفه مدنی است که فارابی مطرح کرده است.
در حالی امروز از «علم سیاست» استفاده میکنیم که دچار اغتشاش مفهومی و ابهامات نظری است؛ اما به دلایل فرهنگی و اقتصادی فضای درستی برای پرداختن به این موضوعات فراهم نیست. به ویژه با گسترش مناسبات اقتصادی که در آن ارزشهای مادی یا شاخصهای منزلت اجتماعی از طریق الزامات و ضرورتهای اقتصادی جامعه مدرن سرمایهداری تعیین میشود. امروزه پولساز بودن در بازار، وجهه، اسم و رسمهای کاذب و کاربردهای سادهانگارانه، تعیینکننده جایگاه و اهمیت حوزههای علم و معرفت شده است، به جای اینکه محتوای قلمروهای دانایی و نسبت آن با نیازها و الزامات یک زیست خوب و عادلانه در جامعه تعیینکننده جایگاه آنها باشد.
فتح الله پريشان/ آشنايي با زندگي و زمانه علما و فقهاي گذشته چه تأثيري در زندگي امروز ما دارد و چرا بايد وقت و هزينه خود را در اين گراني بازار كاغذ و تحريم، صرف تاريخ كنيم، در حالي كه مردم امروز با انبوهي از مشكلات ريز و درشت، به ويژه در حوزه اقتصادي مواجه هستند؟ اين پرسش مألوف و مشهور در ابتداي هر مطالعهاي در زمينه تاريخ ذهن مخاطب را درگير ميكند؛ اما مگر نه اين است كه گذشته چراغ راه آينده است و عبور موفق از شرايط خطير امروز و حتي ساختن آيندهاي روشن در گرو بازانديشي در تجارب گذشته و البته درس گرفتن و عبرتآموزي از ضعفها و قوتها و پندآموزي از سيره سلف و سرگذشت گذشتگان است! پس بايد از گذشته آموخت و براي امروز بهره برد.
از نظر هويتي نيز ملتي كه با گذشته خود قطع ارتباط ميكند به هويتي چهل تكه، گسسته و بدون چشمانداز مبتلا ميشود. اين مقوله زماني مهمتر جلوه خواهد كرد كه بدانيم نحوه مواجهه ما با مسائل حاكميتي و مهندسي حكومت اسلامي امروز نيز به فهم و ادراكمان از داشتههاي بينشي و تاريخيمان پيوند خورده است. جريانها و افرادي وجود دارند كه پس از 14 قرن از عمر مبارك اسلام هنوز نميتوانند شاهد فراز انديشه و نگاه حاكميتي اسلام و مذهب مقدس شيعه باشند؛ چيزي كه انبيا و اولياي الهي دنبال آن بودند كه با تلاش و مساعي امام عزيز در اين روزگار به دست آمد.
گاهي رقيب يا دشمن حكومت ديني اتفاقاً دست روي تاريخ و نقاط حساس آن و ديدگاههاي قابل تشكيك و تأمل افرادي منسوب به ساحت دين و مرجعيت ميگذارد تا به منظومه فكري و پارادايم سياسي حاكم لطمه و خسارت وارد كند، در مشروعيت آن ترديد ايجاد كند و مقبوليت و كارآمدي اداره جامعه و پاسخ به نيازهاي متنوع و متعدد افراد را با رهيافت حكومت ديني به چالش بكشد. يكي از اين موضوعات دوقطبيسازي در حوزههاي علميه مكتب تأثيرگذار شيعي با عناويني مانند قمـ نجف، اصوليـ اخباري، راستـ چپ، اصلاحطلبـ اصولگرا و... است. آخوند خراساني، صاحب «كفايه» كه هنوز هم كتاب مختصر و پرمغزش سرفصل درسي حوزههاي علميه شيعه بوده و در حوزه معروف است كه طلبه «كفايه» نخوانده، اميدي براي رسيدن به پلههاي اجتهاد و مرجعيت ندارد، از جمله علما و فقهايي است كه انديشه و فقه سياسي و نظر حكومتي وي در نهضت مشروطه ملت ايران، در مقطعي از دوران نظام اسلامي (دولت موسوم به اصلاحات) متأملانه بسيار مطرح شد؛ البته در شرايط فعلي نيز امثال كديور و ديگران در ساحت انديشه سياسي و نگاه ديني رقيب تفكر نزديك به امام خميني(ره) و انقلاب با نوشتن كتاب و مقاله درصدد طرح انديشه وي به صورت خاص هستند تا او را در برابر انديشه حكومت ديني امام(ره) به دليل پارهاي اختلافاتش با ايشان مطرح كنند و كساني از دانشگاهيان وجود دارند كه با طرح فقه مشروطه دنبال بيان اين موضوع مهم هستند كه مدل مدنظر امثال آخوند خراساني و نائيني چه بسا ظرفيتهاي بيشتري براي تشكيل حكومت در دنياي مدرن داشته و دارد.
طرح انديشه آخوند خراساني، رقيب انديشه امام(ره) در جلسه حزبي شاخه جبهه منحله مشاركت ايران اسلامي در دهه هفتاد، نشان ديگري از عزم عملي جريانهاي رقيب انقلاب به منظور آلترناتيوتراشي براي الگوي حكومت ديني با قرائت امام(ره) است كه مسلماً بايد از سوي نيروهاي حافظ انقلاب و حكومت ديني فهم و ادراك شود تا بتواند به انجام رسالت پاسداري خود از اساس نظام ديني بپردازد. فهم مناسبات ميان گونههاي مختلف انديشه سياسي و چرايي و پيامدهاي طرح مسائل دوگانهانگارانه از اسلام، دولت، حوزه علميه و... در گرو شناخت تاريخي و ريشهاي اين انديشههاي تأثيرگذار، رصد و كنترل خط سير آنها تا زمان حاضر و چگونگي مقابله با آنهاست.
از اين رو، نگاه عميق انديشهاي و آشنايي با سير تاريخي منظومههاي فكري گوناگون و تبارشناسي مهندسي حكومت ديني ميتواند بسياري از پرسشها و شبهات برساخته امثال كديور و ديگران را كه معتقدند انديشه ولايت فقيه آنگونه كه امام معتقد است، ريشهاش به زمانه معاصران از فقها از جمله صاحب جواهر و نراقيها برميگردد، خنثي كند و خط سير بررسي موضوع مهم ولايت و حكومت فقيه جامعالشرايط را به دل زمان حضرات معصومين از جمله پيامبر گرامي اسلام و ائمه و بلافاصله در تفكرات علماي آغاز عصر غيبت يعني امثال شيخ صدوق، كليني و مفيدها پيوند دهد. همچنين اختيارات عامه فقيه از منظر آنها را تا زمانه محقق كركيها و حليها و علماي عصر صفوي تا عصر خميني كبير را در يك امتداد ببيند و استدلال كند و از اين طريق به مصاف شهبهپراكنان اين حوزه برود. امروز براي نظام ديني جمهوري اسلامي بسيار مهم است كه مردم با آگاهي و از سر فهم و رغبت و رضايت به اطاعت از حكومت اسلامي كه در رأس آن فقيهي مدير و مدبر و آگاه به مسائل ديني و سياسي عصر و زمانه نشسته است بپردازند و زمينههاي رشد و شكوفايي نظام ديني را فراهم كنند.
دكتر عباسعلي عظيميشوشتري/ به دلايل عقلي تشكيل حكومت در عصر غيبت اشاره شد. از اين شماره به دلايل نقلي خواهيم پرداخت. دلايل قرآني آغازگر اين بحث خواهد بود. ادله قرآني كه دلالت بر ضرورت حكومت اسلامي در عصر غيبت دارند، به آيات مرتبط با مسئله نبوت و حكومت و آيات مرتبط با امامت و حكومت تقسيم ميشوند. در مطلب پيش رو، آيات مربوط به نبوت و حكومت را بررسي ميكنيم.
آيات عام مرتبط به نبوت و حكومت
آيات بسياري در قرآن وجود دارد كه به رابطه حكومت و نبوت اشاره ميكنند. آنچه از اين آيات برداشت ميشود اين است كه تصدي امور جامعه از وظايف انبياي الهي است. تلاش انبياء براي تشكيل حكومت الهي بيانگر ضرورت تشكيل حكومتي است كه بتواند جامعه را در راستاي سعادت بشر پيش ببرد. از آنجا كه رسالت انبياء مكمل يكديگر است، تشكيل حكومت در زمان پيامبر اسلام نيز ضرورت داشته است. بر اساس دلايل عقلي و نقلي متعدد ضرورت تشكيل حكومت در جانشينان پيامبر نيز جريان دارد. اين گونه آيات به دو بخش تقسيم ميشود. بخش اول آياتي است كه به صورت عام به رابطه نبوت و حكومت پرداختهاند، مانند آيه 213 سوره بقره كه فلسفه نبوت را حكم و داوري در اختلافات ذكر كرده است: «كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ...» از آيه چنين برداشت ميشود كه در زندگي اوليه انسانها، اختلافات عميق و فراگيري وجود نداشته است و اختلافات جزئي پيش آمده از طريق پند و اندرز پيامبران الهي قابل حل و فصل بوده است. از اين دوران به دوره «نبوت بدون شريعت» ياد ميكنند. با گسترش زندگي اجتماعي بشر و تزاحم نيازمنديها اختلافات گستردهتر و در چنين شرايطي «أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ» شريعت با نبوت همراه شد. منظور از كتاب در آيه مورد نظر مطلق كتاب آسماني و آموزههاي اخلاقي نيست؛ زيرا بر اساس آيه 13 سوره شورا بايد بر اساس شرايع آسماني (شريعت نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و پيامبر اسلام) حكم و داوري صورت بگيرد. آيه 105 سوره نساء نيز بيانگر اين موضوع است: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا.» طبيعي است كه هدف از داوري در اختلافات جلوگيري از تعدي به حقوق ديگران است و لازمه چنين جلوگيري قدرت اجرايي حكم است كه جز در سايه حكومت امكانپذير نيست.
آيه ديگري كه دلالت عام بر رابطه نبوت و حكومت دارد، آيه 25 سوره حديد است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ...» در اين آيه هدف ارسال انبياء قيام مردم به قسط است. از آنجا كه اين قيام با توجه به اختلافهاي بشري و مساوي نبودن امكانات تنها با تبليغ و موعظه ممكن نيست، در ادامه آيه از عبارت «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ» استفاده شده است كه در واقع نشان ميدهد قيام به قسط و عدل نيازمند اهرمهاي قدرت است كه بدون تشكيل حكومت ممكن نيست.
همچنين در آيه 246 سوره بقره يكي از علل ضعف و وابستگي بني اسرائيل نبود حكومتي مقتدر بيان شده است. همچنين در آيه «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ» خداوند به نبرد داود و جالوت اشاره ميكند و اينكه چگونه به داود پادشاهي و حكمت ارزاني داشت و به وسيله آن حكومت جلوي فساد و تباهي زمين را گرفت.
آيات خاص درباره حكومت انبياء
علاوه بر آيات عام، آيات خاصي از قرآن درباره رابطه انبياء و حكومت وجود دارد كه با ذكر نام انبياء به حكومت آنها اشاره ميكند؛ براي نمونه ميتوان به آيه 54 سوره نساء درباره حكومت و فرمانروايي حضرت ابراهيم اشاره كرد: «فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا» و بالاخره در قرآن داستان بنياسرائيل مطرح ميشود كه در شرايط آشفته و نابسامان اجتماعي قرار داشتند و از نظر سياسي نيز تحت تسلط بيگانگان بودند. آنها براي حل اين مشكل به پيامبر خدا حضرت سموئيل رجوع كردند. آنچه خداوند متعال براي رفع مشكلات آنها مقرر كرد، تشكيل حكومتي بود كه صالحان در رأس آن قرار داشتند. چنين حكومتي در نهايت منجر به شكلگيري درخشانترين دوران زندگي بنياسرائيل يعني حكومت داوود و سليمان شد. قرآن در ضمن بيان اين داستان بر مسائل زير تكيه ميكند:
1ـ علت ضعف، فتور و وابستگي بنياسرائيل نبود حكومتي قوي و مقتدر است. آيا از [حال] سران بنىاسرائيل پس از موسى خبر نيافتى آنگاه كه به پيامبرى از خود گفتند: «پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پيكار كنيم»، [آن پيامبر] گفت: «اگر جنگيدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پيكار نكنيد.» گفتند: «چرا در راه خدا نجنگيم با آنكه ما از ديارمان و از [نزد] فرزندانمان بيرون رانده شدهايم.» پس هنگامى كه جنگ بر آنان مقرر شد، جز شمارى اندك از آنان، [همگى] پشت كردند، و خداوند به [حال] ستمكاران داناست. (بقره/ 246)
2ـ حكومت مقتدر، نيرومند و صالح است كه ميتواند جلوي سركشان را بگيرد و از گسترش فساد در زمين جلوگيري كند؛ پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و داوود، جالوت را كشت و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت و از آنچه مىخواست به او آموخت. اگر خداوند برخى مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمىكرد، قطعاً زمين تباه مىشد؛ اما خداوند نسبت به جهانيان تفضل دارد.(بقره/ 251)
درباره رابطه پيامبر اسلام و حكومت نيز آيات متعددي وجود دارد كه بيانگر رابطه نبوت و تشكيل حكومت است؛ براي نمونه در آيه 105 سوره نساء خطاب به پيامبر اسلامي آمده است: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيماً» همچنين در آيه 59 سوره نساء از مؤمنان خواسته شده است از پيامبر و اوليالامر تبعيت و در نزاع و اختلافها به پيامبر رجوع كنند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ باللهِ وَ الْيَوْمِ الْآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً.» در آيه 65 سوره نساء نيز سخن از تسليم محض در مقابل حكم پيامبر به ميان آمده است. «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً.» آيه ديگري كه بر رابطه پيامبر و حكومت دلالت دارند، آيه 6 سوره احزاب است كه پيامبر را نسبت به مؤمنان سزاوارتر از خود آنها ميداند: «النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...»